سر سخن
در سومین سالگرد ابر خیزش ملی پائیز 1401 به بازشناسی مجددی از آن میپردازیم
سه ابر خیزش ملی پائیز 1401، دیماه 96 و آبانماه 98 در مشخصات زیر مشترکند:
الف – خلأ سازماندهی.
ب - خلأ رهبری و راهبری (درونی و برونی).
ج - محدودیت در شکل مبارزه خیابانی.
د - عدم پیوند با حرکتهای دموکراتیک و در رأس آنها اعتصابهای کارگری.
که از این بایت بوده است که «کنشگران نتوانستند با دو مؤلفهای کردن مبارزه یعنی در دو شکل خیابان و کارخانه یا اعتراض و اعتصاب، وارد وضعیت انقلابی یا دوران انقلابی (مانند انقلاب سال 57) بشوند تا توسط آن رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در برابر تزلزل موجودیت قرار بدهند» یا به عبارت دیگر «وارد وضعیت انقلابی بشوند و موجودیت رژیم را به چالش بکشند.»
در مقایسه با دو ابر خیزش ملی دیماه 96 و آبانماه 98 که توانستند دامنه حرکت خودشان را تا سطح اعماق جامعه بکشانند، ابر خیزش ملی پائیز 1401 به دلیل ترکیب سنی کنشگران (16 تا 22 سال) با اکثریت جوان کم سابقه بودن کنشگران، نتوانستند به صورت مجرب عمل نمایند و تجربه خیزشها و انقلابات را در جریان مبارزه به کار گیرند و حداقل و نتوانستند حداقل در تعیین شعارهای خود مشخص کنند که «بدانند چه میخواهند و بدانند که چه نمیخواهند» تا جایگزین سیستم کنونی بکنند و «به جز بخش فمینیست، بخشهای دیگر جامعه هم در خیزش شرکت کنند. تا در طول مدت چهارماه مبارزه که نشان دهنده طولانیترین ابر خیزش جامعه بزرگ ایران بر علیه رژیم مطلقه فقاهتی است، به سازماندهی و رهبری دینامیک و شعارهای پخته دست پیدا کنند و در طول این مدت بتوانند با سازمانهای اعتصابگر جامعه پیوند ارگانیک پیدا کنند تا با کاهش خشونت در حرکت خود، بهای مشارکت تودهها در مبارزه را کاهش دهند» (البته این کار شبیه کار کنشگران انقلاب 57 بود که در آن با کاهش هزینه مشارکت در مبارزه با استبداد رژیم کودتائی پهلوی، شرایط برای مشارکت همگانی فراهم ساختند).
یادمان باشد که آنچنانکه قبلاً هم اشاره کردیم، «هر چه هزینه مشارکت برای شرکت در مبارزه جامعه ایران کمتر بشود، شرایط برای مشارکت بیشتر فراهم میگردد». برای فهم بیشتر این موضوع باید رهبری و راهبری گاندی در انقلاب هندوستان با امپریالیسم بریتانیا چراغ راهمان قرار دهیم، شعار محوری گاندی در این رابطه عبارت بود از اینکه «نه همه مردم را میتوانند بکشند و نه همه مردم را میتوانند زندانی کنند.»
یادمان باشد که اوج اعتلای ابر خیزش پائیز 1401 چهلمین روز قتل حکومتی مهسا امینی بود و از فردای آن مراسم بود که ابر خیزش ضد آپارتایدی فوق، روندی افولی پیدا کرد و به موازات افول ابر خیزش ملی پائیز 1401، «روند تهییجی کنشگران از صورت علنی خیابانی، به صورت حرکتهای تجمعی غیر مشخص در آمد و از صورت تهاجمی قبلی، شکل تدافعی پیدا کرد و شعارهای کتبی دیواری کنشگران صورت مستهجن دیواری پیدا کرد. البته خود این امر نشان دهنده عدم رهبری و راهبری منسجم و سازماندهی درونی بود.»
بیشک اگر ابر خیزش پائیز 1401 «شکل گفتمان مشخص به جای شعار فردی «زن، زندگی، آزادی» داشت، همراه با آن گفتمان، روشن گیرا و فراگیر و ایجاد وحدت در راستای ترویج یک جنبش فراگیر، با هدف خاص شکل میگرفت، دیگر موتور این ابر خیزش ملی یک شعار «زن، زند گی، آزادی» صرف نمیگردید»، به طور کلی «گفتمان اثرش نسبتاً درازمدت و عمیقتر از یک دو شعار است»، زیرا «شعار نسبتاً تأثیر کوتاه مدت و سطحی دارد مگر اینکه شعار به جای اینکه جانشین گفتمان حرکت بشود، خود از گفتمان سرچشمه گرفته باشد» پر پیداست که همین امر باعث گردید که ابر خیزش ملی 1401 نتوانست مانند دو ابر خیزش ملی دیماه 96 و آبانماه 98 حرکت حلزونی داشته باشد.
در ابر خیزش ملی دیماه 96 اگر در آغاز حرکت، صورت پراکنده به لحاظ گفتمان و شعار حرکت داشتند ولی در اواخر روزهای 9 گانه حیات خیزش دیماه 96، با پیوند جنبش دانشجویی دانشگاه تهران، «به صورت تطبیقی» شعار گفتمانساز «اصلاحطلب، اصولگرا - دیگه تمومه ماجرا» مطرح شد که خود این شعار معنای گفتمان داشت تا معنای شعاری»، زیرا به دو دهه گفتمان مسلط اصلاحطلبان از درو ن حکومت پایان داد.
ممکن است گفته شود که شعار «زن، زندگی، آزادی» که در ابر خیزش ملی پائیز 1401 مطرح گردید، میتوانست از معنای گفتمانی هم برخوردار باشد؟ در صورتی این تشابه اصلاً برابر نیست. زیرا در شعار «زن، زندگی، آزادی» حتی معنای این شعار برای همه معنای یکسانی ندارد.
مثلاً برای بعضی واژه «زن» در این شعار به معنای مخالفت با «حجاب اجباری» است و برای دیگران فراتر از آن شامل «نفی تبعیض» میباشد.
همچنین معنای «زندگی» برای بعضیها میتواند به معنای «معیشت» بهتر تعریف بشود و برای برخی دیگر معنای «نحوه زیستن یا سبک زندگی» است.
معنای واژه «آزادی» برای برخی از شهروندان ممکن آزادی به معنی «آزادی در پوشش» بود و برای بعضی دیگر آزادی، «آزادی معنای خلاقیت و کارآفرینی» دارد.
این چنین است که شعار «زن، زندگی، آزادی» نه تنها نمیتواند معنای گفتمان داشته باشد بلکه حتی در حد شعار هم نمیتواند بین مردم وحدت ساز باشد.
باری، یکی از خصوصیات دیگر ابر خیزش ملی پائیز 1401، «به چالش کشیدن نظام سه مؤلفه آپارتاید جنسیتی، اقلیتهای قومی و مذهبی در جامعه بزرگ ایران است، هر چند که رهبری این مبارزه ضد آپارتاید 1401 در دست حرکت زنان بود و به همین دلیل این ابر خیزش توانست تحت رهبری خیزش زنان در دست بگیرند». در این رابطه عدم رهبری دینامیک و سازماندهی از محوریترین آسیب این ابر خیزش ملی در سه بخش آپارتاید جنسیتی و قومیتی و مذهبی باشد.
اکنون با گذشت سه سال از ابر خیزش پائیز 1401 «میتوان به صورت روشنتر از گذشته به کالبد شکافی این ابر خیزش ملی پرداخت». عنایت داشته باشیم که این ابر خیزش عظیم، منهای اینکه یک حرکت عظیم اجتماعی و سیاسی بوده است، به موازات آن یک «ابر خیزش فرهنگی هم بوده است» زیرا این ابر خیزش منهای اینکه ابر خیزش ضد استبدادی و ضد رژیم مطلقه فقاهتی و بر علیه دستگاههای سرکوبگر چند لایهای رژیم مطلقه فقاهتی بوده است، به علت اینکه برای اولین بار در طول بیش از 43 سالی که از عمر رژیم مطلقه فقاهتی میگذشت، یک «قیام عظیم ضد آپارتاید مثلث سه گانه ضد جنسیتی و ضد قومیتی و ضد مذهبی در جامعه ایران در مسیر رهائی زن و رهائی قومیتهای حاشیههای کشور ایران و گروههای اقلیتهای مذهبی بوده است». در نتیجه این امر باعث گردید که غیر از تحول فرهنگی در امور ضد آپارتایدی سه گانه، ابر خیزش ضد استبداد سیاسی و مذهبی و اجتماعی هم حاکم شود.
یادمان باشد که «استبداد رژیم مطلقه فقاهتی، فقط یک استبداد سیاسی صرف نبود بلکه به موازات آن دو استبداد اجتماعی و مذهبی هم بوده است» یعنی «استبداد رژیم مطلقه فقاهتی هم آزادی سیاسی جامعه ایران نابود کرده و هم استبداد اجتماعی بخصوص در رابطه با زنان و هم استبداد اقلیتهای مذهبی حاکم کرده شده است» و طرفداران مذاهب دیگر حتی مسلمان اهل تسنن هم به چالش کشیدهاند.
برای فهم جایگاه تاریخی این نوع استبداد سه گانه در جامعه باید برگردیم به دوران قرون وسطی و دوران رنسانس در اروپا که آنها جهت مقابله با استبدادی که از طرف پاپ کاتولیک، نظام مذهبی و سیاسی و نظام اجتماعی در کف خود قرار داده بودند و این سه نوع آپارتاید سیاسی و مذهبی و اجتماعی بر مردم اروپا تحمیل میکردند، پر پیدا است که با حاکمیت رژیم مطلقه فقاهتی بار دیگر نظام کاتولیک و پاپ و کلیسای قدیم در شکل روحانیت مذهبی دگماتیسم حوزههای فقاهتی بر کشور ایران حاکم گردیده است و مطابق آن نه تنها نظام سیاسی دوران استبداد رژیم پهلوی به صورت شدت یافته بر مردم ایران تحمیل کرد زیرا در رژیم کودتایی پهلوی دیکتاتوری تنها در شکل سیاست حاکم بود. اما «این دیکتاتوری در رژیم مطلقه فقاهتی، استبداد به صورت توتالیتر در آمده است. یعنی همزمان استبداد سیاسی و استبداد اجتماعی و از مهمتر اینکه استبداد مذهبی هم بر جامعه ایران تحمیل کردند یعنی حتی در سرنوشت مردم و در زندگی خصوصی مردم هم دخالت میکنند.»
پر پیداست که مبارزه با چنین رژیمی علاوه بر مبارزه ضد طبقاتی مانند خیزش دیماه 96 و آبانماه 98 و مبارزه با استبداد برای کسب آزادی سیاسی مانند جنبش 88، یک ابر خیزش فرهنگی ضد آپارتاید جنسیتی، ضد آپارتاید قومیتی، ضد آپارتاید و ضد مذهبی مثل ابر خیزش ملی پائیز 1401 به عنوان آغاز کار یک ضرورت داشت.
پر روشن است که در خیزش اینچنینی از نوع این خیزش پائیز 1401 بالأخره خیزش عظیم فرهنگی در ذهنیت کنشگران امری طبیعی است. یعنی در ابر خیزش ملی 1401، کنشگران شامل زنها و قومیتها و اقلیتهای مذهبی شامل این فرهنگ در سه عرصه میشوند. همچنین سه بعدی بودن جوهر ابر خیزش 1401 سبب میشود که حتی پس از سرد شدن این ابر خیزش شرایط را برای بازتولید آن در سه جبهه فوق ضد آپارتاید وجود داشته باشد. البته این برعکس خیزشهای ضد طبقاتی دیماه 96 و آبانماه 98 میباشد.
پرسشی که در رابطه با ابر خیزش پائیز 1401 مطرح است اینکه آیا با استمرار این خیزش در آینده میتواند به سازماندهی و رهبری و راهبری دینامیک تکوین یافته از پائین دست یافت و بدل به جنبش فراگیر بشود؟
در پاسخ به این سوال باید بگوئیم «جای تأمّل بسیار دارد»، چراکه «خیزشهای خودبخوی بدون جنبشهای خودجوش و خودسازمانده و خودراهبر و خودرهبر دینامیک تکوین یافته از پائین نمیتواند بدل به جنبشهای تکوین یافته از پائین بشوند»، معنای دیگر این حرف این است که «لازمه شکلگیری جنبشهای دینامیک، وجود قبلی گفتمان حرکتساز است» اما برعکس «لازم شکلگیری حرکتهای گسترده ملی خیزشی، بیش از چند شعار خودجوش نیست.»
باز هم تکرار میکنیم که «شعار بدون گفتمان هرگز نمیتواند حرکت جنبشساز باشد در صورتی که برعکس حرکت گفتمانساز دینامیک خودجوش و خودسازمانده و خودراهبر و خودرهبر دینامیک جمعی میتواند تولید کننده شعارهای دینامیک نه شعارهای مکانیک حرکتساز بشوند.»
بیافضائیم که «در حرکتهای جنبشی شعارها بعد از حرکت از دل گفتمان زایش پیدا میکند اما در حرکت خیزشی، شعار خود آغاز کننده حرکت است» به بیان دیگر مانند خیزش ملی 1401، ابتدا با شعار «زن، زندگی، آزادی» حرکت نمیتواند بازتولید مستمر در آینده داشته باشد. اگرچه شعار «زن، زندگی، آزادی» میتواند شعار تقلیدی باشد و برای مدتها در ذهنیت تأثیر داشته باشد ولی در عین حال نمیتوان در کلیه موارد جانشین گفتمان بشود.
همچنین «نقشه و فایده گفتمان در کنار شعار عبارت است از نحوه بسیج حول آن گفتمان است.»
عنایت داشته باشیم که «در گفتمان فراگیر اهداف و واژه و اصلاحات باید واضح باشد تا همه مردم بتوانند از آن درک همسان داشته باشند بعد از گفتگو در حرکت جنبشی بر پایه خودجوش بودن پایه جنبشهای خودسازمانده، خودرهبر دینامیک یک رهبری منسجم از پیش شرطهای یک جنبش موفق است.»
پایان