تیتر اول
در حاشیه گفتگوی آبراهامیان، اندیشههایی در باره مسائل کلان سیاسی – اجتماعی و انقلابی جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران – قسمت سوم
آبراهامیان پس از آنکه تحلیل خود درباره ابر خیزش ملی پاییز 1401 مطرح کرد بهنقد آن دسته از تحلیلگرانی میپردازد که در تحلیل خود از خیزش ملی پاییز 1401 این خیزش را «انقلاب» تعریف میکنند. او در این رابطه میگوید: «در باب شورش پاییز 1401 انتظارات اغراقآمیز یا خوشبینانهای مطرح میکنند، میگویند این شورش «به انقلاب» منجر شد، یا منجر میشود.»
در رابطه با این موضوع نشر مستضعفین در سلسله مقالاتی در خصوص ابر خیزش ملی پاییز 1401 مطرح کرده و بر این باور است که ابر خیزش ملی پاییز 1401 (مانند خیزش ملی دیماه 96 و آبانماه 98) «حتی قبل از ورود به فاز انقلابی (نه انقلاب) سرکوب شدند»، معنای این حرف این است که «سه خیزش ملی دیماه 96، آبانماه 98 و پاییز 1401 حتی به مرحله خیزش انقلابی هم نرسیدند، تا چه رسد به اینکه در تعریف خود از آنها، آنها انقلاب یا انقلاب ژینا بخوانیم.»
همچنین در مقایسه خیزش پاییز 1401 با خیزش انقلابی 57 مردم ایران باید عنایت داشته باشیم که «خیزش انقلابی 57 مردم ایران از شهریور 57 با ورود جنبش فراگیر کارگری، معلمان، دانشجویان، کارمندان و شکلگیری مبارزه فراگیر اعتصابی در کنار مبارزه خیابانی مادیت پیدا کرد» بنابراین در این رابطه است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در 48 سال گذشته حیات درونی و برونی خودش، چه در فاز عمودی و سازمانی آرمان مستضعفین ایران و چه در فاز افقی و جنبشی نشر مستضعفین ایران پیوسته و علی الدوام بر این باور بوده و هست که «حرکت جنبشی و خیزش فراگیر ملی تودهای ایران از زمانی وارد فاز انقلابی میشود و بدل به خیزش انقلابی یا جنبش انقلابی میگردد که شکل مبارزه فراگیر کنشگران آن خیزش و یا آن جنبش، بهصورت دو مؤلفهای «خیابان» و «اعتصاب» باشد.»
معالوصف، تا زمانیکه خیزش ملی در مبارزه خود تک مؤلفهای «خیابان» آن هم بهصورت غیر سازماندهی و رهبر تکوین یافته از پایین نباشند و فاقد مبارزه فراگیر و سرتاسری اعتصاب گروههای مختلف اجتماعی باشند، آن ابر خیزش هر قدر هم که بزرگ و گسترده باشد، ابر خیزش انقلابی نیست.»
باری، در آسیبشناسی ابر خیزش ملی پاییز 1401 قبلاً مطرح کردیم که ضعفهای اساسی این ابر خیزش که مانع از انقلاب کردن و انقلابی شدن میشود، عبارتند از:
الف – در مبارزه فراگیر و سراسری این ابر خیزش ملی بهصورت تک مؤلفه خیابانی حرکت میکردند.
ب – فقدان سازماندهی و بی برنامه و تاکتیک و استراتژی و رهبری (نه درونی و دینامیک، و نه بیرونی و مکانیکی) میباشد.
موضوع دومی که آبراهامیان در گفته و نوشته خود مطرح میکند اینکه ابر خیزش پاییز 1401، در مقایسه با خیزش انقلابی 57، رژیم مطلقه فقاهتی حاکم همچنان توان سرکوب خیزش پاییز 1401 را داشت، برعکس، شاه که از بعداز 17 شهریور 57، نیروهای سرکوبگرش توان سرکوب مردم انقلابی ایران را نداشتند، بهبیاندیگر تا زمانی قدرت حاکم توان سرکوب خیزش و جنبشهای مخالف خود را داشتهباشد، و نیروهای مخالفش فاقد سازماندهی و رهبری برای حرکت درازمدت باشند، امکان سرنگونی رژیم وجود ندارد. او در این رابطه میگوید: «ما هیچ نشانهای مبنی بر اینکه رژیم بهسمت فروپاشی برود، نداریم، زیرا اگر چه نارضایتی عمومی زیادی در کشور ایران وجود دارد، و رژیم بهطور واضحی بین مردم محبوب نیست، اما هنوز مشروعیت دارند. یعنی درست است که اکثریت قریب به اتفاق مردم دیگر رژیم را مشروع نمیدانند، اما این برای سرنگون کردن رژیم کافی نیست. مشروعیت رژیم در طول 44 سال گذشته بهصورت مداوم کمتر شده زیرا:
الف – انتخابات بیمعنیتر شده.
ب اصلاحطلبان به حاشیه راندهشدهاند.
ج – اوضاع اقتصادی هم ناامیدکنندهتر شدهاست.»
او میگوید: «مشکل 44 ساله رژیم بیش از آنکه مطالبات مردم ایران باشد، موضوع گفتمان است. این بحران گفتمان رژیم باعث گردیده که مشارکت مردم در انتخابات 92، حسن روحانی که حدود 80 درصد بود، در انتخابات رئیسی سال 1400، کمتر از 40 درصد شدهاست». او میگوید: «علت بحران گفتمانی رژیم این است که رژیم و مردم از دو گفتمان متفاوت سخن میگویند و همین امر باعث گردید که نه رژیم و نه مردم نمیخواهند گفتمان هم دیگر را بشنوند. یعنی رژیم در چارچوب گفتمان خودش از ولایتفقیه و نمایندگی خدا سخن میگوید، اما مردم در خیابانها در باره حقوق انسانها، آزادی، برابری و حقوق زنان میگویند». او میگوید: «گفتمان امروز مردم ایران با گفتمان انقلاب 57 و گفتمان رژیم متفاوت است.»
در این قسمت از گفتههای آبراهامیان، دو محور مشخص میشود. اول اینکه آبراهامیان بهلحاظ رویکرد سیاسی دنبالهرو گفتمان اصلاحطلبان حکومتی است که برای مدت دو دهه (از خرداد 76 تا دیماه 96) بهعنوان گفتمان مسلط در جامعه ایران بود. آن چنانکه قبلاً هم در شمارههای قبل نشر مستضعفین مطرح کردیم، مبانی گفتمان اصلاحطلبان حکومتی عبارتند از اینکه:
اولاً بر صندوق های رأی مهندسی شده رژیم مطلقه فقاهتی حاکم تکیه استراتژیک دارند. (بهطوریکه بهزاد نبوی یکی از مهرههای کلیدی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و اصلاحطلبان حکومتی در این باره میگوید: «ما راهی جز صندوقهای رأی برای مبارزه نمیشناسیم، اگر کسی میشناسد به ما نشان بدهد»).
ثانیاً رویکرد و حرکت آنها بر پایه تائید اساس رژیم مطلقه فقاهتی و بهخصوص بنیانگذار آن خمینی می باشد. مع هذا هرگونه حرکت ضد رژیم حتی حرکت میر حسین موسوی در فاز جدید پس از اعلام بیانیه 15 بهمن 1401 که اساس رژیم مطلقه فقاهتی را نفی می کند، قبول ندارند.
ثانیاً پایه حرکت اصلاحطلبانه حکومتی در رژیم مطلقه فقاهتی، حرکت از بالا است، نه حرکت از پایین.
رابعاً هدف آنها در حرکت سیاسی شان تقسیم باز تقسیم قدرت میان جناحهای حکومتی است.
خامسا گفتمان اصلاحطلبان حکومتی از دهه دوم هفتاد الی الان، بهعنوان گفتمان مسلط، پشتوانه معنوی گفتمان استبدادساز ولایتفقیه خمینی و بر حفظ رژیم مطلقه فقاهتی معتقد بودهاند، و با تمامی جریانهای برانداز در داخل و خارج کشور مخالفاند.
یادمان باشد که خامنهای از نیمه دوم دهه هفتاد معتقد به دو جناحی کردن بدنه حکومت شد، تا توسط آن بتواند بخشی از مردم ایران را حامی رژیم بکند. معهذا، خامنهای در طول دو دهه از اصلاحطلبان محافظهکار حکومتی حمایت میکرد، اما از بعد از خیزشهای ملی دیماه 96 و آبان 98، این رویکرد خامنهای تغییر کرد و «معتقد به گفتمان یکدست کردن قدرت در دست خودش شد. بنابراین، از اینجا بود که خامنهای حمایتش از اصلاحطلبان حکومتی کاهش داد.»
اما در خصوص تبیین گفتمان ولایتفقیه، آبراهامیان «به تقلید از رویکرد هانا آرنت، به تبیین گفتمان ولایت فقیه رژیم میپردازد». آن چنان که قبلاً هم اشاره کردیم در تبیین توتالیتاریسم، هانا آرنت یک اصطلاحی دارد بهنام «عصر ظلمت». او معتقد است که «عصر ظلمت در دوران توتالیتاریسم تکوین پیدا میکند». معنای عصر ظلمت از نظر او آن است که «سیاست ناممکن میشود و یا افول میکند». برای هانا آرنت «سیاست بهمعنای تلاش برای دستیابی به حکومت نیست. سیاست از نظر او همان چیزی است که ارسطو مطرح میکرد»، یعنی عبارت است از «هنر هم زیستی» یا بهعبارت دیگر سیاست از نظر هانا آرنت «شرایطی است که شهروندان بهصورت آزاد و هم زیستی بتوانند در سرنوشت شان حضور داشتهباشند و یا با مشارکت در تعیین سرنوشت خودشان سیاست را تعریف کنند.»
علی ایحال، از اینجاست که «تعیین سرنوشت مشترکشان بهصورت آزاد می باشد» و باز از نظر او «هر زمانی که مردم نتوانند بهصورت آزاد با هم مشارکت کنند، و سرنوشت خودشان را تعیین نمایند، این بهمعنای آن است که سیاست دچار اختلال شدهاست». عصر ظلمت از نظر هانا آرنت «زمانی است که نظامهای توتالیتر چراغهای قلمرو عمومی را خاموش کردهاند». از نظر هانا آرنت «وقتی که چراغهای قلمرو عمومی در عصر ظلمت توسط نظام توتالیتر خاموش بشود، این بهمعنای آن است که مردم نمیتوانند از قلمرو عمومی وارد عرصه مشارکت اجتماعی بشوند و نمیتوانند چهره هم دیگر را در عرصه عمومی ببینند». بنابراین در عصر ظلمت از نظر او «دیگر از آزادی بیان در جامعه خبری نیست». در عصر ظلمت «تمامی استفادههای تبلیغاتی در خدمت حاکمیت است و استفاده تبلیغاتی در قلمرو عمومی برای مردم چیزی را آشکار نمیکند». عصر ظلمت از نظر هانا آرنت «بهمعنای عصر بی معنایی است»، در عصر ظلمت «خود نظام توتالیتر بیشترین صداها را در عرصه عمومی ایجاد می کند. برای اینکه صداهای کمتری به گوش مردم در قلمرو عمومی برسد». از نظر او در عصر ظلمت «مردم بهجای اینکه با هم صحبت کنند، با خودشان صحبت میکنند.»
باری در چارچوب این رویکرد هانا آرنت است که آبراهامیان در خصوص گفتمان توتالیتاریسم ولایتفقیه حاکم می گوید: «علت بحران گفتمانی رژیم این است که رژیم و مردم از دو گفتمان متفاوت سخن میگویند و همین امر باعث گردیده که نه رژیم، و نه مردم نمیخواهند گفتمان هم دیگر را بشنوند» (و یا بهقول هانا آرنت، «در عصر ظلمت مردم و حاکمیت دیگر صداهای هم دیگر را نمیشنوند) رژیم در چارچوب «گفتمان خودش از ولایتفقیه و نمایندگی خدا سخن میگوید، اما مردم در خیابانها در باره حقوق انسان، آزادی، برابری و حقوق زنان سخن میگویند.»
آبراهامیان در بخشی دیگر از گفتههایش میگوید: «افرادی که در شورش پاییز 1401 به خیابانها آمدند، از زبان اسلام با رژیم حرف نمیزدند. آنها شاید آثار ژان ژاک روسو را نخوانده باشند، اما در باره حقوق انسانها حرف میزنند»، او میگوید «بحران گفتمانی بین پایینیها و بالاییها جامعه ایران یک بحرانی است که هر روز عمیقتر میشود و رژیم هرگز توان حل آن را ندارد». در نتیجه همین امر باعث گردیده است که «امروز حدود 15 تا 20 درصد جامعه ایران هنوز به مشروعیت دینی باور داشتهباشند اما 80 درصد دیگر جامعه به گفتمان روشنفکری و روشنگری باور دارند». آبراهامیان میگوید، «تنها راه حل رژیم این است که بهسمت شبیه به آنچه در دوران خاتمی شاهد بودیم حرکت کند». خلاصه حرف آبراهامیان در این قسمت از گفتههایش این است که:
اولاً میگوید «گفتمان کنشگران خیزش پاییزی 1401 گفتمان حقوق انسانی بوده است که با حقوق الهی که رژیم از آن دم میزند یکسان است». در خصوص این گفته آبراهامیان یک اشتباه کامل در شناخت جوهر گفتمانی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم وجود دارد زیرا گفتمانی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، «یک گفتمان فقاهتی یا اسلام فقاهتی است. نه اسلام بازسازی شده تطبیقی اقبال و شریعتی». بدونتردید تفاوت بین دو اسلام فقاهتی خمینی یا رژیم مطلقه فقاهتی با اسلام بازسازی شده تطبیقی معلمان کبیرمان علامه محمد اقبال لاهوری و شریعتی در این است که «پایه اسلام فقاهتی بر تکلیف و تعبد و تقلید استوار است»، اما پایه انسانی اسلام بازسازی شده تطبیقی اقبال و شریعتی آن چنانکه معلم کبیرمان شریعتی میگوید:
«انسان خداگونهای تبعیدی، جمع ضدین، یک پدیده دیالکتیکی، خدا –شیطان، روح –لجن، اراده آزادی که خود سرنوشتش را میسازد. مسئول، متعهد، گیرنده امانت استثنائی خداوند، مسجود همه فرشتگان، جانشین خداوند در زمین، عاصی حتی بر خدا، خورنده میوه ممنوع بینایی، مطرود بهشت تبعید شده به این کویر طبیعت، با سه چهره عشق (حوا) عقل (شیطان) عصیان (میوه ممنوع) و مأمور تا در تبعیدگاه خویش (طبیعت) بهشتی انسانی بیافریند، و در نبرد دائمی خویش، از لجن تا خدا، به معراج رود تا این حیوان رسوبی لجن، خلق و خوی خدا گیرد» (م. آ. ج 16 - ص 64).
ثانیاً آبراهامیان «بحران گفتمانی بین پایینی جامعه بزرگ ایران با بالاییهای قدرت یک بحرانی میداند که هر روز عمیقتر میشود و رژیم حاکم هم هرگز توان حل این خندق بین بالاییهای با پایینیهای جامعه بزرگ ایران را ندارد» که از نظر او راه حل این بحران این است که «رژیم بهسمت دوران سید محمد خاتمی در نیمه دوم دهه هفتاد و نیمه اول سال 80 (یعنی از خرداد 1376 تا خرداد 1384) برود». از نظر آبراهامیان دولت 8 ساله سید محمد خاتمی راه حل همه بحرانهای امروز جامعه ایران است که این حرف حتی مخالف خود سیدمحمد خاتمی که در سال 1384 در پایان 8 سال عمر دولتاش با ریختن چند قطر اشک گفت: «من جز یک آبدارچی برای نظام نبودهام» و بعد از او شیخ حسن روحانی هم پس از 8 سال رئیس جمهوری نظام، در آخر کار گفت: «من کاری برای مردم نتوانستم بکنم» و مسعود پزشکیان که شاگرد مستقیم سید محمد خاتمی هست، هم پس از گذشت ششم ماه از عمر دولتش در روز پنج شنبه 8 آذر ماه 1403 میگوید: «نمیشود 45 سال از انقلاب گذشته باشد و مشکلات مملکت روزبهروز بدتر شده باشد. خب اگر ما راه درست انتخاب کردهبودیم، و اگر این راه درست را درست رفتهبودیم، خب چرا اینجا هستیم؟ یک جای کارمان میلنگد که اینجاییم. ما مقصریم. من الان تو جایگاهی که قرار گرفتهام واقعاً بیشتر در عذاب و فشار هستم.»
ادامه دارد