عاشورا و مکتب حسین به عنوان نماد همیشگی و جاویدان نبرد تاریخی، جنبشی، آگاهی‌بخش، رهائی‌بخش، عدالت‌طلبانه و آزادی‌خواهانه جبهه حق با جبهه باطل می‌باشد – قسمت بیست و چهار

 

آن اصل اولیه غلط مورد اعتقاد شریعتی در شهادت و پس از شهادت «همان باوری است که او معتقد است که امام‌حسین از آغاز به‌خاطر شهید شدن یا کشته‌شدن (در 28 رجب سال 60) از مدینه خارج می‌شود و به مکه می‌آید و از هشتم ذی‌الحجه سال 60 از مکه به‌سمت کوفه و کربلا حرکت می‌کند». لذا در چارچوب «این اصل غلط مورد اعتقاد شریعتی در شهادت و پس از شهادت است که او نه‌تنها عامل تکوین پروسه عاشورای 60 - 61 هجری امام‌حسین همین حرکت امام‌حسین برای شهید شدن و یا کشته‌شدن تعریف می‌کند»، بلکه مهمتر از آن اینکه در همین رابطه است که شریعتی در شهادت و پس از شهادت نتیجه‌گیری می‌کند که:

«شهادت مرگ نیست که دشمن ما بر مجاهد تحمیل کند شهادت مرگ دلخواهی است که مجاهد با همه آگاهی و همه منطق و شعور و بیداری و بینایی خویش خود انتخاب می‌کند. حسین را نگاه کنید از شهر خویش بیرون می‌آید، زندگی‌اش را رها می‌کند و برمی‌خیزد تا بمیرد زیرا جز این سلاحی برای مبارزه خویش، برای رسوا کردن دشمن و برای دریدن این پرده‌های فریبی که بر قیافه کریه نظام حاکم زده‌اند ندارد، برای اینکه که اگر نمی‌تواند دشمن را بشکند، لااقل به این وسیله رسوا کند، اگر نمی‌تواند قدرت حاکم را مغلوب سازد آن را محکوم کند و برای اینکه در اندام مرده این نسل (نسل دوم انقلاب محمد) خون تازه حیات و جهاد تزریق کند، او یک انسان تنهای بی‌سلاح و بی‌توان است و در عین حال مسئول جهاد، جز مردن و جز انتخاب مرگ سرخ خویش سلاحی و چاره‌ای ندارد» (م. آ. ج 19 - ص 192 - سطر 10).

همچنین او می‌گوید:

«حسین بی‌درنگ از مکه بیرون می‌آید و به‌سوی قتلگاه خویش شتاب می‌گیرد، او می‌داند که تاریخ منتظر است، زمان که با دست ارتجاع و شرک به عقب بازگردانده می‌شود، چشم به او دوخته تا گامی پیش نهد، و مردم که در اسارت خاموش و بی‌حرکت مانده‌اند، به قیام و فریاد او محتاج‌اند و بالاخره، پیام خدا که اکنون به دست‌های شیطان افتاده‌است، از او می‌خواهد که با مرگ خویش این فاجعه را شهادت دهد که «فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ یَرَاکَ قَتِیلاً - خدا خواست که تو را کشته ببیند» (م. آ. ج 19 - ص 194 - سطر 8 به‌بعد).

همچنین او می‌گوید:

«شهادت دعوتی است به همه عصرها و به همه نسل‌ها، که، اگر می‌توانی بمیران و اگر نمی‌توانی بمیر» (م. آ. ج 19 - ص 195 - سطر 21).

همچنین

«شهید قلب تاریخ است، همچنان که قلب به رگ‌های خشک اندام خون، حیات و زندگی می‌دهد. جامعه‌ای که رو به انحطاط می‌رود، جامعه‌ای که فرزندانش ایمان خویش را از دست داده‌اند، و جامعه‌ای که به مرگ تدریجی گرفتار است، جامعه‌ای که تسلیم را تمکین کرده است، جامعه‌ای که احساس مسئولیت را از یاد برده است، و جامعه‌ای که اعتقاد به انسان بودن را در خود باخته است، و تاریخی که از حیات و جنبش و حرکت و زایش باز مانده است، شهید همچون قلبی، به اندام‏های خشک مرده بی‌رمق این جامعه، خون خویش را می‌رساند و بزرگترین معجزه شهادتش این است که به یک نسل، ایمان جدید به خویشتن را می‌بخشد. شهید حاضر است و همیشه جاوید» (درم. آ. ج 19. ص 204. سطر 10 به‌بعد).

همچنین او می‌گوید:

«حسین یک درس بزرگتر از شهادتش به ما داده است، و آن نیمه تمام گذاشتن حج و به سوی شهادت رفتن است، .... تا به همه حج گزاران تاریخ، نماز گزاران تاریخ، مو منان به سنت ابراهیم، بیا موزد که اگر امامت نباشد، اگر رهبری نباشد، اگر هدف نباشد، اگر حسین نباشد و اگر یزید باشد، چرخیدن بر گرد خانه خدا، با خانه بت، مساوی است. در آن لحظه که حسین حج را نیمه تمام گذاشت و آهنگ کربلا کرد، کسانی که به طواف، همچنان در غیبت حسین ادامه دادند، مساوی هستند با کسانی که در همان حال، بر گرد کاخ سبز معاویه در طواف بودند، زیرا شهید که حاضر است، در همه صحنه‌های حق و باطل، در همه جهادهای میان ظلم و عدل، شاهد است، حضور دارد، می‌خواهد با حضورش این پیام را به همه انسانها بدهد که وقتی در صحنه نیستی، وقتی از صحنه حق و باطل زمان خویش غایبی، هر کجا که خواهی باش، وقتی در صحنه حق و باطل نیستی، وقتی که شاهد عصر خودت و شهید حق و باطل جامعه‌ات نیستی، هر کجا که می‌خواهی باش، چه بنماز ایستاده باشی، چه بشراب نشسته باشی، هر دو یکی است. شهادت، حضور در صحنه حق و باطل همیشه تاریخ است» (م. آ. ج 19 - ص 204 - سطر 17 به بعد).

همچنین

او می‌گوید: «آری، هر انقلاب دو چهره دارد: خون و پیام. رسالت نخستین را حسین و یارانش امروز گزاردند، رسالت خون را. رسالت دوم، رسالت پیام است، پیام شهادت را به گوش دنیا رساندن است. زبان گویای خون‌های جوشان و تن‌های خاموش، در میان مردگان متحرک بودن است. رسالت پیام از امروز عصر آغاز می‌شود، این رسالت بر دوش‌های ظریف یک زن، زینب، زنی که مردانگی در رکاب او جوانمردی آموخته است و رسالت زینب دشوارتر و سنگین‌تر از رسالت برادرش است» (م. آ. ج 19 - ص 206 - سطر 2 به‌بعد).

همچنین

او می‌گوید: «در هر عصری و در هر نسلی و در هر سرزمینی که آمده‌ای، پیام شهیدان کربلا را بشنو، بشنو که گفته‌اند: کسانی می‌توانند خوب زندگی کنند که می‌توانند خوب بمیرند» (م. آ. ج 19 - ص 207 - سطر 8 به‌بعد).

همچنین

او می‌گوید: «آنچه می‌خواستم بگویم حدیث مفصلی است که در این مجمل می‌گویم به‌عنوان رسالت زینب، پس از شهادت که: آن‌ها که رفتند، کاری حسینی کردند و آنها که ماندند، باید کاری زینبی کنند، وگرنه یزیدی‌اند» (م. آ. ج 19 - ص 208 - سطر 6 به‌بعد).

بنابراین در این رابطه است که می‌توانیم نتیجه‌گیری کنیم که برای اصلاح این‌گونه رویکردهای انطباقی، قبل از همه ما باید «آن پیش فرض کلی اولیه غلط آنها را به چالش بکشیم» یعنی ثابت کنیم که برعکس (آنچه که صالحی نجف آبادی در شهید جاوید به‌عنوان یک پیش‌فرض مطرح می‌کند که امام‌حسین از آغاز جهت کسب قدرت سیاسی و حکومت و خلافت از مدینه در 28 رجب سال 60 به‌سمت مکه و کوفه حرکت کرده است) آن چنانکه امام‌علی می‌گوید:

«لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِیَامُ الْحُجَّةِ بو جود النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَی الْعُلَمَاءِ أَلَّا یُقَارُّوا عَلَی کِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ» (نهج‌البلاغه صبحی الصالح - خطبه 3 - ص 50 - سطر 2).

پراکسیس سیاسی – اجتماعی امام و پیشگامان و علما یا آگاهان معلول سه عامل می‌باشد:

1 - تکوین و یا اعتلای جنبش‌های خودجوش عدالت‌خواه و حق‌طلب و رهائی‌بخش (که در کلام فوق امام‌علی «حُضُورُ الْحَاضِرِ» اشاره به همان «جنبش عدالت‌خواهانه مردم مصر و مدینه است که پس از به قتل رساندن عثمان دور خانه علی جمع شده‌بودند و از امام‌علی به‌عنوان آلترناتیو نظام عثمانی انتخاب و حمایت می‌کردند).

2 - ضرورت حمایت و راهبری جنبش‌های خودجوش عدالت‌خواهانه و حق‌طلبانه و رهایی‌بخش تکوین یافته از پایین (وَ قِیَامُ الْحُجَّةِ بو جود النَّاصِرِ).

3 - آگاهی و خودآگاهی سیاسی و اجتماعی و تاریخی پیشگامان یا علما و یا امام به تضاد طبقاتی و نابرابری‌ها و استثمار موجود در جامعه یا مسئولیت در برابر نابرابری در شکل سیری ظالم و گرسنگی مظلوم (أَلَّا یُقَارُّوا عَلَی کِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ).

ادامه دارد