سنگهایی از فلاخن: سلسله بحثهای تئوریک در باب «آزادی و دموکراسی» - قسمت صد
«حقیقت دموکراسی»، «حقیقت سوسیالیسم» و «حقیقت جامعه مدنی»
جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 45 سال گذشته حرکت درونی و برونی خود چه در فاز عمودی یا سازمانی آرمان مستضعفین ایران و چه در فاز افقی یا جنبشی نشر مستضعفین ایران پیوسته تلاش کرده است تا «در کادر برنامه و گفتمان و مانیفست دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای او، شریعتی را از عرصه پلمیکهای آکادمیک خشک دانشگاهی به عرصه زندگی مردم ایران در بستر جنبشهای مطالبهمحور صنفی و مدنی و سیاسی اعماق جامعه ایران اعم از جنبش کارگران، جنبش معلمان، جنبش زنان، جنبش دانشجویان و غیره بکشاند. و باز در همین رابطه بوده است که در طول 45 سال گذشته پیوسته بهدنبال بارور ساختن رویکرد دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای یا اجتماعی کردن قدرت سیاسی و قدرت اجتماعی و قدرت اقتصادی در عرصه نظر و عمل بودهایم. بیشک طرح سلسله مقالههای تئوریک در باب دموکراسی و آزادی تحت عنوان سنگهایی از فلاخن در شمارههای گذشته نشر مستضعفین در راستای همین امر بوده است.
رابعاً در رویکرد شریعتی به دموکراسی «او سوسیالیسم و حتی انسان را هم تنها در بستر دموکراسی قابل تعریف میداند» بنابراین «برعکس رویکرد مارکسی به دموکراسی که آن را فریب بورژوازی میداند» شریعتی میگوید: «دموکراسی و سوسیالیسم دو موهبتی است که ثمره پاکترین خونها و دستاورد عزیزترین شهیدان و مترقیترین مکتبهایی است که اندیشه روشنفکران و آزادیخواهان و عدالتطلبان به بشریت این عصر ارزانی کرده است. من معتقدم هر چه در باره انسان گفتهاند فلسفه و شعر است و آنچه حقیقت دارد جز این نیست که انسان تنها آزادی است و شرافت است و آگاهی و اینها چیزهایی نیست که بتوان حتی در راه خدا فدا کرد» (م. آ. ج 35 - ص 168).
باری در این رابطه است که میتوانیم داوری کنیم که «درک شریعتی از دموکراسی یک درک سوسیالیستی از دموکراسی میباشد» و شریعتی در این عرصه در همه جای آثار خود «با درک لیبرالیستی از دموکراسی مرزبندی کرده است و درک لیبرالیستی از دموکراسی را به چالش کشیدهاست» از همه مهمتر اینکه شریعتی برعکس مارکس و مارکسیسم (که از دموکراسی بهعنوان وسیلهای برای دستیابی به سوسیالیسم و کسب قدرت سیاسی توسط حزب و طبقه تکیه میکنند) حتی «خود سوسیالیسم را هم حاصل رادیکالیزه شدن دموکراسی در عرصه اجتماعی و اقتصادی تعریف میکند» و لذا از اینجا است که شریعتی آن چنانکه «دموکراسی را به سه مؤلفه سیاسی و اقتصادی و اجتماعی تعریف مینماید و مبارزه دموکراسیخواهانه را به دو مؤلفه سلبی (نفی زر زور تزویر) و ایجابی (آگاهی، آزادی و برابری یا اجتماعی کردن سه مؤلفه قدرت سیاسی و اجتماعی و معرفتی) تعریف مینماید، خود سوسیالیسم را هم به سه مؤلفه اجتماعی و سیاسی و اقتصادی تقسیم میکند.»
اضافه کنیم که شریعتی برعکس نظریهپردازان کلاسیک دموکراسی و سوسیالیسم و لیبرالیسم «دموکراسی را با رویکرد جامعهمحور تبیین مینماید نه با رویکرد فرد محور یا طبقهمحور و یا حزبمحور.»
خامسا شریعتی هرگز نمیپذیرد که «به نام مبارزه طبقاتی در جامعه دموکراسی تعطیل بشود» و نمیپذیرد که «به نام سوسیالیسم دموکراسی فریب بورژوازی بخوانند» و از آنجاییکه شریعتی «دموکراسی سوسیالیسم را بر پایه انسان تعریف میکند» (نه بر پایه صرف شکل حاکمیت و یا شکل مناسبات تولیدی) لذا به همین دلیل او در نهایت «دموکراسی را بسترساز اعتلای انسان رهایی یافته و خودمختار و آزاد و اجتماع ساز و تاریخساز میداند.»
معهذا در همین رابطه است که «برای او تعریف نهایی دموکراسی نهتنها بهمعنای صرف شیوه حکومت (آن چنانکه لیبرال دموکراسی سرمایهداری بر طبل آن میکوبد) نیست و نهتنها دموکراسی بهمعنای صرف حکومت مردم بر مردم و برای مردم و بهوسیله مردم (آن چنانکه آبراهام لینکلن مطرح میکرد) خلاصه نمیشود، بلکه مهمتر از همه اینکه شریعتی بر این باور بود که دموکراسی و سوسیالیسم وظیفه پرورش انسان در عرصه جامعه و تاریخ بر دوش دارند.»
سادسا برای شریعتی «تبیین دموکراسی بر پایه انسانمحوری و جامعهمحوری (نه فرد محوری صرف آن چنانکه لیبرال دموکراسی سرمایهداری در راستای تأکید بر جایگاه مالکیت خصوصی بر طبل آن میکوبد) بهمعنای اصالت دادن اراده انسان در برابر اراده خداوند (آن چنانکه محمد تقی مصباح یزدی در تبلیغات ضد شریعتی خود مطرح میکرد) نیست» بلکه برعکس در رویکرد شریعتی «دموکراسی بسترساز رویش انسان مختار و آزاد برای اعتلا به مقام جانشینی خداوند در زمین در راستای جامعهسازی و تاریخسازی میباشد» بنابراین در رویکرد شریعتی «انسانمحوری دموکراسی در برابر خدامحوری همه وجود (که علامه محمد اقبال لاهوری مطرح میکند) قرار ندارد.»
17 - آنچه که میتوان در خصوص فونکسیون دموکراسی در جامعه انسانی مطرح کرد عبارت است از:
الف – در جوامعی که با دموکراسی مدیریت میشود «وحدت جامعه و یا وجود اجتماعی در آن جامعه با اصل احترام متقابل همه افراد آن جامعه نسبت به یکدیگر مادیت پیدا میکند نه وحدت مکانیکی بر پایه یک عقیده رسمی اعلام شده دستوری یا وحدت بر پایه منفعت معین طبقهای از جامعه و یا وحدت بر پایه مطلق کردن جایگاه اجتماعی یک گروه اجتماعی». لازم به ذکر است که در کشور ایران که تعداد گروههای اجتماعی بهلحاظ قومیتی و عقاید و افکار و فرهنگ و زبان و نژاد متنوع میباشند تنها توسط دموکراسی و احترام متقابل همه افراد نسبت به یکدیگر است که وحدت اجتماعی و یا وجود اجتماعی و یا روحیه جمعی و یا اراده ملی میتواند مادیت پیدا کند.
ب - تنها توسط دموکراسی است که میتوان «همه استعدادهای افراد جامعه را بهصورت علی السویه و فارغ از هر گونه تبعیض از طریق شرکت دادن آنها در ساختن زندگی اجتماعی شان بارور ساخت.»
ج - تنها توسط تحقق دموکراسی در جامعه است که میتوان «به یک تعقل جمعی و خلاق در جامعه دست پیدا کرد.»
د - تحقق دموکراسی در جامعه باعث میگردد که «دو اصل آزادی و برابری یا مساوات برای همه افراد جامعه بدون هیچ استثنا (و صرفاً از آن نظر که انسان هستند) پذیرفته بشود.»
ه - با دموکراتیک شدن جامعه و حکومت توسط دموکراسی «دیگر هیچ رویکرد گروهی از جامعه نمیتواند بهصورت رسمی برتر از رویکرد گروه دیگری از جامعه مطرح بشود.»
و – در یک جامعه و نظام دموکراتیک «صاحبان همه عقاید و فلسفهها و پیروان همه ادیان حق حیات و رشد و پیشرفت و التزام به عقاید و ارزشها و قوانین خود دارند.»
ز - در دموکراسی «همه شهروندان متساوی الحقوق هستند و همه افراد جامعه بهصورت علی السویه از حق شهروندی برخوردار میباشند.»
18 - دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای «تنها بدیلی است که میتواند هم به مسئله آزادی و دموکراسی و هم به مسئله عدالت اجتماعی و برابری در پیوند با هم پاسخ بدهد». مهمترین سؤالی که در چارچوب رویکرد دموکراسی سه مؤلفهای در راستای اجتماعی کردن قدرت سیاسی و قدرت معرفتی و قدرت اقتصادی قابل طرح است اینکه «جامعه مدنی جنبشی خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و مستقل و تکوین یافته از پایین چگونه میتواند به اجتماعی کردن سه مؤلفه قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت معرفتی در جامعه دست پیدا کند؟»
در پاسخ به این سؤال باید بگوییم که «تا زمانی که اردوگاه کار و زحمت و یا اردوگاه مستضعفین بالنده جامعه ایران (هم در جبهه بزرگ آزادیخواهانه اقشار میانی جامعه و هم در جبهه بزرگ کار و زحمت اعماق جامعه بزرگ ایران) بهعنوان نیروی جامعهساز و یا تنها فاعل اجتماعی به صحنه مبارزه اجتماعی سیاسی برای تغییر وضع موجود آن هم بهصورت سازمان یافته سراسری و آگاه (نه اتمیزه) در عرصه شوراهای فراگیر و سراسری و خودجوش و تکوین یافته از پایین وارد عرصه میدانی نشوند امکان اجتماعی کردن مؤلفههای قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت معرفتی در جامعه وجود ندارد.»
ادامه دارد