تیتر اول

در حاشیه گفتگوی یرواند آبراهامیان که اندیشه‌هایی در باره مسائل کلان تاریخی، سیاسی، اجتماعی و انقلابی جامعه بزرگ ایران میباشد – قسمت چهارم

 

در آغاز این قسمت از گفتگوی آبراهامیان، او می‌گوید: «سید محمد خاتمی اساساً به ایده روشنگری نزدیک می‌شد، اما در عین حال می‌دانست که خط قرمزی که نباید از آن عبور کند، همان مشروعیت قدرت الهی است». در اینجا آبراهامیان «میان گفتمان روشنگری و گفتمان روشنفکری تفکیکی قائل نمی‌شود». چرا که مشخصه گفتمان روشنگری آن چنانچه در گفتمان کانت و طرفداران نحله روشنگری اروپا قبل از انقلاب فرانسه و همچنین در رویکرد معلمان کبیرمان علامه محمد اقبال لاهوری و شریعتی شاهد بودیم، «مشخصه اصلی گفتمان روشنگری به چالش کشیدن کلیات رویکرد ارتجاعی گذشته‌گرای جامعه می‌باشد.»

بدون‌تردید در جامعه امروز ایران «بزرگ‌ترین رویکرد ارتجاعی یا گذشته‌گرا، کلیات رویکرد ولایت‌فقیه است که توسط روحانیت حوزه‌های فقاهتی از قرن چهارم الی الان مادیت یافته و از سال 46 پس از خیزش 42 خمینی این ولایت‌فقیه صورت سیاسی پیدا کرد و به‌صورت نظریه استبدادساز ولایت‌فقیه در آمد و در سال 57 در جریان انقلاب ضد استبدادی مردم ایران صورت گفتمان سیاسی در آمد و در سال 1358 در قانون اساسی به‌صورت نهاد اصلی حقوقی این قانون در آمد و در سال 1368 در متمم قانون اساسی، به‌صورت مبنای رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در آمد.»

طبیعی است که لازمه نظریه روشنگری در جامعه ایران «به چالش کشیدن این قدرت ولایت‌گری آسمانی برای گروه خاص روحانیت است که از قرن چهارم در زمان آل بویه و سپس در قرن دهم توسط صفویان این ولایت‌گری آسمانی برای روحانیت در رقابت با عثمانیان شکل گرفت و بدون‌تردید روحانیت در طول بیش از هزار سال گذشته توسط این مشروعیت الهی، بر پایه ولایت تکوینی و تشریعی توانسته‌است بر دوش مردم ایران سوار بشود و اندیشه‌های مردم ایران را به‌صورت اسلام دگماتیسم تقلیدی و تکلیفی و تعبدگرا تسلیم خود بکنند.»

پر پیداست که لازمه روشنگری در جامعه مسلمان اعم از شیعه و سنی به چالش کشیدن این روحیه ولایت‌گری روحانیت می‌باشد و تا زمانی که این ولایت‌گری روحانیت به چالش کشیده نشود امکان روشنگری در جامعه ایران وجود ندارد. در خصوص به چالش کشیدن ولایت‌گری آسمانی روحانیت، معلمان کبیرمان اقبال و شریعتی بر شیوه واحد اسلام بازسازی شده تطبیقی تکیه می‌کردند، و در همین مسیر بوده است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 48 سال گذشته حرکت درونی و برون‌ی خود چه در فاز حرکت سازمانی یا عمودی آرمان مستضعفین ایران و چه در فاز افقی یا جنبشی نشر مستضعفین ایران، پیوسته و علی الدوام در ادامه حرکت روشنگری معلمان کبیرمان اقبال و شریعتی معتقد به مسیر بازسازی تطبیقی اسلام بوده‌ایم. که البته این مسیر کاملاً با حرکت روشنفکری سیاسی و اجتماعی و مذهبی متفاوت می‌باشد.

مع‌الوصف، در این رابطه است که در مقایسه نسبی بین حرکت جنبش اصلاح‌طلبان حکومتی که سید محمد خاتمی برای اولین بار از خرداد 1376 اقدام به این حرکت کرد، با استراتژی خودآگاهی بخش مذهبی، اجتماعی و سیاسی اقبال و شریعتی و جنبش پیشگامان مستضعفین ایران از فرش تا عرش تفاوت وجود دارد. هر چند که در طول دو دهه‌ای که گفتمان اصلاح‌طلبان حکومتی بر جامعه ایران استوار بود (از خرداد 1376 تا دی‌ماه 1396) و در مدت این دو دهه، جریان و رویکرد انطباقی اصلاح‌طلبان حکومتی خاتمی نتوانستند به دستاورد اصلاح‌طلبانه فرهنگی و سیاسی و اجتماعی در جامعه بزرگ و رنگین کمان دست پیدا کنند، ولی این رویکرد انطباقی اصلاح‌طلبانه آنها را تنها می‌توانیم حداکثر یک رویکرد روشنفکرانه تعریف کنیم نه حرکت روشنگری.

چراکه «تفاوت رویکرد روشنگری با رویکرد روشنفکری در جوهر انطباقی و تطبیقی آن است». البته خود رویکرد روشنفکری از نگا ه روشنگران لائیک تا مذهبی تعریف‌های متفاوتی دارد. ولی آنچه در این رابطه کاملاً واضح است اینکه هیچ‌کدام از نظریه‌پردازان حرکت روشنگری با حرکت روشنفکری یکدست ندانسته‌اند. بنابراین، «آنچه آبراهامیان در اینجا در تعریف از سید محمد خاتمی مطرح می‌کند و حرکت او را حرکت روشنگری می‌داند امر صحیحی نیست» و پارادوکس آن در این رابطه است که او می‌گوید: «خاتمی اساساً به ایده‌های روشنگری نزدیک می‌شد، اما در عین حال می‌دانست که خط قرمزی که نباید از آن عبور کند همان "مشروعیت قدرت الهی" است.»

یادمان باشد که خاتمی در رابطه با مشروعیت قدرت الهی، او این مشروعیت در ولایت‌فقیه خمینی و اعوان و انصارش می‌دانست و ولایت‌فقیه خمینی در این چارچوب تبیین می‌کرد و به همین دلیل خاتمی مانند میر حسین موسوی، دوران خمینی یا دهه 60 رژیم مطلقه فقاهتی را دوران طلایی تعریف می‌کرد و دوران 8 ساله ریاست جمهوری خودش را دوران تدارکاتچی رژیم مطلقه فقاهتی و خامنه‌ای می‌دانست.

آبراهامیان باز در نتیجه‌گیری خود از خیزش پاییز 1401 می‌گوید: «مردم ایران در این شرایط به‌دنبال اختیاری شدن حجاب، برابری، اقتصاد بهتر و آموزش بودند، اگر همین رژیم بتواند اینها را به مردم ایران بدهد، من مطمئن نیستم که جامعه بخواهد برای داشتن یک حکومت سکولار، هزینه یک انقلاب دیگر بپردازد». در این بخش از گفتگوی آبراهامیان او دچار یک اشتباه بزرگ می‌شود زیرا:

اولاً در تحلیل خود فکر می‌کند که هر رژیمی با هر جوهری می‌تواند تصمیم به استقرار دموکراسی در جامعه خود بگیرد، به‌بیان‌دیگر استقرار دموکراسی در جامعه بر پایه تصمیم رژیم‌های حاکم با هر جوهر و ماهیتی نیست. یعنی چه رژیم‌های دیکتاتوری و توتالیتاریسم و چه رژیم‌های دموکراتیک که با شیوه دموکراتیک برای مدتی در جامعه مستقر می‌شوند، دارای یک عملکرد خودخواهانه نیستند.

ثانیاً آنچنانکه در شماره‌های قبل در حاشیه گفتگوی آبراهامیان مطرح کردیم، جوهر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران «یک جوهر توتالیتاریسمی دارد که نه‌تنها با هرگونه آزادی اجتماعی و سیاسی جامعه ایران مخالف می‌باشد، بلکه حتی با آزادی فردی در زندگی روزمره مردم ایران هم مخالف می‌باشند، و آزادی فردی حتی درون رختخواب مردم ایران را هم به چالش می‌کشند.»

پر پیداست که در جامعه‌ای که رژیم توتالیتاریسم حاکم باشد. این رژیم نه‌تنها آزادی و اختیار و عدالت برای مردم ایران نمی‌خواهد، بلکه نمی‌تواند در چارچوب این رژیم به کارکردهای دموکراتیک در جامعه روی بیاورد. بنابراین، برخلاف رویکرد آبراهامیان، «لازمه دستیابی به تحول دموکراتیک در جامعه، انقلاب سیاسی بدون سازماندهی و بدون رهبری دموکراتیک ممکن نیست.»

علی ایحال، به این دلیل است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 48 سال حیات درونی و برون‌ی خود پیوسته و علی الدوام بر این باور بوده و هست که تنها حرکت اجتماعی و سیاسی تکوین یافته به شیوه دموکراتیک توسط جنبش‌های دموکراتیک و دینامیک خودجوش و خودسازمان‌ده و خودرهبر جمعی تکوین یافته از پایین می‌تواند به دموکراسی و آزادی و اراده جمعی و عدالت اجتماعی، سیاسی و اقتصادی دست پیدا کند. معنای دیگر این حرف این است که «حرکت‌های خیزشی خودبه‌خودی، غیر سازمانده و بدون رهبری دینامیک تکوین یافته از پایین هرگز و هرگز نمی‌توانند به آزادی و عدالت و دموکراسی در جامعه دست پیدا کنند». به‌بیان‌دیگر «در یک حرکت جمعی، باز و عقاب هرگز نمی‌تواند کبوتر بزایند.»

این موضوع نه‌تنها در خصوص هسته سخت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم صادق می‌باشد و حزب پادگانی خامنه‌ای نسبت به ایجاد عدالت و آزادی در جامعه عقیم و سترون می‌باشد، حتی خود اصلاح‌طلبان حکومتی مانند سید محمد خاتمی که در چارچوب رژیم مطلقه فقاهتی و گفتمان استبدادساز ولایت‌فقیه خمینی می‌خواهند به اصلاحات سیاسی و اجتماعی در جامعه دست پیدا کنند، نسبت به انجام این عمل ناتوان و سترون هستد و حاکمیت دو دهه گفتمان اصلاح‌طلبان بر جامعه ایران و ناتوانی‌ها آن در دستیابی به اصلاحات مورد ادعای خود معرف این حقیقت می‌باشد.

ثالثاً در پاسخ به این نظریه آبراهامیان که می‌گوید: «اگر رژیم بتواند به مردم ایران عدالت، اقتصاد بهتر، به زنان ایران اختیاری در انتخاب حجاب بدهد، جامعه برای داشتن یک حکومت سکولار هزینه یک انقلاب دیگر نمی‌دهد». باید توجه داشته‌باشیم که «انقلاب توده‌ها امری غیر قابل پیش‌بینی شده‌است و نصیحت به حاکمیت برای جلوگیری از انقلاب هم یک امر غیر ممکن می‌باشد». آنچنانکه نظریه‌پردازی در باره تکوین انقلاب می‌گوید: «انقلاب در شرایطی اتفاق می‌افتد که نه حاکمیت توان حکومت کردن بر صورت گذشته دارد و نه توده‌ها دیگر مانند گذشته می‌توانند فشار حکومت را تحمل کنند». معنای دیگر این حرف آن است که «انقلاب در شرایطی اتفاق می‌افتد که دیگر حاکمیت تحمل اصلاحات در جامعه ندارد. زیرا انجام اصلاحات حکومتی خود باعث انقلاب می‌شود.»

چنانکه در خصوص انقلاب  57 شاهد بودیم که تا سال 56 رژیم مستبد و کودتایی پهلوی هر گونه اصلاحات سیاسی، حتی آنچنانکه جبهه ملی و نهضت آزادی خواستار آن بودند، نفی می‌کرد و در سال 56 زمانی که تحت فشار دولت کارتر در آمریکا، تن به اصلاحات حداقلی سیاسی داد، آن اصلاحات حداقلی تحت فشار کارتر، بدل به یک انقلاب شد.

در خصوص رژیم مطلقه فقاهتی هم مانند رژیم مستبد و کودتایی پهلوی اوضاع بدین ترتیب می‌باشد. یعنی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم با نصیحت تن به اصلاحات نمی‌دهد. آنچنانکه اصلاح‌طلبان حکومتی تحت رهبری سید محمد خاتمی همه این نصیحت‌ها برای انجام اصلاحات از طریق خود حکومت کردند، ولی حزب پادگانی خامنه‌ای در پاسخ به این اصلاح‌طلبی، پیوسته جواب سرکوب می‌دهد. فراموش نکنیم که در این رابطه مانیفست رژیم مطلقه فقاهتی بر این رویکرد استوار می‌باشد، آنچنانکه اکبر هاشمی رفسنجانی در دهه شصت پیوسته می‌گفت: «علت اینکه آنکه رژیم پهلوی سرنگون شد این بود که تحت فشار کارتر دست به اصلاحات زد. بدون‌تردید اگر رژیم پهلوی دست به اصلاحات نمی‌زد، تا صد سال دیگر هم حاکم بود» باز در این رابطه بود که او می‌گفت: «اصلاحات برای رژیم جمهوری اسلامی سم نابود کننده می‌باشد» البته فراموش نکنیم که همین اکبر هاشمی رفسنجانی بعد از اینکه حزب خامنه‌ای توان تحمل او در تقسیم قدرت نداشت، به جبهه اصلاح‌طلبان حکومتی پناه برد و از آن زمان شعاری عکس شعار دهه 60 و 70 سر داد.»

باری، بدین ترتیب است که می‌توانیم نتیجه بگیریم که «اصلاحات در رژیم‌های توتالیتر و استبدادی، همان انقلاب است، آنچنانکه در رژیم‌های آزادی‌خواه و دموکراسی، انقلاب همان اصلاحات می‌باشد». مع‌هذا، از اینجاست که در ادامه این گفتگو آبراهامیان می‌گوید: «می‌شود جامعه‌ای داشت بدون اینکه اسمش سکولار باشد، در حقیقت این‌گونه عمل کند، مشابه آن چیزی که بازرگان در اوایل انقلاب به‌دنبال آن بود یعنی جمهوری اسلامی نه جمهوری ولایت‌فقیه، به نظر من این می‌تواند برای بیشتر مردم ایران قابل پذیرش باشد.»

در خصوص حاکمیت رژیم روحانیت در هر جامعه‌ای و تحت هر نامی که باشد چه «جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کم و نه یک کلمه بیش» و چه «جمهوری اسلامی غیر ولایت‌فقیه» آنچنانکه آبراهامیان در اینجا مطرح می‌کند، اگر به مرحله حاکمیت روحانیت رسید، به‌قول معلم کبیرمان شریعتی خشن‌ترین نوع استبداد در تاریخ بر جامعه حاکم می‌شود. او می‌گوید:

«باید ببینیم حکومت مذهبی چیست؟ حکومت مذهبی رژیمی است که در آن به‌جای رجال سیاسی، رجال مذهبی (یا روحانی) مقامات سیاسی و دولتی را اشغال می‌کنند و به‌عبارت دیگر حکومت مذهبی یعنی حکومت روحانیون بر مردم. آثار چنین حکومتی یک استبداد است زیرا روحانی خود را جانشین خدا و مجری اوامر او در زمین می‌داند، به اعتبار اینکه روحانی و عالم دین است، نه به اعتبار رأی و نظر و تصویب جمهور مردم. بنابراین روحانیون یک حاکم غیر مسئول است و این مادر استبداد و دیکتاتوری فردی است. و چون خود را سایه و نماینده خدا می‌داند، بر جان و مال و ناموس همه مسلط است و در هیچ‌گونه ستم و تجاوزی تردید به خود راه نمی‌دهد بلکه رضای خدا را در آن می‌پندارد. گذشته از آن برای مخالف و برای پیروان مذاهب دیگر حتی حق حیات نیز قائل نیست آنها را مغضوب خدا، گمراه، نجس و دشمن راه دین و حق می‌شمارد و هر گونه ظلمی را نسبت به آنان عدل خدایی تلقی می‌کند. خلاصه حکومت مذهبی همان است که در قرون وسطی کشیش داشتند و ویکتورهوگو آن را به‌دقت ترسیم کرده است» (م. آ. جلد 22 - مقاله توین بی – تمدن – مذهب).

همچنین شریعتی می‌گوید:

«استبداد روحانی سنگین‌ترین و زیان آورترین انواع استبدادها در تاریخ بشر است» (م. آ - ج 4 - ص 263).

بنابراین از نظر شریعتی هرگونه رژیمی که شرایط برای حکومت روحانیت فراهم کند، خود بسترساز استبداد و توتالیتاریسم در جامعه می‌باشد و این گفته بازرگان آنچنانکه آبراهامیان می‌گوید، که «می‌توان تحت عنوان جمهوری اسلامی، بدون فارغ شدن از دخالت روحانیت و فراهم کردن شرایط برای حاکمیت مردم نه طبقه حاکم، می‌توان به رژیم سکولار یا به‌اصطلاح مردم سالاری دینی آنچنانکه سید محمد خاتمی می‌گفت، دست‌یافت، امری پوچ و غلط است.»

باری، به همین دلیل است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران، در خصوص رژیم دموکراتیک معتقد به حاکمیت شوراهای خودجوش و خودسازمان‌ده و دینامیک تکوین یافته از پایین با رهبری جمعی مستضعفین بالنده جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران (یا زحمت‌کشان و کارگران) در چارچوب شعار «آگاهی، آزادی و عدالت» می‌باشد. و هرگونه رژیمی غیر از این، توسط آن امکان دستیابی به دموکراسی دینامیک وجود ندارد.

مع‌الوصف، آبراهامیان در ادامه این گفتگو به طرح این مسئله می‌پردازد که «اگر شاه در سال 1978 (یا سال 1356) حاضر می‌شد، اختیارات ارتش را به تیمسار جم بدهد، شاید از آن اتفاقات جلوگیری می‌شد» این سخنان آبراهامیان مانند سخنان فوق او، «انقلاب را به‌صورت امری مکانیکی، تکوین یافته از بالا می‌داند، نه امر دینامیکی تکوین یافته از پایین» و لهذا از اینجاست که می‌گوید: «تغییر فرمانده ارتش در سال 56، یعنی جم می‌توانست از وقوع انقلاب جلوگیری نماید.»

یادمان باشد که آنچنانکه فوقا هم مطرح کردیم، «عامل اصلی تکوین انقلاب، ناتوانی حکومت از حکومتداری مانند گذشته و عدم اعتقاد و اعتماد مردم به رژیم حاکم می‌باشد» اگر در یک جامعه‌ای رژیم و مردم به این مرحله برسند، و ترس مردم از قدرت سرکوب رژیم کاهش پیدا کند، و در رژیم حفره سیاسی حاصل بشود، هیچ تغییری نمی‌تواند جلو قیام و انقلاب مردم را بگیرد، زیرا به‌محض حرکت، مردم یا توده‌های جامعه به پتانسیل شکفته شده دست پیدا می‌کنند و حرکت خود را به مرحله انقلاب می‌رسانند.

البته نکته‌ای که در این رابطه نباید از نظر دور بداریم اینکه «ورود توده‌های مردم به مرحله انقلاب، نیازمند به سازماندهی و مبارزه، دو مؤلفه مبارزه خیابان و اعتصاب و داشتن رهبری می‌باشد، بدون اینها حتی حرکت توده‌ها در مرحله انقلابی قابل شکست خواهد بود». لهذا، در رابطه با پیشنهاد آبراهامیان در خصوص شکست حرکت مردم ایران در سال 56 توسط سپردن اختیارات ارتش به تیمسار جم باید گفت که «زمانی که در سال 1356 با حمله شهرداری تهران به حاشیه‌نشینان و حرکت دانشجویان دانشگاه صنعتی آریامهر به‌خاطر تصمیم رژیم شاه در انتقال دانشگاه آریامهر به اصفهان، حرکت اولیه انقلابی جامعه ایران شروع شد و با عنایت به اینکه توسط فشار کارتر، قدرت ساواک شاه برای مردم شکسته شد، این همه باعث گردید که این حرکت بدون رهبری و بدون سازماندهی توده‌ای، با شعار نفی حکومت پهلوی و شاه فراگیر گردد، تنها خطری که آن حرکت اولیه را تهدید می‌کرد، گمراه شدن توسط رهبری غیر مردمی بود، که متأسفانه از سال 57 با نفوذ روحانیت حواریون خمینی    در حرکت اجتماعی مردم، و تلاش آنها در جهت تحمیل رهبری خمینی بر این حرکت اجتماعی، حرکت فراگیر خیزشی هر چند به‌سرعت در حال رادیکالیزه شدن بودند، و از بعداز سرکوب هولناک 17 شهریور سال 57، این حرکت فراگیر وارد فاز انقلابی شده بود، تثبیت هژمونی خمینی و روحانیت حواریونش، و مسلط شدن گفتمان ولایت‌فقیه خمینی، و رفتن عکس خمینی به سطح کره ماه، این همه شرایط را برای شکست انقلاب قبل از تولدش فراهم کرد.»

ادامه دارد

  • آگاهی
  • آزادی
  • برابری