تاریخ جنبش زنان - قسمت اول

ما در چندین مقاله گذشته نگاهی گذرا به جنبش دانشجوئی و جنبش کارگری داشتیم، در این مقاله اشاره کوتاه به جنبش زنان خواهیم داشت. اگر بگوییم که بحث جنبش زنان خلاء استراتژیکی در سرتاسر جنبش مذهبی ما - از آغاز تا حالا – بوده است، سخنی به گزاف نگفته‌ایم. بدین خاطر است که قبل از شروع بحث، این سوال را از خودمان بکنیم که «چرا جنبش زنان؟» برای پاسخ به این سوال از کلام تروتسکی شروع می‌کنیم که گفت: «معیار دمکراسی در هر جامعه‌ای بر مبنای نقش زنان در آن جامعه و جنبش تعیین می‌شود»، لذا بررسی جنبش زنان به خاطر درک جایگاه زنان در جنبش دمکراتیک است که به آن معتقدیم و بررسی جنبش زنان در واقع بررسی ضلع سوم مثلث «جنبش اجتماعی» است که دو ضلع آن را «جنبش کارگری و جنب دانشجویی» تشکیل می‌دهند. به عبارت دیگر سه پایه جنبش دمکراتیک عبارت است از:

  • جنبش زنان
  • جنبش کارگران
  • جنبش دانشجویی

اگر اولی را جنبش زنان اعلام کردیم به خاطر موقعیت و جایگاه جنبش زنان در عرصه دمکراسی است. بنابراین امیدواریم که بحث شروع بررسی جنبش زنان در این جلسه نقطه شروعی باشد در رابطه با استمرار بررسی این موضوع در جلسات آینده و هر چه بیشتر جلو برویم بررسی این مسئله برایمان از ارزش بیشتری برخوردار خواهد بود. مستحضر باشید که علت بررسی مشکل زنان یا بررسی جنبش زنان یا بررسی زن در جامعه امروز نه به خاطر اینکه موضوع روز و مدرن و مد شده است، بلکه یک نیاز استراتژیک حرکت ما است که متاسفانه در مراحل گذشته حرکت ما غایب بود.

بررسی موضوع جنبش زنان در جامعه ما نباید انتظاری مثل بررسی موضوع جنبش کارگران و یا جنبش دانشجویان داشته باشیم، چرا؟ به دو دلیل:

دلیل اول نفس خود موضوع مشکل جنبش زنان است، چون در تاریخ اجتماعی جنبش‌های دمکراتیک جامعه ما جنبش زنان به آن صورت سیستماتیک تا سال 57 و شاید بهتر است بگوییم تا قبل از حضور سرمایه‌داری وجود نداشته و اگر مبارزه زنانی وجود داشته است این مبارزه زنان با جنبش زنان متفاوت است. مثلا در حرکت بابیه یا بهائیه که زن تحت رهبری قرعه العین وارد جنبش بابیه و بهائیه شد و از طریق بابیه مطرح شد، اما در همان حرکت هم زن نتوانست به عنوان جنبش در عرصه اجتماعی مطرح بشود و تنها مبارزانی از زن‏هائی مثل قرعه العین و غیره مطرح بود. پس دلیل اولی که ما در بررسی موضوع جنبش زنان در ایران نمی‌توانیم انتظاری در عرصه آنالیز به اندازه انتظار جنبش دانشجویی و کارگری داشته باشیم موقعیت و جایگاه جنبش زنان در ایران است.

دومین موضوع که باعث می‌شود که نمی‌توانیم در رابطه با جنبش زنان در ایران به آن پتانسیلی که در جنبش کارگران و جنبش دانشجویی داراست داشته باشیم، نیروهای متقابل روشنفکری در این راستا است. یعنی موضوع اول خود ضعف پراتیک و پراکسیس خود زنان بود که از نظر تاریخی تا قبل از سرمایه‌داری اصلا وجود نداشت و دوم، ضعف نیروهای روشنفکر تحلیل کننده آن‌ها در این عرصه است که این دو عامل موجب گردید که با بررسی موضوع جنبش زنان در ایران، ما نتوانیم به آن عصای لازم تحلیلی مسلح بشویم. 

پس آنچه که تا اینجا مشخص شد یکی اینکه بررسی موضوع جنبش زنان یکی از سه پایه‌های مثلث جنبش دمکراتیک اجتماعی است، دوم اینکه پیدایش جنبش زنان در عرصه تاریخ ایران بعد از پیدایش سرمایه‌داری بوده است و اگر همین قضیه را ما ادامه بدهیم شاید در عرصه بین‌المللی هم ماجرایی غیر از این نداشته باشیم. یعنی ما چه در غرب و چه در شرق حضور جنبش زنان را بعد از پیدایش بورژوازی و مبارزات سرمایه‌داری از آغاز قرن 18 در اروپا مشاهده می‌کنیم و قبل از آن اگر چه مبارزات زنان به شکل فردی وجود داشته است ولی جنبشی به نام جنبش زنان وجود نداشته است. در اینجا لازم است که معیاری برای تفاوت مبارزه زنان و جنبش زنان داشته باشیم تا بتوانیم با این معیار جنبش زنان را تعریف کنیم. مشخصه جنبش، جمعی بودن آن است یعنی حرکت اگر به صورت فردی باشد و فراگیر مطرح نباشد، به صورت جنبش مطرح نمی‌شود بلکه مبارزه‌ای است که شکل اعتراضی دارد، ولی شکل جنبشی ندارد. پس:

1 - فراگیری نقش اول شرط است.

2 - هدفی است که باید در رابطه با جنبش مطرح باشد. یعنی هر گونه حرکت اعتراضی بدون هدف جنبش نامیده نمی‌شود. ممکن است حرکت‌های اعتراضی در جامعه وجود داشته و در تاریخ بوده، ولی چون هدف مشخص اعتراضی نداشته است در نتیجه به صورت جنبش مطرح نمی‌شده است.

3 - بعد از هدف، ایدئولوژی و محتوی و مضمون جنبش است. اگر تمامی آن اعتراضات مضمون واحدی نداشته باشد و اعتراضات از نظر اندیشه و ایده به صورت متفرّق باشد، آن حرکت جمعی حتی اگر هدف هم مشترک باشد جنبش نامیده نمی‌شود. پس جنبش را با سه مؤلفه و سه معیار شناختیم:

  • فراگیری و جمعی بودن آن
  • هدف مشترک داشتن
  • ایده و مضمون واحد در سرتاسر حرکت اعتراضی بود

بر این مبنا ما توانستیم تا اینجا کلا جنبش را از نظر تعریف و از نظر موقعیت بشناسیم. ولی سوال دومی که در همین جا مطرح می‌شود در رابطه با آن ضلع مثلث سه ضلعی که مطرح کردیم، گفتیم در جنبش دمکراتیک اجتماعی مثلثی وجود دارد که نقض هر ضلع آن باعث نقض جنبش در کلیت آن می‌گردد. سه ضلعی که برای جنبش دمکراتیک مطرح کردیم گفتیم عبارتند از: «جنبش زنان، جنبش کارگران، جنبش دانشجویان». سوال دومی که اینجا مطرح می‌شود این است که چه رابطه‌ای بین این سه ضلع مثلث در عرصه جنبش‌های دمکراتیک وجود دارد؟ در پاسخ باید بگویم که هر کدام از ضلع‌های مثلث فوق معرف و مبین یکی از مضامین جنبش‌های دمکراتیک است به این ترتیب که نقش و جایگاه جنبش کارگران در جنبش‌های دمکراتیک «معرف و مضمون سوسیالیستی» آن جنبش است یعنی اگر در جنبش دمکراتیک کارگر جایگاه خودش را پیدا نکند، دنباله رو طبقه متوسط باشد، پیرو دهقان باشد، متاثر از حرکت روشنفکر باشد، همه این‌ها برمیگردد به آسیب شناسی مضمون سوسیالیستی آن جنبش و به اندازه‌ای که جنبش کارگری در آن جنبش و نهضت و جریان جایگاه خودش را پیدا کرده باشد به همان اندازه مضمون سوسیالیستی آن جنبش تعریف می‌شود. پس:

اولا تعریف مضمون سوسیالیستی جنبش‌های دمکراتیک اجتماعی بر مبنای جایگاه طبقه کارگر در آن جنبش مشخص می‌شود نه مدعیان طرفداری از کارگران.

دوما در رابطه با نقش دمکراتیک مضمون جنبش با نقل و قولی که از تروتسکی کردم مستحضر شدید که نقش دمکراتیک جنبش‌های دمکراتیک اجتماعی بر مبنای جایگاه زن در آن جنبش مشخص می‌شود. یعنی شاخص دمکراتیک جنبش‌های دمکراتیک یا «شاخص دمکراسی خواهی یا شاخص حد و اندازه مضمون دمکراتیک آن جنبش دمکراسی جایگاه زن است» نه تعداد کتابهایی که در باره دمکراسی نوشته شده و تعداد فریادهایی که برای دمکراسی بلند می‌شود.

و تا زمانیکه این معیار و شاخص در آن جنبش دمکراتیک جایگاه خودش را پیدا نکند مضمون دمکراتیک جنبش دمکراتیک اجتماعی آن جنبش عقیم است. پس معیار پراکسیس اجتماعی جنبش‌هائی دمکراتیک اجتماعی با مضمون دمکراسی زن فهمیدیم، معیار سوسیالیستی جنبش‌های دمکراتیک اجتماعی با مضمون سوسیالیستی با درک جایگاه جنبش کارگری آشنا شدیم.

سومین ضلع مثلث عبارت است از جنبش دانشجویی. جنبش دانشجویی گفتیم چرا که اصطلاحی برای جایگزینی آن نداریم یعنی بهتر بود، اگر می‌خواستیم با زبان شریعتی صحبت کنیم یا با زبان ژان ژاک روسو حرف بزنیم، بگوییم «جنبش روشنفکران»، نگوییم جنبش دانشجویی. ولی مادّیت و عینیت جنبش روشنفکران در جامعه ما یک مادّیت و عینیت شفاف نیست، ولی جنبش دانشجویی بر مبنای جایگاه تاریخی که در جامع ما و در مبارزات دمکراتیک اجتماعی ما پیدا کرده است می‌تواند به عنوان معیار جنبش روشنفکری نیز باشد. اندازه و حد و جایگاه جنبش دانشجویی در عرصه مبارزات دمکراتیک اجتماعی مضمون رنسانس فکری یا مضمون روشنفکری یا مضمون آگاهی و حد اندیشه در مبارزات دمکراتیک مشخص می‌کند. به عبارت دیگر «آگاهی در برابر آزادی و عدالت» قرار می‌گیرد. شعار مثلث جنبش‌های دمکراتیک دانشجویی و جنبش سوسیالیستی کارگری و جنبش آگاهی‌بخش دانشجویی به این شعار بدل می‌شود «آزادی زن، برابری کارگری و آگاهی روشنفکر» و اگر به جایگاه این شعار استراتژیک، «آگاهی و آزادی و برابری» مسلح بشویم جایگاه آن مثلث روشن می‌شود.

مثلث سه گانه جنبش سه گانه «زن، کارگر، دانشجو» برای تحقق شعار «آگاهی و برابری و آزادی» است با همان اولویت بندی که در آغاز کردیم. که زن مقدمه برای آزادی و دمکراسی و مضمون دمکراتیک جنبش‌های دمکراتیک اجتماعی است و کارگر برای ارائه مضمون سوسیالیستی در عرصه مبارزه جنبش‌های دمکراتیک اجتماعی است و روشنفکر برای مشخص کردن جایگاه آگاهی در عرصه مبارزات دمکراتیک اجتماعی می‌باشد و خود آگاه به این قضیه هستیم که نبود هر کدام از این ضلع‌ها در عرصه مبارزه دمکراتیک اجتماعی تمامی مبارزه را عقیم می‌کند. پس به هر کدام از این مبارزات سه گانه و برای جنبش‌های سه گانه در مقاطع مختلف مبارزاتی خویش بپردازیم. جهت ارائه برنامه، جهت شناخت جنبش، جهت درک موقعیت مبارزات دمکراتیک اجتماعی مردم و تا زمانی که ما مسلح به شناخت سه گانه جنبش نگردیم ارائه برنامه، شناخت تاریخ جنبش، درک جایگاه خودمان و مسئولیت خودمان در این رابطه درکی عقیم خواهد بود. پس شعار ما پیوسته این باید باشد که «باید جنبش زنان را بشناسیم نه برای زنان. جنبش کارگران را بشناسیم نه برای کارگران. جنبش دانشجویان را بشناسیم نه برای دانشجویان»، آسیب شناسی کنیم و آفت شناسی کنیم ارائه طریق بکنیم، ارائه برنامه بکنیم تا خود را بهتر بشناسیم تا جنبش مبارزات دمکراتیک را بهتر بشناسیم و شاید بزرگ‌ترین خلاء مبارزات تاریخی جامعه ما در عرصه‌های مختلف ملی و سیاسی و دمکراسی قطع شناخت و قطع حرکت و عدم پیوند و هماهنگ بین این سه ضلع مثلث بوده است. سه ضلعی که همدیگر را خوب نشناختند. در عرصه مبارزه پروسه هم گرائی این سه ضلع مثلث بر پایه مبارزات دمکراتیک حرکت سه ضلعی شکل می‌گیرد نه در کلاس‌های آکادمیک و روابط عاطفی و تشکیلات سیاسی. این‌ها در پراتیک و پراکسیس اجتماعی خودشان به هم می‌رسند و با هم پیوند پیدا می‌کنند و مبارزه را به مرحله نهایی سوق می‌دهند. 

بنابراین ما در این راستا باید برای درک مسئله جنبش اجتماعی خودمان، بر اساس این سه ضلع و شعار استراتژیکی که مطرح کردیم حرکت جنبش زنان را به صورت سیستماتیک دنبال کنیم. مقدمتا در این راستا باید به یک جمله اشاره کنم و آن اینکه اگر گفتیم مبارزه و جنبش زنان تا قبل از حرکت سرمایه‌داری و نظام سرمایه‌داری در جامعه ایران و در نظام بین‌المللی و تاریخی وجود نداشته، این به معنی نفی کلیه جنبش‌های ماقبل پیدایش جنبش‌های سه گانه فوق نیست. چرا؟ چون قبل از اینکه اصلا موضوع جنبشها به شکل کلاسیک سه گانه جنبش زن و جنبش دانشجو و جنبش کارگران که همگام و همراه با پیدایش نظام سرمایه‌داری بوده است جنبش‌هائی در تاریخ وجود داشته است ولی این جنبش‌ها با مضمون سه گانه‌ای که مطرح کردیم نبوده است، جنبش‌هائی که ماقبل پیدایش نظام سرمایه‌داری در غرب و شرق وجود داشته است خود به سه دسته تقسیم می‌شده است:

  • جنبش‌های مذهبی
  • جنبش‌های طبقاتی
  • جنبش‌های ملی وطنی، خونی، قبیله ای

شاید طرح مثلث موخره با قیاس مثلث مقدم در این قسمت ایجاد شبهه کند، چرا؟ چون در طرح مثلث موخره گفتیم که جنبش سه ضلع داشت و آن سه ضلع عبارت است از جنبش‌های مذهبی، جنبش‌های طبقاتی، جنبش‌های خونی قبیله‌ای ملی وطنی. سوال. مگر جنبش کارگران جنبش طبقاتی نیست؟ چرا؟ جنبش کارگران جنبش طبقاتی است اما این جنبش‌های طبقاتی کارگران با مضمون پرولتری مولود و مختص نظام سرمایه‌داری است، که از نظر مضمون و از نظر جایگاه و موقعیت اصلا با مبارزات و جنبش‌های طبقاتی به خصوص با جنبش‌های دهقانی و جنبش‌های برده‌ها از زمان اسپارتاکوس و من بعد تفاوت دارد.

در رابطه با مثلث جنبش‌های ماقبل سرمایه‌داری باید گفت که بخش عظیمی از جنبش‌های قبل از سرمایه‌داری جنبش‌های مذهبی بوده است، جنبش‌های مذهبی با دو مؤلفه جنبش‌های مذاهب ابراهیمی و جنبش‌های مذاهب غیر ابراهیمی.

برای نمونه جنبش سربداریه یک جنبش مذهبی بوده است ولی این جنبش مذهبی از مضمون ضد استبدادی و ضد استثماری برخوردار بوده است. جنبش‌های مذهبی که اسلام در جوامع مختلف بر پا می‌کرده است تحت عنوان‌های مختلف همگی با مضامین مختلف بوده است.

دومین جنبش‌هائی که قبل از جنبش‌های سه گانه فوق در تاریخ موجود بوده است جنبش‌های طبقاتی بوده است، از جنبش ضد برده‌داری اسپارتاکوس گرفته تا جنبش‌های داخلی ضد استثماری خودمان مثل جنبش مزدک و غیره همه و همه جنبش‌های ضد استثماری بوده است که در جامعه ما وجود داشته است.

سومین جنبش، جنبش‌های قبیله‌ای خونی و وطنی بوده است که گاها با مضمون مترقی و گاها با مضمون ضد ترقی خواهی در جریان تاریخ وجود داشته است. حتما شاهنامه و جریان شعوبیه و جریان‌های ملوک الطوایفی که از زمان 400 ساله عباسیان در ایران وجود داشت، از طاهریان، غزنویان، سامانیان و غیره همه آگاهی داریم. همه این‌ها جنبش‌هائی بود اگر چه با مضمون گاها مترقی خواهانه نداشته ولی به صورت جنبش‌های تاریخی وجود داشته است. آنچه تا اینجا گفته شد این است که، جنبش‌های دمکراتیک در عرصه تاریخی مبارزات دمکراتیک اجتماعی سه ضلع داشته است که این سه ضلع عبارت بودند از «جنبش‌های دمکراتیک زنان، جنبش‌های دمکراتیک و سوسیالیستی کارگران و جنبش‌های آگاهی‌بخش دمکراتیک دانشجویی». جنبش‌هائی ماقبل نظام سرمایه‌داری وجود داشته که با این جنبش سه گانه و سه راس تفاوت ماهوی داشته است آن جنبش‌ها هم با سه ضلع بوده است که رابط آن‌ها جنبش‌های مذهبی بوده است. جنبش‌های مذهبی با دو مؤلفه در بستر تاریخ شکل گرفته است:

  • جنبش‌های مذهبی با مضمون حرکت ابراهیمی
  • جنبش‌های مذهبی غیر ابراهیمی.

دومین ضلع مثلث جنبش‌های ماقبل سرمایه‌داری در عرصه جهان و تاریخ ما جنبش‌هائی بوده است با مضمون مشخص وطنی، خونی، ملی و قبیله‌ای و سومین مثلث جنبش‌های ماقبل سرمایه‌داری در عرصه بین‌المللی و داخل جنبش‌های طبقاتی بوده است، که از نظام برده‌داری، نظام سرواژی، نظام زمین‌داری و فئودالیسم به اشکال مختلف تحت جنبش‌های دهقانی، جنبش‌های برده‌داری و برده‌ها وجود داشته و به صورت پراکنده گاها تا پیروزی‌های مقطعی هم نیز رسیده است.

پس اگر ما می‌گوییم که این سه شاخه مثلث جنبش‌های مبارزات دمکراتیک اجتماعی توده‌ها همگام و همراه با نظام بورژوازی و پیدایش بورژوازی در جامعه است جفایی به جنبش‌ها و مبارزات ماقبل سرمایه‌داری نکرده ایم. بنابراین در رابطه با مسئله زنان بهتر است که ما قبل از هر چیز مسئله جنبش زنان را در عرصه داخلی و در عرصه بین‌المللی همگام شروع کنیم. چرا؟ چون نظام سرمایه‌داری بر مبنای خودویژگی‌های ساختاری خودش نظامی بین‌المللی است. مانند نظام زمین‌داری، نظام سرواژی و نظام برده‌داری نیست، مارکس در رابطه با نظام زمینداری و فئودالیسم در شرق به اشتباهی پی برد و اعلام کرد، آن اشتباه این بود که فکر می‌کرد نظام فئودالیسم مانند نظام سرمایه‌داری یک نظامی است فراگیر و تمامی جوامع بر مبنای شرایط خودویژه نظام سرمایه‌داری واکنش‌های اجتماعی نشان می‌دهند ولی در اواخر عمر، مارکس در کتاب «تولید آسیایی» با همین عنوان به این اشتباه خود پی برد و در این کتاب حتی نام ایران را نیز اعلام می‌کند. گرچه خودش به ایران نیامد ولی ایران را اعلام کرد و می‌گوید «در نظام شرق نظام فئودالیسم خودویژگی‌های نظام فئودالیسم غرب را ندارد، آن‌ها نظام تولید آسیایی دارند که بر مبنای موقعیت و جایگاه زمینداری آن‌ها شرایط‌های اجتماعی و اقتصادی ایجاد کرده‌اند». در نظام ماقبل سرمایه‌داری نظام‌ها بر مبنای خودویژگی‌های جغرافیایی و تاریخ خودشان شکل می‌گرفتند، اما در نظام سرمایه‌داری شکل گیری نظام اگر چه می‌تواند در کشورهای مختلف متفاوت باشد ولی از نظر مضمون و پایه استثمار و ارزش اضافی و سود و ستم کشی در تمامی کشورها صورتی واحد دارد و این موضوع تئوریک راهگشای یک اصل استراتژیک برای ما می‌باشد و آن اصل استراتژیک این است که اگر می‌خواهیم جنبش زنان و یا جنبش کارگران یا جنبش دانشجویان را بررسی کنیم باید در پیوند تنگاتنگ مناسبات سرمایه‌داری جهانی با روابط و پروسه و پراتیک دمکراتیک اجتماعی این سه جریان و این سه جنبش در غرب و شرق و متقابلاً، بررسی کرد تا موضوع روشن شود.

اگر این اصل استراتژیک در تئوری برای ما روشن شده باشد، می‌توانیم مسئله و موضوع جنبش زنان را به این شکل ادامه بدهیم که برای اینکه ما موضوع جنبش زنان در شرایط فعلی در ایران را بررسی کنیم باید قبل از آن جنبش زنان در غرب بررسی شود. چرا؟ زیرا پیدایش سرمایه‌داری موجود در تمامی جهان ریشه اولی‌اش به فرد بر می‌گردد و در همین راستا است که، با عنایت به این که تقدم و تأخر تاریخی جنبش زنان و جنبش کارگران و جنبش دانشجویان و پیدایش سرمایه‌داری در شرق و غرب یک تقدم و تأخر و خلاء 150 ساله دارد. بنابراین در همین فاصله باید با توجه به جایگاه تاریخی سه ضلع مثلث جنبش دمکراتیک موضوع مورد بررسی قرار بگیرد. پس جنبش زنان را از غرب شروع می‌کنیم. برای اینکه نظام سرمایه‌داری از غرب شروع شد و بدین خاطر جنبش زنان را از غرب شروع می‌کنیم. برای آنکه نظام سرمایه‌داری موجود ما که به شکل کلاسیک آن به طور مشخص از سال 1313 تا به امروز با تصمیماتی که رضا شاه بعد از سفر به ترکیه و ملاقات با آتاتورک و دیکته شدن سیاست‌های اقتصادی، سیاسی انگلیس که پشتیبان رضا شاه و کودتای رضا شاه و سید ضیاء بود، در ایران به اجراء درآمد[1]. با توجه به این که سرمایه‌داری صنعتی، سرمایه‌داری مالی و سرمایه‌داری اداری در کشور ما ریشه در سرمایه‌داری تجاری نداشته است، بلکه ریشه در سرمایه‌های دولتی و چاه‌های نفت داشته است، بنابراین پیوند تاریخی سرمایه‌داری صنعتی (مانند غرب) با سرمایه‌داری تجاری نداشتیم و سرمایه‌های تجاری با صورت سرمایه و به صورت مکانیک در عرصه تاریخی ما سیلان پیدا می‌کرد و این تاریخ تا زمان رضا شاه و ماقبل آن تا زمان حضور دارسی در خطه گرم خوزستان وجود داشت، ولی سیاست ما دست ایل‌ها و آل‌ها بود و مناسبات ما دست زمین داران و زمین خواران بود و مناسبات سرمایه‌داری شکل نگرفت و سرمایه‌های تجاری ما به کاست‌های تولید و بانکی منجر نشد؛ و اگر در اینجا سری به حرکت سیدجمال و مخالفت او با بانک بزنیم شاید حرکتی به گزاف نکرده ایم چون سید جمال پس از مخالفتی که با جریان رژی و قرارداد رژی کرد موضوع اساسی که مورد حمله قرار داد موضوع بانک‌ها بود و در نامه‌ای به میرزاحسن شیرازی نوشت: «البانک مع البانک و ما ادراک بانک مع البانک؟ میرزای حسن شیرازی این ساختمان‌های سر به فلک کشیده بانک‌ها شروع حرکت خطرناک و زلزله برانگیزی است که این جامعه را فرا می‌گیرد». بنابراین طرح شعار بانک سیدجمال به میرزا حسن شیرازی به جای طرح شعارهای سرمایه‌های تجاری موجود در جامعه نشان دهنده هوشیاری و آگاهی مرحوم سیدجمال به نظام سرمایه‌داری مدرنی بوده است که در حال شکل گیری در جامعه بوده است. پس سرمایه‌داری ایران به عکس سرمایه‌داری غرب آنچنانکه ماکس می‌گوید از سر ریز شدن سرمایه‌ای تجاری به کاست‌های تولید و بانکی و مالی شکل نگرفت، بلکه مناسبات سرمایه‌داری از سر ریز شدن سرمایه‌های نفتی به طرف سرمایه‌های بانکی و صنعتی، از زمان رضا شاه صورت مشخص شکل پیدا کرد. اینجاست که ما بعد از این قضیه به یک اصل رسیدیم و آن اینکه پیوند مضمون مبارزات ضد سرمایه‌داری در عرصه جنبش‌های سه گانه دمکراتیک دانشجویی، دمکراتیک سوسیالیستی و دمکراتیک زنان در رابطه با شکل واحد و صورت واحدی مضمون موضوع بازگشت پیدا می‌کند به بررسی سراسری مناسبات سرمایه‌داری در عرصه جهانی.

گفتیم که غرب شروع کننده مناسبات سرمایه‌داری بود پس در عین حال که تاریخ پیدایش سرمایه‌داری در جامعه خودمان از سال 1313 رضا شاه را فراموش نمی‌کنیم. بر می‌گردیم به سمت کشورهای غربی و به سال‌هایی که انقلاب کبیر فرانسه تحقق پیدا کرد. در این عصر برای اولین بار بورژوازی توانست هژمونی سیاسی خودش را در غرب به کرسی بنشاند و فئودالیسم را هم گام به باد حمله بگیرد و پیروزی‌اش متحقق بشود و اقتدار خودش را به فئودالیسم اعلام کند و در پیوند انقلاب سیاسی 1789 کبیر فرانسه، انقلاب کبیر صنعتی انگلیس را محقق سازد؛ و استقراض بورژوازی صنعتی و سرمایه‌داری صنعتی در عرصه بین‌المللی تحقق پیدا کند و بر اساس همین حرکت است که مارکس در نیمه دوم قرن 19 اعلام کرد که «انقلاب سوسیالیستی کارگری ضد سرمایه‌داری ابتدا در آلمان و بعد در انگلیس و سپس فرانسه و در آخر روسیه تحقق پیدا می‌کند». چرا؟ به قول مرحوم شریعتی مارکس پیش بینی صحیحی انجام داد و از نظر علمی و منطقی درست دید، چرا که معیار منحنی تعیین انقلابات و منحنی عکس شد. قبل از پیروزی انقلاب کبیر فرانسه در سال 1789 جنبش‌هائی که تحت عنوان جنبش‌های بورژوازی بر علیه فئودالیسم و زمین‌داری وجود داشت دو مؤلفه و دو مضمون جدا از هم داشت:

  • مؤلفه ضد فئودالیسم
  • مؤلفه ضد اسکولاستیک

چرا این دو مؤلفه در مبارزات ضد فئودالیسم و ضد اسکولاستیکی را از مبارزات دمکراتیک خواهان توده‌ها و روشنفکران جدا کردیم؟ به خاطر اینکه هر کدام از ابعاد این مبارزات ماقبل سرمایه‌داری در غرب در پیوند خودش، جنبش‌های هم مضمونی ایجاد می‌کرد، به عبارتی دیگر جنبش زنان در غرب در دو فرآیند جدا از هم دو مضمون مختلف و سه مرحله جداگانه داشته است:

جنبش زنان در مرحله اول بر پایه مبارزه ضد اسکولاستیکی که روشنفکران و مبارزه دمکراتیک اجتماعی غرب داشته است، زن در عرصه اسکولاستیک و مناسبات فئودالیسم ماقبل سرمایه‌داری غرب، صورتی کالایی مانند بورژوائی نداشت ولی مشخص و هویت ضد ارزشی، ضد انسانی داشت و اینجا بود که بورژوازی برای اینکه بتواند با فئودالیسم مقابله بکند در عرصه مبارزه پی گیر با عنایت به اینکه تمامی نظام‌های فئودالیسم در غرب اسکولاستیک، مسیحی و کلیسایی بود، بورژوازی مجبور بود پایه‌ها و روبناها و انستاسیون‌ها و نهادهای سیاسی اجتماعی فئودالیسم را که تبلور و نمودش در اسکولاستیک خلاصه می‌شد به باد حمله بگیرد و اینجا بود که برای بورژوازی در مبارزه ضد اسکولاستیک خود که مرحله اول مبارزه با فئودالیسم بود، زن به عنوان شاخص این مبارزه مطرح شد. زیرا زن موضوع اصلی دوران هزار ساله اسکولاستیک قرون وسطی بود که در مراحل مختلف خودش بر پایه‌های فلسفی، از شکل ارسطویی و دیدگاه افلاطونی گرفته تا پایه‌های مذهبی که بر مبنای آن اسکولاستیک شکل داده بود، تمام ارزش‌های انسانی و هویت‌های بشری‌اش به باد حمله گرفته شده بود. همان کاری که فقه ما در طول 1400 سال خود با زن انجام داد. پس بورژوازی برای مقابله با فئودالیسم و سرنگون کردن فئودالیسم در غرب مجبور بود به هر شکل شده است نظام اسکولاستیک را به باد حمله بگیرد و سرنگون کند و سرنگونی و نابود کردن نظام اسکولاستیک چه در عرصه مبارزات پروتستانیسم و کاتولیک باشد. به قول ماکس وبر و چه در عرصه رویایی انقلابات سیاسی و پیدایش سکولاریسم در جامعه فرانسه و مبارزات اجتماعی بعد از انقلاب کبیر فرانسه، مهم‌ترین و اساسی‌ترین روبنا و نهاد و انستاسیونی بود که بورژوازی برای نابودی فئودالیسم باید از بین می‌برد و شعار زن در قرن 17 و 18 و 19 مهم‌ترین و اساسی‌ترین شعار بورژوازی بود، برای مقابله کردن با اسکولاستیک و نابودی اسکولاستیک، اما این مرحله از مبارزات و جنبش زنان تحت هدایت گری بورژوازی در غرب به فمینیسم رسید. فمینیسم جنبشی بود که از ظرف بورژوازی در مقابله با فئودالیسم بر مبنای خواستن حقوق انسانی و اولیه زن شکل گرفت و اگر بگوییم مبارزه زن در این مرحله چه در عرصه مقابله با اسکولاستیک، چه در عرصه مبارزه پروتستانیزم و کاتولیک و چه در مرحله پیدایش سکولاریسم در غرب، ریشه‌ای عملی و تحقیقاتی ندارد، سخنی به گزاف نگفته‌ایم. پس فمینیسم جنبش زنانی است که در غرب برای مقابله با اسکولاستیک در عرصه پروتستانیزم و سکولاریسم و مقابله کردن و نفی آن و نفی فئودالیسم به کار گرفته شد، اما جنبش فمینیسم یا اصالت حقوق زن در غرب به همین مرحله اولیه خود باقی نماند.

مرحله دوم جنبش زنان در غرب به نیمه دوم قرن 18 بر می‌گردد، که در آن نیمه، بورژوازی مضمون خودش را - که در مرحله اول مترقی خواهانه بود - از دست می‌دهد و ماهیتی ارتجاعی پیدا می‌کند و جنبش فمینیستی زن در غرب ماهیتی دگر پیدا کرد. چرا؟ زیرا بورژوازی در فرآیند شکل گیری خودش در غرب در زادگاه خودش دو مرحله طی کرد:

  • مرحله اول بورژوازی در مقابله با مناسبات فئودالیسم تا نیمه اول قرن 19 است.
  • مرحله دوم بورژوازی به صورت نظام مناسبات ضد انسانی، ضد اخلاقی، ضد ارزشی استثمارگر که از آغاز قرن 19 به صورت غولی فراگیر در نظام سرمایه‌داری جهانی پیدا شده و در این مرحله ماهیت ارتجاعی دارد.

به موازات استحاله ماهیت بورژوازی و سرمایه‌داری در غرب از صورت ترقی خواهانه به صورت ارتجاعی، جنبش زنان از مضمون فمینیستی به شکل جدیدی بدل شد؛ و با پیدایش جنبش‌های کارگری و ارتجاعی شدن مضمون بورژوازی در قرن 19 در غرب، جنبش جدیدی شکل گرفت و جنبش فمینیستی قبلی را به باد حمله گرفت و هدایت گر شد و این جنبش چه جنبشی است؟ جنبش کارگری.

جنبش کارگری بسان طوفانی تمامی نظام سرمایه‌داری بورژوازی غرب در قرن 19 را در هم نوردید و این جنبش کارگری بود که مضمون فمینیستی جنبش زنان را در مرحله ترقی خواهانه بورژوازی در مبارزه ضد اسکولاستیکی در عرصه پروتستانیزم و سکولارطلبی به ماهیت عدالت خواهانه قرن 19 یا سوسیالیست طلبی قرن نوزدهم بدل ساخت و در تمام اروپا یک مرتبه سرریز شد. از تئوریسین‌های سوسیالیستی از پرودون تا مارکس، فوریه و سن سیمون الی ماشاءالله. به صورت تئوری و گفتمان غالب نظام سرمایه‌داری در عرصه جامعه و مبارزات دمکراتیک اجتماعی غرب در آمد، اینجا بود که مرحله دوم مبارزه زنان به صورت، جنبش عدالتخواهانه آنان متجلی گردید. ولی قضیه به این جا تمام نشد، غرب سیلان می‌کند، بورژوازی جهان را می‌گیرد و به قول مارکس «بورژوازی تلاش می‌کرد که تمام جهان را به صورت خود درآورد». بورژوازی مانند فئودالیسم نبود که در عرصه زمین و آسمان خودش را و جهان را تبیین کند و بطلمیوثی ببیند، بورژوازی به گفته مارکس «تمام جهان را می‌خواهد ببیند و تسخیر کند».

اینجا بود که مرحله سوم شروع می‌شود. سیلان، استحاله، تحول و تحرک در عرصه بورژوازی بی محابا شکل می‌گیرد تا اینکه به یک مقطع بزرگ تاریخی رسید و آن مقطع دو جنگ بزرگ بین‌المللی بود. جنگ دوگانه بین‌المللی در سال 1914 و سر آغاز قرن 20 و در سال 1939 که با پیدایش فاشیسم در غرب همگام بود. این جنگ برای غرب مانند جنگ‌های گذشته نبود که در عرصه نظامی خلاصه شود و تمام گردد. بلکه جنگی بود که تمامی ارزش‌های نظری ذهنی، ادبی، هنری، اخلاقی، اجتماعی، سیاسی، فکری، فردی و اجتماعی غرب را به باد حمله گرفت و تمامی ارزش‌ها را عوض کرد و به قول برتراند راسل، «آنهایی که می‌خواهند جایگاه دو جنگ بین‌الملل را بدانند باید قبل از این دو جنگ آرامش اروپا را می‌دیدند»، به هر حال دو جنگ بین‌الملل ادبیات اروپا را به هم زد و از جمله تغییر و تحولاتی که این دو جنگ ایجاد کرد جایگاه جنبش زن در عرصه و تاریخ اروپا بود. پدیده نوظهور دو جنگ بین‌الملل دو شاخص بود. یک خشونت و دو جنسیت. خشونت و جنسیت دو طفل و دو مولودی بودند که مولود دو جنگ بین‌الملل بود و تمام ادبیات، اجتماع، اخلاق، ارزش و فرد و اجتماع و همه را و خانواده و همه چیز را به باد حمله و چپاول گرفت، این دو مشخصه در عرصه‌ای واحد به شکل متفاوت نمود پیدا کردند. جنسیتی با پیدایش پدیده‌ای جدید به نام فرویدیسم در عرصه دنیای بعد از جنگ اروپا شکل گرفت. فرویدویسم بر مبنای سکسوالیته یا اصالت جنسیت. جنسیت مولود دو جنگ بین‌الملل را تئوریزه کرد و زن بزرگ‌ترین و اولین قتیلی بود که در پای معبد فرویدیسم و در پای معبد فروید به شکلی بسیار مظلومانه قربانی می‌شد. چرا؟ چون سکسوالیته و تئوری فرویدیسم مولود جنگ جهانی، زن را به صورت کالای ارزان در خدمت بورژوازی جهانی قرار داد که تمامی ارزش‌های نهفته انسانی اجتماعی و تاریخی زن در عرصه جنسیت فردی و در عرصه جنسیت بدنی او خلاصه می‌شود و فروید بر مبنای اصالت جنسیت تمامی ارزش‌های اجتماعی تاریخی انسان را خلاصه و تئوریزه کرد و اینجا بود که بورژوازی به کالایی بزرگ و اساسی در غرب دست یافت. کالائی که به صورت آئینه سکندری در هر جایی دوای هر دردی برایش گردید، و آن زن بود.

ادامه دارد



[1] . لازم به توضیح است که مضمون طرح تاریخ ایجاد و شکل گیری سرمایه‏داری کلاسیک در ایران به معنای آن سرمایه‏داری بورژوازی در شکل کلاسیک و سنتی آن در جامعه ما را نفی نمی‌کند.