تفسیری بر سه سوره علق، مدثر، مزمل

بعثت پیامبر سرآغاز انتقال بشریت از پارادایم شفاهی به پارادایم کتبی تاریخ معرفت - بخش اول

مقدمه:

بعثت پیامبر - در 27 رجب در چهل سالگی عُمر پیامبر - همراه با شروع جوشش چشمه وحی از درون محمد در سرزمین مکه، ام القراء جامعه طبقاتی، نژادپرستی، آپارتاید جنسی، جهل و فقر، شرک و بت پرستی شبه جزیره عربستان به شکل یک انفجار ناگهانی که در عرض نزدیک به سی سال توانست با به زانو درآوردن تمامی امپراتورهای جهانی به صورت گفتمان مسلط قرن هفتم و هشتم میلادی درآید. پارادایم اسلام در قرن هفتم و هشتم میلادی با مشخصه ضد طبقاتی، ضد نژادپرستی و ضد آپارتاید جنسی با این شعار محمد که:

«الناس شوا سیه کالاسناس مشط - مردم مساوی هستند مانند دانه‌های شانه» یا شعار

«لافخرا لعربیا و لا لعجمیا و لا لاسودا و لا لابیض الا به تقوی الله - هیچ فخری و برتری سفید بر سیاه و عرب بر عجم ندارد مگر به تقوی الهی» یا

«الهم بارکنا للخبز - زنده باد نان» یا

«ویضع عنهم اصرهم و الا غلال التی کانت علی‌ام - تا زنجیرهائی که بر پاها و بارهائی که بر دوش مردم بود نابود کنند» شکل گرفت و اسلام با این شعارهای رهائی‌بخش توانست تمامی مبارزات رهائی‌بخش بشر در آن قرن و عصر از غرب تا شرق و از شمال تا جنوب تحت هژمونی خود درآورد. دیسکورس اسلامی در قرن هفتم و هشتم میلادی یک دیسکورس ضد طبقاتی و ضد نژادپرستی و ضد آپارتاید جنسی بود و با این دیسکورس بود که محمد و ایده محمد یعنی اسلام توانست در عرض کمتر از سی سال نه تنها مکه و مدینه و شبه جزیره عربستان و روم و ایران و شرق و غرب را به زانو درآورد، بلکه در نگاهی برتر توانست این دیسکورس ضد طبقاتی، ضد نژادپرستی و ضد آپارتاید جنسی خود را به صورت یک پارادایم تاریخی ضد طبقاتی، ضد نژادپرستی و ضد آپارتاید جنسی برای همه بشریت در تمام اعصار و قرون زنده نگه دارد. چرا که مضمون تمامی نبرد رهائی‌بخش بشر در طول تاریخی در یک تفکیک کلی چیزی جز رهائی از این سه نابرابری طبقاتی و نژادی و جنسی نبوده و نیست و اگر گفتمان محمد و پارادایم اسلام در عرض سی سال توانست جهان و تاریخ را تسخیر کند نه به خاطر شریعت، فقاهت، طریقت و... محمد بود، بلکه در یک کلام علت تمامی رشد و جهانی و تاریخی شدن جنبش محمد، سمت گیری جهت نفی این سه غده چرکین تاریخ بشریت بود، چرا که بشریت در تمام اعصار یا از تبعیض طبقاتی رنج می‌برد، یا از تبعیض نژادی و یا از تبعیض جنسی و پیدایش دسپاتیزم سیاسی، مذهبی، معرفتی در تاریخ بشر در همین راستا بوده است و اگر در حمله اعراب به ایران - به قول جلال آل احمد ایرانیان به جای مقاومت در برابر اعراب نان و خرما بین سپاهیان عرب تقسیم می‌کردند - به این خاطر بود که در شعار سه گانه آن سردار اسلامی[1] نفی تبعیض طبقاتی و نفی دسپاتیزم سیاسی می‌دیدند. آن‌ها به خاطر معجزه بودن قرآن به اسلام گرایش پیدا نکردند، چرا که اصلا عربی بلند نبودند تا معجزه بودن قرآن را بفهمند. لازمه اولیه فهم اعجاز قرآن فهم زبان عربی بود که ملت‌های غیر عرب کاملا از آن بیگانه بودند. آن‌ها به خاطر پاسخگو بودن اسلام نسبت به دردهای تبعیض طبقاتی، نژادی، جنسی در کادر استبداد، استثمار، استعباد و استحمار چون آتش به جان آن‌ها افتاده بود، به اسلام روی آوردند و طبیعی بود که وقتی که بر اثر تحریف اسلام توسط بنی‌عباس آن‌ها دیدند که نمی‌توانند به آرزوهای دیرینه خود دست یابند، دست به انشعاب در اسلام زدند و به شیعه پناه آوردند یا به شعوبیه گرایش پیدا کردند.

 

دستاوردهای بعثت محمد:

به قول علامه اقبال لاهوری:

نقش قرآن چونکه در عالم نشست / نقش‌های پاپ کاهن را شکست

فاش گویم آنچه در دل مضمر است / این کتابی نیست چیز دیگر است

چونکه در جان رفت جان دیگر شود / جان چو دیگر شد جهان دیگر شود

با مسلمان گفت جان در کف بنه / هر چه از حاجت فزون‌داری بنه.

 

1 - وحی یا شعور مرموز، سنگ زیربنای جنبش اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، تاریخی محمد:

بدون تردید اگر جنبش محمد در قرن هفتم و هشتم که تا امروز و آینده تاریخ سیلان دارد، به عنوان یک نهضت فکری، اجتماعی، سیاسی، اخلاقی، انسانی و تاریخی تلقی کنیم با هر نگاه و اندیشه و مکتب و دیدگاهی که داشته باشیم این حقیقت را باید به عنوان یک اصل مسلم معتقد شویم که سنگ زیربنای تمامی نهضت جهانی، تاریخی، انسانی محمد نشات گرفته از پدیده‌ای می‌باشد که او وحی‌اش نامید و اعلام کرد که در شبانگاه 27 رجب در مکان غار حرا در جبل نور مکه پس از یک اکسپرینس شخصی یا تجربه نبوی درازمدت به عقلانیت یا شعوری دست یافته است که از درون او چشمه‌های معرفت اکتیو گردیده که حاصل این سیلان شعور مرموز یا عقلانیت وحی‌اش مجموعه‌ای مدونی گردید به نام قرآن، که خود محمد تدوین کننده این کتاب بوده است. بنابراین کلید شناخت حرکت محمد و نهضت جهانی، تاریخی که او آفرید بازگشت پیدا می‌کند به شناخت پدیده‌ای که نامش را وحی گذاشت و مجموعه مدونش را قرآن نامید و مکتب و نهضت زائیده آن را اسلام خواند.

 

الف - مکانیزم وحی چیست؟

به قول مولانا:

جسم ظاهر روح مخفی آمدست / جسم همچون آستین جان همچو دست

باز عقل از روح مخفی‌تر پرد / حس سوی روح زوتر ره برد

جنبشی بینی بدانی زنده است / این ندانی که ز عقل آکنده است

تا که جنبش‌های موزون سر کند / جنبش مس را به دانش زر کند

زان مناسب آمدن افعال دست / فهم آید مر ترا که عقل هست

روح وحی از عقل پنهان‌تر بود / زانک او غیبیست او زان سر بود

عقل احمد از کسی پنهان نشد / روح وحی‌اش مدرک هر جان نشد

روح وحی‌ای را مناسب‌هاست نیز / در نیابد عقل کان آمد عزیز

گه جنون بیند گهی حیران شود / زانک موقوفست تا او آن شود

چون مناسب‌های افعال خضر / عقل موسی بود در دیدش کدر

 

از پی روپوش عامه در بیان / وحی دل گویند آن را صوفیان

وحی دل گیرش که منظرگاه اوست / چون خطا باشد چو دل آگاه اوست

مؤمنا ینظر به نور الله شدی / از خطا و سهو آمن آمدی

 

در باب مکانیزم وحی به عنوان یک منبع شناخت بشریت در کنار منابع دیگر شناخت انسان مثل طبیعت و تاریخ بسیار گفته‌اند و بسیار نوشته‌اند اما با این همه نوشته و گفته‌ای که در باب این پدیده مرموز و شعور پیچیده انجام گرفته است، هنوز مکانیزم این شعور و منبع شناخت برای بشر ناشناخته مانده است و تنها حقیقتی که در این رابطه برای انسان مسجل گردیده است، اینکه وحی عالی‌ترین ره آورد و اکسپرینس شخصی نبوی است که تحت یک تجربه طولانی درونی یا باطنی نبی برای پیامبر حاصل می‌شود که درجات پایین در این اکسپرینس برای عرفا قابل انجام است. اما تنها راه شناخت برای ما که امکان انجام اکسپرینس شخصی و باطنی مثل انبیاء یا عرفا برایمان میسر نیست، جهت شناخت پدیده وحی به جای شناخت تجربی یا اکسپرینس وحی که تنها راه عملی شناخت وحی می‌باشد، از طریق شناخت عقلانیت وحی‌ای و فونکسیون وحی‌ای به شناخت پدیده وحی بپردازیم.

 

ب - عقلانیت وحی‌ای و فونکسیون وحی‌ای دو طریقه شناخت مکانیزم وحی است: به قول مولانا:

 

عقل دو عقلست اول مکسبی  / که در آموزی چو در مکتب صبی

از کتاب و اوستاد و فکر و ذکر / از معانی وز علوم خوب و بکر

عقل تو افزون شود بر دیگران / لیک تو باشی ز حفظ آن گران

لوح حافظ باشی اندر دور و گشت / لوح محفوظ اوست کو زین در گذشت

عقل دیگر بخشش یزدان بود / چشمه‌ی آن در میان جان بود

چون ز سینه آب دانش جوش کرد / نه شود گنده نه دیرینه نه زرد

ور ره نبعش بود بسته چه غم / کو همی‌جوشد ز خانه دم به دم

عقل تحصیلی مثال جوی‌ها / کان رود در خانه‌ای از کوی‌ها

راه آبش بسته شد شد بی‌نوا / از درون خویشتن جو چشمه را

 

بنابراین اگر چه فهم شناخت مکانیزم وحی یا شعور مرموز به شکل عملی در صورت ضعیف آن، تنها از طریق اکسپرینس باطنی عرفانی امکان پذیر است که انجام آن برای همه افراد امکانپذیر نیست ولی تنها راه شناخت همگانی وحی، شناخت وحی از طریق دو مقوله عقلانیت وحی‌ای و فونکسیون وحی‌ای می‌باشد.

 

عقلانیت وحی:

آنچه باید در مقدمه عقلانیت وحی به آن توجه کنیم اینکه اولا از نظر امام علی و مولانا و علامه اقبال لاهوری منشاء تمامی عقلانیت تاریخی بشر اعم از عقلانیت فلسفی بشر، یا عقلانیت عرفانی بشر، یا عقلانیت علمی بشر، یا عقلانیت فقهی بشر و... عقلانیت وحی می‌باشد. آنچنانکه امام علی در خطبه اول نهج البلاغه آنجا که هدف رسالت را بیان می‌کند می‌فرماید: «وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ اَلْعُقُولِ - پیامبران آمدند تا گنج‌های پنهان عقول در بشریت ظاهر سازند - خطبه اول – نهج البلاغه» و مولانا در دفتر چهارم مثنوی می‌گوید:

 

این نجوم و طب وحی انبیاست / عقل و حس را سوی بی‌سو ره کجاست

عقل جزوی عقل استخراج نیست / جز پذیرای فن و محتاج نیست

قابل تعلیم و فهمست این خرد / لیک صاحب وحی تعلیمش دهد

جمله حرفتها یقین از وحی بود / اول او لیک عقل آن را فزود

هیچ حرفت را ببین کین عقل ما / تایند او آموختن بی‌اوستا

گرچه اندر مکر موی‌اشکاف بد / هیچ پیشه رام بی‌استا نشد

دانش پیشه ازین عقل ار بدی / پیشه‌ی بی‌اوستا حاصل شدی

 

دومین موضعی که باید در رابطه با عقلانیت وحی به آن توجه شود: اینکه برحسب نوع برداشت از مکانیزم وحی نوع برداشت از عقلانیت وحی‌ائی متفاوت می‌باشد که در این رابطه باید بگوییم که سه نوع برداشت از مکانیزم وحی‌ائی وجود دارد: برداشت جزمی یا دگماتیسم از مقوله وحی، برداشت علمی یا انطباقی از مقوله وحی، برداشت دینامیک یا تطبیقی از مقوله وحی.

 

برداشت جزمی یا دگماتیسم از مقوله وحی:

که طبق این دیدگاه مکانیزم وحی صورتی بیرونی دارد، یعنی از بیرون توسط فرشته بر محمد وارد می‌شود و محمد در این رابطه فقط نقش واسط مثل بلندگو یا ضبط صوت دارد.

وحی ماهیتی لایتغییر و مکانیکی دارد، یعنی از آنجائیکه وحی به عنوان یک پکیج توسط ملائکه تحویل محمد می‌گردد لذا نه محمد و نه هیچ کس دیگر حق آپ تو دیت کردن آن را ندارد مگر خود صاحب پکیج یا خداوند، طبیعی است که حاصل این برداشت بیرون رفتن کلیت وحی از زندگی اجتماعی و تاریخی انسان و تک بعدی شدن آن و شکل انحصاری فقهی گرفتن آن - و آن هم فقهی سنتی و مرده - که کارش تحریف حقیقت و تشویق خشونت و نفی کننده تمامی ارزش‌های انسانی می‌باشد، است.

وحی صورت انحصاری فقهی دارد، وقتی که وحی صورت بیرونی گرفت و همچنین ماهیتی ثابت و لایتغییر پیدا کرد، طبیعتاً به صورت نهاد درمی آید که نخستین نهادی که از آن به شکل انحرافی ساخته می‌شود نهاد فقاهت است، آن هم برای ساختن شریعت فقهی که این از الافات وحی‌ائی می‌باشد، چرا که زمانی که وحی حیات اجتماعی – تاریخی خود را به صورت فقهی درآورد با توجه به اینکه فقه علم الحیل است و تبیین کننده حقوق فردی و اجتماعی می‌باشد، لذا عامل سکون و ثبوت و انحطاط جامعه و بشریت می‌گردد و متولیان این نهاد فقهی یعنی روحانیت به عنوان پاسداران قدرت و تحجّر و ارتجاع در می‌آیند[2].

 

برداشت علمی یا انطباقی از مقوله وحی:

طبق این دیدگاه مکانیزم وحی‌ای مختص مقولات و مواردی می‌شود که برای بشر تجربه پذیر نیست یعنی در این دنیا امکان تجربه برای اثبات یا نفی آن نیست، چرا که هر امری که برای بشر در این جهان قابل تجربه باشد امری علمی است که علم باید منادی آن باشد و دیگر نیازی به وحی نیست و از آنجائی که تنها دو مقوله است که در این جهان قابل تجربه و اثبات نمی‌باشد:

اول مقوله خدا و دوم مقوله معاد. لذا کار وحی اثبات این دو موضوع است و ورود در مقولات دیگر کار وحی نیست و اگر وحی بالاجبار وارد آن شود حاصلی جز شکست نخواهد داشت. دیدگاه مهندس بازرگان از آغاز یعنی راه طی شده تا نهایت یعنی هدف بعثت انبیاء و تابعین او مثل عبدالکریم سروش (یا همان دکتر فرج دبّاغ) بر همین نگرش استوار می‌باشد. از نگاه این‌ها هدف بعثت انبیاء تبیین دو مقوله برای انسان می‌باشد، یکی اثبات وجود خدا و دیگر تبیین معاد یا قیامت می‌باشد. انبیاء و وحی هیچ رسالت اجتماعی و تاریخی غیر از اثبات این دو مقوله ندارند، چرا که بشر خود می‌تواند اموری غیر از این دو مقوله را به تنهایی طی کند[3].

مطابق بینش انطباقی، وحی مختص مقولات فردی و اخلاقی می‌باشد و هیچگونه رسالت اجتماعی و تاریخی ندارد، لذا حاصل این نگرش چیزی جز این نخواهد بود که آنچنانکه دیدگاه جزمی و دگماتیسم اسلام را در فقه خلاصه می‌کرد و آن هم فقهی جزمی و غیر دینامیک، این دیدگاه هم رسالت وحی را در اخلاق فردی و مجرد و مکانیک خلاصه می‌کند، آن هم اخلاقی غیر اجتماعی که فقط به درد لای کتاب‌ها می‌خورد و هیچگونه ما به ازای اجتماعی نخواهد داشت. آنچنانکه این دیدگاه از قرن پنجم که توسط امام محمد غزالی مطرح شده تاکنون نتوانسته کوچک‌ترین عملکردی نه در رابطه با فردی و نه در رابطه با اجتماعی داشته باشد و علت از فاصله گرفتن نهاد اخلاقی این‌ها (که در برابر نهاد فقاهت روحانیت مطرح گردیده است) از پراتیک اجتماعی است، چرا که صاحب وحی یکی از انگیزه بعثت خود را چنین مطرح می‌کرد: «بعثت لاتمم مکارم الاخلاق - مبعوث شدم تا مکارم اخلاق را تمام کنم.» اخلاقی که محمد تعریف می‌کرد با اخلاقی که امام محمد غزالی در قرن پنجم تعریف می‌کرد از زمین تا آسمان با هم متفاوت می‌باشد. محمد اخلاق را در عرصه رسالت اجتماعی – تاریخی بعثت که همان ساختن جامعه بر اساس سه پایه کتاب – میزان – حدید می‌باشد، تعریف می‌کند در صورتی که دیدگاه دوم اخلاق را به صورت یک امر مجرد فردی تعریف می‌کنند. البته این نکته را نباید در همین جا از نظر دور داشت که ریشه پیدایش چنین تفکری از اخلاق که در دو اصل بی مقداری دنیا و بی اختیاری انسان استوار می‌باشد، از تصوف شرقی استوار می‌باشد و از تصوف شرقی یعنی تصوف هندی و چینی سرچشمه می‌گیرد که به وسیله صوفیه مسلمان وارد دیسکورس اسلامی شده است و طبیعی است که نخستین آفت چنین اندیشه‌ای هرز دادن انرژی‌های مسلمانان در رابطه شخصی و فردی می‌باشد.

 

برداشت تطبیقی یا دینامیکی از وحی:

طبق این دیدگاه مکانیزم وحی صورتی دو مؤلفه دارد که یکی مؤلفه متغییر می‌باشد و دیگر مؤلفه ثابت. پایه ثابت وحی محکمات نامیده می‌شود و پایه متغییر وحی متشابهات نامیده می‌شود.

«هُوَ الَّذِیَ أَنزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُّحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِیلِهِ وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الألْبَابِ  - اوست آنکه وحی را بر تو فرستاد، در این وحی دو دسته آیات وجود دارند یک دسته آیات محکمات می‌باشد که آن‌ها مادر آیات دیگر هستند قسمت دوم آیات متشابهات می‌باشند که این‌ها تابع آیات محکمات می‌باشند، کسانی که در قلبشان زیغ است آن‌ها آیات متشابه را مادر آیات قرار می‌دهند و... - سوره آل عمران – آیه 7» در نظر این‌ها دینامیسم وحی در گرو درک آیات محکمات و تمیز آن‌ها از متشابهات وحی می‌باشد. محکمات از نگاه این‌ها بر می گردد به آیاتی که پایه جهان بینی و ژوژومان دوفتی دارد، اعم از آیات مختص خداشناسی باشد، یا توحید الهی یا آیاتی که دلالت بر توحید اجتماعی، توحید اخلاقی و توحید تاریخی دارد. این‌ها آیات محکمات وحی هستند که نه مکان پذیرند نه زمان پذیرند و نه تاریخی، و باید به عنوان اصل ثابت یا اصول ثابت در نظر گرفته شوند.

آیات دیگری که مضمون ایدئولوژیک دارند یعنی جنبه تکلیف و برنامه دارد که هم زمان پذیرند و هم مکان پذیرند و هم مقولاتی تاریخی می‌باشند و با عنایت به اینکه موضوع این ایدئولوژی جامعه می‌باشد که یک موضع سیال است، لذا تکالیف و ارزش‌های و برنامه مربوطه با آن باید تغییر کند. دیدگاه علامه اقبال و به خصوص مرحوم شریعتی بر این مبنا قرار داشت و شعار تدوین مانیفست اسلامی که یکی از شعارهای محوری شریعتی بود بر این اصل بنا شده بود و از نظر شریعتی در هر مرحله تاریخی یا دوران مسخ تاریخی وظیفه اصل و محوری روشنفکران تنظیم و تدوین مانیفست اصلی می‌باشد که تدوین مانیفست عبارت است از «تدوین متشابهات اجتماعی تاریخ بر مبنای همان ثوابت توصیفی جهان بینی، یا تنظیم ژوژومان دوالور اسلامی در کادر ژوژومان دوفت‌های توحید می‌باشد.» البته طرح اصل اجتهاد به صورت عام به عنوان پایه دینامیسم اسلام که هم اقبال مطرح می‌کند و هم شریعتی اصل در تکمیل همان اصل محکم و متشابهات و تدوین مانیفست اسلامی به جای اصل تنظیم دایره المعارف اسلامی که دیدگاه دگماتیسم مطرح می‌کند، می‌باشد.

موضوع وحی در این دیدگاه بر خلاف دو نظرگاه جزمی و علمی یا دگماتیسم و انطباقی جامعه می‌باشد که علاوه بر اینکه خود پدیده تاریخی می‌باشد انسان و تاریخ را در بستر آن معنی می‌یابد و از آنجائی که جامعه انسانی یک پدیده تاریخی و در نتیجه دائما در حال تحول می‌باشد، لذا وحی هادی آن، باید در بستر این حرکت محتوم تکاملی جامعه حرکت کند و همین امر باعث می‌گردد تا وحی نسبت به حرکت جامعه بی تفاوت نباشد و سدی در مقابل آن نباشد. برای این کار باید وحی در هر مرحله جهت تطبیق خود بر آن اقدام کند که طرح اصل هجرت، امر به معروف و نهی از منکر به عنوان اصول زیربنائی دینامیسم اسلام از نظر شریعتی در این رابطه قابل تبیین می‌باشد.

 

2 - فونکسیون وحی:

برای درک فونکسیون وحی باید خود متن وحی را مورد تفسیر و مداقه قرار دهیم که در این رابطه پنچ سوره قرآن که شامل سوره علق، مزمل، مدثر، ضحی و انشراح می‌باشد، مبنا قرار می‌دهیم. علت انتخاب این پنج سوره در کنار هم جهت تبیین فونکسیون وحی این می‌باشد که اول تمام پنج سوره فوق، سوره مکی می‌باشند که نماینده حرکت 13 ساله مکی یا استراتژی پیام محمد می‌باشد، در ثانی سه سوره اول یعنی علق و مزمل و مدثر بنا به اعتقاد عام و خاص مفسرین قرآن حداقل آیات اولیه آن جزو اولین آیاتی بوده است که وحی و بعثت محمد با آن آغاز شده است، لذا می‌تواند بهترین نمونه جهت تبیین بعثت پیامبر یا اصل فونکسیون وحی باشد و سوره دیگر یعنی انشراح و الضحی هم اگر چه بنا به اعتقاد خیلی از مفسرین کلا یک دفعه و یک جا بر محمد نازل شده است و خود پیامبر بنابه دلایلی - که بعدا در ضمن تفسیر مطرح خواهیم کرد - از هم جدا کرده است. به هر حال هر دو سوره انشراح و الضحی یک موضوع را دنبال می‌کنند و آن هم توضیح رابطه خداوند با محمد و محمد با خداوند می‌باشد، که پیوند عملی با سه سوره فوق دارد.

ادامه دارد



[1] . که در پاسخ به سوال رستم فرخ زاد که از او سوال کرد که برای چه به ما حمله کردید، گفت: بعثت لنخرج العباد من عباده العباد الی عباده الله و من الجور الدایان الی العدل اسلام و من الدل الارض الی العز السماء – ما آمده‌ایم تا شما را از بندگی یکدیگر به بندگی خدا - نجات از اتوکراتیک یا استبداد دینی – و از جور ادیان به عدل اسلام – نجات از تبعیض طبقاتی – و از ذل الارض بعز السماء نجات از شرک نفسانی، اخلاقی، اجتماعی، معرفتی به سوی توحید نفسانی، اجتماعی، معرفتی هدایت کنیم.

[2] . نظام سیاسی فعلی حاکم بر کشور ایران که همراه با تز وحشتناک ولایت مطلقه فقیه می‌باشد و باعث شده که امروز جامعه ما اسیر اتوکراتیک ترین و دسپاتیزم ترین رژیم‌های سیاسی تاریخی گردد. حاصل چنین برداشتی از مقوله وحی می‌باشد در چنین برداشتی از وحی رابطه وحی (بخوان فقه) یا جامعه و انسان رابطه‌ای یک طرفه دارد که آن هم از وحی به انسان می‌باشد و تمامی حق و حقوقی که انسان و جامعه پیدا می‌کند همان حق و حقوقی است که فقه یا نظام فقاهتی یا فقیه از طرف خداوند به او می‌بخشد. در چنین نظامی انسان فی حد ذاته دارای هیچگونه حق و حقوقی طبیعی و ذاتی نیست و هر حق و حقوقی که نصیب او می‌شود صورت اعتباری دارد و لذا هر زمانی که فقه یا فقیه یا ولایت مطلقه فقیه اراده کند می‌تواند این حقوق فقهی را لغو کند و آن را از انسان بستاند و اینجا است که به قول کانت «نظام تکلیفی جانشین نظام حقی می‌شود» و حقوق فقهی جانشین حقوق طبیعی انسان می‌شود و تکلیف یا آن فرامین فقهی جای تمامی اراده و اندیشه بشر پر می‌کند.

[3] . طبیعی است که بزرگ‌ترین آفت این چنین نگرشی به وحی از صحنه اجتماعی – تاریخی بیرون کردن وحی و پیامبران می‌باشد که حاصل آن تن دادن به لیبرالیسم در عرصه اقتصادی که همان سرمایه‏داری می‌باشد و تمامی نهادهای سیاسی و معرفتی و فرهنگی و اخلاقی نظام سرمایه‏داری هست که طبیعتاً ضرر و زیانی کمتر از ضرر و زیان اسلام فقاهتی یا وحی فقاهتی برای این جامعه نخواهد داشت، چرا که سر انجام هر دو عقیده سر سپردن بر آستان سرمایه‏داری جهانی خواهد بود. یکی از موضع بالا، دیگری از موضع پایین انجام می‌گیرد.