جنبش اجتماعی 22 خرداد در آئینه " نشر مستضعفین "

یکسال از جنبش اجتماعی مردم ایران میگذرد. سالی که با فراز و نشیب های فراوان، با رشادت ها و دلاوری ها و خردمندی خود وی‍‍ژه خود، اثری به یادگار در تاریخ مبارزات مردم ایران بر جای گذاشته است. جا دارد در اینجا درود بیکران خود را تقدیم همه مبارزان راه رهائی و خودآگاهی مردم ایران نمائیم و آرزوی پیگیری مطالبات و تعمیق آگاهی و خودآگاهی برای آن داریم. جنش اجتماعی مردم ایران ،حرکتی ناگهانی و با خواسته هائی زودگذر نیست. که عده ای گمان برند خاموش شدنی ست بلکه بر جنبش تاریخی مردم ایران استوار است و از تجارب تاریخی آن سرشار. این حرکت در تلاش است با گسترش پایه های حرکتی خود در درون اجتماع با شیوه ای بدیع ،پرومته وار آتش خودآگاهی را در دل مردم استوار سازد. در این رابطه و در سالگرد این طغیان آگاهی که بر پایه "رای من کجاست " شکل گرفت ،نشر مستضعفین بنا دارد به بازتاب یکسال گذشته این حرکت در نشر مستضعفین بپردازد .امید دارد که بتواند از پس این مهم برآید.

 

 

الف :عرصه ساختار جنبش:

"جنبش اجتماعی سراسری کشور ما که از بعد از کودتای انتخاباتی 22 خرداد 88 برای اولین مرتبه در30 سال بعد از انقلاب در سرتاسر کشور در حال اعتلا است و منحنی اعتلای آن در سراسر کشور به حدی سریع پیش میرود که تمامی رهبری جنبش فوق،  یعنی جناح مشارکت و مجاهدین انقلاب اسلامی و مثلث خاتمی - موسوی - کروبی را آچمز کرده و آنها را مجبور کرده تا بجای پیش تازی جنبش اجتماعی فوق به دنباله روی از آن بپردازند . آنان نه تنها توانایی اعتلا جنبش را ندارند، بلکه می خواهند از آن به مثابه اهرم فشاری  از پایین برای چانه زنی از بالا استفاده کرده و در عرصه تقسیم قدرت خامنه ای را مجبور به تجدید نظر در حمایتش از راست سنتی بکنند.

مهمترین عملی که باعث گردید تا جنبش اجتماعی 22 خرداد فعلی با اینچنین پتانسیل قوی توسعه پیدا کند، جریحه دار کردن احساسات مردم بر مبنای سرقت فراگیر رای های آنها توسط خامنه ای و دستگاه اجرایی حکومت فقاهتی حاکم می باشد . ممکن است همین جا این سوال مطرح شود که مگر سرقت رای های مردم توسط رژیم فقاهتی حاکم کار جدیدی است که فقط در این مرحله انجام گرفته و در گذشته سابقه نداشته است، آنچه باید در پاسخ به سوال فوق مطرح کرد اینکه کلا اگر بخواهیم سرقتهای مختلف فرهنگی- تاریخی- اقتصادیی- سیاسی و انتخاباتی رژیم فقاهتی در طول 30 سال گذشته آرایش دهیم ، شاید بیش از همه سرقتهای پنجگانه فوق، سرقت انتخاباتی که در دو شکل رای سازی و راس سازی صورت گرفته است در صدر لیست آرایش ماست. سئوال دوم این است که چه عواملی موجب گردیده است که سرقت انتخاباتی در 22 خرداد 88 ، موجبات به وجود آمدن جنبش اجتماعی شده است، پاسخ این سئوال را می توان در شرایط تاریخی انتخابات 22 خرداد 88 که در پایین بدان اشاره می کنیم جستجو کرد :

رشد آگاهی مردم کشورمان، در این شرایط بخاطر دهکده ای شدن جهان در عرصه اطلاعات توسط ماهواره و اینترنت بصورت کیفی افزایش پیدا کرده است.

آشکار شدن فساد عمومی و همه جانبه رژیم فقاهتی برای توده ها، که تا کنون بخاطر پوشش مذهبی، عدم فضای باز سیاسی، توده ها در قضاوتشان فساد رژیم را تنها شامل بخشی از حاکمیت که جناح هاشمی بود میدانست و بخشهای دیگر رژیم را تقریبا منزه از این موضوع میدانست. اما افشاگریهای جناح ها در برابر مردم کل نظام را برای مردم زیر سوال برد و این موضوعی بود که رژیم در مرحله تصمیم گیری برای مناظره های تلویزیونی کاندیداها به فکرش نمی رسید و خامنه ای فکر می کرد که توسط این مناظره فقط جناحهای رقیب و در راس آنها هاشمی زیر سوال می رود نه کل نظام و در راس آنها خود او.

حمایتهای یک جانبه خامنه ای از جناح راست سنت گرا (بخصوص در مدت 6 ماه گذشته یعنی از ضیافتهای ماه رمضان او که علنا از دولت احمدی نژاد خواست که برای چهار سال آینده تنظیم برنامه کند و در سخنرانی عید نوروز در مشهد و ...) باعث گردید که تضادهای داخلی رژیم در این مرحله انتخابات و تقسیم قدرت از مرز داخلی بیرون بیاید و برای دومین بار پس از انقلاب فقاهتی 22 بهمن 57 یعنی پس از خروج منتظری از قدرت در سال 67 تضاد های داخلی رژیم به بیرون نظام تسری پیدا کند و قدرت ولایت، که کار اصلی اش در نظام فقاهتی تعدیل تضادهای داخلی حاکمیت بر پایه تقسیم باز تقسیم قدرت آنچنانکه در زمان خمینی شاهد آن بودیم به شدت تضعیف شده و در شرایط فعلی بخاطر جهت گیری یکجانبه خامنه ای از جناح راست سنتی به رهبری مصباح یزدی - جنتی- مهدوی کنی- محمد یزدی ناتوان گردد، که حاصل آن ریزش تضاد از بالا به پایین و رو در رو شدن گرگ های درون حاکمیت گردد. هاشمی رفسنجانی این موضوع را در نامه ای به خامنه ای از قبل به او گوشزد می کند . اما خامنه ای که گوشش بدهکار این مسایل نبود تا دقیقه نود به حمایت خود از احمدی نژاد ادامه داد که همین موضوع بصورت ماده محترقی درآمد که بر آتش خشم توده ها علیه احمدی نژاد و خامنه ای ریخته شد و روز بروز این آتش را شعله ورتر میسازد و جای تعجب نیست که در تمام تظاهرات بر علیه احمدی نژاد پیش از احمدی نژاد جهت گیری تضادها و شعارها به طرف خامنه ای یعنی خط سرخ نظام فقاهتی میباشد ریزش تضادهای داخلی رژیم در کمپین انتخاباتی دهم رئیس جمهوری رژیم فقاهتی حاکم از بالا به پائین یعنی متن توده ها در بستر افشاگریهای جناح های حاکم بخصوص توسط مصاحبه های رویاروی تلویزیونی بین کاندیداها که برای اولین بار در کمپین مبارزاتی کاندیداتوری رژیم تجربه میشد بعلت ماهیت غیر برنامه ای این مناظره ها خود مناظره ها بدل به افشاگریهای هیستریک و تسویه حسابهای تاریخی 30 سال گذشته گردید) سه جریان راست مدرن به نمایندگی محسن رضائی و رفرمیست سنت گرا به رهبری کروبی و بالاخره رفرمیست مدرن به رهبری مثلث خاتمی- موسوی- هاشمی ، و راست بازاری به رهبری ناطق نوری از یک طرف با راست سنت گرا تمامیت خواه اقتدار طلب پزیتیویستی عوام فریب به رهبری احمدی نژاد از طرف دیگر باعث گردید تا:

اولا فساد کلی حکومت برای مردم روشن شود،
ثانیا چهره چهار ساله عوام فریب احمدی نژاد برای توده ها عریان گردد.
ثالثا در برابر چهره خشن و پزیتیویستی و عوام فریب احمدی نژاد، چهره موسوی بصورت آزادیخواه عدالت طلب و مظلوم  و دمکرات تجلی کند،

که همین خندق زمینه گرایش بخشی از جمعیت 20 میلیونی معترض خاموش جامعه به طرف موسوی بشود و موسوی بتواند به صورت آلترناتیو واقعی احمدی نژاد برای توده ها مطرح گردد. البته مخالفت سنتی موسوی در دهه 60 با خامنه ای دلیل دیگر گرایش توده ها به موسوی شد چرا که آنچنانکه در انتخابات دوره هفتم رئیس جمهوری دیدیم آنچه باعث اقبال مردم به خاتمی گردید نه شناخت توده ها از خاتمی بود بلکه حمایت خامنه ای از ناطق نوری بود که باعث گرایش مردم به خاتمی گردید در این انتخابات هم بغض از خامنه ای و احمدی نژاد عامل روی آوردن مردم به موسوی شده است ".


ب: خود ویژگیهای شرایط تاریخی - اجتماعی انتخابات دهم

رشد بهمن وار آگاهی توده ها و بخصوص طبقه متوسط شهری بدلیل تکنولوژی اول - ماهواره دوم - اینترنت سوم - تلفن همراه و اس - ام - اس یا پیامک.

رشد بحران اقتصادی در صورت تورم و بیکاری و ...

رشد بحران سیاسی در شکل حاکمیت تمام عیار دسپاتیزم سیاسی توسط پزیتیویست ترین جناح حاکمیت

رشد تضاد داخلی جناحهای حاکمیت بعلت یکه تازی و تمامیت خواهی مرتجع ترین جناح پزیتیویست حاکمیت که تحت سردمداری خامنه ای - مصباح یزدی - محمد یزدی - احمد جنتی جولان می کردند تمامی جناحها و باندهای دیگر حاکمیت را حتی راست بازاری ( موتلفه ) و راست تکنوکرات ( آبادگران ) و راست بورکرات ( باهنر - توکلی - لاریجانی و ...) و راست میلیتاریسم ( رضائی - ذوالقدر و ...) و راست حوزه و روحانیت ( اکبر ناطق نوری - جوادی املی - امینی - ناصرمکارم و...) به محاق قدرت کشانیده بود.

رشد کمی - کیفی جناح رقیب درون حاکمیت بعلت دید گاه سکتاریستی و انحصار گرایانه و تمامیت خواهانه باند خامنه ای - مصباح یزدی - محمد یزدی - جنتی منفرد شدن جناح حاکمیت که از جناح رفرمیسم های خاتمی ( که شامل حزب مشارکت - سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی - روحانیون مبارز - مجمع مدرسین حوزه و بیت خمینی و ...می شد ) و جناح رفرمیست های تکنوکرات هاشمی رفسنجانی ( که شامل حزب کارگزاران - حزب عدالت و توسعه و جناح اکثریت مجلس خبرگان - جناح اکثریت تشخیص مصلحت - جناح اقلیت مجلس شورای اسلامی - جناح اقلیت حوزه قم و مشهد - بیت هاشمی رفسنجانی و...) و رفرمیست های بوروکرات ( که شامل میر حسین موسوی و طرفدارانش - نهضت آزادی - ملی و مذهبی ها و.سروش و طرفدارانش و دفتر تحکیم وحدت و ...) و رفرمیست های حوزه و روحانیت ( که شامل منتظری و طرفدارانش - کروبی و طرفدارانش - اردبیلی و صانعی و بیات و موسوی تبریزی و طرفدارانشان).

رشد کمی و کیفی قطب اپوزسیون جامعه (که شامل سه جنبش بالقوه اجتماعی - دانشجوئی و کارگری می باشد ) البته با انگیزه های متفاوت که عبارتند از:

الف - فراهم شدن بستر رشد جنبش اجتماعی که همان طبقه متوسط جامعه شهری یا خرده بورژوازی شهری می باشد ( که شامل کارمندان دولتی و خصوصی - معلمان - پرستاران - اصناف خرده پا ی شهری - نیروهای حاشیه تولید یا خوش نشینان دور شهری - نیروهای دون پایه نظامی انتظامی و ... میشود ) توسط رشد بحران اقتصادی - ساختاری - مالی - پولی نظام سرمایه داری حاکم بعلت برخوردهای پراگماتیستی و نسخه ای و بدون برنامه دولت احمدی نژاد با پمپاژ بی هدف سیصد میلیارد دلار سرمایه های باد آورده نفتی - گازی و ... در عرض چهار ساله گذشته که باعث پیدایش تورم بالای 30% بهمراه بیکاری بالای 20% و رکود ویرانگر ی که بهمن وار تمامی عرصه های اقتصادی از مسکن گرفته تا تولید و تجارت و خدمات و...در برگرفت و ماشین نظام اقتصادی سرمایه داری را به گل نشانید و زمینه رشد نجومی ناهنجاریهای اجتماعی اعم از اعتیاد - طلاق - فساد و فحشاء - رانت خواری - پولشوئی و...گردید.

ب- فراهم شدن بستر رشد جنبش کارگری - کشاورزی توسط:

سرازیر شدن کالاهای بنجل مصرفی از دروازه های علنی و مخفی بازرگانی توسط دولت احمدی نژاد برای هزینه کردن دلارهای باد آورده نفتی و رونق بخشیدن روابط سیاسی و برون رفت دولت احمدی نژاد و رژیم فقاهت از انزوای سیاسی که دیپلماسی بمب هسته ای رژیم همراه با شعارهای صدور آنتاگونیستی انقلاب و شیعه رژیم که حاصل آن نابودی تولید کارخانجات و عدم توانائی رقابت قیمت با کالاهای خارجی که نتیجه طبیعی آن تعطیلی کارخانجات و بیکار شدن کارگران بود گردید که این موضوع می توانیم در تمامی شاخه های تولید از نیشکر هفت تپه گرفته تا چای شمال و کلیه کارخانه قند کشور و رسیدن ایران بعنوان بزرگترین وارد کننده گندم و ... ببینیم.

عدم امنیت شغلی کارگران و کارمندان در مرحله گذار از اقتصاد دولتی که بیش از 90% نهادهای اقتصادی اعم از تولید - توزیع و خدمات و ... در دست داشت به اقتصاد هزار دستان هفت خواهران و هفت برادران آقازاده ها و ایل تبارشان که باعث ریزش آواره کارگران و کارمندان از بوروکراسی دولت به حلقوم اژده های بخش خصوصی هزاردستان بدون حمایت هیچ نهاد حقوقی شد که دستاورد اولیه این ریزش شکل گیری کارمندان و کارگران شرکتی یا کارگران و کارمندان کار معین یا کارگران و کارمندان قراردادی یا کارگران و کارمندان روز مزد و فصلی و ساعتی و...که حاصل همه آنها بدون آینده شدن طبقه زحمت کش می باشد.

عدم امکان فعالیت سندیکائی و ایجاد تشکیلات حامی طبقه زحمتکش که مدافع طبیعی منافع کارگران و زحمت کشان می باشد توسط سیاست سرکوب و اتوکراتیک رژیم فقاهت و جایگزین کردن این مکانیسم با مکانیزم گداپروری احمد نژاد مثل سهام عدالت و وام های بی برنامه و مسکن مهر و ... باعث گردید تا طبقه زحمت کش تولید و توزیع و خدمات جامعه را در برابر ضربه مهلک بی هویتی قرار دهد.

ج- فراهم شدن بستر رشد جنبش دانشجوئی در دولت احمدی نژاد بوسیله:

اول - بستن فضای حداقل آزادیهای اجتماعی و سیاسی و فکری اعم از آزادی بیان آزادی قلم آزادی احزاب و تشکیلات آزادی اعتصابات و تظاهرات و آزادی انتخابات آزادی مذهب آزادی انتخاب لباس و تعیین شکل بندی زندگی آزادی فکر و اندیشه آزادی مطبوعات و... که همه اینها در دولت احمدی نژاد بوسیله رژیم فقاهتی نابود گردید.

دوم -  سیاست پادگانی کردن دانشگاهها توسط مکانیزم سهمیه بندی و وارد کردن نیروهای نظامی و انتظامی و لباس شخصی خودی و سازماندهی کردن آنها در دانشگاهها.

سوم - انتصابی کردن مدیریت دانشگاهها جهت تحمیل دسپاتیزم مدیریتی رژیم به عرصه دانشگاهها.

چهارم - تحمیل سیاست گزینش جهت تصفیه و درجه بندی کردن دانشجویان بر پایه ستاره در راه ایجاد فضای رعب و وحشت در دانشگاهها.

ج: ساختار حاکمیت:

پولاریزاسیون چهارگانه حاکمیت در سی ساله گذشته:

از زمان پیروزی انقلاب فقاهتی 22 بهمن سال 57 تاکنون یعنی مدت 30 سال گذشته، حاکمیت فقاهتی سه پولاریزاسیون اساسی را پشت سر گذاشته است که عبارتند از :

پولاریزاسیون اوایل انقلاب که خمینی جهت مقابله با تشکیلات مجاهدین خلق و جریانات.

در مقابل چپ و لیبرالها سعی میکرد با ایجاد قطبهای پارالل یا موازی مثل حزب جمهوری اسلامی یا سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی یا دفتر تحکیم وحدت یا روحانیت مبارز یا جمعه مدرسین حوزه علیمه قم و ... به سازماندهی این جریانها بپردازد اما پس از پایان یافتن تسویه حسب خمینی با جریانهای سیاسی فوق در نیمه دهه 60 خمینی تصمیم به یک پولاریزاسیون جدید گرفت.

به این ترتیب که تمامی تشکلهای فوق ، از حزب جمهوری اسلامی گرفته تا سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را بصورت دستوری منحل کرد و با شقه کردن سازمان روحانیت مبارز و جداسازی روحانیون از روحانیت و مجمع مدرسین از جامعه مدرسین و .... پولاریزاسیون جدیدی بر حاکمیت تحمیل کرد که بزرگترین حادثه غیر قابل پیش بینی برای خمینی در آن پولاریزاسیون جدید خروج منتظری از حاکمیت بود که پشت خمینی را شکست.

چهارمین پولاریزاسیون رژیم بعد از مرگ خمینی و حاکمیت یافتن خط راست تحت رهبری خامنه ای صورت گرفت. چرا که خمینی تا لحظه مرگ اگر چه سعی میکرد جریان راست را در صحنه در پشتیبانی خود نگه دارد ولی هرگز حاظر به حمایت استراتژیک از خط راست نشد و پیوسته تکیه گاه خود را بر نیروهای پیرو خط امام که بعدا خط تشکیل دادند قرار میداد. ولی با رفتن خمینی و جانشینی خامنه ای، رسما خط راست توانست بر کرسی ولایت بنشیند و تمامی قدرت را بلوکه کند و به تسویه حساب با خط سه و خطوط دیگر بپردازد .

خطوط چهارگانه حاکمیت پس از مرگ خمینی :

در پولاریزاسیون سوم که بعد از مرگ خمینی انجام گرفت حاکمیت به چهار خط تبدیل گردید که عبارتند از:

خط یک تحت رهبری خامنه ای و جناح بازار که معتقد به متمرکز کردن قدرت اقتصادی در دست بازار بصورت سرمایه داری آزاد بودند.
خط دو که تحت رهبری هاشمی رفسنجانی بودند معتقد به تکنوکراسی و بوروکراسی و طبقه متوسط در اداره مملکت بودند .
خط سه توسط کروبی و موسوی خوئینی ها و اردبیلی ، با هدایتگری خمینی  تشکیل شد و این خط ابتدا در برابر شعار بازار خط یک شعار عدالت دولتی و متمرکز میداد ولی بعدا بخاطر ساقط شدن این شعار، شعار خود را عوض کرد و شعار توسعه سیاسی و بالاخره اصلاحات سر داد.

خط چهار که برهبری منتظری و مدیریت برادران هاشمی و مهدی هاشمی داماد منتظری تشکیل گردید علاوه باینکه معتقد به تکیه بر طبقه خرده بورژوازی شهر و روستا بود در زمینه اجتماعی از همان اوان تکوین معتقد به مشارکت سیاسی و نگرش جبهه ای بود.

عرصه رفتار:

1 - جنبش اجتماعی 22 خرداد بعلت اینکه در پروسه کشاکش انتخاباتی دولت هشتم رژیم فقاهتی متولد گردید باعث گردید در بستر جنگ جناحهای درونی رژیم فقاهتی متن توده ها به یکباره به یک خودآگاهی سیاسی - اجتماعی برسد که در کل تاریخ گذشته مبارزات توده های ایران بی مثال و بی بدیل بود چرا که بزرگترین دستاورد این کشاکش تقسیم قدرت درونی در انتخابات 22 خرداد این حقیقت بود که توده ها در یافتن که رای آنها ناموس سیاسی - اجتماعی آنها را نیز تشکیل می داد در طول 30سال گذشته وجه المعامله یا بعبارت دیگر وجه المصالحه تقسیم قدرت بین جناحهای بالائی ها بوده است و هرگز در پروسه انتخاباتی 30 سال گذشته رژیم فقاهتی حاکم کوچکترین ریزش قدرتی از بالائی ها بطرف پائین صورت نگرفته است و بر پایه این خودآگاهی عظیم تاریخی توده ها بود که در پروسه انتخاباتی 22 خرداد بخش عظیمی از توده های زحمتکش و متوسط شهری از جایگاه سوبژکتیو قبلی خویش کنده شدند و با این بعثت توده های شهری ایران بود که جنبش اجتماعی 22 خرداد 88 بصورت یک رستاخیز عظیم تاریخ جنبش ایران متجلی گردید که راه پیمائی چهار میلیونی 25 خرداد تهران که بزرگترین راه پیمائی دولتی و غیر دولتی تاریخ کشورمان بوده است نموداری از این رستاخیز عظیم بوده است و همین عامل بود که باعث گردید تا جنبش اجتماعی 22 خرداد برعکس جنبش دانشجوئی 18 تیر 78یک جنبش عمیق ریشه دار توده ای گردد که هیچ نیروئی را یارای سرکوب آن نباشد و بمانند اشغر مثنوی مولانا در اثر سرکوب قهر آمیز رژیم فقاهتی هست که روز بروز فربه تر گردد – حیوانی که نامش اشغر است، او بضرب چوب خوب لمتر است – وقتی که چوبش میزنی، بضرب چوب فربه میشود.

البته لازم بذکر است که جنبش دانشجوئی 18 تیر بمرور زمان در حال اجتماعی شدن بود و برای اولین بار در تاریخ هفتاد ساله جنبش دانشجوئی کشورمان در حال پیوند با جنبش اجتماعی بود و بعلت همین موضوع بود که سردمداران نظام فقاهتی حاکم این خطر استراتژیک در رابطه با خود را احساس کردند و در جهت دفع آن با تمام توان وارد کارزار قلع و قمع قهر آمیز جنبش دانشجوئی18 تیر شدند تا توسط آن سرکوب قهر آمیز به قطع دانشجوئی این پیوند اجتماعی بپردازند که تقریبا در این امر هم موفق شدند چرا که اگر رژیم فقاهتی در سرکوب قهر آمیز جنبش دانشجوئی 18تیر یکماه تاخیر می کرد بعلت اجتماعی شدن جنبش دانشجوئی 18تیر دیگر هیچ نیروئی یارائی سرکوب قهر آمیز این جنبش اجتماعی دانشجوئی نمیشد و صد البته اگر جنبش دانشجوئی 18 تیر در پروسه اعتلای خود اجتماعی میگردید آن جنبش اجتماعی هزار بار ریشه دارتر از جنبش اجتماعی 22 خرداد میشد بدلیل آنکه رهبری و هژمونی آن جنبش اجتماعی در دست جنبش دانشجوئی می گردید که با انجام آن برای اولین بار در تاریخ مبارزات جنبش اجتماعی کشورمان جنبش اجتماعی ما صاحب هژمونی راستین خود می شد که با این هژمونی جدید جنبش اجتماعی ما از تمامی آفت ها و آسیب های گذشته رهائی پیدا میکرد چرا که یکی از آفت های عمده استراتژیک گذشته جنبش اجتماعی ما که هم قبل از مشروطیت و هم در زمان مشروطیت و هم بعد از مشروطیت و هم زمان بعد از شهریور 20و هم در دوران نهضت مقاومت ملی و هم بعد از کودتای 28 مرداد و هم در مقطع جنبش اجتماعی 15 خرداد 42 و هم بعد از سرکوب 15خرداد 42 و هم در مقطع پروسه شکل گیری انقلاب فقاهتی 22 بهمن 57 و هم بعد انقلاب فقاهتی 22 بهمن 57 تا به امروز جنبش اجتماعی ما با آن دست به گریبان بوده است و عامل اصلی انحراف جنبش اجتماعی گذشته تا حال ما شده است همین عدم سنخیت طبقاتی - سیاسی بین رهبری جنبش اجتماعی با خود جنبش اجتماعی کشورمان بوده است که این امر اهرمی بوده است در دست هژمونیهای فرصت طلب جنبش های گذشته اجتماعی ما تا توسط آن جنبش اجتماعی را در خدمت منافع طبقاتی - سیاسی - اجتماعی خود درآورند.

2 - دلیل دومی که باعث گردید تا عملکرد یا فونکسیون سرکوب قهر آمیز جنبش اجتماعی 22 خرداد در قیاس با سرکوب قهر آمیز جنبش دانشجوئی 18تیر برای سردمداران رژیم فقاهتی حاکم غیر قابل پیش بینی باشد عبارت بود از اینکه در سرکوب قهر آمیز جنبش دانشجوئی 18تیر بخاطر اینکه اولا جناح روحانیون تحت رهبری محمد خاتمی و جنبش سیاسی دوم خرداد فرماندهی دو قوه مقننه و مجریه در تقسیم قدرت سال 76در دست داشتند و تنها دولت در سایه رهبری و قوه قضائیه در دست جناح راست بود ثانیا از آنجائیکه سمت و سوی حرکت جنبش و مضمون شعارهای جنبش دانشجوئی 18 تیر در مدت زمان کوتاه خود کلیت نظام فقاهتی را به زیر سوال کشیده بود لذا دو جریان حاکم در سرکوب ابژکتیو و سوبژکتیو جنبش 18 تیر هم دست و هم داستان شدند که جهت درک این حقیقت کافی است که به سخنرانی که محمد خاتمی در 26 خرداد 78 در همدان در این رابطه کرد توجه کنیم. در این سخنرانی بود که محمد خاتمی با بیان این جمله که: " من و رهبری انقلاب افتخار می کنیم که توانستیم چشم این فتنه دانشجوئی را بدون ریختن یک قطره خون کور کنیم "پیوند استراتژیک خود با رهبری جهت سرکوب قهر آمیز موفقیت آمیز جنبش 18 تیر 78 به نمایش گذاشت. اگر چه محمد خاتمی در آغاز شروع جنبش دانشجوئی 18 تیر بدلیل اینکه شروع این جنبش با اعتراض دانشجوئی خوابگاه امیر آباد نسبت به تعطیلی روزنامه سلام توسط رژیم فقاهتی شکل گرفت که در همان شب اعتراض به تعطیلی روزنامه سلام، بورژوازی میلیتاریستی سپاه - بسیج در کادر لباس شخصی ها به خوابگاه امیر آباد حمله کردند و خوابگاه امیر آباد را با بیرحمانه ترین شکل و شیوه سرکوب کردند و از پی این سرکوب بیرحمانه بورژوازی سپاه - بسیج در کادر لباس شخصی ها که کماندوهای یگان امنیتی نیروهای انتظامی را هم به یدک می کشیدند، بود که جنبش دانشجوئی 18 تیرماه متولد گردید. بنابراین، بر عکس آنچه مشهور است جنبش دانشجویی 18 تیر مولود تعطیلی روزنامه سلام نبود بلکه مولود آن سرکوب قهر آمیز و بیرحمانه ای بود که بعد از راه پیمائی شبانه دانشجویان دانشگاه تهران در خوابگاه امیر آباد توسط لباس شخصی های سپاه - بسیج صورت گرفت اگر عملیات بیرحمانه سرکوب قهر آمیز لباس شخصی های بورژوازی سپاه - بسیج در آن شب جنایت و قساوت توسط آن حرامیان زمین اتفاق نمی افتاد، جنبش دانشجوئی 18 تیر متولد نمی شد و جنبش دانشجوئی مانند گذشته به حرکت زیگزاگی خود ادامه می داد. پس جنبش دانشجوئی 18 تیر مولود عکس العملی بود که نسبت به قهر آن شب سرکوب خوابگاه امیر آباد توسط لباس شخصی پس از راه پیمائی اعتراضی دانشجویان خوابگاه امیر آباد نسبت به تعطیلی روزنامه سلام صورت گرفت و در آن شب زایمان جنبش دانشجوئی 18 تیر بود که جنبش دانشجوئی ما ماهیت واقعی رژیم فقاهتی و حامیان بورژوازی بسیج – سپاه را در بستر سرکوب خشونت خود به محک کشید و توسط آن جنبش دانشجوئی با گذشته سازش کارانه 18 ساله قبلی خود نسبت به رژیم فقاهتی حاکم وداع کرد و یک تنه وارد کارزار مبارزه با نظام فقاهتی شد تا توسط آن گذشته 18 ساله سازش کارانه خود را در بستر عمل به نقد بکشد و بعلت اینکه این زایمان جنبش دانشجوئی در یک وضعیت آنتی تزی و عکس العملی نسبت به قهر آن شب خوابگاه امیرآباد شکل گرفت لذا همین ماهیت عکس العملی جنبش دانشجوئی بود که باعث گردید تا بشدت جنبش دانشجوئی 18 تیر سمت و سوی بر اندازی و آنتاگونیستی بخود بگیرد و در همین رابطه بود که از آتش زدن جایگاه نماز جمعه زمین چمن دانشگاه تهران تا کندن در وزارت کشور رژیم و.... همه و همه در راستای نشان دادن قهر واکنشی جنبش دانشجوئی نسبت به جریان قهر آمیز نظام فقاهتی در آن شب سیاه بود. البته نباید این نکته را از نشر دور داشت که از آنجائیکه روزنامه سلام که تعطیلی آن عامل راه پیمائی آن شب سیاه دانشجویان خوابگاه امیر آباد شده بود ارگان ژورنالیستی و پروپاگانیستی جریان روحانیون نظام فقاهتی حاکم بود که محمد خاتمی در راس تشکیلاتی این جریان قرار داشت لذا محمد خاتمی در آغاز شروع جنبش دانشجوئی 18 تیر اینچنین می اندیشید که می تواند از انگیزه فوق شروع جنبش دانشجوئی جهت موج سواری خود بر جنبش 18 تیر استفاده کند برپایه این تفسیر بود که در آغاز شروع جنبش دانشجوئی 18 تیر محمد خاتمی سعی میکرد با سر پل قرارداد موسوی لاری وزیر وقت کشور که خود از سردمداران جریان روحانیون حاکم بود در هژمونی جنبش دانشجوئی 18تیر دخالت دهد، مانند همان کاری که روحانیون حاکم در 13 آبان سال 58 با وارد کردن موسوی خوئینی سردمدار فعلی تشکیلات روحانیون به تشکیلات دانشجویان تسخیر کننده سفارت امریکا جهت نفوذ در هژمونی دانشجوئی آنزمان انجام دادند. البته هدف محمد خاتمی آن زمان از نفوذ در جنبش دانشجوئی عبارت بود از یک دیپلماسی دو مؤلفه ای مانند شمشیر دموکلس بود که از یکطرف می خواست با این عمل به پروسه واگرائی بین خود و جنبش دانشجوئی که از بعد از پیروزی دوم خرداد 76بوجود آمده بود، پایان دهد و از طرف دیگر از جنبش دانشجوئی 18 تیر ماه اهرمی جهت فشار آوردن بر جریان رقیب قدرت بسازد تا توسط آن جریان، رقیب را وادار به عقب نشینی در سنگرهای اشغال کرده قدرت بنماید اما زمانیکه جنبش دانشجوئی 18 تیر موسوی لاری را با برداشتن عمامه اش توسط ضرب و شتم از خوابگاه امیر آباد بیرون کردند محمد خاتمی دریافت که این جنبش دانشجوئی دیگر مانند دانشجوی وابسته سال 58 نیست تا براحتی بتوان با شعارهای عوام فریبانه و ضد امپریالیستی او را فریب داد و لذا در این رابطه بود که محمد خاتمی مجبور شد که به پروسه واگرائی قبلی خود نسبت به جنبش دانشجوی ادامه دهد و طبیعی بود که پس از کندن در وزارت کشور توسط این جنبش دیگر برای خاتمی جای تردید نماند که جنبش دانشجوئی اگرچه در سال 76 عامل پیروزی او در انتخابات پنجم دولت بوده است ولی در سال 78 بصورت جریان رویاروی او قرار گرفته است و در عرض این دو سال بین سالهای 76تا 78 این جنبش به بی محتوائی شعارهای عوام فریبانه در لباس اصلاح طلبی خاتمی پی برده است و در این راستا بود که جهت سرکوب این جنبش با رهبری و بورژوازی میلیتاریستی سپاه ( که در دولت سوم و چهارم هاشمی رفسنجانی بوجود آمده بود و در دولت پنجم بخاطر سیاست شاه سلطان حسین صفوی، محمد خاتمی مانند گراز به هر عرصه ای از قدرت سیاسی تا قدرت اقتصادی و قدرت معرفتی جهت تسخیر حمله ور بود ) هم دست و هم داستان گردید و همین موضوع بعنوان یکی از مشخصه های وجه تمایز بین جنبش دانشجوئی 18 تیر و جنبش اجتماعی 22 خرداد مطرح گردید. چرا که از آنجائیکه رهبری فقاهتی در جنبش اجتماعی 22خرداد از همان آغاز( فروردین 88 ) که میرحسین موسوی اعلام کاندیداتوری کرد با توجه به سابقه 8 ساله ا ی که در زمان دولتهای اول و دوم خود (60 تا 68 ) از او داشت، تصمیم به تسویه حساب کرسیهای قدرت با جریان رقیب گرفت که فونکسیون این تصمیم جز در کودتا بر علیه رقیب جهت انتقال تمامیت قدرت به خود امکان پذیر نبود در این رابطه بود که ماحصل این تصمیم باعث گردید تا انتخابات 22 خرداد عرصه تاخت و تاز جریان های قدرت بر پایه شعار همه یا هیچ قدرت بشود که این سیاست تقسیم قدرت بقول خمینی سیاست گرگها در هنگام تقسیم شکار می باشد. چرا که خمینی معتقد بود که گرگها در هنگام تقسیم شکار چشم باز روبروی همدیگر می خوابند تا یکدیگر را ندرند زیرا همه آنها معتقد به اصل همه شکار برای من هستند و این امر باعث طرح اصل همه یا هیچ بین آنها می شود که وجود این اصل باعث میگردد تا پیوسته آرامش و هم زیستی و هم گرائی بین گرگها به چالش کشیده شود و در این رابطه بود که جریان های قدرت در پروسه تبلیغاتی انتخابات دولت هشتم هر کدام سعی می کرد توسط افشاگری فسادهای طرف دیگر جریان دیگر را وادار به سیاست دفاعی از خود بکند تا مانند شکار اسب توسط گرگ از طریق عقب گرد او را مجبور به سقوط از قدرت جهت فراهم شدن بستر تمامیت قدرت برای خود بکند. زیرا از آنجائیکه گرگها قدرت مستقیم شکار اسب ها را ندارند هنگامیکه در عرصه شکار خود با یک اسب برخورد می کنند جهت شکار آن از شیوه غیرمستقیم استفاده می کنند بدین صورت که از روبرو اسبها را دچار رعب می سازند تا اسبها جهت دفاع از خود شروع بحرکت دنده عقب بکند و بر پایه این حرکت به عقب اسبها است که گرگها او را به لب پرتگاه می برند از آنجائیکه هواس اسب متوجه گرگ می باشد نه پرتگاه پشت سرش، در نتیجه اسب ها به پرتگاه سقوط می کنند که این سقوط از پرتگاه باعث زخمی و مجروح شدن اسبها می گردد که حاصل آن عدم توانائی اسبها جهت دفاع از خود در برابر گرگها می باشد که در آن صورت اسبهای مجروح طعمه آماده ائی جهت دریدن گرگها می گردند بالاخره آنچه ماحصل این سیاست تقسیم قدرت در روز 23 خرداد گردید عبارت از آن بود که تمامی قدرت یکپارچه در دست جناحهای جریانی ک همان راست های سیاسی - اقتصادی بود، گردید و در برابر آن دو جریان دیگر حاکمیت قدرت یعنی جریان دو (جریان کارگزاران برهبری هاشمی رفسنجانی) و جریان سه ( که شامل حزب مشارکت و مجاهدین انقلاب اسلامی و تشکیلات روحانیون و حزب اعتماد کروبی تحت رهبری محمد خاتمی - میرحسین موسوی بود )از این تقسیم قدرت 22 خرداد بی نصیب ماندند و برای جریان دو و جریان سه از عرصه تقسیم باز تقسیم قدرت 22 خرداد سهمی جز زندانها و اعتراف گیری و شکنجه و کشتار حاصل نگردید همان سناریوئی که همین جریان سه در سال 60تا 68 بر روی کلیت جنبش سیاسی پیاده کرده بودند اینبار این خیاط گذشته بود که در کوزه نظام قدرت فقاهتی افتاد. لذا در این رابطه بود که در جریان قلع و قمع جنبش اجتماعی 22خرداد جریان دو تحت رهبری هاشمی رفسنجانی و کارگزاران برای اولین مرتبه در تاریخ 30 ساله حاکمیت رژیم فقاهتی در کنار جریان سه تحت رهبری روحانیون و مشارکت و مجاهدین انقلاب اسلامی و حزب اعتماد کروبی و موسوی قرار گرفت و هر دو جریان سیاست انتقال قدرت 22 خرداد رهبری را حمل بر کودتای قدرت رهبری - جریان یک بر علیه خود کردند و لذا در این رابطه بود که جهت ایجاد اهرم فشار بر رهبری و ماشین نظامی - پلیسی - تبلیغی بورژوازی میلیتاریستی سپاه - بسیج که یگانهای سرکوب نیروهای انتظامی هم در این رابطه بدنبال خود یدک می کشیدند این دو جریان در پشت سر جنبش 22 خرداد سنگر گرفتند و همین کشاکش قدرت بین جریانهای بالائی ها بود که باعث گردید تا تضاد عمیق بالائی ها بر سر تقسیم قدرت به پائینی ها ریزش کند و شرایط عمیق تر شدن سوبژکتیو جنبش اجتماعی 22 خرداد نسبت به سوبژکتیو جنبش دانشجوئی 18 تیرماه 7 8 را فراهم سازد و بهمین علت بود که فرایندهائی که ماشین سرکوب رژیم فقاهتی حاکم در مقطع زمانی قلع و قمع جنبش 22خرداد طی کرد به سه مرحله اول نظامی - پلیسی - تبلیغاتی مرحله دوم - پلیسی - نظامی - تبلیغاتی مرحله سوم - تبلیغاتی - پلیسی - نظامی تقسیم گردید که در شرایط فعلی رژیم فقاهتی حاکم در جهت سرکوب جنبش 22 خرداد فرایند تبلیغاتی – پلیسی - نظامی طی میکند البته هر زمانی که رژیم فقاهتی احساس کند که جنبش 22 خرداد به پیشگامی جنبش دانشجوئی بلحاظ ابژکتیوی رژیم فقاهتی را تهدید نماید ماشین سرکوب بورژوازی سپاه - بسیج تحت هدایت رهبری، آرایش خود را جهت سرکوب تغییر خواهد داد بطوریکه در تظاهرات 13 آبان مشاهده کردیم که چگونه ماشین سرکوب رژیم فقاهتی یک مرتبه به تار و مار کردن مغول وار جنبش 22 خرداد روی آورد.

3- شرایط سیاسی جنبش اجتماعی 22خرداد با شرایط سیاسی جنبش دانشجوئی 18 تیر هم بلحاظ بین المللی و هم بلحاظ داخلی متفاوت می باشد: توضیح آنکه از آنجائیکه در سال 76-78 جنبش دوم خرداد تحت رهبری شعارهای محمد خاتمی توانسته بود هم در داخل ( توسط شعار تقدم توسعه سیاسی بر توسعه اقتصادی ) و هم در خارج ( توسط شعار گفتگوی تمدنها ) جامعه داخلی و جامعه بین المللی را نسبت بحرکت خود امیدوار سازد اگرچه پس از 8 سال اعلام این شعار توسط محمد خاتمی که گفت: در رژیم فقاهتی من کاری بجز یک تدارکاتچی نمی توانم بکنم آب پاکی بروی دستان داخلی ها و خارجی ریخت ولی بهر حال آن امیدواری اولیه داخلی و خارجی به شعارهای خاتمی باعث گردید که بلحاظ سوبژکتیوی جنبش دانشجوئی 18 تیر در محاق سیاسی - تبلیغاتی قرار گیرد و همین محاق سیاسی تبلیغاتی بود که بستر سرکوب توسط ماشین نظامی - پلیسی - تبلیغاتی رژیم فقاهتی در سال 78 آماده کرد. چرا که این قانون لایتغییر همیشه بر جنبش های مردمی و سیاسی حاکم می باشد که غاصبین قدرت ابتدا سعی می کنند سوبژکتیو جنبش های مردمی را در نگاه توده ها داخلی و خارجی دچار گسل نمایند و پس از اینکه سوبژکتیو جنبش های مردمی در نگاه توده ها دچار گسل کردند در عرصه ابژکتیو توسط ماشین نظامی - پلیسی - تبلیغاتی خود آن جنبش را تار مار می کنند.

اما در مرحله جنبش اجتماعی 22 خرداد این شرایط سیاسی برای رژیم فقاهتی آماده نبود تا توسط آن رژیم فقاهتی بتواند براحتی جنبش اجتماعی 22 خرداد را در محاق سیاسی - تبلیغاتی درونی - بیرونی قرار دهد دلیل این امر آن بود که اولا جریانی از رژیم فقاهتی این بار علمدار این قلع و قمع بود که چه در عرصه داخلی و چه در عرصه بیرونی بنام جریان خشونت و ضد دمکراتیک و تمامیت خواه و اقتدار گرا معروف بودند لذا توده های درونی و بیرونی بخوبی می دانستند که این جریان به هیچ صراطی مستقیم نمی شوند در نتیجه هر عملی که رژیم فقاهتی در این مرحله حرکتی خود انجام دهد از نگاه داخل و خارج با بدبینی مطالعه می شد و آنرا حمل به دسیسه رژیم برای گل آلود کردن آب جهت ماهی گیری تفسیر می کردند بهمین خاطر بود که رژیم فقاهتی با آن همه تبلیغات و ترفندهای استحماری خود در به محاق کشانیدن سوبژکتیو جنبش اجتماعی 22 خرداد دچار شکست گردید و از آنجائیکه نفی ابژکتیو جنبش اجتماعی 22خرداد توسط رژیم فقاهتی حاکم در بستر نفی قبلی سوبژکتیو جنبش اجتماعی 22 خرداد صورت نگرفت در نتیجه این امر باعث گردید تا نفی ابژکتیو جنبش اجتماعی 22 خرداد برعکس نفی ابژکتیو جنبش دانشجوئی 18 تیر 78 ایجاد تاوان هائی بکند که علاوه بر اینکه برای او برعکس جنبش 18 تیر غیر قابل پیش بینی بود شیرینی آن کودتای قدرت را بر مذاق سردمداران قدرت حاکم تلخ گردانید این تاوان ها عبارتند از:

اول تاوان هائی که رژیم فقاهتی در درون کشور بموازات سرکوب قهر آمیز جنبش اجتماعی 22 خرداد تا کنون پرداخت کرده است.
دوم تاوان هائی که رژیم فقاهتی بموازات سرکوب قهرآمیز جنبش اجتماعی 22 خرداد در جبهه بین المللی تاکنون کرده است .
و اما نخست میپردازیم به تبیین تاوان هائی که رژیم فقاهتی به موازات سرکوب عریان جنبش 22 خرداد در درون کشور پرداخت کرده و پرداخت خواهد کرد این تاوان ها عبارتند از:

الف - نفی مشروعیت گذشته رژیم فقاهتی که خود آن عامل نفی مقبولیت نسبی گذشته رژیم فقاهتی شده است:

توضیح آنکه رژیم فقاهتی بر پایه تقدسی که از خود در نگاه توده های عامی و مذهبی و سنتی ما ساخته است از همان آغاز استقرار خود در انقلاب فقاهتی 22 بهمن 57 می کوشید تا با دو مؤلفه مشروعیت و مقبولیت که در کادر دو شعار جمهوریت و اسلامی ( بخوان فقاهتی ) مطرح می شد، خود را نهادینه سازد. اما از آنجائیکه این دو مؤلفه در عرصه ساختاری نسبت بهم رابطه پارادوکسی داشته است لذا در همین رابطه بوده که از همان آغاز جنگ بین طرفداران اسلامیت یا فقاهتی بودن حاکمیت با طرفداران جمهوریت نظام فقاهتی به جنگ بین اصل تقدم مشروعیت یا اصل تقدم مقبولیت بدل شده است به این ترتیب که طرفداران مشروعیت نظام فقاهتی حاکم از آنجائیکه این مشروعیت نظام را بر پایه فقهی کردن نظام و قانون و ... تفسیر می کنند در این رابطه به نفی هر گونه جمهوریتی می پردازند که مانع آن فقهی شدن همه چیز در جامعه می شود و آنچنانکه خمینی در تبیین این اصل می گفت: اگر تمام مردم بگویند آری، اسلام ( بخوان فقه ) بگوید نه، نه است. چرا که از نگاه او اوجب الواجبات حفظ نظام جمهوری اسلام می باشد و بهمین دلیل از نگاه او مبنای اسلامیت نظام فقاهتی، فقه الجواهری شیخ حسن نجفی صاحب جواهر می باشد و اینجا است که با چنین نگاهی به فقه و به مردم دیگر جائی برای رای مردم وجود نخواهد داشت از نظر این افراد رای مردم در برابر فقه حکومتی جزء احکام ثانویه می باشد در صورتیکه فقه حکومتی یا حکومت فقهی جز احکام اولیه می باشد پس از نگاه طرفداران اسلام فقاهتی جمهوری و دمکراسی و رای مردم جزء امور ثانویه میباشد که اینها معتقدند بعلت دل خوشی مردم ما تن به قبول طرح جمهوریت می دهیم در شرایط فعلی افرادی امثال مصباح یزدی طرفدار و تئوریسین این تز خطرناک در جامعه ما می باشند که با قرائت فقهی به همه چیز نگاه می کنند اما از طرف دیگر در برابر این صف معتقدین به تقدم اصل فقاهت بر جمهوریت، صف معتقدین به تقدم اصل جمهوریت بر فقاهت قرار دارد که اینها با تکیه بر اصل تقدم جمهوریت نسبت به فقاهت به اصل تقدم مقبولیت نظام نسبت به اصل مشروعیت نظام که حاصل این اعتقاد آنها باعث گردیده تا این افراد به اصل تقدم مقبولیت بر مشروعیت نظام برسند برعکس جریان قبل که با تکیه بر اصل تقدم مشروعیت بر اصل مقبولیت نظام توسط مشروع بودن آن تفسیر می کنند که مشروعیت نظام فقط توسط اجرای فقه حکومتی قابل تحقق است بعبارت دیگر از نگاه اینها آنچه به رژیم مشروعیت میدهد در یک کلمه فقه است اگر ما بتوانیم تمامی قوانین اجتماعی و فردی خود را فقهی کنیم می توانیم به اصل مشروعیت نظام و در نتیجه به اصل مقبولیت نظام دست پیدا کنیم و این کاملا متناقض با دیدگاه دوم است که معتقد است. بنابراین از نگاه این افراد مشروعیت نظام از طریق فقهی کردن همه امور قابل تحقق است دیدگاه دوم معتقد است که اصل مقبولیت نظام بر اصل مشروعیت نظام تقدم دارد و اصل مقبولیت نظام تنها بر پایه تکیه بر جمهوریت و آراء مردم قابل تحقق است و اینجا است که طرفداران این نظریه مجبورند تا اصول تحقق این امر از دمکراسی بورژوازی وام بگیرند مثل اصل تفکیک قوا یا اصل تکیه بر آراء مردم و انتخابی بودن امور. چرا که این اصول در شریعت و فقه وجود ندارد و ما باید آنها را از نظامهای بورژوازی وام بگیریم ولذا در این رابطه است که طرفداران تز تقدم مقبولیت نظام بر تز مشروعیت در پروسه زمانی در اثر برخورد با جناح رقیب به این اصل رسیده اند که تنها راه جمهوری کردن نظام در گرو سکولار کردن همه چیز می باشد چرا که تا زمانیکه ما بهر شکل به نقش فقاهت در امور اعتقاد داشته باشیم انجام امر جمهوریت غیر ممکن می باشد آنچنانکه مارکس می کفت تنها راه نجات از فلسفه نفی خود فلسفه و بهمین ترتیب تنها راه نجات از فقه مرگ خود فقه می باشد.

ب - بی اعتمادی مردم نسبت به رژیم مطلق فقاهتی حاکم: نکته ای از بعد از انتخابات 22 خرداد برای توده ها بوجود آمده بی اعتمادی مردم نسبت به اصل جمهوریت ادعائی رژیم فقاهتی حاکم بود چرا که در بستر این انتخابات این حقیقت را مردم با گوشت و پوست خود احساس کردند که شعار تکیه بر رای مردم یا انتخابات یا مردم سالاری دینی مورد ادعای رژیم فقاهتی نه بر پایه تقسیم قدرت بین بالائی ها و پائینی ها، آنچنانکه دمکراسی بورژوازی ادعا می کند استوار می باشد بلکه بالعکس در نظام فقاهتی حاکم تکیه بر آرای مردمی و حق دخالت مردم در تعیین سرنوشت خود از نگاه رژیم فقاهتی حاکم تا زمانی ارزش دارد که رای مردم در خدمت تائید تقسیم قدرت بین بالائی ها بر پایه تصمیم و نظر ولی الامر مطلقه فقیه باشد و در مردم سالاری دینی مورد ادعای رژیم فقاهتی حاکم هیچ جائی جهت ریزش قدرت از بالا بطرف پائینی ها بر پایه دمکراسی وجود ندارد. چرا که توده ها دارای چنین اهلیت و صلاحیتی نمی باشند تا توسط آن بتواند سرنوشت خود را خود اداره کنند اینجا بود که در پروسه شکل گیری جنبش اجتماعی 22 خرداد و در عرصه مبارزات تبلیغاتی کاندیداها توده های مردم ما، پس از نفی ادعای مردم سالاری دینی رژیم فقاهتی به این حقیقت نیز آگاهی پیدا کردند که نه تنها در عرصه انتخابات 22 خرداد آراء آنها وجه المعامله تقسیم قدرت بین خود بالائی ها قرار گرفته است بلکه مهمتر از آن اینکه در کل طول 30سال گذشته حاکمیت رژیم فقاهتی این خیمه شب بازی از طرف رژیم فقاهتی با آراء مردم شده است و در طول 30سال گذشته توسط این انتخابات تکلیفی، ذره ای از قدرت بالائی ها به پائین ریزش نکرده است.

ج - عمده شدن تضاد توده ها با رهبری رژیم مطلقه فقاهتی حاکم: خودآگاهی سیاسی دیگری که توده ها در عرصه جنبش اجتماعی 22 خرداد بکف آوردند عبارت میباشد از اینکه: مطلق قدرت سیاسی و اقتصادی و معرفتی در دست ولی الامر مطلقه فقیه اصلا امکان انتقال حداقل حقوق دمکراتیک از بالائی ها به پائینی های جامعه را نمی دهد که برای درک این تراکم قدرت تنها کافی است که به بخش کوچکی از این قدرت ولی الامر مطلقه فقیه که در اصل 110 قانون اساسی رژیم فقاهتی ذکر شده است توجه کنید چرا که در این اصل قانون اساسی رژیم فقاهتی که تنها بخش کوچکی از قدرت تمرکز یافته ولی الامر مطلقه فقیه را ذکر می کند تمامی قدرتهای اجرائی و تقنینی و قضائی و نظامی و سیاسی و اداری و ... کشور را یک کاسه کرده است و کلید آنرا در اختیار رهبری قرارداد ه است و تنها کافی است که با یک نگاه اجمالی به این اصل در یابیم که با وجود این اصل در قانون اساسی صحبت از تفکیک قوا یا صحبت از تقسیم قدرت یا صحبت از ریزش قدرت کردند یک شوخی تاریخی بیش نخواهد بود برای روشن شدن موضوع در اینجا به ذکر اصل 110 قانون اساسی رژیم فقاهتی مطلقه حاکم می پردازیم:

وظایف و اختیارات رهبری:

تعیین سیاست های کلی نظام جمهوری اسلامی
فرمان همه پرسی
فرماندهی کل نیروهای مسلح
اعلان جنگ و صلح و بسیج نیروها
نصب و عزل و قبول استعفاء فقهای شورای نگهبان
نصب و عزل و قبول استعفاء عالی ترین مقام قوه قضائیه
نصب و عزل و قبول استعفاء رئیس سازمان صدا و سیما
نصب و عزل و قبول استعفاء رئیس ستاد مشترک ارتش
نصب و عزل و قبول استعفاء فرمانده کل سپاه پاسداران
نصب و عزل و قبول استعفاء فرمانده کل نیروهای نظامی و انتظامی
حل اختلاف قوای سه گانه
حل معضلات نظام
امضای حکم ریاست جمهور
عزل رئیس جمهور
قوای حاکم عبارتند از قوه مقننه قوه مجریه و قوه قضائیه که زیر نظر ولایت مطلقه فقیه اعمال می گردد ( اصل 157 )

با یک نگاهی هر چند اجمالی به این اصل که تازه یک بخش کوچک از قدرت مطلقه ولی الامر مسلمین می باشد ( چرا که بخش اعظم قدرت که توسط دولت در سایه ولی الامر مطلقه فقیه اعمال می گردد حاکمیت مطلق او بر نهادهای اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و معرفتی موازای دولت می باشد که خود آنها صد دولت تشکیل می دهند که اینها عبارتند از رهبری استانه قدس رضوی و استانه های دیگر امام زاده ها گرفته تا بنیادهای بی در پیکر امثال بنیاد مستضعفین یا بنیاد شهید و بنیاد 15 خرداد و ... و تا کرسیهای تبلیغاتی که از منابر و مداح ها و نمازهای جمعه و ... گرفته تا حوزه ها و دارالتبلیغ یا شوراها تبلیغاتی که همه گی در اختیار یک فردی است که خط قرمز نظام فقاهتی حاکم را تشکیل می دهد یعنی پاسخگوی هیچ نهادی و هیچ جریانی و قدرتی نمی باشد و هر کس هم که در کشور کوچکترین انتقاد و اشکال و ایرادی گرفت تحت لوای مفسد فی الارض و محارب با خدا و یاغی باید نابود شود طبیعی است که با چنین تمرکزی از قدرت و ثروت و معرفت در دست یک نفر که بر تن این قدرت متمرکز لباس تقوی و شریعت و طریقت و حقیقت و فقاهت پوشانده است و خود را بالای قانون و بالای پاسخگوئی و بالای انتقاد پذیری نشانده است چگونه می توان جائی برای آراء مردم و انتخابات قائل شد شناخت به این موضوع بزرگترین دستاوردی بود که جنبش اجتماعی 22 خرداد در پروسه انتخاباتی و بعد از پروسه انتخاباتی به آن دست یافت و توده های ما در عرصه جنبش اجتماعی 22 خرداد به نیکی دریافتند که با وجود چنین تمرکزی از قدرت و ثروت و معرفت در دست یک نفر امکان هیچگونه اصلاحات از درون یا امکان اجرای حداقل دمکراسی در این جامعه یا امکان ریزش قدرت بالائی ها به اندازه ذره ای وجود نخواهد داشت.

د - طرح خودبخودی استراتژی نافرمانی مدنی توسط جنبش اجتماعی 22 خرداد: در رابطه با این دستاورد بزرگ بود که جنبش اجتماعی 22 خرداد از روز 23 خرداد استراتژی نافرمانیهای مدنی را در دستور کار خود قرارداد و بر پایه این استراتژی بود که جنبش اجتماعی 22 خرداد بزرگترین اهرم نهادینه کردن قدرت حاکمیت مطلقه فقاهتی یعنی قوانین حکومتی را به چالش کشید و با به چالش کشیدن قوانین حکومتی در استراتژی نافرمانی مدنی بود که رفته رفته استراتژی اصلاحات از درون جنبش اجتماعی 22 خرداد رنگ باخت و استراتژی اصلاحات از برون رژیم فقاهتی حاکم جایگزین آن شد چراکه برای جنبش اجتماعی 22 خرداد این حقیقت بزرگ روشن شده بود که توسط این قوانین و این مجریان قانون و این تمرکز قدرت و ثروت و معرفت در دست یک فرد کوچکترین امکان جهت کسب حقوق دمکراتیک اعم از حق اعتراض و حق انتقاد و حق اعتصاب و حق راهپیمائی و حق آزادی بیان و حق آزادی مطبوعات و حق آزادی قلم و ... وجود نخواهد داشت و تنها راه نیل به حقوق دمکراتیک نافرمانی مدنی نسبت به تمامی این قوانین موجود می باشد که بصورت یکطرفه در خدمت منافع سیاسی - اقتصادی - اجتماعی - معرفتی بالائی ها می باشد. شعار نافرمانی مدنی که توده های ما در عرصه جنبش اجتماعی 22 خرداد از روز 23 خرداد از سرگرفتن به معنای اعتراض به تمامی نهادهای حقوقی حافظ نظام تمرکز سیاست و معرفت و ثروت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم می باشد چراکه از نظر توده های ما قوانین موجود از قانون اساسی گرفته تا آئین نامه های اجرائی دولت همه در جهت استحکام این نظام نابرابر و دسپاتیزم تبعیض آمیز می باشد که با شعار و عمل نافرمانی مدنی فقط می توانیم به اصلاحات برونی آن بپردازیم و گرنه تکیه کردن بر جناحهای درونی قدرت که در لوای این قوانین می خواهند به اصلاحات دمکراتیک این نظام دسپاتیزم بپردازند یک شوخی بزرگ تاریخی بیشتر نخواهد بود و این خودآگاهی اجتماعی بزرگترین تاوانی بود که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در پروسه جنبش اجتماعی 22 خرداد پرداخت کرد چراکه آنچه تعریف اخلاق سیاست و اخلاق فقاهت و اخلاق باور از نگاه سردمداران فقاهت مطلقه تشکیل می داد عبارت بودند از پوشانیدن تمرکز قدرت ولی الامر مطلقه فقیه در لباس تقوی و قانون و اخلاق و فقاهت و شریعت بود طبیعی بود که آنچه این دسپاتیزم قدرت و ثروت و معرفت را آفتابی کرد و بر ملا ساخت جنبش اجتماعی 22 خرداد بود و بخاطر همین موضوع بود که مقام عظمای ولایت در سخنرانی که در نماز جمعه 29 خرداد 88 در دانشگاه تهران کرد عملکرد تار و مار کردن لباس شخصی های سر انگشت اجرائی فقاهت در خوابگاههای دانشجوئی در تاریخ 25 و26 و27 خرداد با جمله انجام جنایت کردن بنام رهبری یاد کرد و آنرا محکوم کرد و این آشپزخانه فقاهیت آنقدر شور شده بود که سر و صدای شور بودن آن از زبان سر آشپز هم بلند شد اینجا بود که رژیم مطلقه فقاهت حاکم در پروسه انتخاباتی 22 خرداد و مراحل بعد از آن داد با از دست دادن اعتماد توده ها نسبت به حاکمیت فقاهتی خود مقبولیت حاکمیت فقاهت خود را برای همیشه به زیر سوال برد و همراه با نفی این مقبولیت بود که مشروعیت فقهی رژیم فقاهتی حاکم از طرف مردم به چالش کشیده شد چراکه مردم زمانیکه دیدند که اصل مقبولیت نظام که بر پایه شعار جمهوریت نظام استوار می باشد نمی تواند بر پایه رای مردم عاملی جهت ریزش قدرت در سه شکل سیاسی و اقتصادی و معرفتی بطرف پائینی ها باشد طبیعی خواهد بود که قضاوت نهائی خود را نسبت به این جمهوریت بکنند و این جمهوریت را وسیله نفی سوبژکتیو مترقیانه توده ها بدانند زیرا آنچنانکه ماکیاول می گفت تنها با دو سلاح می توان بر مردم حکومت کرد یکی سلاح قدرت دیگری سلاح فریب یکی سلاح زعفرانی دیگری سلاح پرنیانی یکی سلاح زور و دیگری سلاح تزویر و تسبیح یکی سلاح شیر دیگری سلاح روباه. بنابراین آنچه در قضاوت نهائی مردم در عرصه جنبش 22 خرداد و بعد از آن مطرح گردید عبارت بود از اینکه آنچنانکه تئوری فقاهت و فقه برای حاکمیت رسالت تحمیل حکومت و قدرت رژیم فقاهتی بر توده ها بعهده دارد تئوری جمهوریت تئوری تزویر و فریب برای تمویه توده ها را یدک می کشد اینجا بود که توسط پروسه انتخابات 22 خرداد دو اصل جمهوریت و فقاهت نظام مطلقه فقاهتی توسط توده ها به چالش کشیده شد و در این رابطه است که می بینیم که اگر جنبش اجتماعی 22 خرداد در روز قدس ماه رمضان شعار " نه لبنان، نه غزه، جانم فدای ایران " سر می دهد این شعار یک اعتراض به مانیفست گذشته و حال رژیم فقاهتی می باشد که فونکسیون نهائی این قضاوت جنبش 22 خرداد در نهایت آن گردید که همین توده های جنبش اجتماعی 22 خرداد در شعارهای روز 13 آبان خود کلیت نظام را به زیر سوال بکشانند نه جناحی از نظام تا مانند گذشته سردمداران سیاسی حاکمیت بتوانند با تکیه بر جناح دیگر در عرصه شعار جمهوریت دوباره مقبولیت نظام را بر مردم تحمیل نمایند ( کاری که رژیم مطلقه فقاهتی در دوم خرداد سال 76 انجام داد ) همچنین عملکرد این ثمره عظیم انتخابات 22خرداد بود که باعث گردید تا رژیم فقاهتی را مانند مار زخم خورده ای در آورد که به زمین و زمان فحش و ناسزا دهند که این عوامل خارجی بوده است که باعث شکل گیری این بی اعتمادی توده ها نسبت به حاکمیت مطلقه اتوکراتیک فقاهتی حاکم شده است و این صدور انقلابات رنگی از نوع گرجستان و اوکرائن امپریالیسم جهانی به کشور ما بوده است که باعث شکل گیری جنبش اجتماعی 22 خرداد گردیده است و در همین راستا بود که رژیم مطلقه اتوکراتیک فقاهتی بجای اینکه جنبش اجتماعی 22 خرداد که کوچکترین دستاوردش راه پیمائی چهار میلیون نفری 25 خرداد خیابان آزادی تهران می باشد ( آماری است که قالیباف شهردار تهران و از نمایندگان جناح راست حاکم که مخالف جنبش اجتماعی 22 خرداد می باشد در خصوص تعداد شرکت کنندگان راه پیمائی 25 خرداد تهران ارائه کرد ) دلیل بر پایان خط رسیدن تاریخ مصرف تئوری و دیدگاه های اتوکراتیک خود تلقی کند و جهت نجات این نظام بگل نشسته فقاهتی از این ورطه هلاکت دست به بازسازی استراتژیک خود بزند با جمع بندی و تحلیل فوق از جنبش اجتماعی 22 خرداد راهی جز قلع و قمع و تار مار و بگیر و ببند و شکنجه و اعتراف گیریهای استالینی از زندانیهای در بند برای خود باقی نگذاشت و با انتخاب این استراتژی تدافعی رژیم فقاهتی در برخورد با جنبش اجتماعی 22 خرداد بود که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم آخرین تیر ترکش خود را به سمت خلق و توده های بپاخاسته ما رها کرد و آن اخرین تیر ترکش نظام تکیه مطلق کردن رژیم مطلقه فقاهتی توسط بورژوازی میلیتاریستی سپاه - بسیج که یگانهای امنیتی نیروهای انتظامی نیز با خود به یدک می کشیدند بر سر نیزه و سرکوب و شکنجه و قلع و قمع و اعتراف گیری جهت ایجاد رعب و وحشت در جامعه بود طبیعی بود که اگر این سلاح در رابطه با جنبش دانشجوئی 18 تیر 78 می توانست مفید به فایده باشد در رابطه با جنبش فراگیر و گسترده اجتماعی 22 خرداد ایجاد حریقی در جنگل نفت آلود توده ها بود و بهمین خاطر بود که استراتژی سرکوب و سرنیزه ای رژیم مطلقه فقاهتی نسبت به جنبش اجتماعی 22 خرداد فونکسیونی جز عمیق شدن روز افزون این جنبش ببار نیاورد ...

... آنچنانکه مشاهده کردید (رژیم) بجای اینکه بیاید در صحنه (اجتماع) دیالوگ عملی خود را طراحی کند در پشت پرده های آهنین قدرت و فریب نشست و سناریوی برخورد با جنبش 22 خرداد را تنظیم کرد همان کاری که اعلیحضرت در سال 57 با جنبش اجتماعی مردم ایران کرد بجای اینکه بیاید در صحنه جنبش اجتماعی مردم واقعیت جنبش اجتماعی را درک کند در پشت پرده های آهنین قدرت به تحلیل جنبش اجتماعی سال 57 پرداخت که حاصل آن شد که اعلام کرد این جنبش اجتماعی مردم ایران نیست که در حال اعتلا می باشد بلکه بالعکس این عربهای عراق و فلسطین هستند که از مرزها وارد خاک کشور شده اند و مملکت را به آتش کشیده اند طبیعی بود که وقتی که اعلیحضرت چنین تحلیلی از جنبش اجتماعی 57 مردم ما می کرد راهی که برای او جهت برخورد با این قیام باقی می ماند جز اینکه به قلع و قمع و تار مار کردن آن بپردازد وجود نداشت و این همان کاری بود که اعلیحضرت در 17 شهریور سال 57 در میدان ژاله تهران کرد یا کاری بود که اعلیحضرت در 13 آبان 57 در دانشگاه تهران کرد و قس علیهذا بهر حال رهبری مطلقه فقاهتی حاکم هم در رابطه با جنبش 22 خرداد بهمین تحلیل اعلیحضرتی سال 57 چنگ زد و بجای اینکه بیاید در صحنه تظاهرات چهار میلیون نفری خیابان آزادی دیالوگ خود را با جنبش 22 خرداد تنظیم کند در پشت پرده آهنین قدرت و تزویر نشست و سناریوی سرکوب خود را تنظیم کرد اینجا بود که راهی برایش باقی نمی ماند جز اینکه بگوید جنبش اجتماعی 22 خرداد یک جنبش تحریک شده برون مرزی می باشد و خودش و نظام مطلقه اتوکراتیک فقاهتی خود را فارغ از کوچکترین اشکال و انتقادی ببیند بلکه بالعکس این نظام مطلقه اتوکراتیک را دستگاهی بیند که نمایندگان مجلس اش آنچنانکه مشکینی رئیس سابق خبرگان رهبری می گفت به امضای مستقیم امام زمان رسیده است و اطاعت از دستورات رئیس جمهور معلوم الحال آنرا آنچنانکه جنتی و مصباح می گویند اطاعت از خداست و آزادی و حقوق دموکراتیک در آن آنچنانکه احمدی نژاد می گوید صورت مطلق دارد و قس علیهذا طبیعی است که که وقتی تحلیل ما از نظام اتوکراتیک مطلقه فقاهتی حاکم این شد راه برخورد با منتقدین این نظام همان می شود که گیلانی رئیس سابق دیوان عالی کشور قوه قضائیه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در سال 60 با حضور در تلویزیون رژیم در برابر چشم جهانیان اعلام کرد که دادگاهی جهت محاکمه منتقدین رژیم نیاز نیست در همان خیابان که آنها را دستگیر می کنید در همان جا پاسداران رژیم ولایت می توانند متهم را بدون هیچ دادگاهی اعدام کنند، همین کار هم رژیم ولایت با جنبش 22 خرداد کرد با تمام تلاش و قدرت نظامی - پلیسی - تبلیغاتی و ... بمیدان آمد تا با تمامی ترفند های تجربه شده اتوکراتهای گذشته تاریخ این جنبش را نابود کند بی خبر از آنکه جنبش اجتماعی 22 خرداد مانند جنبش 18 تیر نیست بلکه بقول مولانا اشغری است که با این ضربات سرکوب فربه تر میشود و تا که چوبش می زنی به میشود - او بضرب چوب فربه میشود این بود قصه روز بروز عمیق تر شدن و فراگیر تر شدن داستان جنبش اجتماعی 22 خرداد و حاصل این کنش و واکنش جنبش 22 خرداد و رژیم فقاهتی بود که باعث گردید تا رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در اخرین واکنش خود نسبت به جنبش اجتماعی 22 خرداد بعد از آنهمه جنایت و سفاکی گری که کرده بود مجبور به خودزنیهای انتحاری گردد تا شاید بتواند توسط آن خود زنیها آب رفته را به جوی باز گرداند که نمونه های این خودزنی های انتحاری رژیم فقاهتی بمباران پارازیت بر سیگنال های رادیوئی و تلویزیونی خارجی یا فیلترینگ کردن سایت های اینترنتی و یا گسترش سانسور بر روزنامه ها و کتابها و فیلمها و تئاترها و ... می باشد تا توسط آن بتواند زمینه شستشوی مغزی توده ها را بیشتر فراهم کند.


ه - مطلق شدن تضادهای درونی بین جناحهای قدرت: یکی دیگر از تاوان هائی که رژیم فقاهتی در ازای سرکوب قهر آمیز جنبش 22 خرداد تا کنون پرداخت کرده است مطلق شدن تضادهای بین جریانی جناحهای قدرت حاکم می باشد که این امر خود بخود باعث برونی شدن تضادهای درون حاکمیت نیز میگردد توضیح آنکه از آنجائیکه بافت ساختاری نظام حاکمیت مطلقه فقاهتی یک دیسیپلین دینامیسم بردار نیست تا توسط آن دینامیسم رهبری فقاهتی بتواند تضادهای درونی نظام را در یک روند رو به اعتلا حل نماید و خود تضادهای درون حاکمیت بستر اعتلای نظام فقاهتی بسازد در نتیجه عدم دینامیسم دار بودن ساختار حاکمیت تا کنون باعث گردیده است تا هر گونه تضادی که در درون نظام بین جناحهای قدرت بر سر تقسیم باز تقسیم قدرت بوجود می اید فورا بخاطر اینکه شیوه برخورد رهبری با این تضاد ها مانند شیوه برخورد با جنبش های اجتماعی شیوه سرکوب می باشد در نتیجه این امر باعث میگردد تا تضادهای درونی جناحهای قدرت مطلق گردد که حاصل این مطلق شدن تضادهای درونی عامل آن میشود که جناح مغلوب هی بصورت انشعاب و فراکسیون از نظام خارج شود و رژیم را در یک موضع سکتاریستی به تحلیل بکشاند البته این امر در طول عمر سی ساله رژیم فقاهتی ادامه داشته است و باعث ریزش سرسام آور نیروهای رژیم از آغاز تاکنون شده است که تحت لواهای گوناگون از آغاز تا کنون با رژیم فقاهتی مبارزه کرده و می کنند که برای نمونه می توانیم به ریزش یا برونی شدن :

دولت بازرگان
تشکیلات بنی صدر
تشکیلات تحکیم وحدت
تشکیلات سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی
تشکیلات منتظری
تشکیلات کیهان فرهنگی و شورای انقلاب فرهنگی عبد الکریم سروش
تشکیلات حزب مشارکت خاتمی
تشکیلات میر حسین موسوی
تشکیلات کروبی و حزب اعتماد
تشکیلات دانشجویان پیرو خط امام که سفارت امریکا را اشغال کردند
تشکیلات روحانیون مبارز برهبری موسوی خوئینی ها و غیره اشاره کنیم
که پیدایش همه این فراکسیون های برونی ریشه در همان اصل علمی دارد که برپایه عدم وجود دینامیسم در نظام مطلق فقاهتی امکان تحمل و پذیرش تضاد به هیچ وجه و در هیچ شرایطی برای رهبری مطلقه فقاهتی وجود نخواهد داشت و این فقدان تحمل تضادها است که دائم رژیم فقاهتی را مواجه با انشعابات جدیدی می کند و بر همین پایه و مبنا بود که انتخابات22 خرداد باعث گردید تا تضادهای موجود بین جناح سه گانه قدرت مطلق گردد که حاصل این مطلق شدن علاوه بر اینکه باعث گردید تا تشکیلات میرحسین موسوی و تشکیلات روحانیون و تشکیلات مجمع مدرسین حوزه قم و تشکیلات مجاهدین انقلاب اسلامی و تشکیلات حزب مشارکت تحت رهبری محمد خاتمی و تشکیلات کارگزاران تحت رهبری خانواده هاشمی و...بصورت خصم برونی و نیروهای غیرخودی برای حاکمیت مطلقه مطرح گردد حتی این مطلق شدن تضادها میرفت تا خود هاشمی رفسنجانی هم در بستر جنبش اجتماعی 22 خرداد رویاروی نظام و خامنه ای قرار دهد که با عقب نشینی هاشمی در برابر خامنه ائی جهت حفظ دو کرسی قدرت تحت الحفظ خود ( ریاست شورای مصلحت نظام و ریاست شورای خبرگان رهبری ) موضوع تا اندازه ای به نفع رهبری خاتمه پیدا کرد.

تاوان های برونی که نظام فقاهتی در رابطه با سرکوب جنبش 22 خرداد پرداخت کرد: علاوه بر تاوان های درونی فوق رژیم فقاهتی تاوان های برونی هم در عرصه سرکوب قهر آمیز جنبش 22 خرداد پرداخت کرد ه است که مشخص ترین نمودار این تاوان برونی صف آرائی جدید جهانی است که در قطعنامه شورای حکام آژانس جهت ارسال این قطعنامه از شورای حکام آژانس به شورای امنیت در روز جمعه مورخ 6/9/88 صورت گرفت در این قطعنامه که ماهیتی کاملا ضد رژیم فقاهتی حاکم داشت ترکیب آرائی صورت گرفت که بوضوع صف آرائی جهانی بعد از سرکوب 22 خرداد بر علیه رژیم فقاهتی به نمایش می گذارد:

کشورهای ترکیه و برزیل و افغانستان و پاکستان و افریقای جهانی و مصر با دادن رای ممتنع به قطعنامه فوق شورای حکام آژانس عدم آمادگی خود را برای دفاع از حق هسته ای نظام فقاهتی حاکم ایران اعلام کردند. سه کشور مالزی و کوبا و ونزوئلا فقط از حق هسته ای حاکمیت فقاهتی دفاع کردند.

25 کشور دیگر عضو شورای حکام آژانس که بیش از 70% اعضای شورای حکام آژانس تشکیل می دهند و در میان آنها روسیه و چین و هند نیز قرار دارند بهمراه 22 کشور دیگر که در میان آنها امریکا و همه اعضای اروپائی و آفریقائی شورای حکام وجود داشتند ضمن محکوم کردن پنهان کاری حاکمیت فقاهتی در مورد غنی سازی اورانیوم فردوی قم با دادن رای مثبت خود به قطعنامه فوق حق استفاده هسته ای رژیم فقاهتی را نفی کردند البته در این قطعنامه آنچه مهمتر از موضوع قطعنامه بود صف آرائی جهانی در برابر نظام فقاهتی در کادر ترکیب آراء قطعنامه بود که موقعیت روز افزون انزوای رژیم فقاهتی را در جامعه جهانی از بعد از سرکوب قهر آمیز جنبش 22 خرداد به نمایش می گذاشت و این صف آرائی تاوان برونی بود که رژیم فقاهتی در رابطه با سرکوب جنبش اجتماعی 22 خرداد پرداخت می کند.

ج : فونکسیون حاکمیت:

سردمداران رژیم فقاهتی حاکم که با مشاهده تظاهرات و شعارهای جنبش اجتماعی و جنبش دانشجوئی در روز قدس و 13 آبان و 16 آذر و تشییع جنازه منتظری و عاشورای 88 به یکباره با سیر پروسه رادیکالیزه شدن و خانمان بر انداز جنبش اجتماعی 22 خرداد و جنبش دانشجوئی روبرو شدن بطوریکه خواب از چشمانشان ربوده شد با توجه به سه شعار محوری تظاهرات فوق که عبارت بودند از:

استقلال - آزادی - جمهوری ایرانی 2- مرگ بر دیکتاتور 3 - مرگ بر اصل ولایت فقیه
خود را در برابر شرایط جدیدی دیدند که محورهای آن عبارت بودند از:

الف - عبور جنبش اجتماعی و جنبش دانشجوئی ایران از احمدی نژاد و موضوع انتخابات دولت نهم و محور قرار گرفتن رهبری ولایت مطلقه فقاهتی ایران و اصل ولایت فقیه که ستون خیمه نظام مطلقه فقاهتی حاکم میباشد و اسلام فقاهتی که بزرگترین حامی نظام مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران و توجیه کننده تمامی جنایتهای آنها میباشد.

ب - عبور جنبش اجتماعی و جنبش دانشجوئی ایران از هژمونی جناح رقیب (موسوی - خاتمی - کروبی - هاشمی رفسنجانی ) و تمامی نیروهای مدعی هژمونی رفرمیستی که معتقد به مماشات با حاکمیت غیر قابل تغییر و غیر اصلاح پذیر ولایت مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران می باشد.

ج - آنتاگونیستی شدن مضمون و شکل مبارزه جنبش اجتماعی و جنبش دانشجوئی همراه با عبور جنبش اجتماعی و جنبش دانشجوئی از مکانیزمهای دمکراتیک بعلت عدم امکان حداقل بستر مبارزه به شیوه دمکراتیک در عصر حاکمیت ولایت مطلقه فقاهتی حاکم ( زیرا حاکمیت مطلقه فقاهتی ایران حتی حاضر به تن دادن به حداقل امکان مبارزه دمکراتیک مثل مجوز تظاهرات یا آزادی بیان و آزادی مطبوعات یا طرح خواسته های آنها توسط مناظره های تلویزیونی یا حتی استفاده از تریبونهای نماز جمعه و یا مجوز شرکت در مراسم سنتی و مذهبی و ... و حتی اجازه تشکیل یک جلسه مراسم عزاداری امام حسین در حسینیه جماران آنهم توسط خانواده بنیانگذار ولایت سیاسی فقاهتی و حکومت مطلقه فقاهتی و ... نمی باشد ).

و تمامی پنجره های دمکراتیک را بر جناح رقیب خود و جنبش اجتماعی و جنبش دانشجوئی ایران بسته است و تنها پناهگاهی که برای آنها باز گذاشته است عبارتند از:

اول - شکنجه گاههای قرون وسطائی کهریزک و اوین که روی تمامی بازداشتگاهها و اردوگاههای امثال ابوغریب و گوآنتاناما و اردوگاههای استالین و هیتلر و ساواک شاه و ... سفید کرده است بطوریکه در این رابطه اش را آنقدر شور کردند که سر و صدای آشپز هم بلند شد و رهبری ولایت مطلقه فقاهتی حاکم ضمن جنایت خواندن عمل آنها برای خاموش کردن آتش قهر توده ها دستور تعطیلی بازداشتگاه کهریزک را صادر کرد و ارائه الطریق فقاهتی فرمودند که بهتر است این جنایتها در اوین همراه با اعتراف گیری و پخش آن از طریق رادیو و تلویزیون انجام گیرد.

دوم - باز گذاشتن دست لباس شخصی ها ی باند نقدی فرمانده کل بسیج و نیروهای امنیتی جهت تار و مار کردن نظامی - فیزیکی هر گونه تظاهرات دمکراتیک و مسالمت جویانه اجتماعی و دانشجوئی از حمله مغولی به خوابگاههای دانشجوئی گرفته تا نسل کشی تظاهرات مسالمت جویانه خیابانی تا ترور و کشتار حتی به شیوه های سعید امامی و ...

سوم - دست گیری و اعتراف گیری زیر شکنجه سران جناح رقیب از روحانیون گرفته تا حزب مشارکت و کارگزاران و مجاهدین انقلاب و حتی نهضت آزادی و ملی و مذهبی های عزت سحابی و ... جهت لجن مال کردن هویت و شخصیت سیاسی - اجتماعی آنها مثل ابطحی و سعید حجاریان و عطریانفر و ...

چهارم – باز گذاشتن عرصه تاخت و تاز برای بخش فاشیست جناح راست برای تار و مار کردن و لجن مال کردن حقوقی و فیزیکی و هویتی و تبلیغاتی جنبش در نهادهای مختلف حاکمیت از حسین شریعتمداری و صفار هرندی در روزنامه کیهان تا محمد یزدی و احمد جنتی در شورای نگهبان و حسینیان و رسائی و ... در مجلس و احمد خاتمی و مصباح یزدی در خبرگان و نماز جمعه و مدرسین حوزه و ... سعید مرتضوی و محسن اژه ای و رئیسی و پور محمدی و ... در قوه قضائیه.

پنجم - باز گذاشتن دست دولت احمدی نژاد جهت مصادره تمامی کرسیهای قدرت سیاسی و اجرائی و آموزشی و هنری و بیرون راندن آنها از تمامی سنگرهای فرهنگی و آموزشی و اجرائی که آخرین آنها کودتای احمدی نژاد در فرهنگستان هنر جهت جانشین کردن علی معلم بجای موسوی بود.

ششم - حمله به سنگرهای مرجعیت غیر دولتی منتقد جهت دولتی کردن مرجعیت اسلام فقاهتی بعد از مرگ منتظری که بزرگترین خاکریز مرجعیت غیردولتی منتقد حاکمیت مطلقه فقاهتی حاکم بود که این حمله از آتش افروزیهای سازمان یافته رژیم فقاهتی در مراسم تشیع جنازه و مراسم ختم منتظری در قم شروع شد و پس از آن تا مراسم ختم منتظری در مسجد سید در جهت مقابله با طاهری در اصفهان ادامه پیدا کرد و در شیراز با پلمپ مسجد آتشیان به مقابله با علی محمد دستغیب رسید و بالاخره به خلع ید از یوسف صانعی بزرگترین آلترناتیو مرجعیت غیر دولتی جهت پرکردن خلا بوجود آمده پس از مرگ منتظری رسیده است که توسط آن رژیم مطلقه فقاهتی حاکم می کوشد تحت لوای جناح فاشیست روحانیت وابسته به خود امثال محمد یزدی - جنتی - خزعلی - شجونی - مصباح یزدی و ... با دولتی کردن مرجعیت اسلام فقاهتی پس از مرگ منتظری خود را نسبت به جلوگیری از بوجود آمدن خطرات آینده مرجعیت امثال خطر منتظری بیمه کند. لذا با حمایت رژیم فقاهتی از مراجع دولتی امثال نوری همدانی و مکارم شیرازی و جعفر سبحانی و ... زمینه مرجعیت را از جناح رقیب که با سه مهره موسوی اردبیلی و بیات و یوسف صانعی تهدید می شد به اردوگاه خویش هدایت نماید ).

لذا با توجه به شرایط بوجود آمده جدید بود که به یکباره آب در خانه مورچه حاکمیت و جناح های رقیب مدعی هژمونی جنبش افتاد و هر کدام کوشیدند قبل از اینکه هدایت جنبش در حال اعتلای اجتماعی و دانشجوئی از کف آنها بیرون برود به چاره پردازی و پیشنهاد سناریوئی بپردازد که همین موضوع باعث گردیده تا شرایط نوینی در وضعیت سیاسی و اجتماعی حاکمیت و جنبش بوجود آید که لازمه آن ارائه تحلیل جدید جهت آگاه شدن جنبش اجتماعی و دانشجوئی به شرایط سیاسی - اجتماعی جدید می باشد تا توسط آن جنبش اجتماعی - دانشجوئی بتواند بموازات پیچیده شدن مبارزه، خود را نسبت به آفات مسیر واکسینه نماید. محورهائی که باید در رابطه با تحلیل جدید از شرایط جاری در نظر گرفته شود عبارتند از:

تضاد بوجود آمده جهت برخورد با جنبش اجتماعی و جنبش دانشجوئی و جناح رقیب در جناحهای جریان راست حاکم تحت رهبری و امر ولایت مطلقه فقاهتی حاکم.
ایجاد تضاد در جناح های رقیب مدعی پدر خوانده جنبش اجتماعی و جنبش دانشجوئی جهت بازیابی دو باره هدایتگری جنبش اجتماعی و دانشجوئی.
شرایط اجتماعی - سیاسی جنبش اجتماعی و جنبش دانشجوئی از بعد از تظاهرات 16 آذر و مرگ منتظری و مراسم عاشورای 88.

د: تضاد جناحهای مختلف جریان راست نسبت به برخورد با شرایط جدید:

الف - چگونگی برخورد جناح فاشیست جریان راست با شرایط جدید بحران سیاسی - اجتماعی: جناح فاشیست جریان راست که تقریبا در تمامی نهادهای سه گانه قدرت یا قوای مقننه و مجریه و قضائیه و نیروهای سرکوبگر رژیم دارای هژمونی و رهبری می باشند و از احمدی نژاد و کل دولت او گرفته تا محمد یزدی و احمد جنتی در شورای نگهبان و باند حسینیان - رسائی در مجلس و فرقه مصباح یزدی - احمد خاتمی در خبرگان و جناح سعید مرتضوی - پورمحمدی - اژه ائی - رئیسی در قوه قضائیه و باند نقدی در بسیج و نیروهای امنیتی و باند حسین شریعتمداری - صفار هرندی - ضرغامی در دستگاههای تبلیغاتی و باند ولایتی در دولت در سایه رهبری و ... شامل می شوند و تا کنون از بعد از کودتای 22 خرداد نبض رهبری ولایت مطلقه فقاهتی نیز در دست داشته اند از بعد از شرایط جدید بوجود آمده در مضمون حرکت و شعارهای جنبش در حال اعتلای اجتماعی و دانشجویی ایران مانند سابق، بر طبل سرکوب یعنی استراتژی سابق خود می کوبند و معتقد اند که فقط توسط استراتژی سه مؤلفه ای (1 - سرکوب قهرآمیز نظامی - پلیسی - سیاسی - تبلیغاتی تمامیت جنبش اجتماعی و دانشجوئی همراه با رهبری آن. 2 - حذف از قدرت های سیاسی - اجرائی و قضائی و مقننه و اقتصادی تمامی نیروهای جناح رقیب از بالا تا پائین. 3 - یکپارچه کردن تمامی قدرت از رهبری تا سه قوه در کف خود ) می توانیم بر بحران رو به اعتلا فعلی پیروز شویم. لذا این جناح با هر گونه شعار مشارکت سیاسی و یا عقب نشینی از قدرت در برابر جناح رقیب در تمامی عرصه های آن ( حتی اگر کرسی رئیس فرهنگستان هنر برای آلترناتیوی باشد که بقول خودشان چهارده میلیون رای یدک می کشد مخالفت می کند و تنها راه موفقیت و غلبه بر بحران بوجود آمده را در سرکوب قهرآمیز و بگیر و ببند و کشتار و اعدام و شکنجه میبیند. در این راستا است که این جناح در مراسم عاشورای 88 علاوه بر اینکه دست به کشتار بیرحمانه و بگیر و ببند فراگیر مردم توسط نیروهای لباس شخصی باند نقدی زد. اقدام به برپائی تظاهرات دولتی که با سازماندهی بسیج باند نقدی صورت می گیرد جهت ایجاد فشار بر رهبری مطلقه فقاهتی حاکم و جناحهای همسوی سازشکار کرد تا توسط آن دستور جلب و محاکمه سران جناح رقیب از موسوی تا خاتمی و کروبی و حتی رفسنجانی یا فرزندان او را بگیرد و دانشگاه آزاد را از سلطه هاشمی- جاسبی خارج کند و با دستگیری تمامی مهره های کلیدی جناح رقیب توسط سربازان گمنام ... و شکنجه و اعتراف گیری و خلع هویت کردن آنها دوباره مانند سال 60 نسل کشی و اعدام و بگیر و ببند برپا کند . دانشگاهها را دو باره مانند سال 59 به خاک و خون و تعطیلی بکشاند و تحت لوای شعار انرژی هسته ای حق مسلم ما ست، تنور تضادهای خارجی در منطقه و جهان گرم نگه دارد و وضعیت را جنگی اعلام کند تا مانند سالهای 60 و61 بتواند براحتی به قلع و قمع مخالفین بپردازد.

ب- استراتژی رهبری مطلقه فقاهتی حاکم: رهبری مطلقه فقاهتی حاکم که از فروردین 88 در راستای دفع جبهه رقیب ( موسوی - خاتمی - هاشمی ) می کوشید با تکیه بر استراتژی جناح فاشیستی جریان راست:

اولا زمینه کسب قدرت دو باره دولت نهم توسط احمدی نژاد را فراهم سازد.

ثانیا کل نظام را با تسویه جناحها و جریانهای رقیب توسط مدیریت جریان راست یک پارچه نماید.

ثالثا توسط سرکوب قهر آمیز هرگونه اعتراض به انتخابات دولت نهم جبهه رقیب را از حداقل امکان مبارزه مسالمت آمیز بی نصیب گرداند.

البته رهبری مطلقه فقاهتی چنین می پنداشت که توسط این استراتژی آنچنانکه در 18 تیر 78تجربه کرده بود می تواند واقعاً جنبش را سرکوب کند و دو باره قهرمان جبهه گردد. ولی بمرور زمان با فرسایشی شدن جنگ با رقیب تازه نفس ، رهبری فقاهتی حاکم به این حقیقت رسید که این تو بمیری مثل تو بمیری های گذشته نیست. چرا که جنبش اجتماعی آنچنان ریشه دار شده بود که هرچه سرکوب قهرآمیزتر می شود شعله ورتر می گردد . لذا زمانیکه رهبری دریافت که بگیر و ببند و بکش و بکش نمی تواند جنبش را از حالت تهاجمی خارج کند و به تدافع و رکود وادار سازد و هرچه زمان می گذرد با اعتلای جنبش توسط شعارهای مرگ بر دیکتاتور و مرگ بر اصل ولایت فقیه و استقلال و آزادی جمهوری ایرانی خود او و نظام فقاهتی و اسلام فقاهتی زیر چکش انتقاد جنبش رفته است و جنبش رو به اعتلای اجتماعی و دانشجوئی دیگر از احمدی نژاد و انتخابات 22 خرداد عبور کرده است و خود او و کل نظام فقاهتی را به زیر ضرب گرفته است تصمیم گرفت که در استراتژی گذشته خود ( تحت عنوان اینکه دولت احمدی نژاد دیگر تثبیت شده است و دیگری خطری آنرا تهدید نمی کند ) تجدید نظر نماید و این بار برعکس گذشته که جناح فاشیست را تکیه گاه خویش قرار داده بود، به جناح تکنوکراتهای راست تحت رهبری مثلث لاریجانی - رضائی - قالیباف روی آورد تا توسط آن شرایط را برای به سازش کشیدن سران جناح رقیب که خود بگل نشسته بودند و موجودیت خود را در خطر می دیدند فراهم کند. البته بزرگترین وسوسه رهبری مطلقه فقاهتی در این مرحله واکنش اعتراضی جناح فاشیست به این استراتژی بود، چرا که رهبری مطلقه فقاهتی بخوبی می دانست اجرای هرگونه استراتژی جدید مضمون به عقب وادار کرد ن جناح فاشیست از سنگرهای قدرت خواهد داشت که بسادگی از طرف جناح فاشیست حاکم بر قدرت تائید نخواهد شد حتی ممکن است جناح فاشیست سوار بر قدرت جهت حفظ سنگرهای قدرت خویش با ایجاد خشونتهای خارج از دستور شرایط را بحرانی کنند. چراکه جناح فاشیست جریان راست به این حقیقت بخوبی واقف است که حیات آنها در گرو بحران است و هرچه بحران گسترده تر شود شرایط برای حیات آنها بیشتر خواهد بود و در این راستا بود که رهبری مطلقه فقاهت جهت اجرای این استراتژی جدید خود کوشید ابتدا توسط هاشمی رفسنجانی مانند همیشه زمینه سوبژکتیو این استراتژی جدید را فراهم کند برای این منظور هاشمی رفسنجانی طی سخنرانی و پرسش و پاسخ در دانشگاه مشهد محور های استراتژی جدید رهبری را مطرح کرد که آنها عبارت بودند از:

اعلام بی گناهی و بی تقصیری رهبری و ولایت فقیه و اسلام فقاهتی از بحران بوجود آمده.
طرح دوباره دولت احمدی نژاد و انتخابات بعنوان مشکل عمده و اصلی جامعه بجای رهبری و اصل ولایت مطلقه فقیه.
اعلام حمایت از رهبری و ولایت فقیه از طرف جناح رقیب.

از بعد از این موضع گیریها بود که جناح فاشیست که هنوز بوی استراتژی جدید رهبری را نکشیده بود به جنگ دو باره با هاشمی پرداخت و از آنجائیکه خود جناح فاشیست در این زمان توسط سناریوی خودساخته سوزاندن عکس مشغول فراهم کردن شرایط برای سرکوب قهرآمیز جنبش بود و با مرگ منتظری بیشتر سرگرم برنامه های بحرانی کردن شرایط برای تثبیت حاکمیت خود شد که این پروسه با جریان عصر عاشورا بشدت جریان فاشیست را سرگرم اوضاع کرد. که حاصل آن شد تا جناح تکنوکرات این بار برهبری محسن رضائی دومین مرحله سوبژکتیو استراتژی رهبری را توسط نامه ای که در10/10/88 پس از آن راهپیمائی دولتی روز چهارشنبه که توسط نقدی فرمانده بسیج سازماندهی شده بود برهبری فرستاد، خطوط این استراتژی را بیشتر آفتابی کند. چرا که در این استراتژی محسن رضائی ضمن اشاره به آخرین بیانیه موسوی ( از آنجائیکه موسوی در اخرین بیانیه خود دیگر از شعارهای قبلی خود که عبارت بود از ابطال انتخابات 22 خرداد و برکناری دولت احمدی نژاد عقب نشینی کرده بود و پلاتفرم پنج ماده ای جدیدی ارائه داده بود که عبارتند از:

اعلام مسئولیت پذیری مستقیم دولت در مقابل مجلس و قوه قضائیه.
تدوین قانون شفاف و اعتماد بر انگیز برای انتخابات های آینده به نوعی که اعتماد ملت را به یک رقابت آزاد و منصفانه قانع سازد.
آزادی زندانیان سیاسی و احیای حیثیت و آبروی آنها.
آزادی مطبوعات و رسانه ها و اجازه نشر مجدد روزنامه های توقیف شده.
به رسمیت شناختن حقوق مردم برای اجتماعات قانونی.

و در رابطه با این پلاتفرم پنج ماده ای بود که موسوی در پایان آن اعلام کرد توسط این برنامه است که می توان فضائی توام با دوستی و محبت ملی جایگزین درگیری سازمان یافته بسیج و نیروهای امنیتی کرد ) آنرا عقب نشینی موسوی و تائید دولت احمدی نژاد از جانب موسوی اعلام کرد. لذا از رهبری فقاهتی حاکم خواست تا این عقب نشینی موسوی را بفال نیک بگیرد و خود رهبری با پیام خود جناح فاشیست را وادار بعقب نشینی کند تا شرایط جهت تشکیل فضای وحدت ملی بیشتر فراهم گردد بهمین خاطر بود که جناح فاشیست جریان حاکم که خسته از کارزار عاشورا و 16 آذر و مرگ منتظری و مرجع سازی برگشته بود یک مرتبه تا بخود آمد، دید که چه کلاه گشادی به سرش رفته. چراکه کلا سناریوی اجرا شده توسط هاشمی - محسن رضائی یک استراتژی تنظیم شده توسط رهبری جهت بعقب وادار کردن جناح فاشیستی خود تحلیل کرد که اگر کمی دیر بجنبد با شروع عقب نشینی خود تمامی سنگرها ی قدرت را باید یک به یک از دست بدهد. در این رابطه بود که از آنجائیکه نمی توانست با رهبری و هاشمی وارد جنگ شود اینبار کوشید با بمباران همسوئی رضائی و موسوی پل های ایجاد شده را برای رهبری فقاهت خراب کند و با شعار دستگیری و محاکمه موسوی رهبری را در برابر عمل انجام شده قرار داد که البته این تاخت و تاز فاشیستها ادامه دارد و اعتقاد دارند توسط این جو سازی اگر نتوانند زمینه دستگیری موسوی و خاتمی و کروبی فراهم کنند که حتما باید با مجوز رهبری فقاهت صورت گیرد، می توانند اجرای مرحله دوم استراتژی که آرام کردن فاشیستهای حاکم توسط رهبری می باشد به تعویق بیاندازند که حاصل این تعویق شکست استراتژی رهبری و استخوان لای زخم نگه داشتن و بحرانی تر شدن اوضاع و اعتلای جنبش اجتماعی و جنبش دانشجوئی خواهد بود که فونکسیون آن عبور جنبش از هژمونی موسوی - خاتمی - کروبی - هاشمی خواهد بود که این امر بمعنای دیگر غیر قابل کنترل شدن جنبش می شود.

ج - مکانیزمهای هدایتگرانه هژمونی 22 خرداد جنبش اجتماعی در این مرحله زمانی: راس هژمونی 22خرداد جنبش اجتماعی ایران ( موسوی - خاتمی - کروبی - هاشمی ) هم در این مرحله بیکار ننشسته و سعی می کردند از طرفی با سیاسی کردن تمامی مراسم سنتی و مذهبی و ملی توسط شرکت همه جانبه سمپاتهای وابسته به خود از نماز جمعه گرفته تا عاشورا حسینی و راه پیمائی قدس و 13 آبان و ... غیره حصارهای سکتاریستی که از جانب جناح فاشیست رژیم فقاهتی حاکم بر آنها تحمیل شده بود در هم بشکنند و راه را جهت اجتماعی کردن حرکت خود برای به تسلیم واداشتن رهبری مطلقه فقاهتی حاکم آماده سازند و از طرف دیگر باجذب نیروهای رو به ریزش حاکمیت حتی بخش هائی از جناح راست روز بروز جبهه سیاسی خود را در برابر جبهه انحصارگر و تمامیت خواه حاکم تقویت نمایند تا گردونه چانه زنی سیاسی از بالا به نفع خود هدایت نمایند. در این راستا بود که از بعد از تظاهرات روز قدس و13 آبان و16 آذر، رژیم فقاهتی به این نتیجه رسید که شیوه سرکوب عریان و نفی رقبای سیاسی دیگر نمی تواند کارساز باشد و گذشت زمان بسود جناح رقیب و رادیکالیزه شدن جنبش پیش می رود لذا از زمانیکه در تظاهرات فوق رهبری مطلقه فقاهتی احساس کرد که تمامی شعارها از مضمون انتخابات و احمدی نژاد عبور کرده بود و شخص خود او و اصل ولایت فقیه و نظام مطلقه فقاهتی به چالش گرفته اند ( تحت سه شعار 1- مرگ بر دیکتاتور 2- استقلال، آزادی جمهوری ایرانی 3- مرگ بر اصل ولایت فقیه ) و جنبش اجتماعی بمرور زمان رفته رفته میرود تا از رهبری انتخابات عبور کند و رهبری جنبش دانشجوئی را جایگزین نماید و بطرف جنبش کارگری و جنبش زنان هدایت شود در این رابطه بود رهبری مطلقه فقاهتی دریافت که استراتژی سرکوب قهرآمیز رژیم مطلقه فقاهتی که تکیه بر سر نیزه های نظامی و سیاسی و تبلیغاتی داشت، باید تغییر کیفی نماید و بهمین دلیل کوشید سناریو جدیدی جهت به رکود کشانیدن جنبش رو به اعتلای اجتماعی 22 خرداد در پیش بگیرد البته سناریوی جدید رهبری مطلقه فقاهتی با سناریوی جناح فاشیستی راست متفاوت بود چراکه جناح فاشیستی حاکم تحت رهبری احمدی نژاد و دولت و جنتی و شورای نگهبان و محمد یزدی و خزعلی و مصباح یزدی جامعه مدرسین و حسینینان و رسائی و دار دسته اش در مجلس و حسین شریعتمداری و صفار هرندی و نقدی و داردسته اش در بسیج و سعید مرتضوی و محسن واژهای و رئیسی و ... دار و دسته اشان در قوه قضائیه و ... می کوشیدند در ادامه استراتژی گذشته خود بر طبل سرکوب و کشت و کشتار و دستگیری و شکنجه و محاکمه و اعتراف با جناح رقیب از هاشمی رفسنجانی تا یوسف صانعی و موسوی و حسن خمینی و خاتمی و کروبی کل جناح کارگزاران و روحانیون و مشارکت و مجاهدین انقلاب اسلامی ادامه دهند و تا تسخیر آخرین خاکریز قدرت که فرهنگستان هنر و مرجعیت یوسف صانعی و هک کردن کلیه سایت ها و بمباران پارازیت سیگنالهای خارجی و گرفتن نماز جمعه از هاشمی و..حرکت خود را پیش ببرنند و امکان هرگونه حیات سیاسی و تبلیغاتی و اجتماعی و ... از آنها بگیرد اما آنچه مهمتر از عمل جناح فاشیست ها برای هژمونی22 خرداد جنبش بود فونکسیون حرکت آنها بود. چراکه پروسه زمان این اصل را برای هژمونی 22 خرداد جنبش اجتماعی روشن ساخته بود که فونکسیون شیوه فاشیستی جناح سرکوبگر حاکمیت باعث اعتلای روز افزون جنبش اجتماعی و عبور جنبش از انتخابات و احمدی نژاد و ولایت فقیه و رهبری مطلقه فقاهتی و اسلام فقاهتی و ... خواهد شد که در نهایت عامل عبور جنبش از خود آنها و جایگزین شدن رهبری جنبش دانشجوئی بجای آنها خواهد شد. که حاصل همه اینها غیر قابل کنترل شدن جنبش اجتماعی خواهد بود که موجودیت نظام و خود آنها هم بخطر خواهد انداخت به این ترتیب بود که هژمونی جنبش تصمیم بعقب نشینی از شعارهای گذشته خود که ابطال انتخابات و استعفای دولت نهم بود گرفت و سعی کرد که در ادامه پلاتفرم گذشته هاشمی رفسنجانی که در آخرین نماز جمعه اش مطرح کرده بود البته با هماهنگی که با محسن رضائی و هاشمی رفسنجانی و حتی خود رهبری مطلقه فقاهتی صورت گرفته است پلاتفرم جدیدی ارائه دهند که ضمن قبول ضمنی انتخابات 22 خرداد و تائید ضمنی دولت احمدی نژاد و قبول ضمنی رهبری مطلقه فقاهت و تائید ضمنی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم و تائید ضمنی اسلام فقاهتی با طرح چند خواسته سیاسی مثل آزادی زندانی ها و روزنامه ها توقیف شده و ... شرایط را برای نجات موجودیت در خطر افتاده خویش فراهم نمایند بهمین خاطر موسوی در آخرین بیانیه خود که پس از عاشورای 88 منتشر گردید اقدام به یک عقب نشینی بزرگ کرد و ضمن تائید انتخابات و دولت نهم و رهبری و ولایت فقیه همان خواسته هائی که قبلا هاشمی مطرح کرده بود دو باره مطرح کرد و آنرا زمینه آشتی ملی نامید البته این پلاتفرم جدید موسوی بهمان اندازه که در جناح فاشیستهای قدرت ایجاد تنش کرد در جناح جنبش نیز درد ساز شد چرا که بدنه جنبش در داخل بخاطر اینکه زیر چکش جناح فاشیست قدرت قرار داشت مضمون این پلاتفرم جدید موسوی را رهائی خود می دید ولی بدنه جنبش در خارج در برابر این پلاتفرم موسوی از خود مقاومت نشان داد و طی اعلامیه هائی که ارائه دادند برخواسته قبلی خود که ابطال انتخابات و استعفای دولت و انحلال شورای انقلاب فرهنگی پای فشردند البته قاعده جنبش از بعد از عاشورا که زیر سهمگین ترین ضربات رژیم مطلقه فقاهتی قرار گرفته است هنوز امکان اندیشیدن به این تحرکات دیپلماتیک پیدا نکرده است و می کوشد تا موجودیت خود را زیر ضربات بی امان سیاسی - تبلیغاتی - پلیسی - نظامی حفظ نماید ولی بهر حال آنچه گذشت 7 ماهه این جنبش نشان میدهد، عبارت از اینکه قاعده جنبش هر گز بر پایه تصمیم رهبران جنبش حرکت نکرده بلکه بر پایه تشخیص مسئولیت خویش پیش میرود لذا هر زمانی که تشخیص دهد که رهبری توان هدایت حرکت او را ندارد با یک خیز از رهبری عبور خواهد کرد در آن صورت است که جنبش دانشجوئی رهبری را بدست خواهد گرفت البته تا اینجای کار موضوع مثبت است اما از آنجائیکه در مرحله گذر جنبش از رهبری پاسیفیسم به رهبری اکتیو و شایسته خود تاریخ گذشته جنبش ما نشان داده است که آن زمانیکه جنبش در حال گذار از رهبری است به چپ رویهای غیرقابل کنترل گرفتار میشود که این چپ رویها زمینه را جهت سرکوب قهرآمیز فاشیستهای حاکم فراهم می کند که حاصل آن سرکوب قهرآمیز دوباره جنبش و در نتیجه به رکود کشیده شدن جنبش خواهد بود لذا در این تند پیچ خطرناک گذر توصیه ما به قاعده جنبش این است که علاوه بر تکیه استراتژیک بر جنبش دانشجوئی ، جهت پیوند با جنبش کارگری تلاش نمایند . زیرا اعتلای آنتاگونیستی بدون برنامه جنبش غیر قابل کنترل می باشد و زمینه سرکوب خونین آنها را فراهم می کند چراکه تا زمانیکه جنبش اجتماعی و جنبش دانشجوئی به جنبش کارگری ایران متحد و متصل نگردد هرگونه حرکت آنتاگونیستی محکوم به شکست خواهد بود .

آسیب شناسی جنبش اجتماعی 22 خرداد 88 :

خطر اولی که جنبش اجتماعی 22 خرداد 88 را تهدید میکند همان افتی است که جنبش اجتماعی –سیاسی 22 بهمن و جنبش اجتماعی- سیاسی مشروطیت را تهدید میکرد و آن عبارت است از نفی نگری توده ها بجای اثباتی نگری آنها می باشد چراکه در تمام جنبشهای سیاسی- اجتماعی فوق موتور حرکت جنبشها نفی وضع موجود بوده است نه اثبات وضع مطلوب و آلترناتیوی آینده، و این موضوع باعث گردیده است تا توده های ما سراب را آب بپندارند و در نتیجه پس از آنکه دیدند به آب نمی رسند دچار یاس سر خوردگی میشوند و برای مدتی در لاک خود فرو میروند آنچنانکه بعد از کودتای رضاخان در سال 1299 و کودتای سیاه در 28 مرداد سال 32 و 15 خرداد 1342 و 22 بهمن 57 دیدیم که در تمامی این فرایندهای تاریخی گذشته توده های ما پس از اینکه در عرصه جنبش اجتماعی – سیاسی – اقتصادی خود نتوانستند پیش بروند و با ضربات فیزیکی رژیمهای غیر مردمی کودتا روبرو شدند بخاطر عدم سازماندهی خود و عدم پتانسیل رهبرانشان، جهت هدایتگری و سازمانگری آنها متلاشی می شد و پس از ضربه به یاس میرسیدند و در نتیجه برای مدتی در لاک خود بصورت اعتراض خاموش فرو میرفتند.

خطر دومی که جنبش اجتماعی 22 خرداد را تهدید میکند، عدم پیوند تاریخی هژمونی جنبش با خود جنبش میباشد. بعبارت دیگر بین جنبش اجتماعی فعالی و رهبری آن سنخیتی وجود ندارد ، توده ها برای خواسته های تاریخ خود که عبارتند از توسعه سیاسی و توسعه اقتصادی مبارزه میکنند، اما هژمونی آنها برای وادار کردن خامنه ای به تقسیم باز تقسیم قدرت و سهم خواهی از قدرت به کشاکش با جناحهای دیگر قدرت و در راس آنها خامنه ای میپردازد و دلیل آن پارادوکس ماهیتی بین رهبری و جنبش بخاطر این است که رهبری جنبش از دل جنبش اجتماعی فوق بیرون نیامده است بلکه جنبش اجتماعی فوق بخاطر خلاء رهبری خود را وابسته به این جناح کرده است و طبیعی است که بعلت عدم صلاحیت رهبری جنبش این جنبش مثل جنبشهای قبلی عقیم گردد چرا که رهبری فعلی جنبش در صورت طولانی شدن مبارزه توان هدایتگری جنبش را نخواهد داشت و تسلیم فشار حاکمیت میگردد. تنها در صورت کوتاه مدت بودن حرکت جنبش اجتماعی و تسلیم بدون فشار و سرکوب خامنه ای جهت تقسیم قدرت، رهبری فعالی جنبش اجتماعی 22 خرداد میتواند حرکت جنبش اجتماعی 22 خرداد را در خدمت منافع خود بکار گیرد. طبیعتاً مکانیزمی که رهبری فعالی جنبش اجتماعی 22 خرداد برای وادار کردن خامنه ای جهت تقسیم قدرت بکار گرفته است تاکتیک فشار از پایین برای چانه زنی سهم بیشتر قدرت از بالا.

خطر سومی که جنبش اجتماعی 22 خرداد را تهدید میکند خطر قهر آمیز شدن سریع برخورد جنبش اجتماعی 22 خرداد با حاکمیت است بدون طی کردن مرحله ای مبارزه دمکراتیک، توسط اعتراضات علنی از اعتصاب گرفته تا تظاهرات و .... که در این رابطه اتفاقا مکانیزم رژیم در روز دوشنبه 25 خرداد در همین راستا قابل تبیین و تحلیل میباشد. البته خامنه ای این تاکتیک از سلف خود خمینی آموخته است.

تله 30 خرداد 60 در کمین 22 خرداد 88 است:

خمینی برای اینکه بتواند جنبشهای اجتماعی یا دانشجویی یا سیاسی و ... مخالف خود را سرکوب کند ابتدا سعی میکرد با بسترسازی و چراغ سبز زدن و وارد کردن فشارهای گوناگون آنها را در سه گوش و بن بست قرار دهد که تنها راه فرار آنها ر ا برخورد قهر آمیز کند و بعد که آنها وارد برخورد عکس العملی و قهر آمیز با رژیم فقاهتی شدند با تمام قدرت آنها را سرکوب کند. واقعه 30 خرداد سال 60 که اکنون در آستانه آن قرار داریم برعکس آنچه مجاهدین خلق مدعی هستند انتخابی اختیاری برای تعیین استراتژی نوین مجاهدین که همان شروع فاز نظامی و برخورد قهرآمیز با رژیم نبود بلکه سه گوشه ای و بن بستی بود که خمینی از سال 58 پس از جریان سفارت و انقلاب فرهنگی بهار 59 و گرفتن ساختمان ستاد مرکزی مجاهدین در میدان ولی عصر و بالاخره پس از شروع جنگ و اوج گیری تضادهای داخلی حاکمیت میان دو جناح ارتجاع و لیبرالیسم بنی صدر، گام به گام میکوشید بستر این سرکوب را با سوق دادن آنها بطرف برخورد عکس العملی و قهرآمیز فراهم سازد. که 30 خرداد تله ای در این رابطه بود که مجاهدین اسیر آن شدند. البته طرح این موضوع تبرئه کردن خط مشی چریکی که استراتژی مجاهدین بوده و هست نیست. بلکه بیشتر منظور ما از طرح این موضوع طرح واقعیت شکل گیری 30 خرداد توسط خمینی است و بهره بری که خمینی از این استراتژی خود کرد. که اگر چه بهای سنگینی برای این منظور پرداخت ولی با این تاکتیک نه تنها توانست مجاهدین را وادار به فرار از کشور کند و تشکیلات داخلی آنها را متلاشی کند، بلکه به موازات آن پس از واقعه 30 خرداد، خمینی تمامی جریانهای دیگر سیاسی جامعه در بستر برخورد با مجاهدین خلق نابود و متلاشی کرد و شکنجه و اعدام سیستماتیک در زندانهایش برقرار کرد و بالاخره هر چه ماهی میخواست از آب گل آلود 30 خرداد گرفت. آنچنانکه در جریان انقلاب فرهنگی هم باز تاکتیک خمینی بر همین مبنا قرار داشت ابتدا میکوشید نیروها را در موضع عکس العملی وادار به اتخاذ برخورد قهرآمیز نماید و سپس با سرکوب قهرآمیز همه جانبه آنها را تار و مار کند در همین راستا مثالها برای خمینی فراوان است از کردستان گرفته تا گنبد و جریان شریعتمداری و ....

استراتژی خامنه ای جهت برخورد با جنبش اجتماعی 22 خرداد:

خامنه ای هم در جهت سرکوب رقیبان قدرت حکومتی خود سعی میکند از همین استراتژی خمینی تاسی کند آنچنانکه در سرکوب جنبش 18 تیر دانشجویی سال 78 دیدیم ابتدا توسط حمله بی امان لباس شخصی ها که سر انگشتان اجرایی خامنه ای میباشند به خوابگاه امیرآباد و به خاک و خون کشیدن آنها کاری کرد که جنبش دانشجویی 18 تیر که یک حرکت دمکراتیک بود، بموضع عکس العملی و برخورد آنتاگونیستی روی آورد و سپس با تمام قدرت ولی با ماسک مظلومیت جنبش 18 تیر را تار و مار کرد، بطوریکه خاتمی چند روز بعد از 18 تیر در سخنرانی که در دانشگاه همدان کرد گفت من و خامنه ای افتخار میکنیم که توانستیم غائله 18 تیر بدون یک قطره خونریزی به پایان ببریم در جریان سرکوب جنبش اجتماعی 22 خرداد باز خامنه ای در تلاش است که همین استراتژی را پیاده کد یعنی بستر را باز گذاشته و سپس با قتل عام روز دوشنبه سعی میکند آنها را در سه گوشه دفاع از خود و اتخاذ برخورد عکس العملی و قهرآمیز کند و سپس با تمام سازماندهی که از قبل کرده جنبش 22 خرداد را قلع و قمع کند. بنابراین آنچه استراتژی خامنه ای در برخورد با جنبش 22 خرداد تا امروز تشکیل میدهد و احتمالا خطوط آن را در نماز چمعه 29 خرداد اعلام خواهد کرد عدم عقب نشینی در برابر رهبری جنبش برای تقسیم قدرت و یا ابطال انتخابات آنچنانکه خواسته جناح مثلث موسوی – خاتمی – هاشمی میباشد، است. حال بعدا بر اثر فشار فراگیر شدن جنبش 22 خرداد خامنه ای حاضر به عقب نشینی گردد موضوع دیگری است ک در همان مرحله باید به بررسی آن بپردازیم در این مرحله تصمیم خامنه ای عدم عقب نشینی در برابر خواسته رهبری جنبش 22 خرداد است و فراهم کردن بستر برای سرکوب همه جانبه آن .

جنبش 22 خرداد در راستای پیوند با جنبش 18 تیر:

خطر بزرگی که پروسه رو به گسترش جنبش اجتماعی 22 خرداد دارد برای خامنه ای دارد ، پیوند جنبش اجتماعی فوق با جنبش دانشچویی است . که این پیوند علاوه بر اینکه باعث میگردد تا رهبری جنبش از رفرمیست های مثلث فوق به جنبش دانشجویی بیافتد. که در آن صورت بخاطر پیوند دو جنبش توده ای و دانشجویی این مبارزه دیگر خاموش شنی نیست و امکان سرکوب آن بسیار سخت میشود. البته این خطر اگر چه برای خامنه ای بصورت یک خطر استراتژیک مطرح میباشد ولی برای جریانهای سرکوبگر و چماقدار رژیم که زیر نظر امثال نقدی فعالیت میکنند چندن قابل فهم نیست چرا که سرکوب خونین خوابگاه امیرآباد در این هفته یکی از خطرناکترین حرکتهای بی حساب و کتاب جناح سرکوبگر حاکم بود بخاطر اینکه بهترین بستر برای سوق دادن جنبش اجتماعی بطرف جنبش دانشجویی میباشد و بهمین خاطر بود که فورا رژیم پس از این سرکوب به عقب نشینی در برابر جنبش دانشجویی و استمالت از آنها پرداخت و فورا وزیر آموزش عالی رژیم وادار به عذرخواهی از دانشجویان کرد البته حضور گسترده دانشجویان در جنبش اجتماعی 22 خرداد موضوعی است که نمیتوان نادیده گرفت. صحبت ما در اینجا در خصوص پیوند جنبش دانشجویی با جنبش اجتماعی 22 خرداد میباشد که طبیعتاً این پیوند برهبری و هدایتگری جنبش دانشجویی میانجامد که رژیم با تمام توان خود میکوشد جنبش اجتماعی فوق را بسوی آن حرکت دهد کشت و کشتار روز دوشنبه 25 – 3 – 88 در خیابان آزادی تلاش رژیم در این راستا میباشد تا توسط آن بتوان مانند جنبش 18 تیر دانشجویی براحتی جنبش اجتماعی 22 خرداد را سرکوب نماید.

عوامل شتاب آنتاگونیستی جنبش اجتماعی در گذشته تاریخ کشور ما :

عوامل شتاب گیری و پرش مبارزاتی توده های ما بطرف آنتاگونیسم در چهار عامل نهفته است که عبارتند از:

تاریخ غارتگری و تهاجم فراگیر برون مرزی گذشته: تاریخ ما از حمله برون مرزی و جنایت و نسل کشی اسکندر گرفته تا غارت و نسل کشی مغولان از جنایت اعراب در عصر بین امیه و بین عباس تا جنایت و نسل کشی اشرف افغان و جنایت و نسل کشی و غارتگری روسیه تزاری در قرن نوزدهم و بالاخره جنایت متفقین در جنگ دوم جهانی و بعد از آن که همه و همه دلالت بر این غارتگری برون مرزی در تاریخ گذشته ما میکند.

حاکمیت تاریخی استبداد داخلی گذشته که در 2500 سال تاریخ گذشته بر کشور ما که در اشکال مختلف قومی مذهبی که بصورت ایلها و آلها بر سرنوشت توده های ما حاکم شدند همه مشحون از استبداد و دیکتاتوری و نسل کشی و جنایت و قتل عام همراه بوده است. یک روز بدستور انوشیروان عادل 30 هزار مزدکی از سر در خاک فرو میکردند روز دیگر در لباس تشیع بدستور شاه عباس آزادیخواهان را توسط آدم خوارش سر به نیست میکردند و روز دیگر بدستور محمد خان قاجار،  چشمهای مردم را از کاسه در میاوردند و کرمان را بدل به کورمان میکردند و روز چهارم بفتوای خمینی در تابستان 67 به نسل کشی آزادیخواهان میپرداختند.

سومین عاملی که باعث گردیده تا توده های ما نتوانند مبارزه بصورت دراز مدت همراه با سازماندهی و پیگیری مراحل مختلف مبارزه طی کنند، عدم انجام شکل گیری طبیعی مناسبات اقتصادی – تاریخی جامعه گذشته ما بوده است قابل ذکر است که بستر آموزش توده ها زندگی مادی – عینی آنها میباشد که در عرصه طبیعی مناسبات تولیدی مادّیت عینی بخود میگیرد تکیه گذشته اقتصاد دربارهای ما ، در یک مرحله بر اقتصاد غارت و غنیمتی و در مرحله دیگر بر نفت باعث شد، تا مناسبات گذشته ما نه در عرصه کشاورزی بتواند بستر ساز مناسبات بورژوائی و سرمایه شود و نه در مرحله بورژوائی تجاری توانست مانند اروپا بستر ساز مناسبات سرمایه داری صنعتی بشود.

نهادینه شدن فرهنگ چریک گرایی تاریخ باز میگردد به ماهیت زندگی ایلی گذشته تاریخ ما که نقش غالبی در گذشته تاریخ ما داشته است برمگیردد و اگر بگوییم که تمامی تاریخ گذشته ما توسط همین ایلها شکل گرفته است سخنی بگزاف نگفته ایم چرا که آنچنانکه آریائیها و مغولان و طاهریان ایل بوده اند غزنویان و سلجوقیان و صفویان و افشاریه و زندیه و قاجاریه نیز ایل بوده اند حتی مشروطیت ما هم توسط ایل بختیاری و سردار اسعد بختیاری شکل گرفته است. در زندگی ایلی بدلیل ضرورتهای سیالیت امنیت و اقتصاد ، حیات بر پایه جنگ و تجاوز و غارت و خونریزی استوار بود. برعکس زندگی غیر عشایر و غیر ایلی که بعلت سکون و ثبوت و غیر سیالی بودن،  بستر زندگی بر کار و تولید و کشاورزی و تجارت و از همه مهمتر شهر نشینی و روستا گریزی و شهر سازی و تمدن سازی استوار بوده است.

چریک گرایی سنتی – چریک گرایی مدرن:

منظور از چریک گرایی سنتی زندگی ایلی گذشته ما بوده است که از ایل آریایی که قومی خشن و خونریز بودند شروع شد و تا ایل بختیاری در مشروطیت ادامه داشت و البته اگر چه بعد از مشروطیت قیام خزعل در خوزستان و خانواده ناصر خان قشقائی در فارس همه ماهیتی ایلی داشته است ولی بخاطر شکل گیری مناسبات سرمایه داری در ایران از بعد از کودتای رضا خان و غلبه زندگی شهر نشینی و ثابت بر زندگی عشایری و سیالی ، ایلهای جای خود را به آلها دادند. بنابراین فرهنگ آنتاگونیسم یا چریک گرایی و ضد تحزب و سازمانگری تاریخی ما ریشه در غلبه زندگی ایلی بر تاریخ گذشته ما بوده است که این حاکمیت تاریخی باعث گردید تا اقتصاد غارت غنیمتی جایگزین اقتصاد و مناسبات تولیدی در جامعه بشود. اگر نادر شاه افشار که با ایل افشاریه بر صفویان غلبه کرد و بر تاریخ ما حاکم شد میکوشد تا بهترین کشاورزان از روستا به زور جمع کند و از آنها لشکری عظیم درست کند و سپس بر گرده این لشکر سوار میشود و به هندوستان تجاوز میکند و پس از نابودی اقتصاد و کشاورزان ما همراه با پیروزی در جنگ با هندوستان کوه نور و دریای نور برای ما به غنیمت میاورد همه معلول همین فرهنگ بوده است.

چریک گرایی مدرن:

منظور از چریک گرایی مدرن چریک گرایی است که پس از جنگ جهانی دوم و رشد مبارزات خلقها بخصوص خلقهای آمریکای لاتین در جهان گسترش یافت. تئوری آوانگارد را جانشین توده ها کرد این فرهنگ چریک گرایی که بعد از جنگ دوم جهانی تقریبا در تمام جهان گسترش پیدا کرده بود جامعه ما را از خود بی نصیب نکرد و در اواخر دهه چهل و تمامی دهه 50 و اوایل دهه شصت بصورت فرهنگ غالبه مبارزاتی ما درآمده بود.

تمایز چریک گرایی مدرن با چریک گرایی سنتی:

چریک گرایی مدرن بر آوانگارد تکیه میکند اما چریک گرایی سنتی بر ایل. بعبارت دیگر در دیسکورس چریک گرایی مدرن چریک یک حزب است اما در دیسکورس چریک گرایی سنتی ایل یک حزب بوده است.

در چریک گرایی مدرن چریک در بستر مخفی کاری و زندگی جدای از جامعه و خانه تیمی پرورش پیدا میکند اما در چریک گرایی سنتی ایل در عرصه جنگ و چالش با ایل و قوم دیگر هویت و پرورش پیدا مکند.

در چریک گرایی مدرن در جنبش های اجتماعی و سیاسی چریک خود را جانشین حضور مردم میداند و به نمایندگی از مردم در آنجا حضور دارد اما در چریک گرایی سنتی ایل خود جامعه است نه جانشین جامعه.

در چریک گرایی مدرن چریک یک مبارز حرفه ای است که تمام زندگی او در خدمت فعالیت نظامی اوست است و هیچ گونه فعالیت دیگر اقتصادی و اجتماعی – سیاسی نخواهد داشت اما در زندگی ایلی فعالیت نظامی بخشی از زندگی آنها میباشد و در کنار فعالیت نظامی فعالیت اقتصادی و اجتماعی نیز دارد.

در چریک گرایی سنتی کل ایل در خدمت جنگ ایلی است اما در چریک گرایی مدرن فقط چریک که آوانگارد میباشد در خدمت فعالیت نظامی میباشد.