سیری تئوریک بر تاریخچه سی ساله رژیم مطلقه فقاهتی حاکم از آغاز تا کنون

رعب و وحشت و زندان و شکنجه و اعتراف گیری و اختناق همراه با اعدام های دسته جمعی سیاسی در سال روز جنبش اجتماعی 22 خرداد و سال روز جنبش دانشجوئی 18 تیر و سال روز هولاکاست 67 جنبش سیاسی ایران آخرین تیر ترکش حاکمیت مطلقه فقاهتی.

ماکس وبر رژیم های سیاسی را در یک دسته بندی جامعه شناسا نه به سه دسته تقسیم می کند که عبارتند از:

1 - حکومتهای کاریزماتیک
2 - حکومتهای سنتی
3 - حکومتهای مدرن

البته مقصود او از حکومتهای کاریزماتیک آن نوع از حکومتهائی است که حاکم سیاسی بر پایه نفوذ شخصی یا نفوذ شخصیتی خویش اعمال قدرت می کند و مقصود از حکومتهای سنتی حکومتهای غیر مدرن قدیم و جدید که بر پایه تئوریهای کلاسیسم شکل پیدا می کند می باشد و همچنین منظور ماکس وبر از حکومتهای مدرن حکومتهائی است که در کادر تئوریهای دمکراسی بورژوازی که بصورت مشخص از قرن هفده و هیجده و بخصوص از بعد از انقلاب کبیر فرانسه مطرح گردیده است می باشد در خصوص حکومتهای کاریزماتیک از آنجائیکه در این نوع حکومتها حاکم سیاسی یا توسط اعتقادات مذهبی توده ها به مرحله کاریزما می رسد و یا برپایه استعدادهای نظامی یا سیاسی یا اجتماعی خود حاکم و ... در یک تند پیچ تاریخ یک ملت از آنجائیکه آن استعدادهای ذاتی حاکم توانائی پاسخ گوئی به خواسته های تاریخی آن ملت را دارد آن حاکم در نگاه و ذهنیت آن ملت بدل به کاریزمای ملی و ... می گردد  که برای هر کدام از اینها می توانیم نمونه ها ی تاریخی فراوانی ذکر کنیم مثلا علت اینکه برای نخسین بار ملت عرب از شمال افریقا تا خلیج فارس بعد از تاسیس اسرائیل و شکست 1948 در یک شب توانستند عکس جمال عبدالناصر را در ماه بینند دلالت بر تائید هژمونی ناصر توسط ملت عرب و شخصیت کاریزمائی ناصر می کند که این هژمونی ناصر ریشه در پتانسیل سیاسی و نظامی ناصر در مقابله با دولت نوظهور اسرائیل داشت که توانست خود را به مرحله کاریزمای جهان عرب برساند و حکومتی هم که ناصر در مصر داشت یک حکومت کاریزماتیک بود اگرچه برای خود عنوان جمهوریت و ... انتخاب کرده بود و اما در باب خمینی هم بعلت اینکه خمینی توانست بر پایه سنت ثلاثه مرجعیت و مهدویت و ولایت جایگاه کاریزماتیک مذهبی و اعتقادی در میان عوام ایران برای خود بوجود آورد و بر پایه این موقعیت کاریزمائی مذهبی خود توانست  خود را در پروسه مبارزه ضد استبدادی سال 57 به مرتبه هژمونی جنبش اجتماعی ضد استبدادی سال 57مردم ایران برساند لذا او نیز مانند ناصر در راستای تائید این هژمونی کاریزماتیک جنبش اجتماعی 57 عکس خود را در چشم توده ها بر سطح ماه نشاند و از اینجا بود که موقعیت کاریزماتیک مذهبی خمینی باعث گردید که اولا هژمونی خمینی بر جنبش اجتماعی ضد استبدادی 57 تثبیت گردد و در ثانی این موقعیت کاریزماتیک مذهبی خمینی بود که عاملی شد  تا خمینی بر پایه این کاریزما پس از سرنگونی شاه نوع حکومتی و شکل حکومت داری که برای خود انتخاب می کند برپایه همین کاریزماتیک باشد که تقریبا بعد از حکومت شاه عباس صفوی و نادر شاه افشار که حکومت داری هر دو بر پایه کاریزماتیک مذهبی و ملی شکل گرفته بود حکومت خمینی سومین حکومت کاریزماتیکی بود که در تاریخ ایران تحقق پیدا کرد البته خمینی از همان آغاز حکومت داری اش (که مدت ده سال از بعد از سرنگونی شاه در 22 بهمن 57 تا 14 خرداد 68 که فوت کرد طول کشید ) بنایش بر این بود که در انتخاب مکانیزمهای حکومت داری اگرچه باورش آنچنانکه در کتاب ولایت فقیه خود تبین می کند این بود که حکومت او از یک مشروعیت خدائی و پیامبرانه و امام زمانی برخوردار است اما جهت حفظ حمایت توده ها از خویش می کوشید بصورت صوری مقبولیت توده ها را هم در حمایت از مشروعیت خدائی خود جلب نماید لذا برای این منظور بود که دستگاه حکومت خمینی از همان آغاز شکل دو مؤلفه ائی پیدا کرد و بر دو پایه سنت و مدرن استوار گردید مؤلفه سنتی یا کلاسیسم نظام حکومتی خمینی همان تئوری ولایت فقیه او شکل می داد که بر طبق آن خمینی معتقد بود که آنچنانکه محمد بر امتش ولایت سیاسی داشته من و مرجعیت شیعه که جانشین محمد هستیم نیز بر ملت ایران ولایت سیاسی داریم که این ولایت سیاسی من بر توده های ایران عاملی است تا من هر چه که صحیح دانستم بر توده های ایران تکلیف کنم از شرکت در انتخابات تا انتخاب منتخبین توده ها و از فتوی قتل عام زندانیان سیاسی تا مرتد اعلام کردن جبهه ملی و کافر دانستن مصدق و ... همه و همه از طرف من بر ملت ایران بصورت تکلف وارد می شود و ملت ایران مکلف ( نه محقّ ) به انجام آن می باشند و لذا در این رابطه بود که خمینی آن شاه بیت همیشگی خود را مطرح کرد که " اگر همه ملت ایران بگویند آری ، اما اسلام ( مقصود خودش بود ) بگوید نه - نه اسلام درست نه آری مردم " و بدین ترتیب بود که نظام حکومتی کاریزماتیک خمینی بر محور ولایت فقیه شکل گرفت اما مؤلفه مدرن نظام حکومت خمینی دلالت بر آن بخش از نظام حکومت خمینی می کرد که بنا بدستور خمینی حسن حبیبی با اقتباس از ساختار حکومت دمکراسی بورژوازی فرانسه و امریکا کوشید بشکل اکلکتیویته ائی بخشهائی از آن ساختار وام بگیرد تا بر طبق آن خمینی بتواند بصورت صوری مردم را بپای صندوق های رای بیاورد و بشکل صوری مثلا سه قوه مقننه و مجریه و قضائیه از هم جدا کند ( درصورتیکه در تحلیل نهائی تمام اینها در وجود ولایت مطلقه فقیه به وحدت میرسند و تفکیک و جدائی بین آنها وجود ندارد ) و ... و از تلفیق این دو مؤلفه ساختاری بود که نظام حکومت کاریزماتیک خمینی شکل گرفت البته در این نظام حکومتی دو مؤلفه ائی آنچنانکه فوقاً به اشاره رفت پایه سنتی آن (که همان تئوری ولایت فقیه خمینی بود که بر پایه مشروعیت خدائی و پیامبرانه و امام زمانی بر سه اصل مرجعیت و مهدویت و ولایت قرار داشت ) نقش عمده و محوری داشت و پایه مدرن آن ( که همان جمهوریت بود که بشکل فرمالیستی از قانون اساسی امریکا و فرانسه و..حسن حبیبی وام گرفته بود و بر مبنای تفکیک قوا و موضوع رای و انتخابات و ... استوار بود ) نقش صوری و عوام فریبانه داشت و بدین سان بود که ترم " جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم و نه یک کلمه اضافه " در رفراندم 12 فروردین سال 58 از طرف خمینی مطرح گردید و بر مردم تکلیف شد تا به پای صندوق های رای بروند و به این ترم نادیده و ناشناخته به دستور ولی فقیه رای دهند آنچنانکه دیدیم دادند و این ترم شتر مرغی با 99 درصد رای های به صندوق ریخته شده مردم به تصویب ملت فهیم ایران زمین رسید ! و فردای آن روز بود که جشن ملی پیروزی هم گرفته شد و از این لحظه بود که جنگ مشروعیت در برابر مقبولیت در نظام کاریزماتیک خمینی آغاز شد و در راستای این جنگ بود که رای تکلیفی در برابر رای حقی قرار گرفت و فقه هزار ساله بصورت قانون در آمد و مقام مطلقه فقاهتی در راس امور نشست و جنگ فتوا ها و قانون بر پاشد و دوآلیسم سنت و مدرنیسم نظام حکومتی کاریزماتیک خمینی بصورت اسلام و جمهوریت مادّیت تاریخی پیدا کرد که کسی غیر از خمینی آنچنانکه بازرگان می گفت یارای وصله و پینه کردن بین این دو مؤلفه لایتچسبک نداشت و بدین سان بود که حکومت ده ساله خمینی توانست استمرار پیدا کند  و باز به این دلیل بود که نظام مطلقه فقاهتی از همان آغاز تکوین با یک پارادوکس ساختاری متولد شد چراکه این نظام بر دو پایه مشروعیت و مقبولیت یا ولایت مطلقه فقیه و مردم یا جمهوریت و اسلام شکل گرفت که از نگاه بنیانگذاران امر نقش اصلی و محوری بعهده ولایت بود که بنا به تعریفی که خمینی از شکل مطلقه ولایت می کرد آنرا ماوراء و مافوق قانون می دانست و مشروعیت آنرا هم آنچنانکه خود خمینی در کتاب ولایت فقیه می گوید تنفیذ شده از طرف خدا و رسولش می دانست که دیگر جائی برای تائید مردم وجود نداشت اما در حاشیه برای اینکه خمینی بتواند مردم را هم در نگاه جهانی به مقبولیت نظام اش وادار بکند موضوع جمهوریت و رای گیری و انتخابات نیز مطرح کرد که هدف همه اینها از نظر خمینی فقط کسب حمایت سیاسی مردم بود نه مشارکت سیاسی مردم در قدرت آنچنانکه در غرب وجود دارد البته این نظام حکومتی دوآلیستی تضادمند از همان دوران ده ساله خمینی دچار تناقض های سوبژکتیو و ابژکتیو گردید که در هر مرحله خمینی سعی می کرد بر پایه موقعیت کاریزمای خود به حل آنها بپردازد که در اینجا به تعدادی از این تناقضات اشاره می کنیم:

1 - اولین و عمده ترین این تناقضات خود تئوری ولایت فقیه خمینی بود که از آنجائیکه این تئوری خمینی یک تئوری حوزه ائی و فقهی بود و خمینی سعی می کرد تا با انتساب به پیامبر و امام زمان چهره مکتبی و اجتماعی و سیاسی به آن ببخشد و اگر چه برای اولین بار این تئوری بشکل خام توسط ملا احمد نراقی در عصر احمد شاه قاجار مطر ح گردید ولی خمینی اولین کسی بود که سعی کرد تا با پیوند دادن بین فقیه و ولایت محمد دست به تئوری سازی سیاسی از این تز فقهی خام ملا احمد نراقی بزند تا توسط آن بتواند از فقه فردی حوزه ائی تئوری حکومت و علم سیاست درآورد  که این موضوع تقریبا از طرف تمامی مراجع مسلم شیعه غیر قابل قبول بود مضافاً بر این آنچنانکه علامه اقبال لاهوری در کتاب تجدید بنای تفکر اسلامی خود می گوید کلا امر ولایت پیامبر که خمینی در کتاب ولایت فقیه خود به آن تکیه می کند یک موضوعی بود که بلحاظ تاریخی و مکتبی فقط مختص خود پیامبر می باشد و با ختم نبوت پیامبر ختم ولایت هم صورت گرفته است و بعد از محمد آنچنانکه هیچ کس حق نبوت ندارد هیچ کس حق ولایت نیز ندارد چراکه از نظر اقبال طرح ولایت منهای نبوت بخصوص آنجائیکه بخواهند مانند خمینی از ولایت محمد تئوری سیاسی و تئوری حکومتی بسازند بزرگترین فاجعه سیاسی بشر در عرصه اتوکراتیک و دسپاتیزم حکمتی اتفاق می افتد زیرا ولایت آنچنانکه اقبال لاهوری تعریف می کند عبارت است از جایگزین کردن تجربه شخصی بجای استدلال و حجت و دلیل و طبیعی است که از چنین مقوله ائی تئوری سیاسی ساختن (آنچنانکه خمینی در کتاب ولایت فقیه برای اولین بار در تاریخ شیعه و اسلام کرد ) تا چه اندازه می تواند خطرناک باشد البته پیامبر هر گز بر پایه مقام ولایت اش تئوری سیاسی یا نظام حکومتی بر پا نکرد فقط در مرحله ابلاغ وحی به توده ها بر امر ولایت تکیه می کرد.

2 - تناقض دومی که نظام حکومتی کاریزماتیک خمینی از همان آغاز با آن روبرو گردید موضوع مرجعیت و جانشینی خود خمینی بود چراکه در تئوری ولایت فقیه خمینی مرجع تقلید صاحب ولایت پیامبر می باشد و در قانون اساسی اول نظام مطلقه فقاهتی حاکم ( که از سال 58 تا 68 بمدت ده سال مجرا بود و بعد در اوایل سال 68 بعد از استعفای منتظری توسط خود خمینی قبل از مرگ تغییر داده شد ) باز مقام ولایت فقیه مختص مراجع تقلید بود  نه روحانی غیر مرجع ولی تناقضی که خمینی با این تئوری در عرصه حکومت ده ساله خود روبرو گردید عبارت بود از اینکه کلا در میان مراجع تقلید قم و نجف معتقدین به این تئوری وجود نداشتند تا بتواند صلاحیت جانشینی خمینی پیدا بکند لذا برای حل این پارادوکس نخست خمینی سعی کرد دست به مرجع سازی بزند و برای این منظور منتظری را وادار کردند تا به انتشار رساله عملیه که خود مخالف این امر بود بپردازد تا با این عمل زمینه جانشینی او بعد از خمینی فراهم شود که البته این پروژه در سال 67 پس از اینکه منتظری علم مخالفت بر علیه خمینی بر داشت و از جانشینی خمینی استعفاء داد به بن بست رسید و در این رابطه بود که خمینی در اوایل سال 68 برای حل این پارادوکس دست به یک عمل جراحی بزرگ در قانون اساسی و دیدگاه تئوریک خود زد که آن عبارت بود از نفی اصل مرجعیت در رابطه با اصل ولایت فقیه بود که با این عمل خمینی تئوری ولایت فقیه خود را سالبه انتفاع به موضوع کرد.

3- تناقض سومی که نظام حکومتی دوآلیسمی خمینی با آن روبرو گردید موضوع رابطه قانون و امر ولایت فقیه بود چراکه از زمانیکه خمینی رفراندم تائید جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم و نه یک کلمه اضافی مطرح کرد کاملا معتقد به این امر بود که اسلام یعنی ولایت فقیه ( آنچه که من می گویم ) و جمهوری هم یعنی آنچه ولی فقیه می گوید و مردم بر پایه تکلیف باید آنرا انتخاب کنند پس از نظر خمینی جمهوری اسلامی یعنی جمهور یا مردمی که معتقد به ولایت فقیه که خود او است باشند و به این دلیل بود که خمینی می گفت " اگر همه مردم بگویند آری اسلام ( یعنی خودش ) بگوید نه در آن صورت نه درست نه آری " اما این تئوری خمینی زمانیکه در عرصه نظام حکومتی مادّیت پیدا کرد دچار پارادوکس جدیدی گردید چراکه خمینی با اقتباس از نظام دموکراسی غرب کوشید که مادّیت جمهوری خود را بصورت پارلمانی بورژوازی رنگ لعاب دهد که نخستین مولود این نظام پارلمانی هر چند صوری قانون بود که از اصل و ریشه با ولایت در تضاد و تناقض بود زیرا قانون مولود نظام پارلمانی قدرت ولایت را محدود می ساخت و دلیل این امر آن بود که با قبول قانون دیگر امکان این امر وجود نداشت تا در مملکتی که قانون و قوای سه گانه و پارلمان دارد ولی فقیه بتواند با یک فتوا فرمان قتل و عام زندانیان سیاسی در سال 67 بدهد یا فرمان اعدام زنی بدهد که فاطمه زهرا را در مصاحبه رادیوئی با اوشین ژاپنی مقایسه کرده است اینجا بود که خمینی برای حل این پارادوکس موضوع ولایت مطلقه فقیه را مطرح کرد که هدفش از این امر آن بود که ولی فقیه را بالای قانون بنشاند و قانون را فقط برای جمهور بداند نه برای فقیه.

4 - تناقض چهارمی که نظام دو مؤلفه ائی حکومت خمینی با آن روبرو گردید پارادوکس بین مشروعیت و مقبولیت بود توضیح آنکه از دیدگاه خمینی نظام مطلقه فقاهتی مولود تئوری ولایت فقیه او یک نظام سیاسی مشروع می باشد که مشروعیت آن از طرف خدا و پیامبر و امام زمان تعیین شده است حال اگر این نظام مشروعیت الهی و نبوی و مهدویت دارد چه نیازی به مقبولیت مردمی بر پایه رای و پارلمان و انتخابات دارد آیا این مقبولیت نافی مشروعیت در هیچ زمانی نمی شود؟ بعبارت دیگر اگر روزی مقبولیت نظام از طرف مردم سلب شد مشروعیت نبوی و مهدوی و ولایتی نظام حکومتی خمینی چه می شود ؟ یعنی قرض کنیم که یک روزی مردم ایران بسر عقل آمدن و با پای خود به پای صندوق های رای آمدند و گفتن ما این نظام را نمی خواهیم آیا در آن صورت مشروعیت نظام هم سلب می شود یعنی آقایان دو دستی نظام را تحویل منتخبین مردم می دهند و دنبال کار خود می روند ( آنچنانکه این امر در نیکاراگوئه در رابطه با اورتگا مشاهده کردیم که پس از اینکه مردم رای به ساندنیستها ندادند اورتگا حکومت را تحویل منتخبین مردم داد ) آیا خامنه ائی یا خمینی حاضر می شوند تا حکومت را تحویل منتخبین مردم بدهند؟ این تناقض یکی از تناقض های کلیدی بود که جهت حل آن خمینی را به سمت شورای نگهبان برد تا توسط شورای نگهبان خمینی بتواند مشروعیت نظام را بر مقبولیت نظام مسلط سازد یا بعبارت دیگر ولایت را بر جمهوریت تزریق نماید بنابراین از دیدگاه خمینی کار شورای نگهبان پاسداری از مشروعیت نظام در برابر مقبولیت های مردمی می باشد.

5 - پارادوکس پنجمی که در این رابطه نظام دو مؤلفه ائی خمینی با آن روبرو گردید پارادوکس ساختاری نظام بود چراکه آنچنانکه فوقاً دیدیم بر پایه تئوری ولایت فقیه خمینی یک نظام شتر مرغی دو مؤلفه ائی بوجود آمد که ساختاری دو مؤلفه ائی بر پایه انتخاب و انتصاب داشت که از این دو مؤلفه انتخاب از آن جمهوریت بود و انتصاب از آن ولایت پارادوکسی که از همان اوان شکل گیری نظام حکمتی کاریزماتیک خمینی بوجود آمد عبارت بود از اینکه آیا در نظام مطلقه فقاهتی انتخاب بر انتصاب اولویت دارد یا انتصاب بر انتخاب؟ آیا زمانیکه بنی صدر توسط همین مکانیزم انتخابی به رئیس جمهوری رسید؟ آیا زمانیکه او در برابر نهادهای انتصابی قد علم کرد جمهوریت بر ولایت ارجح است یا ولایت بر جمهوریت؟ البته خمینی سعی می کرد این پارادوکس را توسط قانون اساسی حل کند چراکه طبق سه اصل 107 و 91 و130 قانون اساسی گردونه تمامی انتخابات و انتصابات کشور در دست ولی فقیه نظام مطلقه فقاهتی می باشد و بر پایه این سه اصل قانون اساسی بود که خمینی سعی کرد موضوع انتخاب و انتصاب نظام را بجای اینکه وسیله تقسیم قدرت با مردم و ریزش قدرت از بالا به پایین بشود و یا وسیله مشارکت سیاسی مردم در قدرت گردد عاملی برای تقسیم قدرت بین جناح های حکومتی بشود  و بر این پایه بود که از بعد از عزل بنی صدر و بعد از تصفیه بازرگان و لیبرال های تابع او که هر دو از نظر خمینی از اغیار بودند خمینی کوشید با تفکیک روحانیون از روحانیت و دستور انحلال حزب جمهوری و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی درون نظام دست به جناح بندی و جناح سازی بزند تا توسط این جناح سازی یا جناح بندی بر پایه موقعیت کاریزماتیک خود بتوان بوسیله همین مکانیزم انتخابات و رای گیری از مردم به امر باز تقسیم قدرت درون نظام جهت ایجاد تعادل بپردازد.

ماحصل اینکه با این جرح و تعدیل و قرع و انبیق و رمل و اصطرلابها و ... بود که خمینی توانست برای مدت ده سال توسط نظام حکومتی دو مؤلفه ائی خود و بر پایه کاریزمای شخصیتی اش بر مردم ایران حکومت کند اما با مرگ خمینی و جایگزینی خامنه ائی ورق برگشت چراکه آنچنانکه بازرگان می گفت نظامی که خمینی بر پایه ولایت فقیه ساخته بود تنها جامه ائی بود که فقط به تن او می خورد و غیر از او کسی دیگری یا رای پوشیدن این لباس را نداشت بهمین دلیل با جایگزینی خامنه ائی نخستین موضوعی که خامنه ائی از همان اوان حکومتش سر لوح کار خود قرار داد این اصل بود که او خمینی نیست و لذا نمی تواند مانند خمینی حکومت کند مهمترین تفاوتی که خامنه ائی بین خود و خمینی قائل گردید همان کاریزما ی شخصیتی و حوزه ائی و اجتماعی و سیاسی خمینی بود که از این بابت خامنه ائی خود را کاملا خالی از آن می دانست ( چراکه خامنه ائی نه مرجع بود و نه در حد مرجعیت بود و نه در حوزه های علمیه قم و نجف و مشهد و..مانند خمینی دارای پایگاه طلبه ائی سنتی بود و منهای بخش دولتی حوزه که تحت مدیریت مصباح یزدی و محمد یزدی و جوادی عاملی بود اصلا رابطه ائی بین او و حوزه وجود نداشت و بخش عظیم غیردولتی و سنتی حوزه بر عکس خمینی هیچ شناختی از خامنه ائی بجز در حد یک کارمند حکومت خمینی نداشتند و در عرصه اجتماعی هم بعلت اینکه اصلا خامنه ائی در تاریخ حیات طلبه ائی خود در هیچ زمانی بجز قسمت وعظ و سخنرانی رابطه تشکیلاتی و صنفی با روحانیت و حوزه و مردم نداشت و از این بابت هیچگونه پایگاه اجتماعی و تشکیلاتی و سیاسی بین او و تشکیلات روحانیت و توده های مردم باقی نمانده بود و در عرصه نیروهای تحصیل کرده مذهبی هم کلا شناختی که از او داشتند منهای مدت زمان سخنرانی ها ی او در مسجد کرامت مشهد که قبل از انقلاب انجام می گرفت بقیه هویت سیاسی او بازگشت پیدا می کرد به دوران فعالیت او در حزب جمهوری که در سال 58 به مدیریت بهشتی تشکیل گردید و در سال 65 بدستور خمینی منحل گردید که در آنجا هم بعلت مدیر کلی بهشتی و قائم مقامی میر حسین موسوی در آن زمان مشارالیه تقریبا تحت مسئول موسوی بود چراکه موسوی منهای قائم مقامی بهشتی مسئولیت مدیریت تحریریه روزنامه جمهوری اسلامی هم بعهده داشت که این موضوع جایگاه حزبی میر حسین موسوی را در حزب جمهوری بر تر از خامنه ائی کرده بود همچنین دوران 8 ساله رئیس جمهوری سوم و چهارم که بعلت کشاکش بین او و موسوی و حمایت مستمر خمینی از موسوی در برابر خامنه ائی و حتی عدم تشکیل یکبار جلسه دولت موسوی در حضور خامنه ائی همه و همه اتوریته سیاسی خامنه ائی در اتوریته سیاسی میر حسین موسوی به محاق برده بود البته خامنه ائی در عرصه جنگ و جبهه و سپاه هم فعالیتی داشت که بعلت تکیه استراتژیکی که خمینی در این رابطه بر هاشمی رفسنجانی می کرد شخصیت مدیریت نظامی خامنه ائی در محاق شخصیت هاشمی رفسنجانی رفته بود در این رابطه بود که خامنه ائی در مرحله آغاز جانشینی خمینی از هیچگونه پایگاه کاریزماتیکی خمینی نه حوزه ائی و نه سیاسی و نه اجتماعی و نه نظامی برخوردار نبود و تنها چیزی که به او در نگاه خمینی منزلت عاطفی بخشیده بود موضوع ترور او بدست گروه فرقان در مسجد ابوذر بود که باعث معلولیت یکی از دستان او شده بود) لذا در این رابطه بود که خامنه ائی کاملا واقف گردید که توسط نظام حکومت دوآلیستی و کاریزماتیک خمینی نمی تواند حکومت داری کند و با توجه به این صغری و کبری عملی بود که خامنه ائی تصمیم تاریخی خود را گرفت و آن اینکه آنچنانکه ماکس وبر می گوید عبارت بود از استحاله کردن نظام حکومتی کاریزماتیک دوآلیستی خمینی به نظام سنتی بود ( البته در همین جا باز بر این نکته تاکید کنیم که منظور ما از طرح ترم سنتی برای نظام حکومتی خامنه ائی به این خاطر است که بالاخره خامنه ای مجبور بود بخصوص از بعد از تغییر قانون اساسی توسط خمینی نظام حکومتی خود را در کانتکس ولایت فقیه بنا کند و همین فونکسیون کانتکس ولایت فقیه در نظام حکومتی خامنه ائی بود که باعث گردید تا بالاخره در تحلیل نهائی نظام حکومتی خامنه ائی بر پایه یک تئوری سنتی که همان ولایت فقیه می باشد بنا گردد اما در اینجا این نکته را هم نباید از نظر دور بداریم که هرچند  نظام سنتی خامنه ائی بر پایه مانیفست ولایت فقیه خمینی که یک تئوری سنتی و یک شیوه حکومت داری کلاسیسم بود بنا شد ولی در بخش غیر فقاهتی حکومت که بخش تابع بود خامنه ائی جهت نهادینه کردن ارگانهای بجا مانده از نظام کاریزماتیک خمینی متوسل به شیوه های بورژوازی گردید ) یعنی خامنه ائی مجبور بود جهت حفظ حکومت فقاهتی ( که خمینی در بابش می گفت " اوجب الواجبات حفظ نظام جمهوری اسلامی است حتی اگر به ترک صلات بیانجامد " ) نظام حکومتی خود را از صورت کاریزماتی خمینی به سیستم سنتی بدل نماید اما برای استحاله حکومت از صورت کاریزماتیک به شیوه سنتی قبل از هر چیز خامنه ائی احتیاج به یک پایگاه لجستیکی انسانی داشت تا با تکیه بر آن بتواند عمل استحاله را به انجام برساند و از آنجائیکه که پایگاه خمینی در دوران ده ساله حکومت داری کاریزماتیک اش روحانیت سنتی بود از آنجائیکه خامنه ائی بعلت عدم دارا بودن موقعیت حوزه ای خمینی نمی توانست از این پایگاه استفاده کند لذا تنها پایگاه انسانی مورد اعتماد خامنه ائی که می توانست پشتیبان لجستیکی انسانی او بشود سپاه بود البته خود خمینی هم در اواخر عمر به این حقیقت پی برده بود که تشکیلات سنی روحانیت بعلت فرهنگ متحجّر و تشکیلات متفرّق و رهبری متخاصم توانائی ساپورت دراز مدت لجستیکی انسانی برای او ندارد و باید دنبال تکیه گاه دیگری رفت که البته پاسخی که خمینی به این سوال داد با پاسخی که خامنه ای داد متفاوت بود چراکه خمینی معتقد به ایجاد تشکیلات دولتی موازی با تشکیلات سنتی درون حوزه جهت فراهم کردن عمل استحاله بود اما خامنه ائی بکل معتقد بود که برای کسب آن پایگاه انسانی باید از روحانیت در شکل دولتی و غیر دولتی آن دل کند و به سپاه تکیه کرد زیرا بر طبق دیدگاه ماکیاول هرچه نیروهای حکومتی از نظر سوبژکتیو ضعیف تر باشند قابل اعتماد تر خواهند بود بنا براین خامنه ائی بخوبی می دانست که بعلت نداشتن اتوریته فقهی و مرجعیت و شخصیتی و حوزه ائی خمینی امکان تکیه بر روحانیت برای او مانند خمینی وجود ندارد لذا خامنه ائی نمی توانست مانند خمینی با تکیه بر و روحانیت سنتی این عمل استحاله نظام از صورت کاریزماتیک بصورت سنتی به انجام برساند و تنها ستون مورد اعتمادی که برایش باقی می ماند فقط و فقط سپاه بود که در عرصه 8 سال جنگ با عراق بصورت غول قدرت درآمده بود بر این مبنا بود که خامنه ائی پس از انتخاب سپاه بعنوان پایگاه لجستیکی انسانی خود با توجه به جایگاه تشکیلاتی سپاه در زمان خمینی که بیشتر یک نیروی ایدئولوژیکی برپایه تشکیلات شناور بود بیش از هر چیز تصمیم به نهادینه کردن سپاه گرفت که برای این منظور جهت نهادینه کردن سپاه از تمامی تجاری سیستم های بورژوازی بهره جست مثل درجه و تشکیلات و ... چراکه تا آنزمان سپاه بصورت غیر نهادینه حتی درجه و رتبه هم نداشت اما خامنه ائی برای نهادینه کردن سپاه در تمام عرصه ها از فرهنگی و دانشگاهی گرفته تا روند تشکیلاتی و درجه و اقتصادی و مدیریتی وارد عمل شد و بدین ترتیب بود که خامنه ا ئی پروژه استحاله کردن نظام از صورت کاریزماتیک بصورت سنتی از سر گرفت اما آنچه از استحاله و نهادینه شدن سپاه حاصل گردید شکل گیری و پیدایش سپاه بصورت یک غول اقتصادی و سیاسی و نظامی بود که توسط خامنه ائی شکل گرفت البته در این امر هاشمی رفسنجانی با خامنه ائی همراه و هم عقیده بود و به همین دلیل بود که در جامعه تمامی این استحاله سپاه بنام هاشمی رفسنجانی تمام شد که خود این امر باعث شد تا در جامعه ایران برای هاشمی رفسنجانی ایجاد دافعه سیاسی بکند ولی بهر شکل معمار این استحاله سپاه خود خامنه ائی بود و هاشمی فقط جنبه مباشری داشت علی ایحاله این عمل استحاله توسط جایگزینی سپاه بجای روحانیت به انجام رسید و طبیعی بود که نخستین قتیل این استحاله در مرحله اول خود روحانیت بود بهمین دلیل بود که رفته رفته بموازات این استحاله صف آرائی روحانیت در برابر خامنه ائی از سرگرفته شد از آنجائیکه ریزش این نیروهای روحانیت در مرحله اول به جناح روحانیون مربوط می شد تا جناح روحانیت ( زیرا خامنه ائی بلحاظ فکری و اقتصادی از آنجائیکه به اقتصاد بازار معتقد بود لذا با جناح روحانیت راست متجانس بود تا جناح چپ روحانیون ) و در همین رابطه بود که صف آرائی روحانیت بر علیه خامنه ائی از جناح روحانیون آغاز گردید البته خامنه ائی در آغاز سعی می کرد که توسط همان مکانیزم انتخابات مانند خمینی با عملیات بازتقسیم قدرت بین جناحهای روحانیت جهت تعدیل و کاهش تضاد پیش برود و بهمین دلیل هم بود که تا انتخابات دهم که خامنه ائی تصمیم به یکسره کردن نظام سنتی خود گرفت این صف آرائی ها و تضادها جنبه درونی داشت و از مرحله انتخابات دهم رئیس جمهوری در سال 88 بود که صف آرائی فوق جنبه برونی به خود گرفت و آنچنان این

پلی ریزاسیون در مرحله انتخابات دهم رئیس جمهوری داغ گردید که حتی هاشمی رفسنجانی مباشر همیشگی خامنه ائی به آن طرف پرتاب گردید و خامنه ائی در نماز جمعه 29 خرداد سال 88 رسما اختلاف و مرزبندی فکری و جناحی خود با هاشمی رفسنجانی را در سطح جامعه اعلام کرد بنا براین آنچه تا کنون مشخص گردید عبارت از اینکه خامنه ائی توسط سپاه کوشید عملیات استحاله نظام را پس از مرگ خمینی به انجام برساند و تقریبا با نهادینه کردن سپاه در این امر موفق گردید ولی موضوعی که بموازات این استحاله برای خامنه ائی بوجود مساله دوگانگی ساختار نظام بود که آنچنانکه فوقاً مطرح کردیم این موضوع در زمان خمینی توسط او بعنوان مکانیزم تقسیم بازتقسیم قدرت بین جناحهای قدرت درآمده بود که برای خامنه ائی بعلت همان ضعف کاریزماتی که نسبت به خمینی داشت امکان این امر نبود لذا هر انتخاباتی بعلت بر هم خوردن صف جناحهای درون نظام بعنوان یک طوفانی بر علیه خامنه ائی تجلی می کرد که از همه آنها مهمتر پیش افتادن جناح روحانیون از سال 76 بعد از رفتن هاشمی از قدرت و شکست اکبر ناطق نوری و جناح روحانیت بود ( که حامی خامنه ائی در برابر جناح روحانیون بودند ) که این امر باعث گردید تا در دوران 8 ساله مشارکت روحانیون در سیاست خامنه ائی بشدت در عرصه قدرت آچمز گردد بطوریکه در رابطه با قانون مطبوعات و قانون زندانیان سیاسی ( از آنجائیکه خامنه ائی تصویب این دو قانون به معنای تیر خلاص حاکمیت خود تلقی می کرد ) مستقیم وارد ماجرا شد و دستور جمع آوری آنها از روی صندلی نمایندگان مجلس داد ( کاری که باعث جنگ مستقیم خامنه ائی با مجلس ششم شد ) و از اینجا و از این زمان بود که خامنه ائی به این اصل رسید که تنها راه استمرار حکومتش نفی جناح رقیب از قدرت و عقیم کردن شتر انتخابات است چراکه از نظر خامنه ائی تا زمانیکه شتر انتخابات نظام قدرت بارور شدن را داشته باشد امکان نفوذ جناح رقیب وجود دارد و تنها راه یکسره کردن حکومت عقیم کردن شتر انتخابات است به این ترتیب بود که خامنه ائی پس از اینکه توانست توسط سپاه نظام کاریزماتیک خمینی را بدل به نظام سنتی بکند و مدیریت اداری و اقتصادی و سیاسی و نظامی از پائین تا بالا همه در کف سپاه قرار داد و تمامی نهادها ی موجی بوجود آمده در زمان خمینی از سپاه تا بسیج و جهاد و ... همه را نهادینه بکند تنها پارامتری که بعنوان استخوان در زخم حکومت سنتی او قرار گرفته بود همان دوگانگی ساختاری حکومت انتخابی و انتصابی بود که بستری شده بود تا آنچنانکه خمینی می خواست باعث شکل گیری جناح دو گانه در مدیریت دو قوه مجریه و مقننه بشود البته بعلت انتصابی بود مدیریت قوه قضائیه امکان نفوذ جناح رقیب در قوه قضائیه کمتر بود و از بعد از کنار رفتن اردبیلی و انتصاب یزدی توسط خامنه ائی بطور کلی قوه قضائیه یکدست در دست جناح راست روحانیت باقی مانده بود و هر چند شاهرودی قول دو جناحی کردن قوه قضائیه به جناح رقیب می داد و لی در مدت مدیریت او تغییر آنچنانی در قوه قضائیه حاصل نشد و قوه قضائیه بصورت یکدست در دست جناح روحانیت باقی ماند و روحانیون نتوانستند در آن نفوذی حاصل کنند ولی بهر حال در دو قوه دیگر انجام این امر برای خامنه ائی ممکن نبود و بخصوص این امر از بعد از انتخابات دوم خرداد 76 (که هفتمین انتخابات رئیس جمهوری بود و توسط آن باعث گردید تا با شکست فاحش ناطق نوری که خامنه ائی و جناح روحانیت تمام تلاش خود را جهت پیروزی او کرده بودند و با رفتن جناح هاشمی رفسنجانی از قدرت که خود را بصورت جناح بینابین دو جناح روحانیت و روحانیون معرفی می کرد ) برای خامنه ائی غیر ممکن گردد چراکه با سرازیر شدن جناح روحانیون تحت رهبری خاتمی و موسوی خوئنیی و کروبی بطرف دو قوه مجریه و مقننه از بعد از انتخابات دوم خرداد 76و نهادینه کردن قدرت خود توسط تشکیلات سازمان روحانیون و حزب مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و ... همراه با عقب نشینی که روحانیت از بعد از شکست ناطق نوری در عرصه جامعه و دو قوه کرده بود راه را بر خامنه ائی دشوار ساخته بود و در این ایام بود که خامنه بر پایه مدیریت تثبیت شده زمان هاشمی ( دولت پنجم و ششم ) خود در عرصه نیروی های نظامی و انتظامی و قوه قضائیه و شورای نگهبان که با عصای سپاه انجام گرفته بود کوشید که ضمن پاسداری از حکومت سنتی خود نبرد قدرت در دو عرصه مقننه و مجریه با جناح روحانیون بصورت خزنده پیش ببرد که بستن روزنامه سلام که ارگان تبلیغاتی جناح روحانیون بود در تیرماه سال 78 اولین اقدام خامنه ائی در این مسیر بود.

جنبش دانشجوئی 18 تیرماه سال 87 چگونه شکل گرفت؟

البته فونکسیون بسته شدن روزنامه سلام بعلت حمایت جناح طرفدار روحانیون دفتر تحکیم وحدت در مخالفت با بستن شدن روزنامه سلام و انجام راه پیمائی در همان شب به حمایت از روزنامه سلام در خوابگاه امیرآباد دانشگاه تهران که با دخالت لباس شخصیتهای خامنه ائی که زیر نظر نقدی توسط سپاه و نیروی انتظامی سازماندهی شده بودند باعث مصیبت مضاعفی بر خامنه ائی گردید زیرا بستن روزنامه سلام بعلت اینکه دفتر تحکیم وحدت تنها تشکیلات سراسری دانشجوئی ایران در حال استحاله ساختاری بود و رفته رفته از بعد از مرگ خمینی در حال فاصله گرفتن از حکومت بود و از یک تشکیلات دانشجوئی حکومتی مثل دانشجویان پیرو خط امام که سفارت را اشغال کردند یا انجمن های اسلامی که بموازات دفتر تحکیم وحدت توسط حکومت بوجود آمده بود یا بسیج دانشگاهها که توسط حکومت بموازات دفتر تحکیم وحدت شکل گرفته بود دفتر تحکیم وحدت که قوی ترین تشکیلات دانشجوئی حکومتی در دوران خمینی بود که بوسیله خمینی بعنوان آلترناتیو جنبش دانشجوئی در سال 58 جهت تسخیر دانشگاهها و انجام انقلاب خونین فرهنگی تکوین پیدا کرده بود رفته رفته از بعد از مرگ خمینی و حاکمیت خامنه ائی کوشیدند تا خود را از حالت یک تشکیلات حکومتی خارج کنند و در نظام سنتی خامنه ائی بخود جنبه استقلال بخشند که البته این پروسه استحاله دفتر تحکیم وحدت از طرف خامنه ائی بی پاسخ نماند و خامنه ائی کوشید از یکطرف با نفوذ در آن پروسه استحاله تحکیم وحدت را با انشعاب روبرو کند که انشعاب نشست شیراز گامی در این رابطه بود از طرف دیگر همراه با تقویت جریانهای موازی حکومتی درون دانشگاه مثل تشکیلات بسیج دانشجوئی (که بهتر است تشکیلات همان سپاه بنامیم ) و تشکیلات انجمن های اسلامی در برابر پلی ریزاسیون دفتر تحکیم صف آرائی بکند که موضوع تعطیلی روزنامه سلام در تیرماه سال 78 درست در زمانی شکل گرفت که این عمل پلی ریزاسیون یا پروسه جدائی از حکومت دفتر تحکیم در حال انجام بود و لذا در این رابطه بود که دفتر تحکیم فرصت جهت صف آرائی در برابر خامنه ائی آماده دید و خامنه ائی هم توسط لباس شخصی های خود که یگان سرکوب سپاه -نیروی انتظامی - نقدی بود با حمله به خوابگاه امیرآباد به جان دانشجویان افتاد و مغول وار به قلع و قمع خونین دانشجویان پرداخت و اینچنین شد که جنبش دانشجوئی که از بعد از انقلاب فرهنگی با حکومتی شدن دانشگاهها برای مدت بیست سال تقریبا خاموش گشته بود دو باره تحت رهبری جناح غیر حکومتی تحکیم وحدت بر علیه خامنه ائی رو به اعتلا گذاشت و با سراسری شدن جنبش دانشجوئی تیرماه 78 در تمام دانشگاههای کشور جنبش دانشجوئی ایران در تیرماه 78برای اولین بار عرصه مبارزه جنبش دانشجوئی را به عرصه خیابانها و اجتماع کشانید که در این امر این جنبش تقریبا برای اولین بار روند موفقیت آمیزی طی کرد که حاصل آن گردید که برای اولین بار جنبش دانشجوئی ایران در تاریخ حیات هفتاد ساله خود توانست رهبری جنبش اجتماعی را بدست گیرد و آنچنان طوفان بار این روند طی می شد که طول تظاهرات خیابانی در ساعت 12 شب از در وزارت کشور خیابان فاطمی تا خوابگاه امیرآباد ادامه داشت و برای اولین بار صف آرائی عریان در برابر خامنه ائی تشکیل گردید و به این علت بود که خامنه ائی کوشید تا عریان وارد قلع و قمع خونین این جنبش گردد لذا با سازماندهی سپاه زیر لوای یگانهای لباس شخصی نقدی تحت عنوان بسیج 18 تیرماه خونین جنبش دانشجوئی برهبری خامنه ائی شکل گرفت و آنچنان بی رحمانه خامنه ائی بجنگ جنبش دانشجوئی آمد که توده ها ی ما تمام سفّاکی های سی ساله گذشته رژیم مطلقه فقاهتی را در پای آن به فراموشی سپردند ولی بهر حال قلع و قمع خونین جنبش 18 تیر ماه دانشجوئی اگر هیچ ره آوردی برای خامنه نداشت برای جنبش دانشجوئی ایران این ره آورد بزرگ را داشت که اولا پس از بیست سال توانست جنبش دانشجوئی را از حالت رکود و خمود خارج کند در ثانی نخستین صف آرائی قدرت در برابر خامنه ائی ایجاد نماید در ثالث دفتر تحکیم وحدت را از صورت یک تشکیلات حکومتی خارج کند در رابع برای اولین بار با در تاریخ هفتاد ساله جنبش دانشجوئی ایران با پیوند دادن جنبش دانشجوئی و جنبش اجتماعی ایران امکان هژمونی جنبش دانشجوئی بر جنبش اجتماعی فراهم سازد در خامس برای اولین بار بصورت عریان جبهه حقیقی مبارزه که مقابله با خامنه ائی بود بصورت عریان به نمایش بگذارد و شعار مقابله با خامنه ائی را بدرون جامعه بکشاند و آنچنان در این امر پیش رفت که خامنه ائی در آن جلسه ساختگی قبل از هجمه یگانهای سپاه و نیروی انتظامی و بسیج که قبلا همه سازماندهی شده بودند با مظلوم نمائی موضوع طرح شعار خامنه ائی حیا کن و مملکت را راه کن که شعار کلیدی جنبش دانشجوئی ایران در این مرحله بود مطرح کرد بهر حال اگرچه جنبش دانشجوئی 18تیر با این پروژه عظیم در ظاهر در 18 تیرماه 78 بصورت بی رحمانه ائی توسط خامنه ائی سرکوب گردید ولی این حادثه سرفصل نوینی در مبارزات جنبش دانشجوئی ایران برای همیشه باقی ماند که عنوان تاریخی این سرفصل این بود:

که جنبش دانشجوئی ایران اگر بخواهد می تواند " حتی اگر صد بار این جنبش را با آتش نمرودی انقلاب فرهنگی رژیم مطلقه فقاهتی در مسلخ گاه دانشگاهها به اتش بکشند باز از خاکستر جنبش دانشجوئی ایران ققنوسی زائیده می شود که رهائی بخش نهائی خلق قهرمان ایران زمین خواهد بود البته اگرچه ماجرای جنبش دانشجوئی در تابستان سال 78 سناریوئی بود که تماما از طرف خامنه ائی تدارک دیده شده بود و رویه تراژیک عاشورای 78 جنبش دانشجوئی ایران تمامی توسط خامنه ائی شکل گرفته بود ولی جنبش دانشجوئی در سال 78 یک رویه کمیک هم داشت که آن عبارت بود از نقش خاتمی و بازیگر خاتمی در این عرصه بطوریکه اگرچه خاتمی در زمان شروع جنبش دانشجوئی 78 در خارج کشور بسر ی می برد ولی از همان اوان شروع این جنبش کوشید علم مخالفت با این جنبش را بلند کند و آن را حرکتی بر علیه خود علم نماید و در سرکوب این جنبش در کنار خامنه ائی قرار گیرد و آنچنان در این امر پیش برود که حتی در فردای سرکوب خونین جنبش توسط خامنه ائی در سخنرانی که در دانشگاه همدان کرد اعلام کرد: که من و رهبر انقلاب افتخار می کنیم که توانستیم فتنه اخیر جنبش دانشجوئی را بدون ریختن یک قطره خون سرکوب کنیم " البته خاتمی چنین می اندیشید که در تقسیم غنایم بعد از سرکوب جنبش دانشجوئی خامنه ائی او را در عرصه قدرت سهیم خواهد کرد بی خبر از اینکه خامنه ائی تمامی این فراز و نشیبها را تاوان دوگانگی ساختار قدرت ارزیابی می کرد و بهر شکل می کوشید تا شرایط را جهت تسویه حساب با جناح رقیب و دار و دسته اش فراهم کند و رژیم را به یکپارچگی بکشاند اینچنین بود که خاتمی و جناح روحانیون در ماجرای جنبش دانشجوئی سال 78 بعنوان بازنده اصلی مطرح شدند البته خیری که این مساله داشت آن بود که جنبش دانشجوئی سال 78 هم اگرچه شروع اش با تعطیلی روزنامه سلام توسط خامنه ائی بود ولی پایانش با مرزبندی با حرکت خاتمی و دار و دسته اش تمام شد آنچنانکه زمانیکه خاتمی موسوی لاری وزیر کشور وقت و دستیار خود و عضو مرکزی سازمان روحانیون جهت مصالحه به داخل کوی امیرآباد فرستاد دانشجویان با برداشتن عمامه او و مضروب ساختن اش از جنبش دانشجوئی بیرونش کردند و با این عمل مرزبندی خود را با جناح دوم حاکمیت که حمایت خود را از خامنه ائی جهت سرکوب جنبش دانشجوئی اعلام کرده بود به نمایش گذاشتند بهرحال اگرچه در سرکوب جنبش دانشجوئی جناح رقیب به حمایت از خامنه ائی برخواست ولی خامنه ائی بازهم پیوسته در کمین بود تا بهر شکل شده نظام سنتی شکل یافته خود را از این دوآلیسم قدرت نجات دهد و توسط آن امکان یکپارچگی نظام و تسویه حساب با جناح روحانیون رقیب برای خود فراهم سازد.

شعار تجمیع انتخابات تلاشی جهت نجات نظام از دوآلیسم ساختاری:

در این رابطه بود که سناریوئی که خامنه ائی برای این منظور در نظر گرفت یک سناریوی دو مرحله بود که عبارت بود از مرحله اول جایگزین کردن یک دولت گذار توسط سپاه و اعوان انصارش بود و در مرحله دوم با طرح موضوع تجمیع انتخابات کار این دوآلیسم را یکسره نماید و استخوان لای زخم نظام را برای همیشه قطع نماید در این رابطه بود که در سناریوی انتخابات دولت نهم به یکباره چهره محمود احمدی نژاد در عرض یک هفته توسط تبلیغات سازمان یافته سپاه و خامنه ائی با هزینه میلیاردها تومان بیت المال بصورت مسیح در سطح شهر و روستای از دورترین نقطه ایران تا مرکز ایران ساخته شد و بطوریکه تا یک هفته قبل از آن غیر مردم پایتخت که او را بعنوان شهردار تهران می شناختند ( و خود همین شهردار شدنش هم طبق سناریوی خامنه ائی بود ) و غیر مردم آذربایجان غربی که مدتی استاندار آنجا بوده اصلا و ابدا چهره و نام و سابقه این فرد را نمی دانستند و نمی شناختند تا چه رسد به انتخاب او بعنوان رئیس جمهور مطرح گردد در این راستا بود که این پروژه خامنه ائی /سپاه با موفقیت به انجام رسید و آنچنان برای خامنه ائی فتح الفتوح بود که توسط انتخابات دولت نهم نه تنها توانست با پیروزی سپاه جناح رقیب را از دو عرصه مجریه و مقننه که برای مدت 8 سال سکّاندار بودن جاروب نماید بلکه از آن مهمتر توسط این انتخابات توانست هاشمی رفسنجانی و دار و دسته اش را بگل بنشاند و با تکثیر میلونها سی دی بر علیه هاشمی رفسنجانی با هزینه بیت مال و تشکیلات سپاه هویت گذشته او را لجن مال نماید بطوریکه هاشمی در مرحله دوم انتخابات دولت نهم برای همیشه با بخش جمهوری نظام خداحافظی کرد و سردار سازندگی مجبور به پناه بردن به بخش انتصابی نظام که جیره خوار سفره خامنه ائی شدن بود گردید و اینچنین بود که در انتخابات دولت نهم خامنه ائی به همه خواسته هائی پیش بینی شده از قبل خود رسید و توانست برای اولین بار رهبری دو قوه از دست روحانیون رقیب خارج کند و بدست سپاه بسپارد که خود این موضوع یک امر بی سابقه ائی بود ( مجریه محمود احمدی نژاد - مقننه علی لاریجانی ) و در این انتقال قدرت آنچنان بی رحمانه عمل کرد که حتی بر پدر زن فرزندش حداد عادل هم رحم نکرد و بخاطر غیر سپاهی بودن حداد عادل با اینکه به اصطلاح جزو جناح راست و اصول گرایان بود ولی از آنجائیکه خامنه ائی تکیه اش بر سپاه بود کوشید که در دوره دولت نهم پروژه نیمه تمام خود را که در زمان دولت هفتم و هشتم متوقف گردیده بود به اتمام برساند و با روحانیون زدائی کردن نظام سنتی عرصه مدیریت مالی و اداری و اجتماعی و نظامی و سیاسی سپاه را به جغرافیای مجریه و مقننه بکشاند آنچنانکه کرد بطوریکه در این مرحله از پائین ترین رده های مدیریت اداری و اقتصادی و نظامی و انتظامی و سیاسی تا بالاترین رده های آن مثل شرکت مخابرات و پروژه های نجومی اقتصادی و اسکله ها و فرودگاه ها و ... همه و همه در حلقوم سپاه فرو رفت و سپاه بصورت یک اولترا بورژوازی تاریخ ایران عرض اندام کرد.

جنبش اجتماعی 22 خرداد 88 چگونه بوجود آمد؟ اگرچه در عرصه دولت نهم خامنه ائی توانست اینهمه موفقیت بدست آورد با پایان یافتن دوران دولت نهم خامنه ائی به یکباره احساس کرد که هنوز پروژه حاکمیت تمام عیار او به پایان نرسیده است و جناح رقیب با به صحنه آوردن موسوی رقیب سابق او در قدرت و رهبری و حزب جمهوری و در دولت 8 ساله سوم و چهارم تمامی و اخرین شانس خود را به میدان آورده است البته موسوی در این آوردگاه تنها نیامده بود بلکه تمامی جناحهای داخلی رژیم مطلقه فقاهتی که ضد خامنه ائی بودند در نبرد پشت سر موسوی صف آرائی کردند و هر کدام معتقد بود که این نبرد، نبرد سرنوشت سازی می باشد چراکه همه آنها به نیکی میدانستند که نبرد انتخابات دهم نبرد انتخاباتی با احمدی نژاد نیست بلکه نبرد با خامنه ائی است به این دلیل بود که هر کدام با شعاری در این نبرد انتخاباتی شرکت کردند که مهمترین آنها هاشمی رفسنجانی بود که با شعار شورای رهبری وارد این نبرد انتخاباتی شد که رهبری شورابی یا شورای رهبری دقیقا خامنه ائی را هدف قرار داده بود ناطق نوری با شعار دولت وحدت ملی و موسوی با شعار تغییر و جنبش سبز وارد این نبرد سرنوشت ساز گردیدند خامنه ائی یک مرتبه تا بخود جنبید صف آرائی سرنوشت سازی را بر علیه خود احساس کرد و اگرچه افراد کاندید را متعدد می دید ولی جبهه را واحد احساس کرد به این ترتیب بود که با تمام قوا پشت سر احمدی نژاد قرار گرفت و سپس جهت بیرونی کردن تضاد درون حاکمیت کوشید تا با تلویزیونی کردند مناظره کاندیداها احمدی نژاد را بصورت خاکریز اول و شاهد بازاری درآورد و خود بصورت پرده نشین این ماجرا شود و در همین راستا احمدی نژاد را وادار ساخت تا در مناظره های تلویزیونی که برای اولین بار در تاریخ سی ساله گذشته حاکمیت مطلقه فقاهتی صورت رویاروئی پیدا کرده بود دست به افشاگریهای تبلیغاتی بزند اینجا بود که احمدی نژاد تمامی فساد سی ساله رژیم مطلقه فقاهتی را در کاسه آقایان گذاشت و همگی را فاسد و دزد و کلاه بردار و ... معرفی کرد و شد آن چیزی که خامنه ائی می خواست در این راستا بود که به یکباره زمانیکه توده ها با کنار رفتن پرده ها فهمیدند که با رژیم دزد و کلاه بردار و ... روبرو هستند که سی سال سر آنها کلاه گذاشته و در یافتند که پشت سر احمدی نژاد خود خامنه ائی قراردارد لذا جهت مقابله با خامنه ائی ابتدا کوشیدند تا با حمایت انتخاباتی از موسوی جناح خامنه ائی را وارد نبرد تن به تن با توده ها بکنند و بعد از اینکه در 23 خرداد در یافتند که در رای آنها دستکاری شده به خیابانها ریختند و اینچنین بود که جنبش اجتماعی 22 خرداد شکل گرفت اگرچه در آغاز شعار آنها ابطال انتخابات و نفی احمدی نژاد بود ولی رفته رفته با اعتلای جنبش اجتماعی این جنبش از احمدی نژاد عبور کرد و خود خامنه ائی و کلیت نظام را با شعارهای مرگ بر دیکتاتور و استقلال و آزادی و جمهوری ایرانی و نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران و مرگ بر اصل ولایت فقیه به مبارزه طلبید که در این راستا برخورد خامنه ائی بموازات اعتلای جنبش اجتماعی تغییر می کرد ابتدا آنچنانکه فوقاً به اشاره رفت خامنه ائی تا مرحله ائی که احساس کرد جبهه رقیب احمدی نژاد را هدف قرار داده اند کوشید پرده نشین ماجرا باشد و عملیات را از پشت جبهه هدایت نماید اما از زمانیکه با شعار ابطال انتخابات احساس کرد جنبش اجتماعی در حال گذار از احمدی نژاد است و احمدی نژاد هم توان رویاروئی با موضوع را ندارد بخصوص بعد از مشاهده راه پیمائی 25 خرداد خیابان آزادی که بنا به گفته قالیباف شهردار تهران که خود از جناح راست می باشد بیش از چهار میلیون در این راه پیمائی شرکت کرده بودند و طول تظاهرات از میدان آزادی تا میدان امام حسین ادامه داشت و خود خامنه ائی با هلیکوپتر از بالا مناظره گر صحنه بود لذا زمانیکه خامنه ائی در یافت که تظاهرات 25 خرداد بدون دعوت هیچ جریانی تنها بصورت خود بخودی صورت گرفته است تنها راهی که برای خامنه ائی باقی ماند اینکه پرده ها را کنار بزند و خود مستقیم وارد مبارزه با مردم و جنبش اجتماعی بشود آنچنانکه در رابطه با جنبش دانشجوئی در 18 تیر 78 انجام داد و به این ترتیب بود که سکانس دوم این نمایش در نماز جمعه روز 29 خرداد با ظاهر شدن خامنه ائی بر روی پرده آغاز گردید و در خطبه های این نماز جمعه بود که خامنه ائی یک مرتبه درون تاریخی خود را بیرون ریخت و با حمایت آشکار از احمدی نژاد که او را همفکر خود خواند با تمامی رقیبان مرزبندی آهنین کرد حتی با هاشمی رفسنجانی برای اولین بار در سطح جامعه خط کشی کرد و در آخر پس از اینکه با نوحه سرائی و مظلوم نمائی جسم معلول خود را نثار امام زمان کرد و اشک چشم سپاه حاضر در صحنه نماز جمعه را در آورد با جریان رقیب اتمام حجت کرد و آنها را مستقیم تهدید نظامی و سرکوب کرد البته این در شرایطی بود که روز قبل جناح رقیب خامنه ائی یعنی روحانیون در تظاهرات میدان توپخانه مردم را برای روز شنبه 30 خرداد دعوت به راه پیمائی در خیابان آزادی کرد ه بودند که البته اگرچه برخلاف دعوت خامنه ائی جهت شرکت در نماز جمعه 30 خرداد بجز محسن رضائی که نیروی محلّل ماجرای انتخابات بود همگی جریانهای جبهه رقیب حتی هاشمی رفسنجانی نماز جمعه 29 خرداد خامنه ائی را تحریم کرده بودند و بهمین دلیل در برابر شاخه و شونه کشیدن خامنه ائی در نماز جمعه 29 خرداد جریان روحانیون که علمدار مخالفت با خامنه ائی بودند بر انجام راه پیمائی 30 خرداد خیابان آزادی پای میفشرد اینجا بود که خامنه ائی بر طبق تهدید روز قبل خویش راه پیمائی 30 خرداد جنبش اجتماعی 22 خرداد که بنا به دعوت روحانیون صورت گرفته بود بدل به حمام خون کرد تا به روحانیون و جناح رقیب بفهماند که هر که خربزه می خورد باید پای لرزش هم باید بنشیند لذا در این رابطه بود که در 30خرداد نبرد خامنه ائی با جبهه رقیب بنا بدستور خامنه ائی صورت قهرآمیز و آنتاگونیسم بخود گرفت که حاصل این آنتاگونیسم آن شد که از 30 خرداد خامنه ائی با بی رحمانه ترین شکل جهت سرکوب جناح رقیب وارد کارزار شد و با بر پا کردن بازداشتگاه های کهریزک و غیره روی ابوغریب و گوانتامو و ... را سفید کرد و بدین ترتیب بود که رعب و وحشت و شکنجه و زندان و اعتراف گیری و کشتار و....توسط خامنه ائی بر کشور حاکم گردید به این امید که خامنه ائی فکر می کرد می تواند جبهه رقیب را وادار به تسلیم کند و جنبش اجتماعی 22 خرداد را وادار به عقب نشینی سازد اما هرچه زمان می گذشت جنبش اجتماعی 22 خرداد زمانیکه چهره عریان برخورد خامنه ائی را مشاهده کرد به مبارزه خود اعتلا بخشید تا آنجا که بسرعت از احمدی نژاد و انتخابات 22 خرداد عبور کرد و مستقیما کلیت نظام و اصل ولایت فقیه و خود خامنه ائی را هدف شعارهای خود قرارداد و اینجا بود که خامنه ائی هنگامیکه برخورد قهرآمیز جنبش اجتماعی و گستردگی آن در عاشورا مشاهده کرد اگرچه ابتدا کوشید توسط راه پیمائی های دولتی هدایت شده توسط سپاه و بسیج به خیال خود تظاهرات قهرآمیز عاشورا ی جنبش اجتماعی را به محاق تبلیغات بکشاند ولی عاشورائیان عاشورای 88 از بعد از عاشورا هم از پای ننشستند و بسرعت کوشیدند تا تنور جنبش اجتماعی 22 خرداد را گرم نگه دارند اینجا بود که خامنه ائی جهت مقابله با جنبش اجتماعی 22 خرداد از بعد از عاشورا کوشید تا رهبری جنبش را وادار به تسلیم بکند که با چراغ سبزهای محسن رضائی سیاست چماق و حلوا ی خامنه ای موثر واقع شد زیرا بالاخره رهبری جنبش در برابر راه پیمائی 22 بهمن خامنه ائی قول همراهی دادن و با عقب نشینی از شعارهای گذشته خود که ابطال انتخابات و نفی احمدی نژاد بود اینبار بصورت تلویحی دولت احمدی نژاد را و قانون اساسی و اصل نظام و انقلاب و خمینی و ولایت فقیه و ... به رسمیت شناختند و خواهان فراهم شدن شرایط برای شرکت در انتخابات شوراها ی سال 89 همراه با آزادی زندانیان سیاسی شان شدند ( البته نباید این حقیقت را از نظر دور داشت که رهبری جنبش 22خرداد که خود را آماده یک مبارزه زود بازده کرده بودند با طولانی شدن مبارزه جنبش اجتماعی 22 خرداد که معلول مقاومت خامنه ائی در برابر خواسته های آنها بود از آنجائیکه بموازات مرور زمان جنبش اجتماعی و جنبش دمکراتیک جامعه روند رادیکالیزه شدن طی می کرد این پروسه رادیکالیزه شدن جنبش باعث گردید تا بمرور زمان رهبری جنبش احساس کند که هژمونی جنبش از چنگ آنها خارج شده است و از آنجائیکه رهبری جنبش 22 خرداد بجز در چهارچوب این نظام قدرت مبارزه نداشته و ندارد لذا در ایام 22 بهمن شرایط برای عقب نشینی خود با چراغ سبزهائی که توسط محسن رضائی محلّل خامنه ائی زده می شد آغاز کردند به این امید که خامنه ائی شرایط برای حضور آنها در انتخابات شورا ها باز می کند و اعتراف گیری از زندانیان آنها به پایان می برد و زندانیان سیاسی آنها را آزاد می کند غافل از اینکه خامنه ای فقط تسلیم شدن آنها برای نفی هویت سیاسی شان می طلبید به این منظور بود که بهمن ماه سال 88 رهبری جنبش پشت سر هم شروع به عقب نشینی از خواسته های گذشته خود کردند و با قبول دولت احمدی نژاد و تائید انتخابات 22 خرداد و قبول اصل ولایت فقیه و قبول رهبری خامنه ائی و قبول نظام و قبول قانون اساسی و ... آب پاکی بروی دستان جنبش اجتماعی ریختند ) البته در تحلیل نهائی برنده اصلی این پروژه عقب نشینی رهبری جنبش اجتماعی باز خود خامنه ائی بود چراکه بدون اینکه چیزی بدهد همه چیز را بدست آورده بود و بازنده اصلی این نبرد جنبش اجتماعی 22 خرداد بود که چشم امید برهبری جنبش بسته بود.

باز در کوچه قدیم ما دارهای اعدام بپا شده
باز سرهای فرزندان راستین خلق اونگ دارهای جنایت کرد ه ا ند
باز مرده می برند کوجه به کوچه
باز فانوسهای نفتین خاموش خلق در زنجیر ما بر دوش مادران ستم کش هلهله می کنند
باز موسی ها آواره سینا گشته اند
باز نمردیان در پای رهیده شدگان اسارت و قساوت و جنایت هیزم ها را به اتش می کشند
باز مسیح عاصی را مصلوب صلیب فقه و مذهب می کنند
باز بانگ جغدان خرابه نشین فریاد شباهنگان حق را به محاق می کشند
باز سخن از خون است سخن از زنجیر سخن از شکنجه سخن از اعدام
باز جنگ ایمان و شکنجه جنگ عشق و زنجیر برپاشده

به این دلیل بود که رهبری جنبش بعد از راه پیمائی 22 بهمن وقتی چشم خود را باز کرد دید که همه چیز داده و خامنه ائی حاضر به کوچکترین عقب نشینی در برابر خواسته های آنها نشده است اینجا بود که به یکباره رهبری جنبش احساس کرد که بازنده این معامله گشته است به این خاطر بود که دو باره رهبری جنبش سعی کرد که صف آرائی خود را در برابر خامنه ائی بیشتر و بیشتر کند تا اینکه خامنه ائی را وادار به عقب نشینی در برابر خواسته های آنها در عرصه آزادی زندانیان سیاسی و مشارکت در انتخابات شوراها بکند در برابر این صف آرائی جدید بود که خامنه ائی باز نعلین را از پا در آورد و با پوشیدن پوتین دارهای اعدام را برپا کرد تا در سالروز مرگ خمینی بتواند سران را وادار به تسلیم بکند و جنبش اجتماعی 22 خرداد را در سالروز 22 خرداد به گل بنشاند و جنبش دانشجوئی را در سالروز 18 تیر زمین گیر کند و جنبش سیاسی ایران را در سالروز هولاکاست سال 67 به رکود بکشاند اینچنین بود که دو باره دارهای اعدام توسط خامنه ائی بر پاشد و خامنه ائی با طرح موضوع اصل تجمیع انتخابات سعی می کند تا با تجمیع انتخابات به این بازی مشارکت در قدرت هم پایان دهد و جناح رقیب را از هرگونه تلاشی مایوس سازد بدین سان بود که خامنه تصمیم نهائی خود را گرفت و کوشید که به هیچ وجه در برابر رقیب تن به عقب نشینی ندهد بدین ترتیب بود که با فر ا رسیدن 22 خرداد سال روز اعتلای جنبش اجتماعی 22 خرداد و فرا رسیدن 18 تیر ماه سالروز اعتلای جنبش دانشجوئی و فرارسیدن تابستان سالروز هولاکاست 67 جنبش سیاسی در زندانهای رژیم مطلقه فقاهتی به یکباره خامنه ائی احساس خطر کرده و جهت فرار از جلو کوشید پیشاپیش با اعدام دسته جمعی زندانیان سیاسی که آخرین آنها اعدام فرزاد کمانگر و فرهاد وکیلی و علی حیدریان و شیرین علم هولی و مهدی اسلامیان بود و اعلام حکم اعدام احمد دانشپور مقدم و محسن دانشپور مقدم و عبدالرضا قنبری و مطهره بهرامی حقیقی و ریحانه حاج ابراهیم دباغ و هادی قائمی و محمد علی صارمی و جعفر کاظمی و محمد علی حاج آقائی و ارسلان ابدی و محمد ولیان و ... از طرف متولیان قوه قضائی همگی دال به این حقیقت است که خامنه بموازات طرح موضوع تجمیع انتخابات که هدف آن پاک کردن صورت حساب از اصل می باشد جهت جلوگیری از اعتلای جنبش اجتماعی و دانشجوئی و جنبش سیاسی می کوشد در این مرحله تاریخی دوباره فتیله رعب و وحشت و اختناق و قتل و کشتار و اعدام شکنجه و اعتراف گیری و ... بالا بکشد تا توسط آن جنبش اجتماعی و جنبش دانشجوئی و جنبش سیاسی ایران را وادار به عقب نشینی کند و در ضمن جناح رقیب را از آماده سازی جهت شرکت در انتخابات اسفند ماه شوراها ناکام سازد چراکه آنچه جناح رقیب خامنه ائی در طول یکسال گذشته جنبش اجتماعی و جنبش دانشجوئی آموختن این حقیقت است که بموازات رادیکالیزه شدن جنبش از آنجائیکه برای آنها امکان عبور از قانون اساسی و نظام و اصل ولایت فقیه وجود ندارد زمینه عبور از آنها فراهم می گردد و بهمین دلیل است که می کوشند تا ضمن اعلام وفا داری خود به نظام و انقلاب و قانون اساسی و ولایت فقیه خامنه ائی را وادار کنند تا با آزاد کردن زندانیان آنها و فراهم کردن شرایط برای شرکت آنها در انتخابات شوراها زمینه برای مشارکت آنها در قدرت هموار سازد البته این درست در شرایطی است که خامنه ائی با لغو مجوز فعالیت دو حزب بزرگ جناح رقیب یعنی حزب مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و فراهم کردن زمینه جهت لغو مجوز سازمان روحانیون و توقیف تمامی روزنامه های طرفدار جناح رقیب و آزاد نکردن زندانیان جناح رقیب و ... راه هرگونه تحرک سیاسی جناح رقیب را مسدود کرده است و می کوشد با شکست دادن رقیب در عرصه انتخابات شوراها راه هر گونه مشارکت در قدرت بر رقیب ببندد و جنبش اجتماعی و جنبش دانشجوئی و ... به رکود بکشاند بهر حال نبرد جنبش با خامنه ائی در سال جاری در راه است.

وَ سَيعلَمُ ‌الذين ظَلَموا اَيّ مُنقلبٍ يَنقلبون

سلام بر 22 خرداد 88 روز اعتلای جنبش اجتماعی 22 خرداد
سلام بر 18 تیرماه 78 روز اعتلای تاریخی جنبش دانشجویان ایران
سلام بر تابستان 67 مرحله اعتلای تاریخی جنبش سیاسی ایران
سلام بر 30تیر 31 روز پیروزی جنبش اجتماعی ایران بر استبداد پهلوی
سلام بر 29 خرداد 56 روز پیوند شریعتی با تاریخ ایران
سلام بر 18 شهریور 57 روز اعتلای تاریخی جنبش کارگری ایران
زنده باد آزادی
زنده باد برابری
زنده باد آگاهی خلقها
درود بر شهیدان راه آزادی و برابری و آگاهی خلقها
سلام بر زندانیان سیاسی ایران پیش آهنگان صف شکن جبهه ضد استبداد و ضد استثمار و ضد استحمار
درود بر بخون خفتگان هولاکاست 67 ایران زمین
پیش بسوی اعتلای جنبش اجتماعی 22 خرداد 88
پیش بسوی اعتلای جنبش دانشجوئی 18 تیر 78
پیش بسوی اعتلای جنبش کارگری 18 شهریور ماه 57
پیس بسوی اعتلای جنبش سیاسی هولاکاست 67
بر افراشته باد پرچم خودآگاهی بخش و سوسیالیسم آفرین و رهائی بخش مستضعفین بپا خواسته ایران
پر رهرو باد راه مستضعفین بپا خواسته ایران
سلام بر کارگران صنعتی ایران پیش آهنگان جبهه ضد استثماری مستضعفین ایران
سلام بر عاشورائیان عاشورای 88 ایران
بر قرار باد پیوند جنبش اجتماعی ایران با جنبش دمکراتیک و جنبش طبقاتی ایران
بر قرار باد پیوند نشر مستضعفین با جنبش اجتماعی 22 خرداد
مبارک باد پیوند نشر مستضعفین با جنبش دمکراتیک دانشجویان و زنان ایران
بر قرار با د پیوند نشر مستضعفین با جنبش طبقاتی کارگران و زحمت کشان ایران
برافراشته باد پرچم حزب مستضعفین ایران فریاد گر آگاهی و آزادی و قدرت زحمت کشان ایران

والسلام