سوره کافرون اعلام مرامنامه فلسفی، سیاسی، اقتصادی محمد – بخش دوم

وحی انزالی و وحی تنزیلی: آنچنانکه قبلا اشاره کردیم درک و فهم قلبی محمد از محتوای قرآن در دو کانتکس مختلف صورت گرفته است که قرآن این دو کانتکس را بصورت کانتکس تنزیلی و کانتکس انزالی مطرح می کند:

إِنَّاأَنزَلْنَاهُفِيلَيْلَةِالْقَدْرِ - سوره قدر – آیه 1 یا
إِنَّاأَنزَلْنَاإِلَيْكَالْكِتَابَبِالْحَقِّ – سوره النساء – آیه 105
إِنَّانَحْنُنَزَّلْنَاعَلَيْكَالْقُرْآنَتَنزِيلًا – سوره الانسان – آیه 23

 

1 - وحی انزالی محمد یا معراج حقایق: در کانتکس انزالی وحی محمد که بلحاظ تاریخی مقدم بر کانتکس تنزیلی می باشد محمد توسط یک شناخت فراتاریخی و فرازمانی و کلی و قلبی و سوبژکتیو فقط یک استنباط کلی از قرآن کرده است در این کانتکس دیگر قرآن و وحی بصورت راهنمای عمل نه برای محمد و نه برای پیرو آن محمد مطرح نبوده است بلکه فقط گوهر کلی پیام محمد در یک اعتلا و معارج وجودی بر محمد کشف گردیده است که این گوهر پیام محمد که هم آن توحید به معنای اعم آن می باشد ما در جابجای وحی محمد می توانیم بصورت شفاف مشاهده کنیم ( از شعار لا اله الا الله نهضت محمد گرفته تا اصول

إِنَّالِلّهِوَإِنَّاإِلَيْهِرَاجِعونَ – سوره البقره – آیه 156 یا اصل
إِلَىاللَّهِتَصِيرُالأمُورُ – سوره الشوری – آیه 53 یا اصل
كُلُّشَيْءٍهَالِكٌإِلَّاوَجْهَهُ – سوره قصص – آیه 88 یا اصل
يُسَبِّحُلِلَّهِمَافِيالسَّمَاوَاتِوَمَافِيالْأَرْضِ – سوره الجمعه – آیه 1یا اصل
إِلَىاللّهِمَرْجِعُكُمْ – سوره هود – آیه 4 یا اصل
قُلْإِنَّصَلاَتِيوَنُسُكِيوَمَحْيَايَوَمَمَاتِيلِلّهِرَبِّالْعَالَمِينَ – سوره انعام – آیه 162

و ... که تمامی این اصول در سوره اخلاص یا توحید که از سور مکی محمد می باشد در چهار آیه قُلْهُوَاللَّهُأَحَدٌ-اللَّهُالصَّمَدُ-لَمْيَلِدْوَلَمْيُولَدْ-وَلَمْيَكُنلَّهُكُفُوًاأَحَدٌ توسط محمد جمع شده است و بهمین دلیل است که پیامبر این چهار آیه را به نقل از ابن عباس ثلث قرآن اعلام کرد ه است ) که شاید با تاسی از این سخن پیامبر بهتر است که بگوئیم کانتکس انزالی قرآن بر محمد که هم آن توحید می باشد و در سوره چهار آیه ای کوچک توحید قرآن توسط محمد تدوین یافته است برابر ثلث قرآن می باشد البته بلحاظ فونکسیونی هم کانتکس انزالی قرآن هم آن جایگاه ثلث قرآن را دارد زیرا چنانکه در آغاز سوره البقره دیدیم محمد با بیان ذَلِكَالْكِتَابُلاَرَيْبَفِيهِهُدًىلِّلْمُتَّقِينَ - سوره البقره – آیه 1 - رمز جذب هدایتگری کاتتکس تنزیلی قرآن را در کسب هدایتگری انزالی قرآن اعلام کرد که شیوه جذب کانتکس انزالی قرآن و وحی تنها از طریق اشراق و شناخت قلبی که یک نوع شناخت بی واسطه و حضوری می باشد امکان پذیر خواهد بود همانی که علامه اقبال لاهوری در توصیف آن چنین می گوید:

نقش قرآن چونکه در عالم نشست   /   نقشهای پاپ و کاهن را شکست
فاش گویم آنچه در دل مضمر است   /   این کتابی نیست چیز دیگر است
چونکه در جان رفت جان دیگر شود   / جان چو دیگر شد چه آن دیگر شود
با مسلم آن گفت جان در کف بنه   /   هر چه از حاجت فزون داری بنه


بعبارت دیگر از نگاه اقبال لاهوری فونکسیون کانتکس انزالی قرآن در جان هر کس باعث تکوین جهان بینی در وجود آن شخص می شود البته مکانیزم دست یابی به کانتکس انزالی وحی و قرآن در هر فردی بر پایه میزان پتانسیل اعتلای وجودیش متفاوت می باشد و هیچ دو فردی در جهان و تاریخ یافت نمی شود که از یک پتانسیل واحد و یا از یک مکانیزم واحد جهت نیل به کانتکس انزال استفاده کرده باشند و در همین راستا است که شب قدر هر کس از نظرگاه قرآن متفاوت می باشد و هر کس شب قدر خاص خود را دارد که در آن شب قدر یا در آن مرحله پراتیک باطنی فرد می تواند به وحی انزالی دست پیدا کند که این موضوع را می توانیم در سفارشی که پدر علامه اقبال به او می کند در یابیم و آن اینکه پدر اقبال در شبی یا روزی که از کنار اتاق محمد اقبال فرزندش می گذرد و او را مشغول خواندن قرآن می بیند در اتاق محمد را باز می کند و به محمد می گوید فرزندم محمد همیشه قرآن را آنچنان بخوان که انگار بر تو نازل میشود و این رمز و شاه کلید کسب کانتکس انزالی وحی و قرآن می باشد آنچنانکه این رمز به قول مولانا سودای سر بالا داشتن است چنانکه می گوید:

زانکه از قرآن بسی گمره شدن   /   زاین رسن قومی درون چه شدن
مر رسن را نیست جرمی ای عنود   /   چون تو را سودای سر بالا نبود

پس فهم کانتکس انزالی قرآن و وحی فقط مختص محمد نمی باشد بلکه هر انسانی که می خواهد قرآن و وحی محمد را بعنوان یک پیام هدایتگرانه خود بپذیرد لازم است که قبل از تسلیم در برابر وحی تنزیلی محمد توسط خودسازی و اشراق به فهم انزالی قرآن برسد و دست یابی به درک تنزیلی قرآن بدون فهم درک انزالی قرآن آنچنانکه در سوره الحجرات آیه 14مطرح شده است پروسه ای ابتر می باشد (قَالَتِالْأَعْرَابُآمَنَّاقُللَّمْتُؤْمِنُواوَلَكِنقُولُواأَسْلَمْنَاوَلَمَّايَدْخُلِالْإِيمَانُفِيقُلُوبِكُمْ- ای محمد اعراب به تو گفتند ایمان آوردیم تو به آنها بگو شما ایمان نیاوردید بلکه اسلام آوردید چراکه اسلام با قبول کانتکس تنزیلی قرآن حاصل میشود اما ایمان با قبول کانتکس انزالی وحی محمد بدست می آید و دست یابی به کانتکس انزالی وحی محمد امکان پذیر نیست مگر اینکه قبل از کانتکس تنزیلی بتوانیم توسط پراتیک باطنی یا خود سازی نفسانی به آن دست پیدا کنیم و همین موضوع دست یابی به کانتکس انزالی قرآن رمز دو ساله وقفه بین دو دفتر اول و دوم مثنوی مولانا می باشد چراکه آنچنانکه مولانا در انتهای دفتر اول می گوید علت اینکه چشمه وحی مثنوی در وجود مولانا در پای آن دفتر اول برای مدت دو سال خشک شد انحراف نفسانی مولانا بوده است که این انحراف نفسانی همراه با تعطیل شدن پراتیک باطنی مولانا چشمه وحی انزالی در وجود مولانا را خشکانید:

ای دریغا لقمه دو خورده شد   /   جوشش فکرت از آن افسرده شد
سخت خاک آلود می آید سخن   /   آب تیره شد سرچه بند کن
تا خدایش باز صاف و خوش کند   /   آنکه تیره کرد هم صافش کند
صبر آرد آرزو را نی شتاب   /   صبر کن والله اعلم بالصواب

مولانا با این کلام دفتر اول را بپايان می برد و دو سال شبانه روز به پراتیک نفسانی و باطنی جهت پاک کردن آب چشمه وحی وجودی خویش می پردازد تا سر انجام پس از دو سال مولانا برای بار دوم به آن چشمه انزالی وحی در وجود خود دست پیدا می کند و لذا در همین رابطه است که پس از دو سال خاموشی زمانیکه دفتر دوم را آغاز می کند در مقدمه آغازین این دفتر وحی انزالی خود را چنین تبین می نماید:

مدتی این مثنوی تاخیر شد   /   مهلتی بایست تا خون شیر شد
تا نزاید بخت تو فرزند تو   /   خون نگردد شیر شیرین خوش شنو
چون ضیاء الحق حسام الدین عنان   /   باز گردانید زاوج آسمان
چون بمعراج حقایق رفته بود   /   بی بهارش غنچه ها نشکفته بود
چون زدریا سوی ساحل بازگشت   /   چنگ شعر مثنوی با ساز گشت

 

آنچنانکه در دفتر دوم مشاهده می کنید مولانا علت تاخیر دو ساله شروع دفتر دوم خون شدن شیر وجودی خود می داند و معتقد است که تنها با معراج حقایق انسان می تواند چشمه خون نفسانی درونی خود را به چشمه شیر انزالی بدل نماید و تنها در چنین صورتی است که مثنوی بعنوان وحی انزالی وجود مولانا می تواند جاری و ساری گردد آنچنانکه در همین جا مولانا ادامه می دهد:

مثنوی که صیقل ارواح بود   /   باز گشتش روز استفتاح بود
مطلع تاریخ این سودا و سود   /   سال اندر ششصد و شصت و دو بود

از این جا به بعد مولانا در ادامه تبین پراتیک دو ساله نفسانی خود جهت دستیابی به چشمه پاک انزالی وحی به بیان چگونگی پراتیک انزالی یا مکانیزم معراج حقایق خود می پردازد:

بلبلی زینجا برفت و بازگشت   /   بهر صید این معانی بازگشت
ساعد شه مسکن این باز باد   /   تا ابد بر خلق این در باز باد
افت این در هوی و شهوتست   /   ورنه اینجا شربت اندر شربت است
چشم بند آن جهان حلق و دهان   /   این دهان بر بند تا بینی عیان
ای ده آن تو خود دهانه دوزخی   /   وی چه آن تو بر مثال برزخی

از این قسمت به بعد مولانا وارد چشمه وحیانی انزالی انسان به معنای اعم کلمه میشود که هم آن تبین و تفسیر نفس است آنجا که محمد می گوید :وَنَفْسٍوَمَاسَوَّاهَا-فَأَلْهَمَهَافُجُورَهَاوَتَقْوَاهَا-قَدْأَفْلَحَمَنزَكَّاهَا-وَقَدْخَابَمَندَسَّاهَا – سوره الشمس – آیات 7 الی 10

نور باقی پهلوی دنیای دون   /   شیر صافی پهلوی جوهای خون
چون در او گامی زنی بی احتیاط   /   شیر تو خون میشود از اختلاط
یک قدم زد آدم اندر ذوق نفس   /   شد فراق صدر جنت طوق نفس
همچو دیو از وی فرشته می گریخت   /   بهر نانی چند آب چشم ریخت
گرچه یک مو بد گنه کو جسته بود   /   لیک آن مو در دو دیده رسته بود
بود آدم دیده نور قدیم   /   موی در آن دیده بود کوه عظیم
گر در آن آدم بکردی مشورت   /   در پشیمانی نگفتی معذرت

حاصل آنکه از نگاه محمد و مولانا وحی انزالی که لازمه ایم آن و کسب هدایتگری وحی تنزیلی می باشد تنها توسط تجربه باطنی   فردی حاصل می شود و هر کسی بر مبنای نوع و کیفیت تجربه ای که در بستر پراتیک اجتماعی می کند می تواند به حدی از وحی انزالی دست پیدا کند و چون هیچ وقت دو تجربه باطنی  در دو فرد مساوی نیست در نتیجه هیچگاه دو ایم آن در دو نوع انس آن مساوی نمی باشد و این موضوع رمز این سخن محمد استکه می گوید: لو علم ابوذر مافی قلب سلمان فقد قتله یا فقد کفره اگر ابوذر از کیفیت ایمان سلمان در قیاس با ایمان خود به محمد و پیامش آگاه میشد، ابوذر سلمان را بقتل میرسانید یا ابوذر سلمان را کافر می خواند طبیعی است که طرح دو ایمان قرار گرفته در قله معراج انسانی ابوذر و سلمان و قضاوت آنچنانی کردن نسبت به یکدیگر توسط محمد مبین این حقیقت است که هر کس در بستر وحی انزالی خود که در لیله القدر وجودی او شکل می گیرد نوعی از ایم آن را تجربه می کند که با ایمان دیگری کاملا متمایز می باشد چراکه ریشه این ایمان در تجربه باطنی  او شکل می گیرد بعبارت دیگر ایمان که معلول وحی انزالی در فرد می باشد یک امر تجربی می باشد نه یک موضوع معرفتی آنچنانکه حافظ در این رابطه با  همین موضوع تجربه باطنی ایمان خود را در غزل معروف خود چنین مطرح می کند:

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند   /   و اندر آن ظلمت شب اب حیاتم دادند
بیخود از شعشه پرتو ذاتم کردند   /   باده از جام تجلی صفاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی   /   آن شب قدر که این تازه براتم دادند
من اگر کام روا گشتم خوشدل چه عجب   /   مستحق بودم و اینها بزکاتم دادند
بعد از این روی من اینه حسن جمال   /   که در انجا خبر از جلوه ذاتم دادند
هاتف انروز بمن مژده این دولت داد   /   که بر آن جور و جفا صبر و ثباتم دادند
این همه شهد و شکر کز سخنم می ریزد   /   اجر صبریست کز آن شاخ نباتم دادند
همت حافظ و انفاس سحر خیز آن بود   /   که زبند غم ایام نجاتم دادند

شاید این غزل یکی از معدود غزلهای حافظ باشد که نظم پریشان بر آن حاکم نشده است چراکه تمامی ابیات این غزل حول یک موضوع واحد می باشد که آن موضوع هم آن تجربه ایمانی یا وحی انزالی حافظ می باشد که حافظ آنچنانکه خود می گوید توسط پراتیک سخت باطنی توانسته است به آن دست پیدا کند البته در جای دیگر حافظ در رابطه با این اکسپریانس فردی و علت خودی و فردی و متنوع و متعدد بودند آن مطالبی مطرح می کند که شنیدنی است چنانکه می گوید:

عارف از پرتو می راز نهانی دانست   /   گوهر هر کس از این لعل توانی دانست
قدر مجموعه گل مرغ سحر داند و بس   /   که نه هر کو ورقی خواند معانی دانست
ای که از دفتر عقل آیت عشق آموزی   /   ترسم این نکته بتحقیق ندانی دانست

باز همین حافظ در جای دیگر در رابطه با تنوع تجربه باطنی  فردی در جذب ایم آن و وحی انزالی اینچنین مطرح می کند:

عکس روی تو چو در اینه جام افتاد   /   عارف از خنده می در طمع خام افتاد
حسن روی تو بیک جلوه که در اینه کرد   /   اینهمه نقش در اینه اوهام افتاد
این همه عکس می و نقش نگارین که نمود   /   یک فروغ رخ ساقیست که در جام افتاد 
غیرت عشق زب آن همه خاص آن ببرید   /   کز کجا سر غمش در دهن عام افتاد

بنا براین:

اولا امکان نیل به وحی انزالی در هر کس در مرحله لیله القدر زندگی آن فرد امکان پذیر خواهد بود.

ثانیا لیله القدر هر فردی جنبه فردی مختص بخود دارد که مبنای فردی بودن آن خود ویژگیهای پراتیک باطنی آن فرد می باشد چراکه باید وجود خود را مستعد پذیرش وحی انزالی نماید وَلَقَدْجِئْتُمُونَافُرَادَىكَمَاخَلَقْنَاكُمْأَوَّلَمَرَّةٍ– سوره انعام - آیه 94 آنچنانکه در هنگام خلقت فردی خلق شد  در بازگشت بطرف ما هم بصورت فردی باز می گردید یا الطریق الی الله بعدد نفوس الخلائق یا الطریق الی الله بعدد انفاس الخلائق مسیر الی الله به تعداد نفوس خلائق می باشد به تعداد نفسهای افراد مختلف است که تمامی این بیانات دلالت بر فردی بودن وحی انزالی یا لیله القدر هر شخص می کند بعبارت دیگر هیچ دو فردی نیستند که لیله القدر واحدی داشته باشند.

ثالثا لیله القدر هر فردی دلالت زمانی بر شب خاص نمی کند چراکه در این مسیر زمان تقدس ندارد انس آن مقدس است و لذا هرگونه تقدسی بخشیدن به زمان خاص یا مکان خاص که حاصل آن نفی انس آن باشد امر باطلی است تنها انس آن دارای ارزش می باشد و جانشین خدا در زمین می باشد.

رابعا عظیمترین کاری که محمد کرد آن بود که بستر پراتیک باطنی افراد را از مسیر پراتیک اجتماعی عبور داد که با آن اصل رهبانیت بجا مانده از مسیحیت و خودسازی های فردی و نفس کشی های مرتاض مابانه که ره آورد عرف آن هند و چین بود تعطیل گردید و با آزاد سازی انرژی های مربوطه این انرژی عظیم آزاد شده را در مسیر سازندگی جامعه انسانی قرارداد و این است مضمون این اصل محمد که می گفت رهبانیت دینی الجهاد رهبانیت در دین من جهاد است.

خامسا علت اینکه محمد مرحله صیرورت نفسانی یا پراتیک باطنی را لیل نامیده بخاطر قبض و بسط فرد در مرحله پراتیک باطنی است که در نهایت منتج به مرحله انزال وحی میشود که قرآن این مرحله را با بی آن تنزل ملائکه و روح و فجر مطرح می کند  ( إِنَّاأَنزَلْنَاهُفِيلَيْلَةِالْقَدْرِ-وَمَاأَدْرَاكَمَالَيْلَةُالْقَدْرِ-لَيْلَةُالْقَدْرِخَيْرٌمِّنْأَلْفِشَهْرٍ-تَنَزَّلُالْمَلَائِكَةُوَالرُّوحُفِيهَابِإِذْنِرَبِّهِممِّنكُلِّأَمْرٍ-سَلَامٌهِيَحَتَّىمَطْلَعِالْفَجْرِ).

سادسا توسط وحی انزالی است که فرد به ایمان میرسد با وحی تنزیلی فرد فقط به اسلام میرسد و امکان نیل به ایمان از طریق وحی تنزیلی نمی باشد زیرا وحی انزالی محصول معراج فردی فرد می باشد در صورتیکه وحی تنزیلی محصول اسرای اجتماعی فرد می باشد و علت اینکه در ماه رمضان که انسان پراتیک باطنی جهت اعتلای نفسانی در یک حرکت خلاف عادت سالانه انجام میدهد امکان نیل به لیله القدر برای او بیشتر فراهم می باشد ( سوره البقره – آیه 185 - شَهْرُرَمَضَانَالَّذِيَأُنزِلَفِيهِالْقُرْآنُهُدًىلِّلنَّاسِوَبَيِّنَاتٍمِّنَالْهُدَىوَالْفُرْقَانِ ) همین موضوع می باشد بنا براین نظر به اینکه وحی انزالی یک پراتیک نفسانی و سوبژکتیو می باشد ماهیتی اکسپریانسی دارد که همین ماهیت اکسپریانسی وحی انزالی که ایمان محصول تجربی آن می باشد باعث گردیده است که حتی دو تجربه باطنی  متشابه در انسانهای بزرگی مثل ابوذر و سلمان هم نداشته باشیم و به تعداد انسانهای صاحب تجربه باطنی  نیز ایمان های متنوع و متفاوت داشته باشیم و بخاطر اینکه جاده اکسپریانس معراج فردی نفس انسانی می باشد باید در پراتیک با آن هرگز بر خلاف آنچه که مولانا می گوید:

ای شهان کشتیم ما خصم برون   /   ماند خصمی ز آن بدتر در اندرون

نباید به نفسی کشی پرداخت بلکه آنچنانکه قرآن می گوید باید مانند فلاح یا کشاورز از نفس بذری ساخت و آنرا در درون زمین اکسپریانس نفسانی قرارداد تا با از اله خودهای طبقاتی - اجتماعی - سنتی – تاریخی از نفس یک من حقیقی بسازیم که این من دیگر یک من فردی نیست بلکه آنچنانکه هایدگر می گوید یک من جهانی و تاریخی می باشد که ارزشی برابر همه بشریت دارد که با قتل آن انگار همه بشریت کشته شده است و با زنده شدن آن انگار همه بشریت زنده شده است (مَنقَتَلَنَفْسًابِغَيْرِنَفْسٍأَوْفَسَادٍفِيالأَرْضِفَكَأَنَّمَاقَتَلَالنَّاسَجَمِيعًاوَمَنْأَحْيَاهَافَكَأَنَّمَاأَحْيَاالنَّاسَجَمِيعًا – سوره المائده – آیه – 32 )

2 - وحی تنزیلی یا اسری: وحی تنزیلی که هم آن وحی تاریخی قرآنی می باشد که امروز در دست ما قرارداد دلالت بر وحی ائی می کند که بصورت تدریجی و پروسسی در مدت 23 سال بر محمد نازل شده و بستر شکل گیری آن بر خلاف وحی انزالی عرصه جامعه و تاریخ می باشد که توسط پراتیک اجتماعی محمد شرایط ابژکتیوی آن فراهم گردیده است آنچه مشخصه وحی تنزیلی محمد را تشکیل میدهد عبارت است از اینکه:

این وحی بصورت کنکرت و مشخص در بستر مصداقهای عینی جامعه محمد تکوین پیدا کرده است.

این وحی دارای مضمون و محتوای تاریخی می باشد بطوریکه برعکس وحی انزلی که فونکسیونی مقدم بر وجود انسان دارد در وحی تنزیلی فونکسیون اجتماعی آن موخر بر وحی می باشد  و همین امر باعث گردیده است تا وحی تنزیلی جنبه هدایتگری در حرکت داشته باشد و بموازات پیچیده شدن حرکت آن وحی هم دارای پروسه ای رو به تکامل داشته باشد.

تاریخی بودن مضمون و وجود وحی تنزیلی باعث گردیده تا:

لکلیته های جغرافیائی
لکلیته های عقلانیت دور آن
لکلیته های تاریخی
لکلیته های اجتماعی
لکلیته های اقتصادی و طبقاتی
لکلیته های اساطیری
لکلیته های سنتی و فرهنگی و قومی و زبانی به همراه خود حمل نماید و به قرون بعد از خود منتقل نماید.

اجتماعی بودن وحی تنزیلی باعث گردیده تا وحی محمد در دو مرحله مکی و مدنی به سه قسمت بزرگ تقسیم گردد که عبارت است از:
1- وحی آموزشی
2- وحی سازمان گری
3- وحی برنامه ای

ادامه دارد