درد و درمان - شماره دوم

درد: گفته می شود که ریشه همه دردهای حال و گذشته ما در سه درد هم ریشه نهفته است:

اول: پروتست گرائی بر سبک پروتستانیسم مذهبی دوران رنسانس اروپا.

دوم: مفهوم گرائی همراه با کلی نگری بجای مصداق نگری و واقعیت بینی یا تکیه بر بینش عام و مجرد و کلی بجای تکیه بر اندیشه های مشخص و کنکریت.

سوم: قدرت گرائی توسط تکیه بر استراتژی متلاشی کردن ماشین دولت به معنای اعم کلمه جهت ایجاد انقلاب سیاسی و انقلاب اجتماعی و انقلاب اقتصادی و انقلاب طبقاتی بجای تکیه بر تحول اجتماعی و سیاسی و صنفی توده های بر پایه استراتژی اعتلای جنبش های اجتماعی اعم از جنبش های دمکراتیک یا جنبش های سیاسی یا جنبش های اجتماعی یا جنبش های اقتصادی و سوسیالیستی بر پایه حرکت خودآگاهی بخش اجتماعی و سیاسی و طبقاتی.

 

طرفداران این نگرش معتقدند که تا زمانیکه ما ( شریعتی و نشر مستضعفین ) این درد یا آفت سه گانه را از اندیشه مان درمان نکنیم امکان اعتلای حرکت سازمان گرایانه حزبی برای نشر مستضعفین و اندیشه شریعتی در جامعه امروزین ایران وجود نخواهد داشت و تا زمانیکه این درد بصورت ریشه ائی در این اندیشه و اعتقاد ( شریعتی و نشر مستضعفین ) حل نگردد دو باره این حرکت مانند گذشته گرفتار همان گردبادهائی خواهد شد که بسان سونامی سال 59 و60 این حرکت به ورطه نیستی خواهد کشاند البته این منتقدین به این اندیشه در ادامه درد یابی اندیشه شریعتی و حرکت نشر مستضعفین ریشه مبنائی و پایه ائی این سه درد را در یک درد مشترک تبین می نمایند و آن اینکه معتقدند که علت این سه درد ریشه ائی ( پروتست گرائی بجای اصلاح دینی و مفهوم گرائی بجای مصداق گرائی و قدرت گرائی یا دولت گرائی بجای جنبش گرائی یا خودآگاهی گرائی اجتماعی ) یک درد ریشه ائی می باشد که آن درد ریشه ائی عبارت است از این طرز تفکر نشر مستضعفین و شریعتی که معتقدند که تمامی شاخه های خودآگاهی اجتماعی و خود آگاهی سیاسی و خودآگاهی اقتصادی و خودآگاهی طبقاتی و خودآگاهی های ملی و قومی و ... در جامعه ایران بعلت اینکه جامعه ایران یک جامعه مذهبی می باشد باعث می گردد تا در عرصه تحول تنها محتوای بینش و نگرش و روش مذهب تحول پیدا کند و در هر زمانی هر حرکتی در جامعه ایران اگر در عرصه استراتژی تحول مذهبی صورت نگیرد،  با هر نوع تفکری که مطرح شود محکوم به شکست خواهد بود یعنی هرگونه حرکتی خارج از این چارچوب چه بر پایه نگرش لیبرالیستی غرب در اشکال مختلف تاریخی آن باشد و چه بر پایه نگرش سوسیالیست های قرن نوزده اروپا یا سوسیالیست های دولتی قرن بیستم ، محتوم به شکست خواهد بود لذا در رابطه با این نگرش و بینش و روش نشر مستضعفین بعنوان ارگان عقیدتی و سیاسی حرکت سازمان گرایانه حزب مستضعفین ایران معتقد است که تمامی خودآگاهی پنج گانه طبقاتی و سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و ملی، تاریخی، قومی خودآگاهی انسانی همه می بایست از کانال خودآگاهی اعتقادی به جامعه و مردم ایران تزریق گردد و تا زمانیکه این خودآگاهی های پنج گانه از کانال خودآگاهی اعتقادی توده ها صورت نگیرد و بصورت مکانیکی و منفرد در جامعه و طبقه و اقلیت مطرح شود هیچگونه فونکسیون کیفی در تحول سیاسی اجتماعی و اقتصادی و طبقاتی این مردم نخواهد داشت.  بر این مبنا است که نشر مستضعفین در عرصه تحول اعتقادی اسلام و شیعه معتقد به شکل گیری خودآگاهی پنج گانه فوق می باشد. طرفداران نظریه فوق در انتقاد به نشر مستضعفین معتقدند ریشه آن سه درد یا سه آفت مطرح شده ( ا- پروتست گرائی 2- مفهوم گرائی 3- قدرت گرائی ) نشر مستضعفین در این درد ریشه ائی و اساسی نهفته است که معتقد است که تمامی این خود آگاهیهای پنج گانه ( خود آگاهی اجتماعی، خودآگاهی طبقاتی، خودآگاهی سیاسی، خودآگاهی اقتصادی، خودآگاهی انسانی و ملی و قومی ) از کانال خودآگاهی اعتقادی عبور می کند. این نگرش باعث می گردد تا بر پایه تکیه استراتژی که نشر مستضعفین و شریعتی بر مذهب می کند آنهم مذهبی که دارای تاریخ 1400ساله می باشد خود بخود این بینش نشر مستضعفین و شریعتی را گرفتار آفت های سه گانه فوق می کند.  چراکه این استراتژی خود بخود نشر مستضعفین را بجای اصلاح گرائی گرفتار پرتست گرائی بر پایه بینش کالون و لوتر اروپا در عصر رنسانس می کند که توسط این بینش پروتست گرائی آنها توانستند با اسکولاستیک کاتولیسم قرون وسطائی اروپا که بزرگترین حامی مناسبات فئودالیسم اروپائی بود برخورد نمایند و آن را لیبرالیزه اقتصادی و سیاسی و ... بکنند و همین بینش پروتست گرائی کالونی و لوتری بود که آنچنانکه دورکهیم می گوید باعث گردید تا مذهب مسیحیت از حالت انفرادی و آخرت گرائی و ... خارج گردد و صورت دنیاگرائی بخود بگیرد و همین دنیاگرائی مذهب مسیحیت بود که باعث گردید تا این مذهب در خدمت بورژوازی غرب چهره سیاسی بخود بگیرد و با سیاسی شدن مذهب است که باعث می شود که مذهب شکل فرقه ائی به خود بگیرد.

بنا براین برای اینکه مذهب گرفتار فرقه گرائی و حزب گرائی نشود باید وارد سیاست نشود و برای اینکه مذهب سیاسی نشود باید مذهب دنیا گرائی را رها کند و کار مذهب با آخرت و خدا و فرد باشد و وارد جامعه و جامعه گرائی نشود یعنی دایره مذهب باید به خدا و آخرت و فرد خلاصه گردد و بیرون از این مثلث هرگز نباید مذهب وارد بشود و باز بر پایه این اعتقاد نشر مستضعفین است که باعث می شود تا مذهب بعنوان بازوی قدرت و حزب سیاسی وارد کارزار قدرت در داخل گردد و در حرکت شریعتی و نشر مستضعفین دولت گرائی جانشین جنبش گرائی بشود و همین امر است که باعث می گردد تا قدرت گرائی جانشین خودآگاهی بشود و تئوری انقلاب جانشین تئوری اصلاحات گردد و باز در همین رابطه است که آفت سوم که مفهوم گرائی بود جانشین مصداق گرائی می گردد چراکه تکیه استراتژیک بر مذهب کردند و خودآگاهی پنج گانه فوق که همگی کنکریت می باشند از کانال آن عبور دادند باعث می شود تا مذهبی که ریشه 1400 ساله گذشته دارد بصورت مفاهیم کلی مطرح گردد.

بنابراین از نگاه این منتقدین شریعتی و نشر مستضعفین برای اینکه شریعتی و نشر مستضعفین بتواند از این سه درد و سه آفت ( پروتست گرائی و مفاهیم گرائی و قدرت گرائی ) نجات پیدا کند، باید استراتژی خود را از تکیه استراتژیک بر خودآگاهی اعتقادی جهت کانالیزه کردن خودآگاهی های پنج گانه ( اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و انسانی و طبقاتی و ملی و منطقه ائی و قومی ) رهائی بخشیده  و اسلام و مذهب و شیعه را وارد کارزار دنیا و سیاست و جامعه و قدرت نکنند. البته طرح این نکته در همین جا بی مناسبت نخواهد بود که طرفداران این نظریه پیش از آنکه در این رابطه حرکت نشر مستضعفین را زیر تیغ جراحی و نقد خود بکشند خود حرکت شریعتی را هم آبستن همین آفات می دانند و از نظر اینها تمامی بیماری و دردهای استراتژی نشر مستضعفین نشات گرفته از اندیشه شریعتی می باشد چراکه از دید اینها استراتژی نشر مستضعفین تماما نشات گرفته از مرحله سوم استراتژی شریعتی می باشد ( که شریعتی کامل که همان شریعتی تئوریسین می باشد و پس از شریعتی سیاسی و شریعتی جامعه شناس و شریعتی ایدئولوگ شکل گرفته است ) از دیدگاه این منتقدین شریعتی تمامی دیدگاه استراتژیک خود را که از سال 1348 مادّیت پیدا کرد بر همین مبنا تئوریزه کرد ه است یعنی شریعتی در عرصه استراتژی مرحله سوم حرکت معتقد به اولویت خودآگاهی اعتقادی بر خودآگاهی اجتماعی و طبقاتی و سیاسی و ملی - قومی و منطقه ائی و انسانی می باشد و همین اولویت بندی شریعتی در عرصه استراتژی است که از دیدگاه این منتقدین اندیشه شریعتی را گرفتار این سه آفت مهلک پروتست گرائی و مفاهیم گرائی و قدرت گرائی کرده است و خود این عامل باعث شده که از نگاه این منتقدین شریعتی به اسلام و شیعه دنیاگرا و جامعه گرا و قدرت گرا اعتقاد پیدا کند و شاید بهتر است بگوئیم که شریعتی بر پایه این استراتژی بود که مجبور شد مذهب و اسلام و شیعه را دنیائی و اجتماعی و سیاسی بکند که از دیدگاه این منتقدین حاصل همه اینها ایدولوژیک کردن دین توسط شریعتی بود ه است و راه نجات اندیشه شریعتی از این آفت های سه گانه از نگاه این منتقدین غیر دنیائی و غیر سیاسی و غیر اجتماعی کردن اسلام شریعتی می باشد. این منتقدین اندیشه شریعتی معتقدند که کار مذهب و اسلام فقط تبین آخرت و خدا و رابطه فرد با خدا می باشد و اصلا نباید اسلام و مذهب را وارد دنیا و جامعه و سیاست بکنیم و تا زمانیکه مذهب و اسلام بخواهد از دنیا و جامعه و سیاست دم بزند راهی جز گرفتار شدن در همین آفت هائی که شریعتی و نشر مستضعفین گرفتار آن شد، وجود ندارد.


درمان:البته آنچه تا اینجا در طرح دردها یا درد فوق مطرح کردیم عینا طرح دیدگاه منتقدین به نشر مستضعفین و اندیشه شریعتی می باشد و تا اینجا تلاش ما این بود که تا آنجا که امکان دارد در طرح انتقاد آنها دخل و تصرفی نکنیم و فقط به تشریح نظرگاه آنها بپردازیم اما در عرصه بخش درمان می کوشیم تا فقط از دیدگاه خودمان یا بعبارت دیگر از دیدگاه نشر مستضعفین و اندیشه شریعتی به ارزیابی درمان آنها بپردازیم لذا در این رابطه است که در اینجا نخست به تبیین و بررسی دردهای مطرح شده از طرف آنها می پردازیم و سپس در پایان به ارزیابی راه حل آنها می پردازیم:

پروتست گرائی یا تکیه بر استراتژی پروتستانیسم شریعتی و نشر مستضعفین: اینکه این منتقدین شریعتی و نشر مستضعفین مطرح می کنند که آفت اندیشه شریعتی و نشر مستضعفین سه پایه دارد:

الف - پروتست گرائی
ب - مفاهیم گرائی
ج - قدرت گرائی ( که از نگاه اینها راه حل این آفتها تکیه بر اصلاح دینی بجای پروتست گرائی و تکیه بر مصداق گرائی بجای مفاهیم گرائی و تکیه بر خود آگاهی بجای قدرت گرائی یا دولت گرائی توسط استراتژی غیر خودآگاهی اعتقادی ) در هیچ جا تعریف مشخص آنها از این سه آفت مطرح نشده است یعنی مشخص نیست که اینها چه تعریفی از پروتست گرائی دارند چراکه زاویه نگاه آنها به استراتژی پروتست گرائی شریعتی یک زاویه انحرافی می باشد زیرا اینها از نگاه پروتستانیسم لوتر و کالون آنچنانکه دورکیهم تبین می کند به شعار و استراتژی شریعتی و نشر مستضعفین نگاه می کنند نه آنچنانکه باید از نگاه شریعتی و نشر مستضعفین به استراتژی لوتر و کالون می نگرند و همین انحراف در نگاه به پروتستانیسم شریعتی و نشر مستضعفین است که باعث می شود تا آنها به انحراف در قضاوت و تبیین دچار گردند زیرا آنها برای شناخت استراتژی پروتستانیسم شریعتی و نشر مستضعفین فقط به تعریفهای دورکهیم از پروتستانیسم لوتر و کالون بسنده می کنند و هرگز حتی برای یکبار هم از خود سوال نمی کنند که منظور شریعتی و نشر مستضعفین از شعار و استراتژی پروتستانیسم چه می باشد آیا واقعاً شریعتی و نشر مستضعفین به شعار پروتستانیسم اسلامی با همان نگاه لوتر و کالون می نگرند یا که نه استفاده آنها از این ترم فقط یک تشابه لفظی و ترمی دارد و اصلا بلحاظ مضمونی و محتوائی پروتستانیسم شریعتی و نشر مستضعفین با پروتستانیسم کالون و لوتر شباهتی ندارد برای درک این قضاوت لازم است که در اینجا به تمایز بین پروتستانیسم اینها با پروتستانیسم کالون و لوتر بپردازیم:

الف - موضوع پروتستانیسم کالون و لوتر مسیحیت و بطور مشخص کاتولیسم بوده است که از لحاظ مضمون و قالب مسیحیت بر عکس اسلام یک مذهب اسکولاستیک می باشد ( البته مقصود ما از اسکولاستیک در اینجا عقیده ائی است که:

اولا اصالت را از زمین می گیرد و به آسمان می دهد در ثانی اصالت را از انسان می گیرد و به خدایان می بخشد. در ثالث اصالت را از دنیا می گیرد و به آخرت می بخشد. در رابع اصالت را از جامعه می گیرد و به فرد می دهد )

در نگاه ما هر اندیشه ائی که این اصالت های چهارگانه انسان و دنیا و جامعه و زمین را نفی کند و به آسمانها و خدایان و فرد و آخرت ببخشد، اسکولاستیک نامیده می شود خواه مسلمان باشد یا مسیحیی یا یهودی و یا ... در صورتیکه برعکس پروتستانیسم لوتر و کالون موضوع پروتستانیسم شریعتی و نشر مستضعفین، اسلام محمد است باشد که بر عکس مسیحیت، محمد در برابر آخرت، اصالت بدنیا می دهد و با بیان:

الدنیا مزرعه الاخره و
من لا معاش له لا معاد له و
یوم ینظر المرء ما قدمت یداه و
من کان فی هذه اعمی فهو فی الاخره اعمی و ... به دنیا بلحاظ اصالت و تکوین و ارزش مقدم بر آخرت نگاه می کند و همچنین، انسان مورد نظر محمد، برعکس انسان در مسیحیت که در برابر خدایان آسمان کاملا له شده و نفی شده می باشد انسان مورد نظر محمد، جانشین خدا در زمین می باشد و تمام وجود در تسخیر او می باشد و او پتانسیل آن را دارد که بر تمام هستی مسلط گردد

(وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً ... – سوره البقره - آیه 30

وَسَخَّرَ لَكُم مَّا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ ... – سورده الجاثیه – آیه 13

يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَن تَنفُذُوا مِنْ أَقْطَارِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ... – سروه الرحمن – آیه 33

و همچنین در نگاه همین محمد آنچنانکه ارزش یک فرد به اندازه همه بشریت می باشد

مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا – سورده المائده – آیه 32

و خود جامعه دارای هویت و مسئولیت و موجودیت می باشد

تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ ... – سوره البقره – آیه 134

وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا ... – سوره البقره – آیه 143 - و ... )

بنابراین اصلا موضوع پروتستانیسم شریعتی و نشر مستضعفین شباهتی با پروتستانیسم لوتر و کالون ندارد و اما در رابطه با فونکسیون و هدف پروتستانیسم لوتر و کالون با پروتستانیسم شریعتی هم باید بگوئیم که از نظر هدف و عملکرد هم این دو پروتستانیسم کاملا از هم متفاوت می باشد چراکه هدف لوتر و کالون از پروتستانیسم مسیحیت جاده صاف کردن برای سرمایه داری و خراب کردن حمایت معنوی فئودالیسم توسط لیبرالیزه کردن مسیحیت می باشد در صورتیکه هدف شریعتی از پروتستانیسم ایدئولوژیک کردن اسلام و شیعه بعنوان یک تئوری خودآگاهی بخش می باشد که در نهایت شرایط را جهت تحقق سوسیالیسم فراهم می سازد و اما در رابطه با متدولوژی تحقق پروتستانیسم هم این دو اندیشه کاملا متفاوت می باشند چراکه از نظر شریعتی تحقق پروتستانیسم اسلامی تنها از طریق بازگشت به اسلام اولیه امکان پذیر می باشد در صورتیکه پروتستانیسم لوتر و کالون بر پایه بورژوائی یا لیبرالیزه کردن کاتولیسم و مسیحیت امکان پذیر می باشد بعبارت دیگر اصلا قیاس کردن بین پروتستانیسم شریعتی با پروتستانیسم لوتر و کالون امری نا درست است و اما علت اینکه چرا پروتستانیسم شریعتی هم از جانب لیبرال های غیر مذهبی و هم از جانب لیبرال های مذهبی ( از بازرگان تا سروش ) و هم از جانب نئولیبرال های مذهبی مدعی طرفدار شریعتی بیش از هر اصل دیگر شریعتی به رگبار گرفته شده است به این خاطر است که از نظر اینها پایه اندیشه شریعتی بر مبنای این اصل استوار می باشد که :  اگر ما بتوانیم در اندیشه شریعتی دنیا را  از آخرت و فرد را هم از جامعه جدا سازیم و خدا را هم در برابر انسان قرار دهیم دیگر اندیشه شریعتی بصورت شیر بی یال و دم و اشکم در خواهد آمد . بنا براین طرز تفکر لیبرالیسم در چهره های مختلف آن در جامعه ما برای مقابله با اندیشه شریعتی که تنها جریانی است که در تاریخ تحول اجتماعی جامعه ما دارای تجربه موفقی می باشد  به جای مقابله کردن با سوسیالیسم یا دیالکتیک و یا مبارزه طبقاتی و ... در اندیشه شریعتی به مقابله با پروتستانیسم شریعتی می پردازند آنهم با این شکل زننده تا هدف خود که آسمانی و آخرتی و خدائی کردن مذهب می باشد پیاده نمایند.

مفهوم گرائی بجای مصداق گرائی: و اما در رابطه با آفت دوم یعنی مفهوم گرائی در اندیشه شریعتی و نشر مستضعفین بجای مصداق گرائی،  آنچه در این رابطه می توانیم مطرح کنیم عبارت است از اینکه در نظرگاه این منتقدین بین مفهوم و مصداق دیوار چین بر قرار می باشد چراکه هنوز این منتقدین گرامی به این مرحله از درک و شناخت نرسیده اند که ارزش یک اندیشه و تفکر به ارزش و جایگاه مفاهیم کلی در ان اندیشه و تفکر می باشد و تا زمانیکه مفاهیم کلی و عام انسانی متحول نگردد امکان تحول مصداق و واقعیت جامعه انسانی وجود ندارد البته این موضوع بلحاظ فونکسیونی صورتی کاملا عکس مفاهیم کلی طبیعی دارد چراکه در طبیعت طرح مفاهیم کلی طبیعی که بصورت تجربه و فرضیه و قانون و تئوری مطرح می شود فقط در جهت افزایش کاربرد انسانی می باشد و اگر نه از زاویه طبیعت چه شما به قانون جاذبه مطلع باشید چه نباشید طبیعت کار خود را می کند در صورتیکه در رابطه با مفاهیم انسانی موضوع صورتی کاملا عکس دارد چراکه در عرصه انسانیت تنها وجه تغذیه تکامل و رشد جوامع انسانی همین مفاهیم انسانی می باشد یعنی برعکس قانون جاذبه در طبیعت که شناخت و عدم شناخت تاثیری در طبیعت جاذبه ندارد در موضوع انسانی تا زمانیکه ما از مفاهیم کلی مثل دموکراسی یا سوسیالیسم و ... مطلع نباشیم امکان تحول و تکامل جامعه انسانی به هیچ وجه وجود نخواهد داشت و بزرگترین رسالت پیشگامان تئوریسین جامعه خلق این مفاهیم کلی و عام می باشد و در کانتکس این مفاهیم کلی است که بینش و روش و نگرش به مصداق ها شکل می گیرد بنابراین اینکه این منتقدین اندیشه شریعتی و نشر مستضعفین را بخاطر طرح مفاهیم عام رد می کنند باید در نظر داشته باشد که تمامی ارزشهای یک اندیشه و تفکر جایگاه ان مفاهیم کلی و عام می باشد و باز در همین رابطه است که در همین جا می توانیم به این سوال فربه پاسخ دهیم که چرا هنوز پس از 25 قرن مفاهیم کلی ارسطو و افلاطون بر اندیشه بشریت سنگینی می کند . پر واضح است که علت اصلی این سنگینی مفاهیم کلی ارسطو و افلاطون بر اندیشه بشری عدم توجه لازم به طرح مفاهیم کلی غیر ارسطوئی و یا غیر افلاطونی می باشد پس ارزش اولیه و اساسی اندیشه شریعتی بیش از آنکه به اندیشه های مصداقی و جزئی او باشد به مفاهیم ابداعی انسانی و مذهبی او می باشد و بر پایه این مفاهیم کلی و ابداعی شریعتی است که پیروان اندیشه شریعتی در هر زمانی از تاریخ جامعه ما می توانند توسط این اندیشه ایجاد حرکت بکنند.

قدرت گرائی یا دولت گرائی بجای تکیه بر استراتژی خودآگاهی بخش اجتماعی: و اما در رابطه با آفت سوم مطرح شده از جانب این منتقدین که می گویند اندیشه نشر مستضعفین و شریعتی دولت گرا یا قدرت گرا و یا سیاست گرا می باشد باید بگوئیم که متاسفانه از این بابت هم این منتقدین گرامی سورنای این اندیشه را از دهان گشادش می نوازند چراکه اولا طرح دولت از طرف شریعتی فقط یک مرتبه آنهم در تئوری امت امامت مطرح شده است و بعد از ان شریعتی در هیچ جا نه تنها به طرح لزوم تئوری دولت نپرداخته بلکه بالعکس تمامی انتقادهای شریعتی به سوسیالیسم دولتی و لیبرالیسم غرب از زاویه نقد دولت می باشد در ثانی در همان یکجا هم که شریعتی ( با تکیه بر دموکراسی متعهدانه مطرح شده در کنفرانس باندوگ توسط کشورهای غیر متعهد ) تکیه می کند جهت تبیین اصل امامت شیعه در 1400 سال پیش است نه جهت تبیین تئوری دولت در عصر حاضر بنابراین در سر تا پای اندیشه شریعتی حتی یک نمونه هم نمی توانیم نشان دهیم که شریعتی برپایه کسب قدرت سیاسی بخواهد استراتژی خودآگاهی بخش خود را تبیین علمی یا سیاسی بنماید - ماحصل آنکه نه استراتژی پروتست در اندیشه شریعتی و نشر مستضعفین به فرقه گرائی می انجامد و نه تکیه بر طرح مفاهیم باعث دوری از مصداق ها در اندیشه شریعتی و نشر مستضعفین می شود و نه اصلا اندیشه شریعتی و اندیشه نشر مستضعفین مانند اندیشه مجاهدین خلق یک اندیشه قدرت گرا بوده و هست بلکه بالعکس در طول چهل سال حیات خود دارای ماهیتی ضد قدرت بوده و شعار استراتژیک شریعتی که عبارت است از نفی زر و زور و تزویر می باشد کاملا در راستای تبین این موضوع می باشد.

حال پس از اینکه روشن گردید که نه تنها سه آفت مطرح شده برای اندیشه شریعتی و نشر مستضعفین سه آفت نمی باشند بلکه سه ارزش در این اندیشه می باشند می توانیم به ارزیابی درمان این منتقدین برای ریشه کردن این سه درد بپردازیم که در این رابطه آنچنانکه فوقاً مطرح شد درمان اینها تنها با نفی استراتژی تکیه بر خودآگاهی اعتقادی جهت تزریق خودآگاهی اجتماعی و طبقاتی و سیاسی و ملی - قومی و انسانی به جامعه امکان پذیر می باشد که آنچنانکه فوقاً به اشاره رفت این موضوع ستون فقرات استراتژی شریعتی می باشد آنچه در رابطه با این درمان آنها هم در اینجا می توانیم مطرح کنیم عبارت است از اینکه آنچنانکه دیدیم دردهای مطرح شده از جانب آنها صورتی کاملا عکس داشت و اندیشه شریعتی در این رابطه بصورت پوستین پشمینه وارونه در آمده بود ( وَلُبِسَ الْأَسْلاَمُ لُبْسَ الْفَرْوِ مَقْلُوباً – خطبه 107 – نهج البلاغه - اسلام پوستین پشمینه ائی است که بصورت وارونه پوشیده شده است ) درمان آنها هم که نفی استراتژی تکیه بر خود آگاهی اعتقادی توسط شریعتی و نشر مستضعفین می باشد صورتی کاملا عکس دارد چراکه بهترین دلیل جهت رد این نظریه آنها تجربه موفق استراتژی شریعتی در تاریخ گذشته تا حال ما می باشد زیرا برای کسانی که اندک شناختی از تاریخ ایران چه در عصر کلاسیسم و چه در عصر مدرن دارند این حقیقت کاملا واضح است که در میان تمامی راههای رفته تنها تجربه موفق استراتژی خودآگاهی بخش اعتقادی شریعتی بوده که در ادامه ان نشر مستضعفین معتقد به استمرار این استراتژی می باشد و غیر از این حرکت کلیه حرکتهای دیگر در داخل جامعه و تاریخ ما چه حق و چه باطل چه راست و چه چپ چه سنتی و چه مدرن همه شکست خورده اند و همین یک دلیل کافی است که حیات این استراتژی را برای جامعه ما موفقیت آمیز بدانیم.

این زبان چون سنگ و فم آتش وش است / و آنچه بجهد از زبان چون آتش است
سنگ و آهن را مزن بر هم گزاف / گه ز روی نقل و گه از روی لاف
زانکه تاریکست و هر سو پنبه زار / در میان پنبه چون باشد شرار
ظالم ان قومی که چشمان دوختند / وز سخن ها عالمی را سوختند
عالمی را یک سخن ویران کند / روبهان مرده را شیران کند

مثنوی دفتر اول صفحه 34


والسلام