شریعتی، مهدویت؟ انتظار؟ فلسفه تاریخ؟ - بخش آخر

و به این ترتیب بود که شریعتی تصمیم به انقلاب تئوریک در تشیع گرفت. البته آنچنانکه خود او مدعی است این اندیشه ها در اواخر دوران مسافرت تحصیلی اش در فرانسه برای او حاصل شد و به این ترتیب بود که شریعتی:

اولا تصمیم به انقلاب تئوریک گرفت.

در ثانی معتقد شد که بدلیل اینکه جامعه ایران یک جامعه مذهبی می باشد و مذهب آن شیعه است این انقلاب مذهبی می بایست از شیعه صورت گیرد تا بدین وسیله، هم روشنفکر ایرانی ( آنچنانکه در کنفرانس از کجا آغاز کنیم می گوید ) بتواند با مردم ایران پیوند پیدا کند ( سر جدائی روشنفکر ایرانی از مردم را شریعتی در این رابطه تحلیل می کرد) و هم با پیوند روشنفکر با مردم شرایط جهت تحول مردم و در نتیجه تحول برای کشور ایران آماده گردد از اینجا بود که راه شریعتی از راه اقبال جدا شد چراکه شریعتی معتقد گردید که در دستگاه استحمار حاکم تشیع صفوی از خون تریاق ساخته است و برای تحول، شیعه این استعداد را دارد که از تریاق تشیع صفوی بدل به خون تشیع علوی گردد

و بدین ترتیب بود که نوک پیکان حرکت شریعتی بطرف تحول شیعه پیش رفت و در این رابطه پارادایمی که شریعتی جهت تحول شیعه انتخاب کرد علی و حسین بود البته شریعتی برعکس اقبال که تحریف دو اصل ولایت و مهدویت را علت عقب ماندگی مسلمین تشخیص داد. شریعتی با تیز بینی تاریخی که داشت و با عنایت به اینکه یک ایرانی شیعه بود لذا سه عنصر عاشورا و مهدویت و ولایت را استوانه های دستگاه تئوکراسی روحانیت و اسلام دگماتیسم و تشیع صفوی تشخیص داد البته تعریفی که شریعتی از ولایت می کند با تعریفی که اقبال از ولایت می کند متفاوت می باشد به این ترتیب که شریعتی ولایت را در بستر شیعه تعریف می کرد و آن را یک عشق مجازی غیر آگاهانه تبین می کرد در صورتیکه اقبال ولایت را در کانتکس وحی و قرآن و محمد مورد تبین و تحلیل قرار می داد بنا براین مبنا بود که شریعتی جهت تحول و استحاله شیعه معتقد به جایگزینی عشق آگاهانه گردید اما در رابطه با اصل مهدویت نظر به اینکه شریعتی آنچنانکه در کنفرانسهای شیعه حزب تمام آخر حیات ارشاد مطرح می کند زمانیکه شیعه بعنوان یک حزب مطرح می گردد جوهر حیاتی این حزب در فلسفه تاریخ آن حزب خفته است لذا در این رابطه است که بی فلسفه تاریخ کلا ستون خیمه حزب فرو می ریزد. در این رابطه شریعتی نیز می کوشید تا تمامی این اصول را در عرصه دستگاهمند خود تبین نماید و در این رابطه بود که شریعتی بزرگترین خلائی که یک مرتبه در شیعه با آن روبرو گردید فلسفه تاریخ در شیعه بود البته شریعتی بر پایه داستان هابیل و قابیل توانسته بود فلسفه تاریخ در قرآن را تبین نماید اما وجود فلسفه تاریخ در قرآن از نظر شریعتی با توجه به تضاد جدی که بین تشیع و تسنن وجود دارد دلیلی نمی باشد تا توسط آن معتقد گردیم که همان فلسفه تاریخ قرآن، فلسفه تاریخ شیعه نیز می باشد چراکه تعریفی که شریعتی از شیعه می کرد کلا شیعه را یک نوع فهمیدن اسلام و وحی و قرآن می دانست و در این رابطه بود که شیعه را یک حزب نامید که این حزب داری ده اصل می باشد که این اصول عبارتند از:

  1. جهان بینی
  2. ایدئولوژی
  3. استراتژی
  4. تاکتیک
  5. خاستگاه یا پایگاه طبقاتی
  6. جهت گیری طبقاتی
  7. جهت گیری سیاسی
  8. شعار
  9. برنامه تشکیلاتی
    10. فلسفه تاریخ

و از اینجا بود که برای شریعتی فلسفه تاریخ در شیعه بعنوان یک محور مطرح گردید اما پس از اینکه شریعتی به اصل لزوم فلسفه تاریخ در شیعه دست پیدا کرد سوال مهمی که در این رابطه در مقابل شریعتی قرار گرفت اینکه آن اصلی در شیعه که او بتواند با تکیه بر آن به تبین فلسفه تاریخ بپردازد کدام است؟ اینجا بود که شریعتی به اصل مهدویت رسید و بزرگترین انقلاب تئوریک خود را در این اصل ایجاد کرد و آن عبارت بود از اینکه بجای اینکه مهدویت را گرفتار چاه مسجد جمکران قم بکند آنچنانکه اسلام فقاهتی دگماتیسم حاضر می کند و یا بجای اینکه مهدویت را دکان حاج احمد کافی در مهدیه تهران بکند و یا بجای اینکه اسب تروای دولت احمدی نژاد و اسلام مصباح یزدی و مشکینی بکند و بجای اینکه مهدویت آنچنانکه مقام عظمای ولایت معتقد بوده و معتقد است عامل مشروعیت بخشیدن به نظام تئوکراسی و اتوکراتیک سی ساله رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بکند و ... شریعتی اعلام کرد که اصل مهدویت قرائت تشیع صفوی از اصل انتظار است آنچنانکه اصل انتظار قرائت تشیع علوی از اصل مهدویت می باشد لذا از نگاه شریعتی انتظار تنها اصلی در شیعه است که می توان با تکیه بر آن به تبین شیعه از تاریخ پرداخت و یا قرائت شیعه از فلسفه تاریخ قرآن دانست و بدین گونه بود که شریعتی گم شده خود را پیدا کرد و بر پایه اصل انتظار( در کنفرانس انتظار) ، مکتب اعتراض به تبین فلسفه تاریخ شیعه پرداخت اما آنچه جوهر فلسفه تاریخ شیعه از نظر شریعتی تشکیل می دهد جوهر مبارزه طبقاتی و یا بعبارت دیگر جوهر سوسیالیسم طبقاتی بود.

شریعتی و عاشورا: پس از این تبین فلسفه تاریخ بر پایه سوسیالیسم طبقاتی در کانتکس اصل انتظار بود که شریعتی نیازمند موتور این تاریخ سوسیالیسم طبقاتی بود که در این رابطه بود که شریعتی به عاشورا رسید و توانست در کادر نوشته و دو کنفرانس تحت عنوان حسین وارث آدم از عاشورا بعنوان موتور تاریخ فلسفه تاریخ سوسیالیسم طبقاتی خود بسازد چراکه در آن دو کنفرانس و آن نوشته ها، شریعتی عاشورا را داستان مبارزه دو رود دجله و فرات که در آن نوشته از نظر شریعتی مبارزه این دو رود در تاریخ مبین فلسفه تاریخ طبقاتی سوسیالیسم شریعتی می باشد و از این منظر بود که شریعتی بر پایه حدیث امام صادق در توصیف کربلا که:

کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا و کل شهر محرم و بر پایه این شعار و سوال امام حسین در روز عاشورا: هل من ناصر ینصرنی : آیا کسی است که مرا یاری کند از نظر شریعتی این سوال امام حسین سوال از شیعیان ابوسفیان و لشکر عمر سعد نیست چراکه او می داند که همه آنها تصمیم به قتل او گرفته اند شریعتی معتقد است که این سوال امام حسین سوال از تاریخ فردا است و بدین ترتیب بود که عاشورای در عرصه فلسفه تاریخ شیعه در کانتکس انتظار بعنوان موتور تاریخ مطرح گردید که مطابق این موتور تاریخ در دستگاه تبین سوسیالیسم طبقاتی شریعتی عاشورا بصورت یک نبرد مداوم و همیشگی بین یزید زمان با حسین زمان، بین حق زمان با باطل زمان، بین مستکبر زمان با مستضعف زمان، بین معروف زمان با منکر زمان، بین ابراهیم زمان با نمرود زمان، بین فرعون زمان با موسی زمان، بین محمد زمان با سران دارالندوه قریش زمان و بالاخره بین طبقه حاکم زمان با طبقه محکوم زمان، بین ناس زمان با خناس زمان، بین ملاء و مترف و رهبان زمان با به ضعف کشیده شدگان زمان، بین استثمارگران و استبداد گران و استحمارگران زمان با استثمار شدگان زمان و ... اینچنین بود که برای شریعتی عاشورا بعنوان مبارزه مداوم طبقاتی تا زمان نیل به اقیانوس وحدت برابری و برادری و آگاهی مطرح گردید و بر پایه این تبین از تاریخ سوسیالیسم طبقاتی و آن موتور طبقاتی تاریخ که دستگاه تاریخ شیعه شریعتی بر دو پایه عاشورا و انتظار تدوین گردید. ولی این دستگاه تشیع شریعتی که از یکطرف از نظر شریعتی یک حزب تمام است و از طرف دیگر بر پایه این حزب تمام شیعه باید داری فلسفه تاریخ باشد و فلسفه تاریخ شیعی یک قرائتی شیعی از فلسفه تاریخ اسلام داستان هابیل و قابیل می باشد و اصل مهدویت در کانتکس اصل انتظار تنها بستری در شیعه است که می توان در عرصه آن تاریخ شیعه را تبین کرد و سوسیالیسم طبقاتی که مبین مبارزه طبقاتی تاریخ است در کادر آن تبین نمائیم و عاشورا را بعنوان موتور این فلسفه تاریخ که بر پایه دیالکتیک جامعه و تاریخ و دیالکتیک مبارزه طبقاتی استوار است، مطرح می شود که در کادر عاشورا مبارزه طبقاتی در عرصه فلسفه تاریخ یک مبارزه کوتاه مدت و موقت نیست بلکه یک مبارزه دراز مدت می باشد که عاشورای دیالکتیک این تاریخ و این مبارزه می باشد اما دستگاه شریعتی با همه این احوال هنوز ناقص بود چرا که اگر چه در عرصه تاریخ و موتور تاریخ دارای تبین مشخص علمی می باشد اما هنوز در رابطه با موضوع این تاریخ و موتور تاریخ دارای گره گم شده می باشد در اینجا بود که شریعتی به اصل امت و امامت رسید و جامعه را در دستگاه فکری خود بعنوان امت مطرح کرد که این امت از نظر شریعتی دارای سه مشخصه می باشد:

الف - متحرک و پویا است.
ب - متعهد است.
ج - جامعه ائی مترقی و تکامل پذیر می باشد.

لذا، ضد گذشته گرائی و همچنین ضد جمود گرائی و طرفدار تحول و تکامل و ترقی می باشد اینجا بود که شریعتی اصل ولایت را که اقبال در کانتکس وحی و محمد تبین کرده بود شریعتی در عرصه رابطه امت و امام تبین کرد و معتقد گردید که فونکسیون این رابطه جهت و سمت گیری تاریخ می باشد و بدین ترتیب که دستگاه شریعتی بر سه پایه انتظار و عاشورا و ولایت یا امت و امامت کمال نهائی خود را پیدا کرد اما آنچه در این رابطه مهمتر از تدوین دستگاه شریعتی بر سه پایه انتظار و عاشورا و ولایت یا امت و امامت بود فونکسیون این دستگاه در رسوائی و از کار افتادن دستگاه هزار ساله اسلام شناسی دگماتیسم یا تشیع صفوی و اسلام فقاهتی که درست بر پایه همین سه اصل شریعتی اما در شکل تحریف شده آن بنا گردیده چرا که مهدویت انتظار و فلسفه تاریخ در دستگاه تشیع صفوی یا تشیع دگماتیسم یا تشیع عامیانه یا تشیع فقاهتی و حوزه ائی بدل به دستگاه مشروعیت بخشنده به دسپاتیزم دینی و فقاهتی و ... شده که حتی آنچنانکه مشکینی می گفت پای انتخاب نمایندگان مجلس هفتم هم امضا کرده است یا آنچنانکه احمدی نژاد می گوید در سازمان ملل جهت حمایت از محمود احمدی نژاد هم ظاهر می شود و ... در نهایت بقول محمود احمدی نژاد او می خواهد ظهور کند اما امریکا نمی گذارد و بهمین ترتیب همچنین عاشورای دیالکتیک تاریخ و جامعه که تبین کننده مبارزه مداوم حق و باطل تاریخ می باشد در دستگاه تشیع صفوی یا تشیع فقاهتی و تشیع عامیانه یا تشیع دگماتیسم بدل شده به یک کارخانه اشک گیر از توده های ما که توسط آن توده های ایرانی دیالکتیک تضاد اجتماعی و تاریخی و طبقاتی و سیاسی خود را در دریای اشک ریزان کربلا به آرامش می کشانند.

بنازم به بزمی که آنجا گدائی و شاهی مقابل نشیند

اینجا بود که عاشورای تشیع صفوی از صحنه مبارزه تاریخ کنار می رود و وسیله آرامش بخشنده به مبارزه طبقاتی می شود. یعنی کاملا عاشورا از محتوای تاریخی خود خالی می شود و بهمین ترتیب اصل ولایت که در تئوری ولایت مطلقه فقاهتی تنها اصلی است که تمامی اختیارات محمد را به فقهای مطلقه حکومتی می بخشد و حتی آنها را تا مرز سلطه بر نفوس توده ها بالا می برد. در اندیشه شریعتی بدل به سمت گیری تاریخی و عامل جهت بخشنده بحرکت تاریخ می شود و بدین ترتیب بود که سوسیالیسم طبقاتی شریعتی معنی پیدا کرد و دارای تبین فلسفی و تاریخی و دینی گردید.

والسلام