مبانی تئوریک سوسیالیسم – بخش 13
سوسیالیسم طبقاتی، سوسیالیسم ساختاری، سوسیالیسم علمی – بخش سوم
سوسیالیسم ساختاری: مقصود از سوسیالیسم ساختاری در اینجا ساختار سوسیالیسم نیست، چرا که اگر از زاویه ساختار سوسیالیسم بخواهیم به این ترم نگاه کنیم، خواهیم دید که تمامی نظریه های سوسیالیستی در عرصه ابژکتیوی آن معتقد به ساختاری برای تحقق سوسیالیسم میباشند، که توسط آن ساختار تحقق سوسیالیسم امکان پذیر میگردد و بدون آن مکانیزم یا آن ساختار، سوسیالیسم در عرصه سوبژه باقی خواهد ماند. منظور ما از سوسیالیسم ساختاری، طرح سوسیالیسم فلسفی میباشد، زیرا بهر مرتبه از سوسیالیسم که اعتقاد داشته باشیم، پایه فلسفی اولیه سوسیالیسم اعتقاد به جامعه بعنوان یک اصالت (در برابر فرد که پایه فلسفی اندیویدآلیسم است ) میباشد.
بنابراین بر همین سیاق ما در جهت طرح سوسیالیسم فلسفی یا سوسیالیسم معرفتی از همین اصطلاح سوسیالیسم ساختاری استفاده میکنیم. البته پر واضح است که تا زمانیکه یک فرد یا یک جریان و یا یک طبقه برای جامعه در برابر فرد اصالتی و هویتی قائل نباشد و اعتقاد به فلسفه اندیویدآلیستی داشته باشد نمی تواند معتقد به سوسیالیسم باشد زیرا سوسیالیسم در یک شعار عام و کلی عبارت است از جایگزین کردن اجتماع اعم از طبقه و فرد بجای و گروه یا طبقه خاص در بهرهوری اقتصادی و اجتماعی و سیاسی. در این رابطه است که در نهضت سوسیالیسم، پله اول اعتقاد به سوسیالیسم، اعتقاد به جامعه و اصالت جمع است. کلا سوسیالیسم فلسفی که زیربنای سوسیالیسم اجتماعی و سوسیالیسم اقتصادی و سوسیالیسم سیاسی میباشد، چیزی جز این نیست. بعبارت دیگر سنگ زیر بنای سوسیالیسم اقتصادی و سوسیالیسم اخلاقی و سوسیالیسم اجتماعی و سوسیالیسم سیاسی، سوسیالیسم فلسفی است. در مرحله سوسیالیسم فلسفی، فرد، اندیویدآلیست فلسفی را که زیربنای لیبرالیسم اقتصادی و لیبرالیسم سیاسی و لیبرالیسم اخلاقی میباشد، رها میکند و میکوشد در اجتماع حل شود. در اسلام، محمد توسط حج چنین پراکسیسی را دنبال میکرد. آنچنانکه میدانید قبل از اسلام مساله حج در عصر جاهلیت بصورت یک سلسله مناسک در میان بادیه نشینان عربستان وجود داشت. محمد بر پایه همان استراتژی اصلاحی - انقلابی که داشت بجای حذف این مناسک، آنرا بصورت انقلابی از درون متحول کرد و در مسیر حرکت و تحول توحیدی خود قرار داد. تحولی که محمد در حج جاهلیت ایجاد کرد و آنرا به حج توحیدی مبدل کرد، عبارت بود از استحاله حج بصورت یک پراکسیسی که فرد مسلمان در بستر آن میتواند پراکسیس سوسیالیسم فلسفی و اخلاقی را تجربه نماید. یعنی من اندیویدآلیستی خود را رها میکند و من اجتماعی را جایگزین آن سازد. برای این کار محمد توسط انجام یک سلسله مقررات در مرحله احرام حاجی تمامی علائمی که من اندیویدآلیستی یک نفر ممکن است در بستر جامعه هویت پیدا کند، مثل کشتن مثل آرایش مثل فرمان دادن و... همه بر محرم حرام میکند، تا در عرصه چنین پراکسیسی من اندیویدآلیست را در جمع ذوب نموده و با حل شدن فرد در جامعه امکان تحقق سوسیالیسم فلسفی و اخلاقی برای فرد بوجود آید. البته اعتقاد به سوسیالیسم فلسفی در نحله های مختلف فلسفی و اجتماعی و عرفانی صورت متفاوتی داشته است که برای نمونه اگر در عرصه اجتماعی دورکهیم را بعنوان بزرگترین طرفدار اندیشه سوسیولوژیستی در نظر بگیریم، در عرصه فلسفی نیز فردی مثل هایدگر که یکی از بنیانگذاران مکتب اگزیستانسیالیسم در مغرب زمین میباشد، برپایه تبیینی که از من حقیقی میکند و آنرا در برابر من مجازی یا من فردی قرار میدهد، یک فرد معتقد به سوسیالیسم فلسفی میباشد. چراکه من حقیقی هایدگر همان آدم مطرح شده در قرآن میباشد که اصالت جمعی دارد و مساوی با تمام بشریت میباشد. بهر حال در عرصه سوسیالیسم ساختاری ما به بررسی شاخه های مختلف سوسیالیسم میپردازیم و رابطه این شاخه های سوسیالیسم با سوسیالیسم فلسفی بعنوان سنگ زیربنای نهضت و اندیشه سوسیالیسم را مطرح میکنیم. نکته ای که در این رابطه نباید از نظر دور بداریم، اینکه این مرتبه از سوسیالیسم (یعنی سوسیالیسم ساختاری ) هم مانند مرتبه سوسیالیسم طبقاتی خاص مقطع تاریخی مشخصی نیست و در هر شرایط تاریخی امکان تحقق سوسیالیسم ساختاری یا سوسیالیسم فلسفی وجود دارد و میتوان هویت جمعی را جایگزین هویت فردی ساخت. البته باید در همین جا به این اصل زیر بنای سوسیالیستی هم اشارهائی هرچند گذرا داشته باشیم که معرفت سوسیالیستی در هر شاخه آن چه سوسیالیست فلسفی باشد و چه سوسیالیست اقتصادی یا سوسیالیست اخلاقی و یا سوسیالیست سیاسی باشد، بهر حال یک معرفت انسانی است نه یک معرفت طبیعی و آنچنانکه میدانید تفاوت معرفت انسانی با معرفت طبیعی در این است که در معرفت طبیعی آگاهی ما به معرفت طبیعی نقشی در تحقق طبیعی آن معرفت ندارد. مثلا اینکه ما بدانیم که جاذبه چه هست و نسبت به جاذبه معرفت پیدا کنیم یا نکنیم جاذبه کار خودش را انجام میدهد اما در معرفت انسانی قضیه کاملا صورتی عکس دارد. زیرا در معرفت انسانی تا زمانیکه ما به معرفت آگاهی پیدا نکنیم امکان تحقق آن برای ما و برای جامعه وجود ندارد. مثلا تا زمانیکه ما و جامعه انسانی به سوسیالیسم آگاهی و معرفت پیدا نکنیم، امکان تحقق سوسیالیسم وجود ندارد و در همین رابطه است که به میزانی که در مرحله سوسیالیسم معرفتی بتوانیم عمیق تر و همه جانبه تر معرفت سوسیالیسم را کسب نمائیم در مرحله تحقق سوسیالیسم غنی تر میتوانیم با موضوع برخورد داشته باشیم و این موضوع یکی از عوامل عدم تحقق پیش بینی مارکس در رابطه با سوسیالیسم بود. مارکس بر مبنای تئوری سوسیالیستی خود، پروسه جغرافیای تحقق سوسیالیسم که اول در آلمان مادّیت پیدا میکند و بعد سوسیالیسم در انگلستان برپا میشود و سپس در فرانسه سوسیالیسم عینیت خارجی پیدا میکند و در آخر در روسیه. این پیش بینی مارکس بلحاظ علمی درست بود، اما علت اینکه پروسه انجام آن صورتی کاملا عکس بخود گرفت و درست زمانیکه مارکس پیش بینی سوسیالیسم بر آلمان میکرد، فاشیسم در آلمان پرچم سوسیالیسم را بر دوش گرفت به این علت بود که مارکس به این موضوع توجه نداشت، که بهر حال معرفت سوسیالیستی هرچند دارای پشتوانه فلسفه تاریخی هم که باشد یک معرفت انسانی است که اولا باید بصورت تئوریک توسط او و امثال او تدوین پیدا کند و بعد مادّیت خارجی پیدا نماید و اینکه بخواهیم مانند تروتسکی شعار بدهیم: که ای کارگران، ما بر سوسیالیسم تصمیم گرفتهایم اگر در این راه خورشید هم بخواهد در برابر ما مقاومت کند خورشید را به زانو در میآوریم که سوسیالیست مادّیت پیدا نمی کند. ابتدا باید سوسیالیست معرفتی را در کانتکس تئوری مدون کنیم و بعد این تئوری سوسیالیستی وارد خودآگاهی جامعه و طبقه بکنیم و سپس اقدام به برپائی سوسیالیست بکنیم. درست است که مارکس میگوید وظیفه ما در عرصه تدوین سوسیالیسم فن کشف تاریخ است و درست است که مارکس میگوید سوسیالیسم و تحقق سوسیالیسم اقتصادی و اجتماعی برای بشریت یک امر محتوم میباشد و تاریخ بشر بالاخره در سر منزل نهائی خود باید سوسیالیست را تجربه نماید ولی درعین حال هرگز نباید چنین تصور کرد که سوسیالیسم یک معرفت طبیعی است که آگاهی و عدم آگاهی ما به تئوری آن نقشی در مکانیزم تحقق آن ندارد. نه چنین نیست اصل مقدماتی سوسیالیسم این است که سوسیالیسم یک معرفت انسانی است. لذا در این رابطه است که وظیفه پیشگام تدوین یا کشف تئوری سوسیالیسم در تمامی عرصه های مختلف آن اعم از سوسیالیسم فلسفی یا سوسیالیسم اخلاقی یا سوسیالیسم سیاسی و یا سوسیالیسم اجتماعی و یا سوسیالیسم اقتصادی میباشد و تا زمانیکه این تئوری سوسیالیستی توسط پیشگام مدون نشود پراکسیس اجتماعی سوسیالیست نمی تواند به انجام برسد. در همین جا بد نیست که به این نکته توجه داشته باشیم که بحران فعلی سوسیالیسم بین المللی هم، بیش از آنکه آنرا یک بحران سیاسی بدانیم باید این بحران را یک بحران در تئوری سوسیالیست بدانیم و بر پایه این نگرش به حل بحران اقدام نمائیم. تا زمانیکه بلحاظ تئوریک نتوانیم بحران سوسیالیست معرفتی را در این شرایط حل نمائیم، امکان رهائی از این بحران بین المللی سوسیالیسم برای ما وجود نخواهد داشت. و مقدمه برخورد با بحران تئوریک فوق اعتقاد بهمین اصل مطرح شده میباشد که معتقد گردیم که سوسیالیسم و تئوری سوسیالیستی یک معرفت انسانی است نه یک معرفت طبیعی لذا باید همه در جهت چکش کاری و حلاجی و تکمیل این تئوری تاریخ ساز اقدام نمایند و هرگز آن را به جبر واگذار نکنیم. در این رابطه است که نشر مستضعفین یکی از وظایف کلیدی خود را در عرصه تدوین تئوری سوسیالیستی میداند و معتقد به تدوین تئوری سوسیالیستی با خود ویژگیهای تاریخی و اجتماعی جامعه ایران میباشد و در عرصه تدوین این تئوری است که معتقد به انتقال آن به متن طبقه و جامعه جهت ایجاد خودآگاهی سوسیالیستی میباشد.
سوسیالیسم علمی یا سوسیالیسم برنامه ائی: آنچنانکه در تعریف سوسیالیسم علمی مطرح کردیم، سوسیالیسم علمی عبارت است از اجتماعی شدن تولید و توزیع میباشد و باز آنچنانکه در بحث کالبد شکافی تعریف سوسیالیسم مطرح کردیم امکان تحقق این تعریف سوسیالیست علمی در تاریخ وجود ندارد، مگر زمانیکه شکل تولید اجتماعی و شکل توزیع اجتماعی بوجود آمده باشد و برپایه این نظریه بود که مطرح کردیم که تنها زمان امکان تحقق سوسیالیسم در هر جامعه ائی پس از استقرار مناسبات سرمایهداری در آن جامعه میباشد. چراکه در عرصه مناسبات زمینداری یا فئودالیته تولید شکل جمعی ندارد و همچنین بعلت عدم شکل گیری شهرهای بزرگ توزیع و مصرف هم هنوز صورت جمعی بخود نگرفته است با شکل گیری مناسبات سرمایهداری و پیدایش ماشین است که تولید جمعی بوجود میآید و شهرها شکل میگیرند و طبقه پرولتاریای صنعتی حاصل میشود و شرایط عینی برای تحقق سوسیالیسم علمی یا سوسیالیسم برنامه ائی فراهم میگردد. بنا براین برپایه این نگرش به سوسیالیسم علمی است که سوسیالیسم علمی برعکس سوسیالیسم طبقاتی که در کانتکس مبارزه طبقاتی و نفی استثمار و نفی مقابله با تراکم ثروتها مادّیت پیدا میکرد و یا سوسیالیسم ساختاری که با تکیه سوبژکتیوی و ابژکتیوی در راستای تحقق سوسیالیسم فلسفی و سوسیالیسم اخلاقی و سوسیالیسم معرفتی و سوسیالیسم سیاسی و سوسیالیسم اجتماعی امکان تحقق اش بود، در سوسیالیسم علمی تا زمانیکه شرایط عینی و تاریخی تحقق آن مادّیت پیدا نکند، امکان تحقق آن وجود ندارد در این رابطه است که باید در بحث تئوریزه کردن سوسیالیسم علمی سرمایهداری و تحولات اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و اخلاقی و معرفتی که سرمایهداری بوجود میآورد، مد نظر قرار گیرد که بدون آن امکان تئوریزه کردن سوسیالیسم علمی وجود نخواهد داشت. آنچه میتوان در مقدمه بحث سوسیالیسم علمی بعنوان تحولات اقتصادی و سیاسی و تاریخی و اخلاقی سرمایهداری که تاثیر گذار در تئوری سوسیالیسم علمی میباشد بصورت محوری مطرح کرد عبارت است از:
1 - جایگزین شدن پول بعنوان یک واسطه در عرصه بازار تولیدی و بازار توزیعی.
2 - پیدایش ماشین بعنوان ابزار تولید در عصر سرمایهداری نه در صورت ابزار تولیدی در طول ابزار تولید گذشته انسان بلکه بصورت ابزار تولیدی که در عرض ابزار تولید گذشته قرار گرفت و رفته رفته با رشد اتوماسیون جایگزین انسان و نیروی کار گردید و بمرور زمان نیروی کار انسانی را از عرصه تولید خارج کرد و خود جایگزین آن گردید.
3- پیدایش طبقه پرولتاریای صنعتی بعنوان نیروی کار و بازوی تولید نظام سرمایهداری که با طبقه دهقان در نظام زمینداری و فئودالیته کاملا تفاوت کیفی داشت چرا که این طبقه برعکس طبقه رعیت:
اولاً: بجز نیروی کار خود که در بازار تولید سرمایهداری بفروش میگذارد دارای حداقل مالکیت بر ابزار تولید خود مانند رعیت و کارگر مناسبات ماقبل سرمایهداری نبود.
در ثانی این طبقه بعلت تمرکز در کارخانه ها، دارای قدرتی بود که طبقه رعیت و دهقان از آن برخوردار نبود و همین قدرت طبقه پرولتاریای صنعتی در نظام سرمایهداری است که به او پتانسیلی بصورت طبقه ائی برای خود میبخشد برعکس طبقه رعیت و دهقان که طبقه ائی در خود بودند.
ثالثاً: بعلت رشد اگراندیسمان تولید اضافی و ارزش اضافی و رقابت بازار و کثرت طلبی بورژوازی، استثمار یا بهره کشی بورژوازی از پرولتاریای صنعتی بشکل بی سابقه ائی افزایش پیدا کرد. که اصلا با منحنی استثمار و بهره کشی مناسبات ماقبل سرمایهداری قابل قیاس نبود.
رابعاً: علم سیانس در عرصه تکنیک بصورت طبقه تحصیل کرده که عرصه ابژکتیو آن همان ماشین و صنعت و بالاخره اتوماسیون بود، بعلت پتانسیل علمی و تکنیکی که داشتند در عرض طبقه پرولتاریای صنعتی وارد بازار تولید و بازار توزیع سرمایهداری شدند.
خامساً: با شکل گیری سرمایهداری سازشی در برابر سرمایهداری رقابتی اولیه عرصه رقابت بازار تولید و بازار مصرف سرمایهداری بطرف سازش پیش رفت که حاصل آن تمرکز سرمایه و قلت سرمایهدارها گردید.
و بدین ترتیب بود که نظام سرمایهداری در بستر ماشین و طبقه استثمار شده پرولتاریای صنعتی، جهان را در کلیت خود بصورت بازار تولید و بازار مصرف خود در آورد و تولید را از صورت فردی مناسبات گذشته خارج کرد و شکل اجتماعی به آن بخشید و مصرف و توزیع را هم از صورت بازار بسته مناسبات زمینداری که صورت تهاتری داشت خارج کرد و شکل جهانی به آن بخشید. بدین ترتیب بود که با شکل گیری تولید جهانی و مصرف جهانی در نظام سرمایهداری شرایط عینی جهت تحقق سوسیالیسم علمی که عبارت بود از اجتماعی شدن تولید و توزیع فراهم گردید ...
پیش بسوی برپائی پرچم اعتلای تئوری سوسیالیستی
پیش بسوی نجات بحران تئوری سوسیالیستی بینالمللی
پیش بسوی انتقال معرفت سوسیالیستی به متن طبقه
پیش بسوی تحقق نهضت سوسیالیسم معرفتی و سوسیالیسم اجتماعی و سوسیالیسم سیاسی و سوسیالیسم اقتصادی و سوسیالیسم اخلاقی
بر افراشته باد پرچم نهضت سوسیالیسم
برافراشته باد پرچم نهضت معرفتی سوسیالیسم
بر افراشته باد پرچم نهضت اجتماعی و اخلاقی و سیاسی و اقتصادی سوسیالیسم
ادامه دارد