تفسیر سوره تبت یا مسد - بخش اول
سوره تبت نخستین بیانیه سیاسی - اجتماعی - طبقاتی محمد در حرکت 13 ساله مکی اسلام بر علیه قطبهای ثلاثه قدرت یعنی زر و زور و تزویر بود.
مقدمه: از بعد از بعثت تاریخی محمد در 27 رجب که با پنج آیه اول سوره علق آغاز شد و با آیات اول سورههای مدثر و مزمل کامل گردید رسما مضمون و سمت گیری حرکت آینده محمد برای او تبیین گردید که بصورت مشخص این رسالت و مضمون و سمت گیری عبارت بود از:
- لتثیرو دفاین القول - امام علی - تحول سوبژکتیو یا ارتقاء خودآگاهی تودهها توسط انتقال تضادهای موجود اجتماعی - سیاسی - طبقاتی جامعه بدرون خودآگاهی آنها.
- وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلاَلَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ - سوره الاعراف - آیه 157 - تحول ابژکتیو جامعه توسط نقد سه قطب قدرت یعنی نقد زور و نقد زر و نقد تزویر یا نقد قطب قدرت که حاکمیت سیاسی سران دارالندوه بود و نقد قطب ثروت که حاکمیت اقتصادی کاروان داران و برده داران و تجار قریش بر جامعه بود و نقد قطب معرفت که حاکمیت شرک مذهبی و بتپرستی بر اندیشه تودهها بود.
البته این دو مضمون و سمت گیری حرکت محمد در دو مرحله صورت گرفت:
مرحله اول - حرکت ذهنی - نظری بود که تنها با شعار قولوا لا اله الا الله تفلحوا انجام گرفت و محمد در لوای این شعار سعی میکرد ابتدا مرحله اول استراتژی دو مرحلهای حرکت 13 ساله مکی خود را که عبارت بود از تحول سوبژکتیو یا ذهنیت تودهها به انجام برساند.
مرحله دوم - که فرآیند دوم استراتژی دو مرحلهای حرکت 13 ساله مکی محمد بود و عبارت بود از تحول عینی - اجتماعی توسط نقد سه قطب قدرت اجتماعی یعنی زر و زور و تزویر یا سیاست و اقتصاد و معرفت که با شعار وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ (حرکت انذار اجتماعی خود را از عشیره و خویشان و خانوادهات شروع کن - سوره الشعراء - آیه 214 ) انجام گرفت.
در مرحله اول محمد با انتقال تضادهای سه گانه اجتماعی که شامل تضادهای طبقاتی - تضادهای نژادی - تضادهای اجتماعی بدرون خودآگاهی تودهها صورت گرفت، زمینه تحول ذهنی تودهها یا تحول فرهنگی که بموازات در هم شکستن سنتهای اعتقادی تودهها انجام میگرفت، با شعار لا اله الا الله به انجام رساند. البته زاویه برخورد محمد در جهت نقد سنتهای اعتقادی تودهها زاویه عالمانه و آکادمیکی یا انتلکتوئلی و انتلجنتیایی نبود. چرا که محمد برای تحول ذهنی - فرهنگی - خودآگاهی - سوبژکتیو تودهها که اولین بخش استراتژی دو مرحلهای حرکت سیزده ساله مکی او را تشکیل میداد، تاکتیک محوری تحول عقلانیت موجود تودهها را انتخاب نکرد (که اگر چنین میکرد نه تنها این عمل باعث سکتاریسم محمد در تودهها میشد، بلکه مهم تر از ان باعث میشد که تودهها در یک حرکت عکسالعملی بیشتر به صیانت از سنتهای اجتماعی - تاریخی خود بپردازند که حاصل هر دو یکی بود و ان شکست مرحله اول استراتژی محمد بود که طبیعی بود با شکست مرحله اول استراتژی دو مرحلهای حرکت 13 ساله مکی محمد که نقد سنت تودههای همراه با تحول سوبژکتیو آنها بود مرحله دوم استراتژی محمد نیز که عبارت بود از تحول عینی - اجتماعی توسط نقد سه قطب قدرت اجتماعی یعنی زر و زور و تزویر به شکست میانجامید ) بلکه بالعکس تاکتیک محمد جهت تحول ذهنی تودهها تاکتیک پیامبرانه بود که در کادر شعار کلم الناس علی قدر عقولهم - پیامبر (که ما در کانتکس عقلانیت موجود تودهها دیالوگ تحول فرهنگی - سوبژکتیو - سنتی تودهها انجام میدادیم ).
در همین راستا بود که محمد تمامی وحی تاریخی خود را در کانتکس عقلانیت موجود جامعه جاری و ساری ساخت. از تصورات منطقی گرفته تا تصدیقها ی منطقی از جن و شتر و رجوم شیاطین و آسمان مسقف و... که تصورات منطقی تودهها در آن عصر بود، گرفته تا قصهها و داستانها و اساطیری که در بین تودهها ی مکه و شبه جزیره عربستان رایج بود و بالاخره امضای نظام برده داری و غیره که همگی اینها تصدیقات منطقی موجود در عصر محمد بوده است و هرگز تلاشی در جهت تغییر عقلانیت تودهها نکرد، بلکه بالعکس میکوشید تا در کادر عقلانیت موجود جامعه خودآگاهی آنها را با انتقال تضادهای اجتماعی متحول سازد (رحم الله امرء علم من این و فی این و الی این - امام علی ) بعبارت دیگر موضوع حرکت سوبژکتیوی محمد آگاهی اجتماعی و خودآگاهی نسبت به تضادهای ثلاثه اجتماعی بود نه آگاهی سیانس یا آگاهی مجرد نالج یا عقلانیت فلسفی یونان یا عقلانیت عرفانی هند و چین و یا عقلانیت لائستو و بودا و کنفسیوس و افلاطون و ارسطو که عقلانیت مسلط آن زمان بشر بود. همین موضوع کلید رمز موفقیت محمد بود و بهمین خاطر بود که محمد در هیچ مقطعی از حرکت خود نسبت به این عقلانیتهای تاریخی عصر خود حتی به اشاره هم نه در وحی تاریخی خودش و نه در کلام غیر وحی خود نامی و ذکری از آنها نکرده و کوچکترین اقتباس و تاسی از آنها نکرده که خود این دلالت بر بیگانگی این دو نوع آگاهی (آگاهی پیامبرانه و آگاهی غیر پیامبرانه میکند ) و هر روشنفکری که در هر مقطعی از تاریخ بخواهد به موفقیت اجتماعی دست پیدا کند، راهی جز راهی که محمد انتخاب کرد ندارد و آن تکیه کردن بر آگاهیهای اجتماعی کنکرت ان جامعه آن همه نه بشکل مجرد بلکه بشکل مشخص در کادر عقلانیت موجود تودههای اجتماعی آن جامعه است. بعبارت دیگر در کادر عقلانیت انقلاب کبیر فرانسه یا عقلانیت انقلاب کبیر اکتبر روسیه، ما نمی توانیم در جامعه امروز خودمان تحولی سوبژکتیو ایجاد کنیم، بلکه تنها کلید امکان تحول سوبژکتیو جامعه ایران عبارت است از اینکه هر گونه تحول فرهنگی و سنتی و سوبژکتیو باید در کادر عقلانیت موجود تودهها که یک عقلانیت مذهبی - اسلامی - تشیعی میباشد صورت گیرد. هر حرکتی خارج از این کانتکس در این مرحله تاریخ جامعه ما ره آوردی جز شکست قطعی و سکتاریسم نخواهد داشت. این موضوع شاه کلید رمز شکست حرکتهای روشنفکرانه تاریخ کشور ما در طول یک قرن گذشته میباشد که یا مانند جلال آل احمد به تجلیل سنتها پرداختند همراه با نفی عقلانیت انقلاب کبیر فرانسه یا مانند حزب توده با تکیه بر عقلانیت انقلاب کبیر اکتبر روسیه و پشت کردن به عقلانیت مذهبی موجود جامعه ما خواستند تحول فرهنگی ایجاد کنند، یا مانند کسرویها کوشیدند با نفی مکانیکی عقلانیت موجود مذهبی جامعه زمینه تحول فرهنگی تودهها را فراهم کنند، یا مانند بازرگانها و سیدجمالها و عبدهها کوشیدند بر مبنای عقلانیت انقلاب کبیر فرانسه زمینه تحول فرهنگی تودهها را فراهم سازد. که حاصل همه این حرکتها ی یکصد ساله تاریخ روشنفکری ما جز شکست رهآورد دیگری نداشته است و تنها حرکت سوبژکتیوی که در این حرکت یکصد ساله تاریخ روشنفکری تاریخ ما موفق بوده است حرکت معلم کبیرمان شریعتی بوده است که به دلایل ذیل موفق بوده و توانسته است یک تحول فرهنگی در تاریخ روشنفکری ما ایجاد کند و حرکت او از محفل روشنگری بیرون بیاید و به متن ذهنی تودهها ریزش کند.
دلیل اول - اینکه شریعتی در استراتژی دو مرحلهای خود (مرحله اول تحول سوبژکتیوی جامعه - مرحله دوم تحول ابژکتیوی جامعه ) با اولویت دادن ارزشی و زمانی به مرحله اول یعنی تحول سوبژکتیوی خود تحول فرهنگی جامعه ایران در مرحله سوم حرکت خود که موفق ترین مرحله حرکت او بود (مرحله اول حرکت سوبژکتیوی شریعتی مرحله اسلام شناسی مشهد بود که مرحله انطباقی حرکت سوبژکتیوی او میباشد که شریعتی تحت تاثیر فرید وجدی میکوشید با تاسی از انقلاب کبیر فرانسه تحول فرهنگی خود را به انجام برساند در مرحله دوم حرکت سوبژکتیوی شریعتی او از اسلام انطباقی فرید وجدی وارد تاریخ اسلامی میشود که خود این مرحله هم اگرچه جنبه گذار داشت ولی باز نسبت به مرحله سوم که اسلام تاریخی بود جنبه انطباقی داشت در مرحله دوم شناخت اسلام و تحول سوبژکتیوی از کانال تاریخ اسلام شکل میگرفت که این مرحله از کنفرانس روش شناخت اسلام شروع میشود و کنفرانسهای سیمای محمد و غیره همه در این رابطه مطرح گردید. البته قابل ذکر است که مرحله شناخت اسلام از طریق تاریخ اسلام با مرحله شناخت اسلام تاریخی که مرحله سوم میباشد کاملا متفاوت میباشد مرحله سوم حرکت سوبژکتیوی شریعتی مرحله شناخت اسلام و تشیع و... همه بعنوان یک موضوع و پدیده تاریخی میباشد که بزرگترین معجزه و کشف شریعتی در مرحله سوم حرکت سوبژکتیوی او است که این مرحله از حرکت سه مرحلهای سوبژکتیوی شریعتی مرحله تطبیقی نامیده میشود و برای فهم این کشف شریعتی تنها کافی است که با تاریخی کردن وحی توسط محمد که عامل تمامی موفقیت محمد بود مقایسه کنیم ) بر هیچکدام از عقلانیتهای مسلط زمان خود اعم از عقلانیت انقلاب کبیر فرانسه مانند بازرگان و سیدجمال و عبده یا عقلانیت انقلاب کبیر اکتبر مانند جلال آل احمد و خلیل ملکی و نخشب و حزب توده یا عقلانیت فلسفی یونان مانند مطهری و طباطبائی یا عقلانیت فقهی حوزه مانند خمینی و مدرس و... تکیه نکرد، بلکه تنها بر عقلانیت تشیع - اسلامی - مذهبی جامعه تکیه کرد و آنچنانکه خودش در کنفرانس انسان و اسلام دانشکده نفت آبادان گفت، کار خود را در این مرحله استخراج و تصفیه منابع فرهنگی شیعه و اسلام میدانست تا توسط آن بتواند برعکس آنچه ارتجاع مذهبی که در کارخانه پتروشیمی فقاهتی خود از خون تریاق میساخت تریاق اسلام و تشیع فقاهتی را بدل به خون کند.
دلیل دوم - اینکه شریعتی بر پایه خودآگاهی اجتماعی که نقد سه قطب قدرت جامعه بود (زر و زور و تزویر ) بود عقلانیت موجود مردم را متحول ساخت نه بر اساس عقلانیتهای دیگر زمان مثل بازرگان و سیدجمال و عبده.
دلیل سوم - اینکه شریعتی تحول سوبژکتیوی یا فرهنگی جامعه را مقدم بر تحول ابژکتیوی یا عینی جامعه میدانست و در این رابطه آنچنانکه بارها خودش میگفت: "علت شکست انقلاب مشروطیت در مقایسه با پیروزی انقلاب کبیر فرانسه در این است که انقلاب مشروطیت ما با چند فتوی شروع شد اما انقلاب کبیر فرانسه با صد سال کار فکری روشنفکرها.
حرکت پیامبرانه - حرکت عالمانه: آنچه تا اینجا در رابطه با مرحله اول استراتژی دو مرحلهای در حرکت 13 ساله مکی محمد آموختیم، عبارت است از اینکه تاکتیک محوری محمد بر تحول فرهنگی و تغییر سنتها ی موجود جامعه در بستر عقلانیت موجود جامعه، که ما نام این تاکتیک محوری محمد در حرکت 13 ساله مکی تاکتیک پیامبرانه میگذاریم که بزرگترین رمز موفقیت محمد در بستر پروسس تحول تاریخی خود بود. چراکه محمد با آگاهیهای اکادمیک و کلاسیک و نظری و ذهنی تحول فرهنگی سنتی ایجاد نکرد، بلکه فقط با خودآگاهی اجتماعی (مقصود خودآگاهی شناخت تودهها به تضادهای سه گانه درون جامعه میباشد ) بود که توانست تودهها سنتی را سیاسی کند و پس از سیاسی کردن تودهها سنتهای تاریخی خود آنها را بدست خود آنها به نقد بکشد. اینجا بود که محمد هیچگاه بتهای مورد پرستش تودهها را بدست خود یا بدست اطرافیان خود نابود نمی کرد بلکه شیوه محمد در نابود کردن بتها به این شکل بود که هر قبیلهای باید بدست خود بت مورد پرستش خود را در هم بشکند چراکه بت نمایش تمامی فرهنگ و سنت و ذهنیت و سوبژکتیو باطل جاهلیت بود که اگر بدست محمد در هم میشکست قطعا دو باره با شکل قوی تری رویش میکرد ولی زمانیکه بدست خود تودههای مردم قبیله شکسته میشد دیگر امکان رویش دوباره آن وجود نداشت .
ادامه دارد