ما و نشر مستضعفین – بخش 12
سیری تاریخی و تحلیلی و توضیحی و تفسیری بر گذشته نشر مستضعفین از ارشاد 1347 تا امروز:
شریعتیهای رزمی، شریعتیهای بزمی، شریعتیهای حزبی از بهمن 57 تا 30خرداد 60
انقلاب ضد استبدادی 57 بخاطر:
- سزارین شدن و نارس شدن و کوتاه مدت بودن مبارزه جنبش ضد استبدادی.
- هژمونی نا متجانس و از راه رسیده.
- رهبری جنبش اجتماعی شهری بر جنبشهای طبقاتی و دمکراتیک.
- عدم سازماندهی و عدم تشکیلات و عدم آگاهی تودههای انقلابی.
- بنبست تشکیلاتی و سیاسی و تئوریک جنبشهای چریک گرائی در دو بخش مذهبی و غیر مذهبی.
- متلاشی شدن سریع ماشین سیاسی و نظامی و پلیسی و اداری حکومت پهلوی بعلت فساد و جنایت و وابستگی و ضد مردمی بودن ماهیت آن نظام.
- دخالت مستقیم کشورهای متروپل سرمایهداری جهانی جهت جلوگیری از متلاشی شدن ماشین نظامی و ماشین اداری و ماشین اقتصادی شاه که همگی دست پختهای نظام سرمایهداری جهانی تحت رهبری امپریالیسم امریکا شکل گرفته بود.
- عدم آمادگی برنامهائی و تشکیلاتی و تدارکاتی و تئوریک رهبری منفرد انقلاب.
- سرازیر شدن نیروهای غیر سیاسی و غیر انقلابی حوزه نشین داخلی و خارج نشین خارجی جهت کسب کرسیهای قدرت در خلاء نیروهای انقلابی.
10. ائتلاف شتابزده لیبرالیستهای مذهبی با حوزه نشینان فقاهتی جهت میراثبری هرچه بیشتر از قدرت.
11. خلاء تشکیلاتی نیروهای سازمانگرایانه حزبی خط شریعتی.
12. تشتت و تفرقه در جریانهای مذهبی و غیر مذهبی جنبش سیاسی کشور بعلت هویتطلبی و هژمونیطلبی و بیگانگی با تودهها و...
همه و همه باعث گردید که یک شرایط کاملا شناوری بعد از انقلاب بر کشور ایران حاکم گردد که هر دستهائی سعی میکرد تا قبل از تثبیت اوضاع از آب گل آلود موجود برای خود قبائی از قدرت تهیه نماید و در این رابطه بود که هر دستهائی چنین میپنداشت که در عرصه توازن نیروهای بعد از انقلاب این او است که دارای وزن ثقل میباشد لذا میکوشید که برای خود از قدرت سهم شیر صاحب گردد اینجا بود که هنوز خورشید قدرت شاه در 22 بهمن غروب نکرده بود که جنگ تقسیم قدرت سراسر ایران را از بالا تا پائین در آتش خود فرو برد که در یک دسته بندی اجمالی میتوانیم این تضادها را از بالا تا پائین بصورت ذیل ترسیم نمائیم.
دسته اول: که بعلت پایگاه اجتماعی و مذهبی رهبر جنبش اجتماعی 22 بهمن خود را وارث بیچون و چرای انقلاب میدانست و با اشتهای تمامیتخواه خود میکوشید تمامی مدعیان غیر خودی را از صحنه تقسیم باز تقسیم قدرت بیرون نماید این دسته بعلت اینکه فاقد تشکیلات و برنامه و تئوری و تجربه و تدارکات بود تنها راه مصادره کرسیهای قدرت نهادینه کردن آنها توسط رای مردم میدانست که البته برای این منظور کوشید که از یک حرکت دو مؤلفهائی استفاده نماید یعنی از یکطرف با ائتلاف موقت با لیبرالهای مذهبی از تجربه حکومتداری آنها استفاده نماید از طرف دیگر با چراغ خاموش توسط رای مردم و قدرت بسیجی که بلحاظ مذهبی داشت اقدام به نهادینه کردن قدرت بکند به این دلیل بود که این دسته در نوک پیکان تحولات بعد از انقلاب 22 بهمن قرار گرفتن این دسته بلحاظ سوبژکتیوی دارای این ویژگیها بودند:
الف - متحجّر و سنت گرا
ب- معتقد به اسلام فقاهتی
ج - معتقد به هژمونی روحانیت
آن زمان همچنین بلحاظ ابژکتیو این دسته دارای این ویژگیها بودند:
الف - تنها تشکیلات مورد اتکای آنها در قبل از انقلاب، تشکیلات کلاسیسم و سنتی حوزه بود
ب - نهادهای قدرتی که از بعد از 22بهمن بدون فوت وقت جهت تثبیت قدرت خود برپا کردند در سه شاخه نظامی و سیاسی و اقتصادی تقسیم میشد که همگی اینها دارای قدرتی پارالل با دولت لیبرال بودند که اینها عبارت بودند از:
اول: نهادهای نظامی که شامل دو نهاد سپاه و کمیتههامی شد.
دوم: نهادهای سیاسی که شامل حزب جمهوری و تشکیلات روحانیت تحت عنوان روحانیت مبارز میشد.
سوم: نهادهای اقتصادی که از جهاد گرفته تا بنیادهای رنگارنگ و ...
البته مکانیزمهائی که این دسته برای کسب و تصاحب قدرت انتخاب کرده بود متفاوت بود که بخشی توسط نهادینه کردن و بخشی توسط شورای انقلاب که بصورت در بست در اختیار آنها بود و بخشی توسط انتصاب ها از بالا صاحب میشدند اما از آنجائیکه مهمترین بخش قدرت بخش قوای سه گانه حکومت بود لذا این دسته بلا فاصله پس از سرنگونی حکومت شاه دست بکار شد تا با بهرهبرداری از احساسات تودهها امر نهادینه کردن و تصاحب قوای سه گانه قدرت را بوسیله رایهای تودهها که از آنها میشود به انجام برساند چراکه بخوبی اگاه بودند که گذشت زمان به ضرر آنها است چراکه آگاهی تودهها رفته رفته باعث میگردد تا رایهای آنها از آنها رمیده شوند و دیگر آنها آن قدرت و توانائی بسیج تودهها را از دست بدهند در این رابطه بود که بلافاصله پس از سرنگونی شاه درحالی که هنوز این دسته آدرس ساختمانها حکومت به درستی نیاموخته بود ماشین رای گیری و انتخابات توسط دولت لیبرال براه افتاد و تودهها را بدون اینکه بدانند چی به چی است و اصلا شناختی نسبت به انتخابهای خود در عرصه رای گیری داشته باشند توسط فتوای تکلیف امام فقاهت به پای صندوقها میبردند و اینچنین بود که قانون اساسی رژیم مطلقه فقاهت با رای مردم به شکلی صد در صد دسپاتیزم و به صورتی که این دسته میخواست توسط مجلس خبرگان فقاهت شکل گرفت و تا تودهها و نیروها بخود آمدند دیدند که این دسته توسط این قانون اساسی اتوکراتیک به تمام معنا تمام تخم مرغهای قدرت را در سبد خود قرار داده و هیچ مفری برای انتقال و ریزش قدرت از بالا برای مردم باقی نگذاشته البته این قسمت از انتقال قدرت مربوط به چهره رسمی قدرت بود و گرنه همین دسته منهای این شکل بورژوازی انتقال قدرت بر پایه سه اصل ولایت و مهدویت و فقاهت برای خود دولت در سایه بصورت مشروع و مخوفی شکل داده بود که مطابق آن تنها خود را نماینده صالح خدا و پیامبر و امام زمان در زمین جهت تصاحب قدرت میدانست ولاغیر و بدین ترتیب بود که تا تودههای خسته بر گشته از 22 بهمن بخود آمدند دیدند که توسط باورهای سنتی و تاریخی و اعتقادی آنها این جناح قدرت تحت دو مؤلفه مشروعیت و مقبولیت اختاپوسی از قدرت درست کرده است که از سر تا ذیل همه در خدمت آنها قراردارد اینجا بود که این دسته پس از کسب قانون اساسی حکومت برای اینکه حداکثر استفاده از قدرت کاریزمات ولایت قبل از فوت ولایت بکند جهت تثبیت قدرت در چنگال خود انتخابات پس از انتخابات راه افتاد که در مدت تقریبا یکسال بعد از انقلاب عملیات انتقال قدرت به این جناح توسط نهادینه شدن بر پایه مشروعیت و مقبولیت به پایان رسید و یک مرتبه این دسته از راه رسیدهائی که نه بر دار بود و نه بر بار بدل به مخوف ترین نظام حکومتی تاریخ ایران و حتی تاریخ بشر گشتند اینجا بود که تودههاو نیروها به یکباره در یافتند که چه کلاه گشادی به سرشان رفته ولی تا بخود آمدند کار ار کار گذشته بود ولایت بعلاوه مهدویت بعلاوه فقاهت توسط شکل بندی بورژوازی حکومت بدل به یک سونامی گشته بود که هیچ نیروئی را یارای مقاومت در برابر آن بود.
دسته دوم: همان لیبرالهای محلّل قدرت بودند که دسته اول بعلت عدم توانائی و عدم تجربه و عدم شناخت حکومتداری در مرحله انتقال قدرت از پهلوی به ولایت و فقاهت آنها را که هم صاحب تجربه بودند و هم آشنای به راههای حکومت بودند بعنوان وجه المعامله این انتقال خطرناک بکار گرفتند و با این ائتلاف موقت انتقال قدرت بود که به یک باره بازرگان در چهره دمکراسی در برابر مقام عظمای ولایت به زانو درآمد و خطاب به او گفت: "که بعد از خداوند آسمان در زمین جنابعالی قرار گرفتهائی" اینجا بود که این دسته بموازات انتقال قدرت رفته رفته قدرت مصرفی خود را از دست میداند و بموازات اینکه احساس میکردند که اصلا حضور آنها در ائتلاف در جهت تقسیم قدرت و مشارکت قدرت نیست و جناح تمامیت خواه مطلقه فقاهتی حتی حاضر به تحویل حداقل قدرت در مرحله تثبیت قدرت به آنها نیست کوشیدند که از خود بجای نیروی ائتلاف نیروی رقیب و بالاخره جناح رفرمیته و در نهایت اپوزسیون بسازند تا جناح مطلقه فقاهت را در نقطهائی وادار به تمکین در برابر تقسیم قدرت بکنند. اما بمرور زمان این جناح دریافت که جناح مطلقه فقاهت بیدی نیست که با این بادها بلرزد و اینجا بود که تمامی جریانهای دسته دوم رفته رفته توسط یک حرکت عقب گردی پله پله کرسیهای قدرت را از دست دادند و پس از اینکه جناح مطلقه فقاهت حتی به حضور آنها در مجلس هم تن نداد بصورت یک جریان بیرون از نظام در شکل بازنشسته آنهم توسط اعلام جلسات ختم در روزنامه اطلاعات به تماشای قدرت نظام مطلقه فقاهت نشستند.
دسته سوم: جریانهای جنبش چریکی بودند که با پروسه سرنگونی 57 رژیم پهلوی از زندانهای شاه بیرون آمده بودند و پس از آزادی از زندان شاه دست به بازسازی تشکیلات گذشته خود زده بودند و از آنجائیکه در منشور تئوری آنها تمام راههای موفقیت و پیروزی به کسب قدرت سیاسی ختم میشد لذا زمانیکه نمد قدرت شاه را بر زمین افتاده دیدند کوشیدند تا بهر شکلی شده از این نمد قدرت برای خود کلاهی دست و پا کنند که البته از آنجائیکه بلحاظ ایدولوژیک دسته سوم به دو بخش چریکهای مذهبی و چریکهای مارکسیستی تقسیم میشدند بهمین دلیل مکانیزمی که هریک از این دو جناح چریکی برای تصاحب قدرت یا مشارکت در قدرت انتخاب کرده بود متفاوت بودند جناح مذهبی جریان چریکی کوشید با تکیه بر هویت مذهبیاش که مورد تائید تودههای مذهبی شهری بود از طریق همان مکانیزمهای بورژوازی قانون اساسی توسط مشارکت در انتخابات فرمایشی جناح مطلقه فقاهتی پلههائی از قدرت را از رئیس جمهوری گرفته تا نمایندگی مجلس نصیب خود کند ولی رفته رفته بمرور زمان زمانیکه دریافتند که رهبری مطلقه فقاهت حتی حاضر به انتقال حداقل قدرت به آنها نیست این جناح مکانیزم قدرت یابی سیاسی خود را عوض کرد و دست از جا نماز پهن کردن در برابر رهبری مطلقه فقاهتی که روزی او را مجاهد اعلام میکرد روز دیگر رهبر مبارزه ضد امپریالیست و... بردارند و با سازماندهی نظامی بشکل مخفی و آشکار خود را آماده تقسیم قدرت توسط قدرت و سلاح و سرنیزه بکنند که این تصمیم دوم این جریان باعث گردید تا سونامی چریک گرائی که برای مدتی خود را تسلیم تودههاکرده بود بشکل مهیبی دوباره از سرگرفته شود و تا 30خرداد 60 که این سونامی خود را به ساحل قدرت رسانید تمامی جنبشهای اجتماعی و طبقاتی و دمکراتیک جامعه را تسلیم خود کند و همه را با خود تا ناکجا آباد قدرت ببرد بهرحال 30سال این سونامی قدرت به هر دری خود را زد تا کلید قفل قدرت ولایت مطلقه فقاهتی را پیدا کند اما جز قبرستانهای کشته و جز زندانهای شکنجه و جز در بدری سیاسی و جغرافیائی کوچکترین هدیهائی نتوانست از رژیم مطلقه فقاهت دریافت کند که بالاخره این سونامی از همه جا رانده و از همه جا مانده بعلت تخریب کردن تمامی پلهای پشت سر خود هنوز از پای ننشسته و در جهت کسب کرسیهای قدرت که تنها هدف استراتژیک آنها میباشد دست بهر گونه معاملهائی حتی با سرمایهداری جهانی میزند چراکه حیاتش در گرو کسب قدرت است جناح دوم دسته سوم که همان جریانهای چریک گرائی مارکسیستی بودند بعلت مذهبی بودن متن تودههای شهری اگرچه در آغاز کوشیدند همگام با جناح اول چریکی مذهبی تلاشی جهت کسب قدرت بکند اما خیلی زود فهمید که رژیم مطلقه فقاهتی رژیمی نیست که تن به مشارکت قدرت با آنها بدهد اینجا بود این جریان پس از قرع و انبیق کردن درونی که بعضا به انشعابهای پیوسته میانجامید راهی جز روی آوردن به اقلیتهای قومی حاشیه کشور از کردستان تا گنبد و بلوچ و حتی جنگلهای شمال و... برایش نمانده لذا در این راستا بود که اینها برای به تسلیم کشاندن رژیم مطلقه فقاهتی دامنه چریک گرائی حرکت خود را به اقلیتهای قومی کشاندند و با نظامی کردن سریع فضای سیاسی بعد از 22 بهمن حتی از همان اسفند سال 57 نبرد سرنوشت ساز کسب قدرت سیاسی خود را از سر گرفتند که البته این جناح چریکی هم اگرچه پس از 30 سال هنوز بر آن راستا پیش میروند و معتقدند که توسط این راهکار میتوانند رژیم مطلقه فقاهتی تسلیم زور خود بکند بهرحال تا کنون هیچ دستاورد سیاسی و نظامی جز همان دستاوردهای مطرح شده فوق جناح مذهبی چریکی نصیبش نشده است.
دسته چهارم: جنبشهای دمکراتیک و طبقاتی داخلی بودند که بعلت اینکه در پروسه یکساله جنبش اجتماعی 57 به سبب عدم پتانسیل تشکیلاتی و هژمونیک تحت هژمونی جنبش اجتماعی 57 قرار گرفته بودند که این امر باعث گردید تا پس از تثبیت هژمونی روحانیت فقاهتی بر جنبش اجتماعی 57 این جنبش ها بصورت خواسته و ناخواسته هژمونی روحانیت فقاهتی را در مرحله انتقال قدرت از شاه و سرنگونی رژیم پهلوی بپذیرند و خود را دنبال رو جنبش اجتماعی 57 بکنند که حاصل این استراتژی تحمیلی آن شد که جنبشهای طبقاتی و دمکراتیک داخلی هرچند در عرصه یکساله جنبش اجتماعی 57 تا بهمن 57 توانستند ضربات کاری بر رژیم پهلوی وارد کنند اما با سرنگونی رژیم پهلوی و انتقال قدرت به رژیم مطلقه فقاهتی از بعد از بهمن 57 با حاکمیت و تثبیت رژیم مطلقه فقاهتی هیچگونه حرکت مستقلی جهت بازسازی و آسیب شناسی حرکت گذشته خود از خود نشان ندادند در نتیجه این امر باعث گردید تا زمینه برای تاخت تازی رژیم مطلقه فقاهتی که بدست آنها بر کرسی حکومت نشسته بود فراهم گردد به این ترتیب بود که این جنبشها از بعد سرنگونی بهمن 57 وضعیت پرفراز و نشیبی طی کردند که پیچیده ترین بخش آن پروسهائی بود که جنبش دانشجوئی در این مدت طی کرد چراکه رژیم مطلقه فقاهتی پس از اینکه در سال 58 توانست تثبیت نسبی حکومت مطلقه فقاهتی خود را بدست بیاورد دیگر خود را نیازمند جنبشهای طبقاتی و دمکراتیک داخلی نمی دید و از آنجائیکه این جنبشها بدلیل ضعف تشکیلاتی و ضعف هژمونی خود جای پائی برای نفوذ جنبش سیاسی چریکگرائی مذهبی و مارکسیستی شده بودند لذا بموازات تثبیت نسبی حکومت مطلقه فقاهتی از همان اواسط سال 58 بخصوص از بعد از جریان سفارت امریکا رژیم مطلقه فقاهتی حاکم تصمیم گرفت که بالاخره با جنبشهای طبقاتی و دمکراتیک و سیاسی داخلی که در راس آنها جنبش دانشجوئی قرار داشت تسویه حساب نهائی بکند در این راستا بود که از همان زمان سناریوی تسویه حساب انگیزاسیونی انقلاب فرهنگی بهار 59 توسط سر انگشتان اجرائی رژیم مطلقه فقاهتی تنظیم گردید و از این مرحله بود که جنبشهای طبقاتی و دمکراتیک داخلی پس از اینکه خود را در برابر این بهمن سرنیزهائی رژیم مطلقه فقاهتی دیدند راهی جز عقب نشینی سنگر به سنگر برای خود ندیدند و بدین ترتیب بود که تا 30 خرداد 60 در تمامی دانشگاهها و کارخانههای ما توسط سرنیزههای سیاسی و نظامی و مذهبی رژیم مطلقه فقاهتی دارها برچید و خونها شستند و تقریبا رژیم مطلقه فقاهتی توانست رهبری سرنیزهائی خود را بر جنبشهای دمکراتیک و طبقاتی داخلی تثبیت نماید.
ادامه دارد