سوره قدر تبین کننده رسالت فردی و اجتماعی پیشگام - بخش آخر
تفسیر سوره قدر: بنابراین با عنایت به آن چه گفته شد، سوره قدر از معدود سورههای قرآن میباشد که:
اولا: تمامی آیات پنجگانه آن با یکدیگر پیوند موضوعی دارد. چراکه همه در باب یک موضوع صحبت میکند و آن موضوع همان قدر میباشد.
ثانیا: از سورههای مکی میباشد که در سه سال اول بعثت محمد نازل شده است. یعنی سه سال اولی که محمد تحت لوای شعار قولو الا اله الا الله تفلحوا فقط در جهت اعلام توحید به عنوان جهان بینی تلاش و مبارزه میکرد و میکوشید بر پایه این جهان بینی آن چنان که فوقاً به اشاره رفت در جامعه ایجاد تحول سوبژکتیوی بکند تا با آن تحول سوبژکتیوی بینش و عینک و نگاه و دید تودهها را دچار تحول مثبت بنماید.
البته این متدلوژی محمد جهت تحول در سوبژکتیو فرد و جامعه بر پایه توحید مختص خود محمد نمیباشد بلکه پیش از محمد بنیانگذار این دکترین عملی - نظری ابراهیم خلیل بود که توسط نفی بت پرستی و شرک و اعلام توحید به عنوان جهان بینی پس از عبور از مراحل متعدد جهان شناسی جهت انقلاب سوبژکتیوی تاریخی - اجتماعی -فردی بشریت مطرح کرد:
سوره الانعام آیه 75تا 79: وَكَذَلِكَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِیكُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ - فَلَمَّا جَنَّ عَلَیهِ اللَّیلُ رَأَى كَوْكَبًا قَالَ هَذَا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِینَ - فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَذَا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِنْ لَمْ یهْدِنِی رَبِّی لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّینَ - فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَذَا رَبِّی هَذَا أَكْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ یا قَوْمِ إِنِّی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ - إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِی لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِیفًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِینَ - و بدینسان ابتدا جهت رسانیدن ابراهیم به مرحله یقین در توحید وجود را به او نشان دادیم - پس از این مرحله بود که ابراهیم جهت انتقال آن جهان بینی توحیدی به تودهها جهت تحول سوبژکتیوی آنها از جهان شناسی شروع کرد تا تودهها را به مرحله جهان بینی توحیدی برساند. در این رابطه بود که - آنگاه که تاریکی شب فرا گرفت و ستارهها آشکار شدن ابراهیم با اشاره به ستاره و مخاطب قراردادن مردم به تودهها گفت اینست پروردگار من پس هنگامی که با روشن شدن هوا ستارهها ناپدید شدند. ابراهیم گفت من افلین را دوست ندارم - پس در شبی دیگر زمانی که ماه در آسمان ظاهر شد ابراهیم با اشاره به آن خطاب به تودهها گفت این است پروردگار من و چون ماه پس از مدتی غروب کرد ابراهیم خطاب به تودهها گفت اگر پروردگارم من را هدایت نکند، من از گروه الضالین خواهم بود - پس چون روز شد و خورشید ظاهر شد ابراهیم با اشاره به خورشید خطاب به تودهها گفت این است پروردگار من و آنگاه که پس از مدتی خورشید غروب کرد ابراهیم خطاب به تودهها گفت ای مردم من بیزارم از آنچه شما شرک میورزید - پس از طی این مراحل جهان شناسی بود که یک مرتبه با یک جهش ابراهیم از توحید بر پایه جهان شناسی روی گردانید و شعار بزرگ و سترگ خود که همان توحید به عنوان جهان بینی بود سر داد و اعلام کرد: همانا بر گرداندم روی خود را به سوی آنکه آفرید آسمانها و زمین بر پایه توحید و من نیستم از مشرکین".
و بدینسان بود که ابراهیم بنیانگذار توحید به عنوان جهان بینی و بنیانگذار لیلة القدر تحول سوبژکتیو ی اجتماعی - تاریخی بشریت بر پایه توحید به عنوان جهان بینی شد. و از بعد از این قیام آگاهی بخش ابراهیم بود که همه ساله تمامی مسلمانان به تاسی از حرکت ابراهیم شب بعد از عرفات در مشعر میمانند تا در لیلة القدر مشعر ابراهیم برخود بر آشوبند و به مرحله تحول سوبژکتیوی فردی و جمعی یا من و مائی دست پیدا کنند تا در صبح فردا پس از طلوع فجر در سرزمین منی عشق مبارزه ابژکتیوی فردی (کشتن اسماعیلت در منا) و اجتماعی (رمی جمره سه نمایش قدرت زر و زور و تزویر در جامعه) به نمایش گذارد. که مشعر لیلة القدر است شب بر آشوبیدن فردی اجتماعی بر خویش است و تو چه میدانی لیلة القدر چیست؟
پیامهای سوره قدر برای پیشگام امروز جامعه:
- ایجاد تحول صحیح سوبژکتیو ی در جامعه قبل از انجام هرگونه تحول ابژکتیوی:
نخستین پیامی که سوره قدر به پیشگام امروز جامعه ما میدهد عبارت از اینکه قدر اجتماعی هر جامعه در مرحله لیلة القدر آن جامعه توسط پیشگام آن جامعه ساخته میشود و بر پایه تعیین این قدر است که سرنوشت آینده جامعه مشخص میشود. این قدر اجتماعی است که در لیلة القدر آن جامعه برای آن جامعه ایجاد سوبژکتیو اجتماعی میکند. توسط این سوبژکتیو اجتماعی است که جامعه توان آن را پیدا میکند تا بر خود بیاشوبد و خود را به صحنه آزادی در منا برساند. بنابراین هیچ تحول ابژکتیوی فردی و اجتماعی به وجود نمیآید مگر اینکه قبل از آن تحول سوبژکتیوی در لیلة قدرش به وجود آمده باشد. به عبارت دیگر هر گونه تحول ابژکتیوی بعد از طلوع فجر فردا در گرو تحول سوبژکتیوی اختیاری فردی اجتماعی امشب تو میباشد. پس لیلة القدر مرحله شعور و عقلانیت تو است تا در خود و جامعهات تامل کنی و آن شناختی که از عرفات کسب کردهای در لیلة القدر مشعر به شعور بدل سازی. مثنوی صفحه 731 سطر 2168 به بعد:
عاقل آن باشد که او با مشعله است / او دلیل و پیشوای قافله است
پی رو نور خود است آن پیش رو / تابع خویش است آن بی خویش رو
مومن خویش است و ایمان آورید / هم بدان نوری که جانش زو چرید
و باز در همین رابطه میتوانیم از قانون فوق این نتیجه بگیریم که هرگونه حرکت اجتماعی و فردی که فردا در منا نشائت گرفته از تحول سوبژکتیوی لیلة القدر مشعر نباشد محکوم به شکست قطعی خواهد بود آن چنان که ما در تاریخ خودمان در دو انقلاب مشروطیت و فقاهتی 57 این قانون را تجربه کردیم چراکه به قول معلم کبیرمان شریعتی:
"رمز شکست دو انقلاب فوق در قیاس با پیروزی انقلاب کبیر فرانسه در این میباشد که انقلاب کبیر فرانسه با صد سال رنسانس سوبژکتیوی و کار فکری انجام گرفت اما دو انقلاب ایران با چند تا فتوی به پیروزی رسید و همین امر بود که باعث گردید که ره آورد انقلاب کبیر فرانسه سال 1789 برای تودههای مغرب زمین و تودههای کشورش جایگزین کردن عینک حقی کانتی به جای عینک تعبدی و تقلیدی و تکلیفی قبلی اسکولاستیکی باشد در صورتی که ره آورد دو انقلاب مشروطیت و فقاهتی ایران برای تودههای ما جز نهادینه کردن جهان بینی تقلیدی و تعبدی و تکلیفی دستاورد دیگری نداشته است و این ره آورد شوم عامل تمامی نظامهای دیکتاتوری 2500 سالهای است که بر گرده تودههای ما تا کنون حکومت راندهاند" و تا زمانیکه سوبژکتیو تقلید و تعبد و تکلیف جای خود در نگاه تودههای ما با سوبژکتیو حق و خودآگاهی و انتخاب بدل نکند، هزار سال دیگر هم حتی اگر هزار تا انقلاب دیگر هم انجام گیرد دو به اره آن نظامهای به صورت استبدادی مهیبتر از استبداد قبلی بر گرده تودههای ما سوار خواهند شد و شعارها تودههای ما این خواهد بود که سال به سال دریغ از پارسال یا کی بد رفته که بدتر جای نگرفته باشد. اینجا است که به این اصل کلی و قانون لایتغییر دست پیدا میکنیم که تنها راه رهائی از اتوکراتیک و استبداد و دسپاتیزم انفجار سوبژکتیوی در نگاه مردم میباشد و با این انفجار سوبژکتیوی در نگاه و دید مردم است که دیگر حنای ایدئولوژیهای مقلد پرور و مکلف ساز و متعبد پرور از رنگ خواهد افتاد و جای آن نگاه و جهان بینی حقی و عقلی و دلیلی خواهد نشست. مثنوی دفتر چهارم صفحه 759 سطر 2760 به بعد:
تو بدان فخر آوری کز ترس و بند / چاپلوست گشت مردم روز چند
هر کرا مردم سجودی میکنند / زهر اندر جان او میکنند
چونک بر گردد از او آن ساجدش / داند او کان زهر بوده موبدش
گر بگویم انچ دارم در درون / بس جگرها گردد اندر حال خون
بس کنم خود زیرکان را این بس است / بانگ دو کردم اگر در ده کس است
- آزادی حقیقی در سرزمین منا در گرو قدر ساخته شده در لیلة القدر مشعر تحول سوبژکتیو جامعه است:
با شکل گیری این سه فوندانسیون سوبژکتیوی در وجدان تودهها است که آزادی به شکل مثبت (دمکراسی و سوسیالیسم و پلورالیسم معرفتی) و به شکل منفی آن (نقد عملی و نظری یا رهائی از قدرتهای زر و زور و تزویر یا تیغ و طلا و تسبیح یا استبداد و استثمار و استحمار یا قدرت و ثروت و معرفت یا فرعون و قارون و بلعم آن سه ستونی که در منا آن را رمی کردیم) تحقق پیدا خواهد کرد و با تحقق چنین آزادی است که آزادی در منی بعد از مشعر پس از رمی بتهای ثلاثه قدرت و کشتن اسماعیل شخصی خویش به صورت کلمه طیبهای در خواهد آمد. که مانند شجره طیبهائی ریشه آن در جامعه ثابت میماند ولی شاخ و برگ این درخت آزادی تا آسمان همه تاریخ گسترده خواهد شد:
"سوره ابراهیم – آیات 24 و 25 - أَلَمْ تَرَ كَیفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَیبَةً كَشَجَرَةٍ طَیبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّمَاءِ - ... وَیضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یتَذَكَّرُونَ - ای محمد آیا ندیدی که پروردگارت چگونه برای فهم و خودآگاهی تودهها مثالی میزند که: کلمه طیبه (آزادی) مانند درخت طیبه است که ریشه آن ثابت میباشد و شاخ و برگ اش در آسمانها".
پس برای اینکه خودمان و جامعهمان دو به اره گرفتار شیطان نفسانی و قدرتهای ثلاثه استبداد و اتوکراتیک و دسپاتیزم و اریستوکراسی روحانیت و اسکولاستیک قرون وسطائی و... نشود و به دروازههای آزادی در شکل مثبت و منفی آن دست پیدا کند و دو به اره ارتجاع فرهنگی و سیاسی و طبقاتی بر سرنوشت حکومت پیدا نکند و هر روز درخت آزادش در بستر دمکراسی و سوسیالیسم و پلورالیسم معرفتی ریشه دار تر گردد فقط و فقط یک راه وجود دارد و آن تعویض عینک تقلیدی و تعبدی و تکلیفی تودهها به عینک حقی و عقلی و دلیلی توسط انفجار سوبژکتیوی در باورهای اعتقادی - سنتی و تاریخی تودههای جامعه میباشد که با انقلاب در باور یا سوبژکتیو تودهها زمینه برای تحول کیفی ابژکتیو اجتماعی فراهم میگردد.
- برای ساختن قدر اجتماعی جامعه در مرحله لیلة القدر آن جامعه باید ابتدا مکانیزم تحول سوبژکتیوی آن جامعه مشخص را کشف کنیم چراکه هر جامعهائی قدر خاص خود دارد و قدر هیچ جامعهائی مانند هم نمیباشد:
حال که تا اینجا در یافتیم که رمز هر تحول علمی ابژکتیوی جامعه در گرو تحول سوبژکتیوی جهان بینی افراد آن جامعه میباشد، مهمترین سوالی که در این رابطه در همانجا مطرح میشود، عبارت است از اینکه چگونه میتوانیم در یک جامعهای مانند جامعه ما که تودههای آن از یک تاخیر فکری و فرهنگی و سنتی و اعتقادی و مذهبی و اجتماعی و تاریخی برخوردار میباشند، این انفجار سوبژکتیوی را به وجود آوریم؟ البته طرح این سوال یکی از محوریترین سوالهائی که هر پیشگام تودهها در هر شرایط تاریخی به صورت فردی یا تشکیلاتی و جمعی باید بکند و بر پایه نوع پاسخی که به این سوال میدهد استراتژی حرکت خود را تنظیم نماید. بدون طرح این سوال هیچ فردی و هیچ جریانی نمیتواند هیچگونه تحول کیفی ابژکتیوی اجتماعی ایجاد کند. البته باید این حقیقت را هم از نظر دور نداشت که طرح این سوال از طرف پیشگام چه پیشگام فردی باشد و چه پیشگام جمعی و تشکیلاتی باشد باید به صورت محوری و متنی باشد نه به صورت حاشیه ائی. چراکه بر پایه پاسخ به این سوال محوری است که استراتژی و تاکتیک محوری اجتماعی پیشگام شکل میگیرد. لذا در این راستا است که از بعد از پاسخ به این سوال است که با تنظیم و تدوین استراتژی و تاکتیک پیشگام تمامی حرکتهای سوبژکتیوی و ابژکتیوی پیشگام چه به شکل فردی و چه به شکل تشکیلاتی باید بر پایه این استراتژی تدوینی و تنظیمی انجام گیرد و دیگر هر حرکتی چه سوبژکتیوی و چه ابژکتیوی که از طرف پیشگام چه به شکل فردی و چه به شکل اجتماعی صورت گیرد و در خدمت این استراتژی نباشد باطل و منحرف و لغو خواهد بود. در این راستا است که قبل از اینکه ما این سوال پاسخ تئوریک خودمان را عرضه کنیم، جهت تشحیذ ذهن مخاطب بدواً این سوال تاریخی و محوری را از نگاه دیدگاههای مختلف مدعی انقلاب سوبژکتیوی گذشته جامعه خودمان مورد آزمایش قرار میدهیم تا بینیم در گذشته تاریخی ما مدعیان پیشگام اجتماعی چه پاسخی به این سوال دادهاند.
از میرزا ملکم خان لاتاری شروع میکنیم پاسخی که میرزا ملکم خان در خصوص مکانیزم تحول سوبژکتیوی تودههای ما مطرح کرده است عبارت میباشد از روی آوری و تسلیم شدن به فرهنگ مغرب زمین میباشد همان مکانیزمی که شاگرد میرزا ملکم خان سید حسن تقی زاده با طرح شعار: من بمب تسلیم و تقلید به فرهنگ غرب را در جامعه ایرانی منفجر کردم اگر میخواهید تحول سوبژکتیوی در جامعه ایجاد کنید تنها راه این است که از فرق سر تا ناخن پا به شکل مقلد وار فرنگی شویم.
دومین مدعی پیشگامی که سوال فوق را در برابر او قرار میدهیم تا به پاسخ در باب آن بپردازد سید جمال الدین اسدآبادی میباشد که پاسخی که او جهت این تحول سوبژکتیوی میدهد با تاسی از داستان مسجد مهمان کش مثنوی میگوید برای تحول سوبژکتیوی باید در برابر فرهنگ غرب بایستیم و بر پایه شعار سلفیه به قرآن باز گردیم و بر پایه بازگشت به اسلام اولیه انفجار سوبژکتیو را در نگاه تودهها به وجود آوریم.
سومین مدعی پیشگامی که جهت پاسخ به سوال فوق انتخاب میکنیم تقی ارانی است که معتقد است که مکانیزمی که برای ایجاد تحول سوبژکتیوی تودهها ی کشورمان باید به آن تکیه کنیم تبلیغ و ترویج ماتریالیسم دیالکتیک و سوسیالیسم علمی میباشد توسط این مکانیزم است که ما میتوانیم به اوره های مذهبی و سنتی و تاریخی و قومی جامعهمان را دچار تحول سازیم.
چهارمین مدعی پیشگامی که در برابر این سوال جهت پاسخ قرار میدهیم احمد کسروی است که معتقد است که برای ایجاد تحول سوبژکتیوی در خودآگاهی تودههای مان تنها مکانیزمی که وجود دارد عبارت میباشد از نفی اعتقادات مذهبی تاریخی شیعه و دعاها و احادیث و...غیرو میباشد که تودههای ما با تمسک به آنها به پاسیفیسم و ارتجاع و جزمیت گرفتار شدهاند بنابراین اگر ما بتوانیم این آثار را از اذهان تودههای مان پاک کنیم بیشک انفجار سوبژکتیوی در اذهان تودههای ما حاصل خواهد شد.
پنجمین مدعی پیشگامی که جهت پاسخ به این سوال تاریخی انتخاب میکنیم جلال آل احمد است که مکانیزمی که او برای تحول سوبژکتیوی تودهها ی ما مطرح میکند غرب ستیزی در اشکال مختلف غرب فرهنگی و غرب اقتصادی و غرب سیاسی بر پایه تکیه بر سنتهای گذشته مذهبی و تاریخی و اجتماعی میباشد لذا بازگشت به سنتهای گذشته تاریخی و مذهبی و اجتماعی از نظر جلال آل احمد تنها راه ایجاد تحول سوبژکتیوی در جامعه میباشد.
ششمین مدعی پیشگامی که در برابر این سوال تاریخی قرار میدهیم محمد حنیف نژاد میباشد که مکانیزمی که جهت تحول سوبژکتیوی جامعه ما پیشنهاد میکند، روی آوری به مبارزه مسلحانه دراز مدت است که از دیدگاه او در بستر این مبارزه مسلحانه است که تودهها ی ما میتوانند به انفجار سوبژکتیوی دست پیدا کنند.
هفتمین مدعیانی پیشگامی که جهت پاسخ در برابر این سوال تاریخی قرار میدهیم مهندس مهدی بازرگان و دکتر فرج دباغ (عبد الکریم سروش) هستند که پاسخ مشترکی که این دو نفر جهت انفجار سوبژکتیوی تودههای ما میدهند تکیه بر مدرنیسم غربی یا مدرنیزه کردن بر پایه تجربه غربی چه مدرنیزه ابزاری و چه مدرنیزه معرفتی و چه مدرنیزه سیاسی و اجتماعی میباشد. که توسط آن با روی آوری به نظام لیبرالیسم غربی در عرصه اقتصادی که همان سرمایه داری میباشد و لیبرالیسم اخلاقی و لیبرالیسم معرفتی میتوانیم به این انفجار سوبژکتیوی تودهها دست پیدا کنیم.
هشتمین مدعی که جهت پاسخ به این سوال انتخاب میکنیم خمینی است که معتقد است که برای تحول سوبژکتیوی جامعه باید جامعه ما بازگشت به فقه جواهری شیخ حسن نجفی و برپائی مراسم عزاداری سنتی بکند و بر پایه این فقه سنتی و این حوزههای علمیه سنتی و این عزاداری سنتی محرم ما میتوانیم تحول سوبژکتیوی را در تودههای مسلمان شیعه جامعه خودمان که 90% جامعه را تشکیل میدهند به وجود آوریم.
نهمین مدعی پیشگامی که جهت پاسخ به این سوال انتخاب میکنیم معلم شریعتی میباشد که پاسخی که او به این سوال در خصوص چگونگی مکانیزم ایجاد تحول سوبژکتیوی جامعه میدهد عبارت میباشد از ایجاد خودآگاهی اجتماعی بر پایه خودآگاهی اعتقادی است. به عبارت دیگر از نظر شریعتی خودآگاهی اعتقادی سر پل انتقالی جهت ایجاد خودآگاهی اجتماعی میباشد که با ایجاد این خودآگاهی اعتقادی ما میتوانیم آن انفجار سوبژکتیوی را در جامعه به وجود آوریم که خود انفجار سوبژکتیوی عاملی جهت به وجود آمدن خودآگاهی اجتماعی و خودآگاهی انسانی در تودهها میشود چراکه از نظرگاه شریعتی خودآگاهی اعتقادی تنها با عصیان بر علیه تشیع صفوی و بازگشت به تشیع علوی امکان پذیر میباشد و پس از بازگشت به تشیع علوی از آنجائیکه تشیع علوی یا تسنن محمدی از آنچنان پتانسیلی برخوردار میباشد که بتواند تودهها را جهت تحول اجتماعی هدایت و تجهیز نماید، بنابراین بر این پایه است که شریعتی معتقد است که با خودآگاهی اعتقادی بر پایه تشیع علوی ما میتوانیم تحول سوبژکتیوی در جامعهمان به وجود آوریم. بر پایه ایجاد این خودآگاهی اعتقادی است که شریعتی وارد تئوری پردازی میشود .چراکه شریعتی بر عکس سیدجمال و عبده ایجاد خودآگاهی اعتقادی را بر پایه شعار سلفیه یا بازگشت به اسلام قرن ششم میلادی تبیین نمیکند. چراکه معتقد است که آنچنان اسلامی که سیدجمال و عبده از آن دم میزنند هرچند هم که ناب باشد ولی توان زندگی کردن در جامعه قرن بیستم بشریت را ندارد و برای اینکه بتوانیم خودآگاهی اعتقادی به وجود آوریم، باید به گذشته جهت گذشته پرستی نرویم بلکه به گذشته جهت گذشته شناسی برویم و پس از اینکه توانستیم به آن اسلام ناب دست نخورده علی و محمد و ابوذر دست پیدا کنیم، باید آن اسلام را وارد قرن بیستم کنیم تا بتواند در قرن بیستم زندگی کند اگر چنین کردیم آن وقت است که میتوانیم توسط چنین اسلامی و چنین تشیعی خودآگاهی اعتقادی و بالتبع خود آگاهی اجتماعی ایجاد کنیم. حال سوال بزرگی که در این مرحله در برابر شریعتی قرار میگیرد عبارت از اینکه چگونه میتوانیم اسلام محمدی و تشیع علوی را وارد قرن بیستم بکنیم تا این اسلام و این تشیع بتواند در قرن بیستم دارای حیات اکتیوی باشد و دنباله رو اسلام سر سید احمد خان هندی یا اسلام انطباقی مهندس مهدی بازرگان که از اسلام جهاد و مبارزه و کار و راه طی شده شروع کرد و به اسلام مطهرات رسید و بالاخره در پایان عمر سر از اسلام آخرت گرای دنیا گریز در آورد که تعبیر دیگری از سکولاریسم میباشد. تنها پاسخی که شریعتی میتواند به این سوال استراتژیک بدهد اینکه پیوند تطبیقی بین اسلام اولیه با ادبیات کلاسیک علمی قرن نوزدهم و بیستم میباشد. اینجا است که از نظر شریعتی اگر این پیوند به صورت تطبیقی انجام بگیرد میتواند خودآگاهی اعتقادی ایجاد کند و از خودآگاهی اعتقادی به خودآگاهی اجتماعی دست پیدا کنیم و اگر نه اگر این پیوند آن چنان که در تئوریهای عام و خاص و مشخص سازمان مجاهدین خلق دیدیم به صورت انطباقی با ادبیات کلاسیک علمی قرن نوزدهم و بیستم صورت گیرد، نه تنها اینچنین اسلامی و اینچنین تشیعی نمیتواند برای تودههای ما ایجاد خودآگاهی اعتقادی بکند و زمینه ایجاد خودآگاهی اجتماعی فراهم کند و بلکه بالعکس باعث ایجاد جزمیت و دگماتیسم در خود پیشگام نیز میشود که این جزمیت اعتقادی اسلام انطباقی معلول دوآلیسمی است که در اسلام انطباقی مجاهدین خلق به شکل چپ و در اسلام انطباقی بازرگان و دکتر عبدالکریم سروش در شکل راست آن هویت پیدا میکند و ریشه آن دوآلیسم که به غلط ارتجاع مذهبی حاکم آن را التقاط مینامد (چراکه اصل التقاط اگر به معنای مخلوط شدن اسلام با تفکر غیر اسلامی باشد این ترم و اصطلاح برای ارتجاع مذهبی حاکم بیشتر زیبنده است تا برای مجاهدین خلق و بازرگان و دکتر فرج دباغ به خاطر اینکه پایه فلسفی و منطقی و اپیستمولوژی اسلام دگماتیسم حوزه از آن ارسطو و فلسفه مغرب زمین و یونان میباشد که از قرن دوم هجری تاکنون با اسلام ارتجاعی حوزه ترکیب گردیده و آن اسلام را به دنبال خود یدک میکشد. ) بنابراین مشکل اسلام انطباقی مجاهدین و بازرگان و سروش مشکل دوآلیسمی آنها است که به علت برخورد انطباقی که بین اسلام آنها و اندیشههای خارج از آن حال یا ادبیات علمی کلاسیک قرن بیستم باشد مثل مجاهدین یا علم سیانس قرن نوزدهم باشد مثل بازرگان و یا عرفان و لیبرالیسم معرفتی و اقتصادی و سیاسی باشد مثل سروش این اسلام نمیتواند با آن اندیشه به صورت دیالکتیکی پیوند پیدا کند و وحدت ارگانیسمی خود را به کف آورد. لذا به علت این عدم انضمام دیالکتیکی دو اندیشه است که در اسلام انطباقی همین وجود دوآلیسم باعث میگردد تا حرکت و فرد را آبستن بحران کند. چراکه در بستر حرکت این دوآلیسیم باید در مقطعی خود را به یکطرف بشکند. آن چنان که در بحران سال 53 تا 55 سازمان مجاهدین خلق مشاهده کردیم که این دوآلیسم بالاخره خود را به طرف ماتریالیسم دیالکتیک شکست و یا در اندیشه بازرگان دیدیم که این دوآلیسم در آخر کار خود را به طرف اسلام دگماتیسم آخرت گرای دنیا گریز شکست و یا در اندیشه سروش دیدیم که این دوآلیسم اندیشه او توسط طرفداران او بالاخره خود را در لیبرالیسم گنجی و محسن سازگارا و... شکست. اما در اسلام تطبیقی شریعتی به خاطر اینکه این دوآلیسم اسلام انطباقی و آن التقاط گرائی ارسطوئی اسلام دگماتیسم ارتجاعی حوزه وجود ندارد و شریعتی بر پایه انضمام دیالکتیکی بین اسلام و ادبیات کلاسیک انقلابی توانسته است اسلام تطبیقی مونیستی که توانائی زندگی کردن را دارد عرضه کند لذا این اسلام توانسته است علاوه بر اینکه در بستر زمان هویت دیالکتیکی خود را حفظ نماید و هرگز دچار آن بحران اسلامهای انطباقی و دگماتیسم نگردد زمینه و عامل خودآگاهی اعتقادی در جامعه ما حتی در پائین ترین بخش اجتماعی به لحاظ تاخیر مذهبی و فرهنگی بشود و توسط این خودآگاهی اعتقادی است که شریعتی توانسته است در جامعه ما ایجاد خودآگاهی اعتقادی بنماید که حاصل آن به وجود آمدن حرکت سازمان گرایانه تودهائی شده است.
والسلام