نعلهای وارونه زدنهای رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران از آغاز تاکنون
- استراتژی سیاسی بر پایه نعل وارونه:
تا آنجا که ما اطلاع داریم ریشه ضرب المثل نعل وارونه از این مصرع مولوی اخذ شده که میگوید: "ترکمانا نعل را وارونه زن" آنچه مسلم است اینکه از آنجائیکه اسبها که مهمترین وسیله ایاب و ذهاب دوران ماقبل ماشین بشر بودند برای اینکه جهت افزایش تحرک و سرعت خود نیازمند به کاهش اصطکاک با زمین بودند برای این کار کف پاهای آنها را به جای کفشک نعلهای آهنینی هلالی شکل با میخ نصب میکردند که توسط آن اسب راحتتر میتواند حرکت نماید.
ولی عیبی که این نعلها داشت و دارد این بود که به علت شکل هندسی مشخصی که داشت از آنجائیکه جادههای رونده اسب کلا خاکی بودند نقش شکل هندسی به جا مانده از نعل اسبها بر روی خاک بهترین وسیلهائی بود که توسط آن دشمن میتوانست حرکت راکب اسب را دنبال نماید لذا برای رد گم کردن دشمن و ردیاب تنها مکانیزمی که برای راکب اسب باقی میماند این بود که نعل پای اسبان خود را به صورت وارونه نصب نماید تا توسط آن حرکت رفت و برگشت اسبان بر خاک به صورت عکس نمایش داده شود یعنی رفت آنها به صورت برگشت در خاک و جاده نمایش داده شود و برگشت آنها به صورت رفت و بدین ترتیب بود که دیگر امکان ردیابی برای ردیاب وجود نداشت چراکه همه چیز به صورت عکس آن تجلی میکرد و واقعیت و نفس الامر در دل ظاهر یا دثار در دل شعار گم میشد و بدین ترتیب بود که مکانیزم نعل وارونه در عرصه تاریخ سیاست رژیمهای ضد مردمی و توتالیتر و دسپاتیزم و اتوکراتیک و غاصب بشر به صورت یک استراتژی سیاسی در آمد. چراکه این رژیمهای ضد خلقی توانستند توسط این استراتژی با حرکتهای ظاهری و ضد انگیزهائی از شعله ور شدن عصیان و اعتراض و قیام تودهها جلوگیری نمایند و تودهها را در بودن و بدبختی و مظلومیت خودشان راضی نگه دارند. در تاریخ بیش از چهارده قرن اسلام بیشترین بهره وری که رژیمهای غاصب و ضد مردمی از این استراتژی نعل وارونه کردهاند رژیمهای سه گانه بنی عباس و صفویه و رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران میباشند. که توسط این استراتژی نعل وارونه توانستهاند برای سالیان سال تودهها را در ذلت خود راضی نگه دارند و از مبارزه و عصیان تودهها جلوگیری نمایند و بدین ترتیب بود که خواجه نظام الملک با اشاره به تاج ملکشاه سلجوقی به ملکشاه سلجوقی گفت آنچه وجود تاج شما را بیمه میکند این عمامه سر ما است و تا زمانیکه این تاج تو از پاسداری عمامه من برخوردار نباشد حتی برای یک روز هم در برابر عصیان مردم دوام نمییابد و باز در همین رابطه بود که به قول حامد الگارد میرزا حسن شیرازی فتوا دهنده تحریم تنباکو خطاب به ناصرالدین شاه میگفت: "اذا رایت الملوک علی ابواب العلما فقولوا نعم العلما و نعم الملوک و اذا رایت العلما علی ابواب الملوک فقولوا لست العلما و لست الملوک" آن زمانیکه ملوک را در خانه روحانیون دیدی بگو هم روحانیون خوباند و هم سلاطین ولی آن زمانی که روحانیون را در کاخ سلاطین دیدی بگو نه سلاطین درستاند و نه روحانیون" و باز در همین رابطه است که ما میتوانیم پاسخ این سوالهای فربه تاریخی خود را بیابیم که چرا حکومت بنیامیه با آن همه سرکوب و جنایت و کشت و کشتار نتوانست بیش از یک قرن دوام پیدا کند؟ اما رژیم غاصب و ضد مردمی بنی عباس توانستند بیش از پانصد سال بر گرده مسلمانان سوار شوند و آخرالامر هم با شمشیر هلاکو سرنگون شود نه با عصیان و مبارزه تودههای مسلمان؟
چرا جلادان صفویه که حتی آنچنانکه تاریخ میگوید آنچنان در سرکوب تودهها افراط میکردند که شکنجه گران آدم خواری به استخدام خود در آورده بودند و مبارزین را به صورت زنده در چنگ این آدم خوارها قرار میدادند تا آنها زنده زنده این مبارزین مردم را بخورند، توانستند بیش از دو قرن بر تاریخ این ملت حکومت کنند؟
چرا شاه عباس صفوی این جلاد بالفطره تاریخ بشریت خود را کلب استان علی و امام رضا مینامید؟
چرا مامون عباسی با آن همه ترفند کوشید تا امام رضا را به آمدن به ایران و ولایتعهدی خود مجبور بکند؟
چرا مامون عباسی اینهمه در مناظره و ترجمه کتب فلسفی فلاسفه یونان اصرار میورزید؟ و هم وزن این کتب به مترجمین آن طلا میبخشید؟
چرا رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران این همه بازار سفر حج و کربلا و... در این زمان گرم نگه داشته است؟
چرا رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران در سال 58 کوشید تا با تسخیر سفارت آمریکا پرچم شعار مبارزه ضد امپریالیستی را در دست خود بگیرد و توسط آن تمامی مبارزین واقعی ضد امپریالیست ایران را خلع شعار و خلع ید بکند؟
چرا در جنگ صفین در آخرین لحظهائی که توسط مالک اشتر فرمانده لشکر اسلام تکلیف جنگ به نفع علی در حال پایان یافتن بود معاویه به پیشنهاد عمرو عاص قرآنها بر سر نیزه کرد؟
چرا علی در جنگ صفین فرمان پایکوب کردن قرآنهای سر نیزه معاویه داد؟
چرا در جنگ جمل نوک پیکان حمله علی و سپاه او در جهت به زانو در آوردن شتر و کجاوه عایشه قرار داشت؟
چرا آنچنانکه قرآن میگوید فرعون در سرکوب قیام موسی به مردم میگفت: "إِنِّي أَخَافُ أَنْ يبَدِّلَ دِينَكُمْ – من میترسم که موسی دین شما مردم را عوض کند؟ - آیه 26 - سوره غافر".
چرا رژیم مطلقه فقاهتی در سال 57 شعار نفی استبداد و سرنگونی شاه را در سرلوحه برنامه خود قرار داد؟ آیا واقعاً سردمداران رژیم مطلقه فقاهتی ضد سلطنت و ضد شاه و آزادیخواه بودند؟ مگر همینها نبودند که بر طبل نصحیت اعلیحضرت و حفظ نظام شاه و سلطنت میکوبیدند؟
چرا رژیم مطلقه فقاهتی از سال 63 به بعد شعار جنگ و جنگ تا پیروزی خودش را بدل به شعار دفاع ملی و دفاع مقدس کرد؟
چرا رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در بهار سال 59 شعار انقلاب فرهنگی را جهت انجام کودتای سیاه خود در دانشگاههای ایران سر داد؟
چرا در سال 60 و 61 که دوران اوج اختناق و سرکوب و شکنجه و قتل و عام و نسل کشی آزادی خواهان در تاریخ ایران و اسلام و بشر میباشد و آنچنانکه دکتر پیمان در امت خود اعلام میکرد حتی زنان باردار با جنین خود از فتوای نسل کشی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران محروم نماندند؟ رژیم جنایت شعار زندان باید دانشگاه بشود سر میداد؟
چرا سردمداران رژیم مطلقه فقاهتی در سال 57 در مصاحبه با روزنامه لوموند شعار آزادی زنان ایران سر دادند؟ مگر اینها همانهائی نبودند که در سال 41 و 42 به خاطر حق انتخابات زنان در تعیین سرنوشت خود در جریان شورای ایالتی ولایتی پهلوی دوم که با تحریک کندی مطرح شد بر علیه شاه قیام کردند؟
چرا در جریان نهضت مردمی عاشورای سال 88 رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران به جای اینکه نسل کشی خود را به نمایش بگذارد پرچم دفاع از حریم عزاداری امام حسین را بلند کرد؟
چرا معاویه با آن همه قدرت تلاش کرد تا انگشتان قطع شده نائله زن عثمان و پیراهن خونین عثمان را از مدینه به دمشق و شام بیاورد و آن پیراهن خونین عثمان و انگشتان قطع شده نائله را بر پرچمی سیاه بر بالای سر خود نصب کرده بود و جنگ خود با علی را جنگ انتقام خون عثمان از علی مطرح میکرد؟
چرا رژیم مطلقه فقاهتی این روزها اینقدر بر تجلیل از ظاهر قرآن و بیتوته کردن ایام رجب در مساجد و برپائی قالبی عزاداری امام حسین و... پای می فشارد؟
چرا در شرایطی که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران کوچکترین فریاد آزادی خواهی حتی اگر از دهان سردمداران خود نظام هم باشد با ضد انسانیترین شکل سرکوب میکند شعار دفاع از حرکت آزادی خواهانه ملت عرب در مصر و تونس و یمن و... سر میدهد؟
چرا رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران در زمانی که جنایات ضد انسانیاش در شکنجه گاههای کهریزک و اوین و گوهردشت و... زبانزد خاص و عام شده بود شعار دفاع از شکنجه شدگان ابوغریب و گوانتانما و... سر داد؟
چرا رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران در این شرایط حتی بیش از بشار اسد و حزب بعث سوریه از نظام توتالیتر و ضد خلقی حزب بعث سوریه که تنها سوپاپ اطمینان حفظ و تجهیز حزب الله لبنان میباشد دفاع میکند؟
چرا رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران که میراث خوار غاصب تجاوز امپریالیسم امریکا به عراق و افغانستان میباشد در برابر تجاوز امپریالیسم به لیبی سکوت انتخاب کرده است؟
چرا رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران در این زمان تا این اندازه بر تجلیل از قالبهای مذهبی از نماز گرفته تا زیارت ائمه و عزاداری بر آنها و گرم نگه داشتن تنور حج و... میکوشد؟
چرا رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران با برپائی سمینارهای بینالمللی ضد تروریستی میکوشد در این زمان خود را ضد تروریست نشان دهد؟
چرا رژیم مطلقه فقاهتی حاکم از آغاز تکوین حکومت خود تا به امروز میکوشد که زیر پرچم فلسطین و مبارزه با اسرائیل بیش از حتی سردمداران و انقلابیون گذشته و حال فلسطین سینه بزند و حتی به قول یاسر عرفات از آویزان کردن چفیه فلسطین بر گردن خویش هویت انقلابی و تاریخی برای خود کسب کند در حالیکه به قول یاسر عرفات مقدار فحشی که اینها به انقلابیون بر حق فلسطینی دادهاند بیش از تمامی حمله و هجمههائی است که اسرائیل از آغاز تکوین خود به انقلابیون فلسطینی داده میباشد؟ آیا واقعاً اینها آنچنانکه مدعی هستند ضد صهیونیست یا ضد امپریالیست هستند؟
چرا رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران تا این اندازه از فرقهائی شدن جنبش مردم بحرین حمایت میکند؟ آیا به لحاظ ماهیت حکومتی و میزان سرکوب و خشونت و قتل و انسان کشی فرقی بین حکومت بشار اسد و آل خلیفه بحرین وجود دارد؟ در سوریه در بوق و کرنای رژیم مطلقه بلاهت و فقاهت حاکم بر ایران آزادیخواهان و جنبش مردمی سوریه که حزب بعث سوریه از آنها سیل خون به راه انداخته است عوامل صهیونیست معرفی میکند در صورتی که در بحرین شهدای آزادی خوانده میشود؟
چرا در تابستان سال 67 رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران دست به نسل کشی درون زندانها زد؟
چرا رژیم مطلقه فقاهتی از سال 58 اقدام به سازماندهی دانشجویان وابسته به خود تحت عنوان دفتر تحکیم وحدت یا بسیج دانشجوئی یا انجمن اسلامی کرد؟
چرا رژیم مطلقه فقاهتی از سال 88 به بعد شعار اسلامی کردن علوم انسانی سر میدهد؟ و ریشه تمامی انحرافات دانشگاهها را علوم انسانی میداند؟
چرا رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران از سال 58 تا کنون شعار حمایت از فقه سنتی صاحب کتاب جواهر سر میدهد؟
چرا رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران توسط اکبر ولایتی در رادیو تلویزیون خود میکوشد تا رژیم ضد انسانی صفویه را تقدیس کند؟
چرا رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران از سال 58 تا کنون میکوشد از خرافه گرائی و خرافه پرستی تحت لوای دفاع از سنت و... حمایت نماید؟ دفاع تمام عیار رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران از رژیم توتالیتر مالکی در عراق به چه خاطر است؟
چرا رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران از رژیمهای نسل کش مستبد عمر بشیر در سودان و بشار اسد در سوریه و مالکی در عراق و... حمایت استراتژیک میکند؟ اما همین رژیم با رژیمهای قذافی در لیبی و آل خلیفه در بحرین و... مبارزه میکند؟
چرا رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران میکوشد تحت لوای شعار ضد آمریکائی و ضد اسرائیلی و ضد تروریستی در مدت سی سال گذشته تمامی نسل کشی و زن ستیزی و آزادکشی و... خود را بپوشاند؟
چرا رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران در سال 88 با شعار عاشورا به جنگ عاشورائیان رفت؟ و با شعار حمایت از روحانیت به جنگ روحانیون مخالف؟ و با شعار آزادیخواهی به جنگ آزادیخواهان میرود؟ و با شعار ضد تروریستی به جنگ انقلابیون؟ و با شعار اسلام خواهی به جنگ اسلام مترقی میرود؟ و با شعار وحدت حوزه و دانشگاه به جنگ دانشگاه میرود؟ و با شعار راه قدس از کربلا میگذرد به جنگ انقلاب رهائی بخش فلسطین میرود؟ و با شعار استقلال به جنگ رهائی میرود؟ و با شعار حجاب به جنگ رهائی زن میرود؟ و با شعار ولایت به جنگ مردم سالاری و دمکراسی میرود؟ و با شعار فقه سنتی به جنگ اجتهاد میرود؟ و با شعار حمایت از روحانیت به جنگ مرجعیت غیر دولتی میرود؟ و با شعار آزادی به جنگ آزادی میرود؟ و با شعار نفی اسرائیل به جنگ انقلابیون فلسطین میرود؟ و با شعار تجلیل از شعائر به تحریف از حقایق میپردازد؟ و با شعار حمایت از قرآنهای بر سر نیزه به مصلوب کردن قرآنهای ناطق میپردازد؟ و با شعار حمایت از تشیع صفوی به مسخ تشیع علوی میپردازد؟ و با حمایت تبلیغی از شریعتی او را با صلیب حکومت مصلوب میکند؟ و با شعار عدالت نظام سرمایه داری را مشروعیت میبخشد؟ و با شعار بانکداری اسلامی ربا و استثمار را مشروعیت میبخشد؟ و با شعار ملیت و ایرانیت به جنگ مبارزات رهائی بخش اقلیتهای مذهبی و منطقهائی ایران میرود؟ و با شعار انتظار به جنگ ختم نبوت پیامبر میرود؟ و با شعار شریعت به جنگ حقیقت میرود؟ و با شعار انقلاب به جنگ اصلاحات میرود؟ و با شعار رفرمیسم به جنگ انقلاب و تغییر میرود؟ و با شعار مردم به جنگ مردم میرود؟ و با شعار فقه به جنگ اسلام میرود؟ و با شعار زیارت به جنگ شهادت میرود؟ و با شعار قصاص به جنگ انسان میرود؟ و با شعار مستضعفین به جنگ طبقه کارگر میرود؟ و با شعار تجلیل از قرآن به جنگ حقیقت قرآن میرود؟ و با شعار جمهوری اسلامی به جنگ جمهوری شورائی میرود؟ و با شعار مشروعیت فقهی به جنگ مقبولیت مردمی میرود؟ و با شعار عاشورای سنتی به جنگ عاشورای حسینی میرود؟ و با شعار نماز تکلیفی به جنگ نماز معراجی میرود؟ و با شعار تسنن اموی به جنگ تسنن محمدی میرود؟ و با شعار سنت به جنگ آگاهی میرود؟ و با شعار مذهب به جنگ مذهب میرود؟ و با شعار فقه به جنگ دین میرود؟ و با شعار مطهری به جنگ شریعتی میرود؟ و با شعار فلسفه به جنگ عرفان میرود؟ و با شعار روحانی به جنگ دانشجو میرود؟ و با شعار دانشجو به جنگ جنبش میرود؟ و با شعار حزب به جنگ دمکراسی میرود؟ و با شعار بازار به جنگ کارگر میرود؟ و با شعار بسیج به جنگ نهضت میرود؟ و با شعار جهاد به جنگ برنامه میرود؟ و با شعار نظام به جنگ مردم میرود؟ و با شعار آخرت به جنگ دنیا میرود؟ و با شعار پرومته به جنگ آگاهی میرود؟ و با شعار کتاب به جنگ کتاب میرود؟ و با شعار شهادت به جنگ فدیه و فدی و ایثار میرود؟ و با شعار قلم به جنگ با نوشته میرود؟ و با شعار مفاتیح به جنگ با قرآن میرود؟ و با شعار مدرس به جنگ با مصدق میرود؟ و با شعار عرفان و هنر و شعر به جنگ با مسئولیت و تعهد میرود؟ و با شعار اعدام به جنگ با انتخاب و جسارت میرود؟ و با شعار کربلا به جنگ با عاشورا میرود؟ و با شعار حج به جنگ با ایمان میرود؟ و با شعار نماز جمعه به جنگ با نماز صفه میرود؟ با شعار دین به جنگ با ملیت میپردازد؟ و با شعار ملیت به جنگ با رهائی میپردازد؟ و با شعار مجاهد به جنگ با مجاهد میپردازد؟ و با شعار منافق حقیقت را ذبح شرعی میکند؟ و با شعار علم دانشگاه را به زندان میکشد؟ و با شعار ورزش نسل جوان را به بردگی خود در میآورد؟ و با شعار حوزه دانشگاه را به چالش میکشد؟ و با شعار دانشگاه دانشجو را مصلوب فقه میکند؟ و با شعار زن ستیزی خود را مشروعیت میبخشد؟ و با شعار مسجد مدرسه را نفی میکند؟ و با شعار تکلیف فقهی حق را ذبح میکند؟ و... پاسخ تمامی این سوالها در یک کلمه عبارت است از نعلهای وارونه زدن برای توجیه حاکمیت خود بر تودهها است.
- فونکسیون نعلهای وارونه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران در فرایندهای مختلف حیات رژیم مطلقه فقاهتی در طول نیم قرن گذشته:
مطابق آنچه که تا کنون گفته شد تنها تعریفی که میتوانیم برای نعل وارونه بکنیم اینکه نعل وارونه عبارت است هرگونه شعار و لباسی که در راستای اعتقادات نظری و عملی راکب قدرت نباشد و استفاده از آن شعار و لباس فقط در جهت نیل به اهداف راکب باشد طبیعی است که نعل وارونه با این تعریف همیشه دو ویژگی اساسی دارد اولا اینکه با دثار و اعتقادات راکب نه تنها سنخیت ندارد بلکه بالعکس تناقض نیز دارد در ثانی با اعتقادات سیاسی و اجتماعی و تاریخی و... تودهها هم خوانی ظاهری دارد. در این رابطه و با این تعریف از نعل وارونه اگر بخواهیم استراتژی سیاسی سردمداران رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران مورد آناتومی و کالبد شکافی تاریخی قرار دهیم باید بازگشتی داشته باشیم به آغاز شکل گیری آبشخورهای اولیه این جریان یعنی از آغاز دهه چهل تا این تاریخ که مدت نیم قرن از آن میگذرد که برای بررسی این پروسس میتوانیم در تقسیم بندی زمانی به سه مرحله مختلف زمانی تقسیم کنیم که مرحله اول آن عبارت از آغاز دهه چهل تا سال 57 و مرحله دوم آن از سال 57 که رهبری جنبش اجتماعی ضد استبدادی مردم ایران در دست این جریان قرار میگیرد تا سال 68 میباشد و مرحله سوم آن از سال 68 تا این تاریخ است.
- مرحله اول از آغاز دهه چهل تا اعتلای جنبش اجتماعی 57:
آنچه مانیفست اندیشه سردمداران اولیه نظام مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران در آغاز دهه چهل (پس از فوت بروجردی که تنها مرجع بلامنازع ایرانی و مستقر در ایران در تاریخ روحانیت شیعه میباشد) تشکیل میدهد عبارت است از:
الف - حمایت از رژیم سلطنتی
ب - طرفداری از نظام زمینداری و بورژوازی بازار در عرصه تکیه طبقاتی
ج - زن ستیزی و مبارزه با هر گونه حقوق زن
د - تکیه بر هژمونی روحانیت در هرگونه حرکت اجتماعی مردم
ه - اعتقاد به فقه سنتی به عنوان برنامه یا پلاتفرم حداقلی و حداکثری در اداره فرد و جامعه و حکومت و کشور
و - فقهی دیدن تمامی ابعاد اسلام و مطالعه ابعاد معرفتی و اخلاقی اسلام و قرآن با عینک فقه سنتی
ز - مردم و کشور برای خود و فقه خواستند نه خود و فقه برای نجات مردم و مسلمانان و ایرانیان خواستند.
به این ترتیب بود که با این کانتکس و مانیفست اندیشه، رهبری اولیه جریان مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران با تجربهائی که از مشروطیت تا آن زمان داشت به خوبی دریافت که امکان حرکت جامعه با این اندیشه و با این مانیفست برای او وجود ندارد. لذا در این رابطه بود که از بعد از آنکه با مرگ بروجردی رهبری روحانیت و مرجعیت داخل به این جناح منتقل شد، کوشیدند تا با استراتژی نعل وارونه در جهت اهداف هفت گانه فوق تلاش نماید به این ترتیب بود که رفته رفته با تثبیت هژمونی این جریان بر جنبش اجتماعی ایران شعارهای جدیدی در متن کار این جریان قرار گرفت که با اعتقادات آنها کاملا متفاوت بود که این شعارها عبارت بودند از:
الف - شعار سلطنت ستیزی و ضد استبدادی این جریان بود که با شعار سلطنت گرائی و حمایت از رژیم سلطنتی آنها که در کتاب کشف الاسرار مطرح شده بود کاملا متفاوت بود.
ب - شعار ضد آمریکائی که از نفی کاپیتالاسیون شروع شد که یک شعار ضد هژمونی بود برعکس شعار ضد امپریالیستی که یک شعار ضد استثماری یا ضد استعماری و... بود.
ج - شعار حمایت از حقوق زنان که از بیخ و بن با اندیشه و فقه و فلسفه آنها در تناقض بود چراکه در فلسفه آنها آنچنانکه در اندیشه ملاصدرا و ملاهادی سبزواری میبینیم اصلا زن از سنخ انسان نیست و حیوانی است در خدمت نیاز جنسی مرد و یا در فقه هزار ساله حوزه اصلا به عنوان یک شهروند درجه اول و حتی درجه دوم هم شناخته نمیشود و خود شیطانی است که با افسار فقه باید به بند کشیده شود. با همه اینها اگرچه در آغاز این اندیشه زن ستیزانه این جریان در واقعه انجمنهای ولایتی و ایالتی که پهلوی دوم تحت فشار جریان رفرمیستی تحمیلی کِنِدی میخواست بر عکس قانون مشروطیت به زنان ایران حق انتخاب شدن و انتخاب کردن که ابتدائیترین حقوق اولیه زن میباشد، بدهد. نخستین جریانی که بر علیه این رفرم قیام کرد همین سردمداران جريان مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران بودند. که از زمانیکه این جریان در یافت که این خواسته زن ستیزانه آنها نمیتواند برای جامعه ایران در این عصر جاده صاف کن حکومت آنها بشود با اعتلای جنبش اجتماعی 57 شعار زن ستیزانه خود را مخفی کردند و در مصاحبه با روزنامه لوموند در تابستان سال 57 شعار حمایت از حقوق زن را مطرح کردند که البته بعدا با تثبیت موج سواری آنها فراموش گردید.
د - شعار مردم گرائی در لوای نظام جمهوریت یا مردم سالاری که این شعار از ریشه و بن با اندیشه و مانیفست این جریان متناقض بود چراکه برای کسی که حتی یکبار کتاب ولایت فقیه را خوانده باشد، این حقیقت به وضوح روشن است که تنها وصلهائی که به تن این جریان نمیچسبد وصله مردم گرائی یا جمهوریت است چراکه آنچه ماحصل تئوری کتاب ولایت فقیه میباشد، آنچنانکه اقبال لاهوری میگوید، ترسیم خشنترین و اتوکراتیک ترین و توتالیتر ترین و دسپات ترین و مستبدترین نظام حکومتی بشر میباشد، که توسط روحانیت با پوشیدن لباس ولایت بر گرده تودهها سوار میگردد. به عبارت دیگر در عرصه تئوری کتاب ولایت فقیه سردمداران جریان مطلقه فقاهتی نه در متن حتی در حاشیه هم جائی برای حضور و دخالت ندارند و تنها معیار کسب قدرت و حکمروائی فقط و فقط روحانی و مرجع تقلید بودن است و لاغیر. اما این تئوری خشن و ضد دمکراتیک با اعتلای جنبش 57 تودههای ایران تحت شعار جمهوری گرائی سردمداران جریان مطلقه فقاهتی به صورت نعل وارونهائی در آمد که باعث گردید برای مدتها نه تنها مردم حتی پیشگامان و روشنفکران جامعه ایران از ماهیت تئوری حکومت کتاب ولایت فقیه کور و کر بشوند. به این ترتیب بود که از زمانی که شعار جمهوری گرائی به صورت نعل وارونه در دستور کار سردمداران جریان مطلقه فقاهتی در آمد رنگ لعاب مختلفی به خود گرفت. تا اینکه این شعار با تکوین قانون اساسی در کادر اصل ولایت فقیه محو نابود گردید و به این ترتیب بود که مرحله اول استراتژی نعل وارونه جریان مطلقه فقاهتی به صورت شعارهای:
الف - ضد استبدادی
ب - ضد آمریکائی
ج - مردم گرائی یا جمهوری طلبی
د - حمایت از حقوق زن
تجلی یافت اما آنچنانکه در تبیین و تعریف استراتژی نعل وارونه فوقاً مطرح کردیم تمامی این شعارها فقط جهت مرکب سواری و رد گم کردن بود البته انتخاب این استراتژی و این شعارها توسط سردمداران جریان مطلقه فقاهتی کاملا حساب شده بود چرا که فونکسیونی که این شعارها در ده چهل تا سال 57 و 58 داشت نشان داد که سردمداران فقاهتی با این نعلهای وارونه توانستند با موفقیت موج سواری کنند و رهبری خود بر جنبش ضد استبدادی 57 تودههای ایران تثبیت نمایند و در جهت خواستهها و مانیفست واقعی اندیشه خود که همان هژمونی روحانیت و تثبیت نظام مطلقه فقاهتی و تثبیت اسلام فقاهتی سنتی بود، موفق گردند. و آنچه از آغاز مشروطیت تا سال 57 شکست خورده بودند دوباره به کف آورند و حداقل خواستههای اقتصادی و اجتماعی و سیاسی تودهها را به بازی بگیرند.
- مرحله دو م استراتژی نعل وارونه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران از پیروزی انقلاب بهمن 57 تا خرداد ماه 68:
استراتژی نعل وارونه آنچنانکه بر پایه چهار شعار ضد استبدادی و ضد آمریکائی و زن گرائی و جمهوری طلبی توانست تمامی خواستههای تاریخی روحانیت و حوزه و جریان مطلقه فقاهتی با تثبیت هژمونی این جریان بر جنبش ضد استبدادی لباس پیروزی بپوشاند، با پیروزی انقلاب ضد استبدادی 57 تحت هژمونی این جریان دنبال گردید و این جریان کوشید تحت این استراتژی از بعد از فرار شاه و کسب قدرت و حکومت با تمامی مخالفین حکومت خود چه در عرصه داخلی و چه در عرصه منطقهائی و چه در عرصه جهانی توسط این استراتژی نعل وارونه مقابل نمایند. به این ترتیب بود که در عرصه جهانی جهت مقابله با بلوک غرب این جریان تحت لوای نامه به گورباچف و رابطه با بلوک شرق به سردمداری شوروی سابق توسط تغییر ظاهری اعتقاد قبلی خود که کمونیستها به خاطر اینکه خدا را قبول ندارند از امپریالیستها که مسیحی هستند و خدا را قبول دارند، بدترند. با ایجاد شکاف بین آنها برای خود امکان زندگی در شکاف را فراهم کنند و در عرصه داخلی با تسخیر سفارت امریکا توانستند نعل وارونه مبارزه با امپریالیست که شعار مترقیانه تمامی نیروهای ترقی خواه بود، به عنوان بزرگترین تکیه گاه خود جهت مقابله با جریانهای مخالف داخلی، از کودتا بر علیه دولت بازرگان گرفته تا کودتای بر علیه مرجعیت شریعتمداری و کودتای انقلاب فرهنگی بر علیه جنبش دانشجو در دستور کار خود قرار دهد که فونکسیون این نعل وارونه در تمامی کودتاهای فوق برای سردمداران نظام مطلقه فقاهتی مثبت بود و این درست در زمانی انجام میگرفت که رژیم در سایه این استراتژی نعل وارونه در کانتکس قانون اساسی تمامی خواستههای واقعی خودش را تحت لوای تثبیت اصل ولایت مطلقه فقاهتی لباس عینیت میپوشانید و به این ترتیب بود که با شروع جنگ در مهر سال 59 سناریوی دو پایه نعل وارونه رژیم کامل گردید و سردمداران نظام مطلقه فقاهتی کوشیدند از موضوع جنگ به عنوان نوک پیکان استراتژی نعل وارونه خود بیشترین استفاده ممکن جهت تثبیت حاکمیت مطلق عنان خود بکنند. در این رابطه بود که با فرسایشی کردن جنگ رژیم مطلقه فقاهتی به سرکوب تمام عیار مخالفین داخلی خود از جبهه ملی گرفته تا نهضت آزادی و اقلیتهای قومی و مذهبی و جنبش مجاهدین و جریانهای مارکسیستی و... پرداخت و بجای اینکه در مرزهای ایران عراق جوی خون به راه بیاندازد در داخل کشور تحت لوای نعل وارونه شعار جنگ، جنگ تا پیروزی (که بعد از پیروزی و سرکوب مخالفین داخلی این شعار به شعار نعل وارونه دفاع مقدس تبدیل گردید) جوی خون به راه انداخت و از گذشته خود توبه کرد و تمامی مخالفین حتی درجه دوم و سوم خود که در سایه زندگی میکردند تحت این نعل وارونه به شکل بیرحمانه سرکوب کرد و آنچنان تحت نعل وارونه شعار جنگ پیش رفت که در روزهای پایانی جنگ دست به بزرگترین نسل کشی تاریخ بشریت که قتل عام زندانیان سیاسی بود زد و در آخر حتی با منتظری که قائم مقام خود او بود و بنیانگذار و تثبیت کننده اصل ولایت فقیه و پاره تن خودش بود و هفتاد بار در او خلاصه میشد تسویه حساب کرد و بعد از همه اینها با پیروزی بر جنازه مخالفین با نعل وارونه جنگ وداع کرد و جام زهر را سر کشيد و با اصلاح قانون اساسی در اوایل سال 68 حاکمیت این جریان را برای آینده بعد از خودش بیمه کرد و رفت و با رفتن او و آمدن کشتیبان جدید مرحله سوم استراتژی نعل وارونه جریان مطلقه فقاهتی از سرگرفته شد.
- مرحله سوم استراتژی نعل وارونه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران از خرداد68 تا این زمان:
از آنجائیکه کشتیبان جدید نظام مطلقه فقاهتی نمیتوانست مانند کشتیبان سابق از آن نعلهای وارونه دیگر استفاده کند زیرا نه دیگر جنگی وجود داشت و نه تسخیر سفارت امریکا و نه بلوک شرق باقی مانده بود و نه اصلا این کشتیبان جدید توانائی و پتانسیل کشتیبان سابق داشت به این علت بود که استراتژی نعل وارونه رژیم مطلقه فقاهتی در زمان او مورد بازسازی مجدد قرار گرفت به این ترتیب بود که در مرحله اول به علت اینکه تثبیت قدرت خود او مطرح بود با شعار نعل وارونه سازندگی و حمایت از هاشمی رفسنجانی به عنوان پرچمدار این نعل وارونه وارد کارزار شد و تحت لوای نعل وارونه بازسازی و سازندگی و سردار سازندگی معرفی کردن هاشمی رفسنجانی و اصل مشارکت قدرت با جناحهای داخلی رژیم به نهادینه کردن قدرت خود در تمامی عرصهها پرداخت و با مهار کردن بورژوازی بازار که در عرصه جنگ به صورت یک غول غیر قابل کنترلی در آمده بود توسط تقویت بورژوازی تولیدی و تکنوکراتها و کشانیدن عاملین ماشین جنگ که در راس آنها سپاه و اطلاعات قرار داشتند به عرصه بورژوازی تولیدی و بورژوازی تجاری و بدل کردن سردمداران سپاه و اطلاعات به نمایندگان تمام عیار بورژوازی تجاری و تولیدی کشتیبان جدید توانست با این نعل وارونه در مدت 8 ساله دولت پنجم و ششم هاشمی رفسنجانی حاکمیت مطلق العنان خود را تثبیت نماید اما در پایان دوران 8 ساله دولت پنجم و ششم هاشمی به علت رشد غول آسای بورژوازی تولیدی و تکنوکراتها موضوع اصلاح سیاسی و سهم خواهی در قدرت تکنوکرات های تازه به دوران رسیده فضای بسته و اختناق سیاسی رژیم مطلقه فقاهتی در طول بیست ساله گذشته را به چالش کشید و همین برهم خوردن موازانه قدرت در داخل جامعه بود که شرایط برای اعتلای جنبش دمکراتیک تحت رهبری دانشجویان کودتای زده بهار 59 فراهم کرد به این ترتیب بود که برای کشتیبان جدید راهی جز این نماند تا نعل وارونه شعار اصلاحات محمد خاتمی را در دستور کار خود قراردهد. آنچنانکه در دوران 8 ساله دولت هفتم و هشتم محمد خاتمی کشتیبان جدید کوشید که تحت شعار نعل وارونه اصلاحات محمد خاتمی تمامی جنبشها و در راس آن جنبش دمکراتیک دانشجوئی تیر 78 را سرکوب نماید. که البته این استراتژی نعل وارونه اصلاحات نظام مطلقه فقاهتی هم در طول دوران 8 ساله محمد خاتمی با موفقیت به انجام رسید و نظام مطلقه فقاهتی تحت لوای این استراتژی توانست حداکثر بهره وری با حداقل هزینه از این نعل وارونه بکند. ولی در پایان دولت هشتم کشتیبان دوم نظام مطلقه فقاهتی به علت رشد جریانهای داخل نظام و در راس آنها جریان اصلاح طلب تحت رهبری حزب مشارکت و مجاهدین انقلاب اسلامی و روحانیون به نمایندگی محمد خاتمی و جریان سازندگی تحت رهبری حزب کارگزاران و تکنوکرات های داخلی به نمایندگی هاشمی رفسنجانی آنچنان عرصه سهم خواهی قدرت در حکومت را برای خود تنگ دید که امکان هژمونی مطلق العنان دیگر برایش وجود نداشت به این ترتیب بود که در عرصه این تقسیم و بازتقسیم قدرت برای کشتیبان دوم نظام مطلقه فقاهتی راهی جز کودتای قدرت بر علیه جناحهای داخلی وجود نداشت. که این کودتای قدرت با حمایت از احمدی نژاد تحت شعار نعل وارونه دولت عدالت پرور به انجام رسید و دولت نهم یا دولت احمدی نژاد در این رابطه از طرف رهبری مورد حمایت تشکیلاتی و تبلیغاتی و مالی و... قرار گرفت و بر کرسی قدرت نشست تا اصل تمامیت خواهی قدرت کشتیبان دوم را توسط سرکوب جناحهای داخلی قدرت به نمایندگی هاشمی و خاتمی به انجام برساند و به این ترتیب بود که این خواسته در دولت نهم به انجام رسید و خواسته تمامیت خواهی نظام مطلقه فقاهتی با سرکوب جریانهای قدرت و خلع ید کردن آنها توسط احمدی نژاد تحقق پیدا کرد. اما با پایان دولت نهم و شروع تبلیغات انتخاباتی دولت دهم از آنجائیکه نعل وارونه شعار عدالت خواهانه نظام مطلقه فقاهتی در دولت دهم تنها فونکسیونی که داشت خلع شعار کردن جریانهای داخلی حکومت و فراهم کردن شرایط جهت خلع ید آنها بود، ره آوردی برای مردم جز سرکوب و اختناق و فقر بیشتر به همراه نداشت. این امر باعث گردید تا در انتخابات دهم تودهها هم در کنار جریانهای سرکوب شده داخلی به سهم خواهی قدرت در برابر نظام مطلقه فقاهتی بلند شوند. که حاصل آن شد که آبشخورهای اولیه جنبش اجتماعی 22 خرداد 88 با شروع دوران تبلیغاتی کاندیداتوری دولت دهم تکوین پیدا کند. هر چند اعتلای این جنبش از بعد از کودتای انتخاباتی نظام مطلقه فقاهتی در 23خرداد ماه 89 بود ولی بهر حال با اعتلای جنبش اجتماعی 22 خرداد به رهبری جنبش سبز و به نمایندگی میر حسین موسوی و بعدا شیخ مهدی کروبی دیگر نعلهای وارونه گذشته رژیم مطلقه فقاهتی کارکردی نداشت. به این ترتیب بود که این بار شعار کشتیبان نظام مطلقه فقاهتی آنچنانکه در نماز جمعه 29 خرداد تهران دیدیم سرکوب عریان و قهرآمیز و حمایت بی چون و چرا از دولت کودتائی 22 خرداد دهم احمدی نژاد بود. لذا به این ترتیب بود که از 30 خرداد سیاست سرکوب و شکنجه و اختناق و کشت و کشتار در دستور کار نظام مطلقه فقاهتی قرار گرفت. اما از آنجائی که این استراتژی سرکوب برای سردمدار نظام مطلقه فقاهتی حاکم بدون نعلهای وارونه امکان پذیر نبود. چراکه به خاطر اجتماعی بود ن جنبش رژیم تنها با سرکوب عریان نمیتوانست به اهداف خود دست بیابد. به این ترتیب بود که نعلهای وارونه یکی پس از دیگری از طرف سردمدار نظام مطلقه فقاهتی بکار گرفته میشد. یک روز ندای مظلومیت سر میداد و دستهای معلول خود را هدیه به امام زمان میکرد. روز دیگر برای عاشورا ی 88 پیراهن عزا به تن میکرد و روز دیگر به خاطر قدس و فلسطین شعار نفی مطلق اسرائیل سر میداد و روز سوم و چهارم به دادخواهی از مظلومیت تار و مار شدن خوابگاههای دانشجوئی میپرداخت و آن را جنایت اعلام میکرد روز دیگر فرمان تعطیلی ظاهری شکنجه گاه کهریزک میداد و روز چهارم برای مظلومیت شهدای جنبش خرداد 88 اشک تمساح میریخت و روز بعد چراغ سبز تقسیم قدرت به جناحهای داخلی قدرت نشان میداد. اما در زیر تمامی این نعلهای وارونه استراتژی سرکوب قهرآمیز و اعتراف گیری و تیغ و درفش خود را به صورت پی گیرانه جهت سرکوب جنبش اجتماعی 22 خرداد دنبال میکرد. به طوری که در این رابطه حتی بر جنازه عزت سحابی و دخترش هاله و هدی صابر هم رحم نکرد و با این تیغ درفش نشان دادنها کوشید که خاکریزهای مخالفین خود را تا مرحله انتخابات مجلس در اسفند 90 تمامی تسخیر کند و جائی برای سهم خواهی تودهها و جریانهای مخالف باقی نگذرد اما آنچنانکه ناپلئون بناپارت گفت با سرنیزه هر کاری میتوان کرد فقط روی آن نمیتوان نشست.
والسلام