مبانی تئوری حزب در اندیشه ما - بخش اول

سوال:

1-     آیا شما در عرصه استراتژی به حرکت سازمان گرایانه حزبی اعتقاد دارید؟ یا مبارزه قهرآمیز مسلحانه و ارتش خلقی؟ یا مبارزات پارلمانتاریستی؟

2-     آیا حزب را به عنوان یک استراتژی   قبول دارید به عنوان تاکتیک؟

3-     آیا در عرصه استراتژی حزبی شما به یک حزب قدرت گرا اعتقاد دارید؟ یا یک حزب سازمان گرا؟

4-     چه تعریفی از حزب دارید؟ آیا حزب را بر پایه مسئولیت اجتماعی یا طبقاتی یا تاریخی یا انسانی تعریف می‌کنید؟ یا حزب را بر پایه هویت و نام و خاک و خون و فرد و شخصیت و کاست و گروه و فرقه و مذهب و مسلک و قدرت؟

 

5-     آیا در ایران با توجه به سابقه سوء تاریخی که مردم در دهه 20 در جریان مبارزات نهضت مقاومت ملی به رهبری دکتر محمد مصدق از جریان‌های رنگارنگ حزبی داشته‌اند، انجام آن در شرایط فعلی  را ممکن می‌دانید؟

6-     آیا امکان عملی استراتژی اقدام عملی سازمان گرایانه حزبی بدون تئوری علمی در شرایط فعلی وجود دارد؟

7-     در عرصه استراتژی حزبی آیا شما به یک حزب ایدئولوژیکی معتقدید یا یک حزب برنامه‏ائی؟

8-     در خصوص ارگانیزاسیون یا سازماندهی و تشکیلات حزبی در اساسنامه و آئین نامه‌های تشکیلات حزبی آیا شما به اصول علمی تشکیلاتی حزبی معتقدید یا به تشکیلات هیئتی و سنتی؟

9-     آیا اصل شوری در عرصه ارگانیزاسیون حزبی به عنوان نهاد حزبی معتقد هستید یا نظام حزبی؟

10-اگر به اصل شورا در عرصه اساسنامه حزبی به عنوان یک نظام نگاه می‌کنید نه نهاد، آیا تناقضی بین اصل شورا به عنوان نظام در عرصه ارگانیزاسیون حزبی با اصول ده گانه سانترالیسم دمکراتیک به وجود نمی‌آید؟

11-آیا بدون نظام شورائی در ساختار حزبی امکان رهبری جمعی در ساختار حزب وجود دارد؟

12-چرا نام استراتژی اقدام عملی سازمان گرایانه حزبی را شما حزب مستضعفین گذاشته‌اید؟ آیا با توجه به ابهاماتی که ‌ترم مستضعفین در دیسکورس رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر خود گرفته است، جهت حفظ مرزبندی‌های سیاسی و لفظی و ادبیاتی و نجات از ابهام و ایهام بهتر نیست که نام طبقه کارگر یا نام سوسیال دمکراتیک یا نام سوسیالیست‌های مسلمان یا نام مسلمانان سوسیالیست یا نام ملی - مذهبی یا نام پیروان شریعتی و... را جایگزین مستضعفین بکنید؟

13-آیا خواستگاه تکوین حزب را، یک خواستگاه طبقاتی می‌دانید یا خواستگاه اجتماعی یا خواستگاه سیاسی یا خواستگاه صنفی؟

14-اگر خواستگاه حزب را طبقاتی می‌دانید، کدامین طبقه به عنوان بستر جذب نیرو انتخاب می‌کنید؟ طبقه کارگر؟ یا طبقه بورژوازی؟ یا اقشار مختلف خرده بورژوازی؟ و...

15-اگر خواستگاه حزب را یک خواستگاه اجتماعی می‌دانید، به کدامین مؤلفه‌های اجتماعی به عنوان خواستگاه تکیه می‌کنید؟ آیا جنبش‌ها که شامل جنبش اجتماعی و جنبش دمکراتیک (دانشجوئی، دانش آموزی، زنان و...) و جنبش سوسیالیستی (طبقه کارگر و هم پیمانان آن‌ها) می‌باشند به عنوان خواستگاه تکوین حزب تکیه می‌کنید؟ یا هیئت‌های مذهبی یا تشکیلات صنفی صنوف مختلف اجتماعی؟

16-آیا در هیرارشی حزبی از قاعده تا رأس به جز اصول مدون اساسنامه و آئین نامه حزبی عامل دیگری هم در ارتقاء اعضاء به مراتب حزبی وجود دارد؟ آیا یک فرد غیر بومی تشکیلات، اگر جذب حزب بشود می‌تواند بر پایه پتانسیل خود از قاعده تا رأس حزب ارتقاء بیابد و حتی به رهبری حزب برسد؟ یا اینکه آنچنانکه در دیسکورس تشکیلات ارتش خلقی متعارف شده مراتب تشکیلات حزبی از یک مرحله‏ائی به مرتبه دیگر صورت کاستی دارد؟

17-چرا جریان شریعتی که مدت چهل سال است که در ایران شعار حزب و استراتژی اقدام عملی سازمان گرایانه حزبی می‌دهند، در طول چهل سال گذشته نتوانسته‏اند به این استراتژی و شعار خود لباس واقعیت ببخشند و پیوسته در طول چهل سال گذشته اگر چه این جریان به لحاظ کمی اکثریت نیروهای سیاسی را تشکیل می‌داده‏اند، اما به لحاظ کیفی دنبال رو تشکیلاتی بوده‌اند؟ به طوری که اگر به تیر و ترکه عناصر سیاسی و حزب گرا و غیر حزب گرا از نظر شناسنامه هویتی بپردازیم، نصب اولیه اکثریت مطلق این نیروها به ارشاد شریعتی بر می‌گردد؟

18-چرا مدت چهل سال است که تئوری خام و اولیه استراتژی اقدام عملی سازمان گرایانه حزبی که شریعتی در آخرین کنفرانس‌های حیات ارشاد (کنفرانس شیعه یک حزب تمام که در دو شب در ارشاد در تاریخ چهارم آبان 51 یا 17 رمضان سال 51 پس از سخنرانی دکتر سامی، یک هفته قبل از بستن ارشاد توسط معلم کبیرمان ایراد شد) مطرح کرده است، به همان صورت خام و اولیه باقی مانده است و هنوز کوچکترین گام تئوریک جهت باروری آن ‏اندیشه‌های خام و اولیه بر داشته نشده است؟

19-آیا وقت آن نرسیده است که در شرایط فعلی که جریان شریعتی (چه به صورت نظری و چه به صورت جریانی بین ارابه‌های سیاسی و نظری و هویتی و پلیسی، جریان‌های حاکمه مطلقه فقاهت و بلاهت و جریان روحانیت سنتی حوزه و جریان عبدالکریم سروش و جریان‌های لائیک و روشنفکرنمای خارجی و داخلی و جریان‌های لیبرالیستی داخلی و جریان‌های مارکسیستی و...) زیر بمب باردمان شبانه روزی قرار گرفته‌اند (و تلاش مشترک تمامی آن‌ها این است که این جریان را در قبرستان کتاب‌های معلم کبیرمان خفه کنند و شریعتی را با سخنرانی‌ها و کتاب‌هایش و تبلیغ حول آن‌ها و عکس‌هایش و چند خاطره زندگی‌اش تمام شده اعلام کنند و آن را مانند کسروی و جلال و صادق هدایت و... به موزه تاریخ‏اندیشه‌ها بسپارند و حداکثر با چند تا نام خیابان و مدرسه و بیمارستان و قبرستان و... ذکر ذاکرینی بکنند و یا در سالروز هجرت و وفاتش فرصت طلبانه مانند چفیه فلسطینی‌ها نواری برای هویت خود بسازنند و آن را دور گردن خود آویزان کنند) تحت لوای شعار شریعتی باز شریعتی نیروهای مدعی پیرو این جریان (که صداقت پیروی خود را در صحنه زمان و عمل به اثبات رسانیده‌اند و چهل سال است که مانند دعبل خزائی در داخل کشور و خارج کشور دار خود را بر دوش کشیده‌اند و از این دار نه نامی طلب کرده‌اند و نه نانی خواسته‌اند بلکه نام و نانشان را هم فدای این حرکت و‏ اندیشه کرده‌اند) حول استراتژی اقدام عملی سازمان گرایانه حزبی و واقعیت بخشیدن به این فریاد همیشه زنده شریعتی که پس از بسته شدن ارشاد در آبان 51 در مخفیگاه خود در نامه‌اش به مرحوم همایون نوشت: "ارشاد دیگر یک ساختمان نیست بلکه یک حزب است" پروسه هم گرائی و تجانس را از سر بگیرند؟

20-در این زمان و در این شرایط و در این تند پیچ تاریخی برای انجام پروسه تجانس و هم گرائی جریان‌های پیرو حرکت شریعتی "باید از کجا آغاز کنیم؟" و "چه باید کرد؟" آیا بدون یک پروسه تجانس تئوریک امکان یک پروسه تجانس عملی بین پیروان‏ اندیشه شریعتی وجود دارد؟ آیا در این زمان که هنوز بر سر "الفبای اندیشه شریعتی (که عبارتند از:

الف - سوسیالیسم علمی
ب - مبارزه طبقاتی
ج - اقدام عملی سازمان گرایانه حزبی
د - توحید و دیالکتیک
ه - دمکراسی در کانتکس سوسیالیسم
و- رهائی تاریخی زن
ز- اسلام منهای روحانیت
ح - اسلام منهای فقاهت
ط - اسلام منهای حکومت
ی - اسلام منهای سرمایه داری
ک - اسلام منهای لیبرالیسم
ل - اسلام نقاد قدرت ( زر و زور و تزویر )
م - اسلام ضد استثمار و ضد استبداد و ضد استحمار و ضد استضعاف تا همیشه تاریخ
ن - اسلام دنیا ساز و آخرت پرور و... است)

پیروان این جریان به وحدت نظری و فکری نرسیده‌اند، می‌توان بدون یک پروسه تجانس تئوریک اقدام به یک پروسه تجانس عملی کرد؟ آیا بدون یک پروسه تجانس تئوریک در بین پیروان جریان شریعتی اگر اقدام به تشکیل حزب بکنیم این حزب یک جعبه مارگیری نمی‌شود که (در آن از مهدی ابریشم چی تا حبیبی و حتی خلخالی و... حاضر می‌شوند و آنچنانکه در یادواره زمین چمن دانشگاه تهران در 29 خرداد 58 دیدیم) همه این‌ها در کنار هم پرچم شریعتی را بر دوش می‌کشند؟ و آخرالامر چنین حزبی آیا غیر از این خواهد بود که خواستگاهی بشود برای جذب نیروی جریان‌های مختلف از راست تا چپ؟ (آنچنانکه بعد از انقلاب این امر را آزمایش کردیم و دریافتیم که تنها فونکسیونی که نهضت ارشاد و شریعتی برای این انقلاب داشت آزاد کردن نیرو برای جذب آن‌ها، توسط فرصت طلبان غاصب از راه رسیده انقلاب بود).

21-اگر معتقد به تقدم پروسه تجانس تئوریک قبل از پروسه تجانس عملی هستید آیا این تقدم یک تقدم ارزشی است یا یک تقدم زمانی؟ اگر تقدم پروسه تجانس تئوریک (در عرصه همگرائی پیروان جریان شریعتی) یک تقدم ارزشی است نه یک تقدم زمانی آیا ما می‌توانیم به موازات انجام پروسه تجانس تئوریک برای اینکه گرفتار سکتاریسم (جدائی و بیگانه از مردم) و ‏اندیویدآلیسم (فردیت و فردگرائی) و روشنفکر زدگی (ذهنیت گرائی) و... نشویم، پروسه تجانس عملی تکوین حزب پیروان شریعتی را هم از سر بگیریم؟

22-در صورتی که تقدم پروسه تجانس تئوریک نسبت به پروسه تجانس عملی یک تقدم زمانی باشد اولا زمان انجام این پروسه تجانس تئوریک تا کی و تا کجا است؟ در ثانی امر مجرد پروسه تجانس و همگرائی تئوریک و نظری خود باعث نمی‌گردد که همین آفت‏هائی که امروز گرفتار حرکت شریعتی شده و در سال 59 و 60 گرفتار حرکت آرمان شد دوباره گریبان ما را بگیرد؟ (یعنی آنچنان در عرصه تئوری و نظر و ذهنیت غرق بشویم که دیگر و حرکت و عمل اجتماعی و... همه به فراموشی سپرده شود چراکه برای پروسه تجانس تئوریک هرگز نمی‌توان حد یقفه‏ائی تعیین کرد).

23-با چه مکانیزمی می‌توانیم پروسه عملی و نظری همگرائی و تجانس را به انجام رسانید؟ آیا تنها با یک سایت تحت هر نام می‌توان توسط نظرخواهی و انتقال نظریات و دیدگاه‌های مختلف به انجام این هدف نائل آمد؟ یا اینکه همگام و مقدم بر این‌ها پروسه تجانس عملی باید در پراتیک اجتماعی در بستر اقدام عملی سازمان گرایانه حزبی در خواستگاه‌های اجتماعی آن یعنی جنبش‌های مختلف دمکراتیک دانشجوئی و دانش آموزی و زنان و جنبش اجتماعی و جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر ایران به انجام برسد؟

24-آیا پروسه تجانس تئوریک و نظری اقدام عملی سازمان گرایانه حزبی طرفداران و پیروان شریعتی با نظرخواهی در باب چند سوال (مثلا نام حزب چه باشد؟ یا حزب پیروان شریعتی یک حزب برنامه‏ائی است یا حزب ایدولوژیک؟ یا اینکه مثلا حزب طرفداران شریعتی یک حزب طبقاتی یا حزب وراء طبقاتی؟ یا اینکه آیا حزب طرفداران شریعتی از فرد می‌گذرد یا از جنبش یا جریان‌ها؟ یا اینکه آیا در حزب طرفداران شریعتی معیار ارتقاء رابطه است یا ضابطه؟ یا اینکه مثلا اصلا می‌توان با اندیشه و جریان‌های طرفدار شریعتی حزب ایجاد کرد یا نه؟) تمام می‌شود؟ یا اینکه برعکس برای انجام پروسه تجانس تئوریک اولا مجبوریم تئوری خود را در باب تشکیل حزب و ساختار حزب و برنامه حزب و اساسنامه و مرامنامه و مانیفست حزبی تبیین نمائیم و پس از تبیین این مبانی نظری است که ما می‌توانیم در باب سوال‌های فوق به نظردهی و نظرخواهی بپردازیم؟

25-آیا با همین مبانی تئوریک خام و اولیه‏ائی که شریعتی در دو کنفرانس شیعه حزب تمام، آن هم در سال 51 یعنی چهل سال پیش مطرح کرده است ما می‌توانیم به تاسیس حزب بپردازیم؟ (اگر این مبانی تئوریک ساده و خام و اولیه پتانسیل تکوین حزب دارد که تاکنون حداقل چند حزب از این جریان می‌جوشید؟ اینکه می‌بینیم که در طول چهل سال گذشته نه تنها چند حزب حتی یک نیمچه حزبی هم زائیده نشده به خاطر همین خامی تئوری حزب در اندیشه شریعتی است و علت آن هم این است که:

اولا: این دکترین در اواخر حیات ارشاد برای شریعتی حاصل شد.
ثانیا: یک نظریه و دکترین بود نه یک تئوری تام و کامل.
ثالثا: شریعتی بعد از طرح این دکترین به خاطر تعطیلی ارشاد و دستگیری او امکان و فرصت عملی و نظری پیدا نکرد تا به تکمیل و اعتلای آن بپردازد.
رابعا: متاسفانه بعد از شریعتی به جز جریان آرمان هیچ جریانی وظیفه و مسئولیت کار نظری و عملی بر روی این نظریه و دک‌ترین برای خود در طول چهل سال گذشته قائل نبوده است.
خامسا: خود جریان آرمان هم به علت بحران کمرشکن سال 59 و60 و بگیر و ببند بعد از آن، تاکنون نتوانسته تجربیات چهل ساله گذشته خود را در عرصه اقدام عملی سازمان گرایانه حزبی جریان شریعتی به صورت تئوریک تبیین و عرضه کند و طبیعی است که بدون چراغ راه چهل ساله گذشته هر زمانیکه دوباره بخواهیم این پروسه را از صفر شروع بکنیم به همان آفت‏هائی گرفتار خواهیم شد که قبلا آرمان گرفتار آن شد).


ادامه دارد