اختلاسهای نجومی بورژوازی فقاهتی حاکم، فساد مالی - اداری نظام فقاهتی،
یا بحران نظام سرمایهداری ایران؟
1. بحث تئوریک بحران طبقاتی ایران:
کارل مارکس در کتاب 18 برومر لوئی بناپارت مقدمه این کتاب را با این جمله آغاز میکند که تاریخ دارای دو مرحله است مرحله اول مرحله تراژیک، مرحله دوم مرحله کمیک. اگر بخواهیم داستان 33 ساله حیات بورژوازی فقاهتی حاکم بر ایران را در یک تقسیم بندی تاریخی آنالیز نمائیم. به همین دو مرحله اعلام شده مارکس میرسیم، چراکه از بعد از فرار شاه در سال 57 بزرگترین فونکسیون فرار شاه در مرحله اول حتی بیش از ارتش ایران نصیب بورژوازی دربار گردید. زیرا دربار شاه نماینده مستقیم سیاسی این جناح بورژوازی ایران بود (که خواستگاه اولیه آنها زمینداران روستائی بودند که توسط سرمایههای نفتی دربار پس از برنامه رفرم اصلاحات ارضی کندی - شاه در سال 42 به وسیله دربار در یک پروسه زمانی کوتاه مدت حاصل شده بودند).
به همین دلیل این بورژوازی که نافش متصل به دربار شاه بود (وهم به لحاظ تکوینی و هم به لحاظ استمرار حیاتاش در ایران وابستگی حیاتی به دربار شاه داشت) این پیوند استراتژیک بین دربار و بورژوازی دربار آن شد که با فرار شاه این بورژوازی با رها کردن سرمایه غیر نقدی و انتقال سرمایههای نقدی و غارت سرمایههای بانکی ایران و انتقال آنها به بانکهای غربی فرار را بر قرار ترجیح دهد (که فرار سرمایهدارهای بزرگ بورژوازی دربار ایران امثال خیامها و لاجوردیها و ثابت پاسالها و هژبر یزدانیها و... به موازات فرار شاه در نیمه دوم سال 57 در این رابطه قابل تفسیر میباشد). اما داستان بورژوازی دربار ایران در داخل ایران با فرار سردمداران آنها و فرار شاه اگرچه مرحله تراژیک حیات بورژوازی ایران را رقم میزد، ولی با پیروزی انقلاب 22 بهمن فقاهتی ایران به پایان نرسید چراکه بورژوازی بزرگ ایران پس از فرار بورژوازی دربار و شاه به علت اینکه، دریافت که سردمداران فقاهتی حاکم حامل هیچگونه تئوری اقتصادی و سیاسی نمیباشند خلاء برنامه اقتصادی بهترین فرصت جهت استثمار و غارت مردم ایران تشخیص داد (به همین دلیل عزت سحابی که عضو شورای انقلاب و رئیس سازمان برنامه بودجه و از معماران اولیه رژیم مطلقه فقاهتی بود در تابستان سال 58 آماری اعلام کرد که ماهیت بورژوازی ایران بعد از انقلاب فقاهتی 22 بهمن 57 روشن مینماید طبق گفته عزت سحابی: "میزان سودی که بورژوازی ایران در 6 ماهه اول سال 58 با غارت سرمایههای مردم ایران بدست آورد دو برابر کل سودی بود که در طول 50 سال رژیم پهلوی بورژوازی ایران توانسته بود از مردم ایران غارت نما ید است“). همین یک قلم آمار به درستی شرایط تاریخی و ماهیت بورژوازی غارتگر و ضد خلقی و ضد انسانی ایران را مشخص میسازد.
به این ترتیب بود که از سال 58 پس از فرار بورژوازی دربار و شاه بورژوازی ایران دریافت که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران بیش از شاه و بورژوازی فراری دربار صلاحیت رهبری و سیاسی و نمایندگی این طبقه بی پدر و مادر دارد (البته آنچه در این رابطه قابل توجه است اینکه بورژوازی ایران سودی که در سالهای 58 و 59 با غارت سرمایه ملت ایران حاصل میکرد بیش از 90% آن مشمول بخش تجارت و بازار و بازرگانی خارجی بود نه بخش تولید و خدماتی که بورژوازی دربار در زمان شاه در عرصه صنعت و کشاورزی حاصل میکرد در همین رابطه با عنایت به اینکه پایگاه بورژوازی بازار ایران پیوند تاریخی با حوزه و روحانیت و دربار فقاهتی حاکم داشت. این بستر تاریخی شرایط را جهت پیوند سیاسی بین این بورژوازی با دربار مطلقه فقاهتی در سال 58 و 59 پس از فرار شاه و بورژوازی درباری فراهم میکرد). با شروع جنگ رژیم مطلقه فقاهتی و حزب بعث عراق شرایط تاریخی جدیدی برای بورژوازی ایران فراهم گردید. چراکه دولت میرحسین موسوی در طول 8 سال حاکمیت خود کوشید با دولتی کردن اقتصاد و سرمایهداری ایران دست بورژوازی را به صورت مستقیم از تجارت و سرمایههای دولتی قطع نماید که همین امر باعث گردید تا بورژوازی ایران پس از اینکه در دوران 8 ساله دولت میرحسین موسوی دریافت (که با حمایتی که خمینی از برنامه دولتی کردن اقتصاد ایران توسط میرحسین موسوی میکرد)، که جناحهای روحانیت حاکم که رهبری سیاسی او را در طول سالهای 58 و 59 به دست گرفتند، نمیتوانند دوران هژمونی سالهای 58 و 59 خود را استمرار بخشند لذا بورژوازی کوشید در بدنه اقتصاد دولتی ایران (که بیش از 90 % سرمایه نفتی و تجاری و خدماتی و بانکی در دست دولت موسوی بود) به حیات انگلی و استثمارگرانه خود ادامه دهد (جنگ بین خامنهائی و جناح راست روحانیت در طول 8 سال دولت موسوی با دولت موسوی در همین رابطه قابل تفسیر میباشد زیرا جناح راست روحانیت به رهبری خامنهائی و هاشمی رفسنجانی در طول دوران 8 ساله دولت موسوی نمایندگی سیاسی این بورژوازی بی پدر و مادر و حرام زاده و ضد خلقی ایران را رهبری میکردند).
با مرگ خمینی در سال 58 و پایان جنگ رژیم مطلقه فقاهتی ایران و حزب بعث عراق و حاکمیت سیاسی خامنهائی و هاشمی رفسنجانی و جناح راست روحانیت شرایط به کلی برای بورژوازی ایران تغییر کرد و دوران 10 ساله تراژیک بورژوازی ایران به پایان رسید. چراکه از آنجائیکه خامنهائی در دهه 70 جهت تثبیت قدرت سیاسی خود فرصت مدیریت اقتصادی کشور نداشت این مهم را به هاشمی رفسنجانی دولت پنجم واگذار کرد در همین رابطه بود که هاشمی رفسنجانی جهت مدیریت بورژوازی ایران، به جای تکیه مستقیم بر بورژوازی موجود کوشید با تاسی از دربار پهلوی اقدام به ایجاد یک بورژوازی بزرگ دربار فقاهتی بکند تا توسط این بورژوازی دربار فقاهتی مانند دوران پهلوی شرایط مدیریت بورژوازی بزرگ ایران فراهم گردد. در این رابطه بود که هاشمی رفسنجانی با تکیه بر نیروهای سپاه و اطلاعاتی و مهرههای جناح خودی حزب جمهوری اسلامی منحل شده و جناح روحانیت دولتی و فقاهتی حوزه و جناح آقا زادهها و... این بورژوازی درباری را شکل بدهد. که کاملا در این امر موفق گردید و به این ترتیب در دوران 8 ساله دولت هاشمی رفسنجانی بورژوازی بزرگ دربار فقاهتی ایران از دل سپاه و اطلاعات و روحانیت درباری و آقآزادهها در بسترهای سه گانه تولیدی و خدماتی و بازرگانی اقتصاد ایران به صورت مهیبی تکوین پیدا کرد. ولی برعکس دوران پهلوی این بورژوازی بزرگ دربار فقاهتی تازه تکوین پیدا کرده به علت تمامیت خواهی سود و استثمار و تجارت و خدمات و بازرگانی خارجی و داخلی توان مدیریت و هژمونی و نمایندگی بورژوازی سابق ایران را نداشت و همین امر باعث گردید تا بورژوازی دربار فقاهتی به سمت پولشویی و رانت بازی و قاچاق و اسکلههای غیر رسمی و تصاحب فرودگاه پیام در مهر شهر کرج و اختلاسهای مالی و... روی آورد. اما این چاقوی خطرناک در مرحله اول پس از تکوین دسته خود را برید و به این دلیل بود که با حمایت از خامنهائی جنگ با هاشمی رفسنجانی را از سر گرفت که حاصل این جنگ ناخواسته بورژوازی دربار فقاهتی اختلاف بین خامنهائی و هاشمی رفسنجانی و شقه شدن بورژوازی بزرگ دربار فقاهتی تازه به دوران رسیده بود، به طوری که جناحی از بورژوازی دربار فقاهتی تحت رهبری سیاسی حزب کارگزاران حتی پس از دوران 8 ساله دولت ششم به قبول رهبری سیاسی هاشمی رفسنجانی ادامه دهد اما جناح بزرگ دیگر این بورژوازی بزرگ دربار فقاهتی به دنبال رهبری خامنهائی رفت و حیات تاریخی و استثمارگرانه خود را در گرو حمایت خامنهائی و جناح راست روحانیت کنسرواتیسم وابسته به دربار فقاهتی میدانست.
از این مرحله بود که دوران طوفان جنگ بین جناحهای دو گانه بورژوازی دربار فقاهتی فرا رسید که حاصل این نبرد و تضاد بورژوازی در اقتصاد ایران آنچنانکه فوقا هم به اشاره رفت به علت بی برنامگی و عدم مدیریت واحد دربار فقاهتی (مانند دربار شاه بر انها) غارت بی در و پیکر سرمایههای ملت ایران و استثمار وحشتناک مستقیم و غیر مستقیم طبقه زحمت کش ایران و اختلاسهای نجومی ریالی و دلاری خزانه مملکت و سیطره فراگیر بخش قاچاق بر کل اقتصاد ایران و نابود شدن بخش تولید ایران در عرصههای صنعتی و کشاورزی و رشد غول آسای بخش واردات و تجارت در اقتصاد ایران و فرار مالیاتی به شکل فراگیر و تورم بی در پیکر و ویرانگر و بیکاری بالای 20% نیروهای کار و... گردید. البته جنگ موشهای اقتصادی محدود به عرصه اقتصاد نماند بلکه نخستین منار جنبان آن عرصه دربار مطلقه فقاهتی بود که از اواخر دهه هفتاد و کل دهه هشتاد باعث جنگ بین قدرتهای سیاسی حاکم گردید. البته با عنایت به اینکه این بورژوازی در باری برعکس بورژوازی دربار پهلوی که تنها به علت خصلت توتالیتر و تمامیت خواهی شاه به حزب سیاسی رستاخیز بسنده میکرد. بورژوازی دربار فقاهتی به علت سرمایههای سیلوار خود نهادهای سیاسی قدرت یکی پس از دیگری در عرصههای سیاسی و مذهبی و اقتصادی بنا میکرد و هر از چند گاهی تلاش میکردند در راستای تسویه حسابهای هویتی به افشاگریهای موردی نسبت به یکدیگر بپردازند که داستان جزایری عرب و اختلاس 2500 میلیاردی دوران هاشمی و داستان سعید امامی و واجبی که اجنه! به او خوراندند و جریان کرباسچی و اختلاس سه هزار میلیارد تومانی شرکت توسعه امیر منصور و امیر خسروی که اخیرا افشا شده است در این رابطه قابل تفسیر میباشد بنابراین ماحصل آنچه تا اینجا مطرح کردیم اینکه:
1 - نظام سرمایهداری ایران یک نظام اقتصادی بیمار میباشد که به علت همین بیماری ساختاری گرچه تضاد و بحران جز لاینفک حیات سرمایهداری میباشد ولی در ایران این بیماری ساختاری باعث گردیده تا بحرانها و تضادهای داخلی پیچیده و اگراندیسمان بشود.
2 - از جمله بحرانهای مزمن نظام اقتصاد سرمایهداری بیمار ایران بحران طبقاتی میباشد.
3 - بحران طبقاتی سرمایهداری ایران دارای دو مؤلفه میباشد:
الف – بحران طبقاتی بین طبقه حاکم بورژوازی و طبقه محکوم زحمت کشان شهر و روستا
ب - بحران طبقاتی بین جناحهای بورژوازی حاکم.
4 - بحران طبقاتی بین طبقه حاکم بورژوازی و طبقه محکوم زحمت کشان ایران ریشه در تکوین و پیدایش یک قشر خرده بورژوازی غول آسای شهری از بعد از نفتی شدن اقتصاد ایران دارد. که خود این قشر خرده بورژوازی شهری ایران به تنهائی به لحاظ کمی از مجموع دو طبقه زحمت کشان و طبقه بورژوازی ایران بیشتر میباشد و همین رشد کمی این قشر خرده بورژوازی باعث گردیده تا رهبری و عامل تمامی جنبشهای اجتماعی 80 سال گذشته کشورمان این قشر باشد لذا وجود این قشر در رهبری و بدنه و قاعده جنبشهای اجتماعی تاریخ ما باعث گردیده تا تمامی جنبشهای اجتماعی 80 سال گذشته کشور ما:
اولا: بی برنامه و بی تئوری باشد.
ثانیا : به سرعت قهرآمیز و آنتاگونیست گردد.
ثالثا : فقط به مبارزه کوتاه مدت بیاندیشد و از مبارزه دراز مدت خودداری کنند (و لذا با دراز مدت شدن مبارزه این قشر به رکود و یاس کشیده میشود).
رابعا : به علت ماهیت تاریخی خود به جای تکیه بر رهبری درونی خود بر رهبری مذهبی سنتی روحانیت تکیه کند.
خامسا : در مبارزه اجتماعی خود به علت عمده کردن مؤلفه سیاسی و نادیده گرفتن مؤلفه اجتماعی و اقتصادی و طبقاتی تحت شعار مخالفت با استبداد، تنها دارای یک مبارزه نفیائی باشد و هیچگونه برنامه سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی الائی جهت جایگزینی و آلترناتیوی نداشته باشد که این امر باعث گردیده که آلترناتیوهای سیاسی هر کدام نسبت به مرحله قبلی توتالیتر تر گردند. به طوری که تعداد اعدامهای رسمی اعلام شده خمینی در 3 ماهه دوم سال 60 علاوه بر اینکه بیش از دو برابر کل اعدامهای جهان در سال 60 بود به تنهائی از 5 برابر کل اعدامهای دوران پنجاه سال پهلوی بیشتر بوده است.
5 - بحران طبقاتی بین جناحهای بورژوازی ایران که ریشه ساختاری دارد، باعث گردیده (تا برعکس بورژوازی غرب اعم از اروپا و امریکا و ژاپن که پس از پشت سر گذاشتن سرمایهداری رقابتی آدام اسمیتی و دو جنگ خانمانسوز بین الملل اول و دوم که هر دو در این رابطه اتفاق افتاد و تکوین سرمایهداری کنزی با تشکیل کارتل ها و تراست ها به تضادهای بی در پیکر داخلی خود سر و سامانی بدهند) تا به علت اینکه پروسه تکوینی آنها از آغاز در ظل سر ریز شدن سرمایه کشاورزی از روستا به شهر یا انتقال سرمایههای تجاری به سرمایه صنعتی و تولیدی حاصل نشود، بلکه تنها به علت سرمایههای نفتی و پمپاژ آن توسط دربارهای سلطنتی و فقاهتی حاصل شوند. این امر باعث گردیده تا طبقه بورژوازی ایران در بستر تاریخ خود از آغاز تا این زمان به صورت یک جعبه مارگیر طبقاتی درآید که فونکسیونی غیر از ویرانگری و غارت و فساد مالی و اداری و سیاسی برای مردم ایران نداشته باشد.
6 - در دوران پهلوی دوم بعد از برنامه رفرم اصلاحات ارضی شاه - کندی شاه جهت تثبیت هژمونی دربار بر این طبقه کوشید توسط سرمایههای نفتی اقدام به تکوین یک بورژوازی درباری بزرگ از زمینداران بزرگی که در جریان رفرم اصلاحات ارضی 42 سرمایههای آنها نابود شده بود بکند. تا توسط این بورژوازی بزرگ در باری هژمونی خود بر طبقه بورژوازی ایران به صورت غیر مستقیم اعمال کند و در نتیجه دربار و خودش و حزب رستاخیز به عنوان نماینده سیاسی این طبقه در آورد که در این امر موفق گردید. اما با فرار شاه و سرنگون شدن رژیم سلطنتی پهلوی بورژوازی بزرگ دربار که حیات اقتصادی و سیاسی خود را با رژیم مطلقه فقاهتی در راه در خطر میدید و هرگز خمینی را با آن اندیشه دون تاریخی و سنتی فقاهتی به عنوان نماینده سیاسی خود قبول نداشت. با رها کردن سرمایههای غیر نقدی خود توسط سرمایه نقدی و سرمایههای غارت کرده بانکی فرار را بر قرار ترجیح دادند و آنچنان شتابان در سرمایهداری غرب پناه گرفتند که دیگر هرگز پشت سر خود نگاه نکرد ند بطوریکه در دهه هفتاد و دهه هشتاد هر چند از جانب سردمداران سیاسی دربار مطلقه فقاهتی برای آنها کارت پستال هم فرستاده شد و سرمایه غیر نقدی داخلی مصادره شده آنها هم به آنها پس داده شد دیگر حاضر به بازگشت به ایران نشدند (البته قابل ذکر است که دربار مطلقه فقاهتی ایران در دهه هفتاد و هشتاد پس از اینکه دریافت که بدون مدیریت بورژوازی درباری شاه برایش امکان راه اندازی اقتصاد ایران وجود ندارد تلاش در جهت باز گرداندن آنها کرد که بی نتیجه ماند).
7 - با فرار بورژوازی دربار در نیمه دوم سال 57 و فرار شاه و سرنگونی حکومت سلطنتی پهلوی و جایگزینی حکومت مطلقه فقاهتی توسط انقلاب فقاهتی 22 بهمن ماه 57، از آنجائیکه طبقه بورژوازی به جا مانده داخلی ایران بزودی دریافت که خمینی برعکس آنچه که مطرح میکرد نه دارای تئوری و برنامه اقتصادی است و نه تئوری و برنامه سیاسی و اجتماعی و اداری دارد، و به جز یک خروار فقه سنتی هزار ساله مادون تاریخی و سنتی هیچ دستاورد فکری و تئوری ندارد در سال 58 و 59 چتر حاکمیت غارتگرانه خود را بر اقتصاد ایران باز کرد و با تجاری و وارداتی کردن اقتصاد ایران کوشید به غارت سرمایههای این ملت بپردازد.
8 - سالهای 58 و 59 دوران آزادی مطلق طبقه بورژوازی ایران برای غارت و استثمار مردم ایران میباشد چراکه بی برنامهائی و عدم مدیریت و استراتژی تثبیت حکومت و سرکوب مخالفین توسط خمینی باعث گردید تا بورژوازی ایران حیات خلوت تاریخی خود را پیدا کند، لذا آنچنانکه تعداد اعدامهای رسمی اعلام شده خمینی در سه ماهه دوم سال 60 بیش از پنج برابر کل اعدامهای پنجاه سال پهلوی بود، میزان غارت و سود باد آورده بورژوازی ایران در 6 ماهه اول سال 58 بیش از دو برابر کل سود بورژوازی ایران در پنجاه سال حکومت پهلوی بوده است.
9 - اما دوران آزادی مطلق بورژوازی ایران بیش از دو سال دوام پیدا نکرد و با شروع جنگ رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران و حزب بعث عراق و تثبیت دوران 8 ساله دولت میرحسین موسوی شرایط جدیدی بر طبقه بورژوازی ایران حاکم گردید.
10 - میرحسین موسوی با دولتی کردن نظام سرمایهداری و دولتی کردن سرمایههای نفتی و بانکی و صنعتی و... بیش از 90% کل سرمایههای نفتی و تجاری و خدماتی و اداری و ... ایران را ا ز دست بورژوازی خارج کرد و در دست دولت قرار داد و از طریق هژمونی سیاسی و اقتصادی سرمایهداری دولتی کوشید به تاخت تاز بورژوازی ایران و نمایندگان سیاسی و اجتماعی آنها پایان بدهد.
11 - هر چند میرحسین موسوی توسط اقتصاد سرمایهداری دولتی خود توانست به صورت موقت (با دستوری کردن اقتصاد در عرصههای توزیع و تولید و خدمات) جلو تاخت و تاز غارتگرانه بورژوازی داخلی را بگیرد، ولی به علت نداشتن تئوری و برنامه دراز مدت اقتصادی برنامه دولتی کردن سرمایهداری ایران نتوانست در دوران 8 ساله دولت او نهادینه گردد، لذا با مرگ خمینی که تنها حامی سیاسی او در قدرت بود و آغاز حاکمیت خامنهائی به سرعت تمامی دستاورد 8 ساله دولت او توسط خامنهائی و هاشمی رفسنجانی نابود گردید و سرمایهداری بی در پیکر دوباره از سال 68 بر ایران حاکم گردید.
12 - بورژوازی ایران در طول دوران 8 ساله دولت میرحسین موسوی که آزادی غارتگرانه گذشته خود را در سالهای 58 و 59 از دست رفته میدید بیکار ننشسته و کوشید در دوران 8 ساله دولت میرحسین موسوی علاوه بر غارت در بدنه و قاعده اقتصاد درون جناحهای روحانی حاکم جهت کسب نمایند گی سیاسی که با فرار بورژوازی دربار و شاه از دست داده بود، تلاش کند که جنگ خامنهائی و جناح راست روحانیت در دوران 8 ساله دولت موسوی در این رابطه قابل تفسیر میباشد و اگر حمایت سیاسی خمینی از میرحسین موسوی نبود، حتی برای یک ساعت خامنهائی و هاشمی رفسنجانی و جناح راست روحانیت به رهبری کنی و آذر قمی و ناطق نوری و مصباح یزدی و محمد یزدی و... نمیگذاشتند دولت 8 ساله میرحسین موسوی دوام بیابد استعفاهای موسوی و عدم تشکیل حتی یک جلسه دولت موسوی در حضور خامنهائی که رئیس جمهور بود همه در این رابطه قابل تفسیر میباشد.
13 - با مرگ خمینی و خانه نشین شدن بیست ساله میرحسین موسوی و خانه نشین کردن منتظری و جناح او و انجام پروژه انتخاب معنی دار و حساب شده خامنهائی توسط هاشمی رفسنجانی که کودتائی بود بر علیه منتظری و میرحسین موسوی جناح راست اقتصادی بر کرسی قدرت و حکومت مطلقه فقاهتی تکیه زد و با پیروزی این جناح دوران جدیدی در حیات بورژوازی ایران آغاز شد.
14 - در دهه 70 از آنجائیکه خامنهائی در راستای تثبیت حاکمیت خود توسط نهادینه کردن قدرت به ارث رسیده خمینی بود، و از آنجائیکه حاکمیت خود را مدیون هاشمی رفسنجانی میدانست، لذا دست هاشمی رفسنجانی در عرصه دولت و اقتصاد باز گذاشت و کوشید به حمایت سیاسی از دولت او بپردازد.
15 - هاشمی رفسنجانی در طول 8 ساله دولت خود کوشید جهت اداره طبقه بورژوازی در بستر اقتصاد بی در پیکر سرمایهداری در زمان او با تاسی و تقلید و اقتباس از شاه یا پهلوی دوم دست به ایجاد یک بورژوازی دربار فقاهتی بزند تا با واسطه قرار دادن این بورژوازی دربار فقاهتی بتواند هژمونی سیاسی و اقتصادی خود را بر طبقه بورژوازی ایران ممکن سازد (البته قابل توجه است که هاشمی زمانی تصمیم به این استراتژی تقلیدی گرفت که از باز گرداندن بورژوازی فراری دربار شاه به کشور با هر ترفندی نا امید گردید زیرا او در مدت ده سال حکومت مطلقه فقاهتی به این حقیقت واقف گردیده بود که بدون مدیریت بورژوازی دربار شاه امکان مدیریت اقتصاد سرمایهداری بُنجل ایران برای آنها وجود ندارد چراکه روحانیت به حکومت رسیده فاقد هر گونه برنامه و تئوری سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی بود).
16 - بستری که هاشمی رفسنجانی در طول 8 ساله دولت خود جهت تکوین بورژوازی دربار فقاهتی توسط سرمایههای نفتی انتخاب کرد، سپاه پاسداران و اطلاعات و جناح راست روحانیت و سر انگشتان سیاسی جناح خود در حزب منحله جمهوری اسلامی و آقا زادهها بود.
17 - بدین ترتیب بود که بورژوازی دربار فقاهتی مانند قارچ بر بستر سرمایههای نفتی و خواستگاه سپاه و اطلاعات و روحانیت راست و آقا زادهها و جناح راست سابق حزب جمهوری با رشد غول آسایی بر تاریخ و اقتصاد و سیاست ایران ظاهر شد.
18 - اگرچه در پروژه هاشمی رفسنجانی ایجاد یک بورژوازی درباری فقاهتی به عنوان واسطه بین سردمداران حکومت مطلقه فقاهتی و طبقه بورژوازی بود، ولی آنچنان بی در پیکر و غول آسا این بورژوازی حرام زاده و نامشروع تاریخ ایران رشد کرد که مانند یک سونامی، آش و جایش را با خود برد در نتیجه تضاد و جنگ داخلی و شکاف و شقه شدن نخستین محصول این بورژوازی درباری فقاهتی بود و اولین فونکسیون آن بریدن دسته چاقو به وسیله خود چاقو بود، به طوری که هاشمی رفسنجانی را مجبور کرد تا در زمان دولت خود با برپایی حزب کارگزاران تسلیم این شکاف و جنگ بشود.
19 - استحاله پروسه 15 ساله وحدت هاشمی و رفسنجانی و خامنهائی به تضاد و اختلاف در رابطه با کنش و اختلاف و تضاد و شکاف این طبقه غول آسای تازه به دوران رسیده بورژوازی دربار فقاهتی قابل تفسیر میباشد، چرا که به موازات شکاف و جنگ داخلی جناحهای این بورژوازی آنچنانکه جناح تولیدی و تکنوکرات این بورژوازی هاشمی رفسنجانی را به نمایندگی سیاسی خود انتخاب کرد جناح بازار دنبال سر خامنهائی به راه افتاد و خامنهائی و دار و دسته جناح راست روحانیت را به نمایندگی خود بر گزید.
20 - با عنایت به اینکه جناحهای این بورژوازی حرام زاده دربار فقاهتی تمامی قدرت نظامی و اطلاعاتی و سیاسی و اجتماعی و... در دست داشتند و با تمام تلاش خود سعی میکردند بر رقیب پیروز گردند، لذا منهای سرمایههای باد آورده نفتی از هر طریق سعی به غارت کردند. بدین ترتیب بود که سونامی اختلاسهای نجومی مالی و بانکی و پولی و اقتصاد قاچاق و اسکلههای مخفی و فرار از مالیات و فرودگاههای غیر علنی و فساد و پولشویی سرتاسر اقتصاد ایران از همان زمان دولت هاشمی در بر گرفت.
21 - تسویه حسابهای جناحی این بورژوازی بزرگ دربار فقاهتی باعث گردید تا هر از گاهی جناحی از این بورژوازی جهت مقابله با جناح دیگر دست به افشاگریهای موردی بزند، که داستان جزایری عرب و اختلاس 2500 میلیاردی زمان هاشمی و گم شدن یک میلیارد دلاری دولت احمدی نژاد و گم شدن 300 میلیارد تومان شهرداری تهران در زمان شهرداری احمدی نژاد و جریان دستگیری و دادگاههای کرباسچی شهردار سابق تهران و موضوع فروش سه هزار میلیاردی تومانی شرکت مخابرات تحت یک معامله صوری به یک شرکت سپاه و خفه شدن مشکوک مدیر عامل آن در همان شب در ازگل، و بالاخره موضوع اختلاس سه هزار میلیارد تومانی شرکت توسعه امیر منصور آریا و بانک آریا و امیر خسروی و... همه در این رابطه قابل تفسیر میباشد.
22 - بنابراین هرگز نباید با موضوع افشاگری اختلاس سه هزار میلیارد تومانی شرکت توسعه امیر منصور آریا و امیر خسروی (آنچنانکه دستگاه تبلیغاتی و قضایی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران به صورت موردی و اتفاقی و مکانیکی برخورد میکند) به صورت شخصی یا گروهی خارج از ساختار سرمایهداری و رژیم مطلقه فقاهتی بر خورد بکنیم.
23 - از آنجائیکه در آشپزخانه این اختلاسهای نجومی جناحهای حکومت در حال آشپزی میباشند، هرگز نباید آن را به صورت فساد اداری رژیم مطلقه فقاهتی حاکم تفسیر بکنیم، بلکه آنچنانکه فوقا مطرح کردیم بحران طبقاتی بورژوازی دربار فقاهتی حاکم بر اقتصاد ایران است که به تسویه حسابهای جریانی خود در این رابطه میپردازند.
24 - خیلی خنده آور است که چنین بپنداریم که یک بانک درجه سوم صادرات در اهواز، میتواند بستر اختلاسی را فراهم کند که حجم ریالی آن سه برابر کل بودجه سالانه کشور در دوران پهلوی بوده است و بیشتر خنده آور است که چنین بپنداریم که این اختلاس نجومی موردی و دفعی و غیر فراگیر و غیر حکومتی انجام گرفته است.
25 - سوال بزرگی که در این رابطه مطرح میشود اینکه چرا رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران در این شرایط حساس تاریخی که بهار جنبش عربی پشت مرزهای ایران خیمه زده است، با افشای این یک قلم از هزاران قلم مخفی حاضر به انتحار و خودزنی شد؟
26 - تنها یک پاسخ میتواند سوال فوق را جوابگوی باشد، و آن جنگ قدرت گرگها در انتخابات مجلس نهم که در اسفند ماه امسال برپا میگردد آنچنان حراسی در دل سردمداران رژیم مطلقه فقاهتی ایجاد کرده است که منهای جمع آوری کردن سر نیزهایی آنتنهای ماهواره، فیلترینگ کردن سایتها، قلع و قمع کردن تمامی مطبوعات و حاکمیت سانسور مطلق بر افکار و اندیشههای و کتب، سرکوب عریان تمامی نیروهای مخالف، قداره بندان قدرت برای رسوایی و تسویه حساب با جریان سرکش احمدی نژاد میکوشند، این بحران طبقاتی و ساختاری کل رژیم را به صورت فساد اداری احمدی نژاد علم نمایند تا کودتای انتخاباتی خود بر علیه جناح احمدی نژاد در انتخابات مجلس نهم به انجام برسانند و به احمدی نژاد و جناح سرکش او بفهمانند که همان دستی که با کودتای انتخاباتی خرداد ماه 88 توانست تو را بر کرسی قدرت بنشاند، میتواند با کودتای هویتی فساد اداری حاصل از اختلاسهای نجومی اخیر تو را و جناح تو را و در راس آنها اسفندیار رحیم مشایی و... به پایین بکشد.
27 - علت اینکه خبر این اختلاس مانند یک بمب ساعتی ذهنیت تمامی مردم ایران از شهر و روستا و پیر و جوان به لرزه در آورد، آن بود که در جامعهائی که فقر بیداد میکند و بیکاری اقتصاد ایران را زمین گیر کرده و تورم خوراک روزمره شده و حتی کمبود تخم مرغ به صورت یک بحران در آمده و طلاق و اعتیاد و فساد اجتماعی و اداری به صورت یک اپیدمی شده است، تنها زنجیری که میتواند همه این حلقههای پراکنده را به هم پیوند بزند افشای یک اختلاس نجومی سه هزار میلیارد تومانی توسط جناحهای حاکمیت است.
- روش و راه حل برخورد با این فسادها:
الف - چند پیش فرض:
1 - اعتقاد به این اصل که این گونه فسادها فردی و موردی نمیباشد و لذا مانند جریان کرباسچی و سعید امامی و جزایری عرب و... نباید به صورت فردی تفسیر کرد، و آن را مختومه اعلام کرد چراکه تمامی تلاش تبلیغاتی و قضائی و... رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر این امر استوار میباشد که این گونه فسادهای حکومتی را به صورت شخصی و موردی نمودار نماید که با برخورد مکانیکی قوه قضائیه آن را در نگاه مردم مختومه مطرح کند.
2 - اعتقاد به این اصل که آبشخور تمامی فسادهای حکومتی رژیم مطلقه فقاهتی اقتصاد سرمایهداری میباشد که به ویژه در شکل بیمار و بی در پیکر امروزی ایران حتی انسانیت را در معرض فروش گذاشته است، لذا تمامی جنایتهائی که در طول 33 ساله گذشته رژیم مطلقه فقاهتی در این جامعه انجام گرفته از نسل کشیهای سیاسی دهه 60 تا قتل و عام اقلیتهای قومی و سرکوب تمامی آزادیهای سیاسی و اجتماعی و احزاب و بیان و مطبوعات و... و حتی نفی داشتن اختیار یک آنتن ماهواره بر پشت بام منزل و فسادهای اداری و اجتماعی و بحرانهای اجتماعی و اقتصادی از طلاق و اعتیاد و... گرفته تا بیکاری و تورم و فقر و تبعیضهای اجتماعی و سیاسی و طبقاتی و... همگی ریشه در مناسبات سرمایهداری بُنجل و بیمار ایران دارد، و به همین علت معلم کبیرمان شریعتی اعلام کرد که در مناسبات سرمایهداری زیربنا اقتصاد میباشد و مابقی روبناهای نشائت گرفته از این زیربنا میباشند.
3 - رژیم مطلقه فقاهتی حاکم از آغاز حاکمیتاش فاقد تئوری سیاست و اقتصاد و حکومت و اجتماع بوده است، لذا در برخورد با نظام سرمایهداری ایران از آغاز به صورت منفعل و تسلیم طلبانه عمل کرده است. زیرا فقهی که این رژیم در طول 33 سال گذشته بر آن تکیه کرده است آنچنانکه معلم کبیرمان در مصاحبه با تاین بی مطرح کرده است تئوری قدرت است نه تئوری اقتصاد و سیاست و جامعه سازی، لذا تکیه حکومتی کردن بر این فقه آنچنانکه شریعتی میگوید باعث تکوین خشنترین حکومتی توتالیتر تاریخ میشود چراکه توسط آن فقه، این تئوری قدرت مشروعیت مذهبی پیدا میکند.
4 - بر خورد با نظام سرمایهداری ایران نه آنچنانکه بازرگان - سروش معتقد هستند (و امروز با حمایت سرمایهداری جهانی از سروش و جوجه پاسدارهای دلقک او مثل اکبر گنجی و ابراهیم نبوی و... دنبال میشود) توسط تئوری لیبرال -سرمایهداری قابل انجام است، چراکه آنچنانکه فقه حوزه در طول 33 سال گذشته نشان داده است که در برخورد با این نظام بُنجل سرمایهداری ناتوان است، تئوری لیبرال سرمایهداری بازرگان - سروش بیشتر و پیشتر در کشورهای عقب مانده جهان سوم (که امروز در آتش بحران سرمایهداری می سوزند و جهان عرب و کشورهای خاورمیانه نمونه اعلای این شکست میباشند) ناتوانی خود را بر آفتاب افکنده است.
5 - تنها با تئوری عدالت شریعتی که برپایه اجتماعی و نفی تبعیض در عرصه اقتصاد و سیاست و معرفت استوار میباشد میتوانیم به مقابله با این بحرانهای جانسوز و خانمانسوز و استخوان سوز مقابله کنیم.
6 - نخستین کسی که در جهان اسلام چه در عامه تسنن و چه در خاصه تشیع، تئوری عدالت را به صورت اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و معرفتی توسط شعار نفی زر و زور و تزویر تبیین کرد، شریعتی بود. و لذا تا زمانی که وضعیت خودمان را با تئوری عدالت قرآن و اسلام مشخص نکنیم، امکان مقابله با سرمایهداری برای ما وجود ندارد (قابل توجه است که عبدالکریم سروش در سخنرانی امام علی و قدرت که در نیمه دوم سال گذشته در انگلستان مطرح کرده است با تکیه بر آیه "...اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى... – آیه 8 – سوره مائده" تکیه قرآن بر قسط و عدالت با تقلید از مولوی یک تکیه اخلاقی و نفسانی میداند نه تکیه اجتماعی و اقتصادی، آنچنانکه شریعتی مطرح میکند البته مشارالیه اینقدر به خود زحمت نداده که با نگاهی سطحی بر آیه "...لِيقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ... - آیه 25 - سوره حدید" که فلسفه رسالت انبیاء ابراهیمی از آغاز تا خاتم در جهت به قیام واداشتن تودهها برای قسط و عدالت میداند، این سوال بدیهی را برای خود مطرح کند که این موضوع چگونه با تبیین نفسانی قسط و عدالت صوفیانه مولوی که از زبان او جاری میشود قابل تفسیر یا تاویل میباشد).
7 - تئوری عدالت و قسط قرآن که در آغاز به صورت اخلاق ارسطوئی “خیر الامور اوسطها” تبیین و تفسیر میشد و در دستگاه سنتی حوزه تفسیر فقهی پیدا کرد و عدالت به عنوان یکی از شروط پیش نماز و قاضی در آمد و در اندیشه سید قطب به صورت اجتماعی تبلور پیدا کرد، در اندیشه معلم کبیرمان شریعتی به صورت یک تئوری سیاسی و اقتصادی و معرفتی در آمد، که سوسیالیسم علمی شریعتی در این رابطه قابل تفسیر و تبیین میباشد (و لذا جنگ دار و دسته سروش و دلقکهای اطلاعاتی او مثل اکبر گنجی و ابراهیم نبوی و... امروز در غرب با شریعتی، جنگ با سوسیالیسم علمی شریعتی در راستای جا انداختن تئوری بُنجل لیبرال سرمایهداری جهانی میباشد. قابل توجه است که اخیرا عبدالکریم سروش در سخنرانی که تحت عنوان چالشهای اسلام با لیبرالیسم در انگلستان مطرح کرده، شریعتی و اندیشه او را فقاهتی و در راستای منافع رژیم مطلقه فقاهتی حاکم مطرح میکند و مهندس مهدی بازرگانی که به خمینی میگفت بعد از خداوند در زمین تو را داریم و به تو پناه میبریم و نخستین معمار حکومت مطلقه فقاهتی بود و خودش که معمار بزرگ هشت ساله کودتای فرهنگی رژیم مطلقه فقاهتی میباشد، به عنوان اندیشه ضد فقاهتی مطرح میکند. حاشا و کلا و جالب آنجاست که دلقک پاسدار و جوجه اطلاعاتی او اکبر گنجی کسی که به قول اکبر ناطق نوری در زمانی که لباس مقدس! پاسداریاش به تن داشت برای اولین بار در ایران شعار یا روسری یا تو سری سر داد و بر روی زنان بی حجاب ما اسید میپاشید! اخیرا در سایت روز با طرح خزعبلات و اباطیل و لاطائلاتی که همگی آنها استفراغهای سید حمید روحانی میباشد که حاجی فرج دباغ در کشکول گدائی او ریخته است، پس از جنگ با امام زمان و اثبات حقانیت عثمان، امروز میکوشد تا شریعتی را ساواکی مطرح کند و دکترای او را قلابی کند. البته در پاسخ این تئوریسینهای لیبرال سرمایهداری غرب همین بس که بگوئیم به قول شریعتی از مجسمه اتابک اعظم در مشروطیت دو بار پرده برداری شد یک مرتبه زمانی که آزادیخواهان مشروطیت را با لباس پاسداری اکبر گنجی قصابی میکردند و بار دوم زمانی که بعد از انقلاب با لباس سفید اصلاح طلبی و تئوریسین اصلاحات پیشاپیش مردم قرار گرفتند!)
ب - مبارزه با نظام سرمایهداری ایران باید درازمدت و در بستر اقدام عملی سازمانگرایانه حزبی که از کانال خودآگاه سازی تودهها میگذرد، توسط سوسیالیسم علمی شریعتی به انجام برسد.
ج - برعکس آنچه که عبدالکریم سروش و محسن کدیور فکر میکنند، با اصلاحات فقهی فقه حوزه، توسط لیبرالیزه کردن فقه حوزه، ما نمیتوانیم به مقابله با این نظام سرمایهداری بپردازیم بلکه آنچنانکه معلم کبیرمان شریعتی مطرح کرد این تنها سوسیالیسم علمی است که از طریق خودآگاه کردن تودهها توسط وارد کردن دیالکتیک طبقاتی به درون احساس آنها میتواند بستر مقابله کردن با این نظام فاسد را فراهم بکند.
والسلام