سلسله درس‌های اسلام‏شناسی

اسلام تاریخی، غیر از تاریخ اسلام است – بخش هفتم

 

1.     اسلام شناسی دگماتیسم فقاهتی حوزه در ترازوی تاریخ ایران:

اسلام شناسی فقاهتی حوزه چه در شیعه و چه در تسنن از قرن پنجم کاری که کرد این بود که این نظام حقوقی یا فقه جامعه محمدی را که تقریبا کمتر از 20% آیات قرآن را تشکیل می‌دهد، از صورت تاریخی و اجتماعی و عصری جامعه محمد خارج کرد و رنگ ابدیت به آن بخشید، و پس از آنکه آن را به صورت منجمد درآورد با سلاح اجتهاد در فروع تنها به رنگ و لعاب آن پرداخت، و حاصل آن شد که اصل اجتهاد در اصول اسلام محمد که مبنای دینامیسم اسلام تاریخی بود، به صورت عامل جمود و خمود و استاتیک کننده اسلام محمد درآمد. بعد از این انحطاط بود که باعث شد کل اسلام در حوزه‌های فقاهتی، و به اسلام فقاهتی منجمد و غیر دینامیک محدود بشود، و کلا وحی محمد به وحی فقهی بدل شود و اسلام محمد به اسلام فقاهتی محدود شود، و فقه محمد و یا فقه قرآن که مختص جامعه بدوی و بادیه نشین و قبیله‌ائی عقب مانده عربستان در قرن ششم میلادی بود، به عنوان یک نظام حقوقی ثابت و منجمد و مکانیکی و غیر عصری و غیر زمانی و خارج از خود ویژگی‌های اجتماعی، بر تمامی جوامع بشری تسری کند.

اینجا بود که بزرگ‌ترین فاجعه در تاریخ اسلام اتفاق افتاد.  چراکه اسلام - هدایتگر تاریخی انسان و جامعه بشری محمد - بدل به اسلام - حقوقی منجمد و ساکن و ثابتی – شد، که بزرگ‌ترین فونکسیون آن؛ ایجاد سد و مانع در روند تکاملی حرکت اجتماعی و تاریخی انسان و مسلمانان شد؛ و بدین ترتیب بود که جامعه دینامیک و تکامل خواه و تکامل طلب محمد و اسلام محمد در غرقاب اسلام فقاهتی حوزه، آنچنانکه عبدالرحمن ابن خلدون تونسی در مقدمه تاریخ العبر خود می‌گوید؛ به رکود و جمود و انحطاط و عقب ماندگی افتاد؛ و بعد از این فاجعه بود که خروار خروار کتب فقهی توسط حوزه به نگارش در آمد بدون آنکه کوچک‌ترین اعتلائی نه در متون فقهی آن‌ها ایجاد شود، و نه در نظام حقوقی جامعه مسلمانی به وجود آورند، که ماحصل همه این خروار خروار متون فقهی حوزه‌های فقاهتی شیعه و سنی در طول این هزار سال گذشته، جز به رکود و خمود کشاندن جامعه مسلمانی چیز دیگری نبوده است. این فاجعه و مصیبت آن زمانی به نقطه اوج خود رسید که این فقه راکد و جامد و استاتیک از حوزه تکلیف فردی و نظام حقوقی خارج شد و از سال 57 توسط انقلاب فقاهتی 22 بهمن 57 ایران توسط اصل ولایت فقیه به صورت نظام سیاسی و نظام حکومتی در آمد، و در اینجا بود که بزرگ‌ترین فاجعه و جنایت در تاریخ انسان رقم خورد و مهیب‌ترین نظام توتالی‌تر و دسپاتیزم و اتوکراتیک ضد بشری و ضد انسانی تحت لوای نظام مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران گردید، که کمترین قتیل این نظام در طول 33 سال گذشته قتل انسانیت و آزادی و عدالت در ایران بود که با سلاح همین فقه هزار ساله حوزه های شیعه به انجام رسیده است، و هرچه بیشتر می‌گذرد این ارابه انسان کش و آزادی کش و عدالت کش و آگاهی کش بیشتر می‌کشد و می‌بندد و می‌سوزاند و پیش می‌رود؛ و با سلاح فقه هزار ساله منجمد خود، ایران را بدل به قبرستان انسانیت و آگاهی و عدالت کرده است، و با فقه سرنیزه‌ائی خود خشن‌ترین نظام حقوقی و نظام سیاسی و نظام حکومتی و نظام اجتماعی و نظام اخلاق سرنیزه‌ائی تکلیفی، بر ملت ایران استوار ساخته، که فونکسیون همه این‌ها آن گردید که علاوه بر اینکه برای مدت 33 سال حرکت رو به اعتلای این ملت متوقف گردید، برای قرن‌ها تاریخ رشد این ملت را دچار انحطاط و رکود و جمود و خمود خواهد کرد؛ لذا تا زمانیکه در این جامعه 33 ساله به گِل نشسته شده، این نظام فقهی فردی و اجتماعی و اخلاقی و سیاسی و حکومتی در بستر اجتهاد در اصول و اسلام تاریخی محمد امحاء نگردد، و نظام حقوقی و نظام سیاسی و نظام حکومتی مدرن انسان ساز عصری و قرن بیست و یکمی و علمی و دیسیپلین شده، که برای جامعه ایرانی تکامل آفرین و انسان ساز و آگاهی بخش و حرکت ساز می‌باشد و جایگزین آن نگردد، بار این ملت بار نمی‌شود و کوچک‌ترین تحولی در تاریخ این ملت به وجود نمی‌آید!

همچنین تا زمانیکه فقه شامل عبادات و احکام و معاملات حوزه را آنالیز نکنیم و به عبادات تاریخ شمول و ثابت فردی سنت محمد و نظام حقوقی و نظام اقتصادی و نظام سیاسی دینامیکی که در بستر عصر و تاریخ و تکامل بشر باید به دست (نه فقها و روحانیت بلکه)، علمای کلاسیک که مسلح به علم کلاسیک و دیسیپلین شده روز بشر هستند، و آگاه به خود ویژگی‌های اجتماعی جامعه خود می‌باشند، و عصر و زمان خود را فهم می‌کنند و تدوین و تبیین و تکوین پیدا کند، امکان هیچگونه تحول تاریخی در این جامعه وجود نخواهد داشت، و هر کاری در این رابطه جدای از این استراتژی به انجام برسانیم آب در هاون کوبیدن و آفتابه خرج لحیم کردن است. اینجا است که به شعار دوران ساز و تاریخ ساز معلم کبیرمان شریعتی پی می‌بریم که در نامه به پدرش می‌نویسد: “آنچنانکه مصدق شعار اقتصاد بدون نفت داد من شعار اسلام من‌های روحانیت می‌دهم.” آنچه در این عصر و این زمان پس از 34 سال که از مرگ معلم کبیرمان شریعتی می‌گذرد، ثابت می‌کند که شریعتی زنده است و بر خلاف تمامی توطئه‌هائی که تلاش می‌کنند تا اندیشه شریعتی را به موزه‌های تاریخی بسپارند، هنوز به شریعتی به عنوان یک روشنفکر و یک پیشگام و یک رائد و یک مالم الطریقه نیازمند می‌باشیم.

همین شعار شریعتی می‌باشد که آنچنانکه در یک نشست خانگی بعد از زندان و در سال 55 تحت عنوان – تخصص - مطرح کرد، تمامی حیات اسلام در گرو تحقق این شعار استراتژیک او می‌باشد. چراکه آنچه مضمون و محتوای شعار فوق را تشکیل می‌دهد، نفی روحانیت به عنوان یک تیپ لوژی اجتماعی است، آنچنانکه امثال رضاخان و آتاتورک و... دنبال می‌کردند. که اصلا و اساسا شریعتی با اینگونه نفی‌های فیزیکی روحانیت به شدت مخالف بود، و نفی فیزیکی روحانیت آنچنانکه در عملکرد 30 ساله گذشته مجاهدین خلق و گروه فرقان دیدیم، نه تنها امکان حذف هویتی و تاریخی و اجتماعی روحانیت وجود ندارد، بلکه بالعکس باعث مظلومیت و در نتیجه تقویت هویتی و اجتماعی آن‌ها می‌شود و به این ترتیب بود که معلم کبیرمان در برخورد با این جریان شعار تاریخی “این‌ها را از مردم نگیرید (نفی ترور و حذف فیزیکی) مردم را از این‌ها بگیرید (اثبات و تائید استراتژی آگاهی بخش اجتماعی)” مطرح کرد.

بنابراین در این رابطه است که مضمون شعار تز “اسلام منهای روحانیت شریعتی” شعار “اسلام منهای فقاهت” می‌باشد. همان شعاری که امروز می‌بایست به عنوان شعار محوری جامعه ایران باشد؛ و هر شعاری که غیر از این شعار مطرح شود حتی اگر شعار آزادی و ملیت و مذهب و سوسیالیسم هم که باشد، یک شعار انحرافی خواهد بود. چراکه تنها شعاری که می‌تواند هم آزادی این جامعه را بیمه کند و هم سوسیالیسم را در این جامعه تضمین نماید، و هم منافع ایرانیت و هویت ملی این جامعه را گارانتی می‌نماید، شعار - اسلام منهای فقاهت - یا به قول معلم کبیرمان - اسلام منهای روحانیت- است. تنها با این شعار است که شعار استراتژیک معلم کبیرمان شریعتی “نجات اسلام قبل از مسلمین” تحقق پیدا می‌کند. تنها با این شعار است که پاسخ استراتژیک و تاریخی معلم کبیرمان به سوال تاریخی و استراتژیک (از کجا آغاز کنیم؟) که گفت؛ “از مذهب باید آغاز کنیم” تحقق پیدا می‌کند. تنها با این شعار است که امکان تحقق این شعار تاریخی معلم کبیرمان که از قول روسو گفت: “به مردم راه نشان ندهید، دیدن و نگاه بیاموزید، خود راه را پیدا خواهند کرد” وجود پیدا می‌کند. تنها با این شعار است که امکان تحقق این خواسته آگاهی بخش معلم کبیرمان که می‌گفت “این‌ها را از مردم نگیرید مردم را از این‌ها بگیرید” وجود پیدا می‌کند. تنها با این شعار است که امکان تحقق این شعار استراتژیک “رهائی زن ایرانی” وجود پیدا می‌کند. چراکه زن ایرانی توسط انقلاب ایدئولوژیک در درون تشکیلات و یا با به رهبری رساندن زن در تشکیلات، آنچنانکه مجاهدین خلق از سال 64 تاکنون می‌گویند به رهائی نمی‌رسد. همچنین زن ایرانی از طریق شکستن سنت‌های تاریخی و اجتماعی، آنچنانکه فکلیست‏ها و مدرنیست‌های بورژوا زده می‌گویند، به رهائی نمی‌رسد. تنها با تحقق اسلام منهای فقاهت است که زن ایرانی و زن مسلمان می‌تواند از حلقه زنجیرهای حقوقی و تاریخی و فرهنگی و اقتصادی و سیاسی نجات پیدا کند. تنها با تحقق شعار “اسلام منهای فقاهت” شریعتی است که اصل ولایت فقیه حکومت ساز نظام مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران، برای همیشه هویت مکتبی و مذهبی و تاریخی خود را از دست می‌دهد. تنها با تحقق این شعار است که امکان جایگزینی اسلام حق یاب بجای اسلام تکلیفی فقهی فراهم می‌شود، و طبیعی است آنچنانکه معلم کبیرمان شریعتی می‌گوید؛ “تا زمانیکه اسلام حق یاب جانشین اسلام تکلیفی فقهی نگردد، امکان دست یابی به دمکراسی و آزادی وجود نخواهد داشت.” چراکه دمکراسی و آزادی تنها اعتقاد به تفکیک قوای – منتسکیو- بودن، یا اعتقاد به مقررات و قوانین تصویبی مجلس منتخب جامعه – روسو – بودن، و یا اعتقاد به آزادی‌های فردی - جان لاک - داشتن در یک جامعه تحقق پیدا نمی‌کند. مهم‌ترین عامل زمینه ساز دمکراسی در یک جامعه، آنچنانکه کانت می‌گوید؛ استقرار اعتقادات حق به جای باورهای تکلیفی است- و آنچه در جامعه ما می‌تواند انقلاب در باورها به وجود آورد، فقط و فقط تحقق شعار “اسلام منهای فقاهت” معلم کبیرمان شریعتی است. تنها با تحقق شعار اسلام منهای فقاهت شریعتی است که امکان تحقق اسلام اخلاقی در جامعه ما وجود پیدا می‌کند. چراکه آنچه امروز اخلاق جامعه را وجه المصالحه حاکمیت خود قرارداده است تنها و تنها اسلام فقاهتی حاکم است که:

ریا حلال شمارند و باده حرام / زهی طریقت و ملت زهی شریعت و کیش و
حلاج بر سر دار این نکته خوش سراید / از شافعی مپرسید امثال این مسائل یا
اگر فقیه نصحیت کند که می نخورید / پیاله‌ای به دهش گو دماغ را تر کن و یا
واعظان کین جلوه در محراب و منبر می‌کنند / چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند

تنها با تحقق “اسلام منهای فقاهت” معلم کبیرمان شریعتی است که امکان تحقق سوسیالیسم در جامعه ایران به وجود می‌آید، چراکه اسلام فقاهتی در طول هزار سال گذشته یک اسلام طبقاتی بوده است که در خدمت طبقات حاکمه اعم از زمیندار و بازار بوده است؛ و فقه وسیله توجیه مذهبی استثمار طبقه حاکمه ایران بوده است، لذا تا زمانیکه این عامل توجیه تاریخی جامعه طبقاتی از بین نرود امکان تحقق سوسیالیسم در این جامعه وجود نخواهد داشت. تا زمانیکه شعار اسلام منهای فقاهت شریعتی تحقق پیدا نکند، امکان جایگزینی اصالت جامعه به جای اصالت فرد، یا به عبارت دیگر امکان جایگزینی کلکتویسم به جای اندیویدآلیسم که زمینه ساز دمکراسی و سوسیالیسم و اخلاق در یک جامعه می‌باشد، وجود نخواهد داشت. چراکه این تنها اسلام فقاهتی است که اصالت را به فرد می‌دهد و بر مبنای اصالت فرد مالکیت فردی بر وسایل تولید را توجیه شرعی می‌کند. تنها با تحقق شعار اسلام منهای فقاهت است که امکان سیالیت در حقیقت‌ها و آرمان‌ها (آنچنانکه شریعتی در صفحه 479 جلد بیستم مجموعه آثار خود می‌گوید) تحقق پیدا می‌کند. چراکه اسلام فقاهتی بر پایه مبانی استاتیک و دگماتیسم خود هرگز امکان سیالیت و دینامیک به حقایق و آرمان‌ها نمی‌دهد، و حقایق و آرمانهای مذهبی و فقاهت را یک سلسله امور ثابت لایتغیر می‌داند. اما این اسلام منهای فقاهت ابراهیمی است، که انسان و جامعه و زمان را همواره در حرکت و تغییر می‌بیند، و بر پایه این نگرش دینامیک است که ناچار به تنوع شرایط و تحول نیازها و تبدیل جبهه‌ها و جهت‌ها معترف می‌شود؛ و بر پایه اجتهاد در اصول، آن‌ها را هدایتگری می‌کند؛ تنها با شعار اسلام منهای فقاهت است که ما می‌توانیم (برعکس جلال آل احمد که برای پاسداری از هویت ملی مجبور به تقدیس سنت‌ها شد)، به نقد سنت‌های گذشته این مرز و بوم بپردازیم. چراکه فقه می‌تواند تنها در دایره سنت‌ها حرکت و حیات پیدا کند.

 

2.     آسیب شناسی اسلام‏شناسی تاریخی:

آنچنانکه قبلا هم به اشاره رفت ریشه تکوین انواع اسلام‏شناسی بازگشت پیدا می‌کند به عصر و زمان خود محمد و پیامبر اسلام. چراکه زمانیکه پیامبر می‌فرماید: “لو علم ابوذر مافی قلب سلمان فقد کفره یا فقد قتله” (اگر ابوذر از آنچه که در قلب سلمان در باب اسلام وجود دارد آگاه می‌شد، اسلام سلمان را کفر می‌خواند. یا ابوذر فرمان قتل سلمان می‌داد). این سخن پیامبر اسلام خود دلالت بر امضای تنوع اسلام حتی در سطح اسلام ابوذر و اسلام سلمان می‌کند. بنابراین پیامبر اسلام خودآگاهانه در جهت تکوین تنوع اسلام گام بر می‌داشت. اما سوال فربه‌ای که در همین جا مطرح می‌شود اینکه؛

اولا پیامبر چگونه در جهت ایجاد این تنوع اسلام‏شناسی در سطح ابوذر و سلمان گام بر می‌داشت؟

در ثانی پیامبر از این تنوع اسلام‏شناسی در سطح ابوذر و سلمان چه هدفی دنبال می‌کرد؟ در خصوص پاسخ به سوال اول البته دو گونه پاسخ تاکنون مطرح شده است؛ یکی اینکه با اشاره به روایتی که از پیامبر نقل می‌کنند که پیامبر اسلام فرموده است که قرآن دارای بطن‌های متفاوتی می‌باشد که هر قشر و بطن آن مخصوص قشر و بخشی از جامعه می‌باشد، و بعضی از بطون آن در آینده‌های دور برای بشر قابل شناخت خواهد بود. به این ترتیب طرفداران این روایت از پیامبر معتقدند که تنوع اسلام آنچنانکه پیامبر اسلام می‌فرماید ریشه در خود وحی و قرآن و اسلام به علت ذو بطون بودن قرآن دارد، لذا اگر قرآن به شکلی نازل می‌شد که مانند کتب مقدس تورات و انجیل تنها دارای یک بطن می‌بود و ظاهر و باطنش یکسان می‌شد، در آن صورت دیگر تنوع اسلام‏شناسی در عصر پیامبر حاصل نمی‌شد و اسلام‏شناسی ابوذر همان اسلام‏شناسی سلمان می‌شد. پس از نظر این‌ها ذو بطون بودن قرآن عامل شکل گیری انواع اسلام‏شناسی در زمان پیامبر شده است. مطابق این پاسخ به سوال فوق آنچه باید در همین جا و در همین رابطه مطرح کنیم اینکه اگر این پاسخ را بپذیریم و تنوع اسلام‏شناسی را زائیده تنوع بطون قرآن بدانیم، در آن صورت سوالی که هنوز پاسخ داده نشده اینکه پیامبر از این تنوع اسلام‏شناسی چه هدفی را دنبال می‌کرد؟ به عبارت دیگر فونکسیون این تنوع اسلام‏شناسی چه بوده است؟ تنها پاسخی که در این رابطه می‌توانیم به این سوال بدهیم همان پاسخی است که معلم کبیرمان در کنفرانس علی تنها در ذیل حدیث فوق مطرح می‌کند و فونکسیون تنوع اسلام‏شناسی پیامبر اسلام را در ایجاد پلورالیسم عقیدتی می‌داند، چراکه از نظر شریعتی مبانی پلورالیسم نظری در جامعه محمد به سه دسته تقسیم می‌شود:

1 - پلورالیسم ادیان.

2 - پلورالیسم مذاهب.

3 - پلورالیسم عقاید.

در خصوص اثبات وجود پلورالیسم ادیان در جامعه محمد نیاز به تبیین چندانی ندارد، چرا که پیامبر اسلام برای تکوین پلورالیسم ادیان در جامعه مسلمانان؛ اولا معتقد بود که تمامی ادیان ابراهیمی از اسلام و مسیحیت و یهودیت و... ریشه مشترک تکوینی تاریخی دارند، و ریشه تمامی آن‌ها نهضت تسلسلی ابراهیم خلیل می‌باشد؛ و لذا در همین رابطه همه آن‌ها و از جمله ابراهیم از نظر قرآن مسلمان می‌باشند. در ثانی تمام پیامبران ابراهیمی و پیام و کتب آن‌ها از طرف قرآن مورد تائید و تصدیق می‌باشند.

اما در خصوص پلورالیسم مذاهب هر چند مذاهب مختلف مسلمان در زمان پیامبر شکل نگرفتند، اما در این رابطه هم آبشخور اولیه پلورالیسم مذاهب در زمان خود پیامبر اسلام شکل گرفته است. چرا که آنچنانکه معلم کبیرمان شریعتی در کنفرانس قاسطین، مارقین، ناکثین مطرح می‌کند، ریشه تکوین پلورالیسم مذهبی هم در اسلام بر پایه جناح‌های مختلف طبقاتی که او تحت باند ابوبکر و باند علی مطرح می‌کند، شکل گرفته است. که این همه از همان آغاز شروع دعوت پیامبر اسلام در مکه به انجام رسید و پیامبر اسلام (آنچنانکه معلم کبیرمان شریعتی در مقاله محمد در بستر مرگ کتاب خاتم پیامبران می‌گوید)، کاملا واقف به این پلورالیسم مذهبی در داخل اسلام بود و به خاطر همین موضوع در یکسال پایان عمرش (سال 11 هجری) که از واقعه غدیر خم تا 28 صفر سال بعد ادامه داشت، پیوسته جامعه بعد از خودش را نسبت به این پلورالیسم و آسیب‌های مربوطه هشدار می‌داد. اما در خصوص پلورالیسم عقیدتی؛ آنچنانکه در ذیل حدیث “لو علم ابوذر و...” فوقا مطرح کردیم، مبنای اندیشه پلورالستیک پیامبر اسلام در جهت تکوین همین پلورالیسم عقیدتی بوده است، و تمامی تلاشش هم این بود که پلورالیسم مذهبی و پلورالیسم ادیان در راستای همین پلورالیسم عقیدتی صورت بگیرد؛ و به همین دلیل بود که خود پیامبر اسلام سعی می‌کرد در حیات خود با کلام خود و با زبان وحی از این پلورالیسم عقیدتی به عنوان سنگ زیر بنای پلورالیسم مذهبی و پلورالیسم ادیان حمایت کند، و ملت مسلمان را به سمت آن تشویق نماید. مثل حدیث: “ان فی اختلاف العلماء امتی رحمه - به درستی که در اختلاف بین علمای امت من رحمت نهفته است." یا در جای دیگر: “ان فی اختلاف امتی رحمه - در اختلاف امت من رحمت وجود دارد." که در حدیث اولی پیامبر اسلام از پلورالیسم عقیدتی حمایت می‌کند، ولی در حدیث دوم از پلورالیسم مذهبی حمایت می‌کند که خود مبین این حقیقت است که پیامبر اسلام حتی در پای پلورالیسم مذهبی، که آبشخور آن پلورالیسم عقیدتی باشد امضاء و تشویق می‌کند، و تنها بیم و خوف پیامبر از آن بود که نکند پلورالیسم مذهبی در امت او به جای اینکه ریشه در پلورالیسم عقیدتی داشته باشد، از آبشخور پلورالیسم طبقاتی مشروب گردد. آنچنانکه بعد از مرگ پیامبر اتفاق افتاد، بطوریکه هنوز جنازه محمد به خاک سپرده نشده بود که پلورالیسم طبقاتی مانند آتشفشانی شعله ور گردید، و مواد مذاب آن تر و خشک را با هم سوزانید و به این ترتیب بود که با مرگ محمد، پلورالیسم طبقاتی جانشین پلورالیسم عقیدتی و رد خواسته محمد شد، و از این مرحله به بعد بود که اسلام واحد پیامبر اسلام، در بستر پلورالیسم طبقاتی گرفتار تنوع طبقاتی شد که حاصل آن، تنوع اسلام‏شناسی برای اولین بار و بعد از مرگ پیامبر اسلام در بستر طبقات متخاطم شکل گرفت، که یکسر آن؛ جناح علی بود و یک سر دیگر آن جناح ابوسفیان و بالاخره سر دیگر آن اصحاب سقیفه به رهبری ابوبکر و عمر و... بود، تغییر کند.

از آنجائیکه تمامی این‌ها زیر لوای اسلام اظهار وجود می‌کردند در نتیجه جنگ اسلام شناسی‏ها آغاز گردید. اسلام‏شناسی علی با اسلام‏شناسی سقیفه و اسلام‏شناسی ابوسفیان به جنگ با هم بر خواستند، مبارزه طبقاتی امت محمد در لوای جنگ انواع اسلام شناسی‏ها مادّیت خارجی پیدا کرد، و اولین قربانی این جنگ - سعد ابن عباده رهبر قبیله خزرج - بود که شبانه در مدینه ترور شد و فردا شایعه کردند که جنیان او را ترور کردند؛ و با ترور سعد ابن عباده جنگ اسلام شناسی‏های طبقاتی وارد مبارزه آنتاگونیست و قهرآمیز گردید، بطوریکه ادامه این جنگ قهرآمیز طبقاتی پس از سعد ابن عباده به ترور عمر، بدست - ابولوءلوء یا هرمزان - آسیابان ایرانی، و بعد از عمر به قتل عثمان بدست انقلابیون طرفدار علی منتهی شد، و بعد از عثمان به جنگ‌های 5 ساله دوران حکومت علی و سرانجام به ترور علی در نماز انجامید، و بعد از علی به واقعه کربلا منتهی شد و ادامه آن تا امروز در جنگ و برادرکشی مسلمانان بدست مسلمانان، از بنی امیه گرفته تا بنی عباس، از بنی عباس گرفته تا صفویه و عثمانیان و بالاخره تا امروز که جنگ بین کشورهای مسلمان و حکمرانان جائر آن هر روز داغ و داغ‌تر می‌شود، ادامه پیدا کرده است. اینهمه به خاطر آن انحرافی بود که از بعد از مرگ پیامبر در پلورالیسم اسلام‏شناسی به وجود آمد و آن اینکه پلورالیسم اسلام‏شناسی از بستر پلورالیسم عقیدتی و مذهبی و ادیانی و فرهنگی وارد پلورالیسم طبقاتی گردید، از این مرحله بود که انواع اسلام‏شناسی محتوای طبقاتی پیدا کرد و جنگ و مبارزه طبقاتی جامعه مسلمانی، به صورت جنگ بین اسلام شناسی‏ها متبلور گردید. اسلام علی به جنگ اسلام ابوسفیانی درآمد و مذهب شیعه حسینی به جنگ مذهب تسنن اموی درآمد، کشت و کشتار در زیر فتواهای دین جاری و ساری شد، ابتدا به فتوای فقه حکومتی بزرگ‌ترین صحابه پیامبر ابوذر در ربذه تبعید گشت، و در آنجا گرسنه و تنها مرد و سپس بر پایه همین فقه حکومتی بود که خوارج علی را کافر خواندند و فتوای قتلش صادر کردند، و در ادامه همین فتواهای فقه حکومتی بود که حجربن عدی و اصحابش در “مرج العذرا” قتل و عام شدند، و باز در ادامه آن با فتوای شریح قاضی بود که حسین و اهل بیتش را به خاطر خروج بر دین محمد قتل و عام کردند، و باز در ادامه همین فتواهای حکومتی بود که در سال 67 جوی خون در زندان‌های ایران به راه انداختند، و در ادامه آن بر پایه همین فتواهای فقاهتی بود که در سال 88 به فتوای دین در کهریزک و اوین و گوهر دشت، مهیب‌ترین جنایت‌های ممکن را به انجام رسانیدند و انسانیت را در ملاء عام حد زدند و به دار مجازات شرع آویزان کردند، و در ادامه... به این ترتیب بود که جنگ اسلام شناسی‏ها طبقاتی گردید و لذا تا زمانی که مبارزه طبقاتی ادامه داشته باشد این جنگ ادامه پیدا خواهد کرد.

ادامه دارد