سیر تاریخی جنبش اجتماعی ایران از آغاز تا کنون:

نگاهی تحلیلی و تبیینی و تشریحی به تکوین و اعتلا و رکود پروسس جنبش نه گانه اجتماعی ایران

مقدمه: اگر جنبش کارگران را به پروسه عدالت طلبانه مبارزه تاریخی - طبقاتی کارگران بر علیه نظام استثمارگرانه و مزدوری سرمایه داری تعریف کنیم و جنبش زنان را به پروسه رهائی بخش مبارزه تاریخی زنان بر علیه آپارتاید جنسی تعریف نمائیم و جنبش دانشجوئی را به پروسه آزادیخواهانه و دمکراتیک مبارزه تاریخی دانشجویان بر علیه نظامهای توتالیتر و دسپاتیزم تعریف کنیم شاید طرح چنین تعریف ساده و جامع و مانعی برای جنبش اجتماعی کمی سخت باشد چراکه اولا بلحاظ تیپولوژی موضوع جنبش اجتماعی مانند جنبش دانشجوئی و جنبش کارگران و جنبش زنان مشمول یک گروه واحد اجتماعی قرار نمی گیرد بلکه بالعکس دلالت بر طیفی از گروه های اجتماعی می کند که خود گروه های اجتماعی کارگران و دهقانان و دانشجویان و زنان بخش هائی از موضوع جنبش اجتماعی را تشکیل می دهند و جدای از گروههای اجتماعی فوق الذکر گروههای اجتماعی دیگری هم بلحاظ طبقاتی مانند خرده بورژوازی و گاها بورژوازی کلاسیک و هم بلحاظ اجتماعی مانند حاشیه تولید و لومپن پرولتاریا و هم بلحاظ سنتی و تاریخی مانند روحانیت و هم بلحاظ فرهنگی مانند نویسندگان و هنرمندان وهم بلحاظ صنفی مانند معلمان و استادان و پرستاران و نظامیان و وکلاء و قس علیهذا در دایره موضوع جنبش اجتماعی قرار می گیرند و طبیعتاً برعکس جنبش های فوق الذکر بر حسب اینکه کدامین بخش از طیف فوق بلحاظ کمی و کیفی دارای فونکسیونی تاثیر گذار تر بر حرکت جنبش باشد آن بخش یا آن گروه اجتماعی رهبری جنبش اجتماعی را بدست خواهد گرفت و لذا بهمین دلیل است که هژمونی در جنبش اجتماعی برعکس جنبش دانشجوئی و جنبش کارگران و جنبش زنان ( که از جنس خود گروه های اجتماعی فوق الذکر می باشند) صورتی سیال و شناور دارد گاهی گروه اجتماعی روحانیت هژمونی جنبش اجتماعی را بدست می گیرد زمانی خرده بورژوازی شهری یا بورژوازی کلاسیک بازاری رهبری جنبش اجتماعی را بدست می گیرد و مرحله دیگر حتی لومپن پرولتاریای شهری مانند طیب و حاج اسماعیل رضائی و ... سکاندار جنبش اجتماعی می شوند و یک زمانی نخبه های اجتماعی مانند ستارخان و باقر خان و کوچک خان و خیابانی و ... رهبری جنبش اجتماعی را بدست می گیرند و زمان دیگر نخبه های فرهنگی و مذهبی امثال سیدجمال و کواکبی و اقبال و عبده و شریعتی و ... هژمونی جنبش اجتماعی را در کف خویش قرار می دهند همچنین بهمین ترتیب یک زمانی نخبه های سیاسی امثال مصدق و گاندی و لومبا با و نیرره و ... رهبری جنبش اجتماعی بدست می گیرند و یک زمانی نخبه های سنتی مانند خمینی و مدرس و کاشانی و شیخ فضل الله نوری و میرزا حسن شیرازی فرماندار جنبش اجتماعی می شوند ثانیا : در عرصه جنبش اجتماعی برعکس جنبش های کارگری و دهقانی و دانشجوئی و زنان که سبژه جنبش بر پایه پلاتفرم یا برنامه های کنکرت آن گروه مشخص اجتماعی تشکیل می شود (مثلا سبژه جنبش کارگران باید برنامه اقتصادی -سیاسی کوتاه مدت یا دراز مدت آلترناتیو نظام بهره کشی و ضد انسانی و استثمارگرانه سرمایه داری باشد و سبژه جنبش دانشجوئی باید شامل پلاتفرم دمکراتیک ضد سلطه جویانه و آزادیخواهانه و ضد توتالیتر سیاسی و اجتماعی وقت باشد و بهمین ترتیب سبژه جنبش زنان باید مبتنی بر محورهای ضد حقوقی و ضد فقهی و ضد سنتی و اسارت بار تاریخی زنان در راستای جایگزینی نظام حقوقی و اجتماعی و تاریخی و اقتصادی و فرهنگی و دمکراتیک و رهائیبخش زنان باشد ) اما در جنبش اجتماعی به دلیل اینکه طیف گروه های مختلف اجتماعی با خواسته های مختلف اجتماعی و اقتصادی تاریخی و سیاسی جانشین گروه واحد اجتماعی با خواسته های واحد اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و اجتماعی می شوند لذا این پلورالیزم فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی مانع از آن می گردد تا سبژه جنبش اجتماعی بتواند مانند سبژه جنبش کارگری و جنبش دانشجوئی و جنبش زنان جوهر و مضمون و سمت گیری واحدی داشته باشد اما در جنبش اجتماعی از آنجائیکه برنامه حداقل از پلورالیزم برنامه ائی برخوردار می باشد لذا سبژه جنبش اجتماعی که صبغه پلورالیستیکی برنامه ائی دارد باید در عرصه شعار جنبش این پلورالیزم برنامه به منورالیزم شعاری بدل گردد تا توسط این منورالیزم شعاری امکان بسیج طیف گروه های مختلف اجتماعی فراهم گردد علیهذا در جنبش اجتماعی ( بر عکس جنبش های کارگری و دانشجوئی و زنان که پلاتفرم منورالیزم سبژه جنبش را تشکیل می دهد ) سبژه جنبش که عامل بسیج اجتماعی می گردد عبارت است از شعار جنبش چراکه این شعار بخاطر اینکه از مضمون منورالیزمی برخوردار می باشد می تواند تمامی گروه های مختلف اجتماعی را حول آن شعار منورالیزم بسیج نماید و کثرت برنامه ائی را در وحدت شعاری متجلی نماید لذا بدین دلیل است که در جنبش اجتماعی شعار یا سبژه جنبش ترسیم کننده استراتژی جنبش اجتماعی نیز می باشد و بهمین دلیل است که در عرصه جنبش اجتماعی آن گروه اجتماعی که داری شعار استراتژیک تر باشد می تواند رهبری جنبش اجتماعی را بدست گیرد نه آن گروه اجتماعی که دارای برنامه همه جانبه تری باشد.

مراحل نه گانه جنبش نوین اجتماعی ایران از آغاز تا کنون: جنبش اجتماعی ایران از آغاز تکوین آن تا کنون سیر تاریخی و فرایندهای نه گانه ائی را طی کرده است که عبارت می باشد از:

1- جنبش اجتماعی رژی
2- جنبش اجتماعی عدالتخانه ائی
3- جنبش اجتماعی مشروطه طلب
4- جنبش اجتماعی بازگشت به مشروطیت
5- جنبش اجتماعی استقلال طلبانه
6- جنبش اجتماعی ملی شدن صنعت نفت
7- جنبش اجتماعی 15 خرداد
8- جنبش اجتماعی 22 بهمن
9- جنبش اجتماعی 22 خرداد

1- جنبش اجتماعی رژی و دستاوردهای بعدی آن: اولین شعار ی که جنبش نوین اجتماعی ایران با آن آغاز گردید شعار ملی شدن تنباکو و نفی قرارداد رژی بود که توسط سید جمال الدین اسدآبادی به میرزاحسن شیرازی توسط مکاتبات آموزش داده شد و پس از اینکه شعار ملی شدن توتون و تنباکو ی سیدجمال در کانتکس فتوای میرزا حسن شیرازی که عبارت بود از : " الیوم استعمال تنباکو به منزله محاربه با امام زمان می باشد "در آمد جنبش نوین اجتماعی ایران آغاز گردید که شعار استراتژیک آن مقابله با استعمار و وابستگی و قراردادهای استعمار کننده و استثمار کننده دولت انگلیس بود بنابراین جنبش نوین اجتماعی ایران که از نیمه دوم قرن نوزدهم تکوین پیدا کرد با شعار ملی شدن تنباکو و نفی قرارداد رژی و نفی استعمار انگلیس توسط سیدجمال الدین اسدآبادی آغاز شد ( البته سیدجمال جهت تکوین جنبش اجتماعی ایران شعارهای مختلفی تجربه کرد مثل شعار نفی بانک که با شعار: " و ما ادراک مالبانک " می خواست میرزا حسن شیرزای مرجع بزرگ شیعه در آن عصر در جهت عمیق تر کردن جنبش اجتماعی و مضمون ضد استثماری بخشیدن به جنبش اجتماعی پیش ولی بخاطر نگرش قشریگری و پوزیتیویستی میرزا حسن شیرزای شعار ضد بانکی و ضد استثماری سید جمال در میرزا حسن شیرزای و در نتیجه در جنبش ایران کارگر واقع نشد و باعث گردید تا جنبش اجتماعی ایران در سر آغاز تکوین خود در آن نقطه ضد استعماری با فتوای تحریم تنباکو باقی بماند و سمت گیری ضد استثماری آن به فراموشی سپرده شود).

ماحصل اینکه نخستین شعاری که باعث تکوین جنبش نوین اجتماعی ایران در نیمه دوم قرن نوزدهم گردید شعار ضد استعماری و ضد انگلیسی و ضد وابستگی و ملی شدن تنباکو توسط نفی قرار داد رژی سیدجمال بود که با نگاهی به پروسه شکل گیری جنبش نوین اجتماعی ایران در این مرحله بخوبی در می یابیم که مبنای حرکتی این مرحله از جنبش نوین اجتماعی ایران فقط و فقط شعار منورالیزم شده سیدجمال بود نه پلاتفرم پلورالیزم شده سیدجمال که اصلا سیدجمال از چنین پتانسیلی برخوردار نبوده که بتواند یک پلاتفرم همه جانبه پلورالیستیکی ارائه دهد تا توسط آن بتواند در عرصه یک مبارزه دراز مدت و کوتاه مدت مبارزه اجتماعی توده های ما را در فرایندهای مختلف پیش ببرد بهمین خاطر بود که در جنبش نوین اجتماعی ایران در این مقطع تکوینی تمامی گروه های اجتماعی موجود در آن مقطع تاریخی از دربار تا بازار و شهری و روستائی شرکت کردند و همین امر باعث گردید تا نخستین فرایند جنبش نوین اجتماعی با پیروزی و همراه با لغو قرارداد رژی تمام شود ولی علت اینکه این فرایند اول جنبش نوین اجتماعی ایران نتوانست ادامه پیدا کند و زمینه تکوین و اعتلای فرایندهای بعدی جنبش شود به این خاطر بود که اولا شعارهای بعدی ضد استثماری سیدجمال که مقابله کردن با بانکها بود نتوانست در میرزا حسن شیرازی مانند شعار ضد قرارداد رژی موثر واقع شود و از طرف دیگر بعلت اینکه کلا حرکت سیاسی سیدجمال از پشتیبانی تئوریک و برنامه ائی تهی بود لذا این مرحله اول از جنبش نوین اجتماعی ایران اگرچه با موفقیت با لغو قرارداد رژی به پایان رسید ولی مبارزه اجتماعی مردم نتوانست دوام یابد ولی آنچه بعنوان دستاورد این مرحله اول جنبش نوین اجتماعی باقی ماند عبارت بود از اینکه جنبش اجتماعی ایران بیش از هر چیز برپایه شعار ضد استعماری و ضد بیگانه خارجی حساسیت دارد و توسط شعار ضد استعماری و ضد دشمن خارجی که در راس آن در آنزمان استعمار انگلیس قرار داشت اعتلا پیدا می کرد اما زمانیکه شعار مقابله با دشمن خارجی و بیگانه بدل به شعار مقابله با دشمن داخلی که همان بورژوازی و فئودالها و اعوان و انصار آنها از دربار تا پائین می شد این جنبش دچار تشتت میگردد.

2- جنبش اجتماعی عدالتخانه ائی: بهمین خاطر فرایند دوم جنبش نوین اجتماعی ایران که زمینه ساز انقلاب مشروطیت گردید با شعار دوم یعنی تشکیل عدالتخانه ها آغاز گردید البته آنچه بیشک زمینه ساز این شعار دوم اجتماعی و این سبژه فرایند دوم جنبش نوین اجتماعی ایران گردید استبداد بی در پیکر قاجاریه بود که تا مغز استخوان توده های شهری و روستائی حتی بورژوازی کلاسیک و بازار نفوذ کرده بود و همه چیز را به اسارت خود درآورده بود این استبداد استخوان سوز شهر و روستای ما،  هم ماهیت استبدادی داشت و هم ماهیت استثماری هم دهقان روستائی ما را بصورت سرو یا برده وابسته به زمین درآورده بود و هم شهری ما را حتی بورژوازی بازار را وسط بازار به فلک می بست هست و نیست او را به زور سر نیزه غارت می کرد هم از کله زحمت کشان ما مناره بر پا می کردند و هم تحت لوای قراردادهای تسلیم طلبانه گلستان و ترکمان چای بهترین قسمت از خاک کشور را ذلیلانه هدیه بیگانه می کردند و ... اینجا بود که توده های شهر و روستا برای رهائی از این همه تنگنا و گرفتاری شعار تشکیل عدالت خانه ها را مطرح کردند البته آنچه توده های شهر و روستای ما از این شعار درک می کردند فقط در این حد بود که توسط این شعار می خواستند تاخت و تاز حکام جابر قاجاریه را کاهش دهند و غیر از این امر هیچگونه برداشت مترقیانه دیگری از این شعار نداشتند و بهمین علت بود که رفته رفته با مقاومت دربار قاجاریه با این شعار و خواسته توده های شهر و روستا که عامل تشکیل مرحله دوم جنبش نوین اجتماعی گردید دامنه جنبش از اعتصاب مغازه های بازار به بست نشینی شاه عبدالعظیم و بالاخره بسط نشینی در سفارت خانه های روس و انگلیس دو قدرت جهانخوار مسلط بر سرنوشت تاریخی توده های ما کشانیده شد و خود سفارتخانه ها جهت حل تضاد خود با دربار بعنوان منجی و هدایتگر جنبش اجتماعی مردم وارد بازیگری و کارزار گردیدند که حاصلی جز منحرف کردند فرایند دوم اجتماعی مردم در بر نداشت.

3- جنبش اجتماعی مشروطه طلب : آنچه باعث عمیق تر شدن فرایند دوم جنبش اجتماعی نوین مردم ایران گردید فقط و فقط مقاومت دربار در برابر خواسته بر حق توده های شهر و روستا بود که این عامل باعث گردید تا رفته رفته از دل شعار فرایند دوم یعنی تشکیل عدالتخانه ها شعار سوم که شعار مشروطیت بود زایش کند چراکه در کادر شعار دوم یعنی شعار تشکیل عدالت خانه ها خواسته توده ها در یک کانتکس حقوقی محدود بر پایه قدرت در بار پایان می یافت اما کانتکس شعار فرایند سوم یعنی شعار مشروطه خواهی بسیار وسیع تر از کانتکس شعار مرحله دوم جنبش اجتماعی که شعار تشکیل عدالت خانه ها بود گردید زیرا در شعار مرحله سوم با طرح حکومت مشروطه توده ها خواستار محدودیت قدرت دربار و ریزش قدرت از در بار به پائین توسط تشکیل مجلس قانون گذاری و ایجاد حکومت مبتنی بر قانون شدند که این امر خود دلالت واضح بر اعتلای جنبش اجتماعی در مرحله سوم داشت اما اینکه ریشه پیدایش دو شعار مرحله دوم و مرحله سوم یعنی شعار ایجاد عدالتخانه و شعار حکومت مشروطه چه بود برعکس شعار اول که آنچنانکه فوقاً ذکرش رفت ریشه آن در حرکت سیاسی سید جمال نهفته بود در شعارهای فرایند دوم و فرایند سوم جنبش نوین اجتماعی ایران بیشک بستر سوبژکتیو آن انقلاب کبیر فرانسه بود که در سال 1789 یعنی نیمه دوم قرن هیجدهم شکل گرفته بود و از آنجائیکه انقلاب کبیر فرانسه نخستین انقلاب دوران ساز اجتماعی -اقتصادی و فرهنگی بشریت بود که اتفاق افتاده بود لذا دستاوردهای این انقلاب کبیر بشری محدود سر زمین اروپا نگردید و بسرعت تمام بشریت کره زمین را تحت تاثیر خویش قرارداد البته با مؤلفه های مختلفی چراکه انقلاب کبیر فرانسه دارای دستاوردهای دسته بندی شده متفاوتی داشت که عبارت بودند از:

  1. دستاورد تکنیکی
  2. دستاورد سیانتیستی و علمی
  3. دستاوردهای سیاسی
  4. دستاوردهای فرهنگی و فلسفی و تئوریک و مفهمومی

که هر کدام از این دستاورد ها در جایگاه خود دارای فونکسیونهای متفاوتی می باشند که اگر بصورت مکانیکی با آن برخورد شود گاها باعث انحطاط و زیانبار خواهد بود البته طبیعی است که اگر بصورت ارگانیک با این دستاورد های در هم تنیده بر خورد بشود صد در صد تاثیرات مثبتی خواهد داشت اما از آنجائیکه در جامعه ما بعلت بیگانگی روشنفکران ما با متن توده این دستاورد ها بصورت ارگانیک وارد جامعه ما نشد لذا این امر باعث گردید تا دستاورد های انقلاب کبیر فرانسه بصورت مکانیکی وارد جامعه ما گردد که آنچه در این رابطه می توان بیان کرد اینکه اولین دستاوردی که از انقلاب کبیر فرانسه وارد جامعه ما گردید دستاورد تکنیکی و ابزاری بود که از آنجائیکه این دستاورد تکنیکی مانند فرانسه و غرب از زیر بنای سوبژکتیوی فرهنگی مربوطه برخوردار نبود باعث گردید که بجای اینکه در خدمت اختراع و اکتشاف و صنعت و تولید و اقتصاد در آید تکنیک در خدمت سلاح و زور و سر نیزه و قدرت و ارتش درآمد که حاصل آن وسیله سرکوب هر چه بیشتر توده ها گردید و تازه آن زمانی هم که این دستاورد های ابزاری خود را از دامن زور و ارتش به اقتصاد و صنعت و تولید ما کشانید باز از آنجائیکه این دستاوردهای ابزاری برعکس غرب از زیر بنای سوبژکتیوی فلسفی و تئوریک و مفهومی و سیاسی و سیانتیستی و فرهنگی تهی بود نتوانست از همان فونکسیونی که در غرب داشت برخوردار گردد یعنی پایه گذار صنعت مستقل یا اقتصاد مستقل و یا صنعت ساختی نگردید بلکه بالعکس زمینه ساز صنعت وابسته و اقتصاد وابسته شد به این ترتیب بود که دستاوردهای انقلاب کبیر فرانسه در مرحله اول خود نتوانست هیچگونه واکنش اجتماعی در تاریخ اجتماعی ما بوجود آورد اما بمرور زمان انتقال دستاوردهای انقلاب کبیر فرانسه از صورت تکنیکی و سیانتسی با ترجمه آثار خارجی بزبان فارسی و نشر و تکثیر آن از صورت تکنیکی و سیانتیسی بصورت سیاسی درآمد و همین انتقال دستاوردهای سیاسی انقلاب کبیر فرانسه بود که رفته رفته زمینه ساز تحول اجتماعی در توده های شهر و روستای ما را فراهم ساخت که از جمله این تحولات شکل گیری دو شعار مرحله دوم و مرحله سوم جنبش نوین اجتماعی ایران یعنی شعار تشکیل عدالت خانه و شعار مشروطیت بود که بی شک بستر تکوین هر دو شعار همین انتقال دستاورد سیاسی انقلاب کبیر فرانسه توسط روشنفکران ایرانی بود که حاصل آن رشد خواسته های سیاسی اجتماعی مردم ما بود و نتیجه آن اعتلای جنبش اجتماعی و در نتیجه تسلیم در بار قاجاریه به خواسته های جنبش اجتماعی و امضاء فرمان مشروطیت توسط مظفرالدین شاه قاجار بود.  بنابراین اگرچه فرایند دوم جنبش اجتماعی مردم ما نتوانست بعلت مقاومت در بار قاجاریه به پیروزی موضعی برسد ولی همین ناکامی مردم زمینه ساز شعله ور شدن مرحله سوم جنبش اجتماعی یعنی مرحله مشروطیت گردید که در مرحله سوم با عقب نشینی مظفرالدین شاه و تشکیل مجلس شورای ملی و بوجود آمدن قانون توسط نهادهای انتخابی مردم برای اولین بار در ایران در نتیجه شکل گیری نهادهای حقوقی مستقل از حکومت مشروطه نسبی شکل گرفت.

4 - جنبش اجتماعی بازگشت به مشروطیت و نفی استبداد محمد علیشاه : پیروزی مشروطه اول چندان دوامی نیاورد چراکه با حاکمیت محمد علی شاه جهت مقابله کردن با دستاوردهای مشروطه اول با به توپ بستن مجلس شورای ملی و باز گرداندن دو باره استبداد و دسپاتیزم بر جامعه کوشید تا کلا دستاوردهای مشروطه اول را از بین ببرد ولی برعکس سرکوب و سلطه محمد علیشاه و بازگشت استبداد صغیر باعث شد تا فرایند چهارم جنبش اجتماعی ایران با شکل بندی جدیدی وارد کارزار شود که این اعتلا این بار برعکس گذشته که از تهران زایش می کرد از تبریز توسط سرداران ملی یعنی باقر خان و ستارخان آغاز شد شعار فرایند چهارم جنبش نوین اجتماعی ایران بازگشت دو باره مشروطیت و نفی استبداد صغیر محمد علیشاه بود که بشدت دامنه این شعار که ابژه آن بسیج توده های حول حرکت مشروطه خواهانه ستارخان و باقر خان بود از مرزهای آذربایجان گذشت و به مرکز و جنوب کشیده شد که نتیجه آن حمایت سردار اسعد بختیاری و ... از مشروطیت خواهان آذربایجان گردید که حاصل همه این سبژه و ابژه آن گردید که مشروطیت خواهان با رسیدن به تهران دو باره دربار قاجاریه که از حمایت روس برخوردار بود به زانو درآورند و تسلیم خواسته های خود کنند بنا براین مرحله چهارم جنبش نوین اجتماعی ایران هم با پیروزی مشروطه خواهان به پیروزی رسید ولی آنچه باید در رابطه با ساختار و مضمون مرحله چهارم جنبش نوین اجتماعی ایران در قیاس با مرحله سوم جنبش اجتماعی ایران مطرح کنیم اینکه مضمون جنبش اجتماعی از این مرحله به بعد برعکس سه مرحله قبل که صورتی غیر قهرآمیز داشت در مرحله چهارم جنبش نوین اجتماعی ایران چهره مسلحانه و قهرآمیز بخود گرفت و دلیل آنهم شیوه خشونت و سرکوب دربار و قاجاریه بود که با به توپ بستن مجلس که شیرازه همه دستاوردهای جنبش اجتماعی مشروطیت در مرحله سوم بود راهی جز تکیه بر سلاح برای نیل به خواسته خود که بازگشت به مشروطیت بود برای جنبش اجتماعی در مرحله چهارم نگذاشته بود در نتیجه جنبش اجتماعی در مرحله چهارم با تکیه بر سلاح و شیوه قهرآمیز توانست محمد علیشاه را وادار به فرار و بازگشت به مشروطیت بکند که البته در این مرحله هم آنچنانکه ویژه تمامی مراحل قبلی جنبش اجتماعی ایران بود بعلت فقر برنامه و فقر تئوریک دستاوردهای مشروطیت ایران نتوانست در مسیر اعتلای تاریخی خویش قرار گیرد در نتیجه بعلت ضعف فرهنگی و تئوریک و برنامه که حاصل آن رشد تضادهای داخلی بود باعث گردید تا جنبش اجتماعی مرحله چهارم هم به رکود گرفتار شود.

5- جنبش اجتماعی استقلال طلبانه : بعلت ورود به قرن بیستم و شروع چنگ جهانی اول و افزایش قدرتهای امپریالیستی غربی و شعار تقسیم باز تقسیم جهان توسط امپریالیست های جهانی نورسیده و زایش انقلاب کبیر اکتبر روسیه در این مقطع شرایط نوینی برای شکل گیری مرحله پنجم جنبش نوین اجتماعی ایران بوجود آمد که برعکس شعار مرحله سوم و چهارم که شعار مشروطه خواهی بود بعلت غلبه قدرتهای امپریالیستی جهانی شعار مرحله پنجم جنبش اجتماعی ایران تحت تاثیر انقلاب کبیر اکتبر روسیه و جنگ جهانی دوم شعار استقلال طلبانه و عدالت خواهانه بود البته پر واضح است که شعار عدالت خواهانه مرحله پنجم جنبش اجتماعی ایران با شعار تشکیل عدالت خانه مرحله دوم جنبش اجتماعی ایران از فرش تا عرش با هم متفاوت می باشد و هر گز نباید چنین تصور کرد که این دو شعار مضمون واحدی داشته اند چراکه در شعار تشکیل عدالت خانه مر حله دوم جنبش اجتماعی ایران این شعار آنچنانکه مطرح کردیم فقط جنبه نهادی و حقوقی محدود داشته است نه بصورت نظامی و سیستمی در صورتیکه در شعار عدالت خواهانه مرحله پنجم آنچنانکه مطرح شد این شعار تحت تاثیر انقلاب اکتبر روسیه عدالت نه بصورت نهادی مرحله دوم مطرح می شد بلکه بالعکس به عدالت بعنوان سیستم و نظام اقتصادی و اجتماعی نگریسته می شد که با آن عدالت چهره ائی کاملا متفاوت پیدا کرد اما اگر اینها بعنوان مزیت شعار مرحله پنجم فرایند جنبش اجتماعی ایران در نظر بگیریم جنبش اجتماعی ایران در مرحله پنجم داری فونکسیون منفی هم بود که آن طرح شعار استقلال طلبانه در یک حرکت واکنشی و عکس العملی با واقعیت امپریالیستی جهانی شکل گرفت که حاصل آن تجزیه جنبش اجتماعی ایران در این فرایند و منطقه ائی شدن جنبش اجتماعی بود بطوریکه تقریبا جنبش اجتماعی بصورت ملوک الطوایفی درآمد و در هر بخشی از خاک ایران جنبش تحت شعار استقلال طلبانه سکاندار حرکت منطقه ائی خود گردید در شمال حرکت جنگل در خراسان و در آذربایجان و همچنین در جنوب هر کدام بصورت مجزا پرچم استقلال طلبانه خود را جدای از دیگری علم کردند و همین امر عامل اصلی و بستر ساز سرکوب فرایند پنجم جنبش نوین اجتماعی ایران را فراهم ساخت چراکه با ایجاد یک دولت مقتدر مرکزی و شعار ایران متحد توسط این دولت ارتجاعی وابسته تمامی جنبش های اجتماعی منطقه ائی یک بیک خلع شعار و سرکوب شدند و با تشکیل استبداد پهلوی توسط رضا خان تقربیا تمامی دستاورد مرحله پنجم جنبش اجتماعی ایران نابود گردید و ایران دو باره یکپارچه در حلقوم ظلمت بیست ساله استبداد رضاخانی فرو رفت با شکل گیری حکومت متمرکز رضا خانی و شکل گیری استبداد بیست ساله پهلوی تحت استراتژی جهانی امپریالیسم انگلیس که بموازات منهزم شدن امپراطوری عثمانی بعنوان یکی از قطبهای جهانی ضد انگلیسی در بستر جنگ بین الملل اول توسط طرح شعار ملیت های جغرافیائی همراه با نفی ملیتهای مذهبی که زیر بنای تشکیل امپراطوری عثمانی بود شرایط جهت قطعه قطعه شدن امپراطوری عثمانی بعنوان دشمن حربی امپریالیسم انگلیس در جنگ بین الملل اول فراهم گردید که این تجزیه قومیت از مرکز امپراطوری عثمانی با تشکیل کشور ترکیه توسط آتاترک شروع شد و تقریبا به تمامی کشورهای مسلمان عرب و غیر عرب سرایت پیدا کرد و همه سرزمین های مسلمانان اعم از عرب و عجم و غیر عجم تحت نهضت استقلال طلبانه تزریقی از بالا تجزیه گردیدند اینجا بود که کشور ما هم آنچنانکه فوقاً مطرح کردیم بدلیل نظام ملوک الطوایفی که در عرصه مرحله پنجم جنبش اجتماعی گریبانگیر آن شده بود از این سیاست جدید امپریالیسم انگلیسی پیروز شده از جنگ اول بی نصیب نماند و با توجه به درون گرائی که بعلت پیروزی انقلاب اکتبر روسیه برای قدرت رقیب امپریالیسم انگلیس یعنی روسیه در اواخر جنگ اول بین الملل بوجود آمده بود تقربیا عرصه را برای یکه تازی امپریالیسم انگلیس در ایران فراهم کرده بود در این رابطه بود که دولت انگلیس با کودتای سال 1299 رضا خان و تکوین دولت متمرکز پهلوی در ادامه سیاست منطقه ائی خود شرایط را برای ایجاد فرایندی نوین در تکوین مرحله ششم جنبش نوین اجتماعی ایران فراهم ساخت البته در همین جا نباید واقعیت پاسیفیسم جنبش اجتماعی در اواخر مرحله پنجم از نظر دور بداریم چراکه اگر جنبش جنگل در شمال توسط رضا خان در هم شکسته می شود و یا جنبش آذربایجان و خراسان قلع و قمع میگردد و حتی جنبش راستگرای خزعل در جنوب به گل می نشیند و ... علت اصلی موفقیت رضاخان و دیپلماسی انگلیس در ایران ، پتانسیل رضا خان و پتانسیل انگلیس و بی تفاوتی دولت انقلابی روسیه و ... نبود بلکه آنچه بعنوان عامل اصلی موفقیت رضا خان در ایران جهت سرکوب جنبش های منطقه ائی گردید پاسیفیسم جنبش اجتماعی ایران در اواخر مرحله پنجم بود که توسط آن شرایط جهت سرکوب این جنبش ها بدست رضا خان فراهم ساخت البته این پاسیفیسم هم در جنبش شمال بود و هم در جنبش آذربایجان و خراسان و مرکز و جنوب و...و همین پاسیفیسم بود که مانع از بسیج حمایت اجتماعی از هژمونی این جنبش های اجتماعی منطقه ائی گردید این عامل بود که باعث گردید تا تقریبا تمامی سران این جنبش های منطقه ائی در اواخر فرایند پنجم جنبش اجتماعی منفرد از توده ها گردند و شکل گیری این سکتاریسم زمینه غلبه رضاخان بر جنبش های منطقه ائی مرحله پنجم فراهم ساخت.

آسیب شناسی پاسیفیسم جنبش اجتماعی ایران در مرحله پنجم: در باب آسیب شناسی پاسیفیسم جنبش اجتماعی ایران در پنجمین فرایند جنبش بلحاظ تئوریک از طرف روشنفکران داخل و خارج هنوز سخنی بیان نشده است و این موضوع باعث گردیده تا ما غلبه انگلیس و رضاخان بر جنبش های ملوک الطوایفی مرحله پنجم بصورت یک پیروزی ببینیم البته جدای از این بعلت مکتوم ماندن ریشه تئوریک پاسیفیسم اواخر فرایند پنجم جنبش اجتماعی ایران برای ما باعث گردیده تا این پاسیفیسم جنبش اجتماعی ایران در فرایندهای بعدی هم دو باره ظهور کند و ضربات مهلکی بر دستاوردهای جنبش اجتماعی ایران وارد کند که پاسیفیسم جنبش اجتماعی ایران بعد از کودتای 28 مرداد 32 و همچنین پاسیفیسم جنبش ایران بعد از سرکوب جنبش اجتماعی 15 خرداد و به این ترتیب پاسیفیسم جنبش اجتماعی 22بهمن 57 و...همه دارای یک ریشه واحد هستند که اگر بلحاظ تئوریک نتوانیم اسیب شناسی کنیم قطعا و جزما آخرین مقطع و فرایند جنبش اجتماعی ایران یعنی فرایند جنبش اجتماعی 22 خرداد 88 هم توسط این میکرب یا اپیدمی ناشناخته گرفتار خواهد شد و شرایط برای پیروزی دو باره حاکمیت دسپاتیزم اتوکراتیک فقاهتی و توتالیتر مذهبی فراهم خواهد کرد چراکه اگر در اواخر مرحله پنجم جنبش اجتماعی ایران اپیدمی پاسیفیسم گریبانگیر جنبش اجتماعی ایران نمی شد جنبش اجتماعی ایران مانند فرایند سوم و چهارم براحتی می توانست انحرافات گذشته خود را چه در عرصه هژمونی و چه در عرصه تاکتیک و استراتژی تصحیح نماید لذا در این راستا بود که آنچنانکه در فرایندهای اول و دوم و سوم و چهارم جنبش اجتماعی ایران دیدیم این جنبش در هر فرایند نوینی در بستر یک حرکت استکمالی توفنده تر و همه جانبه تر از مرحله قبلی خود به میدان می آمد و روند خود را کاملتر می کرد بنابراین برای آسیب شناسی پاسیفیسم جنبش اجتماعی ایران در فرایند پنجم بهتر است بحث را با این سوالها شروع کنیم که : چه شد که جنبش اجتماعی ایران در فرایند پنجم خود تسلیم سرکوب رضاخان گردید و بیست سال در عرصه دیکتاتوری رضا خان بخواب رفت ؟ چه شد که آن جنبش اجتماعی که برای اندکی هم در برابر دیکتاتوری محمد علیشاه نتوانست سکوت را اختیار کند و هنوز صدای به توپ بستن مجلس شورای ملی توسط محمد علیشاه خاموش نشده بود که بصورت همه جانبه از آذربایجان تا مرکز و جنوب با آچمز کردن محمد علیشاه خواب دیکتاتوری کردن را از چشمان او گرفتند و او را وادار به گریز و فرار بطرف سفارت روس کردند ولی در دوران بیست ساله رضا خان تسلیم دیکتاتوری رضا خان شدند ؟ برای پاسخ به این سوالها باید آسیب شناسی جنبش را در دو مؤلفه هژمونی و مردم دنبال کنیم چراکه در این عرصه هم هژمونی دارای فونکسیون منفی بود و هم توده ها ی ایران بلحاظ کاراکتر اجتماعی تاثیر گذار بودند که اگر بخواهیم بصورت محوری بر پایه این دو مؤلفه به تئوریزه کردن موضوع بپردازیم باید دلایل پاسیفیسم جنبش اجتماعی ایران در اواخر فرایند پنجم و ... در این محور ها ارزیابی کنیم:

  1. پراکنده گی و عدم سازماندهی متمرکز و همه جانبه که مانع خودآگاهی تان سیته توده ها نسبت به پتانسیل و دینامیسم تاریخی خود می شود.
  2. استفاده ابزاری هژمونی جنبش از جنبش اجتماعی جهت کسب قدرت سیاسی و ناتوانی این هژمونی ها جهت هدایت برنامه ائی و مرحله ائی جنبش برای نیل به اهداف سیاسی و اقتصادی و اجتماعی توده ها.
  3. رشد کمی سرطانی خرده بورژوازی شهری و روستائی ایران از بعد از مشروطیت در عرصه کمپین جنبش اجتماعی و فراگیر شدن کاراکترهای خرده بورژوازی مثل اعتقاد به مبارزه کوتاه مدت و آنارشیست گرائی و عدم اعتقاد به مبارزه دراز مدت سازمان گرایانه مرحله ائی حزبی و تکیه مطلق کردن بر قهر و خشونت بعنوان تنها عامل پیروزی کوتاه مدت و اعتقاد به کسب قدرت سیاسی بعنوان شاه کلید همه پیروزی ها و بسنده کردن به منافع خاص فردی و گروهی بجای تکیه کردن بر منافع اجتماعی و قشری گرائی و پوزیتویسم بجای نگاه دیالکتیکی و تاریخی و هژمونی طلبانه طبقاتی و تلاش در جهت کسب رهبری به هر طریقی که شده بجای اعتقاد برهبری جمعی اجتماعی و تکیه بر مذهب فقاهتی پوزیتویستی بجای ایدئولوژی تاریخ گرا و ...
  4. بی اعتمادی بحرکت دراز مدت رهبری بعلت بی برنامه گی و بی سازماندهی و بی تئوریک بودن مبارزات و هدایتگری رهبری جنبش.
  5. فونکسیون شکست های تاریخی که از حمله اسکندر گرفته تا حمله اعراب و از حمله اعراب گرفته تا حمله مغول و از حمله مغول گرفته تا شکست های روسیه در زمان قاجار و ... همه و همه ایجاد یک روح بی اعتمادی تاریخی در توده ها ی ما کرده بود.
  6. ناتوانی هژمونی در انجام یک مبارزه دراز مدت برنامه ریزی شده مرحله بندی جهت هدایتگری مبارزات جنبش اجتماعی در یک مسیر غیر آنتاگونیستی.
  7. رشد تضاد های داخلی هژمونی جنبش در عرصه سهم خواهی بیشتر قدرت و سر ریز شدن این تضادها به متن توده ها.
  8. فقر تئوریک و درک احساسی و پوزیتویستی از مذهب و مکتب و فقدان یک آگاهی مکتبی هدایتگر
  9. بی توجهی رهبری به منافع تاریخی جنبش و تکیه به منافع گروهی آنها.

10. سرکوب همه جانبه سیاسی نظامی و پلیسی و اجتماعی و فرهنگی حکومتهای غاصب و دیکتاتورهای به قدرت رسیده.

11. عدم وجود یک هسته پرولتاریای صنعتی سازمانگر در ثقل جنبش اجتماعی.

12. عدم شکل گیری یک سرمایه داری ساخت گرا ی تاریخی و پیوند تاریخی سرمایه داری ایران با چاههای نفت جنوب.

13. تکیه رهبری جنبش بر قدرتهای برونی یا بر نهادهای قدرت و سر نیزه در عرصه نظامی و پلیسی پس از پیروزی های مقطعی اولیه بجای جنبش اجتماعی بستر ساز حاکمیت آنها.

14. فونکسیون مذهب فقاهتی تخدیری و تحمیقی و تحمیری و تسلیم طلبانه در حرکت جنبش.

15. بی اعتقادی به پتانسیل تاریخی توده ها و مطلق کردن فونکسیون مکانیسمی برونی اعتقادات سنتی و جایگزین کردن نیروهای غیبی سنتی بجای پتانسیل های تاریخی – طبقاتی.

16. فونکسیون منفی غارتگری تاریخی جامعه قبیله گی اعم از قاجاریه و زندیه و افشاریه و صفویه و سلجوقی و ....غیره در ذهنیت تاریخی توده ها.

17. فونکسیون منفی سنتهای تاریخی - مذهبی - فرهنگی - اجتماعی بتون آرمه شده که بعنوان سد سکندری در برابر تمامی تحولات سوبژکتیوی و ابژکتیوی توده ها قرار گرفته است.

18. وجود یک نهاد روحانیت تاریخی واپس گرا و پوزیتویستی و غیر تکامل پذیر و قدرت طلب و منفعت خواه و سنت گرا و گسترده که داری پایگاه تاریخی اجتماعی می باشد

19. عدم استحاله تاریخی مناسبات زمینداری به مناسبات سرمایه داری در بستر دینامیسم تاریخی و تکیه این استحاله به سرمایه های درباری و نفتی و دستوری برون مرزی و ...

همه و همه محورهای تئوریکی هستند که باعث شکل گیری پاسیفیسم جنبش اجتماعی ایران در اواخر فرایند پنجم و ششم و هفتم و هشتم و ... گردیده است و تا زمانیکه این عوامل نوزده گانه بشکل تئوریک و تاریخی در بستر دینامیسم اجتماعی ایران حل نگردد امکان دست یابی به جنبش اجتماعی تاریخ ساز برای ما وجود نخواهد داشت و جنبش های اجتماعی ایران پیوسته یکی پس از دیگری ظاهر می شوند و بعد از مدتی در مرداب گاو خونی تاریخ ایران نابود می شود.

6- جنبش اجتماعی ملی کردن صنعت نفت کشور : بر پایه عوامل نوزده گانه فوق بود که فرایند پنجم جنبش اجتماعی ایران با استقرار دیکتاتوری بیست ساله رضا خان به رکود کشیده شد اما در دوران بیست ساله استبداد رضا خان بعلت تحولات ابژکتیو و سوبژکتیوی که در ایران صورت گرفت پس از شعله ور شدن جنگ بین الملل دوم و تبعید رضاخان توسط انگلیسیها و در نتیجه شکسته شدن اسطوره های رعب و وحشت رضاخانی که بصورت مشخص از شهریور1320 صورت گرفت رفته رفته جنبش اجتماعی نوین ایران از رکود و خمود بیست ساله خارج گردید و فرایند نوینی را از سر گرفت که بعلت خود ویژگیهای تاریخی -اجتماعی -اقتصادی فرایند ششم جنبش اجتماعی ایران تفاوت ماهوی با فرایندهای پنج گانه قبل داشت آنچه بطور مشخص فرایند ششم جنبش اجتماعی ایران را از فرایندهای پنج گانه قبل منفک می کرد عبارت بودند از:

الف - وجود یک رهبری ملی و مستقل و غیر وابسته و مجرب و اگاه و تحصیل کرده و ... که در راس آن دکتر محمد مصدق قرار داشت.
ب - شکل گیری یک هسته پرولتاریای صنعتی در دل قشر فراگیر شهر و روستای خرده بورژوازی.
ج - پیدا شدن احزاب چپ وارداتی محصول انقلاب کبیر اکتبر روسیه که عاملی جهت انتقال فرهنگ سیاسی و سوسیالیستی و تحزب گرائی از آن انقلاب به داخل ایران گردید که خود این امر در ادامه انتقال فرهنگ تحزب گرائی مغرب زمین که محصول انقلاب کبیر فرانسه بود شرایط تحزب گرائی و دوری از قبیله گرائی و طایفه گرائی گذشته را در ایران فراهم ساخت.
د - طرح شعار ملیت خواهی که بعد از جنگ بین الملل اول بعنوان یک شعار امپریالیستی و منفی بود بعلت شرایط تاریخی بعد از جنگ بین الملل دوم بعنوان یک شعار مترقی استحاله گردید.
ه - طرح شعار ملی کردن صنعت نفت توسط دکتر محمد مصدق بعنوان حبل المتین تکوین فرایند ششم جنبش اجتماعی ایران و...

بر این سیاق بود که فرایند ششم جنبش اجتماعی ایران حول شعار " ملی کردن صنعت نفت کشور "و " شعار شاه باید سلطنت کند نه حکومت " دکتر محمد مصدق از شهریور 20 تا 28 مرداد 32 یعنی بمدت 12 سال ادامه پیدا کرد که این حجم زمانی برای جنبش اجتماعی ایران تقریبا تا کنون بی بدیل بوده است فرایند ششم جنبش اجتماعی ایران بر عکس فرایندهای ماقبل دارای فراز و نشیبها و جزر و مدهای فراوانی بود که توجه تئوریک به آن خالی از بهره نخواهد بود:

  1. شکل گیری جنبش کارگری و جنبش دانشجوئی و جنبش زنان در بستر جنبش ششم اجتماعی ایران
  2. شکل گیری احزاب مختلف ملی و مارکسیستی در جهت هدایتگری جنبش ششم اجتماعی
  3. برکناری نهاد روحانیت از عرصه های هژمونی جنبش ششم اجتماعی و کارگری و دانشجوئی
  4. شکل گیری جنبش اجتماعی ملی در کل کشور بجای جنبش های منطقه ائی گذشته
  5. شکل گیری وحدت رهبری در سیمای دکتر محمد مصدق قهرمان ملی ایران برای کل جنبش اجتماعی ایران

آسیب شناسی جنبش ششم اجتماعی ایران: اما با همه این احوال جنبش اجتماعی مرحله ششم اگرچه در مراحل اولیه حرکت خود که در لوای شعار ملی شدن صنعت نفت حرکت می کرد به پیروزی تمام و کمال رسید و توانست صنعت نفت ایران را ملی نماید و از حاکمیت شرکت نفت انگلیس بر نفت ایران خلع ید کامل نماید و پیروزی ایران و جنبش اجتماعی آن را در نهادهای بین المللی ممکن سازد ولی بمرور زمان در مرحله دوم حرکت جنبش اجتماعی که مرحله شعار شاه باید سلطنت کند نه حکومت که حرکتی در جهت نفی سلطنت پهلوی بود جنبش اجتماعی ایران دچار شکست شد که نمودار این شکست با کودتای 28 مرداد و سرنگونی دولت ملی دکتر محمد مصدق به انجام رسید آنچه که باعث شکست جنبش اجتماعی ایران در بخش دو م مرحله ششم گردید عبارتند از:

  1. ایجاد اختلاف در بین نیروهای مدعی رهبری جنبش اجتماعی اعم از مذهبی و ملی و مارکسیستی که بعلت سهم خواهی بیشتر حاصل شده بود بطوریکه در مرحله دوم فرایند ششم جنبش اجتماعی هر کدام از بخشهای فوق که برای خود سهم شیر طلب می کرد علم مخالفت با مصدق بر افراشت و برای نفی مصدق بعنوان عمله آماتور دربار در حمله به مصدق وارد کارزار گردید بطوریکه هر کدام سعی می کرد در کوبیدن مصدق از دیگر سبقت بگیرد اینجا بود که فریادهای حزب توده و باند کاشانی و باند آیت - مظفر بقائی و حزب زحمت کشان و... با مشت های آهنین دربار مخلوط گردیده شد و باعث پاره پاره شدن جنبش اجتماعی نهضت مقاومت ملی گردید که حاصل این چهل تیکه شدن جنبش رکود جنبش اجتماعی از صحنه جامعه گردید که خود این امر بستر کودتای 28 مرداد را فراهم ساخت.
  2. عدم سازماندهی همه جانبه جنبش اجتماعی و حفظ صورت خودبخودی گذشته خود عامل دیگر عدم توانائی جنبش اجتماعی جهت مقاومت در برابر کودتا بود چراکه آن بخش از جنبش که دارای سازماندهی و تشکیلات بود و توانائی مقابله با کودتا را داشت بعلت اینکه رهبری آن در دست حزب توده بود عملا مانند بخش دیگر جنبش اجتماعی پاسیف و منفعل گردید.
  3. صف آرائی نهاد روحانیت در برابر رهبری جنبش اجتماعی و حمایت معنوی آنها از دربار و زاهدی زمینه مشروعیت پیدا کردن کودتا را فراهم ساخت.

7- جنبش اجتماعی 15 خرداد: علیهذا با همه این احوال کودتای 28 مرداد 32نقطه پایانی بر فرایند ششم جنبش اجتماعی ایران بود که باعث گردید تا جنبش اجتماعی ایران برای ده سال دیگر خود را در پرده محاق فرو ببرد البته در دوران ده ساله فترت فرایند ششم و هفتم جنبش اجتماعی ایران بخش هائی از جنبش اجتماعی تنور مبارزه را گرم نگه داشتند مثل جنبش دانشجوئی و جنبش کارگری ولی بهر حال کودتای 28 مرداد فونکسیونی بسیار منفی در وجدان اجتماعی جنبش اجتماعی بوجود آورد که حاصل آن همان رکود و یاس و سر خوردگی بود در این مدت ده ساله بعلت شدت یافتن خفقان و دسپاتیزم از طرف دولت کودتا و رژیم توتالیتر پهلوی امکان هرگونه حرکت سوبژکتیوی یا ابژکتیوی در راستای تحول جنبش اجتماعی به بن بست بر خورد می کرد که حاصل آن ادامه رکود جنبش اجتماعی تا سالهای 40 بود در سر آغاز دهه چهل با پیروزی حزب دمکرات ها در امریکا و پیروزی کندی سیاست امپریالیسم امریکا در رابطه با تثبیت حاکمیت خود بر نظام بین المللی بر عکس دهه 30 که بر جنگ و سر نیزه و..استوار بود تجدید نظر کرده و جهت تثبیت حاکمیت بر کشورهای پیرامونی بر رفرم سیاسی و اقتصادی و اجتماعی تکیه کرد بدین علت بود که امپریالیسم امریکا بسر عقل آمد و معتقد گردید که جهت تثبیت حاکمیت خود باید رفرم سیاسی اقتصادی در کشورهای پیرامونی بوجود آید تا شرایط تثبیت حاکمیت های وابسته در این کشورها فراهم گردد از آنجائیکه که کشور ما از بعد از کودتای 28 مرداد از وابستگی بعد از جنگ به انگلیس روند وابستگی به امریکا را در پیش گرفته بود لذا در این رابطه بود که این پکیج جدید امپریالیسم امریکا در رابطه با تثبیت وابستگی کشورهای پیرامونی در ایران هم بکار گرفته شد که حاصل آن انجام رفرم های اقتصادی -سیاسی دستوری و تزریق از بالا به شاه بود که اینهمه باعث گردید تا شاه تن به عقب نشینی نسبت به سیاست چترهای اختناق و مشت های آهنین دهه بعد از کودتای خود بدهد و بجای آن دستکش های مخملی رفرم را برای پوشش پنجه بوکس های خود انتخاب نماید بدین علت بود که جنبش اجتماعی فرایند هفتم فرصت احیاء مجدد خود را فراهم دید و جهت بازسازی دو باره خود دو باره دست بکار شد البته بعلت اینکه برعکس فرایند مرحله ششم که رهبری جنبش اجتماعی از قبل تکوین یافته بود در مرحله اعتلای فرایند هفتم جنبش اجتماعی ایران در سر آغاز دهه چهل جنبش اجتماعی ایران در خلاء رهبری قرار داشت و بهمین دلیل بود که تا آخر فرایند هفتم جنبش اجتماعی اسیر و گرفتار همین بحران رهبری باقی ماند و بعلت همین بحران رهبری جنبش هفتم اجتماعی ایران در 15 خرداد 42 نابود گردید و به رکود کشیده شد.

آسیب شناسی جنبش هفتم اجتماعی ایران: گرچه عمر فرایند هفتم جنبش اجتماعی ایران بیش از دو سال طول نکشید ولی برخورد تئوریک جهت علت یابی شکست این فرایند می تواند راه گشای ما در شناخت فرایندهای بعدی جنبش اجتماعی گردد عللی که باعث شکست جنبش اجتماعی در فرایند هفتم گردید عبارت بودند از:

عدم وجود شعار هویت بخش جنبش اجتماعی که این موضوع کاملا بر عکس شش فرایند قبلی جنبش بود چرا که در شش فرایند قبلی جنبش اجتماعی آنچنانکه مطرح کردیم تنها عامل هدایتگر و هویت بخش جنبش اجتماعی شعار جنبش بود که آنچنانکه مطرح کردیم:

در فرایند اول جنبش اجتماعی ملی شدن دخانیات توسط نفی قرارداد رژی و در
فرایند دوم شعار جنبش اجتماعی ایجاد عدالتخانه ها و
در فرایند سوم شعار جنبش اجتماعی حکومت مشروطه جهت محدود کردن قدرت دربار و
در مرحله چهارم شعار جنبش اجتماعی بازگشت دوباره مشروطه و نفی استبداد صغیر محمد علیشاه و
در مرحله پنجم شعار جنبش اجتماعی استقلال طلبی و
در مرحله ششم شعار جنبش اجتماعی ملی شدن صنعت نفت کل کشور بودند اما

در مرحله هفتم جنبش اجتماعی ایران جنبش از همان آغاز اسیر دو بحران مردافکن گردید که یکی از آنها بحران هویت بود و دیگر بحران رهبری بحران هویت فرایند هفتم جنبش بعلت نداشتن شعار بود و بحران رهبری جنبش بعلت خود بخودی بودن و اسیر شرایط شدن تکوین جنبش اجتماعی بود توضیح آنکه فرایند هفتم جنبش اجتماعی ایران بعلت اینکه فاقد یک رهبری هدایتگرانه بود نتوانست یک شعار همه جانبه پیدا کند بطوریکه شاید اگر با هزار ترفند بخواهیم برای فرایند هفتم شعاری پیدا کنیم آن شعار مخالفت با آزادی زنان در عرصه انتخابات و آموزش و جامعه باشد چراکه رهبری موج سوار فرایند هفتم حرکت خود را با مخالفت با آزادی زنان شروع کرد هر چند که بعدا کوشید بعلت ذهنیت ضد آمریکائی که از بعد از کودتای 28 مرداد در مردم ما بوجود آمده بود با نفی کاپیتالاسیون و مصونیت سیاسی آمریکائیها به حرکت خود صبغه ضد آمریکائی بخشد ولی به دلیل اینکه موضع ضد آمریکائی او از مضمون ضد استثماری برخوردار نبود لذا این حرکت او فقط جنبه سیاسی و حقوقی داشت بهمین علت شعار نفی کاپیتالاسیون او نتوانست جنبه شعار همه جانبه ائی بخود بگیرد و همان شعار زن ستیزی اول او بیشتر هویت حرکت او را تعیین می کرد بهمین دلیل بر عکس فرایندهای قبلی جنبش اجتماعی بعلت فقدان شعار بسیج کننده اگرچه رهبری جنبش اجتماعی می کوشید با استفاده از سنت های تاریخی توده ها توسط روحانی بودن خود به حرکت خود تقدس بخشد و این تقدس در جهت نفوذ حرکت خود در سطح جامعه مذهبی ایرانی بکار گیرد ولی عرصه و فراگیری فرایند هفتم جنبش اجتماعی ایران نشان داد که رهبری جنبش اجتماعی در این امر هم ناکام ماند چراکه حد گستردگی جنبش بجز محدودیت بازار و بخش های جزئی از روحانیت و بخش از لومپن پرولتاریای امثال طیب و حاج اسمعیل رضائی و حاجی مهدی عراقی بالاتر نرفت و جنبش مرحله هفتم در 15 خرداد 42 با تبعید رهبری آن به ترکیه متوقف و در محاق رفت دومین بحران فرایند هفتم جنبش اجتماعی ایران بحران رهبری آن بود که آنچه که باعث شکل گیری بحران رهبری در فرایند هفتم جنبش اجتماعی گردید بازگشت پیدا می کند به تلاش رهبری موج سوار آن برای جایگزین کردن تشکیلات سنتی روحانیت بجای رهبری حزبی مرحله ششم جنبش اجتماعی که با توجه به اینکه کلا تشکیلات سنتی روحانیت بعلت پایه سوبژکتیوی فقهی آن کاملا یک تشکیلات مرده و فاقد هر گونه حرکت و توان هدایتگری می باشد لذا در این رابطه وقتی که رهبری از جایگزین کردن تشکیلات سنتی روحانیت بجای تشکیلات حزبی مرحله قبل نا امید گشت دست بطرف تشکیلات سنتی بازار و هیئت های مذهبی و تشکیلات سنتی لومپن پرولتاریا برد که تشکیل هیئت های موتلفه و حاکمیت باند طیبب و حاج اسماعیل رضائی بر فرایند هفتم جنبش اجتماعی به این علت بود بهر حال مرحله هفتم جنبش اجتماعی ایران در 15 خرداد 42 به پایان رسید ولی اگرچه هم بلحاظ زمانی و هم بلحاظ گستردگی و فراگیری آن دارای محدودیت بسیار بود ولی با خود پیامهای استراتژیکی تاریخی داشت که بعلت عدم تبین تئوریک آن از طرف روشنفکران باعث گردید که جنبش اجتماعی ما در مرحله هشتم نتواند گریبان خود را از آن بحران ها نجات دهد لذا در همان ورطه قبلی اسیر گشت و باعث گردید که اینهمه تاوان از طرف این ملت تا کنون بابت آن پرداخت گردد اگر روشنفکر ما در آن برهه از زمان مسئولیت خود را که شناخت آسیب شناسانه فرایند هفتم جنبش اجتماعی می بود به درستی تشخیص می داد و می توانست آسیب های فرایند هفتم به درستی تئوریزه کند امروز ما در این مرحله تاریخی قرار نداشتیم و اینهمه تاوان جانسوز و جگر گداز نمی بایست در پای فرایند هشتم جنبش اجتماعی بگذاریم بهر حال به مصداق این ضرب المثل که می گوید ضرر هر جا که جلوش گرفته شود نفع است اگرچه تاکنون هیچ گونه تحلیل تئوریک و آسیب شناسی تئوریک از فرایند هفتم جنبش اجتماعی ایران صورت نگرفته است از آنجائیکه اسیب شناسی فرایند هشتم که اصلی ترین فرایند تاریخ جنبش اجتماعی ما تا کنون می باشد در گرو آسیب شناسی فرایند هفتم جنبش اجتماعی می باشد لذا در این راستا موظفیم بر تئوریزه کردن آسیب شناسی فرایند هفتم جنبش اجتماعی تکیه داشته باشیم که در این راستا به تبین آن می پردازیم:

  1. نخستین دستاورد تئوریکی که فرایند هفتم جنبش اجتماعی ایران ببار آورد عبارت از این حقیقت بود که روحانیت فقه زده اسیر سنت های تاریخی و گرفتار تشکیلات سنتی هرگز نمی تواند نه بلحاظ سوبژکتیویته و نه بلحاظ ابژکتیویته رهبری جنبش اجتماعی را بدست گیرد و اگر اقدام به چنین کاری بکند جز زایش مخوف ترین اتوکراتیک و دسپاتیزم و استبداد سر منزل مقصودی برای آن وجود نخواهد داشت.
  2. اسلام فقاهتی یک سلاح قدرت و ابزار هویت است نه تئوری هدایت و سازمانگری و برنامه لذا تکیه بر چنین اسلامی هر چند هم که بخواهیم بصورت خوش بینانه به آن توجه بکنیم راهی جز اینکه آنرا جاده صاف کن رژیم قدرت و زور و سلطه بدانیم برایمان وجود نخواهد داشت.
  3. سیاستی و حقوقی و اقتصادی و مدیریتی که بخواهد از دل فقه سنتی زایش کند راهی جز نیل به فاشیستی ترین دکترین های سیاسی و حقوقی و اقتصادی و مدیریتی برایش باقی نخواهد ماند.
  4. ولایت فقیه در عرصه نظام سازی یا نهاد سازی تبین کننده فاشیستی ترین و اتوکراتیک ترین و دسپات ترین رژیم های حکومتی می باشد که تنها بر زور و سر نیزه لباس تقوی پوشیده است.
  5. اسلام فقاهتی در عرصه هدایتگری جنبش اجتماعی راهی جز تکیه بر ارتجاعی ترین و قشری ترین و ضد دمکراتیک ترین و ضد انسانی ترین شعارها برایش باقی نمی ماند آنچنانکه این موضوع در رابطه با شعار زن ستیزانه فرایند هفتم جنبش اجتماعی تجربه کردیم.
  6. هر گونه مبارزه ضد امپریالیستی یا شعار ضد امپریالیستی یا ضد امریکائی روحانیت فقاهتی بخاطر اینکه پایه برنامه ائی و ایدئولوژیکی و تئوریک ندارد بیش از اینکه ماهیت ضد امپریالیستی داشته باشد ماهیت سیاسی و هویتی دارد که رهبری فقاهتی روحانیت فقط می کوشد از آن استفاده ابزاری جهت پیش برد اهداف خود و سرکوب دشمنان و مخالفان خود بکند و طبیعتاً پس از مصرف آن مانند کلینکس یکبار مصرف تغییر خواهد داد.
  7. روحانیت فقاهتی تمامیت خواه است و قدرت را برای خود امری تفویض شده ا ز جانب پیامبر و امام زمان می داند که هیچ کس را یارای تقسیم و مشارکت با آن نیست.
  8. روحانیت فقاهتی نه توان سازمانگری توده ها را دارد چراکه خود سازمانگر نبوده و نه پتانسیل برنامه ریزی دارد چراکه فقه علم حیل است نه علم برنامه.
  9. جنگ و جدال سهم خواهی و تقسیم قدرت در روحانیت بیش از هر گروه اجتماعی دیگر می باشد چراکه هر کدام خود را نماینده مستقیم خدا و پیامبر و امام زمان می داند لذا براین اساس معتقد اند که: من مصیبم و خصمم مخطی در این رابط است که هر کدام اولا خود را  ورای توده ها می بیند ثانیا مشروعیت و مقبولیت خود را تفویض شده از خدا و پیامبر و امام زمان می بیند.

8- جنبش اجتماعی 22 بهمن 57: بهر حال با همه این احوال فرایند هفتم جنبش اجتماعی ایران هم در 15 خرداد 42 به محاق تاریخ فرو رفت و تا سال 57 که فرایند هشتم جنبش اجتماعی ایران اعتلا پیدا کرد در این پانزده سال فترت اگرچه جنبش اجتماعی در محاق رکود سپری کرد ولی شاخه های دیگر جنبش بشدت رو به اعتلا گذاشت که از همه اینها مهمتر جنبش پیشگام بود که با تمام قابلیت و فاعلیت و پتانسیل عین و ذهن خود پا به میدان مبارزه گذاشت و سیر اعتلا در بستر های مختلف سیر کرد که از میان همه آنها می توانیم به حرکت ارشاد شریعتی و جنبش چریکی بعد از 42 اشاره کنیم که تنور مبارزه را در این 15 سال گرم نگه داشتند در سال 56 با پیروزی کارتر دیپلماسی جدید امریکا بعلت پیروزی دمکرات ها دو باره دچار تغییر گردید و تحت این تغییر شرایط بین المللی شاه مجبور گردید تا بر اثر فشار سازمان های بین المللی حقوق بشری  فتیله شکنجه و اعدام و اختناق خود را کمی پائین بکشد و همین امر باعث گردید تا نفرت های 25 ساله بعد از کودتای 28 مرداد امریکا تا آن زمان به یکباره مانند کوه آتش فشان شروع به فوران نماید.  البته جدای از این شرایط سوبژکتیو یکسان میان فرایند هفتم و فرایند هشتم جنبش اجتماعی ایران، وجه مشترک دیگر دو فرایند هفتم و هشتم نداشتن رهبری هدایتگرانه اولیه آن می باشد که بعلت شکست و بن بست استراتژی چریک گرائی و خفقان و سرکوب قهرآمیز شاه تمامی تشکیلات هدایتگرانه توده ها یا اسیر شده در زندانها بودند و یا آواره در کشورهای خارجی و یا شهید شده در گورستان ها و لذا در این راستا بود که با شروع فرایند هشتم جنبش اجتماعی ، آن رهبری که بتواند توان هدایتگری و برنامه دهی جنبش اجتماعی هشتم را دا شته باشد وجود نداشت.  طبیعی بود که در چنین خلائی آنچنانکه در فرایند هفتم هم دیدیم این روحانیت موج سوار است که می تواند با تکیه بر تشکیلات سنتی خود بر موج های جنبش سوار گردد تا جنبش اجتماعی را در پای خواسته های فرقه ائی خود ذبح شرعی نماید به این دلیل بود که جنبش اجتماعی فرایند هشتم آغاز گردید.  آنچه از همان اوان شروع جنبش هشتم اجتماعی با فرایند هفتم متمایز می ساخت شعار جنبش هشتم بود که بر خلاف مرحله هفتم که آنچنانکه گفتیم دارای شعار تعیین کننده ائی نبود فرایند هشتم از همان اوان موج سواری روحانیت دارای شعاری مستقل بود که این شعار عبارت بود از: مرگ بر شاه و همین شعار تعیین کننده بود که عاملی گردد تا روحانیت بر کرسی هدایتگری جنبش اجتماعی تکیه زده بتواند روز به روز در جهت بسیج گسترده تر توده ها پیش برود و شرایط برای هژمونی همه جانبه خود بر جنبش اجتماعی مهیا کند.  اینجا بود که به یکباره عکس روحانیت از زمین به کره ماه انتقال پیدا کرد که با این انتقال بود که از همان زمان هژمونی روحانیت بر جنبش اجتماعی تثبیت گردید.  بنابراین یکی از مهمترین مشخصه فرایند هشتم جنبش اجتماعی شعار مرگ بر شاه او بود که علاوه بر اینکه باعث گستردگی جنبش گردید و عامل تثبیت هژمونی روحانیت شد خود این شعار باعث گردید تا رفته رفته رهبری روحانیت مورد قبول تقریبا تمامی جریانهای اپوزیسم داخلی قرار گیرد ماحصل اینکه تنها امتیاز مثبت روحانیت موج سوار همین شعار مرگ بر شاه او بود که راه هر گونه شعار را بر جنبش اجتماعی بسته بود در این رابطه بود که جنبش اجتماعی روز به روز اعتلای بیشتری پیدا می کرد تا اینکه سرانجام به پیروزی مرحله ائی خود در 22خرداد 57 نائل گردید.

آسیب شناسی جنبش اجتماعی 22بهمن 57: آنچه از زاویه اسیب شناسی جنبش 22 بهمن 57 با یک نگاه تئوریک باید مطرح کنیم اینکه :

1- جنبش اجتماعی 22بهمن 57 همانند جنبش اجتماعی 15 خرداد 42 آبستن دو بحران ساختاری بود که اینها آنچنانکه قبلا هم مطرح گردید عبارت بودند از:

اول - بحران هژمونیک
دوم - بحران تئوریک

2- بحران هژمونیک جنبش اجتماعی 22 بهمن 57 معلول دو امر بود:

الف - بحران استراتژی جنبش چریکی که کلیت جنبش پیشگام ایران اعم از مذهبی و مارکسیستی در بر گرفته بود و همگی را تا مرز نابودی پیش برده بود.
ب - مرگ زود رس شریعتی و خلاء تشکیلاتی سازمان گرایانه حزبی ادامه دهنده حرکت او که خلاء دو جریان فوق در عرصه جنبش پیشگام عاملی گردید تا بستر موج سواری و رهبری روحانیت بر جنبش اجتماعی 22 بهمن 57 فراهم گردد و با تثبیت رهبری روحانیت بر جنبش اجتماعی 22 بهمن 57 بود که جنبش اجتماعی 22 بهمن از مسیر خود منحرف گردید و پی آمد این انحراف بود که شد آنچه که نمی بایست می شد.

3- بحران تئوریک جنبش اجتماعی 22 بهمن معلول دو امر بود که عبارت است از:

اول - عدم انتقال اندیشه شریعتی از جنبش پیشگام و جنبش دانشجوئی به متن توده ها که با توجه به اینکه سوبژکتیو توده ها مذهب سنتی تشکیل می داد و تنها اندیشه ائی که در ایران یارای آن را داشت (و دارد و خواهد داشت ) تا بتون آرمه سنت و مذهب سنتی را در خود ذوب نماید و متن توده ها و جنبش اجتماعی را در بستر اعتلای تئوریک قرار دهد فقط و فقط اندیشه شریعتی بود اما از آنجائیکه بعلت تعطیلی زود رس ارشاد و زندانی زودرس شریعتی و مرگ زود رس شریعتی و خلاء تشکیلات سازمان گرای حزبی ادامه دهنده حرکت شریعتی امکان انتقال اندیشه شریعتی به متن توده ها جهت استحاله مذهب سنتی فراهم نگردید این موضوع باعث گردید تا خلاء تئوریک بشکل مهلکی در جنبش اجتماعی 22 بهمن 57 بوجود آید که حاصل آن با توجه به خلاء رهبری که فوقاً مطرح گردید زمینه جایگزینی اسلام فقاهتی سنتی روحانیت بعنوان تئوری جنبش اجتماعی 22 بهمن 57 فراهم گردید که این جایگزینی ریشه شکست جنبش اجتماعی 22 بهمن 57 را فراهم ساخت چراکه زمانیکه فقه سنتی حوزه ائی غیر تاریخی و ... لباس سیاست یا لباس حقوق یا لباس عدالت یا لباس اجتماع به تن کند آنچنانکه رادها کریشنان می گوید بزرگترین جنایت تاریخ بشریت تحقق پیدا کرد آنچنانکه در جنبش 22 بهمن 57 مشاهده کردیم که چگونه برای اولین بار در تاریخ بشریت مزورانه فقه لباس سیاست و حقوق و اقتصاد و اجتماع و ... به تن کرد و بی رحمانه وارد کارزار گردید و به تمامی جنایتهائی که بشریت از آغاز تا کنون با بی رحمانه ترین شکل انجام داده بود لباس شریعت و تقوی پوشانید و یک مرتبه تا توده های ما چشم خود را باز کردند دیدند بر تارک جنبش اجتماعی آنها نوشته شده است: اوجب الواجبات حفظ نظام جمهوری اسلامی است حتی اگر بترک صلاه بیانجامد و در راه حفظ این نظام تمام جنایات مباح می گردد و آنچنانکه امام سجاد فرمود: سی هزار نفر شیعه کوفی به قصد قربت الی الله به فرمان شریعت شریح قاضی جهت قتل حسین بسیج شدند.

دوم : عدم سنخیت بین سوبژکتیو جنبش پیشگام با سوبژکتیو توده ها: توضیح آنکه با پیروزی انقلاب اکتبر روسیه در سال 1917 و متعاقب آن با پیروزی انقلاب کوبا در سال 1961 و سرازیر شدن فرهنگ عملی و نظری این دو انقلاب بصورت یکطرفه به کشورهای پیرامونی از جمله کشور ما باعث گردید تا اصل دیالکتیک کشف سوبژکتیو اجتماعی در کشور ما به فراموشی سپرده شود و جنبش پیشگام ایران در دو شاخه مذهبی و مارکسیستی آن با تاسی از این فرهنگها بصورت انطباقی در جهت تزریق این اندیشه ها به فرهنگ تاریخی ما برآیند که حاصل این برخورد های انطباقی و این تزریق اندیشه انطباقی به متن توده ها و روحانیت سنتی مدافع این فرهنگ سنتی بیزاری از تحول فرهنگی و دفاع دگماتیسم از سنت و مذهب سنتی یعنی آنچه داشتند گردید که حاصل همه اینها آن گردید که تلاش ابژکتیو جنبش پیشگام که به بهای هزاران کشته و مجروح و شکنجه و زندانی تمام شد نتواند هیچگونه تحول سوبژکتیوی در متن مذهبی و سنتی جامعه ما بوجود آورد که نتیجه آن وجود خلا تئوریک در جنبش اجتماعی 22 بهمن 57 حتی در بخش جنبش کارگری آن گردید البته آنچنانکه فوقاً هم به اشاره رفت تنها پهلوان این عرصه شریعتی بود که با عینک تطبیقی آنچنانکه در کنفرانس از کجا آغاز کنیم در دانشگاه صنعتی آریامهر مطرح کرد تنها راه تحول سوبژکتیو متن توده ها شروع از مذهب آنهم نه مذهب فقاهتی غیر تاریخی روحانیت سنتی بلکه مذهب علی و محمد که از نگاه او همان مذهب آگاهی و آزادی و انسان بود که البته آنچنانکه فوقاً مطرح کردیم این حرکت هم نتوانست بنا به دلایل فوق خلاء تئوریک جنبش 22بهمن 57 را پر کند و حاصل آن شد که اسلام فقاهتی در لباس سیاست و حقوق و اقتصاد و عبادت و ... ظاهر گردد و تمامی این خلاء ها را پر کند و این بود ریشه تمامی شکست ها و ناکامی جنبش اجتماعی 22 بهمن 57  بهائی که سی سال است که توده های ما در حال پرداخت تاوان آن می باشند و آنچنانکه احمد کسروی می گفت بالاخره تاریخ ما بدهکار یک چنین حکومت فقاهتی بود و می بایست یکبار این اسلام فقاهتی سنتی ،حکومت را تجربه می کرد چنانکه سی سال است که می کند ولی احمد کسروی نیست تا بداند که جامعه ما با چه بهائی در این مدت سی سال این تجربه را تحمل می کند.

4- بحران برنامه ائی: جنبش اجتماعی 22بهمن 57 مانند هفت جنبش اجتماعی قبل گرفتار بحران برنامه ائی بود چراکه آنچنانکه در هفت مرحله قبل جنبش اجتماعی دیدیم اشکال عمده همه آنها این بود که بعلت خلاء تئوری و برنامه حداقل را حداکثر می پنداشتند و همین که به شعار حداقلی دست پیدا می کردند کار را تمام شده می پنداشتند و با این عمل تمامی دستاوردهای جنبش را به نابودی می سپردند و هرگز جنبش اجتماعی خود را برای مبارزه درازمدت آماده نمی کردند که این موضوع ما هم در مرحله اول جنبش اجتماعی ایران مشاهده کردیم چراکه با فسخ قرارداد رژی مردم کار را تمام شده فرض کردند و شعار دوم سیدجمال که شعار مقابله کردن با بانکها بود بی پاسخ ماند و یا در رابطه با مرحله دوم جنبش اجتماعی ایران یعنی مرحله تشکیل عدالت خانه ها دیدیم که هرچند در بار قاجار حتی در برابر این حداقل خواسته هم مقاومت می کرد ولی برداشت جنبش اجتماعی در آن زمان تشکیل عدالت خانه بصورت نهاد بود نه نظام که این امر باعث شکست جنبش اجتماعی مرحله دوم گردید و بهمین ترتیب جنبش اجتماعی در مرحله سوم که شعار حکومت مشروطه می داد اگرچه در تحلیل نهائی و حداکثری آن که توسط روشنفکران از سوبژکتیو انقلاب کبیر فرانسه تاسی کرده بودند این بود که بتوانند با این شعار یک انقلاب دمکراتیک در ایران پایه گذاری کنند ولی بخاطر اینکه در مشروطیت با برپائی مجلس قانون گذاری جنبش اجتماعی احساس کرد که به تمامی خواسته های خود دست پیدا کرده است لذا پس از انتخابات مجلس اول مجلس شورای ملی جنبش اجتماعی ایران کار را تمام شده پنداشت و کار قیصر را به قیصر واگذار کرد و دنبال زندگی خود رفت و بهمین خاطر بود که محمد علیشاه و دربار قاجار تا دیدند جنبش اجتماعی دنبال زندگی رفته با یک ارابه توپ مجلس شورای ملی را به توپ بستند و کاری کردند که نه از تاک نشان ماند و نه از تاک نشان و صورت حساب را از اصل پاک کردند اگر جنبش اجتماعی ایران در مرحله سوم شعار مشروطیت را فقط در مجلس قانون گذاری خلاصه نمی کرد و آنچنانکه مصدق کبیر می گفت مشروطیت را در شعار: شاه باید سلطنت کند نه حکومت می دیدند اینچنین دستاورد مشروطیت در چنگال بی رحمانه محمد علیشاه و در بار قاجاریه له نمی شد و باز در رابطه با مرحله چهارم جنبش اجتماعی که شعارش بازگشت مشروطیت و نفی استبداد صغیر محمد علیشاه بود آنچنانکه دیدیم گرچه برای اولین بار جنبش اجتماعی نوین ایران تحت هدایتگری سرداران ملی باقر خان و ستارخان چهره آنتاگونیسم و قهرآمیز و مسلحانه به خود گرفته بود و می رفت تا با ورود ستارخان و باقر خان به تهران و فرار محمد علیشاه به سفارت روسیه کار دربار یکسره گردد ولی بعلت اینکه تحقق شعار حداقلی آنها که فرار محمد علیشاه و یا عقب نشینی قاجار از استبداد صغیر بود تحقق پیدا کرد هر گز به شعار حداکثری نیاندیشند و این امر باعث گردید تا با جایگزین کردند طفل صغری محمد علیشاه کار را تمام شده بپندارند و بهمین خاطر بود که به جان هم افتادند و یکدیگر را لت و پار کردند و تمامی دستاورد حداقلی را هم نیست و نابود کردند.  در مرحله پنجم جنبش اجتماعی ایران باز ما با همین بحران روبرو هستیم چراکه علت قربانی شدن تمامی جنبش های اجتماعی مرحله پنجم در پای رضا خان میر پنج همین بحران برنامه ائی جنبش های منطقه ائی بود بطوریکه همه آنها فکر می کردند که بمحض دست یابی به موفقیت منطقه ائی کار تمام شده است و لذا باید به تقسیم قدرت بین خود بپردازند غافل از اینکه برنامه حداکثری آنها که استقرار استقلال طلبی و عدالت و دمکراسی در کل ایران می باشد به فراموشی سپرده شده و همین امر باعث گردید تا شرایط برای قلع و قمع رضاخان فراهم گردد و جنبش اجتماعی در مرحله رویاروئی رضا خان هیچگونه عکس العملی در حمایت از رهبران خود از خود نشان ندهد.  در مرحله ششم باز آنچه جنبش اجتماعی ایران را به گل نشاند همین بحران برنامه جنبش بود چراکه تا مقطعی که شعار حداقلی جنبش اجتماعی ششم ملی کردن صنعت نفت ایران توسط قهرمان ملی ایران دکتر محمد مصدق بود اگرچه حزب توده تلاش می کرد با استثناء کردن نفت شمال جنبش اجتماعی را دچار تشتت و انشعاب سازد ولی بعلت پتانسیل شعار و پتانسیل رهبری بالاخره حزب توده نتوانست به آرزوی خود نائل گردد و در شعار حداقلی مصدق که ملی شدن صنعت نفت در کل کشور بود خللی وارد کند لذا در این رابطه بود که شعار حداقلی مصدق که ملی کردن صنعت نفت در کل کشور بود با موفقیت به پایان رسید و جنبش اجتماعی ایران با تمام پتانسیل خود از این شعار حمایت کرد اما در مرحله دوم جنبش ششم که شعارش مقابله با دربار پهلوی تحت شعار شاه باید سلطنت کند نه حکومت جنبش اجتماعی دچار تشتت و تفرقه گردید بطوریکه بخشی به زیر علم کاشانی رفتند و عمله آماتور نصیری و دربار و تیمسار زاهدی در حمله به مصدق شدند و بخشی زیر بیرق حزب توده و حزب زحمت کشان بقائی و حسین مکی و خلیل ملکی و ... رفتند و با طرح شعارهای عوضی ماشین جنبش اجتماعی مصدق را به گل نشاندند و برخی مانند فدائیان اسلام گلوله های تفنگ خود را بجای اینکه خرج دربار کنند هدیه سینه دکتر حسین فاطمی کردند و قسی علیهذا و اینچنین بود که تا چشم باز کردیم دیدیم که رهبری جنبش اجتماعی بجای اینکه در ید دکتر محمد مصدق باشد در دستان شعبان بی مخ و لوده ها و لومپن های جنوب تهران قرار دارد که لباس زیر زن مصدق را علم خود کرده اند و شعار زنده باد شاه سر داده اند همانهائی که تا دو ساعت قبل شعار مرگ بر شاه و زنده باد مصدق سر می دادند و در واقعه 30تیر کفن پوشان به حمایت از مصدق بر خواسته بودند جنبش هفتم اجتماعی ایران هم باز اسیر همین بحران برنامه بود چراکه اگر سرآغاز تکوین جنبش هفتم را استحاله حکومت امریکا و جایگزینی دولت کندی و دمکراتها بجای محافظه کاران قبلی بدانیم جنبش در آغاز با تغیرات دولت اقبال و شریف امامی شعارش اصلاحات سیاسی و اقتصادی بود اما رفته رفته بعلت عقب نشینی شاه تحت فشار دولت مردان امریکائی و اعطای اصلاحات سیاسی و اقتصادی دستوری از خارج تحت لوای انقلاب سفید شاه و ملت که شامل : اصلاحات ارضی و آزادی زنان و مشارکت کارگران در سود کارخانه ها و سواد آموزی و بهداشت زیر نظر سپاه دانش و سپاه ترویج و سپاه بهداشت ... بود جنبش اجتماعی زمانی که با این عقب نشینی شاه روبرو گردید بی انگیزه شد و از آنجائیکه رهبری جنبش در آنزمان توان هدایتگری جنبش اجتماعی برای مراحل بعدی اصلاحات سیاسی اقتصادی صحیح تاریخی را نداشت در نتیجه این امر باعث گردید تا خلاء رهبری و خلاء شعار برای جنبش هفتم اجتماعی حاصل گرد د که حاصل آن فراهم شدن بستر برای موج سواری روحانیت سنتی حوزه در عرصه رهبری و عرصه شعار بود بطوریکه یک مرتبه شعار استمرار اصلاحات سیاسی و اقتصادی توسط روحانیت از خواب برخاسته بدل به شعار زن ستیزانه گردید که همین جابجائی در شعار و انحراف شعارها باعث گردید تا جنبش اجتماعی 42 به رهبری طیب ها و حاجی رضائی همان کودتاچیان ضد مصدق در آید و طیب و حاج اسماعیل رضائی منادیان ضد مصدق و کودتاچیان دیروز و سربازان لومپن ماب در بار و امپریالیسم بعنوان شهید این جنبش در تاریخ عرض اندام کند در جنبش هشتم هم باز همین فاجعه برای هشتمین بار اتفاق افتاد چراکه جنبش اجتماعی هشتم ایران یا جنبش اجتماعی 22بهمن 57 ایران از آنجائیکه برنامه حداقلش سرنگونی شاه بود بموازات فرار شاه و سرنگونی پهلوی کار را تمام شده فرض کرد و لوای قدرت را تسلیم روحانیت از راه رسیده کرد و خود به سر کار و زندگیش برگشت همین امر باعث گردید تا بعلت خلاء جنبش پیشگام شرایط برای تاخت و تاز روحانیت موج سوار سنتی تمامیت خواه فقاهتی فراهم گردد و خود خالق جنبش اجتماعی از بالا شوند و از این مرحله بود که یک فاجعه و جنایت دیگر در تاریخ ما تحقق پیدا کرد و آن اینکه جنبش اجتماعی ایران از این مقاطع از پائین به بالا نقل و مکان داد چراکه تا این تاریخ جنبش اجتماعی ایران در هشت مرحله فوق پیوسته از پائین توسط خود توده ها شکل می گرفت از این مقطع با تثبیت رهبری روحانیت سنتی و فقاهتی برای پیش برد اهداف خود کوشید که جنبش اجتماعی را بصورت دستوری حکومتی کند تا برای همیشه از شر جنبش اجتماعی ایران خود را نجات دهد برای این منظور بود که روحانیت حاکم از یکطرف با تسخیر دولتی سفارت امریکا برای جنبش اجتماعی دستوری و دولتی تولید برنامه حداکثری می کرد و از طرف دیگر با سازماندهی دولتی محافل مذهبی و اجتماعات سنتی دینی و سازماندهی و  نظامی کردن آنها تحت عنوان بسیج شرایط عینی ذهنی برای ایجاد جنبش های اجتماعی دولتی فراهم کند که البته تا اندازه ائی هم در این امر موفق شد چراکه نسل کشی جنبش پیشگام و دولتی کردن جنبش دانشجوئی توسط انقلاب ساختگی فرهنگی و قلع و قمع جنبش کارگری و بافت سنتی مذهبی متن توده جاده را برای این عمل حاکمیت فقاهتی هموار می کرد در این رابطه بود که تقریبا جنبش اجتماعی ما از بعد از مرحله 22 بهمن 57 و بطور مشخص از زمان تسخیر سفارت امریکا در 13 آبان 58 از جاده تاریخی خود منحرف گردید و تا سال 88 یعنی مدت 30سال جنبش اجتماعی ما در کوران انحراف دولتی شدن قرار داشت و بهمین دلیل بود که جنبش اجتماعی ما از آغاز تاریخ شکل گیری خود بیشترین دوران رکود خود را طی کرد یعنی آنچنانکه جنبش دانشجوئی ما از آغاز پیدایش خود برای اولین بار از فروردین سال 59 با انقلاب فرهنگی روند انحرافی دولتی شدن را از سر گرفت جنبش اجتماعی ما از واقعه ساختگی سفارت در 13 آبان سال 58 روند دولتی شدن را از سر گذارند البته همین جا این نکته را متذکر شویم که حاکمیت فقاهتی هرچند توانست برای مدت 30 سال دو جنبش اجتماعی و دانشجوئی ما در گردونه انحرافی دولتی شدن به رکود بکشاند ولی در رابطه با جنبش کارگران و زنان این نیرنگ او بکار نیافتد و نهاد های دولتی بسیج کارگران و دولتی کردن سندیکا ها و انجمن های صنفی هر گز نتوانست جنبش کارگری ما را مانند جنبش اجتماعی و جنبش دانشجوئی به گردونه دولتی شدن منحرف کند به این دلیل بود که حاکمیت فقاهتی در این مدت سی سال فقط سعی کرده تا تحت فشار و سر نیزه جنبش کارگری ما را در حد جنش صنفی نگه دارد و از اعتلای سیاسی جنبش کارگری آنچنانکه در 18 شهریور سال 57 دیدیم جلوگیری نماید.

9- جنبش اجتماعی 22 خرداد 88 :بهر حال جنبش اجتماعی ایران از بعد از جنبش هشتم 22بهمن سال 57 برای 30 سال به محاق دولتی شدن رفت تا اینکه در سال 88 بموازات انتخابات دولت دهم شرایطی پیش آمد که جنبش اجتماعی ایران از خواب سی ساله بیدار شود و زمینه جنبش اجتماعی نهم را فراهم سازد.

سوال بزرگی که در این مرحله از حیات جنبش اجتماعی مطرح می گردد اینکه چه شد که جنبش اجتماعی ما در جریان انتخابات دولت دهم از خواب سی ساله بیدار گردید؟

بعبارت دیگر در پروسه انتخابات دولت دهم چه اتفاقاتی در ایران رخ داد که خواب سی ساله جنبش اجتماعی ما را پریشان کرد و به یکباره آنها را به خود آورد ؟

برای پاسخ به این سوال باید اولا به شرایط عینی ذهنی سال 88 بپردازیم که از جمله آنها عبارتند از:

الف - رشد وسایل ارتباطات جمعی از ماهواره گرفته تا اینترنت و تلفن همراه و ... که دقیقا جهان را بصورت یک دهکده در آورده است و عاملی جهت ریزش آگاهی از بالائی ها به متن خودآگاهی توده ها شده است

ب - به جان هم افتادن اسب های درشکه در سر بالائی های تقسیم قدرت که این موضوع در مناظره های رادیو تلویزیونی کاندیداهای انتخاباتی دولت دهم به افشاگریهای بر علیه نظام و رژیم بدل شد بطوریکه برای اولین بار متن تودههای ما در یافتند که:

می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب / چون نیک بنگری همه تزویر می کنند

اینجا بود که توده های ایران به این اصل رسیدند که

شهری که شه و شهنه و شیخش همه مستند / آسوده نیارا که او را اسسی نیست

ج - عزم مقام عظمای فقاهتی جهت یکپارچه کردن کل حکومت همراه با تسویه جناحهای دیگر قدرت که در مدت سی سال گذشته بعنوان سهم خواه برای خویش سهم شیر طلب می کردند چراکه نظام فقاهتی حاکم به مرحله ائی از تاریخ مصرف خود رسیده بود که دیگر توان تحمل تضاد جناحهای قدرت داخلی را نداشت لذا در کادر سپاهی کردن مدیریت تمامی ارگان ها از پائین تا بالا سعی می کرد کلیت نظام را بصورت یکپارچه در ید قدرت تمامیت خواه خویش نگه دارد.

د- یاس توده ها نسبت به وعده وعیدهای سی ساله اقتصادی و سیاسی و اجتماعی جناحهای قدرت که همگی ترفندی بوده جهت جلب حمایت بسیج اجتماعی برای چانه زنی در تقسیم قدرت بالائی ها براین مبنا بود که سال 88 و پروسه انتخاباتی دولت دهم بستری گردید تا جنبش اجتماعی ما از خواب سی ساله گذشته خود بیدار گردد و به دوران جنبش اجتماعی دولتی پایان بخشد و هویت مستقل خود جدا از حاکمیت دو باره به کف آورد و به دوران تکیه بر تضادهای داخلی حاکمیت برای جلب رفرم و اصلاحات پایان بخشد و به این سه اصل طلائی ایمان پیدا کند که:

اولا : اصلاحات سیاسی و اقتصادی امری دستوری و اهدائی نیست که از دربار فقاهتی به او عطا گردد بلکه ره آوردی است که خود باید با مبارزات پی گیر خود حاصل نماید.

ثانیا : تعیین سرنوشت سیاسی خود با رای تکلیفی فقهی و شرعی حاصل نمی شود بلکه امکان آن تنها در گرو رای حقی و انتخابی و آگاهانه است.

ثالثا : امکان دستیابی به عدالت و دمکراسی و تعیین سرنوشت با وجود چتر حاکمیت فقاهتی امری محال و غیر ممکن خواهد بود در راستای این سه اصل طلائی بود که جنبش اجتماعی 22 خرداد 88 شکل گرفت و نهمین جنبش اجتماعی ایران مستقل از دولت با شعار اصلاحات سیاسی و اقتصادی بشکل غیر قهرآمیز توسط راه پیمائیهای میلیونی خودبخودی مثل 25 خرداد به میدان آمدند اما حاکمیت فقاهتی -سپاهی تمامیت خواه زمانیکه خود را در برابر این سیل بنیان کن جنبش اجتماعی دید کوشید مانند دربار قاجار ارابه های سرنیزه را در برابر جنبش قرار دهد در این راستا بود که در نماز جمعه 29 خرداد مقام عظمای فقاهتی با همان تاکتیک و استراتژی که جهت قلع و قمع جنبش 18 تیر 78 دانشجوئی وارد شد به میدان بیاید و به خیال خود آنچنانکه توانست جنبش فراگیر 18 تیر دانشجوئی در سال 78 قلع و قمع نماید جنبش اجتماعی 22 خرداد نیز از میان بر دارد غافل از آنکه جنبش اجتماعی جامعه است ولی جنبش دانشجوئی دانشجو بهرحال استراتژی قلع و قمع 29 خرداد مقام عظمای فقاهتی اگرچه به بهای به خون کشیدن راه پیمائی 30خرداد خیابان آزادی و برپائی شکنجه گاههای ابوغریب و گوانتانمای کهریزک و دست گیری و شکنجه و مرگ و کشتار بسیاری انجامید ولی برای رژیم فقاهتی - سپاهی حاکم نتوانست دستاورد 18 تیر سال 78 جنبش دانشجوئی ببار آورد و هر چه می گذشت جنبش در واکنش به سرکوب و قلع و قمع حاکمیت فقاهتی - سپاهی پروسه رادیکالیزه تر شدن می پیمود و شعارهای جنبش اجتماعی نهم ایران روز بروز رادیکالیزه تر می گشت بطوریکه از شعار ابطال انتخابات 22 خرداد به شعار مرگ بر اصل ولایت فقیه و شعار مرگ بر دیکتاتور که پروسه گذار از احمدی نژاد و دولت دهم به کل نظام و مقام عظمای فقاهت بود رسید و هر چه زمان می گذشت جنبش اجتماعی نهم با فرایندی متفاوت از گذشته عرض اندام می کرد بطوریکه در راه پیمائی قدس به شکلی و در 13 آبان بصورت دیگر و در 16 آذر با شعاری جدید و در عاشورای 88 با عزمی نوین وارد صحنه می گردید و آنچنان شتابان پله های مبارزه را پشت سر می گذاشت که رهبری گذشته خود را پشت سر گذاشت و شتابان می رود تا با اتحاد با جنبش دانشجوئی و جنبش کارگری و جنبش زنان همه خواسته های تاریخی خود را در یک سبد برابر حاکمیت تمامیت خواه فقاهتی - سپاه قراردهد طبیعی بود که در این راستا آنچه بیش از همه فونکسیون پروسه رادیکالیزه شدن جنبش بر حاکمیت فقاهتی داشته است عبارت باشد از:

  1. سر درگمی هژمونی اولیه جنبش اجتماعی 22 خرداد جهت هدایتگری جنبش نهم بود چراکه هژمونی جنبش نهم بر خلاف جنبش معتقد بود که حرکت جنبش باید در کانتکس نظام فقاهتی همراه با تقسیم قدرت صورت گیرد در حالیکه جنبش نهم در روند حرکت خویش به این اصل طلائی دست پیدا کرده بود که تحقق خواسته حداقلی او با وجود نظام فقاهتی امکان پذیر نمی باشد.
  2. استراتژی سرکوب و شکنجه و اعتراف گیری و کشتار و ... آنچنانکه برای جنبش دانشجوئی در 18 تیر 78 موثر بود برای جنبش اجتماعی نهم دیگر کار بردی ندارد و مانند نفت بر آتش ریختن است.
  3. باید کاری کرد که جنبش اجتماعی نهم هژمونی اولیه خود را پشت سر نگذارد چراکه نفی هژمونی اولیه و پیوند با جنبش کارگر ی و جنبش دانشجوئی و جنبش پیشگام و جنبش زنان به معنای نفی کلی آلترناتیو فقاهتی و قانون اساسی و ... خواهد بود.
  4. باید جنبش اجتماعی نهم در یک مبارزه فرسایشی قرار داد تا خسته شود چراکه جنبش اجتماعی مانند جنبش کارگری و دانشجوئی پیگیری تاریخی ندارد و تنها در مبارزه کوتاه مدت موفق میگردد.

زنده باد جنبش اجتماعی 22 خرداد
زنده باد جنبش نهم اجتماعی ایران
زنده باد جنبش دانشجوئی ایران
زنده باد جنبش کارگران ایران
زنده باد جنبش زنان ایران
زنده باد جنبش پیشگام ایران

مبارک باد پیوند جنبش اجتماعی نهم ایران با جنبش دانشجوئی ایران
مبارک باد پیوند جنبش اجتماعی ایرانیان خارج کشور با جنبش نهم اجتماعی ایران
مبارک باد پیوند جنبش هنرمندان و نویسندگان و معلمان و کارمندان ایران با جنبش اجتماعی نهم ایران
مبارک باد پیوند جنبش کارگران ایران با جنبش اجتماعی نهم ایران
سلام بر آزادی
سلام بر عدالت
سلام بر اصلاحات دمکراتیک خلقها برهبری جنبش اجتماعی و جنبش دانشجوئی و جنبش کارگری و جنبش زنان

پیش بسوی اصلاحات دمکراتیک آگاهی بخش
پیش بسوی اصلاحات دمکراتیک رهائی بخش
پیش بسوی اصلاحات دمکراتیک عدالت گستر
پیش بسوی تحقق شعار نان - آزادی - آگاهی
پیش بسوی تحقق شعار آگاهی - آزادی - عدالت

زنده باد اصلاحات رهائی بخش
زنده باد اصلاحات آگاهی بخش
زنده باد اصلاحات عدالت آفرین

والسلام