جهان در آستانه جنگ سرد جدید

 گرچه آژیر پایان نظام تک قطبی بین‏المللی در چارچوب پروسه جنگ سوریه همراه با شکست امپریالیسم جهانی - به سرکردگی امپریالیسم آمریکا - در سقوط خانواده اسد و حزب بعث سوریه جهت جایگزین کردن ارتش حر سوریه (یا ارتش آزاد سوریه) به جای حزب بعث سوریه و خانواده اسد هم در عرصه سیاسی به علت صف‏آرائی مستقیم چین و روسیه در نهادهای بین‏المللی در حمایت از اسد و وتو پیشنهادات بلوک سرمایه جهانی و هم در عرصه نظامی به علت حضور حزب الله لبنان و گروه‏های مسلح شیعه عراقی و لشکر قدس رژیم مطلقه فقاهتی به حمایت از اسد همراه با تکوین و حضور گروه‏های خشونت طلب مذهبی - مثل داعش و جبهه النصره - در موضع آلترناتیوی با یکدیگر که گاها به برخوردهای خونین با ارتش حر و حتی خود دو گروه مذهبی داعش و جبهه النصره می‌انجامد، آژیر پایان نظام تک قطبی بین‏المللی که از دهه 80 قرن بیستم با فروپاشی اردوگاه شرق و کشور اتحاد جماهیر شوروی تحت هژمونی تک سوار امپریالیسم آمریکا استقرار پیدا کرده بود به صدا در آمد.

 

اما ناآرامی اوکراین به خصوص از بعد از الحاق کریمه به روسیه فصل جدیدی در نظام بین‏المللی ایجاد کرده است که با شرایط سوریه فرق می‌کند، چراکه در پروسه جنگ داخلی سوریه، روسیه هر چند پیشکسوت امر بود ولی در عرصه مقابله با نظم تک قطبی بین‏المللی سعی می‌کرد که در کنار چین و زیر چتر شانگهای و کسب حمایت کشورهای نورسته صنعتی مثل هند، برزیل، آفریقای جنوبی و آرژانتین پیش برود و هرگز حاضر به انجام حرکت فردی در این رابطه نبود.

هر چند در موضوع اشغال نظامی عراق در سال 2003 توسط جناح محافظه کاران و حزب جمهوریخواه حکومت آمریکا - که نماینده صنایع نظامی و سرمایه‏های مالی امپریالیسم جهانی آمریکا هستند - و منازعه مربوط به اوستیای و ابخازیا و گرجستان در سال 2008 روسیه کوشید اقدام به حرکت فردی بکند، ولی موضوع اوکراین - از بعد از الحاق کریمه به روسیه - شرایط نوینی در عرصه تضاد روس و امپریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا ایجاد کرد که از طرف بسیاری از استراتژیست‏های غربی شروع دوباره دوران جنگ سرد تعریف می‌شود، چراکه از بعد از الحاق کریمه به روسیه، امپریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا کشور فدرال روسیه از گروه 8 کنار گذاشتند و گروه 7 به ترکیب دوران سابق خود بر گشت.

لذا در این رابطه است که به موازات اینکه ناآرامی‏های اوکراین به شرق اوکراین کشیده شده است و جنگ استقلال طلبانه روس‌های شرق اوکراین باعث جنگ داخلی اوکراین شده است، صف‏آرائی امپریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا با روسیه صورت عریان‌تری به خود گرفته است. در این رابطه است که پوتین در روز سه شنبه 10 تیرماه 93 یا اول ژوئیه 2014 اعلام کرد که وقایع اوکراین به وضوح نشان داد که نظام تک قطبی جهانی اضمحلال یافته است و از این مرحله است که هر چه پیش می‌رویم فشارهای تحریم اقتصادی و ژئوپولیتیکی آمریکا به روسیه افزایش می‌یابد.

سوال مهمی که امروز برای استراتژیست‏های بین‏المللی مطرح می‌باشد اینکه، آیا واقعا بین آمریکا و روسیه جنگ سرد جدید آغاز شده است؟ آیا این جنگ سرد مانند جنگ سرد گذشته است؟ برای پاسخ به این سوال‏های کلیدی باید مقدمتا به چند موضوع مهم در این رابطه آگاهی داشته باشیم که عبارتند از:

1 - امپریالیسم آمریکا در این زمان به علت بحران اقتصادی دهه جاری در موضع افول اقتصادی در جهان قرار دارد که عامدانه جهت حفظ قدرت هژمونیک تک قطبی خود بر نظام بین‏المللی تلاش می‌کند، تا با افزایش قدرت نظامی خود خلاء افول اقتصادی خود را جبران نماید.

2 - گرچه روسیه در این زمان از قدرت‌های بزرگ سیاسی و نظامی و اقتصادی جهان می‌باشد در عین حال در این زمان با جایگاه سیاسی و اقتصادی و نظامی شوروی سابق نمی‌تواند برابری قدرت کند.

3 - جنگ سرد سابق بین آمریکا و شوروی که به صورت مشخص از بعد از جنگ بین‏الملل دوم شکل گرفت معلول یک روند طولانی بود که علت اصلی آن تکوین انقلاب اکتبر در سال 1917 روسیه بود، چراکه یکی از هدف‏های امپریالیسم در جنگ دوم، نابود کردن سوسیالیسم دولتی در جهان بود. از آنجائی که پیش از انقلاب اکتبر، جهان در عصر امپریالیسم به سر می‌برد لذا ایدئولوژی جهان سرمایه‏داری، لیبرال دموکراسی بود، آنچنانکه ایدئولوژی جهان سوسیالیسم دولتی، مارکسیسم – لنینیسم بود، بنابراین در آن زمان دو ابرقدرت وارد یک کارزار گسترده و همه جانبه ایدئولوژیک شدند و به همان اندازه که زرادخانه هسته‏ائی داشتند، زرادخانه‏های ایدئولوژیک هم داشتند و هزینه‏های بسیار گسترده‏ای برای نبرد ایدئولوژیک در جریان بود. در واقع طبق نظر بعضی از تئوریسین‏های امپریالیستی امثال فوکویاما پایان جنگ سرد به نحوی پایان رقابت ایدئولوژیک بین دو ابرقدرت هم قلمداد شد و تئوری لیبرال دموکراسی به عنوان پایان تاریخ فوکویاما در این رابطه تکوین پیدا کرد البته جهان سرمایه‏داری جهانی به سر کردگی امپریالیسم آمریکا این پایان را به عنوان پیروزی ایدئولوژیک خودش قلمداد می‌کرد.

4 - گرچه بنا به تحلیل مارکسیسم – لنینیست‏های دولتی پس از انقلاب اکتبر، جهان وارد عصر گذار به سوسیالیسم شد باید در نظر داشته باشیم پس از پایان جنگ سرد سابق و فروپاشی اردوگاه شرق نمی‌توان باز هم معتقد به دوران گذار به سوسیالیسم بود، چرا که تمامی قدرت‏های بزرگ حاکم جهان دارای نظام اقتصادی – اجتماعی سرمایه‏داری می‌باشند یعنی دوباره ما به دوران امپریالیسم پیش از انقلاب اکتبر جهان برگشته‌ایم.

5 - گرچه اردوگاه سوسیالیسم دولتی در اواخر دهه 80 قرن بیستم از بین رفت و در این شرایط در روسیه سرمایه‏داری بر قرار می‌باشد و در چین با اینکه قدرت سیاسی هنوز در دست حزب کمونیست است ولی در این کشور هم باز سرمایه‏داری غالب است، ولی وجود حزب کمونیست روسیه به عنوان قوی‌ترین حزب کمونیست جهان در این زمان و رهبری پوتین به عنوان یک کمونیست تمام عیار - که در دوران سابق اتحاد جماهیر شوروی رئیس ک گ ب بوده است - همراه با رهبری سیاسی حزب کمونیست چین شرایط شکننده‏ائی برای امپریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا فراهم کرده است، لذا در این رابطه است که امپریالیسم جهانی نبرد مشترک سیاسی چین و روسیه در شورای امنیت را در خصوص موضوع سوریه به عنوان صف‏آرائی بین‏المللی تلقی می‌کند و باز در آن رابطه است که امپریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا می‌کوشد تا توسط فشار ژئوپولیتیکی در زیر چتر گسترش ناتو، دیوار آهنین و نظامی خود را حول دو قدرت چین و روسیه گسترش دهد که با توجه به دگرگونی سیاسی متمایل به غرب در اوکراین، روسیه به این نتیجه رسید که آمریکا و ناتو قصد گسترش حضور نظامی در اوکراین دارند؛ لذا اگر این روند ادامه پیدا کند مهم‌ترین پایگاه دریائی خود را در دریای سیاه در کریمه از دست خواهد داد بنابراین روسیه قبل از رسیدن آمریکا و ناتو به اهداف خود در اوکراین به الحاق کریمه پرداخت که ناآرامی‏های شرق اوکراین که در سه ماهه گذشته صدها کشته بر جای گذاشته است هم در این رابطه قابل تفسیر می‌باشد، چرا که روسیه تلاش می‌کند تا در این دیوار آهنین آمریکا و ناتو خلل جغرافیائی ایجاد کند که البته باید بحران سپر دفاع موشکی در لهستان و چکسلواکی را هم به این موضوع اضافه کرد.

6 - اعلام شدیدترین تحریم‌ها علیه روسیه توسط باراک اوباما رئیس جمهور کشور امپریالیسم آمریکا در روز چهارشنبه 25 تیرماه 93 که خبرگزاری رویتر آن‌ها را شدیدترین تحریم‌ها علیه مسکو توصیف کرد و ولادیمیر پوتین پیش بینی کرد که با این تحریم‌ها روابط آمریکا و روسیه به بن بست می‌رسد و اعلام باراک اوباما در این روز که 12 هزار نیروی روس به مرز روسیه و اوکراین باز گشته‌اند و اسلحه و مهمات از همین مرز به دست جدائی طلبان شرق اوکراین می‌رسد، از آنجائیکه شرکت روس نفت بزرگ‌ترین تولید کننده نفت روسیه و نوواتک دومین تولید کننده بزرگ گاز روسیه و گازپروم بانک سومین بانک بزرگ روسیه اهداف اصلی تحریم امپریالیسم آمریکا در این رابطه می‌باشد، این تحریم‌ها باعث شد تا بلافاصله بازار بورس روسیه را تحت تاثیر خود قرار دهد و ارزش پول روسیه یعنی روبل کاهش پیدا کند و ارزش سهام شرکت‏های روس نفت و نوواتک 5% کاهش یابد.

7 - گرچه از بعد از فروپاشی اردوگاه سوسیالیست دولتی در اواخر دهه 80 قرن بیستم نظام غالب اقتصادی بر جهان، نظام سرمایه‏داری می‌باشد اما بحران اقتصاد جهانی که از سال 2008 به بعد در جهان سرمایه‏داری تکوین پیدا کرد نشان می‌دهد که سرمایه‏داری در جهان، علی رغم اندیشه فوکویاما در جهان و اندیشه عبدالکریم سروش در داخل کشور ما در حال اضمحلال می‌باشد و جهان ما را بیش از پیش در همه زمینه‏های فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی رو به انحطاط می‌برد. به همین دلیل جنگ سرد فعلی میان روسیه و چین با امپریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا با جنگ سرد 40 ساله سابق بین اتحاد جماهیر شوری و امپریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا بعد از جنگ بین‏الملل دوم متفاوت می‌باشد زیرا:

الف – تضاد اساسی نظام جهانی در جنگ سرد اول، تضاد بین سوسیالیسم دولتی و امپریالیسم جهانی بود در صورتی که تضاد اساسی نظام جهانی در جنگ سرد آتی تضاد خلق و امپریالیسم می‌باشد که امروز تمامی خلق‏های کشورهای پیرامونی در کادر تضاد خلق و امپریالیسم تلاش می‌کنند تا زنجیرهای اسارت امپریالیستی یا دست نشانده‏های آن‌ها را یکی پس از دیگری پاره کنند.

ب – در جنگ سرد آتی - برعکس جنگ سرد سابق که مبارزه خلق‌ها در دوران گذار به سوسیالیسم قرار داشت - ما در دوران امپریالیسم قرار داریم.

ج – در جنگ سرد سابق مبارزه ملت‌ها و کشورهای پیرامونی با کشورهای منروپل امپریالیستی به علت مستعمره بودن مستقیم و غیر مستقیم این ملت‌ها و کشورها یک مبارزه و جنگ رهائی‏بخش بود، در صورتی که در جنگ سرد آتی مبارزه ملت‌ها و کشورها با کشورهای متروپل و امپریالیستی به علت اینکه از کانال مبارزه با قدرت سیاسی کشور خود می‌گذرد صورت دموکراسی طلبانه دارد (البته در این رابطه باید به سه مؤلفه مبارزه دموکراسی طلبانه یعنی مبارزه ضد استبدادی و مبارزه ضد استثماری و مبارزه ضد استحماری که مبارزه با سه مؤلفه قدرت یعنی قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت اطلاعاتی و معرفتی می‌باشد توجه داشته باشیم. آرایش این مؤلفه‏ها و تعیین اولویت مبارزه سه گانه ضد استبدادی و ضد استثماری و ضد استحماری در جوامع مختلف برحسب اولویت قدرت حاکم فرق می‌کند، در جائی که قدرت استبداد همه چیز را قبضه کرده است تمامی مبارزه‌ها از کانال ضد استبداد می‌گذرد و در جوامعی که سرمایه‏داری مستقر می‌باشد و تضاد کار و سرمایه اولویت پیدا کرده است، مبارزه ضد استثماری اولویت خواهد داشت و در جوامعی که تضاد سنت و مدرنیته تضاد اصلی می‌باشد و شرایط فرهنگی جهت تحول ساختاری آماده نمی‌باشد، مبارزه ضد استحماری عمده می‌باشد. قابل توجه است که در عرصه این مرحله با عمده شدن یک مؤلفه مبارزات دو مؤلفه دیگر مبارزه تعطیل نخواهد شد بلکه بالعکس مبارزه مؤلفه‏های دیگر از کانال این مؤلفه عبور خواهد کرد).

د - در جنگ سرد آتی برعکس جنگ سرد سابق که بنا به قدرت اردوگاه سوسیالیست دولتی تحت رهبری اتحاد جماهیر شوروی و چین در برابر قدرت امپریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا شرایط بالانس قدرت جهانی آنچنان تکوین پیدا کرده بود که با تکوین شورای امنیت، قدرت‏های بین‏المللی پذیرفتند که بدون جنگ، تضادهای خود را در شورای امنیت رتق و فتق کنند و بر پایه حق وتو در بین پنج قدرت جهانی (امپریالیسم آمریکا، امپریالیسم فرانسه، امپریالیسم بریتانیا، سوسیالیسم دولتی چین و سوسیالیسم دولتی اتحاد جماهیر شوروی) به تقسیم جهان بین خود پرداختند. از آنجائیکه همه قدرت‏های بزرگ جهان دارای نظام اقتصادی – اجتماعی سرمایه‏داری می‌باشند، دیگر تضاد کار سرمایه بین‏المللی مانند جنگ سرد گذشته دارای فونکسیون نمی‌باشد، در نتیجه شورای امنیت سازمان ملل نمی‌تواند مانند جنگ سرد گذشته در جهت استحقاق کشورهای پیرامونی جائی برای مانور داشته باشد بنابراین پیش بینی می‌شود که در جنگ سرد آتی جهت تغییر شورای امنیت، قدرت به مجمع عمومی سازمان ملل داده شود.

ه – در جنگ سرد آتی برعکس جنگ سرد گذشته که به علت حاکمیت تضاد کار و سرمایه در دو اردوگاه سوسیالیسم دولتی شرق و اردوگاه امپریالیسم غرب مبارزه و انقلاب کشورهای جهان پیرامونی از ویتنام تا کامبوج و از یمن جنوبی تا اتیوپی و از آلمان شرقی تا لهستان و چکسلواکی و آلبانی و یوگسلاوی و غیره صورت صادراتی و وارداتی و کالائی پیدا کرده بود، چراکه انقلابیون این کشورها بدون در نظر گرفتن شرایط عینی اجتماعی خود می‌خواستند بر پایه وضعیت اقتصادی – اجتماعی – سیاسی دو کشور چین و شوروی در جامعه خود تحول ساختاری ایجاد کنند که همین امر عامل شکست تمامی انقلابات وارداتی جنگ سرد اول در کشورهای پیرامونی شد و دیکتاتوری ساختاری در کشورهای پیرامونی معلول نادیده گرفتن همین شرایط عینی اقتصادی – اجتماعی جامعه خود و تکیه کردن بر انقلابات وارداتی می‌باشد، زیرا اگر شرایط عینی جامعه عقب‌تر از سطح پایه برنامه‏های توسعه در یک کشور باشد برای اجرای این برنامه‏های توسعه باید بر سر نیزه و زور تکیه کنند که دیکتاتوری در این رابطه حاصل می‌شود، مثل آنچه توسط ماهاتیرا محمد در مالزی صورت گرفت.

اما در جنگ سرد آتی از آنجائیکه همه ابرقدرت‏های جهانی دارای نظام اقتصادی و اجتماعی سرمایه‏داری می‌باشند با توجه به شرایط بحرانی سرمایه‏داری جهانی، دیگر صحبت از انقلاب صادراتی وجود ندارد، لذا مبارزات و انقلابات در کشورهای پیرامونی در این مرحله بر پایه شرایط عینی اقتصادی – اجتماعی آن جامعه حاصل می‌شود و همین امر باعث می‌گردد که دیکتاتوری ساختاری و دیکتاتوری سیاسی در کشورهای پیرامونی در این مرحله دارای زیربنائی سست بشود و از آنجائیکه در جنگ سرد آتی سرمایه‏های مالی – بانکی – بورسی - دلالی، جایگاه اول کمی و کیفی در عرصه اقتصاد امپریالیسم جهانی دارد، با توجه به اینکه سرمایه‏های مالی با گسترش تشنج و هرج و مرج و بی ثباتی شرایط برای کسب سود بیشتر برایش فراهم می‌شود، لذا پیش بینی می‌شود که در جنگ سرد آتی با جهان متشنج‌تر از جنگ سرد قبل روبرو باشیم.

 

والسلام