انتخابات مجلس دهم و طنابکشی جریانهای درونی حاکمیت برای کسب کرسیهای قدرت
یکی از مشخصههای احزاب یقه سفید یا احزاب بالائیهای قدرت که یک شبه تاسیس میشوند و یک ساعته منحل و با بادی مانند قارچ از زمین میرویند و با بادی از نوع دیگر نابود میگردند و مانند دستمال کلینکس یکبار مصرف ارباب قدرت با آن پارچه مخملی پنجههای چدنی خود را میپوشانند تا مبادا چشم تودهها به چنگال خونین آنها بیافتد، این است که این احزاب تنها در زمان تقسیم باز تقسیم قدرت در بالاییهای قدرت و حکومت هویت و رسمیت پیدا میکنند و پس از تمام شدن خیمه شب بازیهای تقسیم قدرت توسط ارباب حکومت فتیله چراغ و کرکره آنها پائینکشیده میشود تا نکند تودههای دربند پائین قدرت، خواب دموکراسی و آزادی ببینند و بر این دخیل امام زاده دروغین برای شفاء گرفتاریهای خود پارچهای ببندند.
برعکس احزاب یقه آبی که نمایش دهنده بازوی قدرت تودههای به ضعفکشیده شده و مستضعف و محروم و دربند و اسیر استثمار و استبداد و استحمار توسط غاصبین تاریخی قدرت میباشند که از آنجائیکه این احزاب یقه آبی تنها تشکیلات پائینیهای جامعه بر علیه بالائیهای قدرت جهت تحقق سوسیال – دموکراسی یا توزیع عادلانه قدرت سیاسی، قدرت اقتصادی، قدرت اجتماعی و قدرت معرفتی میباشند - برعکس احزاب یقه سفید - با زندگی اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی مردم پیوند تنگاتنگ پیدا میکنند و به دلیل اینکه مهمترین وظیفه آنها سازماندهی تودهها است، لذا جهت نیل به این مقصود راهی جز این ندارند جز اینکه در بستر پراکسیس مشخص گروههای اجتماعی پائینی جامعه به صورت مستمر به سازماندهی آنها بپردازند.
لذا طبیعی است که برعکس احزاب یقه سفید بالائیها که فقط در دوران انتخابات فرمایشی که تنها بستر تقسیم قدرتشان میباشد بازارشان گرم میشود، احزاب یقه آبی که تنها بستر توزیع قدرت و تحقق سوسیال – دموکراسی میباشد و بدون تکوین این احزاب یقه آبی در پائینیهای جامعه امکان تحقق سوسیال – دموکراسی جز یک شوخی بیش نخواهد بود و تنها بازوی قدرت پائینیها بر علیه بالائیها میباشد و تنها عاملی هستند که میتواند به صورت واقعی در جامعه تقسیم قدرت کنند و از منافع تودهها در برابر ارباب قدرت اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و معرفتی دفاع نمایند و تنها بازوی قدرتی هستند که میتوانند در جامعه، بسترساز آزادی بیان و آزادی قلم و آزادی تشکیلات صنفی بشوند و به نقد سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی خود مردم و اصحاب قدرت بپردازند و برای خواسته و آرمان و مبارزه مردم ارائه طرح وبر نامه بکنند و هدایتگر مبارزه صنفی و سیاسی و اجتماعی مردم در یک مبارزه درازمدت و کوتاه مدت باشند. لذا در این رابطه است که در هر زمانی که فضای پراتیک کردن در یک جامعه باز باشد بازار احزاب یقه آبیها گرم میشود و تنها با قدرت سرنیزه و اختناق و استبداد و سرکوب بالائیهای حکومت است که به رکود و خمودکشیده میشوند.
حال پس از طرح این مقدمه هدف ما از بیان این تفاوت بین احزاب یقه سفید و یقه آبی تبیین و تحلیل جنگ و تضاد بین جریانها و جناحها و احزاب و گروههای درونی رژیم مطلقه فقاهتی ایران میباشد که با اینکه بیش از 15 ماه به انتخابات مجلس دهم باقی مانده است از حالا طنابکشی جریانهای قدرت آغاز شده است. البته علت اینکه این طنابکشی نسبت به طنابکشیهای تقسیم قدرت در بالائیهای رژیم مطلقه فقاهتی در طول 36 سال گذشته زودتر آغاز شده است بر میگردد به حساسیت تقسیم قدرت در مجلس دهم، چراکه از ابتدای بهار 92 که طنابکشی جریانهای بالائی قدرت رژیم مطلقه فقاهتی جهت کسب کرسی دولت یازدهم آغاز شد، خامنهائی به دلیل رشد واگرائی برگشت ناپذیر جریان به اصطلاح راست اصولگرا و همچنین شکست و انحراف و طغیان دولت کودتا یا دولت دهم و بحران استخوان سوز اقتصادی به دلیل تحریمهای اقتصادی سرمایهداری جهانی تحت هژمونی گروه 1+5 به علت شکست پروژه هستهائی رژیم مطلقه فقاهتی و همچنین هزینه سنگینی که خامنهائی و حزب پادگانیش در جریان کودتای انتخاباتی خرداد 88 داد، این همه باعث گردید تا پس از اینکه خامنهائی از امکان انجام هم گرائی در بین جریان چهل تیکه به اصطلاح راست اصولگرا توسط مهدوی کنی و اکبر ناطق نوری و مصباح یزدی و محمد یزدی ناامید شد، با تکیه بر شیخ حسن روحانی اقدام به آلترناتیو سازی در برابر جریان راست به اصطلاح اصولگرا بکند.
البته هدف خامنهائی و حزب پادگانی او از آلترناتیوسازی شیخ حسن روحانی تحت عنوان جریان اعتدالی آن بود که اولا بتواند توسط این آلترناتیو روند واگرائی جریان چهل تیکه راست به اصطلاح اصولگرا را بدل به هم گرائی بکند، در ثانی بتواند جلو رشد جریان جنبش سبز که بعد از شکست تمام عیار دولت کودتا یا دولت دهم حتی در داخل خود نیروهای طرفدار رژیم مطلقه فقاهتی روندی رو به گسترش پیدا کرده است را متوقف کند. لذا از بعد از استقرار دولت یازدهم و ورود شیخ حسن روحانی به ساختمان پاستور این دولت باعث پلاریزاسیون جدیدی در بین جریان چهل تیکه راست به اصطلاح اصولگرا شد، چراکه بخشی از آنها تحت هژمونی علی لاریجانی و علی مطهری روند همگرائی با دولت یازدهم در پیش گرفتند و بخشی دیگر تحت هژمونی حزب موتلفه یعنی بادامچی و محمدرضا باهنر بر روند مبارزه و انتقاد با چراغ خاموش تکیه کردند و جریانی تحت هژمونی جبهه پایداری و مصباح یزدی به صورت دشمن رویاروی دولت یازدهم را به چالش کشیدند که البته جریان شکست خورده دولت کودتا یا دولت دهم جزو همین جبهه پایداری درآمدند که اینها مشترکا تحت عنوان جریان «دلواپسیم» سعی میکنند دولت یازدهم را در عرصه سیاسی و اداری و اقتصادی به بن بست سیاسی و اقتصادی بکشانند.
برای این کار این جریان سعی میکند تا بین دولت یازدهم یعنی شیخ حسن روحانی و خامنهائی فاصله و اختلاف ایجاد کند چراکه این جریان میداند که اگر شیخ حسن روحانی در قضیه هستهائی توسط حمایت خامنهائی با 1+5 بتواند به توافق نهائی برسد او میتواند با مهار رکود و تورم اقتصادی قدرت خود را تثبیت نماید و از آنجائیکه این جریان، دولت یازدهم را سر پل انتقال قدرت از جریان راست به اصطلاح اصولگرا به سمت هاشمی رفسنجانی و اکبر ناطق نوری و محمد خاتمی و حسن خمینی میداند، لذا جهت شکست شیخ حسن روحانی:
اولا تلاش میکنند در برابر خامنهائی با افشاگری و استیضاح نیروهای حامی جنبش سبز در دولت یازدهم بین او و خامنهائی فاصله ایجاد کنند، بنابراین در این رابطه است که خامنهائی در دیدار هفته دولت به صورت آشکارا جنبش سبز و به اصطلاح او اصحاب فتنه 88 را خط قرمز خود با روحانی اعلام کرد.
ثانیا این جریان تلاش میکند تا با ایجاد فاصله بین شیخ حسن روحانی و خامنهائی جهت شکست توافق نهائی دولت یازدهم با 1+5 توسط نیروهای وابسته به خود در مجلس سنگ اندازی کنند و این توافق را به شکست بکشانند.
ثالثا این جریان تلاش میکند تا با استیضاح نیروهای کیفی دولت یازدهم این دولت را ضعیف و ناتوان سازند.
به همین دلیل است که این جریان از آنجائیکه آخرین خاکریز خودش را فعلا در مجلس میبیند و به علت اینکه پیش بینی میکند که در صورت موفقیت اقتصادی دولت یازدهم همراه با حمایت خامنهائی و حزب پادگانیش از شیخ حسن روحانی باعث تقویت جریان آلترناتیو هاشمی رفسنجانی – اکبر ناطق نوری – محمد خاتمی – حسن خمینی می شود و به دلیل اینکه تقویت این جریان از آنجائی که همراه با خلاء شیخ الطائفه جریان راست به اصطلاح اصولگرا یعنی مهدوی کنی میباشد، در نتیجه این همه باعث میگردد تا در انتخابات مجلس دهم این جریان آخرین خاکریز قدرت خود را هم از دست بدهد. علی ایحاله در این رابطه است که این جریان تحت هژمونی مصباح یزدی از این زمان که بیش از 15 ماه به انتخابات مجلس دهم باقی مانده فعالیت تشکیلاتی و تبلیغاتی و تدارکاتی خودش را آغاز کرده است.
جریان دومی که در مقابله با این جریان جهت کسب کرسیهای قدرت در مجلس دهم خیز برداشته است، جریان به اصطلاح اصلاح طلب تحت هژمونی محمد خاتمی است که میکوشد از طریق:
1 - پیوند و ایجاد رابطه با خامنهائی جهت عبور کاندیداهای این جریان از پل صراط شورای نگهبان بسترسازی کند که عیادت محتشمی و موسوی لاری از خامنهائی در بیمارستان و تلاش محمد خاتمی جهت عیادت از خامنهائی و ارسال نامه کتبی محمد خاتمی به خامنهائی - که خود یک توبه نامه از گذشته خود بود - پس از اینکه از عیادت خامنهائی توسط حزب پادگانی خامنهائی محروم شد، همه در این رابطه قابل تفسیر میباشد.
2 - ایجاد شاخه نسل دوم و جوانان از نیروهای هوادار اصلاحات تحت عنوان گروه ندا و غیره جهت افزایش بستر جذب نیروهای جدید و گسترش تشکیلات و سازماندهی و معرفی کاندیداهای گمنام در راه عبور از پل صراط خامنهائی یعنی شورای نگهبان.
3 - تلاش جبههائی با هاشمی رفسنجانی و روحانی و اکبر ناطق نوری و سیدحسن خمینی جهت وارد کردن فشار بر خامنهائی در راه تن دادن به تقسیم باز تقسیم قدرت و مشارکت آنها در قدرت.
4 - تلاش در جهت مرزبندی عملی و نظری با جنبش سبز و رهبری آنها یعنی کروبی و میرحسین موسوی برای دور زدن جنبش سبز و کسب رضایت خامنهائی و به دست گرفتن دوباره پرچم هژمونی جریان به اصطلاح اصلاح طلب که از خرداد 88 به دست جنبش سبز و میرحسین موسوی و کروبی افتاده است.
5 - برخورد انتقادی کردن با دو طرف عوامل کودتای خرداد 88 در راستای جذب نظر جناح بینابینی جریان راست به اصطلاح اصولگرا تحت هژمونی علی لاریجانی.
6 - دفاع بی قید و شرط و تمام عیار از شیخ حسن روحانی و بسترسازی تبلیغاتی جهانی برای دولت یازدهم جهت انجام توافق با 1+5.
7 - عدم پافشاری بر دو شعار قبلی خود که شکست حصر سران جنبش سبز و آزادی زندانیان سیاسی کودتای انتخاباتی سال 88 بود. این جریان از آنجائی که دریافته غیر از شرکت در انتخابات و مشارکت در قدرت از درون نظام هیچ بستری جهت حیات و فعالیت خود ندارد، میکوشد که از این تنها بستر جهت مشارکت در قدرت تحت هژمونی خامنهائی و حزب پادگانیش حداکثر بهره برداری بکند.
سومین جریانی که از این زمان خود را آماده کسب کرسیهای قدرت در مجلس دهم میکند جناح هاشمی رفسنجانی – روحانی است. البته این جریان برعکس دو جریان قبلی سعی میکند که کسب کرسیهای قدرت در مجلس خبرگان رهبری بر کسب کرسیهای قدرت مجلس دهم برتری دهد، چراکه این جریان به تجربه آموخته است که تنها با کسب کرسیهای قدرت در خبرگان رهبری است که میتواند بر خامنهائی از موضع بالا فشار وارد کند و او را مجبور به قبول پروژه مشارکت در قدرت و صدور ویزای عبور از پل صراط شورای نگهبان برای آنها بکند که در خلاء مهدوی کنی و عدم توانائی محمد یزدی و مصباح یزدی در پر کردن خلاء مهدوی کنی این بستر برای آنها بیشتر آماده میباشد. البته هاشمی رفسنجانی خوب میداند که ریاست مجلس خبرگان او وجه المعامله مخالفت او در سال 88 با کودتای خامنه گردید لذا در این مرحله او و شیخ حسن روحانی تلاش میکنند تا با نزدیک کردن خود به خامنهائی او را وادار به مرزبندی با جریان راست به اصطلاح اصولگرا بکنند که البته تا این زمان جریان هاشمی رفسنجانی – حسن روحانی در این پروژه موفق شدهاند، طبیعی است که اگر بتوانند به توافق نهائی با 1+5 دست پیدا کنند و رکود و تورم اقتصادی را مهار کنند و جریان به اصطلاح اصلاح طلب محمد خاتمی را جایگزین و آلترناتیو جنبش سبز موسوی – کروبی بکنند قطعا در کسب کرسیهای قدرت خبرگان و مجلس دهم هم موفق میشوند.
چهارمین جریانی که در همین جا باید از آن یاد بکنیم جریان جنبش سبز هم است که گرچه مقاومت سرسختانه رهبران این جنبش در حصر و در زندانهای رژیم مطلقه فقاهتی از کهریزک تا اوین در طول بیش از پنج سال گذشته این جریان را به عنوان آلترناتیو بی قید و شرط خامنهائی در آورده است و بیش از 5 سال است که خواب از چشم خامنهائی و حزب پادگانی او گرفتهاند و به عنوان خطرناکترین آلترناتیو خامنهائی در آمدهاند و کاری با خامنهائی و رژیم مطلقه فقاهتی او کردهاند که خامنهائی جز با توبه و تسلیم آنها حاضر به عقب نشینی در برابر فشارهای استخوان سوز بر آنها که از کهریزک و اوین تا سنگفرشهای خونین خیابانهای تهران و حصر نزدیک به چهار ساله سران این جریان است نمیباشد. لذا این جریان که به علت فقدان تشکیلات و سازماندهی درونی توان مبارزه غیر پارلمانتاریستی در این فضای بسته اختناق و سرکوب خامنهائی ندارند، از آنجائی که خامنهائی و حزب پادگانیاش به هیچ وجه حاضر به عقب نشینی در برابر آنها برای مشارکت در قدرت و شرکت در انتخابات سال 94 نیست و خامنهائی به تجربه دریافته که کوچکترین عقب نشینی در برابر این جریان به معنای سوراخ شدن سد خشونت و اختناق او و به راه افتادن سیل در مسیلی که آنها از قبل کندهاند میشود.
این همه باعث شده تا این جریان در انتخابات سال 94 در بین دو منگنه و فشار قرار گیرند از یک طرف فشار روز افزون خامنهائی و حزب پادگانی او میباشد که میکوشند با فشار تیغ و درفش و زندان و حصر و محرومیت و اختناق و شکنجه و اعتراف تلویزیونی آنها را وادار به تسلیم و قبول ذلت و زبونی در برابر مردم بکند و از طرف دیگر فشار جریانهای همراه در سال 88 از محمد خاتمی تا هاشمی رفسنجانی که این جریانهای همراه در انتخابات سال 94 تلاش میکنند تا با مرزبندی کردن با جریان جنبش سبز علاوه بر اینکه بتوانند اعتماد خامنهائی و حزب پادگانی او را جذب کنند، بتوانند در چارچوب کسب هژمونی جریان به اصطلاح اصلاح طلب به جذب نیروهای اجتماعی جنبش سبز دست پیدا کنند که البته افشاگریهای طرفداران و اتاق فکر جنبش سبز در خارج کشور در رابطه با حرکت فرصت طلبانه شیخ حسن روحانی و محمد خاتمی و هاشمی رفسنجانی میتواند توطئه این جریان را خنثی نماید.
ماحصل همه اینها اینکه هر چه به انتخابات سال 94 نزدیکتر میشویم رقابت بین جریانهای درونی رژیم مطلقه فقاهتی فشرده تر میشود و پیش بینی میشود که شرایط به نفع جریانهای موافق با دولت یازدهم و بر علیه جریانهای مخالف آنها باشد.
والسلام