بسته شدن حسینیه ارشاد در آبان ماه 51، پایانی بر یک انجام بود یا آغازی برای حرکت دیگر؟ قسمت اول

1 - جایگاه حسینیه ارشاد در حرکت شریعتی: علت موفقیت معلم کبیرمان شریعتی یکی از سوال‌هائی است که در طول نزدیک به نیم قرن گذشته در میان جنبش سیاسی و جنبش مذهبی و روشنفکران و نواندیشان دینی در داخل و خارج کشور از طرف دوستداران و منتقدین و حتی مخالفین هیستریک شریعتی مطرح بوده و مطرح نیز می‌باشد البته منهای پاسخی که هر فرد یا جریانی که به سوال فوق بدهند، خود طرح این سوال دلالت بر این امر می‌کند که حرکت شریعتی در حسینیه ارشاد که در مدت 4 سال بین سال‌های 47 تا 51 صورت گرفته است یک حرکت موفقی بوده است که این شهادت و تائیدیه و گواهی در تاریخ صد ساله جنبش ایران که مشحون از شکست و ناامیدی بوده است، کم نمره‌ائی نیست که دوست و دشمن به شریعتی می‌دهند.

 

به هر حال در خصوص پاسخ‌هائی که از طرف دوستان و منتقدین و دشمنان شریعتی به سوال فوق داده‌اند بعضی علت موفقیت شریعتی را خود ساختمان و امکانات حسینیه ارشاد اعلام کرده‌اند و عده‌ائی معتقدند که علت موفقیت شریعتی دشمنان جاهلی بودند و هستند که به قول امام سجاد «الحمد لله الذی جعل اعدائنا من الحمقی - حمد خداوندی که دشمنان ما را از میان احمق‌ها برگزید»، عده‌ائی دیگر علت موفقیت شریعتی را در قلم و بیان سحار او می‌دانند، جمعی علت موفقیت شریعتی را در مذهبی بودن او تعریف می‌کنند و گروهی حتی معتقدند که علت موفقیت شریعتی رشته تحصیلی تاریخ و جامعه شناسی او بوده است.

به هر حال از همه این پاسخ‌ها که بگذریم این سوال هنوز - که نزدیک به نیم قرن از طرح آن می‌گذرد - به صورت زنده‌ائی مطرح می‌باشد و قطعا در آینده تاریخ جنبش ایران این سوال برای همیشه برای آیندگان مطرح خواهد شد و هر کس در فراخور اندیشه و ذهن خود پاسخی به این سوال همیشه آینده تاریخ جنبش سیاسی و مذهبی ایران خواهد داد. البته دلیل اینکه نباید در برابر این سوال همیشه تاریخ جنبش ایران بی تفاوت عبور کرد نه به خاطر کیش شخصیت یا شخصیت پرستی یا تجلیل از شریعتی است بلکه بالعکس به این خاطر است که رمز موفقیت شریعتی می‌تواند برای همیشه به عنوان چراغ راه هدایت یا مالم الطریقه مسیر جنبش ایران باشد تا آنانی که صد سال شکست پی در پی تاریخ جنبش ایران را مطالعه می‌کنند، دریابند که علت شکست‌ها در اشتباه راه رفتن و راه اشتباه رفتن روشنفکران بوده است نه در توده‌های مردم ایران.

به همین دلیل هر فرد و جریانی با هر منظر و دیدگاهی که داشته باشد برای انجام یک حرکت موفقیت آمیز در هر شرایط تاریخی در حال و در آینده در جامعه ایران مجبور است که پاسخی به این سوال تاریخی بدهد و در کانتکس این پاسخ است که آن فرد و یا جریان می‌تواند حرکت خودش را در چارچوب ترم‌های اصلاحات یا رفرم و یا انقلاب تعریف نماید و باز به این علت بر ما فرض است که به عنوان جریانی که نزدیک به چهل است که مدعی استمرار حرکت شریعتی در جامعه ایران هستیم پاسخی تاریخی به این سوال تاریخی بدهیم.

از نظر ما هر چند پاسخ‌های فوق به این سوال همه درست است در عین حال همه این پاسخ‌ها غلط نیز می‌باشد چرا که پاسخ‌های فوق بیان امکانات و استعدادهای شریعتی می‌کند نه دلیل موفقیت حرکت چهار ساله او در ارشاد. به همین دلیل ما معتقدیم که عامل اصلی موفقیت شریعتی درک و فهم ضرورت تاریخی جنبش ایران بوده است همان اصلی که مقدمه لازم هر گونه حرکتی از طرف هر پیشگام یا روشنفکر یا جریان و تشکیلاتی می‌باشد که در هر جامعه‌ائی می‌خواهند صاحب یک حرکت موفقی باشند؛ لذا بی شک بدون فهم ضرورت تاریخی یک حرکت هرگز در صورت انجام آن حرکت نمی‌توان انتظار یک حرکت موفقی داشت.

منظور از درک ضرورت تاریخی شریعتی داشتن تحلیل مشخص از جامعه ایران و جنبش ایران و نظام سیاسی حاکم بر ایران در آن زمان مشخصی است که شریعتی حرکتش را آغاز کرد که البته شریعتی این درک ضرورت تاریخی حرکتش بر پایه 15 سال مطالعه و مبارزه پی گیر در داخل و خارج کشور در سال‌های آخر اقامت خود در فرانسه حاصل کرد و برای این سوال تاریخی یک پاسخ تاریخی به دست آورد و صد البته آن پاسخ کلیدی و تاریخی شریعتی همین راهی بود که او در چهار سال حرکتش در ارشاد ( 47 تا 51 ) توانست به انجام برساند.

لذا در این رابطه بود که قلم و زبان و استعداد و ذهن فعال و تحصیلات داخل و خارج او و امکانات حسینیه ارشاد و دیگر پاسخ‌های مطرح شده از سوال فوق همه در خدمت آن کشف بزرگ شریعتی درآمد، کشف بزرگ شریعتی که عامل اصلی موفقیت او در حرکت چهار ساله ارشادش که به اندازه چهار قرن در این چهار سال توانست حرکت و جنبش و تغییر ذهنی در جامعه ایران ایجاد نماید همان درک ضرورت تاریخی ایران بود که شریعتی بر پایه تحلیل مشخص و کنکریت از جامعه و جنبش و حاکمیت ایران توانست کسب نماید. پاسخ تاریخی که شریعتی در خصوص ضرورت تاریخی ایران داد عبارت بود از اینکه:

اولا جامعه ایران یک جامعه دینی است.

ثانیا بحران جنبش ایران یک بحران تئوریک می‌باشد.

ثالثا نظام حاکم بر جامعه ایران یک نظام سرمایه‌داری وابسته می‌باشد که این وابستگی هم بر اقتصاد ایران حاکم است و هم بر دستگاه سیاسی.

در این رابطه بود که شریعتی از آنجائی که معتقد بود که در یک جامعه دینی تمامی تحولات و تغییرات چه در کادر اصلاحات و چه در چارچوب رفرم و چه در کانتکس انقلاب باشد همه باید در چارچوب دین انجام گیرد، همچنین شریعتی معتقد بود که در یک جامعه دینی بزرگ‌ترین و سخت‌ترین کار نقد دینی است چراکه همیشه نقد دینی از کانال نقد سنت نیز می‌گذرد، پیوند دین و سنت بزرگ‌ترین مشکل نقاد دینی در جامعه دینی است. بر پایه این اصول پیش فرض بود که او بحران تئوری را به عنوان یک مشکل محوری هم در جنبش سیاسی ایران تشخیص داد و هم در جامعه و توده مردم ایران و بر پایه این تشخیص تاریخی‌اش بود که تمام راه‌های شریعتی به رم ختم می‌شد و از آنجائیکه این کشف و تشخیص شریعتی در سال‌های پایانی اقامتش در فرانسه صورت گرفت، لذا با عنایت به اینکه انجام کار این انقلاب تئوریک در جامعه ایران و در جنبش ایران نیازمند به حضور شریعتی در جامعه ایران بود، شریعتی پس از پایان تحصیلاتش بلادرنگ تمامی زینش را رکاب کرد و خود را به داخل ایران رسانید و در داخل ایران پس از هجرت از غرب تمامی مشکل شریعتی در این بود که:

اولا چگونه این انقلاب تئوریک خود را در عرصه جامعه و جنبش ایران به انجام برساند.

ثانیا چطور می‌توان در راه کسب این تئوری (که در جامعه ایران از کانال اسلام عبور می‌کند) این اسلام تاریخی را متحول ساخت؟

بنابراین مشکل شریعتی پس از ورود به ایران در سال 41 دو تا بود:

الف – چگونگی.

ب – چطوری، در باب «چگونگی» مقصود این است که او با چه امکاناتی می‌توانست این انقلاب تئوریک در جامعه و جنبش ایران بوجود بیاورد و اما منظور از «چطوری» اشاره به این است که او با چه متدی توان آن را دارد که اسلام تاریخی موجود در جامعه آن روز ایران را متحول سازد. از سال 41 تا 47 سوال‌های کلیدی شریعتی همین دو سوال بود. در سال 47 و 48 بود که شریعتی برای این دو سوال کلیدی خود توانست پاسخ کلیدی پیدا کند و آن اینکه او در پاسخ به سوال اول جوابی که به دست آورد این بود که فقط با حسینیه ارشاد و امکانات حسینیه ارشاد می‌تواند به انجام این تحول و انقلاب تئوریک دست پیدا کند و در پاسخ به سوال دوم جوابی که او به دست آورد این بود که تنها با اسلام تطبیقی او می‌تواند اسلام تاریخی موجود در جامعه ایران را دچار تحول و انقلاب بکند. 

2 - آیا بسته شدن حسینیه ارشاد پایان کار شریعتی بود یا آغازی برای شروع دوباره حرکت ما بود؟ در آبان ماه 51 زمانی که به یک باره حسینیه ارشاد توسط ساواک حکومت توتالیتر پهلوی بسته شد تا به امروز (که 42 سال از بسته شدن ارشاد شریعتی می‌گذرد گرچه امروز درب‌هایش باز شده است اما ارشاد حسینیه ارشاد همچنان بسته مانده است) سوال کلیدی که در این رابطه مطرح می‌شود اینکه آیا بسته شدن حسینیه ارشاد آنچنانکه ساواک و ارتجاع مذهبی فکر می‌کردند پایان کار شریعتی بود یا اینکه برعکس آغازی برای شروع دوباره حرکت ما بود؟ شاید بهتر باشد که سوال را این طوری مطرح کنیم که اگر حسینیه ارشاد در آبان ماه سال 51 بسته نمی‌شد و شریعتی به حرکت خود ادامه می‌داد، این ادامه حرکت شریعتی چه دستاوردی بیشتر از آن به بار می آورد که در 4 سال (47 تا 51) حرکت شریعتی به بار آورد؟

یعنی هر چند که در آبان ماه 51 کار شریعتی کامل نبود ولی تمام بود، چراکه هر زمانی که هر اندیشه‌ائی مانند اندیشه شریعتی به صورت تاریخی در آمد با تاریخی شدن آن اندیشه دیگر خود اندیشه می‌تواند مستقل از فرد و مکان دارای حیات و حرکت بشود، البته لازمه تاریخی شدن هر اندیشه‌ائی این است که اولا آن اندیشه و فکر دارای دینامیزم تکوین باشد، در ثانی در بستر زمان آن اندیشه تکامل‌پذیر و اجتهادپذیر گردد. به عبارت دیگر لازمه تاریخی شدن هر فکر و اندیشه داشتن دینامیزم درونی یا دینامیزم پروسس تکوین و دینامیزم برون یا تکامل‌پذیر و اجتهادپذیر بودن در بستر زمان است.

در همین رابطه است که اگر بپذیریم که حرکت و اندیشه شریعتی مانند اندیشه علامه محمد اقبال لاهوری در زمان خود شریعتی توسط دینامیزم پروسس تکوین آن تاریخی گردیده است این رویکرد به اندیشه شریعتی باعث می‌گردد تا معتقد شویم که علاوه بر اینکه اندیشه شریعتی در زمان خود شریعتی دارای دینامیزم تکوین بوده، در زمان بعد از مرگ شریعتی یا بعد از بسته شدن ارشاد دارای دینامیزم و حرکت و تکامل‌پذیری نیز می‌باشد که البته این دینامیزم تکوین اندیشه شریعتی همان پروسس تکامل‌پذیری اندیشه شریعتی در زمان حیات خودش و به دست خودش بوده است. به طوری که با یک نگاه حتی سطحی به پروسس تکوین اندیشه شریعتی این حقیقت برای ما روشن و واضح می‌شود که اندیشه شریعتی هرگز به صورت یکنواخت از اول تا آخر عمر فکری شریعتی نبوده است بلکه بالعکس آنچنانکه خود شریعتی در خصوص اندیشه استادش پروفسور گورویچ مطرح می‌کند این اندیشه در زمان خود شریعتی به دست خود شریعتی دائما در حال تحول و تکامل بوده است.

به طوری که از اسلام شناسی مشهد که به اقتباس از فرید وجدی به نگارش در آورده است تا اسلام شناسی ارشاد شریعتی از فرش تا عرش به لحاظ مضمون و محتوی و متدولوژی متفاوت می‌باشد، این تفاوت در اسلام شناسی شریعتی دلالت بر همان اصل تکامل‌پذیر بودن اندیشه شریعتی می‌کند که از آنجائیکه این تکامل‌پذیری اندیشه شریعتی در طول حیات فکری خود شریعتی به انجام رسیده است خود این امر دلالت بر دینامیزم تکوین اندیشه شریعتی می‌کند و همین دینامیزم تکوین اندیشه شریعتی است که بسترساز تکامل‌پذیر یا اجتهادپذیر بودن اندیشه شریعتی از بعد از مرگ شریعتی هم می‌کند که خود این معرف آن است که اندیشه شریعتی تاریخی شده است و صد البته باز هم تکرار می‌کنیم که این خود شریعتی بود که توسط تاکید بر دینامیزم تکوین اندیشه خودش، اندیشه خودش را تاریخی کرد و گرنه اگر شریعتی مانند شیخ مرتضی مطهری از اول تکوین اندیشه مدعی می‌شد که اندیشه من کامل و تمام است و دیگر جائی برای چکش کاری دیگران ندارد اندیشه شریعتی هم مانند اندیشه شیخ مرتضی مطهری یک اندیشه غیر تاریخی می‌شد.

پس این خود شریعتی بوده که اندیشه خودش را تاریخی و تکامل‌پذیر کرده است و با تاریخی شدن و تکامل‌پذیر و اجتهادپذیر شدن اندیشه شریعتی است که دیگر اندیشه شریعتی از خود شریعتی جدا می‌شود و به صورت یک حقیقت مستقل از شریعتی در بستر زمان دارای حیات و حرکت و دینامیزم نیز می‌شود و در کانتکس این تاریخی شدن اندیشه شریعتی و این دینامیزم اندیشه شریعتی است که بسته شدن حسینیه ارشاد در آبان ماه 51 هرگز به معنای پایان کار شریعتی و شاید بهتر باشد که بگوئیم به معنای پایان تکامل و حرکت شریعتی نبود بلکه بالعکس شروع فرایند جدیدی در حرکت شریعتی بود که البته این موضوع نه تنها در باب بسته شدن حسینیه ارشاد صدق می‌کند بلکه مهم‌تر از آن در باب وفات شریعتی نیز صادق است.

به این ترتیب که از آنجائیکه اندیشه شریعتی توسط دینامیزم تکوین آن به وسیله خود شریعتی تاریخی شد با تاریخی شدن اندیشه شریعتی علاوه بر اینکه این اندیشه همیشه تکامل‌پذیر خواهد بود خود این اندیشه به علت تاریخی شدن آن مستقل از صاحب آن که شریعتی است در بستر زمان سیلان و حرکت نیز دارد، لذا با مرگ شریعتی این اندیشه بعد از مرگ شریعتی مانند زمان شریعتی دارای حیات و حرکت می‌باشد پس با مرگ شریعتی این اندیشه نمی‌میرد بلکه همچنان دارای سیلان و حرکت می‌باشد، یعنی بسته شدن ارشاد پایان کار شریعتی نبود بلکه بالعکس آغازی برای شروع دوباره حرکت ما بود.

ادامه دارد