الگوسازی یا نمونه پروری، روش پیامبراسلام برای انسان سازی، جامعه سازی، تاریخ سازی

قسمت 7

ه – دینامیزم اسلام تاریخی

علامه محمد اقبال لاهوری در فصل روح فرهنگ و تمدن اسلامی کتاب بازسازی فکر دینی در اسلام – ص 146 س 2 «دینامیزم قرآن که گوهر اسلام تاریخی می‌باشد در سه عامل می‌داند که عبارتند از:

1 - چند منبعی کردن منابع معرفتی بشر.

2 - ولادت عقل برهانی استقرائی بشر در زمان پیامبر اسلام.

3 - خاتمیت نبوت پیامبر اسلام.

 

ص 146 - س 8 «توجه دائمی به عقل و تجربه در قرآن و اهمیتی که این کتاب مبین به طبیعت و تاریخ به عنوان منابع معرفت بشری می‌دهد همه سیماهای مختلف اندیشه واحد ختم دوره رسالت است.»

اما معلم کبیرمان شریعتی در طرح مبانی دینامیزم اسلام تاریخی از مسیری غیر از مسیر علامه محمد اقبال لاهوری رفته است چراکه مسیری که اقبال برای طرح دینامیزم اسلام طی کرده است توسط تبیین پروسس تکامل حیات و هدفداری در پیوند با هم در راستای تکوین فرایندهای مختلف وحی از فرایند وحی در وجود تا فرایند وحی در نبات و فرایند وحی در حیوان و انسان به صورت غریزی تا فرایند نبوی وحی در پیامبران ابراهیمی به صورت اگزیستانسی و در پله نهائی فرایند وحی در پیامبر اسلام که آنچنانکه اقبال در س 6 - ص 146 کتاب بازسازی می‌گوید: «این کمال وحی بود که خود دریافت که به علت بلوغ عقلانی، انسان دیگر نمی‌تواند رهبری شدن انسان را از خارج از انسان انجام دهد لذا به ختم و قطع خود فرمان داد.»

لذا در این رابطه بود که اقبال طرح مبانی دینامیزم اسلام را از درون در چارچوب خود پدیده وحی نبوی و قرآن جستجو می‌کند و سه عامل فوق را به عنوان عوامل دینامیزم قرآن مطرح می‌کند. اما شریعتی برای طرح دینامیزم اسلام به جای برخورد از درون اقبال، برخورد از برون می‌کند و دینامیزم خود قرآن که از نظر اقبال بر سه پایه قرار دارد تنها به عنوان یک عامل از دینامیزم اسلام تاریخی می‌داند، شریعتی عوامل دینامیزم اسلام را در تاریخی بودن خود اسلام جستجوی می‌کند که از نظر شریعتی عواملی که باعث تاریخی شدن اسلام شده است عبارتند از:

1 - بستر جامعه‌سازانه نزول قرآن و تکوین 23 ساله اسلام در چارچوب همین حرکت 23 ساله جامعه سازانه.

2 - تبیین دیالکتیکی انسان و جامعه و تاریخ و وجود در قرآن.

3 - دینامیزم‌دار بودن خود قرآن در چارچوب سه عامل تبیینی اقبال.

بنابراین اگر بخواهیم به صورت ترکیبی دینامیزم اسلام تاریخی از منظر اقبال و شریعتی مطرح کنیم باید بگوئیم.

از نظر اقبال و شریعتی دینامیزم اسلام تاریخی:

اولا معلول همان نزول تدریجی 23 ساله تجربه نبوی پیامبر اسلام در بستر پراکسیس اجتماعی می‌باشد.

ثانیا معلول موضوع جامعه‌سازی وحی نبوی پیامبر اسلام است.

ثالثا معلول وجود اصل تکامل در مدت 23 سال تجربه نبوی پیامبر اسلام بر خود وحی و تجربه نبوی می‌باشد.

آنچنانکه عبدالرحمن ابن خلدون تونسی در کتاب «مقدمه تاریخ» خود می‌گوید وحی و تجربه نبوی پیامبر اسلام به موازات سیر زمان و تکامل شخصیت وجود پیامبر اسلام در بستر پراکسیس جامعه‌سازانه به صورت تدریجی در حال تکامل بوده است بطوریکه به موازات افزایش ظرفیت پیامبر اسلام در پذیرش وحی آیات قرآن رفته رفته تکامل پیدا کرده است. مثالی که ابن خلدون در این رابطه می‌زند تفاوت حجمی آیات مکی با آیات مدنی است که از نظر ابن خلدون علت طولانی بودن آیات مدنی قرآن، تکامل پیامبر اسلام نسبت به پتانسیل جذب وحی بوده است، بنابراین آنچنانکه علامه محمد اقبال لاهوری در فصل روح فرهنگ و تمدن اسلامی کتاب «بازسازی فکر دینی در اسلام، صفحات 143 تا 150 مطرح می‌کند تجربی بودن و اگزیستانسی بودن خود وحی نبوی پیامبر اسلام به صورت پروسس 23 ساله عامل سوم دینامیزم‌دار شدن اسلام تاریخی می‌باشد.»

خود قرآن هم بر پایه همین سه عامل دینامیزم اسلام تاریخی را تبیین می‌کند چراکه از نظر قرآن.

اولا خود اسلام تاریخی دارای دینامیزم می‌باشد که قرآن این دینامیزم قرآن را به صورت کوثر در سوره کوثر مطرح می‌کند.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ - إِنَّا أَعْطَینَاکَ الْکَوْثَرَ - فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَرْ - إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ - به نام خداوندی که بر همه وجود رحمان است بر انسان رحیم هم می‌باشد - ای پیامبر اسلام ما به تو چشمه خود جوش بخشیدیم - پس برای اتصال با پروردگارت کارت را به شایستگی انجام بده - بیگمان برعکس چشمه خود جوش تو اندیشه آن‌ها نازا خواهد بود»

الف – کوثر صفت مبالغه از کثرت به معنای چشمه خودجوش است که دلالت بر دینامیزم‌دار بودن اسلام تاریخی می‌کند.

ب – انحر امر به نحر به معنای کاری را به شایستگی انجام دادن است.

ج – ابتر به معنای نازا است که دلالت بر غیر تاریخی بودن اندیشه دشمنان رویاروی پیامبر اسلام می‌کند که قرآن با لفظ منافقون و کافرون و ظالمون یاد می‌کند و امام علی با لفظ قاسطین و مارقین و ناکثین یاد می‌کند.

در این سوره به صراحت قرآن، اسلام تاریخی پیامبر اسلام را با صفت کوثر تعریف می‌کند که آنچنانکه در شرح لغات سوره مطرح کردیم کوثر در لغت به معنای چشمه خودجوش است که این چشمه خودجوش چیزی نیست جز همان صفت دینامیزم‌دار بودن اسلام تاریخی پیامبر اسلام که فوقا از آن تعریف کردیم. بنابراین در این سوره که نام آن هم کوثر می‌باشد قرآن با طرح صفت کوثر بر دینامیزم اسلام تاریخی تکیه می‌کند که البته در برابر اسلام تاریخی در این سوره اندیشه و اعتقادات و افکار جریان‌های متخاصم با پیامبر اسلام را با صفت ابتر بدون دینامیزم یاد می‌کند که از نظر قرآن این امر باعث آن می‌شود تا این اندیشه‌ها و افکار متقابل و متخاصم با اسلام تاریخی به علت دینامیزم نداشتن یا به قول قرآن ابتر بودن از بین بروند، بنابراین رمز حیات تاریخی قرآن و اسلام تاریخی دینامیزم‌دار بودن اسلام تاریخی است و لذا در همین رابطه است که در این سوره قرآن از پیامبر اسلام می‌خواهد که در چارچوب این اسلام تاریخی کارت و رسالتت را به نیکی انجام بده.

حال پس از اینکه قرآن بر دینامیزم‌دار بودن اسلام تاریخی تکیه کرد می‌کوشد به عوامل این دینامیزم‌دار شدن اسلام تاریخی تکیه کند در این رابطه قرآن این عوامل را به این صورت مطرح می‌کند.

1 - اولین عامل دینامیزم‌دار بودن اسلام تاریخی بستر جامعه‌سازانه 23 ساله اسلام تاریخی است:

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ - لَا أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ - وَأَنْتَ حِلٌّ بِهَذَا الْبَلَدِ - وَوَالِدٍ وَمَا وَلَدَ - لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی کَبَدٍ - به نام خداوند یکه بر همه وجود رحمان است و بر انسان رحیم هم می‌باشد - سوگند به مدینه النبی جامعه الگوئی تو - همان جامعه‌ائی که تو در آن حلول کرده‌ائی - یعنی‌ای پیامبر توهم عامل این جامعه هستی و هم محصول این جامعه می‌باشی» (سوره بلد - آیات 1 - 4).

دلیل این امر هم آن است که کلا انسان در سختی‌های پراکسیس زائیده می‌شود:

الف - «هَذَا الْبَلَدِ» - اشاره به جامعه الگوئی پیامبر اسلام یا مدینه النبی است.

ب - کلمه «حِلٌّ» مصدر به معنای اسم فاعل حلول کننده است.

ج – «کَبَدٍ» به معنای رنج و سختی و خستگی راه و رفتن است.

در این آیات قرآن جهت تعظیم و تکریم جامعه الگوئی پیامبر اسلام که همان مدینه النبی پیامبر اسلام می‌باشد با قسم خوردن به آن یاد می‌کند چراکه محصول 23 سال تلاش شبانه روزی پیامبر اسلام و 23 سال وحی تدریجی بر پیامبر اسلام و 52 سال نبرد و لشکرکشی و 13 سال فردسازی پیامبر چیزی جز همان مدینه النبی و جامعه الگوئی پیامبر نیست. بنابراین جا دارد که قرآن در اینجا با سوگند به آن، آن را تعظیم و تکریم کند البته پس از تکریم با سوگند قرآن در تبیین رابطه این جامعه الگوئی مدینه النبی پیامبر اسلام با خود پیامبر اسلام حقیقتی بزرگ‌تر به نمایش می‌گذرد و آن اینکه، ای پیامبر تو در این مدینه النبی یا جامعه الگوئی حلول کرده‌ائی چرا که اصلا این مدینه النبی پیامبر چیزی نیست جز شخصیت به صورت جامعه در آمده خود پیامبر، بنابراین طبیعی است که پیامبر اسلام حلول کننده آن باشد و در ادامه این سوره است که قرآن به طرح رابطه دیالکتیکی بین پیامبر و مدینه النبی می‌پردازد چراکه مدینه النبی را هم سنتز تعریف می‌کند و هم تز، هم ولد تعریف می‌کند و هم والد. البته اول تز یا والد تعریف می‌کند بعد سنتز یا ولد و در توصیف و تبیین این رابطه دیالکتیکی قرآن علتش را در پیوند وجودی بین پراکسیس و انسان می‌داند یعنی علت اینکه پیامبری که خود عامل و خالق جامعه الگوئی یا مدینه النبی بوده به صورت مخلوق این جامعه در می‌آید، این است که اصلا انسان در سختی پراکسیس آفریده می‌شود نه در رفاه آسایش.

خلاصه با یک نگاه کلی به این آیات به صراحت مشخص می‌شود که قرآن موضوع مدینه النبی پیامبر یا جامعه الگوئی یا حرکت جامعه‌سازانه هم برای پیامبر هدف می‌داند و هم بستر و هم موضوع، لذا در این رابطه است که اولین عامل دینامیزم‌دار شدن اسلام تاریخی از نظر قرآن همان بستر جامعه‌سازانه تجربه نبوی پیامبر اسلام می‌داند.

2 - دومین عامل دینامیزم‌دار شدن اسلام تاریخی از نظر قرآن، تکامل تدریجی خود پیامبر اسلام در بستر پراکسیس جامعه‌سازانه مدینه النبی می‌باشد.

سوره انشراح «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ - أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ - وَوَضَعْنَا عَنْکَ وِزْرَکَ - الَّذِی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ - وَرَفَعْنَا لَکَ ذِکْرَکَ - فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یسْرًا - إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یسْرًا - فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ - وَإِلَی رَبِّکَ فَارْغَبْ - به نام خداوندی که بر همه وجود رحمان است بر انسان رحیم هم می‌باشد - ای پیامبر آیا تو این سعه صدر را از عمل جامعه‌سازانه خود حاصل نکرده‌ائی - آیا توسط این سعه صدر نبود که تو توانستی سختی‌های راه را تحمل کنی و در خدمت رشد و تکامل خود در آوری - آیا به علت این سعه صدر و تحمل سختی‌ها و تکامل شخصیتی محصول آن نبود که تو ترفیع نام و شخصیت پیدا کردی - پس حال که کمال و رشد تو در گرو پیوند با پراکسیس جامعه‌سازانه است خود را پیوسته به این سختی‌ها بیافکن - و از این راه مسیر وصل پروردگارت را دنبال کن.»

با نگاهی هر چند اجمالی به این سوره به وضوح روشن می‌شود که موضوع سوره انشراح رشد و کمال و تکامل خود پیامبر اسلام در عرصه پراکسیس جامعه‌سازانه می‌باشد تا به این وسیله به پیامبر اسلام تعلیم بدهد که رابطه تو با پراکسیس جامعه‌سازانه مدینه النبی یک طرفه نیست بلکه دیالکتیکی می‌باشد و تو پیوسته در پیوند با این پراکسیس در حال تکامل می‌باشی و همین تکامل وجودی و شخصیتی تو است که از زاویه دیگر باعث می‌شود تا پتانسیل جذب و حمل وحی را پیدا کنی و اگر اینچنین نبود که تو در این پراکسیس دائما در حال تکامل مستمر باشی، بار عظیم و سنگین جذب و حمل وحی پشت تو را در هم می‌شکست و تو را به زانو در می‌آورد. پس به موضوع کمال و تکامل خود خوب بیاندیش و برای نیل به این کمال و تکامل، خود را گرفتار سختی‌های راه و رفتن بکن و در این بستر به طرف پروردگارت حرکت کن.

3 - سومین عامل دینامیزم‌دار شدن اسلام تاریخی، تکامل خود تجربه نبوی یا وحی قرآن در بستر پراکسیس اجتماعی می‌باشد.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ - یا أَیهَا الْمُزَّمِّلُ - قُمِ اللَّیلَ إِلَّا قَلِیلًا - نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِیلًا - أَوْ زِدْ عَلَیهِ وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلًا - إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیکَ قَوْلًا ثَقِیلًا - إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّیلِ هِی أَشَدُّ وَطْئًا وَأَقْوَمُ قِیلًا - إِنَّ لَکَ فِی النَّهَارِ سَبْحًا طَوِیلًا - وَاذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ وَتَبَتَّلْ إِلَیهِ تَبْتِیلًا - رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَکِیلًا - وَاصْبِرْ عَلَی مَا یقُولُونَ وَاهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمِیلًا - به نام خداوندی که بر همه وجود رحمان است و بر انسان رحیم هم می‌باشد - ای ملبس به لباس فاز حرائی - پاره‌ائی از شب جز اندکی از آن برخیز - یا نصف آن و یا کمتر از نصف - و یا اندکی بر نصف بیفزا و قرآن را با فکر و اندیشه و تعمق بخوان - و با این پراکسیس باطنی خود را آماده کن که بزودی بار وحی سنگین‌تر خواهد شد - بهترین زمان برای انجام پراکسیس باطنی هنگام شب خواهد بود - زیرا تو در روز گرفتار پراکسیس جامعه‌سازانه خواهی بود - پس در عرصه پراکسیس باطنی شب ذکر خدا را بگو و دست نیاز و حاجت به سمت او دراز کن - همانا پروردگار مشرق‌ها و مغرب‌ها است و بجز او معبودی نیست پس او را وکیل خود بگیر» (سوره مزمل - آیات 1 تا 10).

آنچنانکه در این آیات مشاهده می‌شود قرآن پراکسیس پیامبر اسلام را به سه قسمت یا سه فرایند تقسیم می‌کند:

الف - پراکسیس عملی جامعه سازانه.

ب – پراکسیس باطنی نفسانی.

ج – پراکسیس نظری عقلانی. از آنجائیکه پیامبر اسلام در مرحله 15 ساله فاز حرائی تنها مشغول پراکسیس باطنی حرائی با غارنشینی فردی منهای پراکسیس جامعه‌سازانه بوده است قرآن این پراکسیس مکانیکی باطنی فاز 15 ساله حرائی را برای پیامبر به صورت مزمل و مدثر که به معنای جامعه به خود پیچیده مطرح می‌کند و لذا در این رابطه است که قرآن در این آیات و آیات اول سوره مدثر سعی می‌کند توسط تکلیف پراکسیس جامعه‌سازانه بر پیامبر اسلام او را مجبور به ترک پراکسیس باطنی فردی غارنشینی حرائی بکند که برای انجام این مقصود قرآن در آیات فوق شکل پراکسیس باطنی پیامبر را عوض می‌کند و به جای پراکسیس باطنی فردی و غاری و حرائی معتقد به انجام پراکسیس شبانه باطنی در چارچوب پراکسیس جامعه‌سازانه روزانه می‌باشد. البته در آیات فوق هدف پراکسیس باطنی و عملی و نظری پیامبر اسلام آمادگی جهت جذب وحی کمال یافته می‌داند که قرآن در این آیات با بیان «إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیکَ قَوْلًا ثَقِیلًا» مطرح می‌کند، به عبارت دیگر در این آیات قرآن پیامبر را وادار می‌کند تا با انجام پراکسیس‌های سه گانه:

1 - «قُمِ اللَّیلَ» یا پراکسیس باطنی.

2 - «رَتِّلِ الْقُرْآنَ» یا پراکسیس نظری.

3 - «إِنَّ لَکَ فِی النَّهَارِ سَبْحًا طَوِیلًا» پراکسیس اجتماعی یا عملی، آماده وحی کمال یافته بکند. بنابراین طبق این آیات به موازات کمال و تکامل پیامبر، وحی پیامبر هم کاملتر می‌شود به عبارت دیگر تکامل وحی پیامبر در گرو تکامل شخصیت پیامبر می‌باشد.

د - معراج، تکامل وجودی و اسری، تکامل وحیانی پیامبر اسلام است. قرآن دو نوع تکامل برای پیامبر اسلام قائل است:

1 - تکامل وجودی یا شخصیتی پیامبر اسلام.

2 - تکامل وحی نبوی یا تجربه اگزیستانسی پیامبر اسلام می‌باشد که قرآن تکامل اولی را معراج می‌نامد و تکامل دوم را اسری می‌خواند. در آیات 1 تا 18 سوره نجم به تبیین تکامل شخصیتی و وجودی پیامبر اسلام می‌پردازد و در آیه 1 سوره اسری تکامل وحی نبوی پیامبر اسلام را تبیین می‌کند.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ - وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَی - مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمْ وَمَا غَوَی - وَمَا ینْطِقُ عَنِ الْهَوَی - إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْی یوحَی - عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَی - ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوَی - وَهُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَی - ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّی - فَکَانَ قَابَ قَوْسَینِ أَوْ أَدْنَی - فَأَوْحَی إِلَی عَبْدِهِ مَا أَوْحَی - مَا کَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَی - أَفَتُمَارُونَهُ عَلَی مَا یرَی - وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَی - عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهَی - عِنْدَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَی - إِذْ یغْشَی السِّدْرَةَ مَا یغْشَی - مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَی - لَقَدْ رَأَی مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْرَی - به نام خداوندی که رحمان است بر همه وجود و بر انسان رحیم هم می‌باشد - قسم به قرآن که مانند نجوم به صورت تدریجی بر محمد نازل شد - که پیامبر اسلام هرگز نه در راه و نه در هدف منحرف نشده است - به رای خود چیزی نمی‌گوید و سخنانش ناشی از هوای نفس نیست - خداوند قرآن و وحی را به او تعلیم داده است - خود پیامبر دارای عقل و اراده‌ائی محکم می‌باشد - او تا افق اعلا صعود کرده است - او خود را در صعود به خدا نزدیک و نزدیک‌تر کرده است - تا آنجا صعود کرده که فاصله‌اش تا خدا به اندازه فاصله میان دستگیره کمان و زه آن است - و بدین ترتیب بود که خداوند براو وحی کرد آنچه را که وحی کرده است - قلب پیامبر در تجربه نبوی به او دروغ نگفت آنچه را که تجربه کرده بود - آیا شما با او مجادله می‌کنی که خلاف آنچه تجربه کرده است اعتقاد پیدا کند - با اینکه او یکبار دیگر این تجربه را کرده بود - و تا درخت سدر آخر صعود کرده بود - همان درخت سدر آخری که جنت الماوی آنجاست - و در آنجا بود که او بر درخت سدر آخری احاطه می‌یابد آنچه احاطه می‌یابد - آنچه او با قلبش تجربه کرد درست دید و غفلت نورزید - به تحقیق او بعضی از آیات پروردگارش را دید» (سوره نجم - آیات 1 - 18).

«سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَی بِعَبْدِهِ لَیلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیهُ مِنْ آیاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ- منزه ست خدائی که شبانه محمد را از مسجد الحرام به سوی مسجد اقصائی که پیرامونش مبارک ساخت سیر داد تا آیات خود را به او بنمایاند چراکه خداوند شنوا و بینا ست» (سوره اسری - آیه 1).

آنچه از ترکیب این دو دسته آیات می‌توان فهم کرد اینکه:

1 - هم معراج و هم اسری پیامبر اسلام آنچنانکه اقبال و شریعتی می‌گویند صورتی اگزیستانسی و وجودی داشته است نه سیر و سیاحت فیزیکی، آنچنانکه اسلام روایتی و اسلام حوزه و فقاهتی در هزار سال گذشته بر طبل آن می‌کوبد.

2 - به علت اگزیستانسی و وجودی بودن معراج و اسری پیامبر اسلام ما مجبوریم تجربه نبوی یا وحی پیامبر اسلام را آنچنانکه اقبال می‌گوید به صورت اگزیستانسی و وجودی تبیین نمائیم.

3 - ابن خلدون اولین متفکری بود که در قرن هشتم موضوع تکامل و موضوع کیفیت کسب وحی پیامبر اسلام را به صورت اگزیستانسی تبیین کرد.

4 – از زمان ابن خلدون دو نظریه در خصوص کسب وحی پیامبر اسلام در میان متفکرین مسلمان مطرح شد:

الف - وحی مکانیکی.

ب - وحی اگزیستانسی.

طرفداران وحی مکانیکی که طرفداران اسلام روایتی و فقاهتی بودند بر پایه تبیین مکانیکی از جهان معتقد بوده و هستند که رابطه پیامبر با وحی رابطه گیرنده و فرستنده می‌باشد و پیامبر اسلام مانند یک گیرنده فرکانسی‌هائی به صورت وحی از بیرون جذب می‌کند که واسطه حامل این فرکانس‌ها بین خداوند و پیامبر اسلام جبریل می‌باشد و خود پیامبر در این رابطه هیچگونه دخالتی نداشته و ندارد، در صورتی که طرفداران وحی اگزیستانسی معتقد بوده و هستند که پیامبر اسلام بر پایه تکامل وجودی و شخصیتی اختیاری و اکتسابی خودش توانسته است به آبشخور وحی دست پیدا کند لذا او گیرنده مکانیکی وحی نیست بلکه سازنده ارگانیکی وحی می‌باشد.

4- بعد از ابن خلدون بزرگ‌ترین متفکری که توانست وحی اگزیستانسی را تبیین علمی بکند حضرت مولانا علامه محمد اقبال لاهوری در کتاب «بازسازی فکر دینی» بود و در ادامه اقبال معلم کبیرمان شریعتی است که در مبحث معراج و اسری پیامبر رای اگزیستانسی بودن تکامل و تجربه نبوی پیامبر اسلام را تبیین نمود.

5 - بدون فهم کیفیت کسب وحی توسط پیامبر اسلام، امکان فهم قرآن و اسلام وجود ندارد چراکه هم قرآن و هم جهان و هم جامعه، تاریخ، انسان در عرصه دو گانه فهم کسب وحی پیامبر صورت دو گانه دارد به همین علت ما بدون بعثت‌شناسی هرگز نمی‌توانیم به اسلام‌شناسی دست پیدا کنیم. بنابراین در بحث بعثت‌شناسی ما باید روشن کنیم که به کدامین وحی اعتقاد داریم؟ وحی اگزیستانسی یا وحی مکانیکی؟ سپس بر حسب نوع اعتقاد به هر کدام از این دو وحی ما باید به تبیین جهان، جامعه، انسان، تاریخ و اسلام بپردازیم. به همین علت اقبال در بازسازی اسلام‌شناسی خود در نوک پیکان بازسازی اسلام از وحی‌شناسی و بعثت‌شناسی شروع کرد.

6 - بدون اعتقاد به وحی اگزیستانسی ما نمی‌توانیم معتقد به اسلام تطبیقی یا اسلام تاریخی بشویم آنچنانکه اعتقاد به اسلام دگماتیسم معلول اعتقاد به وحی مکانیکی می‌باشد.

7 - لازمه اعتقاد به دینامیزم قرآن و اسلام تاریخی اعتقاد به وحی اگزیستانسی است، چراکه مبانی دینامیزم قرآن و اسلام تاریخی که شامل:

الف – تدریجی بودن، ب – تکاملی بودن، ج – اجتماعی بودن، می‌باشد که تنها توسط اگزیستانسی بودن وحی پیامبر اسلام قابل تبیین می‌باشد.

 

ادامه دارد