16 آذر روز دانشجو بر جنبش دانشجوئی ایران مبارک باد
اعتلا و رکود جنبش 70 ساله دانشجوئی ایران
1 - آسیبشناسی جنبش 70 ساله دانشجوئی ایران: بیش از 70 سال است که از پروسس حیات و مبارزه جنبش دانشجوئی ایران میگذرد. بی شک در طول این هفتاد سال تاریخ حیات جنبش دانشجوئی ایران، این جنبش گرفتار جزر و مدها و فراز و نشیبها و رکود و اعتلاهای فراوانی شده است که تامل در آنها در روز دانشجو مسئولیتی است بر دوش پیشگامان این جنبش. اگر بخواهیم در این رابطه به صورت خیلی اجمالی به آسیبشناسی 70 ساله جنبش دانشجوئی ایران بپردازیم باید به ضعف و آسیب عدم استقلال تشکیلاتی و عدم توانائی در سازماندهی خود و عدم توانائی در سازمانگری جنبشهای سه گانه کارگری و اجتماعی و دموکراتیک به عنوان اصلیترین آفات جنبش دانشجوئی ایران در طول 70 سال گذشته عمر این جنبش بدانیم که این سه آفت باعث شده است تا جنبش دانشجوئی در طول 70 سال گذشته گرفتار ورطه پراگماتیسم و تاکتیک زدگی و کارهای روزمره بشود.
اگر سه آفت فوق را به عنوان آفت مشترک و عمده جنبش دانشجوئی ایران در طول 70 سال گذشته بدانیم بی شک هر کدام از این آفتها در شرایط مختلف تاریخی خود مولد آفتهای دیگری شده است. به همین دلیل در بحث تئوریک آسیبشناسی جنبش دانشجوئی در طول 70 سال گذشته تاریخ حیات خود، ما نمیتوانیم به صورت جداگانه این سه آسیب را مورد بررسی قرار دهیم و حتما باید این سه آسیب را در پیوند با یکدیگر مورد بررسی قرار گیرد. به همین دلیل فقدان تشکیلات مستقل و عدم توانائی در سازماندهی خود و سازمانگری جنبشهای سه گانه کارگری و اجتماعی و دموکراتیک باعث شد تا مثلا در جنبش 18 تیرماه 78 جنبش دانشجوئی با اینکه توانست در مدت 3 روز یعنی تا 21 تیرماه 78 حتی جنبش خودش را بدل به جنبش اجتماعی بکند ولی به علت فقدان تشکیلات مستقل و عدم توانائی سازماندهی و سازمانگری جنبش دانشجوئی نه تنها توان سازماندهی جنبش اجتماعی بسیج کرده در مدت 3 روز را نداشت، حتی توان هدایتگری تظاهرات روزهای 18 و 19 و 20 تیرماه 78 هم نداشت به همین دلیل تظاهرات میلیونی جنبش اجتماعی همگام با جنبش دانشجوئی به صورت خودبخودی حرکت میکردند. یک وقتی سر از مصلای دانشگاه تهران در میآوردند، وقت دیگر سر از خیابان فاطمی و درب وزارت کشور و در نهایت به خاطر همین فقدان پتانسیل سازماندهی و سازمانگری بود که رژیم مطلقه فقاهتی که در روز 18 و 19 کاملا در برابر این جنبش تاریخی سر تسلیم فرود آورده بود.
در روزهای 20 و 21 تیرماه توسط کارشناسان اطلاعاتی و امنیتی و هدایتگری شورای امنیت ملی تحت مدیریت شیخ حسن روحانی دریافت که پاشنه آشیل جنبش همین فقدان سازماندهی و سازمانگری است لذا تحت مدیریت شیخ حسن روحانی و قالیباف فرمانده نیروی انتظامی رژیم مطلقه فقاهتی حزب پادگانی خامنهائی که شامل لباس شخصیها و سپاه و بسیج و نیروی انتظامی میشدند در روز 21 تیرماه 78 با یک حرکت گازانبری این جنبش عظیم اجتماعی – دانشجوئی را پاروب کردند. آنچنانکه در روز 25 تیرماه 78 محمد خاتمی رئیس جمهور وقت در دانشگاه همدان اعلام کرد «که من افتخار میکنم که توانستم این فتنه را بدون خونریزی خاموش کنم.»
همچنین به علت همین فقدان تشکیلات مستقل و عدم توانائی سازماندهی و سازمانگری جنبشهای سه گانه بود که در دولت پنجم و ششم هاشمی رفسنجانی بعد از اینکه سردار سازندگی و امیر کبیر دوم ایران و عمود خیمه نظام ولائی!؟ ساختمانهای دفتر تحکیم وحدت را از جنبش دانشجوئی گرفت که به موازات آن فعالیت جنبش دانشجوئی صورت غیر دولتی پیدا کرد، باعث شد تا جنبش دانشجوئی دچار پراکندگی گردد.
همچنین در جریان کودتای انتخاباتی دولت دهم در سال 88 هر چند حزب پادگانی خامنهائی در راستای تجربهائی که از تیرماه 78 نسبت به سرکوب جنبش دانشجوئی داشت، کوشید حرکت اولیه گازانبری خودش که رسما از نماز جمعه 29 خرداد توسط او اعلام گردید بر سرکوب جنبش دانشجوئی توسط شکنجگاه کهریزک و اوین و حمله به خوابگاههای دانشجوئی قرار دهد تا توسط آن بتواند جنبش سبز میرحسین موسوی را از تنها نهاد انقلابی محروم کند. ولی آنچنانکه در پروسه 8 ماهه مبارزه جنبش سبز مشاهده کردیم تقریبا از زمانیکه حزب پادگانی خامنهائی تحت مدیریت شیخ حسن روحانی نماینده خامنهائی در شورای امنیت ملی توانست بین رهبری جنبش سبز یعنی میرحسین موسوی و کروبی با جنبش فاصله ایجاد نماید، به موازات رکود جنبش اجتماعی 88 جنبش دانشجوئی دچار پراکندگی و تشتت گردید که خروجی نهائی آن در عاشورای 88 بود که آنچنانکه مشاهده کردیم با اینکه جنبش دانشجوئی توانست در روز عاشورا وارد متن مردم بشود و شعار خودش را به درون متن مردم ببرد، در نهایت دیدیم که به علت فقدان تشکیلات مستقل و عدم توانائی در سازماندهی خودش و سازمانگری جنبشهای سه گانه کارگری و اجتماعی و دموکراتیک این حرکت در نطفه توسط حزب پادگانی خامنهائی سرکوب گردید.
به هر حال اگر از زاویه سه آفت فقدان تشکیلات مستقل و عدم پتانسیل سازماندهی خود و سازمانگری سه جنبش بخواهیم 70 سال جنبش دانشجوئی ایران را مورد ارزیابی قرار دهیم باید بگوئیم به جز نیمه دوم دهه شصت یعنی بعد از کودتای فرهنگی 59 و باز شدن دانشگاهها که تقریبا جنبش دانشجوئی ایران یک جنبش تکوین یافته از بالا و دولتی و معتقد به ایدئولوژی خمینی بود و دارای فعالیت علنی در حمایت از رژیم مطلقه فقاهتی بود و تمامی تشکیلات آن به صورت دولتی تکوین پیدا کرده بود، در هیچ مقطعی حتی در سال 55 - 57 که پیشگام جنبش اجتماعی ضد استبدادی بود این جنبش دارای تشکیلات مستقل و توان سازماندهی خود و سازمانگری سراسری در داخل کشور نبوده است و به همین دلیل نه توان هدایتگری جنبش داشته و نه قدرت یک مبارزه درازمدت اجتماعی و سیاسی و حتی صنفی داشته است. البته این فقدان تشکیلات مستقل و عدم توان سازماندهی خود و سازمانگری جنبشهای سه گانه در طول 70 سال گذشته عامل تکوین آفتهای دیگری هم برای جنبش دانشجوئی ایران شده است که از مهمترین آنها وابستگی به جریانهای جنبش سیاسی ایران و جریانهای حاکمیت از بعد از انقلاب 57 بوده است بطوریکه از بعد از شهریور 20 تا کودتای امپریالیستی 28 مرداد 32 یعنی مدت 12 سال که دوران بهار جنبش دانشجوئی ایران میباشد ما شاهد بودیم که به علت فقدان تشکیلات مستقل سراسری، جنبش دانشجوئی این جنبش در طول این 12 سال پیوسته دنباله رو جریانهای سیاسی از حزب توده گرفته تا تشکیلات جریانهای جبهه ملی بوده است.
باز به علت همین فقدان تشکیلات مستقل و عدم پتانسیل سازماندهی خود و سازمانگری جنبشهای سه گانه بود که در جریان کودتای امپریالیست / استبداد / ارتجاع 28 مرداد که با چند تا مزدور و خود فروخته ارتش و چند تا لوده و لومپن امثال رمضان یخی و شعبان بی مخ و طیب حاجی رضائی و نوچههایشان و حمایت معنوی روحانیت حوزه شکل گرفت، جنبش دانشجوئی به علت همین فقدان تشکیلات سراسری مستقل و عدم پتانسیل سازماندهی خود و سازمانگری جنش سه گانه کارگری و اجتماعی و دموکراتیک در صحنه غایب بود و کوچکترین حرکت عملی جهت حمایت از مصدق و مقابله با کودتا از خود نشان نداد و تازه مهمتر از آن، سه ماه بعد از کودتا وقتی این جنبش به خود آمد و برای اولین بار به صورت مستقل از جریانهای سیاسی وارد مبارزه با کودتاچیان شد.
باز به علت همین فقدان تشکیلات مستقل و عدم توان سازماندهی خود و فقدان پتانسیل در سازمانگری سه جنبش کارگری و اجتماعی و دموکراتیک بود که حتی بعد از آنکه در 16 آذر 32 سه فدیه او در پای نیکسون توسط رژیم توتالتیر و ضد خلقی پهلوی قربانی شدند، نتوانستند مبارزه جنبش دانشجوئی را از سطح دانشگاه به عرصه جامعه بکشانند، لذا در این رابطه بود که حکومت کودتا حتی بعد از کشتار دانشگاه در 16 آذر توانست به راحتی بر سرنیزه و با سرنیزه حکومت بکند.
باز در همین رابطه بود که در دهه 40 که جنبش چریکی به صورت وارداتی و کلاسیک در کشور ایران تکوین پیدا کرد تقریبا تمامی نیروهای جنبش چریکی در سه شاخه مذهبی و غیر مذهبی و ملی آن نیروهای جدا شده از جنبش دانشجوئی بودند که پر واضح بود که علت اصلی این گرایش دانشجویان به تشکیلات چریکی در دهه 40 تا نیمه دهه 50 یعنی سال 55 که جنبش چریکی در داخل کشور به کلی نابود شد و کشتی جنبش چریکی توسط ساواک رژیم ضد خلقی و توتالیتر پهلوی به گل نشست، این بود که جنبش دانشجوئی جهت فرار از آن آفت فقدان تشکیلات سراسری مستقل و کسب توان سازماندهی و توان سازمانگری به ناچار مجبور شد تا در عرصه جنبش چریکی دهه 40 سورنا را از دهان گشادش بزند و لذا به جای اینکه به درمان این درد از درون بپردازد به دامن سازماندهی و تشکیلات چریکی پناه برد تا آنجا که اوج اعتلای رشد یک دانشجو در دهه 40 تا نیمه دهه 50 این بود که خود را از جنبش دانشجوئی بکند و به جنبش چریکی پناه ببرد و طبیعتا عظمت و بزرگی دانشجو در این مرحله در این نبود که تا چه اندازه میتواند سازمانده یا سازمانگر جنبش کارگری یا جنبش دانشجوئی یا جنبش اجتماعی بشود بلکه عظمت او در این بود که در زیر لباس خود مسلح به سلاح گرم بشود و با غیبت از دانشگاه و بخشیدن عطای جنبش دانشجوئی به لقایش به خانه تیمی پناه ببرد، چراکه او در کلاس تئوری جنبش چریکی آموخته بود که چریک یک حزب است و مبارزه چریکی هم تاکتیک است و هم استراتژی. طبیعی است که با چنین نگاهی به جنبش چریکی او دیگر بهائی برای جنبش دانشجوئی و سازمانگری جنبشهای سه گانه کارگری و اجتماعی و دموکراتیک قائل نبود و حداکثر نیازی که جنبش چریکی در این دوران به جنبش دانشجوئی داشت بستر عضوگیری بود.
لذا به همین دلیل بود که در مدت 15 سال عمر جنبش چریکی در ایران جنبش دانشجوئی و جنبش کارگری و جنبش اجتماعی مردم ایران در اوج مرحله رکود تاریخی خود قرار داشت که خروجی نهائی این پروسه چریکگرائی 15 ساله، آن بود که در سالهای 56 و 57 زمانی که جنبش اجتماعی ضد استبدادی مردم ایران به راه افتاده بود از جنبش پیشگام و هدایتگری جنبش دانشجوئی هیچ خبری نبود تازه اگر هم گاهی خبری از آنها به دست میآمد، آن زمانی بود که پس از فروپاشی رژیم توتالیتر پهلوی جهت انبار کردن سلاح به پادگانها و ارتش هجوم میبردند.
به همین ترتیب آفت فقدان تشکیلات مستقل و عدم پتانسیل سازماندهی و سازمانگری در جریان پنج سال ارشاد شریعتی هم بی تاثیر نبود چراکه معلم کبیرمان شریعتی در حرکت پنج ساله (47 تا 51) ارشاد خود تنها تئوریسینی بود که در آن زمان به صورت استراتژیک بر دانشجو و جنبش دانشجوئی تکیه میکرد بطوریکه او در تبیین پشتوانه اجرائی و استراتژی جنبش ارشاد همیشه بر دانشجو و جنبش دانشجوئی تکیه داشت چراکه از نظر او دانشجو دارای دو مشخصه بود یکی نداشتن و دیگری نخواستن. همان دو موضوعی که از نظر او باعث شده تا دانشجو به عنوان نیروی انقلابی در آید، اما تاثیر منفی که این تکیه استراتژیک شریعتی بر دانشجو در حرکت پنج ساله ارشاد او ایجاد کرد این بود که به علت فقدان تشکیلات مستقل و عدم توانائی در سازماندهی و سازمانگری جنبش دانشجو، این جنبش نتوانست به سازماندهی حرکت ارشاد شریعتی بپردازد و از آنجائیکه تشکیلات آموزشی و فرهنگی ارشاد شریعتی در طول 5 سال (47 تا 51) حرکت او که شامل یک سلسله کلاسهای مجرد صرف آموزشی بود، توان پرورش نیروی سازمانده و سازمانگر نداشت.
در نتیجه خود حرکت ارشاد شریعتی مانند جنبش دانشجوئی به عنوان بستر جنبش چریکی جهت عضوگیری در آمده بود و خروجی نهائی آن این بود که با بسته شدن ارشاد شریعتی در آبانماه 51 حتی برای یک روز هم حرکت ارشاد شریعتی نتوانست ادامه پیدا کند و به این ترتیب بود که به جای اینکه شریعتی با بسته شدن ارشاد آنچنانکه خود پیش بینی میکرد در حرکت حزبی ارشاد زنده بشود تنها به صورت یک سلسله کتابهای درون کتابخانهها در آمد.
2 - رکود و اعتلای جنبش دانشجوئی ایران در طول 70 سال حیات گذشته خود: آنچنانکه قبلا مطرح کردیم فقدان تشکیلات مستقل و عدم توان سازماندهی خود و سازمانگری سه جنبش کارگری و اجتماعی و دموکراتیک به عنوان سه آفت استراتژیک جنبش 70 ساله دانشجوئی ایران باعث شد تا:
الف - در 12 سال بین سالهای شهریور 20 تا کودتای 28 مرداد 32 که فصل بهار تاریخ سیاسی جنبش ایران و جنبش دانشجوئی بود، جنبش دانشجوئی ایران به علت فقدان تشکیلات مستقل و عدم توانائی در سازماندهی خود و سازمانگری سه جنبش اجتماعی و جنبش کارگری و جنبش دموکراتیک به صورت پراکنده و غیر اکتیو دنباله رو جریانهای مذهبی و غیر مذهبی و ملی بشوند و در همین رابطه بود که در جریان کودتای 28 مرداد 32 استبداد – امپریالیسم – ارتجاع مذهبی بر علیه دولت مصدق، جنبش دانشجوئی ایران نتوانست کوچکترین مقاومتی در جهت شکست کودتا از خود نشان دهد.
ب – در زمان بعد از کودتای 28 مرداد تا 16 آذر 32 که جنبش دانشجوئی برای اولین بار دارای حرکت مستقل از جریانهای سیاسی شد باز به علت عدم توانائی در سازماندهی خود و سازمانگری جنبشهای سه گانه دیگر حتی بعد از شهادت سه فدیه خود در 16 آذر در دانشکده فنی دانشگاه تهران این جنبش نتوانست جنبش اعتراضی آن روز خود را بر علیه کودتا و بر علیه ورود کودتاگران امپریالیستی و نیکسون به عرصه جامعه و جنبشهای سه گانه دیگر کارگری و اجتماعی و دموکراتیک بکشاند.
ج – در جریان اعتلای جنبش چریکی دهه 40 تا نیمه دهه 50 یعنی تا سال 55 که جنبش چریکی به کلی در داخل کشور توسط ساواک رژیم ضد خلقی و توتالیتر پهلوی نابود گردید، جنبش دانشجوئی ایران به علت فقدان تشکیلات مستقل و عدم توانائی سازماندهی خود و سازمانگری جنبشهای سه گانه کارگری و دموکراتیک و اجتماعی باعث گردید تا جنبش دانشجوئی ایران به عنوان بستر جذب نیرو برای تشکیلات چریکی در آید.
د - در رابطه با حرکت پنج ساله تحزبگرایانه شریعتی در ارشاد (47 تا آبان 51) باز با اینکه شریعتی بر استراتژی تحزبگرایانه به عنوان آلترناتیو استراتژی چریکگرایانه که تنور آن به شدت در آن دوران گرم بود تاکید داشت به علت اینکه شریعتی دانشجو و جنبش دانشجوئی را به عنوان تکیه گاه استراتژیک حرکت خود مطرح کرده بود، از آنجائیکه شریعتی در کانتکس حرکت پنج ساله خود در ارشاد که شامل پراتیک آموزشی مجرد نظری در چارچوب یک سلسله کلاسها و سخنرانیها بود، توان پرورش کادرهای همه جانبه سازمانده و سازمانگر نداشت. فقدان تشکیلات مستقل و عدم توانائی سازماندهی و سازمانگری جنبش دانشجوئی باعث گردید که نیروی اصلی حرکت ارشاد شریعتی که همان دانشجو و جنبش دانشجوئی بود توان سازماندهی حرکت ارشاد شریعتی نداشته باشند که حاصل آن شد تا حرکت ارشاد شریعتی در طول 5 سال 47 تا 51 به عنوان یکی از بهترین بسترهای جریان چریکگرائی جهت جذب نیرو در آید. آنچنانکه جریانهای چریکی در آن زمان میگفتند تا زمانی که نیرو در حسینیه ارشاد قرار داشتند سمپات اندیشه شریعتی بودند اما به مجرد خروج این نیروها از حسینیه توسط آدرسهای خانههای تیمی که ما به آنها میدادیم، نیروهای شریعتی در خدمت جریان چریکگرائی در میآمدند.
ه – در سالهای 56 و 57 که جنبش اجتماعی ضد استبدادی مردم ایران در حال اعتلا و پیروزی بود، جنبش دانشجوئی ایران هر چند در آغاز در اعتراض به انتقال دانشگاه صنعتی آریامهر (دانشگاه صنعتی شریف واقفی فعلی) به اصفهان توانست در تهران این جنبش اعتراضی از محدوده دانشگاه به عرصه جامعه بکشاند ولی در ادامه به علت فقدان تشکیلات مستقل و عدم توانائی در سازماندهی خود و سازمانگری حرکت جنبشهای سه گانه کارگری و اجتماعی و دموکراتیک، دنباله تشکیلات سنتی روحانیت از راه رسیده و بر خر مراد سوار شده افتاد، در نتیجه از آنجائیکه روحانیت صاحب قدرت شده بعد از پیروزی انقلاب ضد استبدادی 57 فاقد هر گونه برنامه نظری و عملی و نیروی پرورش یافته جهت مدیریت کشور بود، جنبش دانشجوئی در داخل و خارج کشور به عنوان سرمایه باد آورده به خدمت گرفت و توسط جذب نیرو از این مزرعه بی صاحب باد آورده بود که توانست کمیته های انقلاب و جهاد سازندگی و بالاخره سپاه و نهادهای امنیتی و اطلاعاتی خود را باز تولید نماید. به طوری که بعدا در جریان پروژه و سناریوی اشغال سفارت امریکا در 13 آبان 58 و کودتای فرهنگی بهار 59 ارتجاع حاکم با همین چاقوی ساخته شده از جنبش دانشجوئی به جان دسته خود یعنی جنبش دانشجوئی افتاد و آنچنان در این جنگ بی پایان دانشجو را در سالهای نیمه اول دهه 60 کشت که جوی خون از دانشجویان سراسر ایران در راه اوجب الواجبات که حفظ رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بود به راه افتاد و تا آنجا این جوی خون ادامه پیدا کرد که در نسل کشی تابستان 67 با فتوای خمینی چشمه جنبش دانشجویان در زندانهای رژیم مطلقه فقاهتی خشکید و به این ترتیب بود که با مرگ خمینی در سال 68 به جز یک تشکیلات دولتی وابسته به رژیم مطلقه فقاهتی تحت عنوانهای دفتر تحکیم وحدت و انجمن دانشجویان و شورای اسلامی دانشجویان و دانشجویان پیرو خط امام و بسیج دانشجوئی دیگر چیزی از جنبش دانشجوئی ایران باقی نمانده بود و بدین ترتیب بود که در دهه 60 از بعد کودتای فرهنگی و بازگشائی دانشگاهها دیگر دانشگاهها به صورت پادگانها شده بودند و دانشجو هم به صورت نگهبانان این دانشگاها در آمده بودند و اینچنین بود که در دهه 60 جنبش دانشجوئی ایران به صورت یک نهاد دولتی در خدمت رژیم مطلقه فقاهتی قرار داشت.
و - در دهه 70 جنبش دانشجوئی ایران رفته رفته خود را پیدا کرد و لذا کوشید تا با فاصله گرفتن از رژیم مطلقه فقاهتی از صورت عمله آماتور این رژیم توتالیتر و نیروهای پوزیسیون رژیم مطلقه فقاهتی به صورت جنبش اپوزیسیون در آید که جنبش 18 تیرماه 78 نمایشگاه بزرگ این استحاله جنبش دانشجوئی ایران بود اما در عرصه جنبش 18 تیرماه دانشجویان ایران که مدت سه روز به طول انجامید یعنی از شب 17 تیرماه سال 78 با همایشی که دانشجویان در خوابگاه امیرآباد دانشگاه تهران در اعتراض به بسته شدن روزنامه سلام وابسته به جریان روحانیون حکومت که همراه با حمله نیروهای لباس شخصی حزب پادگانی خامنهائی شد، این جنبش شروع شد و تا 21 تیرماه 78 که این جنبش در سطح خیابانهای تهران زیر سرنیزه حزب پادگانی خامنهائی خاموش گشت، ادامه داشت. اما در طول سه روز باز به علت فقدان تشکیلات مستقل و عدم توان سازماندهی خود و سازمانگری جنبشهای سه گانه کارگری و اجتماعی و دموکراتیک گرچه جنبش دانشجوئی توانست با کشانیدن جنبش به عرصه جامعه باعث اعتلا و پیوند با جنبش اجتماعی بشود اما به دلیل ضعف فوق حتی توانائی هدایتگری تظاهرات اجتماعی که خود عامل تکوین آن بود نداشت؛ لذا حزب پادگانی خامنهائی تحت مدیریت شیخ حسن روحانی دبیر شورای امنیت ملی رژیم مطلقه فقاهتی و قالیباف فرمانده نیروی انتظامی رژیم توانست این جنبش را از چشمه خشک کند.
ز - در جریان کودتای انتخاباتی خرداد 88 توسط حزب پادگانی خامنهائی گرچه جنبش دانشجوئی ایران توانست زخمهای سرکوب تیرماه 78 خود را ترمیم کند اما به علت فقدان همان تشکیلات مستقل و عدم توانائی در سازماندهی خود و سازمانگری جنبشهای سه گانه کارگری و اجتماعی و دموکراتیک در پروسه 8 ماهه جنبش ضد کودتائی 88 این جنبش نتوانست خلا سازماندهی و سازمانگری و رهبری جنبش سبز را پر کند، لذا به موازات رکود جنبش سبز در نیمه دوم سال 88 این جنبش هم به رکود کشیده شد آنچنان رکودی که مدت نزدیک به پنج سال است که طول کشیده است اما هنوز توان بازسازی و باز تولید خود را پیدا نکرده است
والسلام