ماراتون 5+1 در ایستگاه آخر، از مقاومت قهرمانانه خلق فلسطین تا خلق کردستان کوبانی

شرایط جدید بحران خاورمیانه که با ظهور هیولای داعش و بن بست جنگ داخلی سوریه و سرکشی، نسل کشی، طغیان رژیم متجاوز و کودک کش، انسان کش و اشغالگر اسرائیل، همراه با شکست سنگر به سنگر اخوان المسلمین - که از بعد از کودتای نظامی السیسی در مصر بر علیه محمد مرسی -، اکنون به ایستگاه تونس، مبداء حرکت بهار عربی رسیده است که با شکست حزب اخوانی النهضه - به رهبری راشد الغنوشی - و پیروزی حزب سکولار ندای تونس - به رهبری الباجی قائد السیسی - و پیروزی مرحله به مرحله جنبش الحوثی - به رهبری عبدالملک حوثی یمن که نماینده شیعیان یمن و وابسته به رژیم مطلقه فقاهتی ایران می‌باشد - همراه با بحران امنیتی عراق و افغانستان در منطقه خاورمیانه، شرایطی برای قدرت‌های متروپل غربی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا فراهم ساخته است تا 5+1 در مذاکره هسته‌ائی که حول سه محور:

 

1 - قدرت هسته‌ائی رژیم مطلقه فقاهتی.

2 - همکاری منطقه‌ائی این رژیم با آمریکا.

3 - مسئله حقوق بشر رژیم مطلقه فقاهتی، قرار دارد.

با اولویت و عمده شدن مؤلفه همکاری منطقه‌ائی این رژیم با کشورهای متروپل غرب (به سرکردگی امپریالیسم آمریکا) شرایط جهت به ایستگاه آخر رسیدن ماراتون بین 5+1 و رژیم مطلقه فقاهتی فراهم شده است چراکه امپریالیسم جهانی از پی اوج گیری بحران خاورمیانه - به علت استیلای هیولای داعش بر بیش از 40% خاک عراق و بیش از یک سوم خاک سوریه - و هجمه داعش به منابع نفتی و پایگاه‌های نظامی کردستان عراق و محاصره شهر کوبانی در کردستان سوریه و تهدید اردن و مصر و عدم توانائی ارتش عراق در دفع تهاجم داعش و فراهم نبودن شرایط عینی و ذهنی در منطقه و کشورهای متروپل (به علت شکست امپریالیسم آمریکا و ناتو در افغانستان و عراق در تجاوز زمینی و اشغال نظامی سال‌های 2001 و 2003) جهت تجاوز زمینی کشورهای ناتو و آمریکا و بی ثمر بودن حملات صرف و بدون پشتوانه هوائی ائتلاف ضد داعش به حمایت نظامی و زمینی رژیم مطلقه فقاهتی در همکاری با ائتلاف ضد داعش نیاز استراتژیک پیدا کرده است.

لذا در این رابطه است که اوباما رئیس جمهور آمریکا در آخرین موضعگیری خود رسما اعلام کرد، کشور ایران مشکل منطقه‌ائی برای دولت‌های سنی مذهب منطقه نیست بلکه این افراط گراهای سنی هستند که برای همه خطرساز می‌باشند. گرچه از بعد از این موضعگیری باراک اوباما، هنری کیسینجر در جهت مخالفت با موضعگیری باراک اوباما اعلام کرد که جریان معروف به داعش یا دولت خلافت اسلامی از ایران خطرناکتر نیست، چرا که رژیم ایران بنا به دلایل گوناگون نسبت به داعش دارای قدرت بیشتری می‌باشد ولی با همه این احوال به علت جایگاه جناح دموکرات‌های آمریکا در این زمان در دستگاه دیپلماسی امپریالیسم آمریکا در چارچوب شرایط جدید بحران خاورمیانه باعث گردیده است تا 5+1 در مذاکره با رژیم مطلقه فقاهتی ایران، مؤلفه همکاری منطقه‌ائی را عمده کنند و با آن شرایط جهت همکاری این رژیم در راستای مقابله با استیلای داعش در عراق، سوریه، مصر، لبنان، اردن و طالبان در افغانستان و گروه انصار الشریعه در لیبی فراهم گردد.

بدین ترتیب است که دور مذاکرات هسته‌ائی که نزدیک به دو دهه است که در حال انجام می‌باشد و در این شرایط در کانتکس تحریم‌های استخوان سوز امپریالیستی غرب به سرکردگی امپریالیسم آمریکا، رژیم مطلقه فقاهتی را به آستانه نوشیدن جام دوم زهر و نرمش قهرمانانه رسانیده است. از آنجائیکه رژیم مطلقه فقاهتی در این شرایط امیدوار است که با استفاده تاکتیکی از شرایط بحرانی جدید خاورمیانه بتواند ماراتن فلج کننده چالش با امپریالیسم جهانی به ایستگاه آخر برساند و حداکثر ماهی ممکن را از این آب گل آلود منطقه صید نماید تا با لغو تحریم‌های اقتصادی و فراهم شدن بستر جهت دریافت پترو دلارها یا دلارهای نفتی در این شرایط، برای نجات از رکود اقتصادی و رشد منفی تولید ناخالص ملی که باعث تشدید بحران‌های سیاسی و اجتماعی جامعه شده است، مفری پیدا کند.

البته آنچنانکه رژیم مطلقه فقاهتی در طول 36 سال گذشته خود نشان داده است در عرصه دیپلماسی بین‌المللی جهت تثبیت هژمونی و اتورتیه خود در منطقه خاورمیانه تحت لوای هژمونی کشورهای شیعه منطقه، معتقد به زندگی در شکاف می‌باشد. به همین دلیل تا زمانی که بلوک شرق و جنگ سرد برقرار بود از تضاد بین شرق و غرب در جهت تعریف دیپلماسی خود استفاده می‌کرد و از بعد از فروپاشی بلوک شرق کوشیده است تا از هر گونه تضاد بین کشورهای متروپل جهان سرمایه‌داری از روس و چین گرفته تا کشورهای اروپای مرکزی در راستای فعال کردن دیپلماسی خود در عرصه بین‌المللی و همچنین در عرصه منطقه حداکثر بهره وری را داشته باشد تا توسط نفوذ در تضاد بین قدرت‌های منطقه با امپریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا دیپلماسی منطقه‌ائی خود را با غرب تعریف نماید.

برای مثال در جریان حمله نظامی و اشغال کویت توسط صدام یا در جریان تجاوز نظامی امپریالیسم جهانی به افغانستان با حمایت جانبی از امپریالیسم کوشید تا پروژه تکوین هلال شیعه تحت هژمونی خودش به انجام برساند که صد البته در این امر موفق گردید چراکه امروز چارچوب دیپلماسی رژیم مطلقه فقاهتی بر پایه هژمونی این رژیم بر هلال شیعه منطقه تعریف می‌شود و در چارچوب این اتوریته رژیم مطلقه فقاهتی است که در این شرایط 5+1 می‌کوشد که در برابر سه مؤلفه انرژی هسته و مسئله حقوق بشر و همکاری منطقه‌ائی رژیم مطلقه فقاهتی مؤلفه سوم که همان مؤلفه همکاری منطقه‌ائی رژیم می‌باشد، عمده کند و دو مؤلفه پروژه هسته‌ائی و مسئله حقوق بشر رژیم مطلقه فقاهتی در چارچوب مؤلفه سوم مطالعه کنند، آنچنانکه در جریان کودتای السیسی در مصر بالاخره آمریکا در مرحله نهائی طبق موضعگیری جان کری با حمایت از دولت کودتا تسلیم همین استراتژی شد.

البته در همین جا باید این نکته هم اضافه کنیم که جریان داعش در حال ترسیم نقشه‌ائی جدیدی برای خاورمیانه می‌باشد که علاوه بر اینکه تمامی مرزهای تعیین شده توافقنامه سایکس – پیکو که در سال 1916 پس از پیروزی نیروهای متفقین بر قدرت‌های مرکزی از جمله امپراطوری عثمانی توسط فرانسه و انگلیس و موافقت روسیه جهت تقسیم کشورهای منطقه خاورمیانه تعیین گردید، به چالش می‌کشد. طبق این نقشه جدید منطقه، دولت خلافت اسلامی مورد نظر داعش از ساحل شرقی مدیترانه تا خلیج فارس ادامه پیدا می‌کند و شبه جزیره عربستان و یمن نیز در بر می‌گیرد و حتی بخش بزرگی از سرزمین ایران که در این نقشه خراسان نامیده می‌شود جهت پیوند دولت خلافت اسلام با سرزمین افغانستان و پاکستان و بنگلادش و آسیای صغیر جزو این نقشه می‌باشد که این همه باعث شده است تا در مانیفست دشمنان داعش که از سه صاد تشکیل می‌شود:

1 - صفوی یا شیعه یا ایران.

2 - صلیبی یا سرمایه‌داری غرب.

3 - صهیونیسم یا کشور متجاوز و اشغالگر اسرائیل، داعش معتقد به اولویت نابودی صفوی یا شیعیان یا ایران بشود و رسما اعلام کند که تا زمانی که صفوی از بین نرود ما نمی‌توانیم با صلیبی و صهیونیسم آنچنانکه القاعده و ایمن الظواهری می‌گویند مبارزه کنیم.

لذا در این رابطه است که رژیم مطلقه فقاهتی جهت حفظ بقاء خود و حفظ امنیت ایران و حفظ اتورتیه و هژمونی اش بر هلال شیعه در این عرصه وارد معامله به قول شیخ حسن روحانی برد – برد با 5+1 بشود و توسط سپاه قدس تحت هدایت قاسم سلیمانی نیروی نظامی این رژیم وارد نبرد نظامی با داعش در کنار سوریه و حزب الله لبنان بشود. اینجا است که امپریالیسم آمریکا که در این زمان جهت تامین امنیت عراق و به ویژه منطقه خودمختار کردستان بارزانی در کنار حملات هوائی ائتلاف ضد داعش نیازمند به نیروی زمینی در حمایت از ارتش بحران زده عراق می‌باشد، می‌کوشد هر چه زودتر با به ایستگاه آخر رساندن ماراتون 5+1 با رژیم مطلقه فقاهتی ایران در این راستا بسترسازی استراتژیک و تاکتیکی بکند که البته در این زمان بزرگ‌ترین مانع انجام توافق نهائی 5+1 با رژیم مطلقه فقاهتی، رژیم متجاوز و اشغالگر اسرائیل می‌باشد چراکه اسرائیل معتقد است که انجام توافق بین 5+1 و رژیم مطلقه فقاهتی ایران علاوه بر اینکه مانع از بالکانیزه شده عراق، سوریه، مصر، ایران و عربستان می‌شود (که خود آن بسترساز هژمونی اسرائیل در پروژه خاورمیانه بزرگ محافظه کاران جدید یا نئوکان‌های آمریکا می‌باشد).

دخالت نظامی رژیم مطلقه فقاهتی بسترساز تثبیت شرایط در سه کشور مخالف اسرائیل یعنی سوریه و عراق و لبنان تحت هلال شیعه می‌گردد. به همین دلیل از آنجائیکه دولت متجاوز اشغالگر اسرائیل از یکطرف خود را دولت یهودی می‌داند و از طرف دیگر خود را صاحب تنها شکل حکومت لیبرال - دموکراسی در میان کشورهای منطقه می‌داند که در چارچوب قواعد بازی پارلمانی و احزاب و استقلال قوا در راستای حفظ حقوق یهودیان اسرائیل و مبارزه با حقوق ملت فلسطین تلاش می‌کند و لذا در منطقه خاورمیانه صلاحیت حفاظت از سرمایه جهانی را دارد و از آنجائیکه در مغرب زمین و به خصوص کشور آمریکا به لحاظ موقعیت یهودیان و حزب صهیون یا صهیونیست‌ها در ساختار سرمایه‌داری جهانی و مظلومیتی که یهودیان توانسته اند در خصوص هولوکاست یا آدم سوزهای آشوینس نازیست‌ها در جریان جنگ بین‌الملل دوم در میان مردم غرب و آمریکا کسب کنند، این همه سبب شده است تا علاوه بر اینکه رژیم متجاوز و اشغالگر و ضد انسانی و کودک کش اسرائیل شعار اشغال اسرائیل از نیل تا فرات بدهد، ملت مظلوم فلسطین را از حداقل حقوق انسانی که مصوبات شورای امنیت و پیمان صلح اسلو برای این ملت قائل شده است محروم سازد.

لذا در این رابطه از آنجائیکه رژیم متجاوز و اشغالگر اسرائیل استمرار حیات خودش را در گرو اجرای طرح خاورمیانه بزرگ می‌داند که این پروژه توسط محافظه کاران جدید یا نئوکان‌های آمریکا تحت هژمونی رژیم متجاوز و اشغالگر اسرائیل تعریف شده است اما از آنجائیکه تحقق پروژه نئوکان‌های آمریکا در راستای تکوین خاورمیانه بزرگ در گرو نفی مرزهای تعیین شده توافقنامه سایکس –پیکو می‌باشد، با توجه به اینکه به موازات این استیلای هیولای داعش در طول شش ماه گذشته جهت تحقق دولت خلافت اسلامی که از ساحل شرقی مدیترانه تا خلیج فارس در بر می‌گیرد نیازمند به نفی مرزهای تعیین شده توافقنامه سایکس -پیکو در سال 1916 توسط انگلیس و فرانسه می‌باشد این تداخل استراتژی امپریالیسم آمریکا با توسعه طلبی داعش باعث گردیده تا دولت باراک اوباما پروژه طرح جدید امنیت خاورمیانه خود را جایگزین پروژه خاورمیانه بزرگ نئوکان‌های آمریکا بکند، زیرا در پروژه طرح جدید خاورمیانه دولت باراک اوباما:

اولا به جای استراتژی بالکانیزه کردن کشورهای ایران، عراق، پاکستان، افغانستان، سوریه، عربستان، سودان و مصر که بسترساز جنگ منطقه‌ائی و تکوین جریان‌های افراطی می‌باشد، در طرح جدید خاورمیانه دولت باراک اوباما اگرچه مرزهای سایکس - پیکو به چالش کشیده می‌شود اما این چالش در راستای تجزیه کشورهای فوق نمی‌باشد، لذا در این رابطه است که دولت باراک اوباما در این شرایط با طرح فرصت طلبانه بارزانی جهت تجزیه کردستان عراق که مورد حمایت رژیم متجاوز و اشغالگر اسرائیل هم می‌باشد، مخالفت می‌کند.

ثانیا در طرح جدید خاورمیانه دولت اوباما به جای هژمونی تک سوارانه رژیم اشغالگر و متجاوز اسرائیل معتقد به هژمونی جمعی ترکیه، عربستان، قطر، اسرائیل و ایران می‌باشد، لذا در رابطه است که دولت اوباما تلاش می‌کند تا با عمده کردن مؤلفه همکاری منطقه‌ائی رژیم مطلقه فقاهتی، ماراتون 5+1 را توسط جان کری به ایستگاه آخر برساند تا بستر جهت همکاری رژیم مطلقه فقاهتی ایران در عرصه تحقق پروژه جدید خاورمیانه دولت باراک اوباما فراهم شود و در همین رابطه است که خامنه‌ائی در سخنرانی که برای اعضای خبرگان رهبری - برای اولین بار بعد از به کما رفتن مهدوی کنی می‌کرد - اعلام کرد نظم نوین منطقه در حال تکوین می‌باشد، باید تلاش کنیم تا قدر السهم خود را در این نظم جدید منطقه‌ائی بیافزائیم. البته در این سخنرانی خامنه‌ائی با حمله به پروژه هاشمی رفسنجانی – حسن روحانی استراتژی آن دو نسبت به آمریکا را عقب نشینی دانست و حرکت خودش را نرمش قهرمانانه اعلام کرد.

ثالثا در پروژه جدید خاورمیانه دولت اوباما برعکس پروژه محافظه کاران نئوکان‌های آمریکا که معتقد به انجام رفرم و رعایت حقوق بشر در کشورهای منطقه بودند، دولت اوباما موضوع رفرم و رعایت حقوق بشر در مرحله بعد از آیتم همکاری منطقه‌ائی قرار داده است لذا در این رابطه است که دولت اوباما که ابتدا با کودتای نظامی السیسی بر علیه محمد مرسی دولت منتخب مردم مصر مخالفت می‌کرد، در راستای این سیاست جدید تن به تسلیم و قبول کودتا و همکاری با کودتاچیان مصر داد و در رابطه با رژیم مطلقه فقاهتی هم درست در زمانی که احمد شهید نماینده ویژه سازمان ملل در امور حقوق بشر ایران گزارش نقض حقوق بشر ایران در دوره دولت شیخ حسن روحانی به سازمان ملل می‌دهد با غمض العین کردن آمریکا نسبت به این امر می‌کوشد بی تفاوت از آن عبور کند. البته در همین رابطه در خصوص رژیم‌های ارتجاعی عربستان و قطر هم دولت باراک اوباما تلاش می‌کند تا با عمده کردن مؤلفه همکاری منطقه‌ائی موضوع رفرم و حقوق بشر در این کشورها را که به صورت حداقل هم رعایت نمی‌شود، نادیده بگیرد.

رابعا در پروژه جدید خاورمیانه، دولت اوباما برعکس پروژه خاورمیانه بزرگ نئوکان‌های آمریکا که در چارچوب نظم جهانی بعد از فروپاشی بلوک شرق در دهه آخر قرن بیستم با تک سواری هژمونی امپریالیسم آمریکا تکوین پیدا کرد و امپریالیسم آمریکا از همان آغاز تکوین این نظم جدید بین‌المللی، تحت رهبری نئوکان ها تلاش می‌کرد تا توسط تجاوز نظامی و قدرت سرنیزه و ارتش کلاسیک و سلاح‌های مافوق مدرن، هژمونی تک سوارانه خود را به نمایش بگذارد در صورتی که در پروژه خاورمیانه جدید دولت باراک اوباما به جای سیاست تجاوز نظامی و اشغالگرانه نئوکان‌ها که باراک اوباما از آن با لفظ گرفتار شدن در باتلاق عراق و افغانستان یاد می‌کرد، آمریکا می‌کوشد که:

الف - به جای تجاوز اشغالگرانه از حمله هوائی استفاده بکند.

ب - به جای حرکت فردی نظامی به صورت جمعی با کشورهای متروپل در زیر چتر ناتو اقدام نماید.

ج - به جای استفاده ابزاری از جریان‌های افراطی مذهبی که نئوکان‌ها از قبل از فروپاشی شوروی در جهت مقابله با اشغال نظامی افغانستان توسط شوروی سابق می‌کوشیدند، آنچنانکه بی نظیر بوتو در مصاحبه‌اش اعلام کرد، آمریکا جهت استفاده ابزاری از جریان‌های افراطی و خشونت طلب مذهبی با تکوین طالبان و القاعده توسط حوزه‌های علمیه فقاهتی پاکستان و بودجه عربستان و طراحی آمریکا و انگلیس عمل کرد - و باز در راستای همین سیاست بود که در جریان جنگ داخلی سوریه، دولت باراک اوباما با تاسی از استراتژی نئوکان‌ها ابتدا کوشید جهت به زانو در آوردن دولت خاندان اسد و حزب بعث سوریه اقدام به بازتولید همین جریان‌های خشونت طلب مذهبی بکند که خروجی نهائی این استراتژی ابزاری، هیولای داعش بود که آنچنانکه هیلاری کلینتون وزیر خارجه پیشین آمریکا اعلام کرد، هیولای داعش مولود و تکوین یافته استراتژی غلط آمریکا در سوریه و حمایت غلط مالی و لجستیکی کشورهای عربستان و قطر و ترکیه است. به همین دلیل در طرح جدید خاورمیانه دولت اوباما استفاده ابزاری از تکوین جریان‌های افراطی مذهبی به صورت موقت مسکوت گذاشت.

البته همین موضوع، اختلاف اساسی بین دولت اردوغان ترکیه و دولت باراک اوباما در قضیه کوبانی شد چراکه اردوغان در چارچوب همان استفاده ابزاری از جریان‌های افراطی مذهبی نئوکان‌های آمریکائی معتقد است که در رابطه با موضوع کوبانی، آمریکا به جای سرکوب داعش باید با تقویت داعش، جهت حرکت داعش را توسط سقوط و اشغال کوبانی به وسیله داعش به سمت جنگ با دولت اسد و حزب بعث سوریه هدایت نماید، زیرا او معتقد است که تنها جریانی که می‌تواند دولت اسد را به زانو در آورد جریان داعش است، اما دولت آمریکا در این رابطه عقیده‌ائی مخالف اردوغان دارد چرا که معتقد است که در صورت تحقق این استراتژی یعنی سقوط دولت اسد به دست داعش جایگزینی داعش برای خاورمیانه جدید خطرناکتر از دولت اسد خواهد شد. زیرا دولت داعش یک دولت توسعه طلب می‌باشد که به سرعت با سقوط اسد به سوی لبنان، اردن، مصر و لیبی و حتی تونس حمله خواهد برد، در آن صورت امکان به زانو در آوردن چنین هیولائی برای آمریکا و جهان غیر ممکن می‌شود.

لذا در رابطه با این سیاست دو گانه ترکیه و آمریکا در خصوص مقاومت مردم کوبانی است که از یکطرف ترکیه تلاش می‌کند تا مقاومت قهرمانانه مردم کوبانی توسط داعش سرکوب شود تا با اشغال کوبانی یا فرسایشی کردن نبرد کوبانی بستر تضعیف دو دشمن استراتژیک خود یعنی پ کا کا (حزب کارگران کردستان ترکیه) و ی پ گ (یگان‌های مدافع خلق) فراهم کند و بدین ترتیب بود که اردوغان تا آخرین مرحله با طرح شرط و شروط مختلف از جنگ با داعش و حمایت از مقاومت قهرمانانه مردم کوبانی خودداری کرده است و همین امر باعث گردید تا آمریکا جهت حمایت زمینی از مقاومت قهرمانانه مردم کوبانی بر ارتش آزادی سوریه تکیه نماید، هر چند دولت اسد در تلاش است تا به آمریکا ثابت کند که تنها قدرتی که می‌تواند در زمین داعش را در کوبانی زمین گیر کند، ارتش او می‌باشد که از طریق حزب الله لبنان و سپاه قدس رژیم مطلقه فقاهتی و عراق مورد حمایت قرار می‌گیرد.

استفاده فرصت طلبانه بارزانی و دولت خودمختار کردستان عراق از این شرایط که مقاومت قهرمانانه مردم کوبانی جهان را به حیرت درآورده است، قابل توجه می‌باشد چراکه دولت بارزانی در آغاز تلاش می‌کرد تا دامن خود را از آتش جنگ کوبانی دور بدارد اما هنگامی که فشار پائین مردم کردستان و جهان و منطقه جهت مشارکت در مقاومت قهرمانانه مردم کوبانی را برای خود فلج کننده دید، کوشید به صورت حاشیه وارد ماجرا شود. البته تحلیل هم بارزانی و هم اردوغان آن بود که مقاومت قهرمانانه مردم کوبانی در برابر داعش کوتاه مدت خواهد بود اما همین که دریافتند که این مقاومت قهرمانانه ریشه دار و پایه دار می‌باشد، لذا در شرایط فلج کننده‌ائی قرار گرفتند به همین دلیل فشارهای اردوغان بر دولت باراک اوباما جهت دست کشیدن از حمایت هوائی مقاومت قهرمانانه مردم کوبانی بی ثمر واقع شد چراکه دنیا تا این زمان به این حقیقت رسیده است که تنها سدی که تا این تاریخ توانسته است هیولای داعش را به گل بنشاند تنها و تنها مقاومت قهرمانانه خلق کوبانی می‌باشد.

والسلام