تفسیر سوره مطففین
رویکرد نوین محمد به اقتصاد تاریخی
قسمت اول
1-قرآن و اقتصاد: اگر بپذیریم که اسلام دعوتی بوده در قرن هفتم میلادی که مدعی رهائی بشریت و انسان در عصر خود و در همه تاریخ آینده، آیا این دعوت میتواند بی تفاوت از کنار اقتصاد جامعه بشر عبور کند؟ آیا دعوتی که در شرایطی از تاریخ بشر حرکت خود را آغاز میکند - که نیمی از کره زمین در آتش مناسبات بردهداری میسوزد و نیم دیگر آن در آتش مناسبات زمینداری -، میتواند بدون برخورد با مناسبات اقتصادی جوامع انسانی، شعار رهائی انسانها در همه زمین و در همه تاریخ بدهد؟ آیا پیامبری که عنوان نخستش در سر لوحه تمامی نامههایش به سران کشورهای جهان در دوران مکی و مدنی این شعار بود «قُلْ یا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَی کَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَینَنَا وَبَینَکُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِکَ بِهِ شَیئًا وَلَا یتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ- ای همه پیروان راه ابراهیمی بیاید حول یک پلاتفرم سه مولفهائی با هم وحدت کنیم» (سوره آل عمران - آیه 64) اینکه:
الف – با نفی تمام عبودیت سیاسی انسانها در برابر حاکمین جبار بر خود نفی عبودیت غیر الله بکنیم.
ب - و با برداشتن تمام واسطههای بین خداوند و بشر نفی الوهیت غیر الله در زمین بکنیم.
ج – و با نفی ربوبیت اقتصادی تمامی اربابان غیر الله در زمین و تاریخ به نفی ربوبیت غیر الله بپردازیم، میتواند بی تفاوت از کنار اقتصاد جهانی و تاریخی جوامع بشر عبور کند؟
آیا دعوتی که از همان سالهای نخست حرکتش در مکه شعار استراتژیکش در کانتکس «لا اله الا الله» عبارت است: «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ - مَلِکِ النَّاسِ - إِلَهِ النَّاسِ» (سوره الناس - آیات 3 - 1) (با نفی ربوبیت و ملوکیت و الوهیت غصب شده تمام ربها و ملکها و واسطههای بین خدا و بندگان خدا در زمین، باید این ربوبیت و ملکویئت به خدای واحد برگرداند) میتواند تحقق این شعار را بدون یک مبارزه درازمدت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی به انجام برساند؟
آیا پیامبری که مدعی است میخواهد: «وَیضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیهِمْ... - زنجیرها را از پای انسانیت پاره کند و بار ستم تاریخی از دوش مردم فرو بنهد» (سوره اعراف - آیه 157) میتواند مانند خمینی بگوید اقتصاد مال خرهاست و تنها با فقه جواهری زمین را بهشت بکند؟
آیا دعوتی که هدف تمام پیامبران الهی را از آغاز تا خاتم شورانیدن مردم بر حاکمیتهای غصب شده سیاسی و اقتصادی و اجتماعی جهت برپائی قسط و عدالت میداند «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَینَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِیعْلَمَ اللَّهُ مَنْ ینْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَیبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِی عَزِیزٌ - همانا ما خداوند پیامبران خود را از آدم تا خاتم با سه سلاح بینه و کتاب و ترازو فرستادیم تا مردم را بر رب و ملک و الههای زمینی خود جهت برپائی قسط و عدالت بشورانند و این مردم با تکیه بر آهن خدا و پیامبرش را در مرحله غیب رسالت یاری کنند» (سوره حدید - آیه 25) میتواند بی تفاوت در برابر ارباب اقتصادی و سیاسی و مذهبی غاصب اجتماعی جوامع بشری عبور کند؟
آیا دعوتی که مدعی است هدف بعثت تمامی انبیاء الهی از آدم تا خاتم برای این بوده تا با از بین بردن اختلاف جوامع تاریخی بشر که باعث گردید تا «ما» ی اولیه اجتماع واحد بشری به چالش کشیده شود، دوباره بشریت را به «ما» ی واحد ثانویه بکشانند، «کَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً» جامعه بشریت در آغاز تاریخ خود دارای «ما» ی واحدی بود اما این «ما» ی واحد توسط تکوین «من» های اقتصادی و سیاسی و اجتماعی غاصب گرفتار اختلاف و شرک شد لذا پیامبران آمدند تا با رفع این اختلافهای اقتصادی و سیاسی و اجتماعی جوامع بشری را دوباره به طرف آن «ما» ی واحد ثانویه حرکت دهند «فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِیحْکُمَ بَینَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلَّا الَّذِینَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَینَاتُ بَغْیا بَینَهُمْ فَهَدَی اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللَّهُ یهْدِی مَنْ یشَاءُ إِلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ» (سوره بقره - آیه 213) ولی به علت اینکه روحانیت وابسته به این ادیان در غیبت این پیامبران، پیام پیامبران را در خدمت منافع خود در آوردند حرکت انبیاء را دچار انحراف کردند البته در تحلیل نهائی خداوند این پروسس را به طرف نهایت توحید خود که همان صراط مستقیم است هدایت خواهد کرد میتواند چشم خود را در برابر اقتصاد تاریخی ببند و مانند خمینی به اقتصاد در تعریف شکم بارگی یا مانند بازرگان پیر و عبدالکریم سروش به اقتصاد به عنوان دنیاگرائی و نفی آخرت نگاه کند؟ آیا دعوتی که اراده خداوند را در حاکمیت اقتصادی و سیاسی مستضعفین بر تاریخ و بر کل زمین تعریف میکند.
سوره قصص - آیه 5 «وَنُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ - و ما خداوند با اراده خویش بر مستضعفین زمین منت نهادیم چراکه تنها آنها را وارث اقتصادی و سیاسی تاریخ و زمین تعیین کردیم.»
سوره انبیاء - آیه 105 «وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یرِثُهَا عِبَادِی الصَّالِحُونَ - از همان آغاز این قانون قطعی لایتغییر از زبور داود تا قرآن محمد اعلام کردیم که وارث اقتصادی و سیاسی آینده تاریخ بشریت عبادی الصالحون یا مستضعفین بر شوریده بر قاسطین زمین میباشند» میتواند در برابر اصل اقتصاد و معیشت اجتماعی و تاریخی بشر بی تفاوت باشد و چشم بسته عبور کند؟
آیا قرآنی که انسان را موجودی ژنریک یا اجتماعی بالطبع و ذاتی میداند:
سوره یونس - آیه 19 «وَمَا کَانَ النَّاسُ إِلَّا أُمَّةً وَاحِدَةً فَاخْتَلَفُوا - مردم از همان آغاز پیدایش به صورت اجتماعی واحد بودند اختلاف اجتماعی و اقتصادی و سیاسی در جامعه انسانی بعدا پیدا شد» و برعکس ژان ژاک روسو برای جامعه انسانی هویتی مستقل از فرد قائل است.
سوره بقره - آیه 141 «تِلْکَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا کَسَبَتْ وَلَکُمْ مَا کَسَبْتُمْ وَلَا تُسْأَلُونَ عَمَّا کَانُوا یعْمَلُونَ - جوامع گذشته انسانی هر کدام دستاوردی مخصوص به خود داشتند آنچنانکه جامعه امروز شما خود نیز دستاوردی خاص خود دارد چراکه هر جامعهائی مسئول عمل خود است» و برای اجتماع انسانی عمر مشخص قائل است.
سور اعراف - آیه 34 «وَلِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لَا یسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلَا یسْتَقْدِمُونَ - برای هر اجتماع انسانی عمری وجود دارد که جلو و عقب شدن از آن غیر ممکن میباشد» همچنین برای هر اجتماع انسانی کتابی خاص خود قائل است.
سوره جاثیه - آیه 28 «...کُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَی إِلَی کِتَابِهَا... - هر اجتماعی در حرکت خودش تنها به طرف کتاب خودش حرکت میکند» و به همین ترتیب برای هر اجتماع انسانی معتقد به درک و شعور و فهم میباشد.
سوره انعام - آیه 108 «زَینَّا لِکُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ... - عمل هر اجتماع انسانی برای آن اجتماع زینت قرار دادیم» آیا میتواند در رابطه با موضوع معیشت و اقتصاد جامعه به صورت یک امر حاشیهائی برخورد بکند و بخواهد مانند رژیم مطلقه فقاهتی توسط فقه سنتی یا اسلام دگماتیسم جامعه را هدایت بکند؟
آیا پیامبری که اجتماع انسانی را یک حقیقت متحول و متغیر و متطور و تکامل پذیر در بستر تاریخ میداند:
سوره رعد - آیه 11 «إِنَّ اللَّهَ لَا یغَیرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یغَیرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ... - خداوند سرنوشت هیچ اجتماع انسانی را تغییر نمیدهد مگر اینکه خود آن اجتماع بدست خودشان وضعیت خود را تغییر دهند» میتواند نسبت به نقش اقتصاد و مناسبات اقتصادی نسبت به این تغییر و تکامل و تطور اجتماعی ساکت باشد؟
آیا پیامبری که شعارش برای جامعه «زنده باد نان است - الهم بارکنا للخبز» میتواند نسبت به اقتصاد به عنوان یک اصل در حرکت اجتماع بی تفاوت باشد؟
آیا اسلامی که پیامبرش شعار میدهد که: «الناس سواسیه کاسنان المشط - مردم اجتماع اسلامی و توحیدی مانند دندانههای شانه باهم مساوی هستند» میتواند نسبت به بر تری طبقاتی در یک جامعه طبقاتی بی تفاوت باشد؟
آیا پیامبری که استمرار حیات جامعه را بر کفر و شرک ممکن میداند اما بر ظلم اقتصادی ممکن نمیداند «الدنیا یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم - جامعه بر کفر میتواند باقی بماند اما بر ستم اقتصادی نمیتواند پایهدار باشد» میتواند بدون تکیه محوری بر اقتصاد جامعه را به طرف ایمان و تقوا هدایت کند.
آیا محمدی که معاش را بسترساز معاد میداند، میتواند بدون اقتصاد دست به جامعه سازی بزند؟
آیا اسلامی که امام علی یکی از دستپروردگانش فقر اجتماعی را موت اکبر برای جامعه میداند، نهج الباغه شهیدی - حکمت شماره 163 - صفحه 391 «الْفَقْرُ الْمَوْتُ الْأَکْبَرُ» و همین امام علی در نخستین بیانیهائی که پس از به قدرت رسیدنش در جمع اعلام میکند تنها راه رسیدن به عدالت اجتماعی عبور از عدالت اقتصادی میداند، نهج البلاغه شهیدی - خطبه 15 - صفحه 16 «وَ اللّهِ لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزُوِّجَ بِهِ النِّساءُ، وَ مُلِکَ بِهِ الاْماءُ لَرَدَدْتُهُ - فَاِنَّ فِی الْعَدْلِ سَعَةً، وَ مَنْ ضاقَ عَلَیْهِ الْعَدْلُ فَالْجَوْرُ عَلَیْهِ اَضْیَقُ - برای استقرار عدالت اجتماعی به خدا سوگند تمامی ثروتهای اجتماعی را به جامعه بر میگردانم حتی اگر به مهریه زنانتان در آمده باشد» میتواند به اقتصاد جامعه به عنوان یک اصل توجه نکند؟
آیا اسلامی که ابوذر، مسیح این امت در توصیف جایگاه اقتصاد در اسلام میگوید: «عجبت لمن لا یجد القوت فی بیته کیف لا یخرج علی الناس شاهرا سیف - من تعجب میکنم از طبقه و گروه اجتماعی که در یک جامعه طبقاتی در خانه خود قوتی نمییابند و با قیام مسلحانه به تغییر آن جامعه نمیپردازند» میتواند نسبت به اقتصاد جامعه به صورت امری حاشیهائی و فرعی نگاه کند؟
2 - مبانی عدالت اقتصادی یا قسط تاریخی از نگاه محمد: بدون شک محمد در قرن هفتم میلادی در مکه و جامعهائی، نهضت رهائیبخش انسانی و تاریخی خودش را در دو فرایند آگاهیبخش مکی و آزادیبخش مدنی به انجام رسانید که آن جامعه بیش از هر عاملی در آتش تبعیض طبقاتی میسوخت. تبعیض طبقاتی که سردمداران آن میکوشیدند توسط مذهب شرک آن را برای مردم توجیه دینی بکنند تا مستضعفین آن جامعه راحتتر تن به قبول آن تبعیض خرد کننده اجتماعی بدهند. آنچنانکه جامعه بینالمللی در قرن هفتم میلادی بیش از هر چیز در آتش جنگ طبقاتی میسوخت، لذا بسیار طبیعی بود تا این پیامبر که به قول امام علی قصد داشت تا انسانیت را در بستر خودآگاهی اجتماعی و انسانی به رهائی برسانند، نهج البلاغه شهیدی - خطبه یک - صفحه 6 سطر اول «فَبَعَثَ فیهِمْ رُسُلَهُ، وَ وَاتَرَ اِلَیْهِمْ - اَنْبِیاءَهُ، لِیَسْأْدُوهُمْ میثاقَ فِطْرَتِهِ، وَ یُذَکِّرُوهُمْ مَنْسِیَّ نِعْمَتِهِ، وَ یَحْتَجُّوا عَلَیْهِمْ بِالتَّبْلیغ، وَ یُثیرُوا لَهُمْ دَفائِنَ الْعُقُولِ - پس در میان جوامع پیامبرانی را برگزید و پیامبرانی فرستاد تا آنان را به خودآگاهی برسانند و در بستر آن خودآگاهی آنان را بر دفائن اندیشه و خرد جمعی خود که مسکوت مانده بود بر آشوبانند، مبارزه رهائیبخش خود را از مسیر مبارزه عدالت طلبانه عبور دهد.» در این رابطه مهمترین موضوعی که باید به آن توجه بشود پلاتفرم یا برنامه کوتاه مدت و درازمدت پیامبر اسلام جهت انجام این پروژه نفس گیر تاریخی بود. به عبارت دیگر مبانی نظری و عملی پیامبر اسلام جهت مبارزه عدالت طلبانه چه در فرایند مکی و چه در فرایند مدنی عبارت بودند از:
الف - تبیین فلسفی انسان و جامعه و تاریخ به صورت سه موضوع متطور در بستر دیالکتیک انسانی و دیالکتیک اجتماعی و دیالکتیک تاریخی. توضیح اینکه قرآن علاوه بر اینکه برای سه موضوع انسان و اجتماع و تاریخ هویتی مستقل از هم قائل است و جدای از اینکه قرآن هر سه موضوع انسان و اجتماع انسانی و تاریخ جوامع به صورت سه حقیقت متطور و متحرک و دائما در سیلان میداند، یعنی قرآن تکامل انسان را در گرو تکامل جامعه میداند و تکامل جامعه را در گرو تکامل تاریخ و هرگز این سه تطور و تکامل به صورت فردی و مکانیکی مورد مطالعه قرار نمیدهد، بلکه بالعکس در پیوند و رابطه تنگاتنگ با یکدیگر مورد مطالعه قرار میدهد که بستر این سیلان را در سه عرصه انسان و اجتماع و تاریخ دیالکتیک سه گانه انسان و اجتماع و تاریخ میداند که باعث شده تا این تحول دائمی سه موضوع انسان و اجتماع و تاریخ صورتی قانونمند و رو به جلو و هدفدار داشته باشند و لذا در این رابطه موضوع عدالت اجتماعی یا عدالت اقتصادی قرآن به صورت تاریخی و درازمدت در گذشته و حال و آینده جهان نگاه میکند نه به صورت منفرد و موضعی.
ب - قرآن انسان را موجودی بالطبع اجتماعی میداند و تکامل فرد انسان را در بستر تکامل اجتماع تبیین میکند و هرگز به تکامل زاهدانه و خانقاهی و صوفی منشانه و مکانیکی و فردی مانند تصوف هند شرقی یا مسیحیت تحریف شده قائل نیست، بلکه بالعکس رهبانیه اسلام را در بستر جهاد اجتماعی تعریف میکند نه بالعکس.
ج – قرآن به موضوع اقتصاد در بستر تبیین عدالت اجتماعی از آن به صورت یک پدیده تاریخی و اجتماعی نگاه میکند نه در شکل اکونومیستی و اندیویدالیستی و مکانیکی و فردی، آنچنانکه سرمایهداری قرن 18 و 19 تبیین میکردند.
د – نگاه اجتماعی و تاریخی قرآن به موضوع اقتصاد باعث شده تا - برعکس نگاه اکونومیستی اقتصاددانان سوسیالیسم کلاسیک نیمه دوم قرن نوزده - قرآن موتور حرکت تاریخ و جامعه در کانتکس تکامل ابزار تولید تبیین نکند بلکه بالعکس قرآن موتور حرکت جامعه و تاریخ انسان را به صورت رابطه تقابل بین ابزار تولید و انسان تبیین نماید که در این صورت برعکس شکل قبل موتور تکامل به صورت انسانی در میآید نه ابزاری. به این ترتیب که در تحلیل نهائی این انسان است که عامل تکامل ابزار تولید میشود و در بستر رابطه پراکسیس - که این انسان با ابزار تولید دارد - انسان به همان میزان که در بستر آزادی و رابطه تطبیقی با محیط بسترساز تکامل ابزار تولید میشود به همان میزان ابزار تولید تکامل یافته عامل تکامل انسان میشود، چراکه آنچنانکه قبلا در تعریف پراکسیس مطرح کردیم «انسان کار میسازد، کار نیز انسان میسازد»، اینکه انسان چگونه کار میسازد و کار چگونه انسان را میسازد؟ برای تبیین این رابطه دو طرفه دیالکتیکی باید توجه داشته باشیم که انسان در چارچوب آزادی خود و رابطه تطبیقی با محیط، کار میسازد. از آنجائیکه کار انسان به صورت ابزار تولید تبلور پیدا میکند ابزار تولید در کنش مقابل با محیط در ادامه طولی دستان ابزارساز انسان بستر تکامل انسان را فراهم میکند. بنابراین برعکس سوسیالیسم نیمه دوم قرن نوزدهم قرآن به جای تبیین ابزاری از تکامل معتقد به تبیین انسانی از تکامل جامعه و تاریخ میباشد.
ه – قرآن مانند ژان ژاک روسو تئوریسینهای لیبرالیستی قرن 18 و 19 و 20 هرگز با اصالت انحصاری دادن به فرد به جامعه و تاریخ انسانی به عنوان امر کاذب و اعتباری و تابع نگاه نمیکند، بلکه بالعکس با اصالت دادن تاریخی به اجتماع انسانی و قانونمند دانستن حرکت تطوری آن موتور تکامل انسان و تاریخ را در بستر جامعه تبیین میکند نه فرد انسان. از نظر قرآن سعادت انسان در گرو سعادت جامعه میباشد نه بالعکس به همین دلیل زهره بن عبدالله در برخورد با رستم فرخ زاد آنچنانکه طبری در تاریخ خود میگوید پس از اینکه رستم فرخ زاد او را دعوت به معامله فردی کرد در پاسخ به دعوت او فلسفه مبارزه خود را اینچنین تبیین میکند، «بعثت لنخرج العباد من العباه العباد الی العباده الله و من جور الدیان الی العدل الاسلام و من ذل الارض الی العز السماء - ما برای نجات انسانها قیام کردیم تا آنها بندگی یکدیگر را رها کنند و با عدالت اجتماعی به ستم طبقاتی پایان دهند و با اعتلای وجودی در حرکت اجتماعی از انحطاط فردی رهائی بخشند.»
ز - از نظر قرآن تاریخ مانند اجتماع انسانی دارای هویتی مستقل و متطور و قانونمند و دیالکتیکی و هدفدار و حرکتی به سمت آینده دارد که معلول حرکت دیالکتیکی جامعه انسانی میباشد و از امه واحد اولیه شروع شده و تا مرحله وراثت سیاسی و اقتصادی و اجتماعی مستضعفین بر کره زمین پیش میرود.
ح – عدالت اجتماعی یا سوسیالیسم قرآن نه مانند سوسیالیسم امام محمد غزالی یک سوسیالیسم اخلاقی است تا به صورت فردی و غیر قانونمند و غیر تاریخی و نظری بتوانیم به آن دست پیدا کنیم و نه مانند سوسیالیسم ابزاری سوسیالیستهای کلاسیک نیمه دوم قرن نوزدهم اروپا است تا توسط فراهم کردن بستر یک طرفه تکامل ابزار تولید بتوانیم به آن دست پیدا کنیم، بلکه بالعکس عدالت اجتماعی یا عدالت اقتصادی یا قیام بالقسط قرآن یک سوسیالیسم واقعگرایانه و علمی میباشد که بر دو پایه استوار میباشد، اول تولید اجتماعی، دوم اجتماعی شدن تولید و توزیع و مصرف. بنابراین تا زمانی که در یک جامعه تولید صورت فردی دارد امکان ایجاد عدالت اقتصادی و اجتماعی به صورت اجتماعی و نظامی وجود ندارد و هر گونه حرکت عدالت خواهانه چهره مکانیکی و فردی به خود میگیرد، پس اول باید تولید اجتماعی بشود تا جامعه به معنای کلاسیک و مدرن و غیر سنتی آن تحقق پیدا کند، در چنین اجتماعی است که جهت عدالت اجتماعی و سوسیالیسم بستر آماده میباشد؛ لذا تا قبل از تحقق اجتماع مدرن توسط تولید اجتماعی هر گونه حرکت عدالتخواهانه اجتماعی محتوم به شکست خواهد بود.
ط - هم علامه اقبال لاهوری و هم شریعتی هر دو به اولویت اصل عدالت اجتماعی و تحقق سوسیالیسم در مبارزه با سرمایهداری معتقد بودند اما تفاوت آنها در این بود که اقبال در کانتکس موتور اندیشه و فکر به تبیین تاریخی اجتماع و انسان و تاریخ و در نتیجه سوسیالیسم میپرداخت، در صورتی که شریعتی بر پایه سوسیالیسم علمی معتقد بود، برعکس سوسیالیستهای کلاسیک نیمه دوم قرن نوزدهم اروپا، سوسیالیسم یک علم نیست بلکه سوسیالیسم علمی است. تفاوت این دو ترم از نظر شریعتی در این است که وقتی که میگوئیم سوسیالیسم علمی است معنای این ترم این است که سوسیالیسم یک پدیده اجتماعی و تاریخی قانونمند است که ما میتوانیم آن را کشف کنیم، اما معنای ترم سوسیالیسم یک علم است آنچنانکه سوسیالیستهای کلاسیک قرن نوزدهم اروپا میگفتند سوسیالیسم به صورت یک جبر تاریخی در میآید که تحقق آن خارج از اراده انسان میباشد که این عامل باعث بحران سوسیالیسم قرن بیستم گردید.
ی - عدالت اجتماعی یا سوسیالیسم از نظر قرآن به صورت یک پدیده اجتماعی میباشد نه یک پدیده اشتراکی، آنچنانکه سوسیالیستهای کلاسیک قرن نوزدهم مطرح میکردند. توضیح آنکه از آنجائیکه قرآن با اصالت دادن به اجتماع و تاریخ، اجتماع انسانی را به صورت امری متطور و قانونمند و متحرک میداند، در راستای سعادت جامعه، سعادت فرد و تاریخ را تبیین میکند. در این رابطه است که «ضربه علی یوم الخندق افضل من العباده ثقلین - تنها یک ضربه امام علی در جنگ خندق از نظر پیامبر اسلام از تمامی عبادتهای بشریت حال و آینده بیشتر ارزش دارد» چراکه آن ضربه امام علی در یوم خندق فونکسیون اجتماعی داشت، در صورتی که عبادت ثقلین یا عبادت حال و آینده بشریت فونکسیون فردی دارد. بنابراین عدالت اجتماعی از نظر پیامبر و قرآن صورت اجتماعی دارد که از نظر قرآن تنها از طریق شوراها قابل تحقق میباشد در صورتی که عدالت اشتراکی یا سوسیالیسم اشتراکی به جای شوراها توسط دولت تحقق پیدا میکند که این امر آنچنانکه میلوان جیلاس میگوید: «باعث تکوین طبقه جدیدی به جای شوراها میشود»، بنابراین سوسیالیسم یا عدالت اجتماعی قرآن یک سوسیالیسم شورائی یا یک سوسیالیسم اجتماعی است نه یک سوسیالیسم اشتراکی که بخواهد توسط دولت به اجرا دارید در نتیجه سوسیالیست شورائی یا اجتماعی مورد نظر اسلام و قرآن خود نفی کننده یا تضعیف کننده دولت به عنوان یک بوروکراسی قدرتمند میباشد.
3 - «ما» ی اجتماعی یا «من» فردی در آینه اقتصاد تاریخی قرآن: مبنای اصلی اقتصاد تاریخی قرآن اولا بازگشت پیدا میکند به تبیین قرآن نسبت به دو مؤلفه «من» و «ما»، ثانیا به موضعگیری قرآن نسبت به پدیده شوم استثمار در جامعه انسانی بر میگردد، ثالثا به جایگاه کار و تبیین فلسفی یا اقتصادی پدیده کار در قرآن و اسلام بر میگردد، رابعا به هدف تولید بازگشت پیدا میکند. بنابراین مبانی اقتصاد تاریخی از نظر قرآن عبارتند از:
الف – تبیین قرآن در خصوص چگونگی تکوین «من» و «ما» ی انسانی و اجتماعی.
ب – تبیین پدیده استثمار از نظر قرآن.
ج – تبیین اقتصادی و تاریخی از کار انسان.
د - جایگاه تولید در اقتصاد.
بنابراین تا زمانی که موضع قرآن نسبت به این چهار پدیده مشخص نشود ما نمیتوانیم به جایگاه اقتصاد تاریخی از نظر قرآن پی ببریم. در این رابطه است که در خصوص موضوع اول - آنچنانکه قبلا هم مطرح کردیم - موضع قرآن در خصوص «من» و «ما» قرآن با بالطبع دانستن زندگی اجتماعی انسان اصالت تاریخی به «ما» میدهد و تکوین «من» در تاریخ انسان معلول استخدام طلبی انسان در عرصه مالکیت بر ابزار تولید میداند که این امر باعث شکل گیری پدیده استثمار در تاریخ بشر میشود. کار در قرآن یک پدیدهائی است که خاص انسان میباشد و اصالت انسان از نظر قرآن جز کار و عمل انسان چیزی نیست، پس قرآن اولا اصالت به «ما» ی اجتماعی میدهد نه «من» فردی، در ثانی کار انسان را به عنوان جوهر انسان میداند، ثالثا قرآن به استثمار به عنوان یک پدیده شوم تاریخی نگاه میکند که باعث به هم خوردن تعادل اجتماعی میشود. تولید در این اقتصاد بر مبنای نیاز جامعه و در خدمت اجتماع میباشد نه - آنچنانکه در سرمایهداری مادیت پیدا کرد - به عنوان کالا جهت مبادله در بازار. در داستان خرمای طبقه بندی شده میثم تمار و برخورد امام علی با آن خرماها مشاهده کردیم که امام علی با مخلوط کردن خرماها با دستان خودش به میثم تمار گفت «تو با طبقه بندی کردن خرماها جامعه را دسته بندی میکنی خرماهای مخلوط را به قیمت میانگین به همه جامعه بفروش» بدین ترتیب امام علی با تولید برای بازار مخالفت کرد و معتقد به تولید برای نیاز مصرفی مصرف کننده بود و به این ترتیب است که اقتصاد از صورت اکونومیستی در دکترین قرآن خارج شد و صورت تاریخی به خود میگیرد.
ادامه دارد