بازهم سخنی در باب جنبش دانشجوئی ایران

در حاشیه 16 آذر سال 93

مراسم بزرگداشت 16 آذر سال 93 که شصت و یکمین سال بزرگداشت این حادثه جانسوز بود در صورتی توسط دولت یازدهم و دانشجویان برگذار شد که حامل بسی درس‌ها و پیام‌ها برای جنبش دانشجوی ایران می‌باشد که بی تفاوت از کنار آن عبور کردن رسم دانشجوئی نیست.

از عاشورای 88 جنبش دانشجوئی ایران به خاطر هزینه سنگینی که رژیم مطلقه فقاهتی و حزب پادگانی خامنه‌ائی در این رابطه از این جنبش گرفت به صورت مشخص در لاک دفاعی خود فرو رفت به طوری که ما از 16 آذر 88 تا 16 آذر 93 شاهد برخورد دفاعی جنبش دانشجوئی بودیم که این برخورد دفاعی باعث گردید تا علاوه بر اینکه حاکمیت مطلقه فقاهتی شعار «دانشگاه باشگاه سیاسی نیست» سر بدهد. دانشگاه توسط:

 

1 - سلطه تشکل‌های زرد دست ساخته حاکمیت مطلقه فقاهتی.

2 - نصب دوربین‌های مدار بسته.

3 - ستاره دار کردن دانشجویان فعال.

4 - احضار به کمیته‌های انظباطی.

5 - ایجاد تفرقه در صوف دانشجویان.

6 - شستشوی مغزی دانشجویان از بدو ورود به دانشگاه به صورت مستقیم و غیرمستقیم.

7 - تفکیک جنسیتی رشته‌های تحصیلی.

8 - تاسیس دانشگاه‌های تک جنسیتی.

9 - بازنشستگی پیش از مورد استادان مستقل.

10 - حذف برخی از رشته‌های تحصیلی.

11 - تزریق روسای دانشگاه از بالا در چارچوب اعتقاد به اندیشه راست‌گرایانه افراطی رژیم مطلقه فقاهتی.

12 - خود سانسوری نشریات دانشجوئی.

13 - سهمیه بندی خودی جذب دانشجویان در آزمون سراسری.

14 - نصب دروازه‌های امنیتی در محل درب ورودی دانشگاه‌ها.

15 - نفوذ و فراگیر کردن دستگاه‌های مختلف امنیتی از سربازان گمنام و... گرفته تا تشکیلات حفاظتی سپاه و غیره.

16 - حمایت مالی و تدارکاتی و تشکیلاتی همه جانبه از تشکل‌های زرد که نقش سر انگشتان اجرائی و امنیتی برای رژیم مطلقه فقاهتی دارند.

17 - دستگیری و سرکوب عریان هر گونه حرکت اعتراضی فردی و جمعی دانشجوئی.

18 - حاکم کردن فضای درسی صرف جهت مشغول کردن دانشجویان توسط افزایش کمی و حجمی دروس دانشگاهی.

این مولفه‌های هیجده‌گانه بدل به پادگانی شود که حتی آنچنانکه در نشست مهرماه شیخ حسن روحانی در دانشگاه تهران مشاهده کردیم، در آن نشست همه بودند جز دانشجو و جنبش دانشجویان ایران و آنچنانکه به یاد دارید در آن نشست شیخ حسن روحانی همان شعار خامنه‌ائی که «دانشگاه باشگاه سیاسی نیست» را تکرار کرد. ولی از مهر ماه 93 تا 16 آذر 93 شرایط عوض شد چراکه همان کسانی که در مهرماه 93 شعار «دانشگاه باشگاه سیاسی نیست» سر می‌دادند در 16 آذر 93 در دانشگاه علوم پزشکی ایران شعار «دانشگاه نباید دانشگاه بشود» سردادند و در همین مراسم 16 آذر 93 بود که اعلام کردند دوران افراطی‌گری و فضای امنیتی به سر آمده است.

به راستی چه شد که در 16 آذر 93 باز جنبش دانشجوئی در لاک دفاعی فرو رفته، از لاک دفاعی پنج ساله بیرون آمد و مانند گذشته شعار آزادی و رهائی را در برابر هیولای استبداد فریاد زد؟ چه شد که در 16 آذر 93 جنبش دانشجوئی در برابر جریان راست افراطی رژیم مطلقه فقاهتی تمام قد ایستاد؟ آنچنانکه حتی اجازه ورود به سردمداران تفرقه افکن این جریان به دانشگاه را نداد و آنچنان کرد که تشکل‌های زرد دانشجوئی دست ساخته رژیم مطلقه فقاهتی و حزب پادگانی خامنه‌ائی اعم از اتحادیه جامعه اسلامی دانشجویان و اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان و دیگر تشکیلات زرد تزریقی از بالای رژیم مطلقه فقاهتی ماست‌های خود را کیسه کردند و در این روز فرار را بر قرار ترجیح دادند.

در یک کلام علت همه این چرا خیزش دوباره جنبش دانشجوئی در 16 آذر 93 بود که نشان داد آماده است تا در برابر دانشگاه پادگانی، دانشگاه جاودانی بسازد. همان دانشگاهی که در 16 آذر 32 احمد قندچی و مصطفی بزرگ نیا و مهدی شریعت رضوی با خون خود در برابر پیوند ارتجاع مذهبی و استبداد پهلوی و امپریالیسم کودتاگر، استقلال و جاودانگی خود را فریاد زدند. درس‌هائی که جنبش دانشجوئی ایران در طول هفت بار رای گیری در مجلس رژیم مطلقه فقاهتی برای پنج وزیر پیشنهادی علوم دولت یازدهم (جعفر میلی منفرد، رضا فرجی دانا، محمود نیلی احمد آبادی، فخرالدین دانش آشتیانی و بالاخره محمد فرهادی) آموخت، او را از خواب پنج ساله گذشته خود بیدار کرد چراکه او دریافت که جنگ حیدر نعمتی جناح‌های قدرت بر سر مهار و سرکوب کردن جنبش دانشجوئی تحت شعار خط قرمز فتنه 88 است و لذا تا زمانی که محمد فرهادی تسلیم این استراتژی سرکوب جنبش دانشجوئی توسط اعلام قبول خط قرمز فتنه و رهبری حزب پادگانی خامنه‌ائی نشد، نتوانست از مجلس رژیم مطلقه فقاهتی رای اعتماد بگیرد.

جنبش دانشجوئی ایران به خوبی می‌داند که هم اکنون طبق آمارهای خود رژیم مطلقه فقاهتی بیش از یک میلیون و پانصد هزار نفر فارغ تحصیل بیکار در جامعه ایران وجود دارد که در چهار سال آینده با فارغ التحصیل شدن 4 میلیون و 500 هزار دانشجوی مشغول به تحصیل فعلی، جمعیت ارتش بیکار فارغ تحصیلان دانشگاه‌های ایران به 6 میلیون نفر خواهد رسید.

جنبش دانشجوئی ایران در طول یکسال گذشته در جریان رای گیری برای پنج وزیر علوم دریافت که مشکل عمده رژیم مطلقه فقاهتی نه پرونده هسته‌ائی است، نه رکود و تورم اقتصادی است، نه بیکاری است، نه اسلام داعشی است بلکه مشکل عمده رژیم مطلقه فقاهتی خودآگاهی و رشد جنبش دانشجوئی ایران است؛ لذا به همین دلیل در طول یکسال و نیمی که از عمر دولت یازدهم می‌گذرد این رژیم با حساسیتی که بر وزارت علوم و آموزش و پرورش و ارشاد داشته است، نشان داده است که مشکل عمده‌اش آگاه شدن جنبش دانشجوئی و جنبش دانش آموزی و جنبش اجتماعی است؛ لذا در هر امری که این رژیم حاضر به معامله بشود در خصوص جنبش دانشجوئی و جنبش اجتماعی حاضر به معامله نیست، چراکه حزب پادگانی خامنه‌ائی در 18 تیر 76 و در خرداد 88 فهمید که زمانی که این جنبش حرکت خود را آغاز بکند هیچ سدی را یارای مقاومت در برابر آن نیست، بنابراین از سرچشمه باید آن را خشکانید.

جنبش دانشجوئی در طول 5 سال بعد از جنبش خرداد 88 به درستی درک کرده است که عامل شکست جنبش دانشجوئی در عرصه جنبش اجتماعی 88 یکی نداشتن سازماندهی و تشکیلات سراسری بود و دیگری عدم پیوند جنبش دانشجوئی با جنبش کارگری و جنبش اجتماعی بوده است.

جنبش دانشجوئی ایران در طول جنبش 18 تیرماه 78 به درستی آموخت که تا زمانی که دارای تشکیلات مستقل از جناح‌های قدرت حاکمیت و تشکیلات زرد دست ساخته رژیم مطلقه فقاهتی نشود، نه تنها توانائی هدایت جنبش دانشجوئی را ندارد بلکه مهم‌تر از آن توان هدایتگری جنبش اجتماعی و جنبش کارگری را نیز نخواهد داشت.

جنبش دانشجوئی در جریان جنبش اجتماعی سال 88 دریافت که برای رژیم مطلقه فقاهتی در راستای به زانو درآوردن او همه چیز مباح است. از شکنجه گاه‌های کهریزک و اوین گرفته تا شبیخون به خوابگاه‌ها و تا قتل و تجاوز و غیره T این جنبش به خوبی می‌داند که امروز با 5/4 میلیون نفر دانشجوی دانشگاه‌های کشور بزرگ‌ترین بستر جهت سازماندهی و تشکل دارا می‌باشد. جنبش دانشجوئی ایران می‌داند که در جوامع استبداد زده تاریخی چون جامعه ما تنها صف شکن برای اعتلای جنبش کارگری و جنبش اجتماعی و جنبش دموکراتیک، جنبش دانشجوئی می‌باشد و تا زمانی که جنبش 5/4 میلیون نفری دانشجوئی ایران سونامی وار حرکت نکند نه جنبش کارگری حرکت خواهد کرد و نه جنبش اجتماعی.

جنبش دانشجوئی ایران می‌داند که مسئولیت او تنها به سازماندهی و تشکل خودش خلاصه نمی‌شود بلکه مهم‌تر از آن سازماندهی و هدایت جنبش اجتماعی و پیوند تشکیلاتی با جنبش کارگری جزو مسئولیت او می‌باشد و تا زمانی که این مهم به انجام نرسد هیچ باری در این کشور استبداد زده به منزل نخواهد رسید. جنبش دانشجوئی ایران باید بداند که اگر در جنبش 18 تیر 78 و خرداد 76 و خرداد 88 توان هدایتگری و سازماندهی همراه با استقلال تشکیلاتی می‌داشت همه چیز تمام شده بود و گرنه کار او آنچنانکه در سال‌های گذشته عمر این جنبش دیده‌ایم هموار کردن جاده برای انتقال قدرت به دیگران می‌باشد. شعار آزادی و استقلال و عدالت اجتماعی که بیش از 70 سال است شعار جنبش دانشجوئی ایران می‌باشد، پلاتفرم صد ساله جنبش اجتماعی و جنبش کارگری و جنبش دموکراتیک ایران می‌باشد، جنبش دانشجوئی ایران باید بداند زمانی برای او امکان استقلال تشکیلاتی‌اش که رمز موفقیت تاریخی او می‌باشد تحقق پیدا می‌کند که او بتواند به جای پیوند با بالائی‌های حکومت مطلقه فقاهتی با جنبش‌های اجتماعی و کارگری و دموکراتیک جامعه پیوند پیدا کند.

شعار جنبش دانشجوئی باید شعار جنبش اجتماعی و جنبش کارگری و جنبش دموکراتیک جامعه ما باشد. جنبش دانشجوئی ایران باید هشیار باشد که زمان مصرف او نباید فقط دوران انتخابات تقسیم قدرت بین جناح‌های قدرت حاکم باشد و لذا هر زمانی که هر یک از جناح‌های قدرت مطلقه فقاهتی جهت قشون کشی در برابر جناح دیگر و کسب آراء نیازمند به جنبش 5/4 میلیون نفری دانشجوئی شد با کلید و دستمال بنفش و دستمال سبز به میان دانشجویان بیاید، اما به مجرد اتمام انتخابات و تقسیم قدرت او کلید و دستمال بنفش و سبز خود را در پای حزب پادگانی خامنه‌ائی قرار دهد و منتظر فرمایشات مقام عظمای ولایت جهت انجام تکلیف بشود.

مشکل جنبش دانشجوئی ایران این است که در طول 70 سال گذشته خودش، خودش نبوده است و همیشه این الگوسازی و شخصیت سازی برونی بوده که او آن‌ها را به جای خودش به حساب می‌آورده است. جنبش دانشجوئی ایران باید یاد بگیرد که در نقد قدرت که اصل وظیفه و مسئولیت او می‌باشد نقد را از خودش شروع بکند، یعنی به جنبش کارگری و جنبش اجتماعی و جنبش دموکراتیک جامعه ایران بگوید که ما جنبش دانشجوئی خودمان دارای ضعف و اشکال هستیم ضعف خود ما به این ترتیب است تا جنبش کارگری و جنبش اجتماعی هم از جنبش دانشجوئی بیاموزد که چگونه خود را نقد کند، چراکه تا زمانی که جنبش‌های دانشجوئی و کارگری و دموکراتیک و اجتماعی خودشان یاد نگیرند که خودشان را نقد کنند هیچ نقد برونی نمی‌تواند برای آن‌ها راه گشا باشد و به همین دلیل است که از آنجائیکه در طول 70 سال گذشته هیچگاه جنبش دانشجوئی و کارگری و اجتماعی ایران خودش، خودش را نقد نکرده است و در همین رابطه بوده که این همه نقدهای برونی 70 سال گذشته نتوانسته است کوچک‌ترین تاثیری در هدایتگری جنبش‌های فوق داشته باشد. زیرا به مصداق «از کوزه همان برون تراود که در اوست» همیشه تنها نقد دیالکتیکی است که می‌تواند هدایتگر باشد و لازمه نقد دیالکتیکی هم نقد از درون است، نه نقد از برون نقد از برون تنها دستاوردی که می‌تواند داشته باشد اینکه پیشگامان و پیشکسوتان جنبش را جهت نقد خود آموزش بدهد.

بنابر این تا زمانی که بزرگداشت روز دانشجو به نقد جنبش دانشجو توسط خود جنبش دانشجو نیانجامد تنها یک بزرگداشت صوری و تجلیل از سه شهید می‌باشد و لاغیر و این آفت بزرگ جنبش دانشجوئی ایران است که در میان این همه مراسمی که در طول 61 سال گذشته برای تجلیل از شهدای دانشجوئی برگذار شده است همیشه این افراد شکم سیر بیگانه با درد و درمان جنبش دانشجوئی به سخن گفتن از جنبش دانشجوئی پرداخته‌اند. همان اصحاب قدرتی که بیش از آنکه و پیش از آنکه درد دانشجو را احساس کنند درد به دست آوردن قدرت از دست رفته خود دارند.

به همین دلیل هم است که وقتی هم که می‌خواهند از درد دانشجو صحبت کنند در باب ازدواج و خوابگاه و غذای دانشجو حرف می‌زنند نه خواسته و آرمان جنبش دانشجو، چرا ما ندیدیم که تا کنون در روز 16 آذر خود جنبش دانشجو یا خود دانشجو از درد دانشجو سخن بگوید؟ به خاطر اینکه برای نقد درونی خودمان به دست خودمان ارزشی قائل نیستیم و طبیعی است که تا زمانی که دانشجو و جنبش دانشجو نقد خود را از درون توسط خود دانشجو شروع نکند ره به هیچ جا نمی‌بریم. به امید آن روز.

والسلام