بالاخره آیا جنبش بهار عربی با همه خزانش در کشورهای عربی، در تونس میتواند به گُل بنشیند؟
جنبش دموکراسی خواهانه بهار عربی که از سال 2010 میلادی ( 1389 ه-ش) با قتل آن دانشجوی گارچی از تونس آغاز شد و در 17 دسامبر 2010 میلادی (26 آذر ماه سال 1389 ه.ش) با فرار زین العابدین بن علی دیکتاتور تونس به عربستان سعودی توسط جنبش مردمی خلق تونس به بار نشست و در تاریخ 14 ژانویه 2011 میلادی (24 دیماه 1389) با جایگزینی حزب النهضه تحت رهبری راشد الغنوشی انقلاب تونس رسما پیروزی خود را اعلام کرد که به مدت سه سال رهبری حزب النهضه بر کشور تونس ادامه پیدا کرد، اما از آنجائیکه به موازات پیروزی و تثبیت بهار عربی تحت لوای انقلاب دموکراتیک مردمی تونس در کشور تونس آبشخور اولیه آن این جنبش دموکراسی طلبانه تحت عنوان بهار عربی از مرزهای کشور تونس خارج گردید و به صورت یک طومار در حال باز شدن تقریبا تمامی کشورهای عربی را دچار تغییر و تحول سیاسی کرد چراکه در آغاز قرن بیست و یکم که طومار جنبش بهار عربی از تونس رو به اعتلا گذاشت، بیماری و افت مشترکی که تمامی کشورهای منطقه و به خصوص کشورهای عربی را زمین گیر کرده بود حاکمیت نظامهای توتالیتر وابسته و دیکتاتور و مستبد بود که توسط اختناق و سرنیزه حاکمیت فاشیستی و ضد خلقی خود را بر خلق محروم و مظلوم خود تحمیل کرده بودند.
لذا در این رابطه بود که جنبش دموکراسی طلبانه مردم تونس در سال 2010 مانند یک کبریتی بود که به انبار باروت کشورهای عربی برخورد کرد و به همین دلیل به یکباره تقریبا تمامی کشورهای عربی را شعله ور ساخت. ولی هر چند شرایط عینی جهت اعتلای جنبش دموکراسی خواهانه بهار عربی در تمامی کشورهای عربی به علت حاکمیت بی چون و چرای نظامهای توتالیتر سیاسی عرب فراهم بود - مانند انقلاب ضد استبدادی 22 بهمن 57 جامعه خودمان - فقدان شرایط ذهنی اعم از تئوری و برنامه انقلابی و رهبری سازمانگر دموکراتیک جهت هدایت این جنبش در کشورهای عربی باعث گردید تا مهمترین آسیب و آفت و بیماری جنبش بهار عربی که فقدان و خلاء هژمونی صالح و هدایتگر و سازمانگر و دارای تئوری و برنامه بود، به شدت ظاهر شود و همین خلاء هژمونی انقلابی و سازمانگر مسلح به تئوری انقلابی و برنامه کوتاه مدت و درازمدت بود که جنبش دموکراسی طلبانه بهار عربی را به انحراف بکشاند و آنچنانکه در انقلاب ضد استبدادی بهمن ماه 57 جامعه و مردم خودمان مشاهده کردیم این جنبش به جای اینکه در خدمت مردم و آرمان و ایدههای مردمی خلق عرب قرار بگیرد در خدمت متولیان قدرت و مذهب و سرمایه جهانی قرار گرفت.
بدین ترتیب بود که مانند انقلاب 57 خودمان هژمونیهای از راه رسیده که عکس آنها توسط این مردم محروم در سطح ماه قرار گرفته بودند، صاحب دستاوردهای جنبش و انقلاب این مردم شدند و بدین ترتیب در غیبت تودهها در آشپزخانههای خود، قدرتهای باد آورده زر و زور و تزویر را تقسیم باز تقسیم کردند که این امر باعث گردید تا از خود کشور تونس که آبشخور تکوین این جنبش بود تا کشورهای بعدی جنبش بهار عربی مثل مصر، لیبی، بحرین، یمن، اردن و بالاخره سوریه از همان آغاز تکوین و پیدایش گرفتار انحراف بشود. مذهبی و مسلمان بودن خواستگاه ذهنی جنبش بهار عربی باعث گردید که تقریبا تمامی کشورهائی که تومار جنبش بهار عربی در آنها باز شد مذهب و اسلام به عنوان عامل اصلی انگیزاننده ذهنی آنها گردد که خود این امر بسترساز ظهور و کسب قدرت نهضت اخوانالمسلمین در کشورهای منطقه از ترکیه تا تونس و مراکش و لیبی و مصر و حتی نوار غزه شد، چراکه خلاء هژمونی هدایتگر انقلابی از یک طرف و مذهبی و مسلمان بودن مردم از طرف دیگر باعث گردید تا جنبش اخوانالمسلمین که نخستین و تنها جریان حامی اسلام حکومتی بود در جهان تسنن پا به پای پیشرفت بهار عربی سکاندار قدرت در این کشورها بشود.
قابل ذکر است که جنبش اخوانالمسلمین در آغار قرن بیستم توسط سید قطب و حسن البنا در چارچوب اسلام فقاهتی و اسلام حکومتی در مصر پایه گذاری گردید و از آنجائیکه اسلام حکومتی و فقاهتی اخوانالمسلمین حسن البنا و سید قطب از همان آغاز در راستای کسب قدرت و حکومت دشمنان عمده خود را ناسیونالیسم عرب و صهیونیسم تبیین میکردند و در آرایش و تکفیر فقهی این دشمنان، دشمن عمده و اولیه خود را ناسیونالیسم ترقی خواه عرب که به رهبری جمال عبدالناصر به صورت یک جنبش ضد صهیونیستی و ضد امپریالیستی درآمده بود، اعلام میکردند و همین امر باعث گردید تا جنبش اخوانالمسلمین از همان آغاز تکوین خود توسط سردمداران خود که در راس آنها سید قطب قرار داشت به انحراف کشیده شود و به صورت سلاحی بر علیه نهضت ترقی خواهانه ضد امپریالیستی و ضد صهیونیستی ناسیونالیست عربی که متاثر از نهضت مقاومت ملی دکتر محمد مصدق بود درآید و همان ضربهائی که کاشانی و بروجردی و فلسفی و حوزه فقاهتی قم و فدائیان اسلام بر نهضت ترقی خواهانه مقاومت ملی ضد امپریالیستی و ضد استبدادی مصدق وارد کردند، اینان بر نهضت ناسیونالیستی ترقی خواهانه ضد امپریالیستی و ضد صهیونیستی جمال عبدالناصر در جهان عرب وارد کردند، تا آنجا که جمال عبدالناصر علی رغم میل باطنی خود به مبارزه و جنگ با این جریان پرداخت و رهبران آنها از جمله سید قطب را اعدام کرد.
بنابراین بزرگترین انحراف نهضت اخوانالمسلمین از همان آغاز تکوین عبارت بود از:
1 - تکیه بر اسلام فقاهتی جهت تکوین اسلام حکومتی، آنچنانکه که خمینی بعدا این رویکرد به فقه و حکومت در تئوری ولایت فقیه خود از اخوانالمسلمین وام گرفت.
2 - تکیه بر سلاح تکفیر فقهی جهت مقابله با دشمنان سیاسی خود، آنچنانکه بعدا خمینی در تکفیر دکتر محمد مصدق رهبر مقاومت ملی ایران این رویکرد فقهی تکفیری از اخوانالمسلمین وام گرفت.
3 - اولویت دادن جنبش ترقی خواه ناسیونالیست عربی جمال عبدالناصر در آرایش دشمنان خود به عنوان دشمن عمده، آنچنانکه خمینی در اواخر سال 59 و اوایل سال 60 با مرتد اعلام کردن جبهه ملی در قضیه لایحه قصاص این رویکرد از اخوانالمسلمین وام گرفت.
لذا به همین دلیل به موازات تکوین اسلام حکومتی اخوانالمسلمین که همان اسلام فقاهتی حکومتی شده اسلام حوزههای فقهی بود که از بعد از فروپاشی امپراطوری عثمانی که همان اسلام حکومتی خلافتی بود به عنوان آلترناتیو خلافت عثمانی در کشورهای مسلمان اعم از شیعه و سنی جاری و ساری گردید که تئوری ولایت فقیه خمینی مولود شیعی شدن همین تئوری اسلام حکومتی اخوانالمسلمین بود که اندیشه آن از طریق نواب صفوی که در مصر در مکتب رهبران اخوانالمسلمین تلمذ کرده بود به خمینی منتقل گردید و او برای اولین بار در تاریخ اسلام فقاهتی حوزههای فقهی شیعه که از قرن چهارم توسط شیخ طوسی بنیان گردید، با تاسی عنوان ولایت فقیه از ملا احمد نراقی آخوند دوران فتحعلی شاه قاجار و جایگزین کردن تبیین کلامی به جای تبیین فقهی ملا احمد نراقی تئوری اسلام حکومتی در حوزههای فقاهتی شیعه مطرح کرد.
البته از همان آغاز تئوری ولایت فقیه خمینی مانند تئوری اسلام حکومتی اخوانالمسلمین با مخالفت اکثریت قریب به اتفاق مراجع و روحانیت حوزههای فقهی شیعه روبرو شد، ولی به علت خلاء هژمونی هدایتگر و انقلابی و سازمانگر جنبش ضد استبدادی مردم ایران در سال 57 خمینی با تکیه بر روحانیت سنتی حوزه بدون هیچگونه تئوری و برنامه از پیش تعیین شده توانست تئوری اسلام حکومتی خود را با کسب هژمونی انقلاب ضد استبدادی مردم ایران به صورت قانون و نظام درآورد که این موضوع کم پیروزی برای او نبود، همان کاری که اخوانالمسلمین در ترکیه، نوار غزه، مصر و تونس راشد الغنوشی و مراکش و لیبی و سوریه و حتی قطر دنبال آن بوده و هستند.
به هر حال جنبش بهار عربی در عرصه خلاء هژمونی هدایتگر انقلابی بسترساز اعتلای دوباره نهضت اخوانالمسلمین در کشورهای منطقه خاورمیانه شد و همین اعتلای دوباره نهضت اخوانالمسلمین بود که مانند انقلاب ضد استبدادی 57 مردم ایران به شدت جنبش بهار عربی را آسیب پذیر کرد. قابل توجه است که قبل از پیروزی حزب النهضه در تونس که از شاخههای اخوانالمسلمین میباشد، حزب عدالت و توسعه ترکیه به رهبری رجب طیب اردوغان اولین جریان اخوانالمسلمین بود که به صورت رسمی توانست بر قدرت سیاسی یک کشور سوار گردد و به این ترتیب حزب النهضه به رهبری راشد الغنوشی پس از حزب عدالت و توسعه رجب طیب اردوغان در ترکیه دومین شاخه اخوانالمسلمین بود که از تاریخ 14 ژانویه 2011 یا 24 دیماه 1389 به مدت سه سال بر تونس حاکمیت کرد و در ادامه آن بود که توسط انتخابات 17 ژوئن 2012 مصر با پیروزی دکتر محمد مرسی عیسی العیاط بر رقیب خود دکتر احمد محمد شفیق با 13 میلیون و 230 هزار 131 رای یعنی 7/51% آراء مردم مصر سومین شاخه اخوانالمسلمین به حاکمیت سیاسی دست پیدا کرد و باز در ادامه این پیروزیهای سیاسی اخوانالمسلمین بود که جریانهای وابسته به جنبش اخوانالمسلمین جهت کسب قدرت سیاسی در بستر جنبش بهار عربی در کشورهای دیگر عرب مثل لیبی، مراکش، قطر، نوار غزه توسط حماس و سوریه فعال شدند و البته به موازات این و حتی قبل از آن جریان نهضت سلفیه که از جریانهای انشعابی همین نهضت اخوانالمسلمین تحت مدیریت القاعده به رهبری بن لادن و ایمن الظواهری بودند و از زمان پیروزی طالبان بر افغانستان و در ادامه آن 11 استامیر 2001 حرکتی جهت کسب زنجیرهائی قدرتهای سیاسی کشورهای سنی مذهب شروع کردند.
به همین دلیل این جریان که بعدا با نام جریان تکفیری مشهور شدند در بستر جنبش بهار عربی پا به پای نهضت اخوانالمسلمین به عنوان یک آلترناتیو هژمونی سعودیها بر جهان تسنن و هلال شیعه وارد کارزار سیاسی و نظامی در سطح بینالمللی شدند و تلاش همه جانبه جهت کسب قدرتهای سیاسی از خود نشان میدهند که پروسه تکوین هیولای داعش در این زمان در همین رابطه قابل تفسیر و تبیین میباشد. البته قهرآمیز بودن استراتژی و تاکتیک جریان تکفیری باعث گردیده که هژمونی این جریان بر جنبش بهار عربی از بدو ورود این جنبش به لیبی از گردونه اولیه خود خارج شود و شکل قهرآمیز و آنتاگونیستی به خود بگیرد که همین امر بسترساز دخالت و تجاوز نظامی و سیاسی قدرتهای امپریالیستی به رهبری امپریالیسم آمریکا که از بعد از فروپاشی شوروی و بلوک شرق در دهه آخر قرن بیستم تحت نظم جدید بینالمللی به صورت تک سوار رهبری نظم جهانی را بدست گرفته بود، فراهم کرد.
بنابراین از همان آغاز تکوین جنبش بهار عربی آنچه که در رابطه با هژمونی تحمیلی این جنبش قابل توجه بود، عملکرد دو گانه دو شاخه سلفیه یا تکفیری و اخوانالمسلمین بود. چراکه برعکس جریان سلفیه تحت رهبری القاعده و ایمن الظواهری که از شاگردان و همراهان سید قطب بنیانگذار اخوانالمسلمین بوده است و جهت کسب قدرت سیاسی معتقد به برخورد قهرآمیز و ترور و آنتاگونیستی در اشکال مختلف آن هستند، جریان اخوانالمسلمین در تمام شاخههای مختلف آن از حزب عدالت و توسعه ترکیه گرفته تا حزب النهضه تونس و حزب عدالت و آزادی مصر و غیره بر استراتژی مبارزه پارلمانتاریستی تکیه دارند.
در همین رابطه است که در تونس پا به پای حزب النهضه جریان انصار الشریعه که از شاخههای القاعده میباشند در مناطق محروم کشور تونس مثل کسرین و بوزید و فقزه که در مرزهای توس و لیبی است، رشد کردند و آنچنان حرکت آنها فراگیر شد که در زمان سه ساله دولت حزب اسلامی النهضه دامنه حرکت خودشان را تا پایتخت تونس گسترش دادند و اقدام به ترور رهبران سیاسی تونس کردند که از جمله آنها میتوان به ترور دو رهبر سیاسی تونس یعنی شکری بلعید در فوریه 2013 (بهمن ماه 91) و محمد براهیمی در ژوئیه 2013 (تیرماه 1389) اشاره کرد - که شکری بلعید رهبر حزب جبهه مردمی بود و محمد براهینی از نمایندگان مجلس تونس اشاره کرد - و همین دو ترور توسط گروه تروریستی انصار الشریعه باعث گردید تا دولت حزب النهضه به رهبری راشد الغنوشی که پس از انتخابات مجلس موسسان در اکتبر 2011 توسط اکثریتی متشکل از سه حزب به رهبری حزب النهضه به مدت سه سال توانست حکومت تونس را بدست بگیرد، گرفتار بحران سیاسی شد که البته در چارچوب همین بحران سیاسی معلول ترورهای انصار الشریعه باید به ناتوانی حزب النهضه و راشد الغنوشی در رسیدگی به امور اقتصادی کشور و مقابله با بیکاری و فقر و عقب ماندکی اشاره کنیم که آنچنانکه راشد الغنوشی میگفت «ما از اقتصاد سر در نمیآوردیم» لذا این همه باعث گردید تا شرایط برای بازگشت لیبرالها در تونس فراهم بشود و به همین دلیل است که حزب نو پای ندای تونس به رهبری الباجی قائد السیسی شخصیت لیبرال دوران حبیب بورقبه توانست به تدریج بر موج نارضایتی مردم تونس از حزب النهضه و حکومت اسلام گرایان سوار بشود، چراکه این حزب توانست در چارچوب پلاتفرم سه مؤلفهائی:
1 - استقلال ملی، 2 - دولت مدنی مدرن، 3 - حقوق زنان، حتی طیف قدرتمندی از نیروهای چپ سندیکائی به همراه نیروهای وابسته به رژیم دیکتاتور فراری زین العابدین بن علی را جذب خود نماید و به همین علت در انتخابات مجلس قانون گذاری تونس که روز 4 آبان (26 اکتبر 2014) در تونس برگزار شد، حزب لیبرال ندای تونس با 38% آراء و کسب 83 کرسی از حزب النهضه با 31% آراء و کسب 69 کرسی پیشی گرفت و همین امر باعث گردید که در انتخابات 2 آذر (23 نوامبر 2014) ریاست جمهوری تونس کاندیدای حزب ندای تونس از حزب النهضه پیشی بگیرد، هر چند که این انتخابات به دوره دوم کشیده شد ولی برای فهم وازدگی مردم تونس از سیاست اسلام گرایانه النهضه کافی است که بدانیم در انتخابات 4 آبان (21 اکتبر 2014) تعیین نمایندگان مجلس قانونگذاری تونس جوانی به نام سلیم رحیمی که صاحب کلوپ افریقائی فوتبال میباشد، توانست 8/7% آراء و 17 کرسی مجلس و 6% آراء انتخابات ریاست جمهوری را به دست بیاورد و این در شرایطی است که درصد شرکت کننده در انتخابات ریاست جمهوری 64% میباشد و در همین رابطه بد نیست که بدانیم که حزب ندای تونس یعنی حزب برنده انتخابات و پیروز میدان علاوه بر اینکه توسط قدرتهای خارجی حمایت مالی و تدارکاتی میشود، در داخل نیز از طرف بازماندگان رژیم ضد خلقی بن علی ساپورت میگردد و به این علت است که در دور انتخابات ریاست جمهوری تونس الباجی قائد السیسی رهبر حزب ندای تونس شانس بیشتری برای پیروزی دارد.
حال سوال بزرگی که در این رابطه مطرح میشود اینکه چرا پروسه گذار تونس از بعد از انقلاب 2011 تا مرحله انتقال فعلی توسط حزب النهضه در مجموع منفی بوده است؟ البته دلیل فرو نرفتن تونس در خشونتهای مذهبی و سیاسی و ترور مانند سوریه و علت اینکه تونس مانند مصر گرفتار کودتا و حاکمیت نظامی نشد و علت اینکه انقلاب تونس مانند لیبی قبل از زایمان سقط نکرد حضور کم رنگ ارتش و قدرت جامعه مدنی در تونس میباشد. به همین دلیل تونس در میان کشورهای عربی موضوع جنبش دموکراسی طلبانه بهار عربی یک استثناء میباشد، چرا که در پروسه سه ساله بعد از انقلاب خود صاحب یک قانون اساسی شد که مورد توافق همه گروهها و گرایشهای حزبی میباشد و همین قانون اساسی مورد توافق همه است که باعث شده تا تونس نقطه آغاز برای راهی نو در جهان عرب بشود.
والسلام