آیا ققنوس جنبش کارگری ایران پرواز تاریخی خود را دوباره از سر می‌گیرد؟

الف – مشکل کلیدی جنبش کارگری ایران در شرایط فعلی: شاید اگر بخواهیم از منظر آسیب‌شناسی کل آفت‌های جنبش‌های سه گانه اجتماعی و دموکراتیک و کارگری ایران در شرایط فعلی آرایش دهیم به یک آفت و بیماری مشترک بین سه جنبش مختلف ایران دست پیدا می‌کنیم که آن بیماری و آفت مشترکی که همه جنبش‌های سه گانه فوق با آن دست به گریبان می‌باشند، بیماری و آفت عدم تشکل مستقل و عدم دارا بودن تشکیلات سراسری است، چراکه هم جنبش دانشجوئی و هم جنبش زنان و هم جنبش اجتماعی و هم جنبش کارگری همه و همه در جامعه امروز ایران به علت بیماری عدم تشکیلات مستقل و سازماندهی سراسری در رنجی هدف سوز به یک جنگ فرسایشی با رژیم مطلقه فقاهتی گرفتار شده‌اند، چراکه عدم دارا بودن تشکیلات مستقل و سراسری،

از یک طرف بسترساز نهادینه کردن تشکیلات زرد دولتی در اشکال مختلف و با نام‌های رنگارنگ در عرصه جنبش دانشجوئی و جنبش کارگری ایران توسط حکومت مطلقه فقاهتی شده است و از طرف دیگر همین عدم دارا بودن تشکیلات مستقل و سراسری همراه با نهادینه شدن تشکیلات زرد دولتی در عرصه جنبش دانشجوئی و جنبش کارگری باعث ایجاد تفرقه و پراکندگی در صفوف جنبش دانشجوئی و جنبش کارگری ایران هم در رابطه این دو جنبش با هم و هم در عرصه داخلی هر کدام از جنبش‌های فوق شده است.

همین پراکندگی و تفرقه در صفوف جنبش دانشجوئی و کارگری باعث گردیده که در طول 36 سال گذشته تمامی مبارزات جنبش کارگری و جنبش دانشجوئی ایران به شدت در برابر ترفندهای رژیم مطلقه فقاهتی حاکم ضربه پذیر گردند و بدین ترتیب است که آفت استراتژیک عدم تشکیلات مستقل و سراسری جنبش کارگری باعث گردیده است تا پس از 36 سال مبارزات پیگیر جنبش کارگری ایران مبارزات کنونی کارگران ایران با خواست پیگیری حداقل مطالبات صنفی که عبارتند:

1 - دریافت دستمزدهای معوقه خود که گاها حتی تا 24 ماه هم تاخیر در پرداخت وجود دارد و خود این امر باعث شده تا این حداقل حقوقی که در سال 93 روزانه 202979 ریال می‌باشد و پاسخگوی یک زندگی بخور و نمیر هم نیست با این تاخیر در پرداخت کارگران از حداقل خط بقاء به خط فنا کشیده شوند.

2 - ممانعت از اخراج گسترده کارگران تحت عنوان تعدیل نیرو و ورشکستگی کارخانه‌ها و کارگاه‌ها که امروز در کانتکس رکود فراگیر اقتصادی و واردات کالاهای قاچاق و برتری و سلطه آن‌ها بر عرضه و تولید در اقتصاد ایران به صورت یک اپیدمی فراگیر درآمده است.

3 - مبارزه با تحمیل قراردادهای موقت بر بیش از 90% کارگران ایران که در چارچوب ماده 24 و ماده 27 قانون کار دست کارفرما را جهت اخراج کارگران در هر زمانی که طلب کند، باز می‌گذارد و این موضوع زمانی جایگاه ضد کارگری خود را به نمایش می‌گذارد که دریابیم که از زمانی که رژیم مطلقه فقاهتی در مقدمه برنامه سوم پنجساله اقتصادی خود با خارج کردن کارگاه‌های کمتر از ده نفر از مشمولیت قانون کار، دست کارفرمایان کارگاه‌های زیر ده نفر را جهت هر گونه برخورد ضد انسانی با کارگران باز گذاشت، آنچنانکه امروز 90% کارگران ایرانی توسط قراردادهای موقت موضوع ماده 7 و ماده 11 قانون کار از امنیت شغلی محروم هستند، با اعلام مقدمه برنامه سوم کارگران کارگاه‌های زیر ده نفر که بیش از 40% کل کارگران ایران را تشکیل می‌دهند از هرگونه قرارداد و حمایت قانون حتی به شکل همین قراردادهای موقت و سفید امضا هم محروم شدند.

4 - مبارزه در راه ایجاد تشکیلات مستقل از کارفرما و تشکیلات زرد دولتی تحت عنوان‌های رنگارنگ خانه کارگر و شوراهای کارگری و بسیج کارگری و غیره، زیرا طبقه کارگر ایران که امروز با اعضاء خانواده خود بیش از 40 میلیون نفر از جمعیت 75 میلیونی ملت ایران را تشکیل می‌دهند به علت عدم دارا بودن تشکیلات مستقل که حافظ منافع آن‌ها در برابر دولت و کارفرما باشد، به علت اینکه تشکیلات زرد دولتی به صورت تسخیری از منافع آن‌ها می‌خواهند حمایت کنند از آنجائیکه حکومت مطلقه فقاهتی ایران به عنوان بزرگ‌ترین کارفرما می‌باشد، با عنایت به اینکه چاقو هرگز حاضر نمی‌شود تا دسته خود را ببرد این امر باعث شده تا تشکیلات زرد دولتی کارگران از خانه کارگر گرفته تا بسیج کارگری و شورای اسلامی کارگران در زمان تعیین حداقل دستمزد موضوع ماده 41 قانون کار همه در راستای منافع دولت و کارفرما عمل کنند که خروجی نهائی این امر این خواهد شد که برای 40 میلیون خانواده طبقه کارگر ایران راهی جز تسلیم در برابر تصمیمات شورایعالی کار در تعیین حداقل دستمزد که تعیین کننده خط بقا و حداقل معیشت بخور و نمیر کارگران می‌باشد، باقی نماند.

در این رابطه است که تا زمانی که طبقه کارگر ایران تشکیلات مستقل به خود که حامی منافع او باشد صاحب نشود، نمی‌تواند انتظار دستیابی به حقوق حقه خود داشته باشد. بنابراین مشکل کلیدی جنبش کارگری ایران در طول 36 سال گذشته که‌ام الافات و مادر همه مرض‌های این جنبش می‌باشد موضوع عدم دارا بودن تشکیلات مستقل سندیکائی و اتحادیه‌ائی و تشکیلات سراسری است که تا زمانی که طبقه کارگر ایران نتواند به این اهرم قدرت دست پیدا کند، تمامی مبارزات حق طلبانه و صنفی او محکوم به شکست خواهد بود و البته خود این امر بیانگر آن است که وجود تشکیلات مستقل و سراسری کارگری و قدرتمند تا چه اندازه می‌تواند باعث ایجاد تحول کیفی جنبش کارگری ایران در عرصه خواسته صنفی و سیاسی و مبارزه طبقاتی او بشود.

ب – علت فقدان تشکیلات مستقل و سراسری طبقه کارگر ایران: قبل از اینکه به بررسی این موضوع بپردازیم باید به این نکته توجه داشته باشیم که علت محوری و اصلی فقدان تشکیلات مستقل و سراسری در جنبش‌های سه گانه اجتماعی و دموکراتیک و کارگری بازگشت پیدا می‌کند به یک خلاء تاریخی در مبارزات عدالت‌خواهانه و آزادی‌خواهانه و رهائی‌بخش ملت ایران و آن اینکه در طول تاریخ گذشته مبارزات ملت ایران با اینکه انقلاب مشروطیت ایران در سال 1906 سرآغاز تمامی انقلابات دموکراسی طلبانه کشورهای پیرامونی بوده است، ولی حداقل در طول بیش از صد سالی که از جنبش دموکراتیک ملت ایران می‌گذارد این ملت هنوز نتوانسته است حتی برای مدت موقتی هم که شده تجربه یک جامعه دموکراتیک داشته باشد که بی شک این فقدان تجربه جامعه دموکراتیک برای ملت ایران حامل بسی هزینه‌های طاقت سوز شده است، چراکه اساس و عامل اصلی یک جامعه دموکراتیک نهادهای مدنی آن جامعه می‌باشد بطوریکه بدون تکوین نهادهای مدنی در یک جامعه هرگز امکان تکوین جامعه دموکراتیک وجود ندارد که این امر معرف آن است که تکوین جامعه دموکراتیک معلول یک پروسه دموکراتیک از پائین به بالا می‌باشد نه یک پروسه دسپاتیزم از بالا به پائین، آنچنانکه در جامعه امروز ایران شاهد آن هستیم.

البته نقش احزاب یقه آبی (نه احزاب یقه سفید طبقه حاکم) در تکوین جامعه دموکراتیک در چارچوب همین تکوین نهادهای مدنی تعریف می‌شود، به همین دلیل از آنجائیکه تاریخ ملت ایران حداقل در طول بیش از صد سال گذشته مبارزه دموکراسی خواهانه خود از انقلاب مشروطیت تا انقلاب ضد استبدادی 22 بهمن و تا جنبش دوم خرداد 76 و جنبش اجتماعی خرداد 88 نتوانسته است حتی برای مدت محدودی هم که شده جامعه دموکراتیک را تجربه کند تا در بستر آن، این ملت بتواند دموکراسی به صورت عینی و نهادینه شده تجربه کند و طبقه کارگر ایران بتواند تشکیلات مستقل سندیکائی و اتحادیه‌ائی و سراسری تجربه کنند و پائینی‌های جامعه بتوانند توسط شوراهای تکوین یافته از پائین قاعده جامعه جهت وادار کردن بالائی‌های حکومت به تقسیم قدرت و مشارکت وارد چالش بشوند؛ لذا تا زمانی که این تشکیلات مستقل و سراسری طبقه کارگر در چارچوب تکثر نهادهای مدنی تکوین پیدا نکنند هرگز نمی‌توان سخن از اجتماعی کردن قدرت که همان تعریف و معنی دموکراسی و سوسیالیسم است به میان آورد.

البته همین جایگاه تشکیلات مستقل سندیکائی و اتحادیه‌ائی و سراسری طبقه کارگر در چارچوب تکثر نهادهای مدنی خود بسترساز جامعه دموکراتیک و سوسیالیسم نیز می‌گردد، به همین دلیل هیئت‌های حاکمه توتالی‌تر و طبقه حاکمه استثمارگر در طول تاریخ گذشته ایران مانع از تکوین تشکیلات مستقل و سراسری گروه‌های دموکراسی خواهان و سوسیالیست طلبانه ملت ایران شده‌اند، به همین دلیل است که ما می‌بینیم که فقدان تشکیلات مستقل و سراسری نه تنها بیماری و آفت امروز جنبش کارگر ایران می‌باشد بلکه تمام جنبش‌های سه گانه اجتماعی و دموکراتیک و سوسیالیستی یا کارگری جامعه ایران در طول بیش از صد ساله گذشته از این بیماری مزمن در رنج استخوان سوز بوده‌اند و طبیعتا تا زمانی که جنبش ایران و در راس آن‌ها جنبش طبقه کارگر ایران نتواند خود را از این آفت نجات بدهد امکان تحقق جامعه دموکراتیک و سوسیالیستی برای ملت ایران وجود ندارد و باز در این رابطه بوده که هیئت‌های حاکمه و طبقه حاکمه ایران در طول بیش از صد سال گذشته جهت سرکوب ایده‌های دموکراسی طلبانه و سوسیالیستی پیشگامان، سرکوب حرکت تشکیلات مستقلانه و سراسری گروه‌های پائینی اجتماعی و در راس آن‌ها طبقه کارگر در دستور کار خود قرار داده‌اند.

به عبارت دیگر با یک نگاه اجمالی به تاریخ بیش از صد سال گذشته ملت ایران و در راس آن‌ها طبقه کارگر ایران عامل اصلی سد راه تکوین تشکیلات مستقل و سراسری گروه‌های دموکراتیک جامعه و در راس آن‌ها طبقه کارگر فشار سیاسی و سرکوب سیستماتیک حکومت‌های توتالی‌تر حاکم بر مردم ایران بوده است نه فقدان آگاهی یا عدم وجود پیشگامان ملت و یا عدم توانائی گروه‌های اجتماعی جهت تکوین تشکیلات مستقل و سراسری و بدین ترتیب است که تا زمانی که این اختناق و سرکوب سیستماتیک حکومت‌های توتالی‌تر ایران از بین نرود امکان دستیابی برای گروه‌های دموکراتیک جامعه ایران که در راس آن‌ها طبقه کارگر و جنبش دانشجوئی قرار دارد، به تشکیلات مستقل و سراسری نیست و البته دلیل اصلی این امر هم آن است که تحقق تشکیلات مستقل و سراسری تنها در کانتکس یک مبارزه علنی امکان پذیر می‌باشد و بدون مبارزه علنی بدلیل اینکه هزینه مبارزه مخفی بالا می‌رود امکان تکوین تشکیلات مستقل و سراسری برای گروه‌های دموکراتیک و در راس آن‌ها جنبش طبقه کارگر وجود ندارد.

باز در همین رابطه است که گروه‌های دموکراتیک ایران و در راس آن‌ها جنبش دانشجوئی و جنبش کارگری و جنبش اجتماعی به مجرد اینکه وارد فعالیت می‌شوند از همان زمانی که استارت مبارزه می‌زنند مبارزه‌شان سیاسی می‌گردد و اصلا نمی‌توانند مانند کشورهای متروپل دارای مبارزه صنفی صرف باشند زیرا به مجرد ورود به مبارزه، این‌ها به درستی درمی‌یابند که نیاز به تشکیلات مستقل سراسری دارند و به درستی می‌فهمند که بدون تشکیلات مستقل و سراسری امکان دستیابی به حداقل حقوق صنفی که تعیین حقوق و دستمزدشان در شورایعالی کار می‌باشد، ممکن نیست. به همین دلیل است که طبقه کارگر نیاز پیوند با مبارزات گروه‌های دیگر اجتماعی مانند جنبش دانشجوئی و جنبش اجتماعی احساس می‌کند و به همین دلیل نیاز به تشکیلات مستقل و سراسری نه تنها موضوع مورد نیاز جنبش کارگری ایران برای کسب مطالبات صنفی‌اش است، مهم‌تر از آن نیاز به تشکیلات مستقل و سراسری گروه‌های اجتماعی و دموکراتیک و جنبش کارگری تنها بستر جهت تکوین جامعه دموکراتیک می‌باشد و به همین دلیل در یک رابطه قیاسی بین جامعه ایران و جامعه کشورهای متروپل به درستی درمی‌یابیم که در کشورهای متروپل از آنجائیکه طبقه بورژوازی و سرمایه‌دار کشورهای متروپل جهت تثبیت حاکمیت استثمارگرانه خود بر جامعه، معتقد به لیبرالیسم هستند به علت اینکه مولفه‌های مبانی تئوری لیبرالیسم عبارتند از:

1 - تکیه بر حقوق و آزادی فردی و شهروندی.

2 - تکیه بر بازار آزاد.

3 - تکیه بر قانون به عنوان عامل بسترساز آزادی فردی و اجتماعی.

4 - محدودیت نقش دولت و عدم مداخله دولت.

5 - مقدس شمردن مالکیت خصوصی، این امر باعث می‌شود تا در چارچوب تئوری لیبرالیسم طبقه بورژوازی کشورهای متروپل سرمایه‌داری جهت تضعیف دولت برای نهادهای مدنی و از جمله تشکیلات صنفی طبقه کارگر ارزش وجود قائل شوند. به همین ترتیب در این رابطه است که در تمامی کشورهای متروپل طبقه کارگر یا جنبش کارگری دارای تشکیلات مستقل و سراسری می‌باشند و همین وجود تشکیلات مستقل و سراسری جنبش کارگری در کشورهای متروپل است که باعث می‌گردد تا مبارزات صنفی آن‌ها در راه تحقق مطالبات اقتصادی و طبقاتی به موفقیت برسد و کارگر کشور متروپل بتواند به راحتی به خواسته‌های صنفی خود دست پیدا کند اما در جوامع کشورهای پیرامونی از جمله جامعه ایران بد لیل اینکه حاکمیت‌های توتالی‌تر هر گونه تشکیلات مستقل و سراسری به عنوان آلترناتیو حکومت خود تلقی می‌کنند، لذا این امر باعث می‌گردد تا آن‌ها منهای هر گونه خواسته صنفی توسط خواسته تشکیلات مستقل و سراسری طبقه کارگر حاکمیت خود را در خطر ببینند و همین موضوع باعث می‌گردد زمانی که ما در یک رابطه قیاسی جامعه خودمان با کشورهای متروپل مقایسه می‌کنیم چنین فکر کنیم که بالاخره رژیم مطلقه فقاهتی تحت فشارهای بین‌المللی و فشار سازمان جهانی کار مجبور می‌شود تکوین تشکلات مستقل و سراسری کارگری را بپذیرد که خود این تصور از رژیم مطلقه فقاهتی داشتن شیپور را از دهان گشادش نواختن است.  

ج – پارادوکس جنبش کارگری ایران: بنابراین جنبش کارگری ایران اکنون در برابر یک پارادوکس قرار گرفته است چراکه از یک طرف به علت فقدان تشکیلات مستقل و سراسری مبارزه صنفی او به صورت پراکنده صنوفی انجام می‌گیرد که حاصل این امر عدم دستیابی آنها به مطالبات قانونی صنفی شان می‌شود و در همین رابطه است که فقدان تشکیلات مستقل و سراسری باعث گردیده است تا مطالبات طبقه کارگر ایران در همان سطح اولیه صنفی مثل دستیابی به حقوق معوقه خود یا مبارزه با اخراج‌های بی رویه کارفرمایان در عرصه رکود اقتصادی حاکم بر اقتصاد ایران و مخالفت با قراردادهای موقت و غیره باقی بماند.

از طرف دیگر به علت اینکه در شرایط فعلی ایران عرصه مبارزه صنفی امکان دستیابی به تشکیلات مستقل کارگری و تشکیلات سراسری سندیکائی و اتحادیه‌ائی برای او فراهم نمی‌کند، چراکه دستگاه حکومت مطلقه فقاهتی در طول 36 سال گذشته نشان داده است که هر گونه مبارزه کارگری در راستای نیل به تشکیلات مستقل و سراسری سندیکائی و اتحادیه‌ائی به عنوان مبارزه سیاسی و آلترناتیوی قدرت حاکمیت خود تلقی می‌کند آنچنانکه در خصوص مبارزه سندیکائی شرکت واحد و نیشکر هفت تپه دیدیم که رژیم مطلقه فقاهتی جهت سرکوب مبارزه سندیکائی شرکت واحد و هفت تپه با تمام توان تشکیلاتی و امنیتی و نظامی و انتظامی حزب پادگانی خامنه‌ائی جهت سرکوب اعتصاب و اعتراض این سندیکا به صورت عریان وارد صحنه شد و در حداقل زمان ممکن با دستگیری مهره‌های کلیدی آن‌ها کشتی اعتراض و اعتصاب آن‌ها را به گل نشاند و در آنجا رژیم مطلقه فقاهتی و دستگاه حکومت نشان داد که خود را به عنوان تنها مخاطب مبارزه سندیکائی کارگران می‌داند و البته این آش زمانی شوری آن بیشتر احساس می‌شود که دریابیم این رژیم حتی در عرصه حرکت مستقلانه طبقه کارگر ایران در برابر تشکیلات حکومت ساخته زرد خانه کارگر و شوراهای اسلامی کارگری و بسیج کارگری و انجمن‌های اسلامی کارگری حاضر به ارائه مجوز یک راه‌هپیمائی به کارگران و یا تظاهرات صنفی در روز جهانی کارگر نیست.

بطوریکه بارها و بارها تجربه کرده‌ایم که نهادهای رژیم قبل از اول ماه مه یا 11 اردیبهشت که روز جهانی کارگر می‌باشد ابتدا نسبت به تظاهرات مسالمت آمیز مستقل کارگران در برابر سازمان جهانی کار چراغ سبز نشان می‌دهند اما هر چه به 11 اردیبهشت ماه نزدیک می‌شویم جنگ حیدر نعمتی بین نهادهای رژیم مطلقه فقاهتی مثل وزارت کشور و وزارت کار و استانداری و بالاخره شورای امنیت ملی و سربازان گمنام... و درمی‌گیرد تا به هر شکلی که شده امکان انجام یک راه‌پیمائی مسالمت آمیز مستقلانه از طبقه کارگر ایران بگیرند. بطوریکه تا این تاریخ که بیش از 36 سال از عمر رژیم مطلقه فقاهتی می‌گذرد با اینکه در قانون اساسی و قانون کار رژیم حق کارگران جهت تشکیلات مستقل و سراسری به رسمیت شناخته شده است و خود خمینی «خداوند را هم کارگر می‌دانست» ولی تاکنون نه تنها مجوز مبارزه سندیکائی و اتحادیه‌ائی مستقل از خانه کارگر و شوراهای اسلامی و بسیج کارگری به طبقه کارگر ایران داده نشده است و هر گونه فعالیت سندیکائی و سراسری مستقلانه او سرکوب شده است.

هر چند در طول 36 سال گذشته فریاد «وامستضعفین» این رژیم گوش فلک را کر کرده است و خمینی بارها می‌گفت که «یک موی کوخ نشینان را با همه کاخ نشینان معامله نمی‌کنم» بنابراین در برابر این پارادوکس است که برای طبقه کارگر ایران راهی جز این نمی‌ماند که مطالبات صنفی خودش را از صورت مکانیکی و منفرد و پراکنده فعلی به صورت جمعی درآورد و لذا تا زمانی که این مبارزات صنفی طبقه کارگر ایران از صورت کارگاهی و پراکنده و مکانیکی به صورت مسقلانه از تشکیلات زرد دولتی و به صورت سراسری سندیکائی و اتحادیه‌ائی درنیاورد، امکان دستیابی طبقه کارگر ایران به حداقل مطالبات صنفی‌اش وجود ندارد و در همین رابطه است که تاریخ مبارزات سندیکائی شرکت واحد و هفت تپه ایران نشان داده است که خاکریز اول مبارزه طبقه کارگر ایران در راه کسب تشکیلات مستقل و سراسری برعکس دیگر کشورهای متروپل و پیرامونی خود رژیم مطلقه فقاهتی می‌باشد، که هر چند در عرصه قانون و حرف مدعی حمایت از طبقه کارگر می‌باشد اما در عرصه عمل حتی حاضر به اجرای قانون کار فعلی خود رژیم هم نمی‌باشد و لذا در تلاش است تا به هر نحوی که شده آن موادی از قانون کار که به علت شرایط زمان تصویب به صورت ضمنی از حقوق کارگران در برابر کارفرمایان دفاع کرده است، مسکوت بگذارد تا بستر جهت کسب نیروی کار ارزان و اخراج گروهی و فراگیر کارگران و اجرای قراردادهای موقت کار و تعیین حداقل دستمزد سالانه کارگران در چارچوب منافع کارفرما و دولت فراهم گردد.

حال سوالی که در اینجا مطرح می‌شود اینکه وظایف طبقه کارگر ایرانی جهت خروج از این پارادوکس چه می‌باشد؟ به عبارت دیگر چگونه طبقه کارگر ایرانی می‌تواند این پارادوکس را بشکند تا بتواند با شکستن این پارادوکس هم به مطالبات صنفی و کارگاهی و فردی حداقلی خود دست پیدا بکند و هم بتواند در راستای اعتلای مطالبات طبقاتی خود که در نوک پیکان آن فعالیت مستقل سندیکائی و اتحادیه‌ائی می‌باشد، گام اساسی بردارد؟ در پاسخ به این سوال استراتژیک طبقه کارگر ایران در این زمان باید بگوئیم که:

1 - تجربه 18 شهریور 57 که برای آخرین بار طبقه کارگر ایران تحت مدیریت جنبش کارگری شرکت نفت به صورت سراسری با جنبش اجتماعی و جنبش دانشجوئی پیوند برقرار کرد و همین پیوند عامل پیروزی جنبش اجتماعی ضد استبدادی 57 ملت ایران گردید، می‌تواند به عنوان چراغ راه هدایت جنبش کار گران ایران در این زمان قرار گیرد تا به این حقیقت دست پیدا کند که هر چند ققنوس جنبش کارگری ایران در آتش استبداد و اختناق رژیم مطلقه فقاهتی خاکستر گردید، ولی این جنبش باز پتانسیل آن را دارد که پرواز تاریخی خودش را در این زمان دوباره از خاکستر خود از سر گیرد.

2 - تجربه شکست جنبش اجتماعی دوم خرداد 76 و خرداد 88 ملت ایران این حقیقت را روشن می‌کند که علت کلیدی و اصلی شکست جنبش اجتماعی مردم ایران در دو جنبش خرداد 76 و 88 فقط در همین خلاء جنبش کارگری ایران نهفته است که صد البته علت عدم حمایت جنبش طبقه کارگر ایران از دو جنبش خرداد 76 و 88 این بود که طبقه کارگر ایران نه تنها سردمداران این دو جنبش را نمایندگان سیاسی خود تلقی نمی‌کرد و قبلا در همین رژیم ماهیت آن‌ها را تجربه کرده بود مهم‌تر از آن اینکه طبقه کارگر ایران در شعارهای سال 76 و 88 سردمداران این دو جنبش حداقل خواسته و مطالبات خود را نمی‌دید تا به حمایت از این دو جنبش بپردازد.

البته از بعد از شکست این دو جنبش طرفداران دست دوم این دو جنبش تلاش کردند تا به نحوی به صورت حاشیه‌ائی از مطالبات حداقلی کارگران ایران آن هم در حد تبلیغات دفاع کنند ولی با همه این احوال تا زمانی که طبقه کارگر احساس نماینده سیاسی خود در قالب شعار و برنامه این سردمداران نداشته باشد و تا زمانی که به صورت شفاف این سردمدارن جنبش اجتماعی در برنامه و شعار خود از خواسته و مطالبات این طبقه دفاع تاکتیکی یا استراتژیکی نکنند، امکان پیوند بین جنبش کارگری ایران با جنبش اجتماعی ایران وجود نخواهد داشت که همین شکاف بین جنبش اجتماعی و جنبش کارگری ایران بزرگ‌ترین پاشنه آشیلی است که سردمداران حکومت مطلقه فقاهتی به آن آگاه می‌باشند و به خوبی می‌دانند که شیشه عمر آن‌ها در این شکاف بین جنبش اجتماعی و جنبش کارگری ایران قرار دارد و هر زمانی که ققنوس جنبش کارگری از خاکستر این شکاف مانند 18 شهریور 57 دوباره پرواز تاریخی خود را از سر بگیرد آنچنانکه پارسونز سفیر وقت انگلیس در خاطرات خود نوشته است، می‌گوید «در همان روز 18 شهریور به دربار شاه رفتم و به او گفتم که برای حکومت و رژیم پهلوی دیگر در ایران امکان ماندن وجود ندارد چراکه جنبش کارگری با جنش اجتماعی ملت ایران پیوند پیدا کرده است و تو تا دیروز که جنبش اجتماعی بدون حمایت جنبش کارگری مبارزه می‌کرد می‌توانستی با سر نیزه سرکوب کنی اما جنبش کارگری امکان سرکوب شدن با سر نیزه ندارد.»

3 - تجربه 36 سال گذشته مبارزه صنفی و پراکنده طبقه کارگر ایران نشان داده است که تا زمانی که این جنبش به جنبش اجتماعی و دانشجوئی پیوند پیدا نکند مبارزه جنبش کارگری آب در هاون کوبیدن است لذا برای دستیابی طبقه کارگر ایران در این زمان به مطالبات صنفی و سراسری و طبقاتی خود تنها یک راه وجود دارد فقط و فقط پیوند این طبقه و این جنبش، به جنبش اجتماعی و جنبش دانشجوئی، البته و صد البته با حفظ استقلال تشکیلاتی خود، به جز این راه هیچگونه بستری جهت فعالیت و مبارزه طبقه کارگر ایران وجود ندارد.

4 - اصلی که جنبش کارگری ایران باید پیوسته چراغ راه حرکت خود قرار دهد اینکه هرگز نباید از جنبش کارگری کشورهای مترووپل یا حتی کشورهای پیرامونی دیگر کپی برداری کند، چراکه نادیده گرفتن خودویژگی‌های طاقت سوز مبارزه در رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در چارچوب کپی برداری از جنبش کارگران دیگر، یک حرکت ساده لوحانه است که باعث می‌شود تا جنبش کارگری ایران مانند 36 سال گذشته یک حرکت دوری داشته باشد. نکته‌ائی که طبقه کارگر ایران نباید پیوسته از نظر دور بدارد اینکه رژیم مطلقه فقاهتی در 36 سال گذشته در راه بسترسازی حاکمیت خود همه چیز را به خدمت گرفته است از سرنیزه و تجاوز و زندان و اعدام و شکنجه و کهریزک و اوین گرفته تا دین و مذهب و نماز و منبر و ضریح و زیارت و احساسات پاک توده‌ها، مبارزه با این هیولای قرن بیست و یکم برای هیچکدام از شاخه‌های جنبش ایران به صورت منفرد امکان پذیر نیست.

5 - نکته‌ائی که طبقه کارگر ایران هرگز نباید در عرصه مبارزه صنفی خود از نظر دور بدارد اینکه مبارزه سراسری و طبقاتی او از کانال مبارزه سندیکائی و اتحادیه خود او عبور می‌کند. در همین رابطه در فقدان چنین پیش شرطی بدون وجود سندیکا و اتحادیه مستقل سخن از تشکل سراسری کردن به کار کسانی شباهت پیدا می‌کند که هنوز پایه اول ساختمان را نساخته‌اند قصد درست کردن سقف آن را دارند. بنابراین طبقه کارگر ایران باید بداند همه خواسته‌های او از مسیر پراتیک صنفی در عرصه تشکیلات مستقل و مبارزه سندیکائی و اتحادیه او قابل تحقق می‌باشد و در این رابطه نکته‌ائی که طبقه کارگر ایران هرگز نباید فراموش کند اینکه بزرگ‌ترین مدرسه او همین مبارزه صنفی در راه کسب تشکیلات مستقل سندیکائی و اتحادیه‌ائی می‌باشد. از این کانال است که طبقه کارگر ایران می‌تواند به همه خواسته‌های خود دست پیدا کند.

6 - شکل سازمان یابی مبارزه طبقه کارگر در عرصه پراتیک تشکیلات مستقل سندیکائی و اتحادیه‌ائی نباید هرگز به صورت کپی برداری از سازماندهی مبارزات طبقه کارگر در کشورهای متروپل و یا پیرامونی انجام گیرد بلکه بالعکس، امر چگونگی سازمان یابی و اشکال مناسب آن تنها با بررسی عینیت جنبش خود طبقه ایران باید استخراج شود.

7 - موضوع مهمی که طبقه کارگر ایران در عرصه مبارزات صنفی خود برای دستیابی حتی به حداقل خواسته‌های صنفی‌اش باید مد نظر قرار دهد اینکه، تشکل‌های مستقل از تشکل‌های زرد دولتی در شرایط فعلی ایران می‌تواند به عنوان تنها ابزار قدرت او برای دفاع از حقوق صنفی‌اش باشد، بنابراین کارگر ایرانی هرگز نباید گرفتار این توهم شود که بیرون از چارچوب تشکیلات مستقل خودش در این شرایط که برای او پراتیک در راه دستیابی به تشکیلات مستقل پر هزینه است با شرکت در تشکیلات زرد رژیم مطلقه فقاهتی مثل خانه کارگر یا شوراهای اسلامی کار یا بسیج کارگری و غیره می‌تواند ماهیت دولتی این نهادهای دست ساخته رژیم مطلقه فقاهتی را عوض نماید و آن‌ها را در خدمت منافع خود درآورد. این موضوع یک تصور ذهنی و ایده‌آلیستی است که باید این شعر سعدی را در برابر آن‌ها قرائت کرد که:

ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی /کین ره که تو می‌روی به ترکستان است

8 - طبقه کارگر ایران باید بداند که تشکل‌های مستقل کارگری او در مرحله فعلی مبارزه در ایران جزء نهادهای مدنی می‌باشد و یا شاید بهتر باشد که بگوئیم که راس نهادهای مدنی می‌باشد که در کنار نهادهای دیگر مدنی در جامعه ایران از احزاب یقه آبی تا شوراها می‌توانند بسترساز دستیابی به یک جامعه دموکراتیک باشند که بدون آن‌ها هرگز امکان دستیابی به جامعه دموکراتیک و سوسیالیستی که جبرا باید از پائین جامعه به بالا تکوین پیدا کند، وجود نخواهد داشت.

9 - پیشگامان جنبش کارگری ایران در این زمان باید توجه داشته باشند که مشکل عدم اعتلای مبارزه تشکیلات مستقل و سراسری طبقه کارگر ایران ریشه در عدم خودآگاهی نظری آن‌ها ندارد تا چنین بیاندیشند که می‌توانند توسط حرکت ذهنی و نظری طبقه کارگر ایران را به سمت مبارزه در راستای کسب تشکیلات مستقل و سراسری سوق دهند و یا اینکه فکر کنند مشکل عدم سازماندهی طبقه کارگر ایران در راستای کسب تشکیلات مستقل و سراسری به فقدان یا ضعف شکل سازماندهی طبقه کارگر برمی‌گردد، برعکس همه این‌ها مشکل امروز طبقه کارگر برگشت پیدا می‌کند به نبود پراتیک عینی و عملی مبارزه سندیکائی و اتحادیه‌ائی که در نطفه از طرف رژیم مطلقه فقاهتی سرکوب می‌گردد.

10 - پیشگامان جنبش اجتماعی و جنبش کارگری ایران باید بدانند بدون تشکل مستقل کارگری در عرصه سندیکائی و اتحادیه‌ائی و سراسری بر پایه تکیه کردن به احزاب یقه سفید که مثل قارچ با حمایت مالی و اداری و سیاسی رژیم مطلقه فقاهتی از زمین می‌رویند، امکان دستیابی به دموکراسی و سوسیالیسم در ایران وجود ندارد. بنابراین چه آنانی که در جامعه امروز ایران به دموکراسی منهای سوسیالیسم اعتقاد دارند و چه آنهائی که به سوسیالیسم منهای دموکراسی معتقدند و چه آنهائی که به دموکراسی دارای مضمون و محتوای سوسیالیستی و یا به سوسیالیسم دارای مضمون و محتوای دموکراسی اعتقاد دارند، هر سه گروه اجتماعی باید بدانند که بدون دستیابی به تشکیلات مستقل کارگری امکان نیل به هر کدام از شعارهای فوق وجود ندارد که خود این امر می‌رساند که سوسیالیسم در ایران بدون دموکراسی قابل تحقق نیست.

البته مقصود سوسیالیسم دموکراتیک است نه سوسیالیسم دولتی استالینی و پُل پُتی که در هر جامعه‌ائی قابل تزریق از بالا می‌باشد. بنابراین اگر به تحقق سوسیالیسم از پائین و یا اگر به دموکراسی در جامعه دموکراتیک اعتقاد داریم راهی جز این نداریم که در بستر تکوین نهادهای مدنی و در راس آن تشکل مستقل کارگری به این مهم دست پیدا کنیم و به همین دلیل پیشگامان طبقه کارگر ایران امروز موظفند که به همان اندازه که از شعار سوسیالیسم دفاع می‌کنند، از شعار دموکراسی نیز حمایت نمایند چراکه تحقق هر کدام از این‌ها در کشور ایران بدون تحقق دیگری ممکن نمی‌باشد و آنانی که در ایران امروز از دو مؤلفه دموکراسی و سوسیالیسم به صورت جداگانه و مکانیکی حمایت و تکیه می‌کنند مطمئنا از هیچکدام از این‌ها نصیب نظری و عملی نخواهند برد. به عبارت دیگر در بستر مبارزه دموکراسی طلبانه تشکیلات مستقل و سراسری طبقه کارگر است که مبارزه سوسیالیستی او تحقق پیدا می‌کند، پس بدون تشکیلات مستقل سندیکائی و اتحادیه و سراسری طبقه کارگر امکان پلورالیزم حزبی که بسترساز تکوین جامعه دموکراتیک در ایران می‌باشد، وجود ندارد.

11 - تنها در چارچوب مبارزه کسب تشکیلات مستقل سندیکائی و اتحادیه‌ائی و سراسری طبقه کارگران ایران است که طبقه کارگر ایران هر چه وسیع‌تر می‌تواند به حقوق صنفی و سیاسی خود دست پیدا کند.

12 - علت اینکه صدها حرکت اعتراضی و اعتصاب‌ها و تحصن‌ها و تومارنویسی و گردهمائی‌های امروز کارگران ایران نتوانسته است به تحول ساختاری در راه منافع طبقه کارگر ایران بیانجامد، این است که کارگران ایرانی به منافع حداقلی و کارگاهی و مکانیکی و انفرادی خود بسنده می‌کنند و معتقد به کسب منافع حداقلی در چارچوب برنامه حداکثری نیستند و چنین می‌اندیشند که با مطلق کردن خواسته‌های حداقلی خود می‌توانند به همین خواسته حداقلی دست پیدا کنند در صورتی که این یک اشتباه طبقه کارگر ایران است، چراکه او با جمعبندی 36 سال مبارزه صنفی خود باید به این اصل رسیده باشد که کسب خواسته‌های حداقلی‌اش هم در جامعه امروز ایران در گرو مبارزه حداکثری ممکن می‌شود نه بالعکس.

13 - گرچه در شرایط امروز ایران در چارچوب ارتش عظیم بیکاران - که فقط 5/4 میلیون تحصیل کرده بیکار وجود دارد - به همراه رکود فراگیر و تورم طاقت سوز، توان چانه زنی نیروی کار ایرانی جهت افزایش دستمزدها کاهش پیدا می‌کند و این امر باعث شده تا در ایران طبقه کارگر برای تعیین حداقل حقوق موضوع ماده 41 قانون کار گرفتار رکود دستمزدها بشود و بدین ترتیب در شرایط فعلی در ایران نسبت دستمزدهای نیروی کار به کل ارزش تولید شده سالانه به طرز قابل ملاحظه‌ائی کاهش پیدا می‌کند که خروجی نهائی این امر آن خواهد شد که قدرت خرید طبقه کارگر ایران به صورت حتی روزانه کاهش پیدا کند که خود این موضوع با توجه به جمعیت نزدیک به 40 میلیونی طبقه کارگر ایران به همراه اعضاء خانواده‌شان باعث می‌شود که به موازات کاهش قدرت خرید طبقه کارگر که باعث کاهش تقاضا می‌شود به تداوم و تعمیق رکود حاکم بر اقتصاد ایران منجر می‌گردد.

والسلام