بعثت فرهنگی پیامبر اسلام، در راستای بعثت اجتماعی، در بستر تحول مفاهیم فلسفی - کلامی – مذهبی – قسمت 9
3 - بن مایه تصدیقات تحول آفرین پیامبر اسلام
نخستین تصدیق تحول آفرین پیامبر اسلام که محصول 15 ساله پروسس باطنی فاز حرائی پیامبر اسلام بود تصدیق «لا اله الا الله» بود که آنچنانکه اگر بگوئیم محصول 15 سال پروسس باطنی فاز حرائی پیامبر اسلام همین تصدیق «لا اله الا الله» بوده است سخنی به گزاف نگفتهایم و باز اگر بگوئیم که تصدیق «لا اله الا الله» مادر تمامی تصدیقاتی بوده که پیامبر اسلام در طول 23 سال حیات نبوی خود در چارچوب تجربه نبوی وحی و کلام خود مطرح کرده است باز سخنی به خطا نگفتهایم.
همچنین اگر بگوئیم که رمز نزول دفعی و یکبارگی قرآن در شب قدر بر پیامبر اسلام در تجربه نبوی تصدیق «لا اله الا الله» نهفته است بطوریکه تمامی آیات قرآن و تجربه نبوی پیامبر اسلام و تصدیقاتی که پیامبر اسلام در طول 23 سال به انجام میرساند همه در چارچوب و تعریف و تبیین این تصدیق «لا اله الا الله» معنی پیدا میکند باز به انحراف نرفتهایم و باز اگر بگوئیم که تنها تصدیقی که پیامبر اسلام خارج از تجربه نبوی وحی پیامبرانه خودش با تجربه 15 ساله باطنی به آن دست پیدا کرد و خود این آبشخور و نردبانی شد تا پیامبر اسلام توسط این نردبان «لا اله الا الله» به سرچشمه وحی نبوی دست پیدا کند به خطا نرفتهایم.
همچنین اگر بگوئیم شناسنامه خداوند و فهرست کل قرآن در همین تصدیق «لا اله الا الله» نهفته است سخنی به گزاف نگفتهایم و باز اگر تاکید کنیم که شاخص و معیار تمامی تصمیمات و تصدیقات پیامبر اسلام همین «لا اله الا الله» بوده است سخنی به خطا نگفتهایم و شاید بهترین تعریفی که میتوان از تصدیق «لا اله الا الله» کرد اینکه خلاصه تمامی قرآن و وحی نبوی 23 ساله پیامبر اسلام میباشد و آنچنانکه علامه محمد اقبال لاهوری میگوید:
لا و الا احتساب کائنات / لا و الا فتح باب کائنات
هر دو تقدیر جهان کاف و نون / حرکت از لا زاید از الا سکون
تا نه رمز لا اله آید بدست / بند غیر الله را نتوان شکست
در جهان آغاز کار از حرف لا ست / این نخستین منزل مرد خداست
پیش غیر الله لا گفتن حیات / تازه از هنگامه او کائنات
هر کرا این سوز باشد در جگر / هولش از هول قیامت بیشتر
ریز ریز از ضرب او لات و منات / در جهات آزاد از بند جهات
هر قبای کهنه چاک از دست او / قیصر و کسری هلاک از دست او
هم چنان بینی که در دور فرنگ / بندگی با خواجگی آمد بجنگ
کردهام اندر مقاماتش نگه / لا سلاطین لا کلیسا لا اله
فکر او در تند باد لا بماند / مرکب خود را سوی الا نراند
در مقام لا نیاساید حیات / سوی الا میخرامد کائنات
لا و الا ساز و برگ امتان / نفی بی اثبات مرگ امتان
هر که اندر دست او شمشیر لا ست / جمله موجودات را فرمانرواست
کلیات اقبال - فصل پس چه باید کرد - ص 394 - س 5
و در همین رابطه است که قرآن و پیامبر اسلام در آیات و سورههائی از قرآن که به طرح تصدیقات فلسفی و کلامی میپردازد به تبیین همین تصدیق لا اله میپردازد:
«قُلْ یا أَیهَا الْکَافِرُونَ - لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ - وَلَا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ - وَلَا أَنَا عَابِدٌ مَا عَبَدْتُمْ - وَلَا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ - لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِی دِینِ - بگو ای کافران، نمیپرستم آنچه شما میپرستید، آنچنانکه شما نمیپرستید آنچه را که من میپرستم، نه من پرستندهام آنچه را شما میپرستید و نه شما پرستندگانید آنچه را من میپرسم، دین شما برای خودتان و دین من هم برای خودم» (سوره کافرون – آیات 1 الی 6).
آنچنانکه از شش آیه فوق بر میآید، شش آیه فوق فقط یک بخش «لا اله» از تصدیق «لا اله الا الله» را تعریف و تبیین میکند و اینکه پیامبر تصدیق و تجربه خودش از «لا اله» در این سوره به نمایش میگذارد و فقط میگوید:
«لَا أَعْبُدُ... - ...مَا أَعْبُدُ» به این علت است که گرچه در این زمان یعنی قرن بیست و یکم که بیش از چهارده قرن از بعثت 23 ساله پیامبر اسلام میگذرد برای ما تجربه «لا اله» ساده میآید باید به تاریخ گذشته بشریت نظری بیافکنیم تا بینیم بشریت در طول تاریخ گذشته تا زمان بعثت پیامبر اسلام چه هزینه گزافی بابت همین تجربه «لا اله» در عرصههای فلسفی و کلامی و اجتماعی و سیاسی پرداخت کرده است.
بنابراین پیامبر اسلام در این سوره شش آیهائی مکی چهار مرتبه بر شعار «لا اله» خود تاکید و تکیه میکند که برای فهم دلیل اینکه در این سوره چرا پیامبر چهار مرتبه بر شعار «لا اله» تاکید میکند باید دو سوره ناس و فلق را به کمک بگیریم چراکه در سوره ناس بر سه مؤلفه اجتماعی «لا اله» تکیه میکند که عبارت است از نفی ربوبیت غیر الله، نفی ملوکیت غیر الله، نفی الوهیت غیر الله و در سوره فلق با بیان «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ» بر مؤلفه فلسفی «لا اله» تکیه میشود.
بنابراین طرح بیان چهارگانه «لا اله» پیامبر اسلام در سوره کافرون تفسیر تجربه چهارگانه پیامبر اسلام از تجربه «لا اله» میباشد که سه وجه این نفی مربوط به نفی الههای زمینی است که به صورت «زر و زور و تزویر» در اشکال «رَبِّ النَّاسِ» و «مَلِکِ النَّاسِ» و «إِلَهِ النَّاسِ» از طرف خداوندان زمین بر مستضعفین زمین حکومت میکردند و اما وجه چهارم این تفسیر «لا اله» مربوط به نفی الههای فلسفی و آسمانی میباشد که توسط الههای سه گانه زمینی «رب و ملک و اله» یا «زر و زور و تزویر» برای توجیه سلطه قدرت سیاسی و اقتصادی و معرفتی یا مذهبی خود به خدایان ساختگی آسمانی پناه میبردند که بتهای دست ساخته آنها نمایش آن خدایان خود ساخته آسمانی جهت توجیه حاکمیت غاصبانه خود بوده است.
«قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ - مَلِکِ النَّاسِ - إِلَهِ النَّاسِ - مِنْ شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ - الَّذِی یوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ - مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ - بگو پناه میبرم به الله رب مردم، پناه میبرم به الله ملک مردم، پناه میبرم به الله اله مردم، از شر وسوسهگرهای نهانی، که مداوم در سینه تودهها به نفع صاحبان قدرت وسوسه میکنند به صورت آشکار و پنهان» (سوره ناس – آیات 1 الی 6).
در این سوره پیامبر اسلام در راستای تبیین مؤلفه سه گانه اجتماعی «لا اله» در میان همه صفات الله سه صفت «ربوبیت و مالکیت و الوهیت» را انتخاب میکند و در آرایش بیان این سه صفت، اول ربوبیت بعد مالکیت و در آخر الوهیت مطرح میکند. همچنین جملههای «رَبِّ النَّاسِ» و «مَلِکِ النَّاسِ» و «إِلَهِ النَّاسِ» را به صورت متصل و بدون «واو» عاطفه مطرح میکند و نیز کلمه «ناس» سه بار تکرار میشود که نشان دهنده آن است که این سه صفت هر یک به تنهائی و مستقل باید موضوع «اعوذ» باشد و به همین ترتیب در ترجمه ما به صورت مستقل سه بار کلمه «اعوذ» مطرح کردیم تا نشان دهیم تا در اینجا پیامبر اسلام با طرح گزینشی سه صفت «ربوبیت و مالکیت و الوهیت» میخواهد جهت تفسیر «لا اله» به نفی سه دسته از خدایان زمینی که همان صاحبان قدرت «زر و زور و تزویر» میباشند بپردازد، که علت طرح اول صفت ربوبیت به این دلیل میباشد که قرآن و پیامبر اسلام، صفت رب را برای صاحبان قدرت سیاسی یا صاحبان زور به کار میبرد.
«هَلْ أَتَاکَ حَدِیثُ مُوسَی - إِذْ نَادَاهُ رَبُّهُ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًی - اذْهَبْ إِلَی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَی - فَقُلْ هَلْ لَکَ إِلَی أَنْ تَزَکَّی - وَأَهْدِیکَ إِلَی رَبِّکَ فَتَخْشَی - فَأَرَاهُ الْآیةَ الْکُبْرَی - فَکَذَّبَ وَعَصَی - ثُمَّ أَدْبَرَ یسْعَی - فَحَشَرَ فَنَادَی - فَقَالَ أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَی - ای پیامبر آیا از پراکسیس اجتماعی موسی آگاه هستی – آن زمانیکه تجربه نبوی او در وادی مقدس طوی به بار نشست و پروردگار موسی به موسی امر کرد که به مبارزه با فرعون برو که او طغیان کرده است - ابتدا به فرعون بگو آیا آماده تزکیه از قدرت هستی - تا من تو را به سوی پروردگارت هدایت کنم - آیه بزرگ الهی را به او نشان بده - ولی قطعا او بر علیه تو عصیان خواهد کرد و بر علیه تو لشکر کشی خواهد کرد - و منادیانش به سوی مردم میفرستد تا درون سینههای آنها وسوسه کنند و پس از جمع کردن مردم - فرعون به مردم خواهد گفت که من رب شما هستم» (سوره نازعات - آیات 15 تا 24).
آنچنانکه مشاهده میکنید در این آیات فرعون نماینده قدرت سیاسی در برابر مردم، خود را با صفت رب مطرح میکند که دلالت بر قدرت سیاسی میکند و از آنجائیکه از نظر قرآن عامل زور یا همان قدرت سیاسی بسترساز تکوین استثمار و استحمار در تاریخ بشر بوده است، لذا در این رابطه پیامبر در تفسیر مولفههای اجتماعی «لا اله» ابتدا با طرح «رَبِّ النَّاسِ» به نفی خداوندان زمینی سیاسی قدرت میپردازد و پس از آن با طرح «مَلِکِ النَّاسِ» به نفی خداوندان زمینی اقتصادی که همان استثمارگران مستضعفین میباشند میپردازد و در خاتمه با طرح «إِلَهِ النَّاسِ» به نفی خداوندان زمینی مذهبی و معرفتی میپردازد که در ادامه سوره این گروه سوم را رها نمیکند، بلکه مانند همه جا قرآن به جان این نمایندگان مذهب میافتد که با در انحصار خود در آوردن دستگاه تبلیغاتی کشور اعم از صدا و سیما، منابر، کتاب، روزنامه و... از این وسایل تبلیغاتی جهت وسوسه و متزلزل کردن اراده تودهها به صورت آشکار و مخفی استفاده میکنند.
در سوره فلق (برعکس سوره ناس که از مولفههای اجتماعی «لا اله» سخن گفته میشود) تنها از مؤلفه فلسفی «لا اله» تجربه نبوی پیامبر اسلام سخن میگوید، که البته آنچنانکه فوقا هم مطرح کردیم مؤلفه فلسفی «لا اله» بعد از سلطه خداوندان زمینی بر سه مؤلفه قدرت سیاسی، قدرت اقتصادی و قدرت مذهبی و معرفتی جامعه بشری جهت توجیه حاکمیت خود میکوشند تا با انتقال دادن این الههای سه گانه اجتماعی از زمین به آسمان برای تمویه تودهها توجیه مذهبی و فلسفی بوجود آورند.
«قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ - مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ - وَمِنْ شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ - وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِی الْعُقَدِ - وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ - بگو پناه میبرم به پروردگار فلق یا صبحدم از شر هر آنچه که او خلق کرده است و از شر غاسق وقتی که با ظلمتش داخل میشود و از شر دمندگان در گره و از شر حسدورز آنگاه که حسد نماید» (سوره فلق – آیات 1 الی 5).
در این سوره آنچنانکه مشاهده میکنیم ابتدا با تکیه به «رَبِّ الْفَلَقِ»، پیامبر اسلام مؤلفه فلسفی «لا اله» تجربه نبوی خود را به نمایش میگذارد و به نفی تمام الههای آسمانی خودساخته خداوندان زمین میپردازد و برعکس خداوندان سه گانه «زر و زور و تزویر» زمینی که بعد از شرک حاکمیت قدرت خود در زمین، به شرک در آسمان میپردازند، حرکت انبیاء ابراهیمی و در راس آنها پیامبر اسلام صورت عکس دارد، به این ترتیب که جهت نفی خداوندان سه گانه قدرت زمینی ابتدا به نفی شرک یا خداوندان آسمانی اقدام میکند تا توسط آن بتواند زیربنای فلسفی و مذهبی شرک اجتماعی را نابود کند، لذا در این رابطه است که در این سوره باز مانند سوره ناس پیامبر اسلام به نفی عامل وسوسه تودهها میپردازد که همان خداوندان قدرت مذهبی یا الوهیت هستند که پیوسته برای وسوسه تودهها در گرهها میدمند.
ماحصل آنچه که تا اینجا مطرح کردیم
الف – رویکرد مصلحین از پنج قرن قبل از میلاد تا کنون جهت ایجاد تحول ساختاری یا تحول رفرمی از طریق حرکت از پائین در جوامع بشری به دو صورت بوده است:
1 - استراتژی یا رویکرد ابزاری.
2 - استراتژی یا رویکرد عقلانی.
در استراتژی ابزاری مصلح یا رفرمر میکوشد تا توسط قدرتمند کردن تودهها به لحاظ نظامی و سیاسی جهت اصلاح آن جامعه و یا جهت ایجاد تحول در آن جامعه گام بردارد. اندیشه تئوری احزاب در قرن نوزدهم و بیستم در این رابطه تکوین پیدا کرده است، چراکه این دکترین معتقد است که حزب بازوی اقتدار و قدرت طبقه محکوم جهت مقابله کردن با قدرت طبقه حاکم است. در میان مصلحین عصر ما سیدجمال الدین اسدآبادی معتقد به این دکترین بود چراکه او معتقد بود که راه نجات مسلمین از عقب ماندگی کسب اقتدار نظامی و اقتدار سیاسی است، به همین دلیل پیوسته با تماس با دربارهای کشورهای مسلمان میکوشید تا آنها را جهت کسب قدرت نظامی و اقتدار سیاسی در برابر غرب تهییج نماید.
ب - رویکرد عقلانی جهت ایجاد تحول اجتماعی معتقد به تحول فرهنگی و تحول مفاهیم هستند. طرفداران این دکترین معتقدند که از آنجائیکه جوامع بشری و تودههای مردم در این جوامع بر پایه اعتقاد به فرهنگ و سنت و مفاهیم زندگی میکنند، لذا تا زمانیکه ما نتوانیم درون این فرهنگ یا این سنت و یا این مفاهیم ایجاد تحولی بکنیم امکان تحول اجتماعی در آن جوامع وجود ندارد؛ لذا در این رابطه طرفداران دکترین عقلانی برعکس طرفداران دکترین ابزاری که برای همه جوامع بشری نسخه واحد اقتدار نظامی و سیاسی تجویز میکنند، طرفداران دکترین عقلانی از آنجائیکه معتقدند بسترهای اولیه فرهنگی و فلسفی در جوامع مختلف متفاوت میباشند، لذا امکان تجویز نسخه واحد برای همه جوامع وجود ندارد چرا که در این رابطه «ما جامعهها داریم نه جامعه» و برای این منظور باید بر پایه خودویژگیهای آن جامعه کنکریت و مشخص، ما به ارائه نسخه مشخص بپردازیم.
ج – طرفداران رویکرد عقلانی معتقدند که برای ایجاد تحول فرهنگی یا تحول عقلانی باید مفاهیم فلسفی، مذهبی، کلامی، اجتماعی و انسانی آن جامعه دچار تحول محتوائی و قالبی بکنیم تا امکان تحول فرهنگی در آن جوامع ممکن شود.
د - انجام تحولات در مفاهیم به چهار صورت انجام میگیرد:
1 - تحولات در تصورات مردم.
2 - تحولات در تصدیقهای مردم.
3 - تحولات هم در تصورات و هم در تصدیقات.
4 - تحولات در تصدیقات بدون تحولات در تصورات یا بالعکس.
ه - فرق بین تصورات و تصدیقات در این است که، تصورات دلالت به آن دسته از اعتقادات وجودی مردم بدون حکم و قضاوت میکند، مثل اعتقاد به پدیده جن، یا اعتقاد به پدیده ملائکه، یا اعتقاد به امام زمان غائب. خود این پدیدهها بدون حکم در ذهن تودهها صورت تصور دارد، اما زمانیکه ما در باب این تصورات به قضاوت و داوری و حکم بپردازیم این تصورات صورت تصدیقات پیدا میکند، مثل اینکه قضاوت کنیم که جن وجود دارد یا ندارد، این تصدیقات است.
و - تفاوت استراتژی اقبال و شریعتی با استراتژی سیدجمال در این میباشد که اقبال و شریعتی برعکس سیدجمال معتقد به رویکرد عقلانی جهت تحول اجتماعی مسلمانان در این عصر بودند.
ز - اقبال و شریعتی جهت تحقق رویکرد عقلانی در راستای تحول اجتماعی جوامع مسلمان معتقد به تحول مفاهیم فلسفی و کلامی و اجتماعی و انسانی بودند.
ح - در این رابطه مفاهیمی که اقبال در کتاب اسلام شناسی خودش که همان کتاب «بازسازی فکر دینی در اسلام» میباشد به صورت محتوائی متحول ساخت، عبارتند از مفاهیم فلسفی وحی، خدا، نبوت، زمان، خاتمیت، ولایت و اجتهاد.
ط – شریعتی در ادامه اقبال، تحول در مفاهیم کلامی و فلسفی محمد اقبال را به عرصه انسانی و اجتماعی کشانید مفاهیمی که شریعتی در ادامه راه اقبال دچار تحول محتوائی کرد عبارتند از: توحید، اسلام تاریخی، عدالت، شهادت، انتظار، دعا، هجرت، امامت، امت، معراج، اسری، انسان در قرآن، جامعه در قرآن، تاریخ در قرآن، مستضعفین در قرآن.
ی - هم اقبال و هم شریعتی در استراتژی تحول در مفاهیم جهت تحول اجتماعی، استراتژی تحول در مفاهیم خود را با تاسی از پیامبر اسلام تنها در عرصه تصدیقی دچار تحول کردند نه تصوری.
ک – رمز موفقیت اقبال و شریعتی در رابطه با استراتژی تحول مفاهیم در این بود که هم شریعتی و هم اقبال به تصورات مذهبی و کلامی و فلسفی و انسانی و اجتماعی مردم خود دست نزدند، چراکه اگر اقبال و شریعتی در استراتژی تحول در مفاهیم خود به جای تصدیقات تصورات مذهبی و کلامی و فلسفی مردم را به چالش میکشیدند. روحانیت و متولیان اسلام فقاهتی، اسلام روایتی، اسلام ولایتی، اسلام زیارتی، اسلام شفاعتی، اسلام نوحه و مداحیگری، اسلام حوزه و اسلام دگماتیسم به تحریک احساسات مردم بر علیه شریعتی و اقبال میپرداختند، در نتیجه پروژه آنها شکست میخورد.
البته طرح این موضوع به معنای آن نیست که اسلام حوزه و فقه و فقاهت دگماتیسم در چارچوب پروژه تحول در مفاهیم در عرصه تصدیقات بر علیه شریعتی و اقبال نتوانستند به تحریک احساسات مردم بپردازند و سیل فتواها و تکفیرها و فحشهای چاروداری از میلانی تا مطهری، مکارم، شریعتمداری، انصاری، کافی و... به راه نینداختند، بلکه بالعکس منظور این است که اگر شریعتی و اقبال به جای تکیه بر تحول مفاهیم تصدیقات مردم، تصورات فلسفی و کلامی و مذهبی و انسانی و اجتماعی مردم را به چالش میکشیدند، روحانیت و متولیان اسلام فقاهتی و روایتی و ولایتی کاری با شریعتی و اقبال میکردند که قبل از آن با کسروی توسط فتوای خمینی و سر انگشتان اجرائی او فدائیان اسلام کردند، تازه اتهامات اسلام فقاهتی و اسلام حوزه و اسلام روایتی به شریعتی آنچنانکه شیخ مرتضی مطهری به محمد خاتمی میگفت این بود که «او غسل جنابت نمیکند» یا آنچنانکه شیخ مرتضی مطهری به خرازی میگفت «شریعتی ساواکی است» یا آنچنانکه شیخ مرتضی مطهری به عبدالکریم سروش گفته «کفر شریعتی به خاطر این بوده که شریعتی از منهایون میباشد» (اشاره به تز شریعتی که میگفت «آنچنانکه مصدق طرفدار تز اقتصاد بدون نفت بود، من طرفدار تز اسلام منهای روحانیت هستم») یا آنچنانکه کافی و انصاری و میلانی میگفتند «شریعتی سنی و وهابی بوده» هیچکدام از اینها نگفتند شریعتی مسلمان نیست، هیچکدام نگفتند اقبال مسلمان نیست، هیچکدام نگفتند سیدجمال مسلمان نیست، روحانیت حوزه و فقه و فقاهت و روایت فقط میگفتند «ما تحقیق کردیم سیدجمال ختنه نکرده» و «شریعتی غسل جنابت نمیکند»، چرا روحانیت حوزه و فقه و روایت و ولایت و زیارت و شفاعت نمیتوانستند مانند کسروی اعلام کنند که شریعتی و اقبال و سیدجمال مسلمان نیستند؟ به خاطر اینکه حرف آنها در جامعه خریدار نداشت نه اینکه واقعا روحانیت انصاف میورزید.
ل - بنابراین علت اینکه اقبال و شریعتی اقدام به نفی تصورات مذهبی و کلامی و فلسفی مردم نکردند و تنها به تحول در تصدیقات مفاهیم مذهبی و کلامی و فلسفی مردم بسنده کردند این بود که:
اولا شریعتی و اقبال هر دو مسلمان و مومن بودند، لذا همین ایمان به اسلام و قرآن نمیگذاشت تا تصورات فربه کلامی و فلسفی و مذهبی مردم به چالش بگیرند چرا که خود شریعتی و اقبال به این تصورات ایمان و اعتقاد داشتند.
ثانیا آن دسته از تصورات مردم که شریعتی و اقبال به آن اعتقاد نداشتند اگر از طرف آنها مانند کسروی به چالش کشیده میشد قطعا بسترساز تحریک احساسات مردم توسط روحانیت حوزههای فقاهتی بر علیه اقبال و شریعتی میشد.
ثالثا در عرصه اعتقادات مذهبی و کلامی و فلسفی آنچه که دارای فونکسیون تصدیقات به تصورات است نه خود تصورات، لذا در این رابطه است که اگر ما بتوانیم تصدیقات مردم را دچار تحول بکنیم تصورات هر چند هم که منفی باشند نمیتوانند دارای فونکسیون منفی باشند.
م – آنچنانکه قبلا هم اشاره کردیم علت شکست سیدجمال تکیه بر استراتژی ابزاری جهت تحول جوامع مسلمین بود، در صورتی که علت موفقیت اقبال و شریعتی تکیه بر استراتژی تحول عقلانی و تحول مفاهیم و تحول در تصدیقات فلسفی و کلامی و مذهبی جامعه مسلمانان بود. شریعتی آنچنانکه در مقدمه کنفرانس «فاطمه فاطمه است» خود میگوید «استراتژی پیامبر اسلام تحول در مفاهیم تصدیقی بوده است» و از نظر شریعتی رمز موفقیت پیامبر اسلام در همین حفظ تصورات جاهلیت عرب و تحول تصدیقی پیامبر اسلام در رابطه با این تصورات بوده است.
ن – شریعتی در مقدمه «فاطمه فاطمه است» معتقد است که پیامبر اسلام حتی موضوع غسل جنابت را از اعراب جاهلیت گرفت و با حفظ قالب آن محتوای آن را در خدمت نظافت مردم درآورد. ماههای حرام و حتی خود حج و تصوراتی چون جن و ملائکه که جاهلیت عرب معتقد بودند که ملائکه دختران خداوند هستند، شریعتی معتقد است که قالب این تصورها را پیامبر از اعراب جاهلیت اخذ کرد اما محتوای آنها توسط خود پیامبر تکوین پیدا کرده است.
ع – اقبال در مقدمه «بازسازی فکر دینی» هدف خودش از سخنرانیهای این کتاب بازتولید و بازسازی مفاهیم فلسفی و کلامی میداند.
ق - بنابراین استراتژی پیامبر اسلام در راستای بعثت اجتماعی در چارچوب بعثت فرهنگی توسط تحول مفاهیم تصدیقی به انجام رسیده است.
ادامه دارد