طبقه کارگر ایران و رابطه او با فعالیت سندیکائی و اتحادیهائی در شرایط فعلی ایران
از زمانیکه کارگران هفت تپه و شرکت واحد در راستای تلاش وحدت طلبانه و مستقل کارگری خود اقدام به برپائی سندیکا کردند، از یکطرف توسط نیروهای سیاسی حامی طبقه کارگر کشورمان موضوع مبارزه سندیکائی طبقه کارگر ایران با توجه به ماهیت سرمایهداری آن و گرفتار شدن مبارزه سندیکائی در زندان مطالبات صنفی به چالش کشیده شد، از طرف دیگر جریانهائی در لوای تئوری سندیکالیستی بدون در نظر گرفتن تمایز آن با تئوری سندیکائی تلاش کردند تا با حمایت مطلق و تکیه استراتژیک بر فعالیت سندیکائی طبقه کارگر ایران - که در رأس آنها کارگران شرکت واحد و هفت تپه قرار دارند - از فعالیت سندیکائی طبقه کارگر ایران تبیین سندیکالیستی بکنند که این امر در تند پیچ مبارزه امروز طبقه کارگر ایران میتواند فوق العاده موضوع خطرناکی باشد،
چراکه در این شرایط که طبقه کارگر ایران در آتش بحران تشکیلاتی مستقل در حال سوختن میباشد و این بحران تشکیلاتی طبقه کارگر ایران را وادار کرده است تا در عرصه مبارزه تاریخی و طبقاتی خود علاوه بر اینکه در مرحله اولیه مطالبات صنفی مثل 44 ساعت کار در هفته، یا تقاضای دریافت مطالبات معوقه پرداخت نشده خود از کارفرما که گاها مدت آن تا یکسال هم میشود، یا اعتراض به اخراجهای فراگیر تحت عنوان تعدیل نیرو و مقابله با کارگران قراردادی جهت کسب امنیت شغلی باقی بماند، همین امر باعث شده است تا این مبارزه صنفی طبقه کارگر ایران در این شرایط به دلیل پراکندگی و نداشتن تشکیلات فراگیر و سراسری نتواند به موفقیت حداقلی صنفی خود دست پیدا کند.
لذا در این رابطه است که در این نوشته تصمیم گرفتهایم که به بررسی این مهم بپردازیم، چراکه تبیین تئوریک این موضوع در این شرایط حساس تاریخی مبارزه طبقه کارگر ایران، میتواند به عنوان یک چراغ راهنمای هدایت برای جنبش کارگری ایران باشد و به همین دلیل در این شرایط نقد علمی کردن در چارچوب آسیب شناسی جنبش کارگری ایران از مهمترین وظیفه پیشگامان جنبش کارگری ایران میباشد. بنابراین تبیین این موضوع در این شرایط در راستای حل بحران تشکیلات مستقل طبقه کارگری ایران میباشد.
آنچه در اینجا در خصوص برخوردهای متفاوت گروههای سیاسی در باب این موضوع میتوانیم مطرح کنیم اینکه، از آنجائیکه موضوع سندیکا و اتحادیه در عرصه مبارزات کارگری چه در شکل سندیکاها و اتحادیههای زرد تزریقی از طرف طبقه یا هیئت حاکم سرمایهداری و چه در شکل سندیکا و اتحادیههای مستقل کارگری، در تحلیل نهائی همگی اینها از یک زاویه به عنوان یک پدیده مولود سرمایهداری تولیدی در کشورهای متروپل میباشد، زیرا به موازات تکوین نظام سرمایهداری تولیدی در کشورهای متروپل با تکوین تولید اجتماعی و تان سیته کارگری در این کشورها، طبقه کارگر در راستای مبارزه صنفی و ضد استثمارگرانه خود با طبقه استثمارگر بورژوازی به مبارزه سندیکائی مستقل تکوین یافته از پائین پناه برد.
بنابراین آنچه در خصوص فعالیت سندیکائی یا اتحادیهائی طبقه کارگر میتوانیم بگوئیم اینکه:
1 - فعالیت سندیکائی و اتحادیهائی به عنوان مکانیزمی جهت مبارزه جمعی طبقه کارگر با سرمایهداران در آغاز مولود تکوین طبقه کارگر و نظام سرمایهداری تولیدی در کشورهای متروپل سرمایهداری بوده است.
2 - فعالیت سندیکائی و اتحادیهائی طبقه کارگر کشورهای متروپل تلاش وحدت طلبانه این طبقه در راستای مبارزه صنفی و ضد استثمارگرانه خود با طبقه سرمایهدار بوده است.
3 - به موازات تکوین فعالیت سندیکائی و اتحادیهائی طبقه کارگر کشورهای متروپل، خود طبقه سرمایهدار هم اقدام به تکوین سندیکاها و اتحادیههای رسمی و زرد و تزریقی از بالا به طبقه کارگر کردند تا توسط آن بتواند با جذب کارگران آمبورژوازه شده کشورهای غربی، این تشکیلات زرد تزریقی را به صورت آلترناتیو تشکیلات سندیکائی مستقل و تکوین یافته از پائین طبقه کارگر همان جامعه متروپل معرفی کنند؛ لذا به این دلایل است که سندیکا و اتحادیه تکوین یافته از پائین طبقه کارگر، بستری است که طبقه کارگر میتواند از کانال آن فرصت مبارزه جمعی و صنفی با کارفرمایان و طبقه سرمایهدار در راستای چانه زنی جهت کسب شرایط بهتر در هر جامعهائی که سرمایهداری بر آن مسلط است، پیدا کند.
در این رابطه است که از آنجائیکه فعالیت سندیکائی و اتحادیهائی یک موضوع تکوین یافته در چارچوب سرمایهداری میباشد و یک شیوه مبارزه با سرمایهداری در راستای خواستههای صنفی کارگران است، گروهی با مطلق کردن فعالیت سندیکائی در پروسه مبارزه طبقاتی طبقه کارگر، مبارزه سندیکالیستی را جایگزین مبارزه سندیکائی میکنند بدون آنکه متوجه باشند که مبارزه سندیکالیستی با مبارزه سندیکائی از فرش تا عرش متفاوت است چرا که در مبارزه سندیکالیستی تکیه استراتژی بر سندیکا میشود، در صورتی که در مبارزه سندیکائی تکیه بر سندیکا و اتحادیه یک تکیه تاکتیکی است.
به این ترتیب که طبقه کارگر در راستای برخورد صنفی برای بسترسازی جهت چانه زنی به منظور شرایط بهتر صنفی بر روش متشکل شدن در اتحادیهها و سندیکاها تکیه میکنند، طبیعی است که فونکسیون تشکل اتحادیهائی و سندیکائی در این صورت علاوه بر اینکه محدود به موضوع صنفی کارگران میشود، نفی کننده اشکال دیگر مبارزه مثل مبارزه شورائی و مبارزه حزبی که بسترساز مبارزه سیاسی طبقه کارگر میباشد، نیست.
به عبارت دیگر فعالیت سندیکائی طبقه کارگر میتواند به موازات فعالیت دیگر این طبقه وجود داشته باشد و در راستای آن فعالیتها به کار گرفته شود. البته نکته حائز اهمیت دیگری که در این رابطه باید در نظر داشته باشیم اینکه فعالیت سندیکائی علاوه بر اینکه بسترساز چانه زنی صنفی طبقه کارگر با کارفرمایان برای نیل به شرایط بهتر میباشد، خود یک آموزشگاه و مدرسه برای طبقه کارگر است، زیرا از آنجائیکه فعالیت سندیکائی با زندگی کارگر در تماس میباشد با عنایت به اینکه کارگر برعکس روشنفکر، در عرصه زندگی خود آموزش میبیند نه در خانههای تیمی یا آکادمیها یا کلاسهای کلاسیک حزبی، طبیعی است که پراتیک مستمر طبقه کارگر در عرصه فعالیت سندیکائی باعث رشد تکامل مبارزاتی او جهت ارتقاء طبقه کارگر در عرصه پلکانی مبارزه طبقاتی میشود.
به عبارت دیگر کارگری که فعالیت سندیکائی در عرصه خواستههای صنفی خود نکرده باشد صلاحیت حضور در عرصه مبارزات شورائی و مبارزات حزبی و سیاسی ندارد. البته همین جا طرح این موضوع هم خالی از عریضه نمیباشد که وقتی صحبت از فعالیت سندیکائی میکنیم حتما این فعالیت طبقه کارگر محدود به زمان تحقق سندیکا و اتحادیه نمیشود چراکه اگر ما مبارزه سندیکائی را فقط محدود به زمان دستیابی به تشکیلات سندیکائی و اتحادیهائی طبقه کارگر بکنیم، این مبارزه مثلا در شرایط امروز کشور ایران فقط مشمول کارگران شرکت واحد و هفته تپه میشود چراکه فقط اینها هستند که در این زمان در ایران دارای تشکیلات سندیکائی هستند و غیر از اینها دیگران نمیتوانند به فعالیت سندیکائی و اتحادیهائی اقدام کنند.
بنابراین فعالیت سندیکائی میتواند به عنوان یک خواسته و تاکتیک و برنامه حداقلی مطرح باشد و در این رابطه هر چند سندیکا هنوز مادیت تشکیلاتی پیدا نکرده است، ولی فعالیت و مبارزه سندیکائی او میتواند در آن راستا انجام بگیرد. البته نکتهائی که در اینجا نباید از نظر دور بداریم اینکه آنچنانکه پدیده سندیکا و فعالیت سندیکائی مولود تکوین سرمایهداری تولیدی از بعد از انقلاب صنعتی انگلیس میباشد که توسط آن علاوه بر اینکه کارفرما یا بورژوازی کوشید توسط سندیکا نیروهای کارگری آمبورژوازه شده وابسته خود را تحت تشکیلات زرد سندیکائی جهت ایجاد تفرقه در صوف طبقه کارگر سازماندهی بکند. به هر حال همین پدیده سندیکا و تشکیلات سندیکائی باعث گردید تا طبقه کارگر کشورهای متروپل بتوانند به تشکیلات سراسری جهت انجام مبارزه طبقاتی و بسترسازی جهت چانه زنی به منظور شرایط بهتر تحت نظام سرمایهداری دست پیدا کنند و به همین ترتیب بود که تکوین مبارزه سندیکائی و پیدایش سندیکاهای مستقل کارگری در کشورهای متروپل سرمایهداری باعث اعتلای مبارزه طبقاتی و سیاسی شدن مبارزه طبقاتی طبقه کارگر کشورهای متروپل شد.
به همین دلیل است که اگر بگوئیم پیدایش مبارزه سندیکائی در میان کارگران که عبارت است از تلاش وحدت طلبانه طبقه کارگر و متشکل شدن کارگران در اتحادیههای و سندیکاها یک جهش نوین در پروسه مبارزه طبقاتی کشورهای متروپل بوده است، سخنی به گزاف نگفتهایم اما آفت و آسیب عمدهائی که پدیده تاریخی مبارزه سندیکائی در کانتکس مبارزه طبقاتی طبقه کارگر کشورهای متروپل پیدا کرد، برمیگردد به زمانی که باکونین در بستر پروسه مخالفتش با کمونیسم و مارکسیسم و سوسیالیسم علمی در فاصله بین انترناسیئونال اول و دوم بر سندیکا و فعالیت سندیکائی به عنوان یک استراتژی تکیه کرد.
از آنجائیکه باکونین ضعف عمده مارکسیسم و کمونیسم را در تکوین دولت متمرکز میدانست، چراکه از نظر او در نظام مارکسیستی یا کمونیستی تمام قدرتهای اجتماعی به همراه مالکیت در اختیار دولت قرار میگیرد که این امر باعث تسلط اقلیت دولت بر اکثریت جامعه میشود، لذا در این رابطه بود که باکونین آزادی واقعی را در گرو نفی همزمان دولت و سرمایهداری میدانست، نه آنچنانکه مارکسیسم کلاسیک به صورت مکانیکی و جدای از هم مطرح کرده بود و از آنجائیکه تحقق این امر از نظر او ممکن نمیشود به جز در چارچوب تکوین اتحادیهها و سندیکاها از پائین جامعه.
باکونین تنها راه نابود کردن سرمایهداری را در یک جامعه از طریق اعتصاب عمومی کارگران به عنوان سلاح اصلی مبارزه میدانست، اشتباه عمدهائی که باکونین در این رابطه مرتکب گردید و باعث شد تا در عرصه مبارزه سندیکائی گرفتار آفت سندیکالیسم بشود و سندیکالیسم را جایگزین مبارزه سندیکائی بکند، این بود که کلا با مطلق کردن سندیکاها هر گونه مبارزه دیگری در جامعه اعم از مبارزه حزبی و شورائی و غیره را نفی کرد. در نتیجه این امر باعث گردید تا باکونین جامعه را فقط در چارچوب فدراسیونی از سندیکاها تعریف بکند و به همین دلیل بود که باکونین معتقد بود که تنها این سندیکاها هستند که میتوانند نماینده واقعی منافع طبقه کارگر باشند و از اینجا بود که از اندیشه باکونین پدیده آفت زده سندیکالیسم متولد گردید؛ و همین تولد سندیکالیسم بود که باعث گردید تا مبارزه سندیکائی طبقه کارگر کلا به زیر سوال برود.
بنابراین تفاوت بین مبارزه سندیکالیستی با مبارزه سندیکائی در این است که:
1 - در مبارزه سندیکالیستی توسط نفی دیگر مبارزههای اجتماعی و سیاسی تنها شکل مبارزه سندیکا عمده و مطلق میشود، در صورتی که در مبارزه سندیکائی، سندیکا تنها یک شکل از مبارزه طبقه کارگر هستند که طبقه کارگر میکوشد با متشکل کردن خود در اتحادیهها و سندیکاها تنور مبارزه طبقاتی در عرصه خواستههای صنفی را گرم نگه دارد. به همین دلیل در مبارزه سندیکائی دیگر اشکال مبارزه مثل مبارزه احزابی و شورائی نه تنها نفی نمیشود بلکه بالعکس در خدمت این مبارزات هم در میآید و باعث تقویت آنها نیز میشود.
2 - برعکس آنچه که بنیانگذاران سندیکالیستها معتقد بودند، سندیکاها نمیتوانند در عرصه مبارزه سیاسی جهت سرنگون کردن دولت و نابودی نظام سرمایهداری وارد عمل بشوند، چراکه مبارزه سندیکاها به علت اینکه مولود سرمایهداری هستند تنها در عرصه چانه زنی صنفی طبقه کارگران میتواند دارای معنا و مفهوم باشد، نه در بستر مبارزه سیاسی و لذا در عرصه مبارزه سیاسی آنچنانکه طرفداران مبارزه سندیکائی معتقد هستند، مبارزه سندیکائی باید در خدمت مبارزه سیاسی یا مبارزه شورائی یا مبارزه حزبی درآید.
3 - برعکس آنچه که سندیکالیستها معتقد بودند، این فقط سندیکاها نیستند که میتوانند نماینده طبقه کارگر باشند چراکه نهادهای دیگری مثل احزاب و شوراها تکوین یافته از پائین میتوانند به عنوان نماینده طبقه کارگر به حساب آیند و شاید بهتر از سندیکاها هم بتوانند طبقه کارگر یک کشور را نمایندگی کنند و لذا در این رابطه است که بهتر است بگوئیم، در عرصه مبارزه سندیکائی برعکس سندیکالیستها، نهادهای حزبی و شورائی تکوین یافته از پائین هرم جامعه علاوه بر اینکه میتوانند نمایندگی طبقه کارگر را به عهده بگیرند، میتوانند بر خود مبارزه سندیکائی چتر هژمونی بزنند.
4 - برعکس آنچه که سندیکالیستها معتقد بودند، سندیکاها نه تنها نمیتوانند از طریق سازماندهی تولید و توزیع جایگزین دولتها بشوند، خود تکیه استراتژیک کردن بر سندیکاها، از آنجائی که آبشخور تکوین سندیکاها نظام سرمایهداری است - این امر باعث میشود که مطلق کردن سندیکاها - آنچنانکه سندیکالیستها معتقد بودند - بسترساز تکوین نهادهای قدرت جدید در جامعه بشود که خطری کمتر از آن دولتهای قبلی سرمایهداری ندارند.
بنابراین مبارزه طبقه کارگر تا زمانی که در چارچوب سندیکائی نه سندیکالیستی باشد، میتواند در خدمت سازماندهی و مبارزه جمعی طبقه کارگر علیه طبقه سرمایهدار یا بورژوازی استثمارگر باشد و همچنین مبارزه سندیکائی برعکس مبارزه سندیکالیستی میتواند به موازات تکوین مبارزه حزبی و شورائی طبقه کارگر به بقاء خود ادامه بدهد و حتی در خدمت این مبارزه نیز باشد.
پس به همان میزان که باید طبقه کارگر از گرفتار شدن در دام سندیکالیسم هشیار کنیم، باید کارگران را در راستای مبارزه طبقاتی سندیکائی تشویق کنیم.
والسلام