بعثت پیامبر اسلام حرکتی اصلاحگرایانه احیائی، یا اصلاحی ابداعی بازسازی گرایانه؟ - قسمت دهم
1 - کدامین بعثت؟
بی شک آنچنانکه قرآن در دو آیه 19 و 85 سوره آلعمران میفرماید:
«إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ...» و «وَمَنْ یبْتَغِ غَیرَ الْإِسْلَامِ دِینًا فَلَنْ یقْبَلَ مِنْهُ...- در نزد خداوند فقط یک دین وجود دارد و آن هم دین اسلام و غیر دین اسلام هیچ دینی پذیرفتنی نیست.»
در این دو آیه به صورت صریح و روشن، قرآن دین الهی را از آدم تا خاتم فقط یک دین میداند نه چند دین. بنابراین تمامی انبیاء الهی در راستای تکمیل این یک دین مبعوث شدهاند و هرگز هیچ پیامبر الهی نبوده که ادعای دین جدیدی کرده باشد، آنچنانکه خود پیامبر اسلام بارها اعلام میکرد که بعثت من در راستای همان دین ابراهیم میباشد نه چیز جدیدی و خود عیسی بن مریم بارها در زمان تبلیغ و ترویج حرکتش، خودش را اصلاحگر دین موسی میدانست و هرگز ادعای دین جدیدی نکرد.
در همین رابطه است که اگر بپذیریم تمامی انبیاء الهی منجمله پیامبر اسلام که خاتم آنها میباشد بر یک نهج و یک راه و یک دین انجام رسالت کردهاند، سوالی که در این رابطه مطرح میشود اینکه فونکسیون و عملکرد و کاری که هر کدام از این پیامبران در رابطه با آن دین واحد انجام دادهاند چه بوده است؟ و در خصوص این بحث ما، کاری که پیامبر اسلام در رابطه با این دین واحد انجام داده است چه بوده است؟ چراکه بالاخره ضرورت بعثت انبیاء الهی در راستای تکمیل همین دین واحد بوده است، به عبارت دیگر دین واحد برای انبیاء الهی به عنوان یک بستر جاری بوده است که هر پیامبری الهی در راستای تکمیل این دین واحد مبعوث شده است و هیچ پیامبری وظیفه و مسئولیت خود را جامع کردن دین نمیدانسته، چراکه اگر پیامبری معتقد به جامع کردن دین میشد دیگر تکامل دین برای انبیاء یا علمای وارث انبیاء الهی بعدی سالبه انتفاع به موضوع میشد.
پر واضح است که دین جامع دیگر کمال پذیر نیست و در همین رابطه است که باید اذعان کنیم که گرچه پیامبر اسلام طبق آیه 3 سوره مائده «...الْیوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیکُمْ نِعْمَتِی...- امروز دین شما کامل شد و نعمت بر شما تمام گردید» خود را تمام کننده و کمال بخشنده دین اسلام میداند، باید به این نکته توجه داشته باشیم که کمال دین برای پیامبر اسلام غیر از جامعیت دین بوده است و هرگز نباید دو ترم جامع و کامل یکی تلقی کرد، چرا که اگر پذیرفتیم که تمامیت در آیه فوق دلالت بر جامعیت دین اسلام توسط پیامبر اسلام میکند دیگر نمیتوانیم به کمال بعدی دین اسلام که بسترساز دینامیزم این دین میباشد اعتقاد داشته باشیم که حاصل این عدم اعتقاد به کمال بعدی دین اسلام پس از پیامبر اسلام خروجی نهائیش همان شعار «حسبنا کتاب الله» عمر خلیفه دوم خواهد بود که مطابق این شعار عمر معتقد بود که دین اسلام و قرآن پیامبر اسلام هم کامل است و هم جامع و لذا غیر از این کتاب مسلمین برای هیچ زمانی نیاز به تجربه و علم و اندیشه غیر قرآن ندارند و به همین دلیل تئوری «حسبنا کتاب الله» عمر - خلیفه دوم مسلمین - بزرگترین آفت برای دین اسلام و حرکت پیامبر اسلام گردید چراکه مطابق این تئوری مسلمانان دیگر نیازمند به تجربه و اندیشه و علم بشر نمیباشند و چه مصیبتی برای مسلمانان میتواند بزرگتر از این باشد، به خصوص در عصر و قرن حاضر.
پس برای فرار از تئوری «حسبنا کتاب الله» راهی جز این نداریم که معتقد باشیم که دین اسلام هرگز یک دین جامع نخواهد بود بلکه یک دین کمال پذیر میباشد و در راستای تکمیل این دین کمال پذیر بوده که ابتدا پیامبران و پس از پیامبر اسلام اندیشمندان و علما رسالتی در راستای تکمیل پیوسته این دین دارند. حال که دریافتیم که هدف پیامبران الهی و در راس آنها پیامبر اسلام کمال بخشیدن به دین واحد بوده است باید در ادامه آن به این امر توجه داشته باشیم که کمال بخشیدن به دین توسط پیامبران و در راس آنها پیامبر اسلام به دو صورت امکان پذیر بوده است:
الف – کمالپذیری ابداعگرایانه،
ب – کمالپذیری اصلاحگرایانه.
در خصوص تمیز و تفاوت این دو نوع کمالپذیری دین باید بگوئیم که کمالپذیری اصلاحگرایانه دلالت بر آن نوع کمالپذیری میکند که تکامل دین از طریق مبانی درونی خود دین انجام گیرد و اصول جدیدی به دین اضافه نشود، به عبارت دیگر تکامل اصلاحگرایانه دلالت بر آن نوع تکاملی میکند که کمال در چارچوب همان اصول اولیه صورت بگیرد، برعکس آن در تکامل ابداعگرایانه لازم نیست، تکامل دین در چارچوب همان اصول اولیه صورت پذیرد و با ابداع اصول جدید به اصلاح تکاملی دین میپردازد. حال با توجه به این تفاوت مضمون و محتوای دو نوع کمال اصلاحگرایانه و ابداعگرایانه، سوالی که در همین جا میتوانیم مطرح کنیم و در همین جا هم به آن پاسخ دهیم اینکه، آیا کمال دین اسلام توسط پیامبر اسلام یک کمال اصلاحگرایانه بوده یا یک کمال ابداعگرایانه؟ بی شک در طرح اصول آنچنانکه در آیه 285 سوره بقره مطرح شده است:
«...لَا نُفَرِّقُ بَینَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ...- هیچ فرقی در این رابطه بین انبیاء الهی نبوده» و همچنین در آیه 62 سوره بقره آمده:
«إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَادُوا وَالنَّصَارَی وَالصَّابِئِینَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلَا هُمْ یحْزَنُونَ - اصول مشترک مومنین به حرکت پیامبر و مومنین به حرکت موسی کلیم الله و عیسی روح الله و صائبین عبارت میباشد از:
1 - ایمان به خدا،
2 - ایمان به آخرت،
3 - انجام عمل صالح، پس هر کس که به این سه اصل ایمان پیدا کند علاوه بر اینکه برای او نزد خداوند اجر و پاداش میباشد، دیگر برای او ترس و حزنی در دنیا و آخرت نخواهد بود.»
پیامبر اسلام هرگز در طول 23 سال حیات نبوی خود جدای از اصول پیامبران الهی سلف خود، اصول جدیدی نیاورده است و لذا در همین رابطه است که قرآن - به جز ابراهیم خلیل - تمامی پیامبران خلف ابراهیم، پیامبران اصلاحگر میداند تنها ابراهیم خلیل است که ابداعگر اصول میباشد.
«وَإِذْ یرْفَعُ إِبْرَاهِیمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَیتِ وَإِسْمَاعِیلُ...- و آن زمان که ابراهیم ستونهای این خانه را بر میافراشت» (آیه 127 - سوره بقره). همچنین:
«مَا کَانَ إِبْرَاهِیمُ یهُودِیا وَلَا نَصْرَانِیا وَلَکِنْ کَانَ حَنِیفًا مُسْلِمًا وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ - ابراهیم نه بر نهج موسی بود و نه بر نهج عیسی او خود بر نهج حنیف اسلام حرکت میکرد و هرگز مشرک هم نبود» (آیه 67 - سوره آلعمران).
و همچنین «قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْرَاهِیمَ...- برای شما ابراهیم به عنوان نمونه و اسوه حسنه میباشد» (آیه 4 - سوره ممتحنه) و به همین ترتیب:
«وَإِذِ ابْتَلَی إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا...- و آن زمانی پروردگارت ابراهیم را با کلماتی آزمایش کرد به ابراهیم گفتیم که تو برای همیشه برای همه انسانها امام قرار دادیم» (آیه 124 - سوره بقره).
بنابراین پیامبر اسلام هیچ اصول جدیدی منهای اصولی که پیامبران الهی قبل از او تبیین کرده بودند ابداع نکرد و آنچه توسط قرآن و کلام خود برای بشریت به ارمغان آورد تبیینی نو از همان اصول تبیین شده توسط پیامبران الهی سلف خود بود. در همین رابطه است که جایگاه پیامبر اسلام در مسیر حرکت انبیاء الهی سلف خود جایگاه اصلاحگرایانه میباشد نه ابداع گرایانه.
2 – هندسه معرفتی حرکت اصلاحگرایانه پیامبر اسلام
حال پس از اینکه دریافتیم که حرکت 23 ساله پیامبر اسلام در راستای حرکت انبیای الهی به عنوان آخرین پیامبر حرکت اصلاحگرانه بوده است نه ابداعگرایانه، از آنجائیکه طبق:
«مَا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِکُمْ وَلَکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِیینَ...- محمد پدر هیچکدام از رجال شما نمیباشد او دو مسئولیت دارد
الف - رسالت
ب - ختم نبوت» (آیه 40 - سوره احزاب) و
«...الْیوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیکُمْ نِعْمَتِی...- مسئولیت دیگر پیامبر اسلام عبارت است از:
الف - کامل کردن و
ب - تمام کردن تنها دین همه انبیاء الهی میباشد» (آیه 3 - سوره مائده).
بنابراین پیامبر اسلام در رابطه با دین اسلام که تنها دین همه انبیاء الهی میباشد سه وظیفه و مسئولیت داشته است:
الف - کامل کردن،
ب - تمام کردن،
ج - ختم نبوت.
در خصوص مسئولیت کامل کردن دین توسط پیامبر اسلام اشاره کردیم که این تکامل توسط پیامبر اسلام به طریق اصلاحگرایانه در کانتکس همان اصول ابداعی ابراهیم خلیل انجام گرفته است و پیامبر اسلام هیچگونه اصول جدیدی منهای اصول ابداعی ابراهیم خلیل ابداع نکرده است و اما در رابطه با حرکت اصلاحگرایانه پیامبر اسلام باید بگوئیم که اصلاحاتی که توسط پیامبر اسلام در حرکت انبیاء الهی صورت گرفته است عبارت است از:
الف – اصلاح آرایشی اصل توحید: قبل از اینکه به تبیین این اصل بپردازیم بهتر است آنچنانکه در سلسله درسهای اسلام شناسی مطرح کردیم به تعریفی کنکریت از ترم آرایشی و تفاوت آن با ترم پیرایشی بپردازیم. مقصود ما از اصطلاح مرکب اصلاح آرایشی توحید این است که پیامبر اسلام در تبیین اصل توحید با گسترش دایره تبیین توحید به این اصل افزود، به عبارت دیگر هر چند پیامبر اسلام خود ابداعگر اصل توحید نبود ولی دایره تبیین اصل توحید که در زمان ابراهیم و موسی و عیسی فقط محدود به عرصههای:
1 - طبیعی وجود،
2 - نظری کلامی،
3 - نفسانی اخلاقی بود. پیامبر اسلام این دایره توحید را به عرصههای:
الف - توحید اجتماعی،
ب - توحید تاریخی،
ج - توحید معرفتی، بسط داد و به علت همین بسط دایره توحید است که حرکت اصلاحگرایانه توحید پیامبر اسلام را اصلاح آرایشی نامیدیم چراکه پیامبر اسلام به توحید ابراهیمی افزود و آن را به عرصه اجتماعی و تاریخی و معرفتی گسترش داد و معنای آرایش در این ترم دلالت بر همین افزودن میکند، آنچنانکه ترم پیرایشی دلالت بر کاهش میکرد. بنابراین نخستین اصل مورد حرکت اصلاحگرایانه پیامبر اسلام اصل توحید میباشد که پیامبر اسلام در آیات قرآن ابتدا به تائید همان محورهای تبیینی پیامبران ابراهیمی پرداخت که در این رابطه میتوانیم به آیات سوره توحید که از نظر پیامبر اسلام ارزش یک سوم کل آیات قرآن را دارد اشاره کنیم.
« بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ - قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ - اللَّهُ الصَّمَدُ - لَمْ یلِدْ وَلَمْ یولَدْ - وَلَمْ یکُنْ لَهُ کُفُوًا أَحَدٌ - به نام خداوندی که بر همه وجود رحمان است و بر انسان رحیم هم میباشد - ای پیامبر بگو الله خدای من قابل کثرت اعدادی و اضدادی نیست - چراکه او کامل است و همه وجود با حرکت به سوی او تکامل مییابند - چرا که نه تز است تا چیزی را بزاید و نه آنتی تز است که خود از چیز دیگری متولد و مشتق شده باشد و نه سنتر است تا همانند و شبیهی یا کفوی داشته باشد.»
همچنین در 6 آیه اول سوره حدید در ادامه آیات سوره توحید به تبیین همان محورهای توحیدی حرکت انبیاء الهی سلف خود میپردازد
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ - لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ یحْیی وَیمِیتُ وَهُوَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ - هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِکُلِّ شَیءٍ عَلِیمٌ - هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیامٍ ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ یعْلَمُ مَا یلِجُ فِی الْأَرْضِ وَمَا یخْرُجُ مِنْهَا وَمَا ینْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَمَا یعْرُجُ فِیهَا وَهُوَ مَعَکُمْ أَینَ مَا کُنْتُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ - لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَإِلَی اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ - یولِجُ اللَّیلَ فِی النَّهَارِ وَیولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیلِ وَهُوَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ – به نام خداوندی که بر همه وجود رحمان است و بر انسان رحیم هم میباشد - همه وجود به طرف خداوند شناور و در حرکت میباشند چراکه خود او به علت عزیز و حکیم بودن نیازمند به کمال و تکامل نیست - به علت اینکه همه وجود در بستر حرکت به سوی او کمال پیدا میکنند شدن تضادمند وجود به طرف او باعث سلطه مالکانه آن کامل بر تمام وجود کمال پذیر میباشد - در چارچوب این شدن تکامل پذیر همه وجود به طرف او است که او هم اول این شدن است و هم آخر این شدن است هم ظاهر این شدن است و هم باطن این شدن است و به علت اینکه شدن وجود در چارچوب وجود او ممکن میشود پس او به همه وجود عالم میباشد - او شدن همه وجود را به صورت مرحلهائی و تدریجی تکوین و تکامل میبخشد و چون همه شدن در چارچوب وجود او تحقق پیدا میکند پس شما در هر کجا که باشید او با شما است و لذا به این ترتیب است که او به آنچه که شما میکنید بینا است - از آنجائیکه همه وجود در سایه تجلی وجود او تکوین پیدا میکنند پس او مالک همه وجود است و از آنجائیکه همه وجود در سایه حرکت به سوی او کمال پیدا میکنند پس بازگشت همه وجود به سوی اوست - چون شدن همه وجود به سوی او معنی پیدا میکند پس او در چارچوب این شدن دیالکتیکی وجود روز را از دل شب بیرون میکشد و شب را از دل روز و بدین ترتیب او آگاه به درون ها میباشد.»
و اما در خصوص اصلاح آرایشی توحید توسط پیامبر اسلام یا آنچه که پیامبر اسلام با اجتهاد در اصول توسط قرآن به توحید انبیاء الهی قبل از خود اضافه کرد عبارت است از:
الف - تعمیم توحید از عرصه کلامی و توحید در طبیعت و وجود پیامبران سلف خود به عرصه جامعه،
«وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَی اللَّهُ وَمِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَیهِ الضَّلَالَةُ فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ - به تحقیق از جوامع انسانی پیامبرانی مبعوث کردیم تا آنها جوامع را به توحید فرا بخوانند و توسط این توحید اجتماعی با طاغوتهای اجتماعی خود مبارزه کنند، پس آن دسته از جوامعی که توانستند توسط توحید اجتماعی به نفی طاغوتهای اجتماعی خود بپردازند هدایت شدند و آن دسته که تسلیم طاغوتهای اجتماع شدن به ضلالت افتادند، پس تاریخ را سیر کنید تا سرانجام تکذیب کنندگان توحید اجتماعی را فهم کنید» (سوره نحل - آیه 36).
ب - تعمیم توحید از عرصه کلامی و توحید در طبیعت و وجود پیامبران سلف خود به عرصه تاریخ انسان،
«الَّذِینَ یتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِی الْأُمِّی الَّذِی یجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِیلِ یأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَینْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَیحِلُّ لَهُمُ الطَّیبَاتِ وَیحَرِّمُ عَلَیهِمُ الْخَبَائِثَ وَیضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیهِمْ فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ - همه کسانی که آن پیامبر امی توسط تورات و انجیل میشناسند باید پیروی کنند زیرا این پیامبر رسولی است که آنها را به امر معروف و نهی از منکر امر مینماید و به بهره وری از طیبات و دوری از پلیدها و رهائی از فشارها و زنجیرهای تاریخی دعوت میکنند، رستگار آنانی هستند که به این پیامبر امی ایمان بیاورند و از قرآن و نور هدایت آن پیروی کنند» (سوره اعراف - آیه 157).
«لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَینَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِیعْلَمَ اللَّهُ مَنْ ینْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَیبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِی عَزِیزٌ - به تحقیق ما رسولان خود را همراه با دلایل روشن به سوی جوامع بشری فرستادیم تا توسط آگاهی یا کتاب و عدالت یا میزان جوامع بشری در راه برپائی قسط اجتماعی یا توحید تاریخی برآشوبانند و آهن را خلق کردیم تا در خدمت سیاسی و اقتصادی این تودههای قیام کرده به قسط قرارگیرد تا خداوند بداند که چه کسانی در مرحله تاریخی غیبت پیامبران با برپائی قسط تاریخی و اجتماعی خدا و پیامبرش را یاری میکنند، آری خداوند خودش هم نیرومند است و هم عزیز است» (سوره حدید - آیه 25).
ادامه دارد