نهج‌البلاغه علی قرآن ناطق، تنها متدولوژی جهت فهم تطبیقی قرآن متنی

قسمت دوم

د - بدون علی‌شناسی نهج‌البلاغه‌شناسی ممکن نیست، آنچنانکه بدون نهج‌البلاغه‌شناسی علی‌شناسی ممکن نخواهد بود: اگر نهج‌البلاغه آینه تمام نمای شخصیت علی است و اگر این وجود خورشید صفت علی است که اگرچه در سرچشمه آتشفشان وجود توحیدی او به علت حرارت و گرمای زاید الوصفش این طیف وجودی نهج‌البلاغه صورت واحدی داشته است ولی این مواد یکدست و توحیدی مذاب خارج شده از دهانه آتشفشان شخصیت علی وقتی پس از چهار صد سال به سرزمین نهج‌البلاغه رسیده است سرد شده و همین سردی آن مواد گداخته آتشفشان وجود علی در منظومه نهج‌البلاغه باعث تکوین پرده‌های مختلف وجودی آن شده است، آنچنانکه در زمان شروع آتشفشان به علت گرما و حرارت زائد الوصف مواد مذاب خارج شده از دهانه آتشفشان صورتی یکدست و واحد دارد و تفکیک اجزا در آن ممکن نیست ولی همین مواد آتشین وقتی که سرد می‌شود به فلزات و اجزا مختلفی تفکیک می‌گردد، به همین دلیل ما در سرچشمه آفتاب وحی و در وجود پیامبر اسلام شیعه و سنی تشخیص نمی‌دهیم و در کنار کعبه رسم قبله وجود ندارد و در درون خورشید مشرق و مغرب بی معنی می‌شود.

به همین ترتیب در خورشید وجود علی این پرده‌های گوناگون نهج‌البلاغه یکسان می‌گردد و همین وحدانیت وجودی شخصیت علی است که می‌تواند به عنوان یک متدولوژی جهت شناخت کتاب گرانسنگ نهج‌البلاغه برای ما باشد، آنچنانکه شاید بهتر آن باشد که بگوئیم هرگز بدون شناخت آن خورشید وجودی و آن آتشفشان شعله ور امکان شناخت نهج‌البلاغه وجود ندارد و در راستای شناخت آن خورشید نور افشان است که در همین جا سوال دومی مطرح می‌کنیم و آن اینکه، چگونه امام علی توانست در سرزمین بادیه نشین عربستان و مکه و مدینه خارج از هر مکتب، کلاس، درس و تعلیم کلاسیک به این مرتبه از معراج وجودی دست پیدا کند؟

برای پاسخ به این سوال بهتر است موضوعی را از ابن خلدون وام بگیریم. عبدالرحمن ابن خلدون تونسی صاحب کتاب «تاریخ العبر» که یک مقدمه جامعه شناسانه و تاریخ شناسانه و فلسفی علمی در قرن هشتم هجری بر این کتاب نوشته است، در این مقدمه اصلی در خصوص رابطه پیامبر اسلام با وحی یا تجربه نبوی مطرح می‌کند که طرح آن در اینجا جهت تبیین چگونگی تکوین شخصیت علی در بستر پراکسیس وحی و اسلام و محمد خالی از فایده نمی‌باشد. از نظر ابن خلدون رابطه پیامبر اسلام با وحی نبوی یا قرآن یک رابطه دو طرفه یا دیالکتیکی می‌باشد. به این ترتیب که به موازات تکامل پیامبر در عرصه پراکسیس جامعه ساز مکی و مدنی پتانسیل جذب تجربه نبوی پیامبر تکامل می‌یافته است و همین تکامل باعث می‌شده تا پیامبر اسلام به مرور زمان هر چه از زمان بعثتش می‌گذشته، توان تجربه نبوی جذب آیات بیشتری کسب کند و به همین دلیل است که هر چه از سال بعثت پیامبر در فرایند دو گانه مکی و مدنی دور می‌شویم طول و حجم آیات تجربه شده وحی نبوی پیامبر اسلام بزرگتر می‌گردد، که البته مرحوم بازرگان در کتاب «سیر تحولات آیات قرآن» در راستای این نظریه به صورت علمی به کشف منحنی یا فرمول ریاضی علمی می‌رسد که مطابق آن می‌توان با قرار دادن سایز طول آیات، سال تجربه نبوی آن آیه را مشخص کرد.

هدف از طرح این حقیقت علمی و فلسفی در خصوص شخصیت پیامبر اسلام در اینجا به این دلیل است که به سوال سترگ فوق در خصوص چگونگی تکوین شخصیت مولانا علی پاسخی علمی بدهیم. یعنی آنچنانکه محمد عبده مفتی سابق مصر و رئیس اسبق دانشگاه الازهر و شاگرد و پیرو سیدجمال در مقدمه شرح خود بر نهج‌البلاغه می‌نویسد، «اگر در همه مردم عرب زبان یک نفر نیست مگر آنکه معتقد باشد که سخن علی بعد از قرآن و کلام نبوی شریف‌ترین و بلیغ‌ترین و پرمعنی‌ترین و جامع‌ترین سخنان است» به این دلیل است که علی نخستین و بزرگ‌ترین دستپرورده مکتب وحی‌ائی است که تنها مربی او از کودکی تا سن 33 سالگی پیامبر اسلام بوده  است که خود پیامبر اسلام هم به گواه تاریخ حتی تا لحظه مرگ از خواندن نام خودش هم ناتوان بوده است و هیچ گاه در هیچ زمانی آموزش نه به صورت کلاسیک و نه به صورت سنتی و کلاسیسم ندیده است. یعنی آنچنانکه پراکسیس عملی و نبوی در دو فرایند مکی و مدنی بسترساز شخصیت نبوی پیامبر اسلام شده است، همین پراکسیس عملی جامعه سازانه 23 ساله پیامبر اسلام در دو مرحله مکی و مدنی بسترساز شخصیت امام علی نیز شد و صد البته در عرصه این سفره گسترده پراکسیس جامعه سازانه نبوی نه تنها علی پرورش پیدا کرد بلکه ده‌ها کادر همه جانبه آموزش دیدند که هر کدام بر بام تاریخ انسان برای بشریت نمونه می‌باشند، ولی علت برتری امام علی در این مسابقه آن بوده که سرمایه هزینه کرده توسط او در این عرصه بیشتر از دیگران بوده است چراکه در میدان پراکسیسی که پیامبر اسلام توسط وحی نبوی خود بر پا کرد، هر کس به اندازه سرمایه‌ائی که در این پراکسیس هزینه می‌کرد برداشت هم می‌کرد.

«لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّی تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ شَیءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ - لازمه کسب در پراکسیس هزینه کردن آنچه بیشتر دوست داری می‌باشد و مطمئن باشید که خداوند به آنچه که شما در این راه انفاق می‌کنید آگاه می‌باشد» (سوره آل عمران - آیه 92).

به گواه تاریخ و بنا به قضاوت خود پیامبر اسلام، علی بیشترین سرمایه خود و شاید بهتر باشد که بگوئیم علی با تمام سرمایه وارد این کارزار شده است.

«ضَربَةُ عَلِی یَومَ الخَندَقِ اَفضَلُ مِن عِبادَةِ الثّقلین» (پیامبر اسلام) و لذا بیشترین برداشت کرده است، «من کنتُ مَوْلاهُ، فَهذا عَلِیٌّ مَوْلاه» (پیامبر اسلام).

زین سبب پیغمبر با اجتهاد / نام خود و آن علی مولا نهاد

گفت هر کاو را منم مولا و دوست / ابن عم من علی مولای اوست

کیست مولا آن که آزادت کند / بند رقیت زپایت بر کند

چون به آزادی نبوت هادی است / مومنان را زانبیاء آزادی است

مولوی - مثنوی - دفتر ششم - ص 419 - س 24

قرآن در دو سوره مکی به صورت مستقل که بعضی از مفسرین معتقدند که این دو سوره یک سوره می‌باشند پروسس تکوین شخصیت پیامبر اسلام را در عرصه پراکسیس جامعه سازانه نبوی مطابق کانتکسی که ابن خلدون بیان کرده است تبیین می‌کند که طرح آن در این جا خالی از عریضه نمی‌باشد. یکی در سوره ضحی و دوم در سوره انشراح:

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ - وَالضُّحَی - وَاللَّیلِ إِذَا سَجَی - مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَمَا قَلَی - وَلَلْآخِرَةُ خَیرٌ لَکَ مِنَ الْأُولَی - وَلَسَوْفَ یعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَی - أَلَمْ یجِدْکَ یتِیمًا فَآوَی - وَوَجَدَکَ ضَالًّا فَهَدَی - وَوَجَدَکَ عَائِلًا فَأَغْنَی - فَأَمَّا الْیتِیمَ فَلَا تَقْهَرْ - وَأَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ - وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ - به نام خداوندی که بر همه وجود رحمان است و بر انسان رحیم هم می‌باشد - سوگند به روز روشن - سوگند به شب تاریک - که ای محمد خداوند نور وحی را از تو قطع نکرده است و تو را مورد خشم قرار نداده است - چراکه آینده تو بهتر از امروز تو خواهد بود - و بزودی تو در عرصه این عمل صاحب دستاوردی خواهی شد که د ر برابر این همه سختی که می‌کشی راضی خواهی بود - آیا اینچنین نبوده که تو یتیمی و گمراهی و فقیری بودی که در عرصه این پراکسیس نبوی توانستی به این درجه از شخصیت برسی - پس حال در عرصه دعوت خود به این پراکسیس نبوی هیچ نیازمند و در خواست کننده به این دعوت را خوار و کوچک مشمار.»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ - وَوَضَعْنَا عَنْکَ وِزْرَکَ - الَّذِی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ - وَرَفَعْنَا لَکَ ذِکْرَکَ - فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یسْرًا - إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یسْرًا - فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ - وَإِلَی رَبِّکَ فَارْغَبْ - به نام خداوندی که بر همه وجود و هستی رحمان است و بر انسان رحیم هم می‌باشد - آیا ما سعه صدر در جهت تحمل سختی‌های رفتن به تو ندادیم؟ - همان سعه صدری که باعث شد تا سختیهای این پراکسیس جامعه ساز نبوی که در حال شکستن پشت تو بود به مدد آن آسان شود - و ذکر تو را توسط این تکامل وجودی‌ات در عرصه سختی‌های این پراکسیس عظیم جامعه سازانه بر بام تاریخ بشر به عنوان انسان نمونه و الگوی شدن بلند نکردیم؟ - و بدین ترتیب است که سختی‌های تو بدل به آسانی می‌شود - باز هم تاکید می‌کنیم فقط به این ترتیب است که سختی‌های تو به آسانی استحاله می‌شود - (پس ای محمد) اگر شدن و تکامل و رشد بیشتر می‌خواهی توقف مکن خود را به سختی‌های بیشتر این پراکسیس جامعه سازانه بیفکن.»

آنچنانکه در این دو سوره مشاهده می‌شود قرآن در عرصه تبیین صیرورت و شدن و تکامل پیامبر اسلام که بسترساز جذب بیشتر وحی نبوی گردید «وَلَسَوْفَ یعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَی - به زودی آنچنان مستعد جذب وحی نبوی بشوی که در برابر این همه سختی راضی بشوی» بر بستر سختی‌های حرکت آنچنانکه ابن خلدون می‌گوید به مرور زمان بر پیامبر اسلام نازل شده است «فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ - وَإِلَی رَبِّکَ فَارْغَبْ - هرگز تسلیم فراغت از حرکت نشو بلکه هر چه بیشتر خودت را به آغوش سختی‌های رفتن بیافکن - چراکه رمز شدن و تکامل تو در پراتیک کردن با این سختی‌های رفتن می‌باشد».

حال که توسط این دو سوره رمز شدن و تکامل وجودی پیامبر اسلام را فهم کردیم به راحتی می‌توانیم رمز تکوین شخصیت امام علی را پیدا کنیم و آن اینکه تنها مکتبی که توانست علی را، علی بکند مکتب عملی پراکسیس جامعه سازانه پیامبر اسلام در دو فرایند مکی و مدنی بود. آنچنانکه خود امام علی در این رابطه می‌گوید که وقتی سختی‌های حرکت برای من غیر قابل تحمل می‌شد به شخصیت پیامبر اسلام پناه می‌بردم.

«...إِنَّ أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لاَ یَحْمِلُهُ إِلاَّ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ اِمْتَحَنَ اَللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ وَ لاَ یَعِی حَدِیثَنَا إِلاَّ صُدُورٌ أَمِینَةٌ وَ أَحْلاَمٌ رَزِینَ... - یقینا راه ما بسیار سخت و دشوار است و متحمل آن کسی نمی‌شود مگر بنده مومنی که خدا قلب او را برای ایمان امتحان و آزمایش نموده است و اخبار و احادیث ما را حفظ نمی‌کند مگر سینه‌های امانت پذیر و خردهای محکم و استوار» (نهج‌البلاغه جعفر شهیدی - خطبه 189 - ص 206 - س 8).

و به این ترتیب بود که علی به عنوان بزرگ‌ترین دستپرورده پیامبر اسلام پس از 23 سال پراتیک کردن با پراکسیس جامعه سازانه نبوی محمد، متولد شد. اما با همه این احوال آنچنانکه خود او در خطبه 5 نهج‌البلاغه مطرح می‌کند با فوت پیامبر اسلام به علت اینکه پراکسیس جامعه سازانه پیامبر اسلام ناتمام ماند و جامعه مدینه النبی پیامبر اسلام هنوز از بیماری قبیله‌گی در رنج بود، در نتیجه او با فوت پیامبر اسلام شرایط برای رهبری کردن خود بر جامعه مدینه النبی را فراهم ندید، چراکه آنچنانکه خود او در خطبه پنج نهج‌البلاغه در پاسخ به دعوت عباس و ابوسفیان جهت قبول رهبری جامعه مدینه النبی پیامبر اسلام می‌گوید، این میوه که همان مدینه النبی پیامبر اسلام می‌باشد برای رهبری او بعد از مرگ پیامبر اسلام نارس می‌باشد.

«أَیُّهَا اَلنَّاسُ شُقُّوا أَمْوَاجَ اَلْفِتَنِ بِسُفُنِ اَلنَّجَاةِ وَ عَرِّجُوا عَنْ طَرِیقِ اَلْمُنَافَرَةِ وَ ضَعُوا تِیجَانَ اَلْمُفَاخَرَةِ أَفْلَحَ مَنْ نَهَضَ بِجَنَاحٍ أَوِ اِسْتَسْلَمَ فَأَرَاحَ هَذَا مَاءٌ آجِنٌ وَ لُقْمَةٌ یَغَصُّ بِهَا آکِلُهَا وَ مُجْتَنِی اَلثَّمَرَةِ لِغَیْرِ وَقْتِ إِینَاعِهَا کَالزَّارِعِ بِغَیْرِ أَرْضِهِ خلقه و علمه فَإِنْ أَقُلْ یَقُولُوا حَرَصَ عَلَی اَلْمُلْکِ وَ إِنْ أَسْکُتْ یَقُولُوا جَزِعَ مِنَ اَلْمَوْتِ هَیْهَاتَ بَعْدَ اَللَّتَیَّا وَ اَلَّتِی وَ اَللَّهِ لاَبْنُ أَبِی طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ اَلطِّفْلِ بِثَدْیِ أُمِّهِ بَلِ اِنْدَمَجْتُ عَلَی مَکْنُونِ عِلْمٍ لَوْ بُحْتُ بِهِ لاَضْطَرَبْتُمْ اِضْطِرَابَ اَلْأَرْشِیَةِ فِی اَلطَّوِیِّ اَلْبَعِیدَةِ- ای مردم فتنه بعد از مرگ پیامبر اسلام را به وسیله کشتی نجات (که خود امام علی می‌باشد) در هم بشکنید - و از اندیشه قبیله‌گرائی خود دست بردارید - چراکه در زمان پیامبر اسلام هر کس که آزاد از قبیله‌گرائی به حرکت پیوست به نتیجه و هدف خود دست پیدا کرد - و آن گروه که به حرکت پیامبر اسلام نپیوستند و تسلیم خودخواهی‌ها و یا خودبرتربینی قبیلگی خود شدند این قدرت طلبی قبیلگی برای آن‌ها آبی متعفن و لقمه‌ائی گلوگیر می‌باشد و البته این میوه اکنون برای من نارس است و حضور و رهبری من در این شرایط مانند کشت بر روی زمین دیگران می‌باشد بنابراین در این شرایط که این میوه نارس است اگر برای رهبری آن پا پیش بگذارم به من انگ قدرت طلبی می‌زنند و اگر برای حفظ همین میوه نارس کنار بکشم جناح ابوسفیان خواهند گفت که به علت ترس از مرگ علی دست از رهبری برداشته است، هیهات با این سابقه و گذشته من و انگ ترس از مرگ بر من زدن به خدا سوگند پسر ابوطالب با مرگ بیشتر از انس بچه به پستان مادر انیس می‌باشد - اما در این شرایط تحلیلی از شرایط دارم که اگر به شما بگویم مانند اضطراب و تکان خوردن ریسمان‌های درون چاه به خود خواهید لرزید» (نهج‌البلاغه جعفر شهیدی - خطبه 5 - ص 12 و 13 - س 15 به بعد).

آنچنانکه مشاهده می‌کنید در این خطبه که امام علی در زمان کفن و دفن پیامبر اسلام در پاسخ به دعوت ابوسفیان و عباس ابن عبدالمطلب از امام علی در مقابل تصمیم سقیفه برای تعیین جانشین پیامبر مطرح می‌کند، به صراحت انگیزه ابوسفیان در تحریک امام علی - که با فریاد خطاب به امام علی گفت «ای پسر ابوطالب دستت را بده تا با تو بیعت کنم و تمام کوچه‌های مدینه را از سپاه در حمایت از تو پر کنم» - را قبیله‌گرائی و قدرت طلبی اعلام می‌کند و لذا راه خود را در برابر این‌ها به صورت راه سوم مطرح می‌کند.

راه اول راه سقیفه بود که بین دو جناح از مهاجرین قریش مکه و انصار اوس و خزرج مدینه با شعار «منا امیر و منکم امیر» در جریان بود.

 راه دوم راه ابوسفیان بود که با حمایت عباس ابن عبدالمطلب معتقد به ادامه رهبری بنی هاشم و امام علی جهت انتقال به بنی امیه بودند.

راه سوم راه امام علی و طرفدارانش بود که معتقد بودند که به علت از بین نرفتن خصلت قبیله‌گرائی در بین مهاجرین و انصار شرایط جهت رهبری امام علی فراهم نمی‌باشد. در خصوص راه سوم امام علی می‌گوید:

«...اَلْیَمِینُ وَ اَلشِّمَالُ مَضَلَّةٌ وَ اَلطَّرِیقُ اَلْوُسْطَی هِیَ اَلْجَادَّةُ عَلَیْهَا بَاقِی اَلْکِتَابِ وَ آثَارُ اَلنُّبُوَّةِ وَ مِنْهَا مَنْفَذُ اَلسُّنَّةِ وَ إِلَیْهَا مَصِیرُ اَلْعَاقِبَةِ... - دو راه چپ و راست گمراهی است و راه میانگین یا راه سوم راه حقیقت است چرا که پایداری قرآن و آثار نبوت در گرو راه سوم می‌باشد، نفوذ و گسترش نبوی در جامعه بر این مسیر استوار می‌باشد» (نهج‌البلاغه جعفر شهیدی - خطبه 16 - ص 18 - س 6).

بنابراین امام علی انگیزه ابوسفیان را مانند انگیزه اصحاب سقیفه یک انگیزه قبیله‌گرائی می‌دانست، لذا در این رابطه است که راه سوم خود را بر پایه تحلیل مشخص از شرایط مشخص تعیین می‌کند، همان تحلیل مشخصی که آنچنانکه امام در این خطبه می‌گوید اگر مردم عادی زمان پس از مرگ پیامبر اسلام بدانند مانند طناب آویزان چاه بر خود خواهند لرزید. البته امام علی شرایط تصمیم گیری‌اش در این زمان در خطبه 3 به این شکل مطرح می‌کند

«...وَ طَفِقْتُ أَرْتَئِی بَیْنَ أَنْ أَصُولَ بِیَدٍ جَذَّاءَ أَوْ أَصْبِرَ عَلَی طَخْیَةٍ عَمْیَاءَ یَهْرَمُ فِیهَا اَلْکَبِیرُ وَ یَشِیبُ فِیهَا اَلصَّغِیرُ وَ یَکْدَحُ فِیهَا مُؤْمِنٌ حَتَّی یَلْقَی رَبَّهُ ترجیح الصبر فَرَأَیْتُ أَنَّ اَلصَّبْرَ عَلَی هَاتَا أَحْجَی فَصَبَرْتُ وَ فِی اَلْعَیْنِ قَذًی وَ فِی اَلْحَلْقِ شَجًا أَرَی تُرَاثِی نَهْباً-  در آن زمان (پس از مرگ پیامبر اسلام) جهت برخورد با سقیفه (همان راه اول) خوب فکر کردم، دو راه برای من جهت مقابله کردن با سقیفه وجود داشت یکی قیام مسلحانه، دوم مبارزه غیر قهرآمیز. راه دوم را انتخاب کردم با اینکه می‌دانستم برای من برعکس راه اول هزینه سنگین دارد هزینه‌ائی که توسط آن، بچه پیر می‌شود و پیر نابود می‌گردد با همه این احوال راه دوم را انتخاب کردم در حالتی که خار در چشم و استخوان در گلو داشتم و مجبور به صبر کردن بودم» (نهج‌البلاغه جعفر شهیدی - خطبه 3).

به هر حال آنچنانکه مشاهده می‌کنید تحلیل مشخص امام علی بر پایه نارس بودن جامعه مدنی پیامبر اسلام بوده است و این بازگشت جامعه مدینه النبی به قبیله‌گرائی بعد از فوت پیامبر آنچنان برای امام علی مهم بود که 25 سال بعد، یعنی وقتی که امام علی با فشار مردم رهبری جامعه را بدست گرفت در اولین خطبه در آسیب‌شناسی جامعه بعد از عثمان، بزرگ‌ترین آفت جامعه را رشد قبلیه‌گرائی و بازگشت جامعه به دوران جاهلیت قبل از بعثت پیامبر اسلام اعلام کرد.

«...أَلاَ وَ إِنَّ بَلِیَّتَکُمْ قَدْ عَادَتْ کَهَیْئَتِهَا یَوْمَ بَعَثَ اَللَّهُ نبیکم صلی الله علیه و اله وَ اَلَّذِی بَعَثَهُ بِالْحَقِّ... - آگاه باشید که جامعه شما بازگشته به آن جامعه جاهلیتی که پیامبر اسلام 48 سال پیش برای اصلاح آن از طرف خداوند به حق مبعوث شد» (خطبه 16 - نهج‌البلاغه جعفر شهیدی - ص 17 - س 3) و به همین دلیل بود که 25 سال این خلافت مانند توپ فوتبال به صورت باندی و قبیلگی بین این آن پاس داده می‌شد، بطوریکه در این رابطه امام می‌گوید:

«...فَیَا عَجَباً بَیْنَا هُوَ یَسْتَقِیلُهَا فِی حَیَاتِهِ إِذْ عَقَدَهَا لِآخَرَ بَعْدَ وَفَاتِهِ لَشَدَّ مَا تَشَطَّرَا ضَرْعَیْهَا فَصَیَّرَهَا فِی حَوْزَةٍ خَشْنَاءَ یَغْلُظُ کَلْمُهَا وَ یَخْشُنُ مَسُّهَا وَ یَکْثُرُ اَلْعِثَارُ فِیهَا وَ اَلاِعْتِذَارُ مِنْهَا فَصَاحِبُهَا کَرَاکِبِ اَلصَّعْبَةِ إِنْ أَشْنَقَ لَهَا خَرَمَ وَ إِنْ أَسْلَسَ لَهَا تَقَحَّمَ فَمُنِیَ اَلنَّاسُ لَعَمْرُ اَللَّهِ بِخَبْطٍ وَ شِمَاسٍ وَ تَلَوُّنٍ وَ اِعْتِرَاضٍ فَصَبَرْتُ عَلَی طُولِ اَلْمُدَّةِ وَ شِدَّةِ اَلْمِحْنَةِ... -شگفتا - کسی که در زندگی می‌خواست خلافت را واگذارد (خلیفه اول) چون اجلش رسید این خلافت را به عقد دیگری (خلیفه دوم) درآورد چراکه خلافت را مانند شتری ماده یافتن که هر کدام به پستانی از این شتر ماده جهت دوشیدن چسبیده بودند و تا توانستن این شتر خلافت دوشیدن و پس از آن شتر خلافت را در جایگاه خشن و درشت و تندی رها کردند جایگاهی که زخم و جراحت آن حوزه غلیظ بود و تماس نمودن با آن خشن و رنج آور است و لغزش و عذرخواهی در آن حوزه فراوان رخ می‌دهد افزون بر خطاها مصاحب و همنشین او مانند کسی است که سوار شتر چموش و تندخوئی باشد که اگر افسارش را بکشد و محکم نگه دارد بینی آن پاره می‌شود و اگر افسار او را سست بگیرد و رها سازد سوارش را وارد مهلکه می‌نماید، پس به خدا قسم مردم مبتلا شدند به بی راهه رفتن و تندخوئی و چاپلوسی و درآمدن از رنگی به رنگ دیگر و پیمودن عرض راه آنگاه با وجود طولانی بودن مدت (خلافت خلیفه دوم) و سخت بودن گرفتاری من صبر و تحمل کردم» (خطبه 3 - نهج‌البلاغه جعفر شهیدی - ص 10 - س 8).

ادامه دارد