بعثت پیامبر اسلام حرکتی اصلاحگرایانه احیائی، یا اصلاحی ابداعی بازسازی گرایانه؟ - قسمت یازدهم
ب – اصلاح آرایشی اصل آخرت: هر چند تمامی پیامبران الهی قبل از پیامبر اسلام به اصل آخرت و قیامت کبری اعتقاد داشتند و اصلا اصل آگاهی به آخرت مانند اصل دعا به عنوان تنها رابطه بین بنده و خداوند دستاورد پیامبران الهی برای بشریت بوده است و اگر نبود که این پیامبران الهی بودند که بشر را به وجود آخرت و امکان رابطه با خداوند از طریق دعا راهنمائی کردند، بشریت هرگز با پای خود هر چند میتوانست به توحید جدای از انبیاء دست پیدا کند هرگز نمیتوانست با پای خود جدای از انبیاء به آخرت و اصل دعا به عنوان تنها امکان رابطه بین بنده و خداوند دست پیدا کند. با همه این احوال اصل آخرت در دیسکورس قرآن و پیامبر اسلام به همان شکل سابق باقی نماند و پیامبر اسلام با این اصل هم مانند اصل توحید برخورد اصلاحگرایانه آرایشی کرد، یعنی به اصل آخرت چیزهائی اضافه کرد و در همین رابطه بود که پیامبر اسلام در 13 سال مکی بیش از اصل توحید توسط آیات قرآن بر اصل آخرت تکیه میکرد و در اکثر قریب به اتفاق سورههای مکی از آخرت به عنوان یک اصل مسلم در کنار اصل توحید و اصل نبوت یاد کرده است و اما مواردی که پیامبر اسلام بر پایه رویکرد اصلاحگرایانه آرایشی خود به اصل آخرت اضافه کرده است عبارتند از:
1 - تبیین فلسفی آخرت در راستای تبیین هدفداری تکامل وجود و انسان،
گرچه قبل از پیامبر اسلام موضوع آخرت توسط پیامبران الهی سلف او مطرح شده بود اما یکی از بزرگترین کارهائی که پیامبر اسلام در عرصه اصلاح آرایشی اصل آخرت به این موضوع افزود اینکه، آخرت میوه و محصول فرایند تکامل وجود در دنیا میباشد لذا هرگز آخرت از منظر پیامبر اسلام به صورت یک موضوع مکانیکی زمانی و مکانی از این جهان نمیباشد و در همین رابطه است که ما در هیچ جای قرآن برعکس اندیشههای قبل از پیامبر اسلام که آخرت را با عنوان معاد یاد میکردند، قرآن هرگز اصل آخرت را به عنوان معاد یاد نمیکند چرا که معنای معاد بازگشت به اول است در صورتی که از نظر قرآن آخرت و قیامت حرکت رو به جلو است نه باز گشت به عقب.
«أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثًا وَأَنَّکُمْ إِلَینَا لَا تُرْجَعُونَ - آیا چنین میپندارید که ما شما را به عبث خلق کردهایم و شما توسط آخرت به سوی ما بازگشت نمیکنید؟» (سوره مومنون - آیه 115).
و در آیه 190 و 191 سوره آل عمران همین تبیین آخرت در راستای تکامل وجود به صورت عدم بطلان خلقت مطرح میکند:
«إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّیلِ وَالنَّهَارِ لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْبَابِ - الَّذِینَ یذْکُرُونَ اللَّهَ قِیامًا وَقُعُودًا وَعَلَی جُنُوبِهِمْ وَیتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ - به تحقیق در خلقت دیالکتیکی وجود آیاتی است برای آنانی که صاحب تفکر و اندیشه هستند، آنانی که با تفکر پیوسته در خلقت وجود در حال ذکر دائم خداوند میباشند و حاصل همه تفکر و اندیشه آنها جز این نخواهد بود که درمییابند که این وجود باطل خلق نشده و در نهایت به آخرت منتهی میشود.»
2 - آخرت فرایند تجسم عملی است که ما در این دنیا انجام میدهیم،
یکی از معضلات پیوسته معتقدین به آخرت تشریح تکوین آخرت بوده و هست بطوریکه در این رابطه عدهائی مانند باطنیه آخرت را به صورت معاد روحانی تشریح میکردند و عدهائی دیگر مانند ابن سینا در تشریح تکوین آخرت بر معاد جسمانی تکیه داشتند و جمعی هم مانند ملاصدرا بر معاد تخیلی تکیه کردهاند علت انحراف همه این اصحاب در آن است که میخواستهاند قیامت و آخرت را به صورت یک موضوع مکانیکی از دنیا تشریح و تبیین کنند. در همین رابطه است که هر کدام از آنها به نحوی این آخرت بیگانه با دنیا را به صورت جدای از دنیا تشریح میکردهاند یعنی چه آنهائی که آخرت را به صورت معاد جسمانی تشریح میکردند و چه آنهائی که آخرت را به صورت معاد روحانی معتقد بودند و چه آنهائی که مانند ملاصدرا معاد را به صورت خیالی تشریح میکنند همه این تشریحها معلول تشریح مکانیکی از رابطه بیگانه دنیا و آخرت بوده است.
کار بزرگی که پیامبر اسلام کرد این بود که رابطه آخرت با انسان را توسط تجسم عمل دنیا در آخرت ارگانیک و تنگاتنگ کرد، بنابراین تشریح آخرت از نظر قرآن و پیامبر اسلام نه به صورت معاد جسمانی مورد نظر ابن سینا درست است و نه به صورت معاد روحانی باطنیه و اسماعیلیه صحیح میباشد و نه به صورت معاد تخیلی ملاصدرا، بلکه تشریح آخرت از نظر قرآن و پیامبر اسلام برای انسان تجسم عمل دنیا در آخرت به صورت بهشت و جهنم میباشد.
«فَمَنْ یعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیرًا یرَهُ - وَمَنْ یعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یرَهُ - پس هر کس در دنیا ذرهائی کار نیک انجام دهد در آخرت خود آن عمل نیک را میبیند - و هر کس که در دنیا ذرهائی کار شر انجام دهد خود آن عمل بد در آخرت میبیند» (سوره زلزله - آیات 7 و 8).
«...یوْمَ ینْظُرُ الْمَرْءُ مَا قَدَّمَتْ یدَاهُ...- قیامت روزی است که آدمی هر چه را که از دنیا به صورت عمل فرستاده است میبیند» (سوره نباء - آیه 40).
ج – اصلاح آرایشی اصل نبوت پیامبر اسلام: پیامبر اسلام آنچنانکه در عرصه توحید و آخرت توانست توسط اجتهاد در اصول به اصلاح آرایشی این دو اصل بپردازد و بر این دو اصل بیفزاید، در رابطه با اصل نبوت هم توسط اجتهاد در اصول به اصلاح آرایشی اصل نبوت پرداخت که البته مکانیزم اصلاح آرایشی اصل نبوت توسط پیامبر اسلام با مکانیزم اصلاح اصل توحید و اصل آخرت فرق میکرد چراکه مکانیزم اصلاح توحید و آخرت یک اصلاح نظری میباشد، در صورتی که مکانیزم اصلاح اصل نبوت توسط پیامبر اسلام صورت عملی دارد نه نظری. به این ترتیب که پیامبر اسلام برعکس پیامبران الهی سلف خودش وحی نبوی خودش را به صورت دفعی دریافت نکرده است بلکه بالعکس به صورت تدریجی در طول 23 سال در کانتکس عمل محسوس مبارزه اجتماعی وحی نبوی یا قرآن را دریافت کرده است که همین اخذ تدریجی وحی نبوی باعث گردیده تا قرآن برعکس وحی دیگر انبیاء الهی دارای دینامیزم تکوین بشود که همین دینامیزم تکوین قرآن باعث تولد اسلام تاریخی بعد از پیامبر اسلام در بستر زمان شده است.
«إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا عَلَیکَ الْقُرْآنَ تَنْزِیلًا - محققا ما قرآن را بر تو به صورت تدریجی نازل کردیم» (سوره الانسان - آیه 23).
«وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلَا نُزِّلَ عَلَیهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً کَذَلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَکَ وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِیلًا - و آنانیکه نسبت به حق و دین اسلام کافر شدند به پیامبر اسلام گفتند چرا قرآن به صورت دفعی و یکباره بر تو نازل نشد؟ علت نزول تدریجی قرآن به این علت بود تا قلب تو را توسط آن وحی تدریجی استواری دهیم وهم آن را به نظمی دقیق منظم کنیم» (سوره فرقان - آیه 32).
د - ماحصل آنچه که باید از این درس بعثت شناسی بیاموزیم
1 - اصلاحگر دینی با ابداعگر دینی تفاوت دارد چراکه اصلاحگر دینی توسط اجتهاد در اصول در چارچوب همان اصول قبلی به اصلاحات میپردازد اما ابداعگر دینی برای انجام اصلاحات دینی بر ابداع اصول تکیه میکند و توسط ابداع اصول اصلاحات دینی میکند، بنابراین هر ابداعگر دینی خود اصلاحگر دینی نیز میباشد برعکس هر اصلاحگر دینی خود ابداعگر دینی نمیباشد.
2 - از آنجائیکه طبق نص آیات قرآن، دین الهی از آدم تا خاتم یک دین بوده است شریعتها با هم متفاوت بودهاند و آن یک دین هم اسلام میباشد لذا قرآن خود ابراهیم را هم از مسلمین میداند و از نظر قرآن تمامی انبیاء الهی در راستای تکمیل همین دین واحد اسلام آمدهاند و هر کدام کوشیدهاند در چارچوب ابداع و اصلاح دینی به تکمیل دین اسلام واحد الهی بپردازند.
3 - از نظر قرآن در بین انبیاء الهی، ابراهیم خلیل دارای جایگاه ویژهائی در امر اصلاحات دین واحد اسلام میباشد بطوریکه اگر به او لقب اب الانبیاء بدهیم، لقبی به گزاف نخواهد بود و در همین رابطه ابراهیم را باید سر سلسله جنبان نهضت توحیدی لقب داد که با ابداع در اصول توانست به اصلاحات ساختاری در عرصه توحید بپردازد. در همین رابطه تمامی انبیاء الهی بعد از ابراهیم همگی خود را پیرو دین حنیف ابراهیم میدانستند و پیامبر اسلام هم، از قبل از شروع رسالتش پیرو جمع حنفاء مکه بود که افرادی بودند که معتقد و پیرو راه ابراهیم بودند.
4 - پیامبر اسلام که خود را پیرو دین حنیف ابراهیم میدانست در دوران 23 ساله نبوتش در راستای تکمیل دین اسلام به عنوان اصلاحگر این دین، ابداع اصول نکرد بلکه در کانتکس اجتهاد در اصول ابراهیمی کوشید به تکمیل دین اسلام بپردازد.
5 - اجتهاد در اصول دین ابراهیمی اسلام توسط پیامبر اسلام در سه عرصه اجتهاد در اصول توحید و اجتهاد در اصول آخرت و اجتهاد در اصول نبوت انجام گرفته است.
6 - در خصوص اجتهاد در اصول توحید توسط قرآن و پیامبر اسلام باید بگوئیم که تا قبل از پیامبر اسلام از زمان ابراهیم تا زمان پیامبر اسلام موضوع توحید در دایره توحید فردی و توحید کلامی خلاصه میشد، لذا در این رابطه است که تمامی مبارزات ابراهیم خلیل از نظر قرآن در راستای استقرار و تثبیت توحید به دایره فردی و دایره کلامی خلاصه میشده است و در هیچ جای قرآن ما عرصه مبارزات توحید اجتماعی یا توحید تاریخی در حرکت ابراهیم خلیل و در ادامه آن تا موسی و عیسی بن مریم مشاهده نمیکنیم. البته مبارزات جامعهسازانه موسی در راستای رهائی قوم بنی اسرائیل از چنگال فرعون بود نه نظام سازی اقتصادی سیاسی توحیدی، آنچنانکه در حرکت پیامبر اسلام مشاهده میکنیم.
لذا در این رابطه بود که پیامبر اسلام کوشید در طول 23 ساله حیات نبوی خود توحید کلامی و توحید اخلاقی و فردی پیامبران الهی قبل از خودش که در راس آنها ابراهیم خلیل قرار داشت به عرصههای توحید اجتماعی و توحید تاریخی توسعه دهد. البته این تکمیل اجتهاد در اصول توحید انبیاء الهی توسط پیامبر اسلام و قرآن به معنای آن نبود که پیامبر اسلام در همان دایرههای توحید کلامی و توحید اخلاقی و فردی انبیاء الهی سلف خود هم، دست به نوآوری و اجتهاد نزده باشد بلکه بالعکس آنچنانکه در تفسیر شش آیه اول سوره حدید و سوره اخلاص یا توحید مطرح کردیم پیامبر اسلام توسط آیات قرآن در این دو دایره توحید کلامی و توحید اخلاقی هم، دست به اصلاحگریهای بزرگ تئوریک و فلسفی و اخلاقی زد که این اصلاحگریهای پیامبر اسلام در این دو دایره در چارچوب اجتهاد در همان تئوریهای انبیاء الهی سلف خود بوده است نه بیشتر.
7 - در رابطه با اجتهاد در اصول آخرت توسط پیامبر اسلام مهمترین تحولی که پیامبر اسلام در این رابطه به وسیله آیات قرآن ایجاد کرد عبارت بود از ایجاد پیوند ارگانیک و تنگاتنگ بین دنیا و آخرت، بطوریکه تمامی نگاههای مکانیکی به رابطه دنیا و آخرت را دچار تحول کرد لذا در این رابطه بود که از نگاه پیامبر اسلام و قرآن آخرت محصول پروسس تکامل دیالکتیکی وجودی همین دنیا میباشد نه مکان و زمان از پیش تعیین شدهائی در آسمانها تحت عنوان بهشت و جهنم، به عبارت دیگر از دیدگاه پیامبر اسلام و قرآن بهشت و جهنم تبلور تجسم اعمال انسان در همین دنیا در یک فرایند دیگر همین جهان و همین زمین و همین ارض میباشد، لذا در این رابطه است که در هیچ جای قرآن از آخرت با عنوان معاد که به معنای بازگشت به اول میباشد یاد نشده است و در میان تمامی اسامی مختلف قیامت یا آخرت قرآن حتی یکبار ترم معاد هم بکار نبرده است چراکه از نظر قرآن آخرت حرکتی تکاملی رو به جلو است نه باز گشت به گذشته و به همین دلیل است که در آیات قرآن در تبیین فلسفی آخرت، تبیین آخرت در چارچوب هدفداری پروسس تکاملی وجود انجام میگیرد که قرآن توسط طرح آخرت عبث بودن یا باطل بودن خلقت و تکامل هستی را نفی میکند. بنابراین اجتهاد در اصول آخرت توسط پیامبر اسلام در چارچوب نفی رابطه مکانیکی بین دنیا و آخرت و تبیین رابطه دیالکتیکی بین دنیا و آخرت و تبیین هدفداری پروسس تکامل وجود توسط آخرت و تجسم اعمال انسان در چارچوب ترم بهشت و جهنم در آخرت و مزرعه دانستن دنیا و محصول عملی بودن آخرت انجام گرفته است.
8 - در خصوص اجتهاد در اصل نبوت توسط پیامبر اسلام و قرآن باید به موضوع دینامیزم تکوین قرآن در طول 23 سال حیات نبوی پیامبر اسلام تکیه کنیم که توسط آن پیامبر اسلام برعکس انبیاء الهی سلف خودش وحی نبوی را از صورت دفعی و پکیجی به صورت پروسس جامعهسازانه عمل اجتماعی درآورد بطوریکه آنچنانکه ما در رابطه حیات نبوی موسی یا عیسی مشاهده تاریخی میکنیم آنها پیام یا وحی خودشان را به صورت دفعی برای پیروان خودشان میآوردند، اما قرآن کتابی است که در طول 23 سال در بستر مبارزه استخوان سوز جامعهسازانه پیامبر اسلام بر پیامبر اسلام نازل شده است لذا همین پروسس 23 ساله نزول آیات قرآن است که باعث پیدایش دینامیزم تکوین قرآن شده است بطوریکه به جز قرآن هیچ کتاب وحی دیگری دارای این دینامیزم تکوین نمیباشد و همین دینامیزم تکوین قرآن است که بسترساز تکوین اسلام تاریخی پس از وفات پیامبر اسلام شده است و اگر نبود این دینامیزم تکوینی هرگز اسلام تاریخی که امروز در دست ما قرار دارد تکوین پیدا نمیکرد و اسلام پیامبر اسلام مانند دین یهود و دین مسیحیت به صورت یک مجموعه غیر اجتهادپذیر و دگم و فراتاریخی درمیآمد.
بنابراین اجتهاد در اصول نبوت که توسط پیامبر اسلام انجام گرفت در چارچوب دینامیزم تکوین قرآن در بستر 23 سال پراکسیس جامعهسازانه پیامبر اسلام به نمایش گذاشته شده است.
9 - البته حرکت اصلاحگرایانه پیامبر اسلام در چارچوب اجتهاد در اصول دین ابراهیمی تنها به اجتهاد در سه اصل توحید و نبوت و آخرت خلاصه نمیشد بلکه بالعکس، پیامبر اسلام با عصای اجتهاد در اصول خود در طول 23 سال حیات نبوی تمامی سنتهای اجتماعی، عبادی، اخلاقی، تاریخی و معرفتی بشریت قرن هفتم میلادی در جهان و در عربستان را به چالش کشید که از نمونه بزرگ این اجتهاد میتوانیم به پروژه حج ابراهیمی اشاره کنیم که معمار بزرگ این پروژه بی شک خود پیامبر اسلام میباشد که با عصای اجتهاد در اصول یک چنین آسمان خراش تاریخی برای همیشه بشریت به ارث گذاشته است. در پروژه حج هر چند بازیگر اول و اصلی این نمایشنامه و سناریوی و تئاتر، ابراهیم خلیل به همراه فرزندش اسماعیل و همسرش هاجر میباشند اما نمایشنامه نویس سترک این پروژه عظیم پیامبر اسلام است که توانست توسط عصای اجتهاد در اصول خود حج جاهلیت عرب که به صورت یک حرکت عبادی و تجاری مشرکانه و طبقاتی و حتی غیر اخلاقی درآمده بود بدل به نمایشگاه تاریخی عملی اسلام مجسم برای بشریت همیشه تاریخ بکند که شاید در کنار عظمت پروژه قرآن، - که تبلور تجربه باطنی و وجودی خود پیامبر اسلام در چارچوب معراج وجودی و معرفتی و باطنیاش است - پروژه بزرگ حج با معماری پیامبر اسلام دومین معجزه بزرگ پیامبر اسلام میباشد که در کنار قرآن برای همیشه به صورت تجسم عملی قرآن باقی ماند.
هر چند عبدالرحمن بن خلدون تونسی در کتاب «مقدمه تاریخ» خود دومین معجزه پیامبر اسلام را وحدت بین قبائل وحشی اعراب بادیه نشین عربستان معرفی میکند ولی عظمت پروژه حج ابراهیمی پیامبر اسلام بسیار عظیمتر از پروژه وحدت بین قبائل اعراب بادیه نشین عربستان میباشد لذا با کسب اجازه از ابن خلدون باید دومین معجزه پیامبر اسلام را پروژه حج اعلام کرد که برای همیشه بشریت این پروژه عملی زنده خواهد ماند و در ادامه این اجتهاد در اصول پیامبر اسلام است که به تاسی از شاه ولی الله دهلوی در کتاب «حجه الله بالغه» باید در همین جا و در همین رابطه به سومین معجزه پیامبر اسلام که برپائی و تکوین پروژه مدینه النبی میباشد اشاره کنیم، زیرا پیامبر اسلام در طول 23 ساله تلاش مکی و مدنی خود جهت تکوین پروژه مدینه النبی تلاش کرد تا آنجا که آنچنانکه شاه ولی الله دهلوی میگوید او توانست توسط این پروژه یک جامعه الگوئی و نمونه برای همیشه بشریت بسازد تا توسط آن بشریت برای همیشه بداند که چگونه باید در چارچوب دو معجزه قرآن و حج اقدام به حرکت جامعهسازانه کنکریت و مشخص کرد.
البته موضوعی که در این جا و در این رابطه قابل ذکر است اینکه هرگز مدینه النبی نباید نام دیگر شهر یثرب تلقی کرد که مردم اوس و خزرج برای خوشامدگوئی پیامبر اسلام تصمیم به تغییر نام شهر خود گرفتهاند بلکه بالعکس، مدینه النبی عنوان پروسس ده ساله جامعهسازانه پیامبر اسلام میباشد که توسط این پروسس جامعهسازانه پیامبر اسلام تلاش میکرد تا اقدام به تکوین یک جامعه الگوئی و نمونه بکند که توسط آن بشریت بعد از پیامبر اسلام بتواند متد جامعهسازی از قرآن را فهم کند.
10 - محوریترین موضوع در عرصه تبیین حرکت اصلاحگرایانه پیامبر اسلام هندسه معرفتی پیامبر اسلام میباشد که آنچنانکه قبلا به اشاره مطرح کردیم هندسه معرفتی پیامبر اسلام بر مبنای اجتهاد در اصول و نگاه از درون و برخورد آرایشی نه پیرایشی با دین الهی اسلاف گذشته خود میباشد و در این رابطه است که پیامبر اسلام را باید احیاگر دین ابراهیمی دانست نه بازسازی کننده دین ابراهیم، چراکه تفاوت بین احیاگر و بازسازی کننده در این است که احیاگر، اصلاحگری است که از درون دین را مورد اصلاحات قرار میدهد برعکس بازسازی کننده که از برون دین را مورد اصلاحات قرار میدهد.
برای فهم این مهم در اینجا مجبوریم به ذکر مثالی بپردازیم، همه میدانیم که مرحوم احمد آرام پس از ترجمه کتاب The Reconstruction of Religious Thought in Islamحضرت مولانا علامه اقبال لاهوری نامی که برای این کتاب انتخاب کرد احیای فکر دینی در اسلام است که البته استفاده از ترم احیاء در ترجمه کلمه Reconstruction ترجمه غلطی میباشد و به جای آن باید از ترم بازسازی استفاده میکرد که البته ترم احیاء با ترم بازسازی تفاوت مضمون و محتوائی دارد چراکه احیاء، اصلاح از درون است در صورتی که بازسازی، اصلاح از برون میباشد. در این رابطه است که برای نمونه هم امام محمد غزالی و هم علامه محمد اقبال لاهوری هر دو اصلاحگر دینی هستند اما هندسه معرفتی آنها در راه اصلاح دین اسلام با هم متفاوت میباشد زیرا امام محمد غزالی آنچنانکه خودش در کتاب «احیاء العلوم دین» مدعی است از آنجائیکه در قرن پنجم هجری به علت غلبه اسلام فقاهتی محتوای دین اسلام در حال مرگ بوده است چراکه قشر دین که همان اسلام فقاهتی میباشد از نظر غزالی رشد غول آسائی کرده بود و باعث شده بود تا محتوای دین اسلام قربانی قشر دین که همان فقه دگماتیسم حوزه است، بشود.
آنچنانکه امروز در جامعه خودمان مشاهده میکنیم در طول 36 سال حاکمیت اسلام فقاهتی و رژیم مطلقه فقاهتی قشر دین اسلام در راه حفظ منافع رژیم مطلقه فقاهتی رشد سرطانی کرده است آنچنانکه این رشد سرطانی اسلام فقاهتی باعث شده است که امروز در جامعه ما محتوای اسلام و قرآن و دین در پای فقه دگماتیسم حوزههای فقاهتی ذبح شرعی بشود بطوریکه هر چه امروز در جامعه از اسلام دولتی فقاهتی مشاهده میکنیم به علت دولتی شدن تمامی نهادهای اسلام فقاهتی از تعیین مرجعیت تا تشکیلات نماز جمعه و جماهت، تشکیلات مداحیگری، تبلیغ روحانیت، تشکیلات حوزههای فقاهتی و... محتوای دین جای خود را به قشر دین داده است و قشر دین شش دانگه در خدمت تثبیت و استقرار رژیم مطلقه فقاهتی درآمده است، لذا به همین دلیل امام غزالی در مقدمه «کتاب احیاء العلوم دین» میگوید که در زیر این ظواهر فقهی دین باطن دین له شده است از نظر او برای نجات محتوای دین اسلام از خطر سونامی اسلام فقاهتی باید دوباره دین را بازتعریف کنیم و در راستای این بازتعریف دین است که غزالی در «احیاء العلوم دین» معتقد است که باید توحید، علم، ذکر، فقه و... دوباره بازتعریف شود.
لذا به علت این متد غزالی، جهت بازتعریف دین از طریق بازتعریف ترمهای توحید، علم، ذکر، فقه و... است که غزالی در تعریف فقه میگوید «فقه از نظر قرآن به معنای فهم عمیق دین است نه علم حلال و حرام، یا علم به احکام که امروز اسلام فقاهتی بر طبل آن میکوبد و از آنجائیکه تمامی این ترمهای بازتعریف شده غزالی ترمهای دینی هستند و غزالی از طریق خود دین میخواهد این ترمها را بازتعریف کند، هندسه معرفتی غزالی درون دینی میباشد و اصلاح دینی غزالی به علت درون دینی بودن آن یک اصلاح احیائی است نه اصلاح بازسازی. به همین دلیل هم غزالی نام کتاب خود را به درستی «احیاء العلوم دین» گذاشته است. اما برعکس غزالی هر چند علامه محمد اقبال لاهوری هم مانند ابوحامد امام محمد غزالی معتقد به اصلاح دین اسلام از خطر غلبه اسلام فقاهتی است اما از آنجائیکه هندسه معرفتی علامه محمد اقبال لاهوری با هندسه معرفتی امام محمد غزالی متفاوت میباشد - چرا که اقبال برای اصلاح دین اسلام با به کارگیری تمام دستاوردهای علمی بشریت در قرن هیجدهم و نوزدهم به صورت تطبیقی میکوشد تا عمل اصلاحگری خود را به انجام برساند - لذا در این رابطه است که اصلاحگری او یک اصلاحگری بازسازیگرایانه میباشد نه احیاء گرانه مانند غزالی و به همین دلیل از آنجائیکه هندسه معرفتی پیامبر اسلام در چارچوب اصلاح از درون دین ابراهیمی انجام گرفته است، پیامبر اسلام را باید احیاءگر دین ابراهیمی دانست نه بازسازی کننده دین حنیف، زیرا تمامی آنچه که پیامبر اسلام جهت اصلاح دین حنیف ابراهیمی توسط اجتهاد در اصول کرد - بطوریکه دیدیم - همه آنها اصلاح از درون توسط وحی نبوی در راستای همان وحی ابراهیم و موسی و عیسی بود نه اندیشههای بشریت در قرن هفتم میلادی.
البته نکتهائی که در اینجا طرح آن خالی از عریضه نیست اینکه هر چند اصلاح بازسازیگرایانه همیشه صورت آرایشی دارد ولی باید در نظر داشته باشیم صورت احیاءگرانه میتواند هم به صورت اصلاح احیاءگرانه آرایشی ظاهر شود یا به صورت اصلاح احیاءگرایانه پیرایشی باشد. مثلا حرکت اصلاحگرانه امام غزالی یک حرکت احیاءگرایانه آرایشی بود در صورتی که حرکت اصلاحگرایانه محمد عبده یک حرکت احیاءگرایانه پیرایش می باشد چراکه غزالی معتقد به افزودن اخلاق به جای فقه حلال و حرام یا علم احکام بود در صورتی که محمد عبده معتقد بود به علت فربهی دین توسط اسلام فقاهتی ما باید دین را توسط بازگشت به اسلام سلفیه لاغر کنیم. در همین رابطه است حرکت اصلاحگرایانه پیامبر اسلام در چارچوب دین حنیف ابراهیمی باید به علت تکیه پیامبر اسلام بر اجتهاد در اصول دین حنیف، یک حرکت اصلاحی احیاءگرایانه آرایشی دانست چراکه پیامبر اسلام در راستای 23 تجربه باطنی حیات نبوی خود توانست به اسلام حنیف ابراهیمی و موسائی و عیسائی بیافزاید نه اینکه کم بکند. بنابراین هندسه معرفتی پیامبر اسلام نگاه از درون دین ابراهیم حنیف بر پایه اجتهاد در اصول دین حنیف با نگاهی آرایشی میباشد نه پیرایشی، به همین دلیل است که پیامبر اسلام در کانتکس این هندسه معرفتی توانست تمامی دستاورد وحیانی ابراهیم و موسی و عیسی را گسترش دهد.
11 - طرح دو ترم کامل و تمام در آیه 3 سوره مائده در باب حرکت پیامبر اسلام دلالت بر تفاوت بین این دو کلمه میکند، چرا که کمال غیر از تمام است، در کمال ما با پروسه رو به پیشرفت و تکامل پذیر روبرو هستیم که دائم در حال کاملتر شدن میباشد و هرگز امکان ندارد که کمال به انتها برسد، بلکه همیشه به صورت شناور جا برای کاملتر شدن آن وجود دارد اما در کلمه تمام این قضیه صادق نیست، بنابراین از آنجائیکه حرکت پیامبر اسلام یک حرکت اصلاحی احیاءگرانه آرایشی بوده است این حرکت اصلاحی احیاءگرانه پیامبر اسلام خود یک حرکت تمام میباشد زیرا برعکس حرکت اصلاحی بازسازیگرایانه که هیچ وقت یک حرکت تمام نمیباشد و دائما در حال کمال است، حرکت اصلاحی احیاءگرایانه چه آرایشی باشد و چه پیرایشی همیشه یک حرکت تمام خواهد بود و احیاءگرایان بعدی همیشه باید از صفر شروع کنند، اما در حرکت اصلاحی بازسازیگرایانه برعکس حرکت احیاءگرانه پرانتز جهت ادامه حرکت باز است.
برای نمونه از آنجائیکه حرکت اصلاحی معلم کبیرمان شریعتی و قبل از آن علامه اقبال لاهوری یک حرکت اصلاحی بازسازیگرایانه بوده است این حرکت در طول صد ساله حیات خودش از اقبال تا شریعتی و از شریعتی تا آرمان مستضعفین و از آرمان مستضعفین تا نشر مستضعفین به صورت یک پروسس رو به جلو پیشرفت کرده است و هرگز این حرکت تمام شدنی نیست، بنابراین علت پیوند بین اقبال و شریعتی و بین آرمان مستضعفین و شریعتی و بین نشر مستضعفین و آرمان مستضعفین به علت حرکت اصلاحی بازسازیگرایانه اقبال و شریعتی و آرمان مستضعفین و نشر مستضعفین میباشد که سر سلسله جنبان این پروسس حضرت مولانا علامه محمد اقبال لاهوری میباشد که در ادامه راه سیدجمال، هندسه معرفتی احیاء گرانه محمد عبده را بدل به هندسه معرفتی بازسازیگرایانه کرد و همین تحول هندسه معرفتی توسط اقبال بود که مبارزه تئوریک در جهت حل بحران استراتژی سیدجمال توسط اقبال و شریعتی و آرمان و اکنون نشر ممکن شده است و تا زمانیکه این پروسس گرفتار هندسه معرفتی احیاءگرانه نشود راه برای مبارزه تئوریک در چارچوب هندسه بازسازیگرانه فراهم میباشد.
ادامه دارد