بحران هستهائی رژیم مطلقه فقاهتی در کانون داغ تضادهای داخلی و منطقهائی و جهانی (سرمقاله)
از آنجائیکه بحران هستهائی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران موضوعی نیست که به صورت مکانیکی یک شبه تکوین پیدا کرده باشد و ریشه در ماهیت و سیاست و استراتژی بلند پروازانه و هژمونی طلبانه این رژیم در طول 36 سال گذشته حیات سیاسی خود دارد، به همین دلیل هر چند به صورت مشخص از بعد از پایان جنگ 8 ساله توسط هاشمی رفسنجانی یا دولت پنجم و ششم با هماهنگی خامنهائی و حزب پادگانیاش این پروژه خانمانسوز اقتصادی و سیاسی تکوین پیدا کرد ولی از همان زمان هدف رژیم مطلقه فقاهتی از تکوین این پروژه تحت مدیریت هاشمی رفسنجانی – خامنهائی و حزب پادگانیاش، بیمه کردن استراتژیک نظام مطلقه فقاهتی در چارچوب سیاست هژمونی طلبانه این رژیم در سطح منطقه حساس ژئوپولتیکی و ژئواستراتژیکی خاورمیانه و ایجاد موازنه قدرت با رژیم کودک کُش و اشغالگر و متجاوز اسرائیل در چارچوب تعیین جایگاه ویژه در طرح خاورمیانه بزرگ امپریالیسم آمریکا بود.
چراکه رژیم مطلقه فقاهتی از آغاز تکوین خود در چارچوب شعار «جنگ، جنگ تا رفع فتنه در کل جهان» و شعار «راه قدس از کربلا میگذرد» و استراتژی صدور انقلاب فقاهتی خود، تلاش کرده است تا در این رابطه با ایجاد هلال شیعه از خلیج فارس تا دریای مدیترانه، رهبری و هژمونی این هلال را در چنگ بگیرد که نخستین مولود این استراتژی هژمونی طلبانه و بلند پروازانه رژیم مطلقه فقاهتی ایران در طول 36 سال گذشته، آرایش صف بندی دو جریان شیعه و سنی دولتی در منطقه میباشد که باعث به محاق رفتن تضاد و مبارزه خلق فلسطین با رژیم اشغالگر و متجاوز اسرائیل شده است و به موازات آن، بسترساز جایگزین شدن جنگ شیعه و سنی به جای مبارزه با صهیونیسم و امپریالیسم گردیده است.
آنچنانکه این امر باعث گردیده تا با استمرار حیات این رژیم در طول 36 سال گذشته توسط رشد تضاد آنتاگونیستی شیعه و سنی و به راه افتادن جوی خون شیعه کُشی و سنی کُشی از جنوب شرقی آسیا تا شمال و غرب آفریقا، تضاد صهیونیسم و امپریالیسم در منطقه خاورمیانه به مرحله دوم و سوم سقوط کند که صد البته مبارزه حق طلبانه خلق مظلوم فلسطین نخستین قتیل این جابجائی تضادها در طول 36 سال گذشته شده است.
هر چند رژیم مطلقه فقاهتی در راستای این استراتژی هژمونی طلبانه خود در منطقه، کوشش کرده است تا با حمایت موشکی و مالی و سیاسی از جناح حماس در نوار غزه و ایجاد کردن شکاف بین این جریان با جریان غالب و خودمختار غرب رود اردن تضاد خلق فلسطین با رژیم اشغالگر و متجاوز اسرائیل را هم به استخدام استراتژی خود درآورد، ولی فونکسیون اختلاف بین جناحهای رهبری خلق فلسطین در طول 36 گذشته نشان داده است که در تحلیل نهائی همه اینها در خدمت سیاست منطقهائی امپریالیسم و صهیونیسم میباشد و هرگز رژیم مطلقه فقاهتی از این نمد افتاده نتوانسته است به صورت فرصت طلبانه برای خود کلاهی بدوزد.
بنابراین با عنایت به نکات فوق است که برای ما امکان تحلیل مکانیکی از بحران هستهائی رژیم مطلقه فقاهتی که در این زمان - به صورت یک زلزله ژئوپولیتیکی درآمده است و تمامی تضادهای داخلی و منطقهائی و بینالمللی را تحت تاثیر خود قرار داده است - وجود ندارد مگر اینکه این پروژه را در چارچوب استراتژی صدور انقلاب رژیم مطلقه فقاهتی در طول 36 سال گذشته تبیین و تفسیر نمائیم و از آنجائیکه در طول 36 سال گذشته سه پروژه اشغال سفارت آمریکا و جنگ 8 ساله و پروژه هستهائی تعیین کننده چارچوب استراتژی صدور انقلاب رژیم مطلقه فقاهتی بوده است، در نتیجه تا زمانی که ما این پروژه را در کنار دو پروژه اشغال سفارت آمریکا و جنگ 8 ساله تبیین نکنیم، هرگز نمیتوانیم در این رابطه به یک تحلیل علمی و مشخص دست پیدا کنیم.
بنابراین سه پروژه «اشغال سفارت آمریکا» در 13 آبان 58 و «جنگ 8 ساله بین دو رژیم بعثی صدام و رژیم مطلقه فقاهتی حاکم و قبول قطعنامه آتش بس شورای امنیت در تابستان 67 در این رابطه» و بالاخره «پروژه انرژی هستهائی» برای رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بیش از آنکه سه حادثه و سه واقعه باشد، سه فرایند استراتژی از پیش برنامه ریزی شده صدور انقلاب رژیم مطلقه فقاهتی میباشد که این رژیم از بعد از اینکه دریافت نمیتواند حیات سیاسی و استراتژی صدور انقلاب خود را در چارچوب زندگی در شکاف بین تضادهای بینالمللی و منطقهائی و داخلی پیش ببرد، کوشید در چارچوب این سه پروژه به حل تضادهای داخلی و منطقهائی و بینالمللی خود بپردازد و از آنجائیکه هر کدام از این سه پروژه اشغال سفارت آمریکا و جنگ 8 ساله و انرژی هستهائی تاریخ مصرف مشخصی داشته و دارد، طبیعتا رژیم مطلقه فقاهتی قبل از اینکه فاتحه و الرحمان این پروژهها توسط «نوشیدن زهر» یا به عبارت دیگر «نرمش قهرمانانه» اعلام کند، تلاش کرده و تلاش میکند تا با جایگزین کردن پروژهائی دیگر به عنوان یک فرایند جدید در چارچوب استراتژی صدور انقلاب خود جهت حل تضادهای بینالمللی و منطقهائی و داخلی و درون جناحی جناحهای حاکم قدرت حیات سیاسی خودش را در داخل و منطقه و بینالمللی استمرار بخشد.
آنچنانکه در این رابطه مثلا زمانی که جام زهر شکست پروژه اشغال سفارت آمریکا در چارچوب توافق الجزایر پس از 444 روز، بالا کشید قبل از آن توسط ورود نظامی به خاک عراق جنگ بین خود و رژیم متجاوز و مستبد بعثی صدام حسین را از حالت جنگ بین دو قطب و بین دو کشور ایران و عراق خارج کرده بود و در سطح منطقه و بینالمللی و حتی داخلی توسط این جنگ یک آرایش جدید تضادها بوجود آورده بود و در سایه طوفان این بحران ورود نظامی به خاک عراق بود که به راحتی توانست در شبی که ریگان وارد کاخ سفید شد و جناح دموکراتهای آمریکا در پای جناح محافظه کار توسط پروژه سفارت ذبح شده بودند، جام زهر شکست پروژه اشغال سفارت آمریکا توسط توافق سیاه الجزایر به سر بکشد بدون آنکه آب از آب تکان بخورد.
البته این زهر در زمانی توسط رژیم مطلقه فقاهتی نوشیده شد که این رژیم در طول 444 روز معرکه گیری اشغال سفارت آمریکا حداکثر بهره برداری خود جهت حل تضادهایش با جنبش اجتماعی و جنبش دموکراتیک و جنبش سیاسی داخلی ایران جهت سرکوب آنها و در راستای تثبیت قدرت خود از این معرکه گیری کرده بود. بطوریکه در چارچوب این پروژه بود که رژیم مطلقه فقاهتی توانست پروژه کودتای فرهنگی تحت عنوان انقلاب فرهنگی با معماری فرج دباغ معروف به عبدالکریم سروش به لحاظ نرم افزاری و سخت افزاری، جنبش رو به اعتلای دانشجوئی ایران را سرکوب تاریخی بکند و تقریبا برای سی سال خیال خود را از هژمونی جنبش دانشجوئی ایران بر جنبش اجتماعی و جنبش سیاسی و جنبش دموکراتیک که در سال 58 پس از انقلاب 57 و موج سواری رژیم مطلقه فقاهتی بر این انقلاب میرفت تا با تثبیت این هژمونی بر جنبشهای سه گانه انقلاب ضد استبدادی بهمن 57 مردم ایران را وارد ریل حقیقی و دموکراتیک خود بکند، راحت کند.
چراکه توسط پروژه ننگین و سیاه کودتای فرهنگی بهار 59 بود که تا سال 64 این کودتای به صورت خزنده و نرم افزاری چشمه جنبش دانشجوئی ایران را خشکانید و آنچنان ضربه کاری توسط این کودتای ننگین بر جنبش دانشجوئی وارد شد که تا این زمان جنبش دانشجوئی ایران گرفتار درد ترکشهای نرم افزاری و سخت افزاری آن کودتای سیاه میباشد. هر چند در قیام تیر 78 جنبش دانشجوئی ایران تلاش کرد یک بار دیگر به بازتولید حیات سیاسی و تشکیلاتی و تاریخی و اجتماعی خود بپردازد و مانند ققنوسی از خاکستر کودتای فرهنگی 59 - 64 سر بر کشد، ولی به علت ضعف مدیریت و ضعف تشکیلات و ضعف استراتژی و تاکتیک محوری جنبش دانشجوئی که بسترساز سرکوب این جنبش توسط حزب پادگانی خامنهائی و حمایت دولت هفتم محمد خاتمی شد، این جنبش نتوانست تا خرداد 88 به جایگاه تاریخی خود دست پیدا کند.
توسط این کودتای نرم افزاری و سخت افزاری زیر چتر پروژه اشغال سفارت آمریکا بود که رژیم مطلقه فقاهتی توانست جنبش اقلیتهای قومی کرد و عرب و ترکمن و بلوچ را سرکوب کند و با جناحهای داخلی قدرت از لیبرالیستهای مذهبی و ملی گرفته تا جناح خلق مسلمان شریعمتداری و بنی صدر تسویه حساب نماید و بن بست مبارزاتی و تاکتیکی و استراتژی و سیاسی در سازمانها و تشکیلات گروه های سیاسی فعال از فدائیان خلق گرفته تا مجاهدین خلق و غیره بوجود آورد بطوریکه شقه شدن تشکیلات فدائیان خلق - به عنوان بزرگترین تشکیلات اپوزیسیون در آن زمان - یکی از میوه های شوم پروژه اشغال سفارت آمریکا بود، همان شقه شدنی که دیگر این تشکیلات تا این زمان نتوانسته است در زیر تاثیر آن کمر راست کند. آنچنانکه آبشخور بحران استراتژیکی که سازمان مجاهدین خلق را امروز به فلاکت سیاسی و تشکیلاتی کشانیده است ریشه در همان ناتوانی این تشکیلات در برخورد با سناریوی از پیش تعیین شده اشغال سفارت آمریکا دارد.
بنابراین در این رابطه است که آنچنانکه میرزاخان آقاسی وزیر «قنات دوست» محمد شاه قاجار به مقنی ته چاه (که در حال توهین کردن و ناسزا گفتن به میرزا آقاسی بود) گفت اگر پروژه های اشغال سفارت و جنگ و انرژی هستهائی برای مردم ایران آب نشد، برای رژیم مطلقه فقاهتی نان گردید و به همین دلیل رژیم مطلقه فقاهتی در زمانی حاضر به «نوشیدن زهر» و «نرمش قهرمانانه» میشود که توانسته باشد نان مورد نظر خودش را از تنور این پروژهها کسب نماید، آنچنانکه در جریان پذیرش قطعنامه جنگ در تابستان 67 مشاهده کردیم آخرین نانی که رژیم مطلقه فقاهتی از تنور بحران جنگ برای خویش دست و پا کرد قتل و عام زندانیان سیاسی در تابستان سال 67 بود که با «دو خط فتوای خمینی» در کمتر از یک ماه هزاران زندانی سیاسی که یا حکم خود را کشیده بودند و یا در حال کشیدن حکم خود بودند، بدون شلیک یک گلوله به حلقه دار آویخته شدند.
همچنین موضوع تسویه حساب و کودتا بر علیه منتظری که معمار اولیه قانون اساسی ولایتمدار رژیم مطلقه فقاهتی در سال 58 در مجلس خبرگان قانون اساسی بود، از آنجائیکه در عرصه هژمونی فقهی و سیاسی و تشکیلاتی موی دماغ رهبری شده بود، دومین میوهائی بود که رژیم مطلقه فقاهتی توانست از درخت پروژه جنگ و قبول قطعنامه بعد از خوردن زهر بچیند و در ادامه آن به راحتی خمینی و جناح حامی او توانستند با جناح منتظری تسویه حساب بکنند بطوریکه در این رابطه مهدی هاشمی برادر داماد منتظری و رئیس دفتر و تشکیلات منتظری را در تاوان افشای پروژه امپریالیستی مک فارلین ذبح کردند.
لذا در رابطه است که برای فهم بحران هستهائی رژیم مطلقه فقاهتی و توافق لوزان:
اولا مجبوریم که سه پروژه اشغال سفارت و جنگ 8 ساله و تلاش بیش از 20 ساله رژیم مطلقه فقاهتی جهت دستیابی به انرژی هسته در کنار هم قرار دهیم.
ثانیا شرایط جدید منطقه از بعد تکوین جنگ داخلی یمن و دخالت دو قدرت منطقه یعنی رژیم مطلقه فقاهتی و رژیم مرتجع عربستان سعودی در این جنگ را در نظر بگیریم که این امر باعث اردوکشی منطقهائی و جهانی در این رابطه شده است بطوریکه در سطح منطقه از یک طرف ده کشور سنی مذهب از مصر تا افغانستان و پاکستان در برابر رژیم مطلقه فقاهتی قرار گرفتهاند و از طرف دیگر صف آرائی اردوگاه شیعه مذهب دولتی میباشد که شامل رژیم مطلقه فقاهتی و عراق و سوریه است و در عرصه بینالمللی از یک طرف روسیه و چین قرار دارد که به حمایت از اردوگاه شیعه در جنگ داخلی یمن میپردازند و از طرف دیگر تمامی اردوگاه متروپل سرمایهداری تحت هژمونی امپریالیسم آمریکا میباشد که از اردوگاه سنی مذهبان دولتی تحت هژمونی عربستان سعودی حمایت میکنند و همین امر باعث گردیده تا جنگ داخلی یمن جهان را در آستانه جنگ جهانی و بینالمللی جدید قرار دهد، چراکه رژیم مطلقه فقاهتی و رژیم مرتجع عربستان سعودی هر دو تلاش میکنند تا تمامی تضادهای تاریخی و سیاسی و مذهبی و نفتی خود را در منطقه را از کانال این جنگ داخلی حل نمایند.
تا آنجا که به علت خودویژگیهای کشور و مردم یمن و حوثیهای یمنی و به علت نفوذ یمنیها در ارتش و نهادهای اقتصادی و اجتماعی و سیاسی عربستان همراه با حمایت لجستیکی و تشکیلاتی رژیم مطلقه فقاهتی و عدم توانائی ارتش رژیم مرتجع عربستان در انجام یک جنگ درازمدت و فرسایشی و چریکی و غیر منظم در یمن، نه تنها تمامی منابع انرژی و چاههای نفت اقتصاد غرب در عربستان به چالش کشیده شده است، حتی موجودیت حکومت و کشور عربستان در خطر میباشد بطوریکه در صورت ورود زمینی عربستان به خاک یمن و تبدیل جنگ داخلی یمن به یک جنگ غیر منظم و موشکی امکان نابودی تاسیسات نفتی عربستان و خارج شدن نفت عربستان از چرخه اقتصاد امپریالیسم غرب و سقوط رژیم مرتجع عربستان و شروع فرایند جدید تقسیم بازتقسیم بینالمللی در مرحله جنگ سرد یا گرم جدید جهانی امری خارج از تصور نمیباشد، لذا همین امر است که باعث گردیده تا موضوع جنگ داخلی یمن تمامی تضادهای دیگر منطقه و بینالمللی را تحت الشعاع خود قرار دهد.
ثالثا از بعد از اینکه از تابستان سال گذشته با طوفان تهاجم داعش توسط حمله و اشغال همزمان سه استان عراق تمامی تضادهای منطقهائی و بینالمللی تحت الشعاع سونامی ظهور داعش قرار گرفت، از آنجائیکه نه قدرتهای منطقهائی از جمله دولت عراق و نه قدرتهای امپریالیستی تحت هژمونی امپریالیسم آمریکا به علت شکست در تهاجم به عراق در سال 2003 و تهاجم به افغانستان در سال 2000 توان مقابله زمینی با سونامی ظهور داعش نداشتند و با عنایت به اینکه نوک پیکان تهاجم داعش در مقابله با شیعه دولتی و فقاهتی و شیعه کشی به معنای اعم آن قرار داشت، این امر باعث گردید تا رژیم مطلقه فقاهتی در چنین خلاء نظامی با دخالت همه جانبه در جنگ با داعش در عراق و سوریه و لبنان مانند گذشته اقدام به موج سواری بکند و بدین ترتیب هژمونی جنگ با داعش را در دست بگیرد و در این چارچوب است که رژیم مطلقه فقاهتی توانسته است در سایه پیروزیهای نظامی بر داعش در عراق و سوریه و لبنان، موجودیت سیاسی خود را به عنوان یک قدرت منطقه به اردوگاه سرمایهداری تحت هژمونی امپریالیسم آمریکا تحمیل نماید.
لذا این جایگاه جدید سیاسی و نظامی رژیم در منطقه باعث گردیده است تا امپریالیسم جهانی در نقشه آینده منطقه خاورمیانه جهت توازن قدرت بین قطبهای قدرت منطقه از رژیم کودک کش و متجاوز و اشغالگر اسرائیل گرفته تا عربستان و مصر و ترکیه برای رژیم مطلقه فقاهتی جایگاهی قائل شود که خود این امر باعث گردیده است تا در سیاست جدید منطقهائی، امپریالیسم آمریکا موضوع سرنگونی رژیم مطلقه فقاهتی را از دستور کار خارج گردد، در نتیجه این امر بسترساز سیاسی توافق هستهائی لوزان گردیده است.
رابعا در عرصه درونی، از آنجائیکه به علت تحریمهای اقتصادی غرب رژیم مطلقه فقاهتی و دولت یازدهم توان مقابله کردن با رکود اقتصادی ندارد و همین رکود تورمی باعث شده تا رشد تولید ناخالص ملی ایران به منهای 7% برسد که این بحران اقتصادی معلول بحران رکود تورمی، شرایط جهت اعتلای جنبش اجتماعی و کارگری و دموکراتیک در ایران فراهم کرده است که باعث به خطر افتادن موجودیت رژیم مطلقه فقاهتی در این مرحله شده است که حاصل آن شده است تا تمامی جناحهای درونی قدرت رژیم مطلقه فقاهتی تحت رهبری خود خامنهائی و حزب پادگانیاش جهت شکستن این رکود تورمی توسط الغای تحریمهای بانکی و نفتی و صنعتی و اقتصادی بینالمللی هم دست و هم داستان بشوند که البته شکست رژیم مطلقه فقاهتی در عرصه پروژه هستهائی بسترساز این امر شده است، چراکه آنچنانکه مطرح کردیم در دولت پنجم و ششم این پروژه توسط توافق هاشمی رفسنجانی و خامنهائی در راستای تثبیت استراتژیکی نظام مطلقه فقاهتی تکوین پیدا کرد ولی به علت سقط جنین این پروژه توسط افشاگری مجاهدین خلق که بسترساز پر هزینه شدن این پروژه و در نهایت شکست آن برای رژیم مطلقه فقاهتی گردید، خامنهائی و حزب پادگانی او از اواخر دولت کودتائی دهم احمدی نژاد (پس از اینکه دهها میلیارد دلار از سرمایههای این ملت در این پروژه قدرت طلبانه و هژمونی طلبانه هزینه شد) پی به شکست این پروژه برد، لذا از آنجائیکه دولت کودتائی دهم احمدی نژاد تحت حمایت خامنهائی و حزب پادگانیاش پروژه هستهائی رژیم را در تبلیغات عوام فریبانه خود در ذهنیت تودهها تحت عنوان پروژه ملی یا حماسه ملی مطرح کرده بودند، همین امر راه عقب نشینی و اعلام شکست مانند قذافی، بر خامنهائی و حزب پادگانی او بسته کرده بود.
لذا خامنهائی و حزب پادگانی او از نیمه دوم سال 91 جهت جایگزین کردن دولت سازش با غرب، دست به کار شد که انتخاب حسن روحانی به عنوان مهره کهنه کار و امنیتی رژیم که بیش از 30 سال امتحان خود را در عرصه معامله و سازش با غرب و سرسپردگی به رژیم مطلقه فقاهتی پس داده بود و از آنجائیکه از آغاز تکوین پروژه بلندپروازانه هستهائی رژیم مطلقه فقاهتی دست به کار سیاسی و امنیتی و حقوقی این پروژه در داخل و خارج بود، این همه باعث گردید تا خامنهائی در راستای معامله و مصالحه فاجعه هستهائی خود دست به دامان او بشود، لذا از همان زمان خامنهائی تحت شعار «عدم دخالت سپاه در انتخابات» و حق الناس دانستن رای مردم و شعار انتخابات آزاد و مستقل و دعوت از همگان در عید 92 جهت شرکت در انتخابات دولت یازدهم جهت پیروزی حسن روحانی مهره کهنه کار و حرفهائی و اهل معامله و امنیتی خود را بسترسازی کرد و از بعد از پیروزی حسن روحانی بود که خامنهائی کوشید تحت شعار «نرمش قهرمانانه» و حمایت همه جانبه از روحانی و دولت یازدهم و مداخله مستقیم و همه جانبه خودش در موضوع مذاکرات هستهائی با غرب و امپریالیسم آمریکا شکست پروژه هژمونی طلبانه و بلند پروازنه و خانمانسوز هستهائی خود را با چراغ خاموش اعلام کند.
در نتیجه در این رابطه بود که با طرح ماکتی و تغییر کاربری و سترون کردن سانتریفیوژها و تکیه کردن بر 5060 سانتریفیوژ نسل اول در سایت نطنز جهت غنی سازی اورانیوم به کمتر از 5/3% و در قرنطینه قرار دادن فعالیت هسته خود تا اطلاع ثانویه و پائین کشیدن فتیله تبلیغات هستهائی خود و محدود کردن مرکز غنی ساز اورانیوم کمتر از 5/3% به سایت نطنز و انتقال ده تن اورانیوم موجود به روسیه و تغییر کاربری سایت فردو از یک مرکز غنی سازی اورانیوم به یک کلاس درس توسط سترون کردن 1000 سانتریفیوژ سایت فردو و تعطیل کردن تولید پلوتونیم در سایتهای مختلف رژیم و انتقال پلوتونیم موجود به خارج و استحاله تاسیسات تولید آب سنگین اراک به آب سبک و محدود کردن تعداد سانتریفیوژها از 19 هزار دستگاه موجود به 5060 دستگاه آن هم از نوع نسل اول و تبدیل کردن ده هزار کیلو اورانیوم غنی شده 5 درصدی به 300 کیلو و پذیرش 25 سال پروتکل الحاقی و باز گذاشتن دست بازرسان غربی تحت فرمول PMD به مراکز نظامی و موشکی رژیم مطلقه فقاهتی همراه با پذیرش محرومیت 10 ساله از سانتریفیوژهای پیشرفته مدلهای 2 و 4 و 5 و 6 و 8 ومنحصر شدن فعالیت غنی سازی اورانیوم به نسل اول با ظرفیت 7/1 سو و سترون کردن سانتریفیوژها پیشرفته 8-IR که با ظرفیت 24 سو مشغول بکار هستند و مجبور شدن به اکسیده کردن 9700 کیلو اورانیوم غنی شده موجود در انبارهای هستهائی رژیم، عملا رای به انهدام کامل چرخه سوخت هستهائی خود بدهد.
والسلام