جنبش صد ساله کارگری ایران، در جستجوی آزادی و برابری – قسمت اول
1 - سمتگیری دموکراتیک یا عدالت خواهانه:
از 18 شهریور تا 22 بهمن 57 تقریبا مدت 6 ماه برای اولین بار در تاریخ یکصد ساله جنبش کارگری ایران، کل طبقه کارگر ایران به صورت یکپارچه از صنعت نفت تا ایران خودرو، از ذغال سنگ البرز تا ذوب آهن اصفهان، از تراکتور سازی تبریز تا معدن سنگ آهن بافق، از پتروشیمی شیراز تا نیشکر هفت تپه و غیره وارد فاز سیاسی جنبش دموکراتیک خود بر علیه رژیم توتالیتر و مستبد پهلوی شدند که تا زمان سقوط رژیم توتالیتر و مستبد پهلوی ادامه داشت.
اما با پیروزی انقلاب ضد استبدادی بهمن 57 خلق ایران، به علت موج سواری روحانیت فقاهتی حوزه و بی تشکلی و پراکندگی و هدایتگری از برون جنبش کارگری ایران توسط روحانیت موج سوار فقاهتی حوزه به وسیله فتوا و تکلیف و خلاء نیروهای پیشگام جنبش سیاسی ایران در سه شاخه مذهبی و غیر مذهبی و ملی باعث گردید تا جنبش دموکراتیک طبقه کارگر ایران از فردای انقلاب گرفتار فلش بک تاریخی خود بشود. به طوری که هر چند این جنبش در طول 36 سال گذشته حاکمیت رژیم مطلقه فقاهتی ایران (از بهمن 57 تا امروز) پیوسته با اعتراضات و اعتصابات و مبارزات خود در اشکال مختلف از صنفی تا سیاسی به راه گذشته خود ادامه داده است، ولی با تثبیت چتر استبداد مطلقه فقاهتی در طول 36 سال گذشته بر تمامی نهادهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اداری این مملکت، طبقه کارگر ایران هم از این دستاورد رژیم مطلقه فقاهتی محروم نمانده است و گرچه در طول 50 سال استبداد مطلقه پهلوی نتوانست در چارچوب آن رژیم توتالیتر به خواسته اولیه خود که تشکل مستقل سراسری و تشکل سندیکائی میباشد دست پیدا کند، در طول 36 سال گذشته حاکمیت مطلقه فقاهتی همان اندک تشکیلات صنفی پراکندهائی هم که در رژیم مطلقه و توتالیتر پهلوی دست و پا کرده بود به میمنت تشکیلات کارگری دولتی زرد تزریق از بالای رژیم مطلقه فقاهتی مثل تشکیلات خانه کارگر و بسیج و انجمنهای اسلامی کارگری از دست داد، ولذا این طبقه نتوانست به حداقل خواسته خود که تشکل سندیکائی و تشکل مستقل کارگری میباشد - و طبق ماده 137 قانون کار فرمایشی رژیم مطلقه فقاهتی که میگوید:
«به منظور هماهنگی و حسن انجام وظایف مربوطه تشکلهای کارگری و کارفرمائی میتوانند به طور مجزا نسبت به ایجاد تشکیلات مرکزی اقدام نمایند» جزو حقوق مسلمه کارگران ایران میباشد - دست پیدا کند و همین فقدان تشکل سندیکائی و تشکیلات مستقل کارگری باعث شده تا این طبقه در طول 36 سال گذشته حاکمیت رژیم مطلقه فقاهتی بر کشور ایران نه تنها نتواند مانند 6 ماه فاز سیاسی مبارزه دموکراتیک سال 57 جنبش کارگری ایران وارد مبارزه یکپارچه و همه جانبه عدالتخواهانه با رژیم مطلقه فقاهتی جهت دستیابی به خواستهای صنفی و اقتصادی و معیشتی خود بشود، بلکه این طبقه در طول 36 سال گذشته نتوانسته است حتی از صورت مبارزه دفاعی و صنفی و پراکنده تحمیل شده بر این طبقه از طرف رژیم مطلقه فقاهتی خارج بشود.
بنابراین پس از 36 سال ما امروز در ایران در برابر طبقه کارگری قرار داریم که هنوز شعار و خواستهاش عبارت است از:
الف – اعتراض به تعویق پرداخت حقوق.
ب – اعتراض به عدم افزایش مزد و حقوق در چارچوب ماده 41 قانون کار فرمایشی خود رژیم مطلقه فقاهتی.
ج – اعتراض به قراردادهای موقت کار و قس علی هذا که به صورت خودبخودی و پراکنده و غیر تشکیلاتی و غیر هژمونیک مطرح میشود و با همه این احوال از طرف رژیم مطلقه فقاهتی همین خواستهها و مطالبات اولیه کارگران با تیغ و درفش و اخراج و زندان و سرنیزه روبرو میشوند.
به همین دلیل علت اصلی شکست جنبش اجتماعی سال 88 ایران به رهبری جنبش سبز نباید فقط در شکنجه گاههای کهریزک و اوین و گوهردشت و در سرکوب خونین خیابانهای تهران و در حملههای مغولی لباس شخصیهای حزب پادگانی خامنهائی به خوابگاههای دانشجوئی و در حصر رهبران جنبش سبز و در کودتای انتخاباتی حزب پادگانی خامنهائی در خرداد 88 و در تظاهرات و راه پیمائیهای دولتی سازماندهی شده توسط حزب پادگانی خامنهائی در 9 دی ماه 88 و در تجاوزات جنسی و کشتار زندانیان سیاسی توسط سعید مرتضوی سر انگشت قضائی حزب پادگانی خامنهائی جستجو کرد، هر چند که همه اینها تاثیر گذار بودهاند اما هیچکدام اینها را نمیتوان به عنوان علت اصلی شکست جنبش اجتماعی 88 تحت هژمونی جنبش سبز مطرح کرد، علت اصلی شکست جنبش اجتماعی سال 88 تحت هژمونی جنبش سبز فقط در یک امر قابل تبیین میباشد و آن فقدان حضور جنبش سراسری و سیاسی و تشکیلاتی و مستقل طبقه کارگر ایران میباشد.
همان فاکتوری که وقتی در 18 شهریور 57 با اعتصاب سراسری کارگران صنعت نفت آغاز شد، پارسونز سفیر انگلیس در ایران در خاطرات آن زمان خود مینویسد همان روز با شنیدن این خبر به دربار شاه رفتم و خطاب به او گفتم که کار شما تمام است و باید بروید. سرکوب و قهر و خشونت و ترور و شکنجه و تجاوز و تبعید و زندان اگر تا کنون در طول حکومت شما دوای درد بود از این مرحله جز تسلیم در برابر این طبقه راهی برای شما نمانده است، چراکه از امروز نه نفت داری که بتوانی با پول آن سلاح و سپاه سرکوب خلق تهیه کنی و نه آن زندان و شکنجهگاههائی که داری میتوانی طبقه کارگر ایران را در آن جای بدهی و نه این طبقه در بستر مبارزه با تو جز زنجیری که بر پا دارند و ستم استخوانسوز که بر آنها روا رفته است چیزی دارند که از دست بدهند.
به همین دلیل متاسفانه در طول 5 سال بعد از جنبش 88 تا کنون گرچه نظریه پردازان و تئوریسینها و اتاق فکر این جنبش از آسمان تا ریسمان به عنوان علل شکست جنبش اجتماعی 88 تحت هژمونی جنبش سبز مطرح کردهاند و در باب آن عللهای فرعی از طرف این اندیشمندان سیاسی هوادار جنبش سبز نوشتهاند و گفتهاند اما به علت ناشناخته ماندن این علت اصلی از طرف این نظریه پردازان و تئوریسینها در طول 5 سال گذشته حتی به اندازه 5 صفحه هم در باب این علت اصلی شکست جنبش اجتماعی 88 نه نوشتهاند و نه گفتهاند و همین امر باعث گشته که هر چه از خرداد 88 فاصله میگیریم فاصله این طبقه با جنبش اجتماعی بیشتر و بیشتر بشود و طبیعی است که تا زمانیکه به این مشکل اساسی و علت اساسی جنبش اجتماعی ایران توجه نشود اگر در آینده صد بار دیگر هم جنبش اجتماعی ایران آتشفشانی بکند، باز سرنوشت این جنبش توسط حزب پادگانی خامنهائی همان خواهد بود که حزب پادگانی خامنهائی در 24 تیرماه 78 در خیابانهای تهران و خوابگاه امیرآباد بر سر جنبش دانشجویان ایران آورد.
بی شک تنها جائی که خامنهائی و حزب پادگانیاش مجبور به تسلیم خواهند شد فقط سونامی جنبش سیاسی طبقه کارگر ایران میباشد چراکه هم بازوی اقتصادی دارد و هم بازوی تشکیلاتی و هم بازوی سیاسی، آن هم یک بازوی ستبری که هرگز به زانو در نمیآید؛ لذا هر چند در تظاهرات 25 خرداد 88 میرحسین موسوی با بلندگوی دستی، حزب پادگانی خامنهائی را تهدید به رویاروئی با اعتصابات و مبارزه سیاسی طبقه کارگر کرد ولی خامنهائی و حزب پادگانیاش بهتر از هر کس میدانستند که این شعار میرحسین موسوی عقبه عملی و تشکیلاتی ندارد، در نتیجه آنچنانکه در نماز جمعه 29 خرداد 88 دیدیم خامنهائی با حضور در این نماز جمعه خطاب به موسوی سخن از سرکوب و قهر و سرنیزه با جنبش سبز و حمایت همه جانبه از دولت کودتا و احمدی نژاد گفت تا آنجا که حتی حاضر شد در پاسخ به نامه سرگشاده هاشمی رفسنجانی در 18 خرداد 88، هاشمی رفسنجانی را در پای احمدی نژاد ذبح سیاسی و هویتی بکند.
به همین دلیل چون در طول این پنج سال به شناخت غیبت جنبش طبقه کارگر ایران در جنبش اجتماعی ایران و جنبش دانشجوئی ایران به عنوان علت اصلی شکست این جنبشها تکیه نکردهایم این امر باعث شده است تا در طول 5 سال گذشته هیچ گامی جهت بر طرف کردن این خلاء برنداریم، لذا به همین دلیل است که هر چه زمان میگذرد این فاصله بین جنبش اجتماعی ایران و جنبش دانشجویان ایران با جنبش کارگری ایران بیشتر و بیشتر میشود.
البته سوالی که در این رابطه مطرح میشود اینکه چرا جنبش طبقه کارگر ایران حتی در شکل غیر هژمونیک و مستقلانه - مانند 6 ماه سال 57 - خود را مجبور و موظف نمیبیند تا از جنبش اجتماعی و جنبش دانشجوئی ایران حمایت کند؟
در یک جمله اگر بخواهیم به صورت موجز و کپسولی پاسخ بدهیم باید بگوئیم که طبقه کارگر ایران در شعار و خواستهها و مطالبات جنبش دانشجوئی در تیرماه 78 و جنبش سبز 88 مطالبات و خواستههای خود را نمیدید، لذا جنبش طبقه کارگر ایران در این شرایط نه جنبش دانشجوئی ایران را و نه جنبش سبز را به عنوان نماینده سیاسی طبقه خود نمیشناسد و در این رابطه است که تا زمانی که جنبش دانشجوئی ایران و جنبش اجتماعی ایران به حمایت و طرح مطالبات و خواستههای طبقه کار ایران نپردازد، هرگز این طبقه دیگر خودش را موش آزمایشگاهی پاولف نمایندگان قدرت حاکم ایران نخواهد کرد.
البته ممکن است در اینجا این سوال مطرح شود که پس چرا این طبقه در سال 57 حاضر به قبول و هژمونی روحانیت موج سوار فقاهتی حوزه شد؟ در پاسخ به این سوال باید بگوئیم که طبقه کارگر ایران:
اولا از زمانی که شعار روحانیت موج سوار فقاهتی این شد که «شاه باید برود» آماده پذیرش این هژمونی شد.
ثانیا طبقه کارگر در طول 50 سال تحمل فشار و سختی و زندان و سرنیزه رژیم توتالیتر پهلوی به این حقیقت دست پیدا یافته بود که بدون سرنگونی رژیم توتالیتر پهلوی، امکان دستیابی به حداقل حقوقش برای او فراهم نمیشود و از آنجائی که در آن زمان به علت بحران طبقاتی جامعه ایران و افزایش کمی طبقه متوسط و خرده بورژوازی شهر و روستا بر طبقه کارگر ایران امکان مبارزه انفرادی برای طبقه کارگر ایران جهت سرنگونی رژیم توتالیتر پهلوی وجود نداشت در نتیجه در آن زمان برای طبقه کارگر ایران راهی جز این نبود که در آن مرحله توسط مبارزه تحت هژمونی روحانیت تمامیت خواه فقاهتی حوزه بستر سرنگونی شاه و پهلوی را فراهم کند، اما این طبقه در خرداد 88 در شعار ابطال انتخابات رهبری جنبش سبز تامین حداقل خواسته و مطالبات خود را نمیدید تا مطابق آن حاضر شود در این رابطه هزینه بدهد به همین دلیل عطایش را به لقائش بخشید و گفت «دور از شتر بخواب که خواب آشفته نبینی.»
لذا طبقه کارگر ایران به خواب خود ادامه داد و تنها آن زمانی آماده حمایت و حضور در صحنه است که یا خود به عنوان منادی خواسته و مطالباتش وارد صحنه شود و یا اگر امکانش نباشد آن منادی دموکراتیکی که از مطالبات و خواستههای او حمایت میکند پیدا کند، هر که میخواهد باشد همین که از مطالبات و خواستههای او در برابر رژیم مطلقه فقاهتی حمایت کند این «طبقه در خود» آماده است تا با حمایت از آن به «طبقهائی برای خود» شود.
جان رید خبرنگار معروف در کتاب «ده روزی که دنیا را لرزانید» در خصوص روزهای اول انقلاب اکتبر 1917 بلشویکها بر علیه منشویکها در روسیه میگوید: «روزی در خیابانهای مسکو گذر میکردم دیالوگ جنجالی بین یک یقه آبی یا کارگر با یک یقه سفید یا کارفرما در جریان بود، نظرم را به خود جلب کرد لذا به آنها نزدیک شدم، دیدم که کارفرما یا یقه سفید خطاب به یقه آبی یا کارگر میگوید که این لنینی که امروز رهبری شما را به دست گرفته است جاسوس آلمانها است که جهت سرنگونی حاکمیت روسیه به روسیه فرستاده شده است، او اصلا نماینده شما کارگران نمیباشد بلکه نماینده آلمانها است هدف او پایان دادن به جنگ بینالملل به نفع آلمانها است. جان رید مینویسد که آن کارگر پس از اینکه تمامی حرفهای آن کارفرما و یقه سفید را گوش داد تنها در پاسخ به آن یقه سفید گفت، آنچه تو میگوئی درست آیا این لنینی که تو میگوئی او جاسوس است، آیا در شعار و کلام و حرفش از منافع من دفاع میکند یا نه؟ آن یقه سفید در پاسخ آن کارگر گفت در حرف آری، آن یقه آبی به او گفت به همین علت من اگر هم به فرض محال او جاسوس هم باشد چون از منافع من دفاع میکند از او حمایت میکنم و در راه او هزینه میدهم، جان رید سپس میگوید این عامل علت اصلی برتری و پیروزی بلشویکها بر منشویکها در اکتبر 1917 در روسیه بود» «فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی الْأَبْصَارِ» (سوره حشر - آیه 2).
2 - وضعیت و مطالبات طبقه کارگر ایران در طول 36 سال گذشته
الف – خصلت دفاعی:
اولین مشخصه مبارزه طبقه کارگر ایران در راه دستیابی به مطالبات و خواستههایش در طول 36 سال گذشته حاکمیت رژیم مطلقه فقاهتی، خصلت دفاعی مبارزه این طبقه است چراکه در طول 36 سال گذشته طبقه کارگر ایران به صورت همگانی و طبقهائی و جمعی نتوانسته در مبارزه در راه کسب حقوق خود تلاش کند، در نتیجه این امر باعث شده تا:
اولا این طبقه در مرحله فعالیت صنفی باقی بماند.
در ثانی به علت محدودیت مبارزه صنفی این امر باعث شده تا مبارزه این طبقه از جوهره دفاعی برخوردار شود، چراکه از آنجائی که در مبارزه صنفی:
الف - با کارفرمای مشخص و کنکریت روبرو هستیم.
ب - این مبارزه صنفی هم برحسب کارگاه وهم به لحاظ خواسته و هم به لحاظ درخواست کننده متفاوت میباشند.
در نتیجه این امر باعث شده تا خواسته و درخواست کننده صورت مشخص و کنکریت پیدا کند که خروجی نهائی این امر اینکه این مبارزههای پراکنده صنفی طبقه کارگر ایران نمیتوانند صورت طبقهائی به خود بگیرند، در نتیجه در طول 36 سال گذشته به صورت فردی و گروهی و سکتاریستی باقی ماندهاند که همین امر بسترساز دفاعی بودن این مبارزات پراکنده صنفی طبقه کارگر ایران در طول 36 سال گذشته شده است و صد البته فقدان تشکیلات و سازماندهی همه جانبه طبقهائی نه گروهی، باعث شده است تا این طبقه نتواند در فقدان تشکیلات جمعی طبقهائی و فعالیت سندیکائی همگانی به خواستههای مشترک صنفی خود دست پیدا کند.
در نتیجه زمانی که طبقه کارگر ایران در غیبت تشکیلات مستقلانه طبقهائی خود نمیتواند به حداقل خواسته اقتصادی و معیشتی دست پیدا کند، راهی جز این ندارد که به صورت سکتاریستی و فردی و کارگاهی در راه کسب حداقلهای مطالبات و خواستههای صنفی خود تلاش بکند و همین عامل بسترساز مبارزه دفاعی طبقه کارگر ایران شده است، چراکه مبارزه طبقه کارگر از زمانی از حالت دفاعی خارج میشود و صورت تهاجمی به خود میگیرد که به جای نهاد و گروه کارگری، طبقه به حرکت درآید و طبقه کارگر زمانی به حرکت درمیآید که خواست عام و مشترک المنافع طبقاتیاش مطرح شود. تنها در آن صورت است که کارگران از صورت «طبقهائی در خود» به صورت «طبقهائی برای خود» بدل میشوند و به موازات این طبقهائی شدن و همگانی شدن خواسته و مطالبات طبقه کارگر است که مبارزه از فاز صنفی و اقتصادی وارد فاز سیاسی میشود و اصلا تفاوت بین فاز صنفی و فاز سیاسی طبقه کارگر چیزی نیست جز اینکه خواسته گروهی و نهادی کارگران در فاز سیاسی بدل به خواسته طبقهائی آنها بشود.
در نتیجه به محض طبقهائی شدن خواسته و مطالبات کارگران، مبارزه طبقه کارگر وارد فاز سیاسی میشود و همین استحاله فاز صنفی به فاز سیاسی، بزرگترین فونکسیون و عملکردی که طبقهائی شدن خواسته و مطالبات کارگران را به همراه دارد چراکه خود این امر باعث میشود تا مبارزه طبقه کارگر از صورت دفاعی، وارد فاز تهاجمی بشود. بنابراین برای اینکه در این زمان بتوانیم کارگران ایران را از مبارزه دفاعی خارج کنیم باید خواسته کارگران ایران را از صورت گروهی و نهادی و کارگاهی و شهری و استانی خارج کنیم و به صورت همگانی و طبقهائی در آوریم و با طبقهائی کردن خواسته کارگران در این زمان است که میتوانیم طبقه کارگر ایران را از صورت «طبقهائی در خود» به صورت «طبقهائی برای خود» درآوریم و به محض این استحاله طبقاتی است که احساس خودآگاهی طبقاتی در کارگر حاصل میشود و همین خودآگاهی طبقاتی است که جایگزین خودآگاهی فردی و خودآگاهی گروهی و نهادی و شهری و اقلیمی و استانی و نژادی و مذهبی میشود و باعث میگردد تا بستر جهت سازماندهی گروهی به شکل سندیکائی و اتحادیهائی فراهم بشود و به موازات این خواسته طبقاتی و این خودآگاهی طبقاتی و این مبارزه همگانی اتحادیهائی و سندیکائی یا حزبی طبقه کارگر است که کارگر ایرانی از لاک مبارزه دفاعی و صنفی و فردی خارج میشود و وارد مبارزه تهاجمی و طبقهائی و سندیکائی و اتحادیهائی و حزبی و سیاسی میشود.
ادامه دارد