سلسله نیم نگاه‌هائی به پالتاکی

«نشر مستضعفین» در ترازوی پالتاکی – قسمت دوم

1 - در این راه آنچنانکه معلم کبیرمان در مقدمه درس چهارم اسلام‌شناسی ارشاد گفت «باید این اصل را نصب العین خویش قرار دهیم که رشد تضادهای فرعی باعث فرعی شدن تضادهای اصلی نشود»

ز هر چه از راه وامانی / چه کفر آن را نام و چه ایمان

به هر چه از دوست دور افتی / چه جابلقا چه چابلسا

2 - آنچنانکه معلم مان شریعتی در درس اگزیستانسیالیسم اسلام‌شناسی ارشاد به ما آموخت در صحنه دیالوگ نقادانه باید شما خود را به صورت کیسه بوکسی درآوردید تا مخاطبین با شما بتوانند توسط بوکسی با این کیسه‌های بوکس مشت‌های خویش را قوی کنند.

3 – شریعتی به ما یاد داد که در صحنه نقد دیالکتیکی اندیشه‌ها باید عقیده‌هایمان را از دست عقده‌هایمان مصمون بداریم و در انجام این هدف سخت از خداوند کمک بگیریم که او در نیایش خویش گفت «خدایا عقیده‌ام را از دست عقده‌هایم مصون نگه دار، به من تحمل عقیده مخالف عطا کن، خودخواهی را چندان در من بکُش یا چندان بر کِش تا خودخواهی دیگران احساس نکنم.»

4 - شریعتی به ما آموخت که در صحنه نقد دیالکتیکی اندیشه دیگران بیش از آنکه بیندیشم تا در جدال چگونه حریف را به زانو دربیاوریم، فکر کنیم تا اندیشه موضوع را نقد را خوب‌تر فهم کنیم یعنی پیش از آنکه بیاندیشیم تا چه بگوئیم، فکر کنیم که چه می‌گویند.

5 - شریعتی ما را آموزش داد تا در صحنه جدل دیالکتیکی نقادانه اندیشه دیگران سعی کنیم زمانی که به طرح اندیشه مخالف می‌پردازیم مانند یک مومن به آن اندیشه به طرح آن بپردازیم و تنها موقعی که به نقد اندیشه مخالف می‌پردازیم از زاویه مومن به اندیشه خود آن را نقد کنیم.

6 – شریعتی به ما آموخت برای اینکه هدف مناظره دیالکتیکی کشف حقیقت باشد نه سرکوب نظر مخالف، باید در عرصه جدال تئوریک به عقیده مخالف خوب حمله نکنیم بلکه بد دفاع کنیم چراکه حمله مستقیم به هر اندیشه باعث می‌شود که تمامی آن اندیشه را به چالش بکشیم بی آنکه بدانیم حقیقت، امری نسبی است نه مطلق، یعنی هر اندیشه‌ائی می‌تواند هر چند غلط و باطل هم باشد نصیبی از حقیقت برخوردار باشد. مولوی در این رابطه می‌گوید:

آنک گوید جمله حقند احمقیست / و آنک گوید جمله باطل او شقیست

همچنانک هر کسی در معرفت / می‌کند موصوف غیبی را صفت

فلسفی از نوع دیگر کرده شرح / باحثی مر گفت او را کرده جرح

و آن دگر بر هر دو طعنه میزند / و آن دگر از زرق جانی می‌کند

هر یک از ره این نشان‌ها زان دهند / تا گمان آید که ایشان زان ده‌اند

این حقیقت دان نه حقند این همه / نی به کلی گمرهانند این رمه

زانک بی حق باطلی ناید پدید / قلب را احمق ببوی زر خرید

گر نبودی در جهان نقدی روان / قلب‌ها را خرج کردن کی توان

تا نباشد راست کی باشد دروغ / آن دروغ از راست می‌گیرد فروغ

بر امید راست کژ را می‌خرند / زهر در قندی رود آنگه خورند

گر نباشد گندم محبوب نوش / چه برد گندم نمای جو فروش

پس مگو کین جمله دم‌ها باطلند / باطلان بر بوی حق دام دلند

پس مگو جمله خیالست و ضلال / بی حقیقت نیست در عالم خیال

حق شب قدرست در شب‌ها نهان / تا کند جان هر شبی را امتحان

نه همه شب‌ها بود قدر ای جوان / نی همه شب‌ها بود خالی از آن

در میان دلق پوشان یک فقیر / امتحان کن وانک حق است آن بگیر

مومن کیس ممیز کو که تا / باز داند حیزکان را از فتی

گرنه معیوبات باشد در جهان / تا جران باشند جمله ابلهان

پس بود کالاشناسی سخت سهل / چونک عیبی نیست چه نااهل و اهل

ور همه عیب است دانش سود نیست /چون همه چوبست اینجا عود نیست

آنک گوید جمله حقند احمقیست / و آنک گوید جمله باطل او شقیست

تاجران انبیاء کردند سود / تاجران رنگ و بو کور و کبود

می‌نماید مار اندر چشم مال / هر دو چشم خویش را نیکو بمال

منگر اندر غبطه این بیع و سود / بنگر اندر خسر فرعون و ثمود

مثنوی – دفتر دوم – ص 338 – بیت 2961

7 - برای اینکه جلسات پالتاکی بتواند مستمر گردد مناظره‌های پالتاکی باید صورت میزگرد پیدا بکند نه محیط باز و این تا توسط آن بتوان وزن تئوریک و کیفی جلسات را بالا برد و با دستاورد تئوریک میزگرد و مناظره‌های پالتاکی هم بسترساز جلب مخاطب بیشتر بشود و هم برای نشر مستضعفین راهگشای تئوریک گردد؛ لذا برای انجام این مقصود باید حرکت پالتاکی را دو فرایندی کرد.

فرایند اول فرایند ترویجی به صورت میزگرد با تعداد محدود نیروهای کیفی از قبل دعوت شده باشد و پس از ضبط فرایند اول در فرایند دوم به صورت تبلیغی با برونی کردن میزگرد پالتاکی در «سایت پیشگام مستصعفین ایران» یا سایت‌های خویشاوند به نشر آن بپردازیم. البته لازمه این امر داشتن نگاه و منظر و رویکرد کیفی به جای رویکرد کمی به پالتاکی است.

ارزش جلسات پالتاکی به تعداد شرکت کنندگان کمی آن نیست بلکه به نوآوری‌های تئوریکی است که جلسات پالتایکی برای جامعه ایران به ارمغان می‌آورد و برای انجام این مقصود متولیان این امر مهم باید واقف باشند که فرایند حرکت جامعه ایران در این شرایط فرایند ترویجی است نه تبلیغی و تهییجی. یعنی باید بدانیم که هی در جلسات پالتاکی دنبال این نباشیم که چند نفر پای صحبت‌های پالتاکی نشسته‌اند و یا چند نفر پالتاکی گوش می‌کنند، این‌ها برای پالتاکی ارزش‌زا نیست.

از نیمه دوم سال 50 در حسینیه ارشاد بیش از 2000 نفر فقط دانشجوی رسمی ثبت نام کرده با کارت در جلسات اسلام‌شناسی شریعتی شرکت می‌کردند که در تاریخ اندیشه مذهبی جامعه ما برای همیشه بی مثال و بی سابقه می‌باشد اما آنچنانکه در جلسات درس 37 و 38 شریعتی دیدیم از زبان شریعتی شنیدیم که شریعتی به جای این خیل بی شمار مخاطبین آرزو می‌کرد «ای کاش به اندازه انگشتان یک دست او می‌توانست (به جای این‌ها افراد خیل لشکری) در این کلاس‌های اسلام‌شناسی افرادی بسازد که توان تولید فکر و تولید اندیشه داشته باشند» و به علت همین خلاء افراد تولید کننده فکر و اندیشه بود که برعکس آنچه شریعتی می‌گفت با بسته شدن ارشاد نه تنها درب‌های ارشاد در دورترین دهات ایران باز نشد بلکه حتی با مخفی و دستگیر شدن شریعتی برای همیشه درب حسینیه ارشاد بسته شد و این موضوعی بود که ساواک ضد خلقی شاه بهتر از خود شریعتی می‌فهمید چراکه ساواک به درستی می‌فهمید که تنها یک نفر در حسینیه ارشاد توان تولید فکر دارد بقیه مستمع‌اند؛ لذا با گرفتن این یک نفر، حسینیه تمام خواهد شد.

البته این آفت فقط مخصوص ارشاد شریعتی نبود بلکه سازمان‌هائی مثل مجاهدین خلق هم گرفتار همین آفت بودند چراکه با دستگیری محمد حنیف نژاد در ادامه ضربه شهریور ماه 50 مراد دلفانی طاق تئوریک این سازمان فرو ریخت و بن بست و انشعاب و کودتای مجاهدین همگی پس لرزه‌های حذف محمد حنیف نژاد توسط ساواک بود. هر چند بعدا افرادی مثل شهید محمد اکبری آهنگر کوشیدند با جایگزین کردند اندیشه شریعتی به جابی پروژه ناتمام محمد حنیف نژاد اقدام به بازشناسی و بازسازی سازمان مجاهدین خلق در ادامه ارشاد بکنند، ولی به علت شهادت محمد اکبری آهنگر همراه با سرور آلادپوش این پروژه هم مانند پروژه محمد حنیف نژاد ناتمام ماند، در نتیجه شرایط جهت سیطره کامل اندیشه چپ توسط اپورتونیسم تحت رهبری تقی شهرام و بهرام آرام فراهم شد که حاصل آن شد تا شریعتی از انتقال اندیشه‌اش به سازمان مجاهدین خلق ناامید بشود.

البته شریعتی به اشتباه فکر می‌کرد که این انتقال اندیشه او به سازمان مجاهدین خلق توسط حسن آلادپوش و محبوبه متحدین صورت می‌گیرد، در صورتی که خود این دو نفر جزء قربانیان جریان اپورتونیستی مجاهدین خلق بودند و به همین دلیل شریعتی بعد از شهادت حسن و محبوبه در ناتمام ماندن پروژه خود در سوگ شهادت این دو نفر به عزا نشست و به همین دلیل شاید خواندنی‌ترین اثر شریعتی که برای همیشه زنده می‌ماند قصه حسن و محبوبه باشد، چراکه در قصه حسن و محبوبه، شریعتی علاوه بر اینکه به صورت سمبلیک و اشاره اوضاع سیاسی جامعه ایران در دهه 50 به تحلیل می‌کشد و استراتژی خود با آن شرایط مطرح می‌کند، نقشه راه خود را هم تبیین می‌نماید که این نقشه چیزی جز این نبوده که شریعتی پس از شهادت محمد حنیف نژاد با طرح استراتژی «آن‌ها که رفتند کار حسینی کردند و آن‌ها مانده‌اند باید کار زینبی کنند و گرنه یزیدی‌اند» پروژه حرکت خودش را جهت جایگزینی و آلترناتیوی محمد حنیف نژاد مطرح می‌کند.

اما آنچه باعث بن بست استراتژی شریعتی جهت انتقال حرکت ارشادی یا زینبی خود به سازمان مجاهدین خلق شد یکی شهادت زود هنگام محمد اکبری آهنگران به همراه سرور آلادپوش بود، دوم تکیه اشتباه شریعتی جهت انتقال حرکت خود به سازمان مجاهدین به جای محمد اکبری آهنگر و سرور آلادپوش بر حسن آلادپوش و محبوبه متحدین بود. البته شریعتی به طور مداوم با محمد اکبری آهنگران در حسینیه ارشاد در تماس بود و تقریبا محمد اکبری آهنگران به صورت سیستماتیک در جلسات شریعتی و به خصوص در کلاس‌های اسلام‌شناسی شرکت می‌کرد و جزوه «پرسش و پاسخ» شریعتی بر خلاف آنچه که شایع است پاسخ‌های شریعتی به سوال‌های محمد اکبری آهنگران و سرور آلاد پوش و مجتبی آلادپوش است نه حسن آلادپوش و محبوبه متحدین و شاید بهتر این باشد که بگوئیم که بزرگ‌ترین معمار تئوریک سازمان مجاهدین خلق پس از شهید محمد حنیف نژاد، شهید محمد اکبری آهنگران است که به لحاظ مضمون و محتوای تئوریک این دو معمار بزرگ سازمان مجاهدین خلق، اندیشه شهید محمد حنیف نژاد یک اندیشه صد در صد انطباقی در کانتکس و ادامه اندیشه انطباقی بازرگان بود برعکس اندیشه شهید محمد اکبری آهنگران که صد در صد یک اندیشه اسلام تطبیقی در کانتکس و ادامه اندیشه شریعتی شکل گرفته بود و این موضوع علت بن بست ارشاد شریعتی و سازمان مجاهدین خلق می‌باشد که خود این بن بست ارشاد شریعتی و سازمان مجاهدین در سال 55 پس از شهادت شهید محمد اکبری آهنگران بسترساز تکوین حرکت آرمان مستضعفین در تابستان 55 شد چراکه موسیسن آرمان پس از شهادت محمد اکبری آهنگران به درستی دریافتند که هم ارشاد شریعتی به پایان راه خود رسیده است و هم مجاهدین خلق در بیرون زندان به بن بست کامل تشکیلاتی و تئوریک و استراتژی رسیده‌اند، هر چند در زندان جریان مسعود رجوی تلاش می‌کردند تا ضمن مقابله با سونامی فراگیر اپورتونیستی، اقدام به بازسازی مجاهدین خلق طبق سنت و نقشه راه محمد حنیف نژاد بکنند، یعنی همان تلاشی که بعد از انقلاب 57 از زندان به بیرون زندان منتقل شد و مجاهدین خلق امروز فرزندان همان حرکت بازسازی شده مسعود رجوی در زندان در ادامه نقشه راه شهید محمد حنیف نژاد می‌باشند ولی مصیبتی که در این رابطه نصیب حرکت شریعتی شد اینکه راه محمد اکبری آهنگران پس از شهادتش که همراه با شهادت سرور آلادپوش و مجتبی آلادپوش انجام گرفت نه در بیرون زندان و نه در زندان نتوانست استمرار پیدا کند و شاید بهتر این باشد که بگوئیم با شهادت محمد اکبری آهنگران راه سازمان‌گرایانه حرکت شریعتی در بیرون از ارشاد مُرد، هر چند موسسین آرمان کوشیدند تا پرچم به زمین افتاده شریعتی در پای جنازه محمد اکبری آهنگران در خیابان ظهیرالاسلام در کنار جنازه شهید سرور آلادپوش و مجتبی آلادپوش را بلند کنند، ولی تا این زمان موفق نشدند که صد البته نزدیک به چهل سال است که تلاش می‌کنند تا با شعار ارشاد باز محمد اکبری آهنگران یا شریعتی باز سازمان مجاهدین خلق این مسیر به بن بست رسیده را باز کنند.

8 - بنابراین اگر خویشاوندان پالتاکی می‌خواهند حرکتشان مثمرثمر تاریخی بشود و به بن بست نرسند باید:

اولا دست از کمیت‌گرائی و هویت‌گرائی و جذب کمی تماشاگر و مخاطب بردارند و اصلا به این فکر نکنند که چند نفر توانسته‌اند جذب کنند یا اینکه چقدر حرکت آن‌ها در عرصه فضای مجازی توانسته است در واقعیت اجتماعی ایران تاثیرگذار باشد یا اینکه مثلا چه کنند که مخاطبین خود را بیشتر کنند؟، مثلا اگر امروز 5 نفر است فردا ده نفر بشوند. همه این خیال‌های غلط و اشتباه است و خویشاوندان پالتاکی را به بن بست می‌کشاند.

ثانیا خویشاوندان پالتاکی باید بدانند که جامعه ما و جنبش ما و حرکت تاریخی مردم ایران در این شرایط گرفتار بحران تئوریک است و تا زمانی که این بحران تئوریک که در عرصه‌های بحران ایدئولوژیک و استراتژیک و تشکیلاتی به نمایش درآمده است حل نشود، اگر صد تا انقلاب و اصلاحات و رفرم هم در این جامعه انجام بگیرد باز آش همان آش است و کاسه همان کاسه.

ثالثا خویشاوندان پالتاکی باید بدانند که در این بحران تئوریک تاریخی جامعه و جنبش ایران نیازمند به ایده‌ها و مفاهیم نوین تئوریک هست، لذا تا زمانی که توسط این نوآوری نظری و تئوریک بر علیه تئوری‌های مندرس هزار ساله اسلام فقاهتی و دگماتیسم ارتجاع مذهبی و تئوری‌های اسلام صوفیانه انطباقی لیبرالیسم مذهبی و تئوری‌های لیبرال دموکراسی اقتصادی و فلسفی و سیاسی و اخلاقی بسترساز سرمایه‌داری انحصاری جهانی شوریدن نکنیم، قطعا هیچگونه شوریدن عملی در این جامعه اثر بخش نخواهد بود.

بنابراین تا زمانی که وظیفه اصلی خویشاوندان پالتاکی نوآوری نظری و تئوریک توسط نقد علمی اندیشه «نشر مستضعفین» نباشد هر گونه حرکتی و تلاشی آب در هاون کوفتن خواهد بود یا شیپور را از دهان گشادش نواختن است و قطعا نتیجه آن یأس و ناامیدی و بن بست خویشاوندان پالتاکی ما خواهد شد.

بنابراین هرگز خویشاوندان پالتاکی نباید رسالت و وظیفه خودشان را تبلیغ «نشر مستضعفین» بدانند بلکه فقط و فقط و فقط کار آن‌ها باید نوآوری نظری و تئوریک توسط نقد علمی «نشر مستضعفین» باشد هر چند به جای میلیون‌ها نفر تنها یک نفر جذب کنند خویشاوندان پالتاکی باید مطمئن باشند که اگر در عرصه تولید نوآوری نظری و تئوریک بتوانند فقط یک نفر هم به مرحله تولید اندیشه برسانند که موفق شده‌اند.

آب دریا را گر نتوان کشید / هم به قدر تشنگی باید چشید

9 - نکته کلیدی که خویشاوندان پالتاکی باید به آن توجه کنند اینکه پیشگامان جنبش و مردم ایران در طول بیش از صد سال گذشته توسط دو انقلاب بزرگ و یک نهضت بی بدیل در تاریخ جنبش خلق‌های کشورهای پیرامونی کوشیده‌اند تا به خیال خود معضلات تاریخی مردم که از عقب ماندگی تا دسپاتیزم سیاسی نظام‌های اقتدارگرا و توتالی‌تر ادامه دارد، توسط انقلاب‌های پی در پی حل نمایند اما از آنجائیکه آن‌ها معضلات عملی اجتماعی مردم ایران را در طول بیش از صد سال گذشته در کانتکس معضلات تئوریک تبیین نمی‌کردند در نتیجه‌ائی تلاشی در جهت حل ریشه‌ائی تئوریک معضلات اجتماعی نداشته‌اند و فکر می‌کردند بدون حل تئوریک ریشه‌های معضل عملی اجتماعی، توان حل این معضلات عمل اجتماعی وجود دارد.

لذا به این دلیل بود که با تکیه بر انقلابات و اصلاحات پی در پی تلاش می‌کردند تا به حل این معضلات عملی اجتماعی ایران بپردازند، در نتیجه این امر باعث شده تا خود نمک گندیده شود چراکه:

هر چه بگندد نمکش می‌زنند / وای به روزی که بگندد نمک

و به موازات انجام این انقلاب‌های پی در پی بدون تئوری بوده است که شعار مردم ایران شده است «سال به سال دریغ از پارسال» و به همین ترتیب دست از انقلاب و اصلاحات همه چیز شسته‌اند و بال‌های خود را آویزان کرده‌اند و 36 سال است که به استحاله رژیم مطلقه فقاهتی توسط صندوق‌های مهندسی شده رای فکر می‌کنند و با آن آفتابه را در پای لحیم کردن قربانی می‌کنند.

10 - خویشاوندان پالتاکی اگر رسالت خودشان در این زمان فقط در کانتکس نوآوری نظری و تئوریک تعریف کنند، باید بدانند که معضلات تئوریک در جامعه مذهبی ایران نه تنها دامنگیر جنبش ایران می‌باشد بلکه به علت سلطه اسلام فقاهتی و اسلام خشونتی بر مسلمین از آفریقا تا آسیای جنوب شرقی تنها با یک شوریدن تئوریک بر اسلام فقاهتی که همان اسلام خشونتی هم می‌باشد، می‌توان تمامی جریان‌های اسلام فقاهتی و اسلام حکومتی از رژیم مطلقه فقاهتی تا اخوان المسلمین و داعش و القاعده و بوکو حرام و غیره به زانو درآورد و قطعا تا زمانی که این شوریدن تئوریک بر علیه اسلام فقاهتی، خشونتی، حکومتی، روایتی، ولایتی و زیارتی صورت نگیرد، اگر صد بار هم این جریان‌ها را به زانو درآوریم، باز به شکلی مهیب‌تر از خاکستر بمباران‌های ضد انسانی فلوجه و شکنجه گاه‌های ابوغریب و گوانتاناما سر بیرون می‌آورند.

11 - خویشاوندان پالتاکی باید بدانند که ما در هر جلسه آن‌ها چشم انتظار آن هستیم تا بینیم که از تنور داغ نقد بی رحمانه «نشر مستضعفین» آن‌ها چه مفاهیم جدیدی زایش می‌کند تا مانند «کدامین شریعتی با کدامین اسلام؟» جلسه اول پالتاکی بسان زنبور عسل از شهد گل‌هایشان عسل بسازیم و به صورت تئوری نوین تحویل جامعه و تاریخ ایران بدهیم.

12 - خویشاوندان پالتاکی باید بدانند که وظیفه ما در این زمان نه جذب نیرو است و نه تشکیل حزب مستضعفین ایران است، بلکه فقط و فقط پیوند بین واقعیت اجتماعی ایران با فضای مجازی توسط کشف مفاهیم جدید تئوریک برای انقلاب تئوریک در جامعه دینی ایران می‌باشد که بنابه گفته هگل «هر گونه تحولی در این جامعه دینی ایران باید از کانال دین انجام بگیرد.»

13 - خویشاوندان پالتاکی باید بدانند علت موفقیت غرب از بعد از قرون وسطی و علت شکست ما از بعد از دو انقلاب و یک نهضت بزرگ، این است که مغرب زمین قبل از انقلاب و تحول اجتماعی اقدام به تحول و انقلاب تئوریک کردند و با شورش تئوریک توانستند اسکولاستیک و فئودالیسم را شکست دهند، اما ما برعکس، قبل از انقلاب و تحول تئوریک کوشیدیم که به تحول و انقلاب در واقعیت جامعه ایران بپردازیم و به همین دلیل تا امروز در این رابطه شکست خورده‌ایم.

ادامه دارد