سنگهائی از فلاخن / سلسله بحثهای تئوریک در باب دموکراسی و آزادی - قسمت شانزدهم
مبانی نظری استبداد در ایران
الف – گرایش به جایگزینی الگو به جای تحلیل مشخص از اوضاع مشخص:
یکی از آفتهای جنبش دموکراسیخواهانه مردم ایران که - در طول بیش از 150 سالی که از عمر آن میگذرد - هنوز نتوانستهاند با آسیبشناسی ساختاری از آن رهائی پیدا کند همین آفت گرایش به جایگزینی الگو به جای تحلیل مشخص از شرایط مشخص جامعه ایران در نظریه پردازی روشنفکران ایرانی اعم از مذهبی و لائیک میباشد. به همین دلیل از نیمه دوم قرن نوزدهم و به خصوص از بعد از شکست ایران در جنگهای ایران و روس که پیشگامان نظری و روشنفکران مذهبی و لائیک ایرانی توانستند در مقایسه جامعه ایرانی با جوامع غربی (از بعد از ورود به مدرنیته و بعد از انقلاب کبیر فرانسه و بعد از رنسانس و نهضت پروتستانیسم و تثبیت نظام سرمایهداری و دستیابی جوامع غربی به توسعه سیاسی و اقتصادی) به انحطاط آگاهی نسبت به جامعه ایران دست پیدا کنند، از آنجائیکه بسترهای فهم این روشنفکران در عرصه انحطاط آگاهی و مقایسه جامعه ایران با جوامع مغرب زمین به مدرنیته رسیده پیش از آنکه کانتکسهای معرفتی و فلسفی و عقلانی باشد، عرصههای ابزاری و تکنولوژیک بود، این امر باعث گردید تا پیشقراولان نظری جامعه ایران از همان آغاز در عرصه معرفتشناسی پروژه انحطاط آگاهی رویکرد ابزاری جایگزین رویکرد عقلانی کنند.
البته نکتهائی که در اینجا طرح آن ضرورت پیدا میکند اینکه نخستین بسترها و اولین خاکریزی که توسط آن پیشقراولان و روشنفکران لائیک و مذهبی جامعه ایران و جوامع مسلمان و جوامع مشرق زمین توانستند در مقایسه با جوامع مغرب زمین به انحطاط آگاهی برسند عرصههای جنگهای نظامی و مقایسه اسلحههای نظامی سنتی با سلاحهای نظامی مدرن غربی بود. به عبارت دیگر نخستین طلیعه و جرقه انحطاط آگاهی روشنفکران ایرانی و جوامع مسلمان و مشرق زمین احساس عقب ماندگی تکنولوژی نظامی در چارچوب مقایسه سلاحهای مدرن ساخت مغرب زمین با سلاح سنتی خودی بود که عامل شکست نظامی این کشورها میشد و در کشور ما هم نخستین عاملی که جرقه انحطاط آگاهی در اذهان روشنفکران و پیشگامان جامعه ایران را زد، موضوع شکست ایران در جنگهای ایران و روس و تحمیل قراردادهای یکطرفه گلستان و ترکمنچای بر دولتمردان ضعیف قاجار بود که توسط آن بخش بزرگی از خاک ایران جدا شد و به خاک روسیه آن زمان ملحق گردید.
شکست نظامی دولتمردان ضعیف قاجار در جنگ ایران و روس (از آنجائیکه از بعد از شکست اشرف افغان در دوران شاه سلطان حسین صفوی همان سلطان ذلیل و مفلوک صفویه) بزرگترین زلزلهائی بود که وجدان ملی مردم ایران را به چالش کشید البته پس لرزههای مثبت این زلزله تکوین جنین انحطاط آگاهی در اذهان نیروهای پیشگام و پیشقراولان نظری و روشنفکران مذهبی و لائیک جامعه ایران بود بطوریکه جنبش روشنفکری جامعه ما از این مرحله تاریخی تکوین پیدا کرد و البته مشخصه اصلی این جنبش این بود که تقریبا تمامی بنیانگذاران آن یا مستقیم از فرنگ برگشته بودند و تحصیل کرده اروپای بعد از انقلاب کبیر فرانسه بودند و یا مانند سیدجمال الدین اسدآبادی آگاه به مدرنیته و توسعه اقتصادی سیاسی جوامع غربی بعد از اسکولاستیک و فئودالیسم اروپا و در راس آنها فرانسه بعد از انقلاب کبیر فرانسه بودند.
به همین دلیل با روشن شدن جرقه انحطاط آگاهی در اذهان پیشگامان ذهنی و نظری جامعه ایران در کانتکس شکستهای متوالی نظامی ایران در جنگ با روس، نهضت روشنفکری ایران آغاز گردید اما نخستین مشخصه نهضت تحولخواهانه جامعه ایران در نیمه دوم قرن نوزدهم تعدد راهکارهای اتخاذی آنها جهت نجات از انحطاط جامعه ایران بود، بطوریکه از الگوهای مختلف تقلید از غرب افرادی مانند فتحعلی خان آخوندزاده و بعدا میرزا ملکم خان و سید حسن تقی زاده گرفته تا راهکار بازگشت به قدرت نظامی عساکر جرار و سلاطین جبار قرن چهارم و پنجم سیدجمال و تکیه تقلیدی ابزاری میرزا تقی خان امیرکبیر و عباس میرزا بیانگر این راهکارهای متفاوت بودند که البته خروجی نهائی این تعدد گرایشها و راهکارها و راهبردها، انقلاب مشروطیت مردم ایران بود که برای اولین بار در سر آغاز قرن بیستم میوه تلاش تحولخواهانه و دموکراسیطلبانه جامعه ایران در عرصه تاریخ و جهان و کشورهای پیرامونی به نمایش گذاشت.
علیرغم اینکه این انقلاب به دلیل سلطه و جایگزینی ایلها و آلها و هژمونی روحانیت حوزههای فقاهتی به جای مردم و دخالت کشورهای متروپل غربی در نهایت و در مرحله دوم انقلاب مشروطیت به شکست انجامید، اما بزرگترین دستاوردی که انقلاب مشروطیت و شکست انقلاب مشروطیت برای جامعه ما به ارمغان آورد اینکه:
1 - هر چند انقلاب مشروطیت نخستین طلیعه حرکت تحولخواهانه خلقهای کشورهای پیرامونی از بعد از انقلاب کبیر فرانسه و تثبیت سیاسی و اقتصادی نظام استثمارگرانه و استعمارگرانه و استحمارگرانه سرمایهداری در مغرب زمین بود ولی از آنجائیکه چه در عرصه بسترسازی نظری و ذهنی و سوبژکتیوی این انقلاب و چه در چارچوب تکوین شعارها و برنامهها و قانون اساسی پیشقراولان حرکت تحولخواهانه و دموکراسیطلبانه جامعه ایران به جای تکیه بر تحلیل مشخص از شرایط مشخص تاریخی و اقتصادی و فرهنگی و سیاسی و اجتماعی جامعه ایران اقدام به الگوبرداری از جوامع مغرب زمین بعد از انقلاب کبیر فرانسه و پروتستانیسم و رنسانس کردند، همین جایگزین شدن الگوبرداری به جای تحلیل مشخص برای ارائه برنامه و راهکار و راهبرد مشخص، عامل شکست پروژه تحولخواهانه روشنفکران و پیشقراولان و پیشکسوتان حرکت روشنگری جامعه ایران و شکست انقلاب مشروطیت شد بطوریکه نه در بخش مذهبی و نه در بخش لائیک روشنفکران پیشکسوت جامعه ایران در آن زمان حتی برای نمونه هم مشاهده نشد که جریانی یا جمعی یا حتی فردی برای اتخاذ راهکار و راهبرد خود به جای کپی برداری از مدلهای غربی، خود را مجبور به فهم و شناخت سنت و فرهنگ و مناسبات اقتصادی و ساختار سیاسی جامعه ایران بداند و به همین دلیل مانیفست منظومه نظری و ذهنی و سوبژکتیوی انقلاب مشروطیت الگوبرداریهای یکطرفه از دستاورد انقلاب کبیر فرانسه آن هم در شکل ابزاری و سیانسی و سیاسی آن بود نه مانند پروسس تحولخواهانه جوامع مغرب زمین در صورت تحول معرفت شناسانه و فلسفی و عقلانی.
2 - هر چند جرقه استارت جنبش روشنفکری ایران در نیمه دوم قرن نوزدهم مولود مقوله انحطاط آگاهی شاخههای مختلف مذهبی و لائیک پیشقراولان نظری و ذهنی و سوبژکتیوی جامعه ایران بود، اما از آنجائیکه تبیین و تحلیل این پیشقراولان جنبش روشنفکری جامعه ایران از موضوع انحطاط جامعه ایران متفاوت بود لذا راهکارها و نسخههای ارائه شده جهت نجات جامعه ایران از انحطاط اقتصادی و سیاسی و تاریخی و فرهنگی این پیشقراولان از همان آغاز صورتی متفاوت پیدا کرد که البته منهای تفاوت ظاهری این راهکارها وجه مشترک راهکارهای جنبش ضد انحطاطی جامعه ایران عبارت بودند از:
الف – تکیه تحولخواهانه خارج از مناسبات اقتصادی و خارج از معرفت شناسانه و غیر عقلانی و فلسفی کردن جهت نجات از انحطاط جامعه ایران بود که خروجی نهائی آن تسلیم شدن به توسعه مدرنیته از طریق مناسبات سرمایهداری بود.
ب – رویکرد ابزاری و سیانسی صرف داشتن در تقلید از پروژه توسعه و مدرنیته مغرب زمین به علت انحطاط آگاهی پیشقراولان جنبش روشنفکری ایران در عرصه شکست نظامی جنگهای ایران و روسیه، مشهور است که میگویند عباس میرزا تنها روشنفکر انحطاط آگاه خاندان قاجار زمانی که شکست نظامی ایران در جنگ ایران روسیه برایش مسجل شده بود از آنجائیکه تحلیل ابزاری و تکنولوژیک و تسلیحاتی (نه تحلیل فرهنگی، ساختاری، اقتصادی، تاریخی و سیاسی) از این شکست میکرد، سفیر فرانسه را فراخواند و از او خواست که با ارائه تحلیلی از سلاحهای مدرن و ارتش کلاسیک و منظم روسیه انحطاط نظامی ارتش ایران در این جنگ را تبیین ابزاری نماید.
آنچنانکه شاه اسماعیل صفوی وقتی که در عرصه شکست جنگ چالدران برای نخستین بار خود را در برابر سلاح نظامی جدید و مدرن توپخانه و تفنگ عثمانیان میدید به جای فهم انحطاط جامعه ایران به لحاظ عقلانی و فرهنگی و تاریخی و اقتصادی و سیاسی و معرفت شناسانه از آنجائیکه برای فهم شکست جنگ ایرانیان در این جنگ با ترکان عثمانی تصمیم گرفت تا شخصا با حضور خودش در صحنه جنگ علت یابی نماید، مشهور است که میگویند، به علت اینکه در آن زمان افراد لشکر عثمانی گلوله تفنگ خود را در دهانشان میگذاشتند و بعد تک تک از دهانشان در میآوردند و در لوله تفنگ قرار میدادند از آنجائیکه شاه اسماعیل صفوی تا آن زمان تفنگ ندیده بود، زمانی که مشاهده کرد که این افراد لشکر عثمانی از دهانشان چیزی در میآورند و در لوله تفنگ قرار میدهند و با آن لشکر صفویه را منهزم میسازند تصور کرد که اینها تف یا آب دهانشان در لوله تفنگ قرار میدهند و از دور آب دهان خود را به طرف لشکر شاه اسماعیل پرتاب میکنند، از همان جا با نامرد خواندن لشکر عثمانی که از دور میایستند و با آب دهان یا تف به لشکر او حمله میکنند به علت اینکه دیدگاه ابزاری نسبت به موضوع داشت آن اسلحه را تفک خواند که بعدا با اضافه کردن نون از طرف ترکها این تفک بدل به تفنگ شد.
قابل ذکر است که جنگ چالدران در قرن هفدهم یعنی سیصد سال بعد از شروع نهضت روشنگری و رنسانس اروپا اتفاق افتاد به همین دلیل با اینکه دویست سال قبل از جنگ چالدران عبدالرحمن ابن خلدون تونسی در قرن هشتم هجری در جلد دوم کتاب گرانسنگ «مقدمه تاریخ» خویش با اعلام رنسانس مغرب زمین موضوع انحطاط مسلمین را تبیین کرده بود اما تا قرن بیستم که توسط دکتر طه حسین مصری تبیین علمی ابن خلدون از انحطاط مسلمین برای جوامع مسلمان پرده گشائی شد جوامع مسلمین و از جمله جامعه ایران و روشنفکران ایرانی از آنجائیکه خود را نیازمند به تبیین علمی از انحطاط مسلمین و جامعه ایران نمیدیدند حتی نسبت به نظریه و دکترین ابن خلدون آگاهی ذهنی و نظری سطحی و افواهی هم نداشتند، لذا این امر باعث گردید تا از همان زمان شاه اسماعیل صفوی توسط شکست چالدران و شکست از ترکان عثمانی موضوع انحطاط مسلمین و در راس آنها جامعه ایران به صورت ابزاری و سلاحی و قدرتی تبیین شود و همین شیپور تئوریک از دهان گشادش نواختن بود که باعث گردید تا سیدجمال هم به تاسی از این رویکرد ابزاری و قدرتی جهت نجات جوامع مسلمین از انحطاط شعار این العساکر جرار و این سلاطین الجبار سر دهد.
ب - راهکار نجات از انحطاط تاریخی ایران توسط دو رویکرد ابزاری و عقلانی:
هر چند عبدالرحمن ابن خلدون تونسی نخستین روشنفکر و انحطاط آگاه جوامع مسلمین بود که در قرن هشتم هجری توسط علمی تحت عنوان علم عمران در کتاب گرانسنگ مقدمه تاریخ خود با تبیین سوسیالوژیستی از تاریخ انحطاط جوامع مسلمین را تبیین عقلانی و علمی کرد و برای اولین بار در این اثر گرانسنگ خود با تبیین تعدد منابع معرفتی در منظومه معرفتی اسلام تاریخی و قرآن به جای تک منبعی بودن معرفتشناسی حوزههای فقاهتی شیعه و سنی تبیین نوین عقلانی به عنوان راهکار نجات جوامع مسلمین از انحطاط ارائه داد، ولی راهکار عقلانی ابن خلدون به علت انتقاد او از قیام امام حسین نتوانست وارد عقلانیت نظری و تئوریک جامعه ما بشود و همین امر باعث گردید تا هم تئوری تعدد منابع معرفتی ابن خلدون و هم تئوری علمی و عقلانی ابن خلدون جهت مقابله مسلمین با انحطاط تا زمان ظهور علامه محمد اقبال لاهوری در آغاز قرن بیستم یعنی نزدیک به پانصد سال در کتاب او محبوس بماند و همین حبس راهکار عقلانی ابن خلدون تا زمان علامه محمد اقبال باعث گردید تا در اندیشه روشنفکران جوامع مسلمین و در راس آنها روشنفکران جامعه ما، راهکار ابزاری جایگزین راهکار عقلانی بشود.
شکی نیست که اگر جوامع مسلمان از قرن هشتم راهکار عقلانی ابن خلدون در کانتکس چند منبعی کردن منابع شناخت به عنوان راهکار رهائی از انحطاط در دستور کار خود قرار میدادند نه تنها روشنفکران و پیشگامان انحطاط آگاه جوامع مسلمین گرفتار ورطه هولناک راهکار ابزاری در برخورد با نجات از انحطاط و تاسی از مدرنیته و توسعه مغرب زمین نمیشدند مهمتر از آن با چند منبعی کردن منابع معرفتی میتوانستند به نفی اتوریته حوزههای فقاهتی شیعه و سنی بر اندیشه و ذهنیت مسلمانان بپردازند و مهمتر از آن هژمونی روحانیت تک منبعی فقاهتی و حاکمیت اسلام فقاهتی بر اذهان مسلمین شیعه و سنی نفی میکنند، همان آسیبی که تا این زمان تمامی جنبشهای تحولخواهانه جوامع مختلف شیعه و سنی به علت حاکمیت اسلام فقاهتی و هژمونی روحانیت تک منبعی فقهی سترون کرده است.
آنچنانکه عبدالرحمن ابن خلدون تونسی هفت قرن پیش در ص 80 - مقدمه ابن خلدون در این رابطه گفته است که «جوامع بسیاری هستند که پیامبر نداشتهاند و ندارند اما امور اجتماعی خود را به خوبی اداره میکنند» بنابراین میتوانیم نتیجه بگیریم که بزرگترین عامل شکست نظری انقلاب مشروطیت همچنین بزرگترین عامل شکست جنبش ضد انحطاطی جامعه ایران از نیمه دوم قرن نوزدهم تا این زمان جایگزین کردن نظریه و راهکار ابزارگرائی سیدجمال به جای راهکار عقلانی ابن خلدون – اقبال میباشد؛ لذا تا زمانی که ما طبق راهکار ابن خلدون – اقبال راهکار عقلانی را جایگزین راهکار ابزاری نکنیم امکان رهائی از انحطاط برای جوامع مسلمین و جامعه ایران وجود ندارد و به همین ترتیب بزرگترین عامل شکست جنبش ضد انحطاطی محمد عبده – سید قطب جایگزین کردن راهکار فقهی تک منبعی حوزههای فقاهتی به جای اسلام تاریخی چند منبع معرفتی ابن خلدون – اقبال میباشد و صد البته بزرگترین عامل ابزارگرائی جنبش ضد انحطاطی روشنفکران لائیک جامعه ایران از اواخر قرن نوزدهم تا امروز الگوبرداری از میوههای مدرنیته و توسعه از راه سرمایهداری (نه ریشههای مدرنیته) در اشکال مختلف ابزاری آن میباشد.
لذا تا زمانی که راهکار عقلانی ابن خلدون – اقبال توسط چند منبعی کردن منابع معرفتی مسلمین در جوامع مسلمین مادیت پیدا نکند هرگز توسط سیطره اسلام تک منبعی فقاهتی در جوامع شیعه و سنی مسلمان امکان رهائی از انحطاط پیدا نخواهند کرد و به همین دلیل علت شکست تمامی انقلابات و نهضتها و قیامهای 150 ساله اخیر حرکت تحولخواهانه مردم ایران از اواخر قرن نوزدهم و جنبش تنباکو تا امروز حاکمیت اسلام تک منبعی فقاهتی به عنوان بستر نظر همراه با هژمونی روحانیت حوزههای فقاهتی معتقد به این اسلام تک منبعی و فقهی میباشد؛ لذا تا زمانی که اسلام تک منبعی فقاهتی از صحنه سیاسی و اجتماعی جامعه ما کنار نرود و اسلام چند منبعی بازسازی شده ابن خلدون – اقبال – شریعتی جایگزین آن نشود، همچنین تا زمانی که روحانیت معتقد به اسلام فقاهتی از هژمونی حرکت تحولخواهانه مردم ایران کنار نرود امکان نجات از انحطاط سیاسی و عقلانی برای جوامع مسلمین و در راس آنها جامع ما وجود ندارد.
علی ایحاله راه مبارزه با سلطه اسلام فقاهتی (که امروز در جامعه ما و جوامع مسلمین اعم از شیعه و سنی به صورت یک مصیبت خانماسوز درآمده است) تنها در گرو جایگزین کردن اسلام بازسازی شده چند منبعی معرفتی ابن خلدون – اقبال –شریعتی به جای اسلام تک منبعی فقاهتی میباشد چراکه استمرار حیات تاریخی اسلام فقاهتی شیعه و سنی در گرو تک منبعی کردن معرفت مسلمین میباشد. با چند منبعی کردن منابع معرفتی مسلمین آنچنانکه اقبال – شریعتی معتقد بودند، اسلام فقاهتی دیگر جائی برای حیات اجتماعی و سیاسی و حکومتی نخواهد داشت چراکه شعار استراتژیک اسلام فقاهتی در شیعه و سنی عبارت است از اینکه «الاسلام هو الحل و در ادامه آن الاسلام هوالفقه» میباشد در صورتی که شعار «الاسلام هو العقل» باید جایگزین «الاسلام هو الفقه» بشود و در این رابطه است که امام محمد غزالی در کتاب اول از کتب چهار گانه «احیاء العلوم» مینویسد «و لو تناولوها بالعدل لانقطعت الخصومات و تعطلل الفقها - اگر در جامعه مسلمین عدالت برقرار شود و خصومتها از میان برود در آن جوامع اسلام فقاهتی تعطیل خواهد شد.»
ج – آسیبشناسی منظومه معرفتی حرکت دموکراسیطلبانه مردم ایران:
نکته محوری که در آسیبشناسی منظومه معرفتی حرکت دموکراسیخواهانه مردم ایران باید در نظر داشته باشیم (و پر واضح است که همین موضوع علت شکست جنبش دموکراسیخواهانه مردم ایران در طول بیش از صد سال گذشته میباشد) اینکه از آغاز شروع حرکت دموکراسیخواهانه مردم ایران به علت الگوبرداری پیشقراولان نظری این جنبش از حرکت دموکراسیخواهانه جوامع مغرب زمین جهت تبیین نظری منظومه معرفتی دموکراسی در ایران خود را مجبور به تحلیل مشخص از شرایط مشخص تاریخی و فرهنگی و اجتماعی مردم ایران ندیدند در نتیجه این امر باعث گردید تا در تبیین منظومه معرفتی و نظری دموکراسی در ایران این پیشقراولان نظری، خود را مجبور به تبیین نظری پروسس تاریخی تکوین استبداد در ایران نبینند.
به عبارت دیگر از آنجائیکه منظومه معرفتی وارداتی دموکراسی توسط پیشقراولان نظری حرکت دموکراسیخواهانه مردم ایران از اواخر قرن نوزدهم تا امروز صورت الگوبرداری و کپی برداری از منظومه معرفتی و نظری دموکراسی در مغرب زمین داشته است، این امر باعث شده تا درخت دموکراسی در جامعه ایران از آغاز تا امروز در زمینی غیر از خاک ایران کاشته شود چراکه خاک دموکراسی در ایران باید فرهنگ و سنت و تاریخ و مناسبات اقتصادی و سیاسی جامعه ایران باشد همان عرصهائی که در اندیشه پیشقراولان نهضت دموکراسیخواهانه مردم ایران از آغاز تا امروز غایب بوده است در نتیجه، آنچنانکه امام علی در خطبه 5 نهج البلاغه صبحی الصالح ص 52 س 4 در این رابطه میفرماید: «ومجتنی الثمر لغیر وقت ایناعها کالزارع به غیر ارضه - مانند کسی است که بخواهد میوه کال بچیند یا کسی که در زمین غیر زراعت کند» حاصل همان شد که مولوی میگوید:
در زمین دیگران خانه مکن /کار خود کن کار بیگانه مکن
مثنوی دفتر دوم – بیت 263
لذا همین امر باعث گردید تا پیشقراولان نظری تئوری دموکراسی در ایران از آغاز تا کنون چنین بیاندیشند که بدون شناخت نظری استبداد در ایران میتوانند به تحقق دموکراسی در ایران دست پیدا کنند غافل از اینکه مهمترین فونکسیون نظری منظومه معرفتی دموکراسی مقابله نظری و تئوریک کردن با تئوری استبداد میباشد. یعنی تا زمانی که ما توسط منظومه معرفتی و تئوری دموکراسی نتوانیم به تبیین نظری استبداد هزار ساله در تاریخ ایران دست پیدا کنیم هرگز نخواهیم توانست به تحقق دموکراسی در ایران دست بیابیم شاید بهتر باشد که اینچنین مطرح کنیم که آنچنانکه برای تحقق و دستیابی دموکراسی در جامعه ایران نیازمند به فهم تئوریک خود دموکراسی هستیم قبل از آن باید به یاد داشته باشیم که برای تحقق دموکراسی در ایران نیازمند به فهم نظری و تئوریک پدیده هزار ساله استبداد در ایران میباشیم یعنی تا زمانی که نتوانیم پدیده هزار ساله استبداد در ایران را تبیین علمی بکنیم هرگز نخواهیم توانست به تحقق دموکراسی در ایران دست پیدا کنیم چراکه برعکس آنچه که پیشقراولان نظری دموکراسی در ایران فکر میکردند و فکر میکنند استبداد مانند دموکراسی دارای بسترهای نظری و تئوریک میباشد و مستبدین تاریخ در کانتکس این بسترهای نظری و تئوریک بوده است که توانستهاند برای سالیان دراز بر مردم حکم برانند و هرگز اینچنین نبوده که بتوانند بدون بستر نظری و تئوریک برای سالیان سال تحت لوای سرنیزه بر مردم حکومت کنند زیرا آنچنانکه با سرنیزه میتوان حکومت گیری کرد اما هرگز با سرنیزه نمیتوان حکومتداری کرد.
لذا همیشه برای تثبیت قدرت با سرنیزه گرفته نیازمند به بسترهای نظری میباشد که توسط آن بسترهای نظری قدرت و استبداد مشروعیت پیدا کند، در همین رابطه است که تا کنون روشنفکران ما میکوشیدند بدون فهم نظری و تئوریک استبداد هزار ساله در ایران به صورت مکانیکی توسط تئوری دموکراسی وارداتی به تحقق عملی دموکراسی در ایران بپردازند که این اشتباه راه رفتن روشنفکران به قول معلم کبیرمان شریعتی باعث شده تا در طول بیش از صد سال گذشته ما نتوانیم به دموکراسی دست پیدا کنیم و تجربه عینی دموکراسی برای مردم ایران به صورت یک آرزوی دست نیافتنی درآید و از پس هر قیام و انقلاب و اصلاحات و رفرم، باز ما شاهد چهره جدیدی از استبداد در تاریخ و جامعه خود باشیم که با چهره قبلی استبداد متفاوت میباشد و گاهی خشنتر هم بوده است.
برای نمونه در انقلاب ضد استبدادی 57 ما شاهد بودیم که جنبش اجتماعی مردم ایران با پشتیبانی جنبش کارگری و جنبش دانشجوئی توانست حکومت مستبد و توتالیتر بیش از پنجاه ساله خاندان پهلوی را سرنگون کنند اما از آنجائیکه این سرنگونی حکومت پهلوی توسط حرکت تحولخواهانه مردم ایران همراه با شناخت تئوری استبداد نبود در نتیجه با سرنگونی حکومت پهلوی، مستبدین سرنگون شدند اما استبداد با چهره دیگری که خشنتر از چهره زمان پهلوی بود در لباس فقه و فقاهت و ولایت ظاهر شد بطوریکه نه تنها تمامی دستاورد دموکراتیک انقلاب ضد استبدادی 57 یکشبه نابود شد بلکه به لحاظ خشونت آنچنان سبعانه این خشونت از بعد از سال 60 ظاهر شد که تنها تعداد کشتار زندانیان بی گناه حکم کشیده یا در حال حکم کشیدن تابستان 67 که توسط دو خط فتوای خمینی انجام گرفت بیش از ده برابر کل اعدامهای دوران بیش از پنجاه سال پهلوی بود.
به همین دلیل اگر با عینک الگوبرداری و وارداتی نخواهیم به مبانی نظری دموکراسی در ایران نگاه بکنیم و در چارچوب تئوری مشخص بر پایه تحلیل مشخص از شرایط تاریخی و فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی جامعه ایران بخواهیم به تدوین منظومه نظری دموکراسی در ایران بپردازیم، قبل از هر چیز باید به تبیین نظری مبانی استبداد هزار ساله در ایران دست پیدا بکنیم و در این رابطه است که باید به عنوان یک پیش فرض در نظر داشته باشیم که هر استبداد سیاسی عملی در هر جامعهائی دارای آبشخور استبداد نظری میباشد که آن استبداد عملی سیاسی از آن استبداد نظری مشروب میشود و توسط آن استبداد نظری آن استبداد سیاسی مشروعیت پیدا میکند و توسط سترون کردن آن استبداد نظری به وسیله تئوری دموکراسی است که مشروعیت استبداد از بین میرود و باز از بین رفتن مشروعیت استبداد از نظر تودهها است که استبداد به صورت زیربنائی از بین میرود و دیگر استبداد نمیتواند در چهره جدیدی بر مردم ایران و مردم آن جامعه ظاهر بشود و همین موضوع تفاوت بین حرکت دموکراسیخواهانه مردم جامعه ما با حرکت دموکراسیخواهانه مردم مغرب زمین در قرن هفدهم و هیجدهم میباشد چرا که مردم مغرب زمین و پیشقراولان نظری دموکراسی در مغرب زمین بیش از دویست سال توسط سه پروژه پروتستانیسم و رنسانس و انقلاب کبیر فرانسه و نفی اسکولاستیک با سلاح سکولاریسم به نفی مبانی نظری استبداد در مغرب زمین پرداختن و از بعد از نفی سه اتوریته مذهبی و معرفتی و سیاسی توسط پروتستانیسم و رنسانس و انقلاب کبیر فرانسه بود که توانستند گام دوم نظری خود یعنی تدوین تئوری دموکراسی بردارند که البته سه پروژه پروتستانیسم و رنسانس و انقلاب کبیر فرانسه از بعد از جهد تئوریک پیشقراولان حرکت دموکراسیخواهانه مغرب زمین در شناخت مبانی نظری استبداد در مغرب زمین تکوین پیدا کردند و در راستای تحقق نابودی آن مبانی نظری استبداد در مغرب زمین مادیت پیدا کردند آنچنانکه این تئوریسینها به این حقیقت نظری دست پیدا کردند که بدون نفی اتوریتههای مذهبی کلیسا و اتوریتههای معرفتی اسکولاستیک و اتوریتههای سیاسی نمایندگان طبقه حاکمه فئودالیسم هرگز نمیتوانند در مغرب زمین به دموکراسی دست پیدا کنند.
در همین رابطه توسط سه پروژه پروتستانیسم و رنسانس و انقلاب کبیر فرانسه به جنگ این اتورتیههای سه گانه استبدادساز و استبدادپرور رفتن و از بعد از نابود کردن این مبانی نظری استبداد بود که توانستند گام دوم خود را به طرف دموکراسی بردارند. اشتباه بزرگ تاریخی ما در این رابطه این بود که ما برعکس مغرب زمین جهت دستیابی به دموکراسی میخواستیم بدون فهم مبانی نظری استبداد در تاریخ خودمان به دموکراسی دست پیدا کنیم، این شیپور از دهان گشادش نواختن بود که باعث شد تا ما نتوانیم به این ایده و آرمان خود دست پیدا کنیم و در دستیابی به دموکراسی تا این زمان ناکام بمانیم و جهد عملی ما در راه دموکراسی از آنجائیکه همراه با جهد تئوریک و نظری نبوده، نتواند به سر انجامی برسد.
ادامه دارد