کدامین شریعتی با کدامین اسلام؟ - قسمت پنجم
7 - مبانی تئوری اسلام معرفتی شریعتی: آنچنانکه قبلا هم اشاره کردیم زیربنای مخروط معرفتی شریعتی، فهم شریعتی از اصل توحید میباشد چراکه آنچنانکه اقبال پروژه بازسازی فکر دینی خود را از اجتهاد در اصل ختمیت نبوت شروع کرد، شریعتی پروژه بازسازی فکر دینی در اسلام خود را از اجتهاد در اصل توحید آغاز کرد. البته نیاز به گفتن ندارد که اجتهاد در اصل توحید شریعتی به صورت یک پروژه از پیش تعیین شده در اندیشه شریعتی وجود نداشت بلکه بالعکس شریعتی در اواخر دهه چهل و در اوایل دهه پنجاه پیش از بسته شدن ارشاد در جریان سلسله درسهای تاریخ ادیان و در چارچوب دو سفری که به حج داشت توانست به این مهم دست پیدا کند و شاید بهتر این باشد که بگوئیم که تدریس سلسله درسهای تاریخ ادیان در حسینیه ارشاد از ابتدای سال 50 تا آخرین فرصت قبل از بستن ارشاد توسط ساواک رژیم توتالیتر پهلوی - که در آبان 51 انجام گرفت - پس از قهر و ترک شیخ مرتضی مطهری از سال 48 با طرح چهل درس تاریخ ادیان و اسلامشناسی برای شریعتی حامل بسی دستاوردهای استراتژیک نظری و فکری بود که از اهم آنها همین موضوع اجتهاد در اصل توحید بود که شریعتی در پروسه این درسها و دو سفر حج خود توانست به این مهم دست پیدا کند و همین دستیابی شریعتی به پروژه توحید در کانتکس 14 جلسه اولیه تاریخ ادیان بود که چارت فرایند کلاسهای شریعتی در ارشاد را به هم زد چرا که قراری که شریعتی در آغاز سال 50 با شروع کلاسهای تاریخ ادیان گذاشت اینطور بود که این کلاسها در سه فرایند مختلف:
1 - تاریخ ادیان.
2 - جامعهشناسی ادیان.
3 - اسلامشناسی، به انجام برساند اما او به یک باره در درس چهاردهم تاریخ ادیان در زمستان سال 50 نظر خود را تغییر داد و اعلام کرد که درسهای اسلامشناسی را قبل از جامعهشناسی ادیان میخواهد مطرح کند.
البته دلایلی که شریعتی در آن مقدمه و در آن جلسه مطرح کرد یکی خیز ساواک جهت تعطیل کردن ارشاد بود زیرا شریعتی به درستی استشمام کرده بود که ساواک شاه دیگر تحمل استمرار حرکت ارشاد ندارد و دیگری پایان یافتن دوران چهار ساله دانشجویان بود که از سال 47 تا 51 به پایان میرسید. در آن جلسه شریعتی در مقدمه شروع جلسات اسلامشناسی خود به جز این دو دلیل دیگری مطرح نکرد، البته از نظر ما هیچکدام از این دو دلیل نمیتوانست عامل تغییر برنامه شریعتی نسبت به تقدم جلسات اسلامشناسی پس از تاریخ ادیان به جای جامعهشناسی ادیان بشود. دلیل اصلی این تغییر رویکرد شریعتی از جلسه چهاردهم، همین دستیابی دفعی شریعتی به جایگاه پروژه توحید بود که در زمستان سال 50 در کنفرانس استانداردهای تربیتی در دانشگاه سپاه انقلاب آن روز یا ابوریحان امروز در ممازن که از ساعت یک بعد از نصف شب تا صبح ادامه داشت برای اولین بار قبل از شروع اسلامشناسی ارشاد پروژه توحید خود را مطرح کرد و در ادامه این دستیابی شریعتی به پروژه توحید بود که شریعتی در درس پانزدهم تاریخ ادیان خود که همان درس اول اسلامشناسی میباشد با تاسی از باشلارد جهت هندسی کردن پروژه اسلامشناسی خود به طرح یک نمودار هندسی در شکل یک مخروط پرداخت که خود شریعتی مدعی بود که این نمودار هندسی اسلامشناسی او میباشد و تمامی آنچه که قبلا گفته و در آینده خواهد گفت در این چارچوب مخروط هندسی اسلامشناسی او خلاصه میشود.
البته آنچه در پروسس معرفت اندیشه شریعتی در حال انجام بود با این ادعای او همخوانی نداشت چراکه شریعتی در پروژه «شیعه یک حزب تمام» که خود یک متدولوژی جدید اسلامشناسی بود پروژه هندسی درس اول اسلامشناسی ارشاد را به زیر سوال برد و طرحی جدید در اسلامشناسی ارائه کرد لذا برعکس ادعای شریعتی در مقدمه درس پانزدهم تاریخ ادیان یا درس اول اسلامشناسی مخروط هندسی نمودار اسلامشناسی شریعتی نبود و نیست چراکه خوب میدانیم که شریعتی از بعد از ورود به ایران و تثبیت او در ایران از سالهای 45 به بعد به صورت کنکریت دائم در حال مطالعه و بازتولید فکری در باب اسلامشناسی بود که همین تفکر مستمر او باعث گردید تا اولین اسلامشناسی او که با تاسی از فرید وجدی به صورت انطباقی و سطحی در مقدمه اسلامشناسی مشهد - که درسهای او در دانشگاه مشهد بود - تنها به توحید به عنوان یک زیربنای اخلاقی در حد امام محمد غزالی نگاه کند و در اسلامشناسی دوم او که سه سال بعد در کنفرانس «روش شناخت اسلام» مطرح کرد، توحید تنها در آینه تاریخ تبیین کرد و در اسلامشناسی سوم او که «حسین وارث آدم» بود که یکسال بعد از «روش شناخت اسلام» مطرح کرد توحید تاریخی را جایگزین تاریخ توحیدی اسلامشناسی دوم خود کرد و در اسلامشناسی چهارم او که «اسلامشناسی ارشاد» است از نیمه دوم سال 50 در ادامه سلسله درسهای تاریخ ادیان از درس پانزدهم توحید فلسفی در مؤلفههای انسانی و تاریخی و اجتماعی جایگزین توحید تاریخی اسلامشناسی سوم خود کرد و در اسلامشناسی پنجم او که همان «قاسطین و مارقین و ناکثین» میباشد، توحید طبقاتی را جایگزین توحید فلسفی مرحله چهارم کرد و بالاخره در اسلامشناسی ششم او که «شیعه یک حزب تمام» میباشد تحت شعار «آگاهی – آزادی – برابری» آخرین مرحله عالی رشد اسلامشناسی خود را به نمایش گذاشت.
البته تا آخرین لحظه قبل از مرگ بر این نهج یعنی اسلام «آگاهی – آزادی – برابری» پای میفشارد و هرگز از آبان ماه سال 51 قبل از بستن شدن ارشاد که شعار استراتژیک اسلام «آگاهی – آزادی – برابری» تا خرداد سال 56 از این شعار خود دمی عقب نشینی نکرد و تمامی آنچه را که بعد از آزادی از زندان مطرح کرد همه در راستای تقویت این شعار «آگاهی – آزادی – برابری» بود و اسلام تاریخی بر پایه «آگاهی – آزادی – برابری» و مبارزه با «زر و زور و تزویر» در راستای این سه آرمان «آزادی و آگاهی و برابری» تعیین کننده مانیفست نهائی اندیشه خود میدانست چراکه به قول او که آخرین کلام او در این رابطه قبل از وفاتش میباشد «در سینه جوانان ما مارکس با محمد میجنگد البته به عنوان دو رقیب جهت برپائی سوسیالیسم نه دو خصم مانند اسلام و سرمایهداری».
بنابراین در این رابطه بود که از سال 45 تا سال 51 و بالاخره ادامه آن تا خرداد 56 پروسس اسلامشناسی شریعتی دائما در حال تکامل و بازتولید بوده است، لذا همین تکوین پروسهائی اسلامشناسی شریعتی در شش فرایند:
1 - اسلامشناسی اخلاقی مشهد.
2 - اسلامشناسی اجتماعی روش شناخت اسلام.
3 - اسلامشناسی تاریخی حسین وارث آدم.
4 - اسلامشناسی توحیدی ارشاد.
5 - اسلامشناسی ضد طبقاتی قاسطین و مارقین و ناکثین.
6 - اسلامشناسی سوسیالیستی «آگاهی – آزادی – برابری» شیعه یک حزب تمام، باعث گردید تا اسلامشناسی شریعتی دارای دینامیزم تکوین بشود و همین دینامیزم تکوین اسلامشناسی تاریخی شریعتی بر پایه شعار «آگاهی – آزادی و برابری» است که باعث شده تا این اسلامشناسی به صورت مستمر در عرصه چهل ساله تاریخ بعد از مرگ شریعتی بتواند به بازتولید خود بپردازد.
بنابراین شاید صحیحتر آن باشد که ما نمودار هندسی اسلامشناسی درس پانزدهم تاریخ ادیان که در زمستان 50 مطرح کرد به عنوان نمودار ذهنی خود شریعتی در نیمه دوم سال 50 پس از دستیابی شریعتی به پروژه توحید بدانیم که شریعتی طبق این پروژه توانست برعکس اسلام فقاهتی و اسلام کلامی حوزه توحید را از زندان کلامی توحید ذاتی، توحید صفاتی و توحید افعالی نجات بدهد و به عنوان پروژهائی در باب حقایق هستی در کانتکس زیربنای تبیین انسان و جامعه و تاریخ و جهان به صورت کنکریت و مشخص درآورد.
شریعتی این پروژه توحیدی خود را در اثر تفکرات شخصی خودش در سال 50 در ادامه اسلامشناسی اخلاقی مشهد و اسلامشناسی اجتماعی روش شناخت اسلام و اسلامشناسی تاریخی حسین وارث آدم حاصل کرد، لذا نمودار هندسی اسلامشناسی توحیدی ارشاد که شریعتی در درس 15 تاریخ ادیان خود آن را ترسیم کرد پروژه بازسازی فکر دینی در اسلامشناسی شریعتی نیز میباشد چراکه او در این نمودار و در این اسلامشناسی هدفش فقط و فقط این است که توحید به عنوان سنگ زیربنای تبیینی و فلسفی اسلام از جهان و جامعه و تاریخ و انسان مطرح کند و لذا هر چند اسلامشناسی ضد طبقاتی بر پایه شعار «آگاهی و آزادی و برابری» «قاسطین و مارقین و ناکثین» و «شیعه یک حزب تمام» کاملتر از اسلامشناسی توحیدی ارشاد میباشد، نباید فراموش کنیم که تمامی آنچه که شریعتی از نیمه دوم سال 50 مطرح کرده است در چارچوب همین اجتهاد در اصل توحید ارشاد او میباشد یعنی در بستر مرحله اسلامشناسی توحیدی ارشاد و از بعد از اجتهاد در اصل توحید و خارج کردن توحید از حصار و دایره کلامی توحید صفاتی و توحید ذاتی و توحید افعالی و وارد کردن توحید به عرصه تاریخ و انسان و جامعه و جهان بود که توحید به معنای همه اسلامشناسی شریعتی مطرح گشت که تا آخر عمرش بر این نهج پیش رفت و تا آخر عمر این توحید فلسفی گوهر اسلامشناسی شریعتی در تمامی گفتار و نوشتههای او شد.
از بعد از این اجتهاد در اصل توحید بود که شریعتی اسلامشناسی خود را تبدیل جهانبینی توحیدی به ساختار اجرائی و عملی تعریف کرد و ایدئولوژی اسلامی را مانند پلی بین جهانبینی توحیدی و عمل انسانی و اجتماعی و تاریخی تبیین و تعریف کرد و در این رابطه بود که شریعتی اسلامشناسی خود را به عنوان یک تئوری عام حتی برای آنهائی که خارج از دین و مذهب در جامعه ایران در جهت نیل به یک جامعه آزاد و دموکراتیک تلاش میکردند مفید و لازم میدانست چراکه برعکس رهبری جنبش 15 خرداد 42 که به مبارزه و جنبش به عنوان یک پدیده: خود جوش، تدارک ندیده، بی برنامه، بدون استراتژی، بدون سازماندهی، نگاه میکرد، شریعتی بر پایه یک جمع بندی علمی که در سالهای آخر حضورش در فرانسه انجام داد، به این دستاوردها دست پیدا کرد که:
1 - علم انقلاب و مبارزه نباید از کشورهای دیگر مثل چین و شوروی و کوبا و الجزائر و غیره کپی کرد و در همین رابطه بود که شریعتی علت شکست تمامی جریانهای سیاسی اعم از چریکی و غیر مسلحانه در ایران در دهه 40 همین کپی برداری از پروژه انقلابات دیگر کشورها میدانست، لذا از آنجائیکه شریعتی در زیربنای اندیشه خود معتقد به تئوری جامعههای گورویچ بود نه جامعه معتقد بود، که برای انجام تحول ساختاری در جوامع مختلف از جمله جامعه ایران باید بتوانیم علم مبارزه در آن جامعه مشخص و کنکریت کشف نمائیم.
2 - از نظر شریعتی از آنجائیکه برای انجام هر گونه تحول ساختاری در هر جامعه نیازمند به تحلیل اقتصادی و سیاسی و فرهنگی قدرت در سه شکل زر و زور و تزویر برای تدوین استراتژی هستیم، لذا او معتقد بود که بدون این تحلیل ساختاری اقتصادی و سیاسی و فرهنگی ما نمیتوانیم به تدوین استراتژی حرکت در جامعه مشخص دست پیدا کنیم. در این رابطه بود که شریعتی با تفکیک سه گانه چهره قدرت در سه شاخه زر و زور و تزویر کوشید به اهمیت تحلیل ساختاری این سه شاخه قدرت در تبیین استراتژی توجه بدهد.
3 - از نظر شریعتی تدوین تطبیقی استراتژی مبارزه و کشف نیروی محرکه انقلاب و مبارزه و حرکت که در کادر تعیین مصداق مستضعفین در شرایط مشخص تاریخی – اجتماعی انجام میگیرد نیازمند تحلیل علمی از قدرت اقتصادی و قدرت فرهنگی و قدرت سیاسی حاکم بر جامعه میباشد و بدون داشتن چنین تحلیلی امکان دستیابی به تعیین مصداق عینی مستضعفین یا نیروی محرکه انقلاب در شرایط خاص جامعه مشخص و کنکریت نیست.
4 - از نظر شریعتی هر چند خصوصیات هر جامعهائی با جوامع دیگر متفاوت است اما در چارچوب همین قانونمندی خاص و مشخص جوامع برای کشف تئوری انقلاب و تعیین نیروی محرکه انقلاب در راستای مشخص کردن مصداق تاریخی و اجتماعی مستضعفین همین جوامع کنکریت مانند دیگر جوامع، دارای قوانین جهان شمولی میباشند که شناخت آنها برای کشف آن قوانین کنکریت ضرورت دارد.
5 - از نظر شریعتی رابطه تئوری با پراتیک یک رابطه دیالکتیکی است که توسط پروسه مارپیچی پراتیک – تئوری – پراتیک به انجام میرسد و مطابق این تئوری شناخت از نگاه شریعتی است که شناخت ما از یک جامعه زمانی حاصل میشود که متکی بر تئوری عمومی انقلاب باشد لذا در این چارچوب است که شریعتی معتقد است که اسلامشناسی تاریخی توحیدیاش میتواند در جامعه مسلمان ایران به عنوان تئوری عام جهت انجام تحول ساختاری مطرح شود
8- جایگاه پروژه ایدئولوژی در دستگاه اندیشه شریعتی: شریعتی در عرصه فرایند شش گانه اسلامشناسی خود به موازاتی که از مرحله اسلامشناسی اخلاقی دانشگاه مشهد به سمت اسلامشناسی اجتماعی و تاریخی و توحیدی پیش میرفت، با اجتماعی شدن موضوع و مخاطب اسلامشناسیاش رفته رفته موضوع تبدیل توحید به عنوان جهانبینی در مؤلفههای تبیین انسان و اجتماع و تاریخ و جهان جهت مادیت اجتماعی بخشیدن به این توحید خود را نیازمند ساختار اجرائی و عملی دید که طرح پروژه ایدئولوژی از این مرحله در دستور کار شریعتی قرار گرفت.
«زندگی برادرانه در یک جامعه جز بر اساس یک زندگی برابرانه محال است چه نمیتوان در درون اقتصادی که رنج اکثریت برای اقلیتی گنج میسازد و بنیاد آن بر رقابت و بهره کشی و افزون طلبی جنون آمیز و حرص استوار است با پند و اندرز و آیه و روایت اخلاق ساخت» (مجموعه آثار - ج 20 - ص 481).
بنابراین برعکس آنچه که ابتدا داریوش شایگان در دهه 60 در غرب جهت کسب هویت سیاسی علم ضد شریعتی در کانتکس مبارزه با ایدئولوژی بلند کرد و عبدالکریم سروش پس از اینکه از عارف و فیلسوف کردن خمینی معتقد به ولایت مطلقه فقاهتی در دهه 60 ناامید شد و خمینی رسما به سیدعلی خامنهائی دستور داد تا از پخش سخنرانی صوفیانه عبدالکریم سروش در صدا و سیما ممانعت به عمل آورند، در راستای کسب هویت معرفتی پس از تسویه کردنش از شورای کودتای فرهنگی و مخالفت خمینی با اسلام صوفیانه او و تکیه خمینی بر اسلام فقاهتی که از سال 23 خمینی برای کسب مقام مرجعیت فقاهتی کلا با اسلام صوفیانه و اسلام فلسفی یونانی مرزبندی کرده بود، عبدالکریم سروش مانند سیداحمد فردید در ایران بعد از جنگ ایران و عراق در چارچوب اسلام صوفیانه پس از اینکه توانست دین حداقلی خدا و آخرت بازرگان پیر را وام بگیرد، مبارزه با شریعتی در بستر مبارزه با ایدئولوژی از شایگان وام گرفت و بدین ترتیب بود که کتاب «فربه تر از ایدئولوژی» به تاسی از اندیشههای داریوش شایگان در رد شریعتی به نگارش درآورد اما برعکس آنچه داریوش شایگان و بعدا به تاسی از او عبدالکریم سروش - یا همان حاجی فرج دباغ - مطرح کردند تکیه شریعتی بر ایدئولوژی یک تکیه مارکسی بر ایدئولوژی نبود شریعتی از ایدئولوژی - آنچنانکه عبدالکریم سروش در کتاب فربه تر از ایدئولوژی میگوید - نمیخواست سلاحی بر علیه دشمن بسازد و برای ایدئولوژی کردن دین نبود که آنچنانکه عبدالکریم سروش میگوید توسط دین معیشت اندیشاش با استخدام امام حسین و امام علی و پیامبر و ابوذر استثناء مبارزه با ظلم را بدل به قاعده بکند.
البته آبشخور این قضاوت سروش آنجاست که عبدالکریم سروش معتقد است که رویکرد و مرام ائمه شیعه از امام علی تا آخر یک رویکرد سازشکارانه با حکومتها بوده است و امام حسین در این رابطه یک استثناء بوده است که شریعتی به غلط جهت ایدئولوژی کردن دین فردی و صوفیانه و سازشکار با حکومتهای جور این استثناء را بدل به قاعده کرده است و البته از نظر عبدالکریم سروش هدف شریعتی از ایدئولوژی کردن اسلام در چارچوب دین معیشت اندیشاش ایجاد یک سلاح بر علیه دشمن فرضی و وسیلهائی جهت کسب قدرت بوده است و به همین دلیل سروش معتقد است که شریعتی جهت این ایدئولوژی سازی خود دست به دشمن سازی مستمر فرضی میزده است و شعار استراتژیک شریعتی یعنی مبارزه با زر و زور و تزویر از نظر عبدالکریم سروش چیزی جز همان دشمن تراشی جهت بسترسازی برای تکوین ایدئولوژی او به عنوان یک سلاح کسب قدرت و مبارزه با دشمن نبوده است.
لذا در این رابطه است که سروش به تاسی از بازرگان پیر و کتاب هدف بعثت پیامبران خدا و آخرت او هر گونه رسالت اجتماعی یا جامعه سازی برای پیامبران و در راس آنها پیامبر اسلام نفی میکند و هدف دین در این خلاصه میکند که به صورت فردی دو رکعت نماز عاشقانه در دل شب بخوانیم، اما برعکس آنچه که شایگان و بعدا عبدالکریم سروش بر علیه شریعتی مطرح کردند تکیه شریعتی بر اسلام تاریخی به عنوان یک ایدئولوژی در این رابطه بوده است که:
الف – مادیت اجتماعی بخشیدن اصل توحید به عنوان جهانبینی در مؤلفههای اقتصادی و سیاسی و معرفتی آن، چراکه شریعتی درس پانزدهم تاریخ ادیان ارشاد که همان درس اول اسلامشناسی ارشاد او میباشد با تاسی از اقبال لاهوری در کتاب بازسازی فکر دینی در اسلام که برای اولین بار در عرصه یک بحث کلامی همه جانبه اصل اجتهاد در اصول - که توسط حوزههای فقاهتی بدل به اجتهاد در فروع فقهی برای بیش از هزار سال شده بود - به عرصه اجتهاد در اصل توحید کشانید چراکه توسط این اجتهاد در اصل توحید بود که شریعتی توانست اسلامشناسی خود را از حصار توحید اخلاقی غزالی منش در اسلامشناسی مشهد در سال 45 که در مقدمه اسلامشناسی مشهد که او با وام گرفتن 15 مشخصه از اسلامشناسی فرید وجدی اقدام به تبیین یک اسلامشناسی اخلاقی کرد که برای نمونه یکی از مشخصههای این مؤلفههای پانزده گانه برابری عمومی است که البته برعکس اصل برابری طبقاتی بعدی او میباشد.
یا مثلا در همین مقاله از اعلامیه جهانی حقوق بشر یاد میکند و همچنین از برابری زن و مرد و برابری مذهبی و در کنار اینها از برابر اقتصادی هم البته یاد میکند ولی به شکل مکانیکی در ارشاد او با تبیین توحید به عنوان تنها اصل جهانبینی اسلام که از نظر او اصل به معنای تنه درخت است و هر درخت بیش از یک اصل ندارد ولذا از نظر او اصول دیگر مثل اصل نبوت و معاد ریشه گرفته از همان اصل توحید میباشد و در این کانتکس بود که شریعتی به اجتهاد خود در اصل توحید در اسلامشناسی ارشاد ادامه داد تا آنجا که پس از نجات اصل توحید از حصار دگماتیسم و ذهنی اسلام فقاهتی که به صورت توحید ذاتی و افعالی و صفاتی خداوند درآورده بودند توانست توحید به عنوان جهان بینی اسلام به عرصه اجتماع و تاریخ و انسان و جهان یا وجود، جاری و ساری کند. از اینجا بود که پروژه اسلام به عنوان ایدئولوژی در راستای حرکت جامعهسازانه پیامبر اسلام و دستپروردگان او یعنی امام علی و ابوذر در دستور کار شریعتی قرار گرفت.
بنابراین در چارچوب جهانبینی توحیدی و اجتهاد در اصل توحید بود که پروژه ایدئولوژی در دستور کار شریعتی قرار گرفت و در همین رابطه هدف شریعتی از پروژه ایدئولوژی تبدیل جهانبینی توحیدی به ساختار جامعهسازانه در عصر حاضر بود آنچنانکه پیامبر اسلام با تاریخی کردن اسلام توانست از دین اسلام یک ایدئولوژی جهت بسترسازی عملی جامعهسازانه مدینه النبی خود - آنچنانکه ابن خلدون میگوید به عنوان معجزه دوم خود - مطرح سازد؛ لذا به این دلیل هدف شریعتی از تکیه بر اسلام ایدئولوژی در راستای تعمیم و تبدیل جهانبینی توحیدی به عرصه جامعه و تاریخ و انسان و جامعه آمده به ساختار عینی و عملی در عرصه جامعهسازانه بر پایه شعار «آگاهی – آزادی – برابری» بوده است.
به عبارت دیگر برای شریعتی اسلام یا ایدئولوژی اسلام تاریخی پلی بین جهانبینی توحیدی و بسترسازی جهت تحقق شعار سه مؤلفهائی «آگاهی – آزادی – برابری» میباشد «ایدهآلهای فطری نوع انسان عبارتند از آزادی – برابری – خودآگاهی» (مجموعه آثار - ج 1 - ص 97 1 - س 8) مبارزه با سه دشمن زر و زور و تزویر که از نظر شریعتی نمای سه گانه قدرت مسلط بر جامعه میباشند در راستای تحقق مثبت شعار استراتژیک شریعتی یعنی «آگاهی – آزادی – برابری» است و لذا در این رابطه بود که شریعتی میگفت «در این راه رهبرم علی و پیشوایم مصدق است مرد آزاد مردی که 70 سال برای آزادی نالید» و در همین رابطه بود که او در هر رویکردی تحقق سه شعار «آگاهی – آزادی – برابری» تنها در چارچوب یک ایدئولوژی ممکن میدانست و بدون یک ایدئولوژی که بتواند ترجیحات ارزشی این شعار در جامعه تبیین نماید با هیچ وسیلهائی امکان مادیت اجتماعی بخشیدن به شعار سه مؤلفهائی «آگاهی – آزادی – برابری» وجود ندارد.
ب - تبیین و تعریف و توجیه سه مؤلفه شعار استراتژیک اسلامشناسی توحیدی خود که شریعتی برای اولین بار در اسلامشناسی ضد طبقاتی «قاسطین، مارقین، ناکثین» در آبان 51 مطرح کرد در کادر ایدئولوژی باعث شد تا شریعتی خود ایدئولوژی را به سه قسمت:
1 - ایدئولوژی ملی.
2 - ایدئولوژی طبقاتی.
3 - ایدئولوژی اومانیستی، تقسیم نماید.
مقصود شریعتی از این تقسیم بندی تحقق مرحلهائی سه مؤلفه شعار استراتژیک یعنی «آگاهی – آزادی – برابری» بود که مطابق این تقسیم بندی شریعتی از زاویه واقعیت در تحقق این شعارها نگاه میکرد نه در شکل حقیقت و آرمانی و ولانتاریستی در این رابطه خود او میگوید «بزرگترین فریبی که هر روشنفکری را گریبانگیر میشود ابدی و مطلق و جهانی تلقی کردن حقیقتها – آرمانها و جهتگیریهایی است که گذرا نسبی و موضعی است چنین فریبی به روشنفکری که انسان و جامعه و زمان را همواره در حرکت و تغییر مییابد و ناچار به تنوع شرایط و تحول نیازها و تبدیل جبههها و جهتها معترف است بخشودنی نیست» (مجموعه آثار - ج 20 - ص 479 - س 6).
بنابراین ایجاد پل تئوریک بین جهانبینی توحیدی و عمل مشخص اجتماعی هدف شریعتی در تکیه بر ایدئولوژی بود چراکه حتی اگر ترجمه کتاب ابوذر جوده السحار به عنوان نقطه آغاز گرایش شریعتی به اسلام به عنوان ایدئولوژی بدانیم، خود شریعتی در رابطه با شرایط زمانی و اجتماعی که باعث گرایش او به ترجمه کتاب ابوذر شد، در ص 9 - س 7 گفتگوهای تنهائی میگوید: «در آن زمان ناگهان طوفانی برخاست و من از جایگاه ساکت تنهایم کنده شدم و داستان زندگی جدید من آغاز شد همه کشور بزن بزن و بگیر بگیر و شلوغ و پلوغ شد و من به یک باره وارد دنیائی شدم از عقیده و ایمان قلم و حماسه هراس و آزادی و عشق به آرمانهایی برای دیگران خاطرههائی پر از خون و ننگ و نام ترس و دلاوری صداقت و دروغ خیانت و فداکاری و شهادت.»
ج - تبیین مؤلفههای «آگاهی و آزادی و برابری» به عنوان ارزشهای مثبت مکتبی جهت ایجاد انگیزه در پیروان آن ایدئولوژی؛ لذا در این رابطه است که میگوید: «بدون گذار از پل عدالت و سوسیالیسم نمیشود به آزادی و سعادت رسید ولی هیچکس این پل را نبایستی مقصد تصور بکند، من هیچگاه نمیپذیرم که حل مسئله عدالت اجتماعی پایان راه باشد» (مجموعه آثار - ج 24 - ص 13).
ه – پاسخ به سه سوال همیشگی همه انسانها:
1 - تعبیری روحانی از جهان.
2 - آزادی روحانی فرد.
3 - اصول اساسی و دارای تاثیر جهانی که تکامل اجتماع بشری را بر مبنای روحانی توجیه کند.
و – وارد کردن توحید به عنوان جهانبینی به ساحت بایدها و نبایدهای اجتماعی.
ز - تبیین تاریخی جهت برخورد تاریخی کردن با مشکلات جامعه، به همین دلیل بود که از نظر شریعتی اسلامشناسی او معلول ورود جهانبینی توحیدی به ساحت بایدها و نبایدهای فردی و اجتماعی و تاریخی است، البته دستاورد بزرگی که شریعتی در عرصه اجتهاد در توحید در این مرحله از پروسسس اسلامشناسی خود به دست آورد این بود که توحید به عنوان یک جهانبینی در عرصه تضاد نفسانی انسان که از نظر قرآن تضاد بین لجن و رو ح خدا میباشد و عرصه تضادهای اجتماعی که از نظر قرآن تضاد بین ناس و خناس است و عرصه تضادهای دیالکتیک تاریخ که از نظر قرآن تضاد بین فرزندان آدم یعنی هابیل و قابیل بوده است، متجلی ساخت.
به این ترتیب بود که شریعتی در ادامه پروژه بازسازی فکر دینی در اسلام علامه محمد اقبال لاهوری بود (که به علت تقدم قائل شدن اقبال به بازسازی فکر دینی نسبت به بازسازی اسلامشناسی، این پروژه بازسازی اقبال یک پروژه معرفت شناسانه و اپیستمولوژیک میباشد برعکس پروژه بازسازی شریعتی که یک پروژه ایدئولوژیک است چراکه شریعتی در عرصه پروژه بازسازی خود بر پایه فهم نوینی که از توحید پیدا کرد معتقد بود از آنجائیکه پروسس جهانبینی ما در کانتکس معرفت بشری و برون دینی دائما در حال تغییر و تحول میباشد این تغییر و تحول در فهم جهانبینی باعث میگردد که ما را به عرصهای جدیدی از ایدئولوژی هدایت کند) از اینجا بود که با اجتهاد در اصل توحید مانند فهم اجتهاد اقبال در اصل نبوت پروژه بازسازی اسلام خود را آغاز کرد.
9- عوامل تکوین جریانهای مختلف سیاسی – تشکیلاتی از حرکت شریعتی: آنچنانکه تا اینجا دریافت کردیم مهمترین مشخصه اندیشه شریعتی دینامیزم تکوین اندیشه شریعتی است که همین دینامیزم تکوین اندیشه شریعتی باعث گردیده تا اندیشه شریعتی دارای پروسس تکوین باشد که این پروسس تکوین باعث گشته تا اندیشه شریعتی در بستر فرایندهای مختلفی تکوین پیدا کند و همین وجود فرایندهای مختلف در پروسس تکوین اندیشه شریعتی است که باعث شده تا کدامین شریعتی حتی در زمان حیات خود شریعتی هم مطرح شود مضافا بر اینکه این فرایندهای مختلف پروسس تکوین اندیشه شریعتی باعث گردید تا پس از وفات شریعتی بستری گردد تا جریانهای مختلفی اعم از راست و چپ از دل اندیشه شریعتی جاری و ساری بشوند بطوریکه با تکوین پروسه انقلاب ضد استبدادی 57 که بلافاصله پس از وفات شریعتی انجام گرفت باعث شد تا شرایط برای سزارین شدن این جریانهای مختلف از دل اندیشه شریعتی بیشتر فراهم شود.
بنابراین به صورت مشخص سه عامل در تکوین جریانهای مختلف از راست تا چپ از دل اندیشه شریعتی دخالت داشته است:
الف - عامل دینامیزم تکوین اندیشه شریعتی که معلول پروسه تکامل اندیشه شریعتی توسط خود شریعتی بود که این امر باعث گردید تا خود اندیشه شریعتی تاریخی بشود چراکه اگر اندیشه شریعتی در زمان خود شریعتی در بستر دینامیزم تکوین آبستن تضاد و دیالکتیک نمیشد امکان تاریخی شدن اندیشه شریعتی از بین میرفت، به همین دلیل هر اندیشهائی که محروم از دینامیزم تکوین باشد امکان تاریخی شدن نخواهد داشت در همین رابطه شاید بهتر این باشد که بگوئیم لازمه تاریخی شدن هر اندیشهائی دینامیزم تکوین آن اندیشه میباشد چراکه دینامیزم تکوین، باعث تکوین هسته دیالکتیک در آن اندیشه میشود و همین تکوین هسته دیالکتیک در چارچوب دینامیزم تکوین است که باعث میگردد تا بستر تکامل آن اندیشهها بعد از وفات تاسیس کنندگان آن اندیشه هم فراهم گردد به همین دلیل تنها آن اندیشههائی یا نهضتهای فکری از بعد از مرگ موسسین آن میتوانند به رشد و تکامل خود ادامه دهند و اسیر جذمیت و دگماتیسم نشوند که از دینامیزم تکوین برخوردار باشند اندیشهائی که صورت تکوین آنها دفعی باشد قطعا بعد از مرگ و درگذشت موسسین آن به همان صورت باقی خواهد ماند البته شانسی که اندیشه شریعتی در این رابطه داشته اینکه برعکس اندیشه شیخ مرتضی مطهری این اندیشه هرگز تا کنون دولتی نشده است و همین غیر دولتی و حتی مخالفت اسلام فقاهتی و اسلام دگماتیسم با آن باعث گردیده تا شرایط جهت نقد این اندیشه به صورت همه جانبه برای کلیه رویکردها در داخل و خارج فراهم گردد. البته خود این نقدهای همه جانبه از اندیشههای شریعتی از بعد از انقلاب ضد استبدادی 57 و حاکمیت رژیم مطلقه فقاهتی در ایران باعث گردیده تا شرایط از همه جانب برای رشد و تکامل این اندیشه فراهم شود و به همین دلیل است که اگر بگوئیم رشد و تکامل اندیشه شریعتی از بعد از وفات شریعتی بیشتر از حتی زمان خود شریعتی بوده سخنی به گزاف نگفتهایم.
ب - عامل دوم تاثیرگذار در تکوین جریانهای مختلف از دل اندیشه شریعتی فقدان حضور فیزیکی خود شریعتی از بعد از 19/8/51 بود چراکه از بعد از بستن شدن ارشاد تا بهار 52 (که شریعتی جهت نجات استاد محمد تقی شریعتی که ساواک به عنوان گروگان گرفته بود مجبور به معرفی خود به ساواک شد) مدت 6 ماه به صورت مخفی زندگی میکرد که در این مدت به جز مرحوم ناصر میناچی و مرحوم همایون کسی با ایشان تماس نداشت و از بهار 52 تا سال 53 یعنی مدت 18 ماه دستگیری که به قول خودش دوران 500 شب تنهائی او بود در بند 6 طبقه سوم کمیته مشترک بدون تماس با زندانیان به سر میبرد و از سال 53 تا اردیبهشت 56 که اقدام به هجرت کرد تقریبا یک زندگی فردی داشت و به علت حاکمیت تور ساواک بر حرکت او امکان فعالیت سیستماتیک سیاسی اصلا برای او فراهم نبود و در خرداد 56 هم که در خارج بود به علت عدم تثبیت اقامت مکانی توان کاری منظم پیدا نکرد که بالاخره مرگ زودرس او (که شیخ مرتضی مطهری برای خمینی نوشت مکر خداوند بوده است) فقدان حضور فیزیکی شریعتی را همیشگی کرد. به هر حال:
1 - اندیشه تاریخی شریعتی و
2 - سازماندهی حرکت ارشاد حول شخصیت فردی خود شریعتی در طول نزدیک به سه سال فعالیت علنی شریعتی در ارشاد.
3 - فقدان استراتژی مدون و تئوریزه شده حرکت شریعتی در زمان ارشاد.
4 - عدم تدوین مانیفست اندیشه شریعتی توسط خود شریعتی در چارچوب دینامیزم تکوین پروسه اندیشه شریعتی از سال 45 تا سال 51 و حتی 56 که باعث شده تا اندیشه شریعتی به صورت دریائی مواج از دستاوردهای مختلف و متنوع شریعتی در شرایط مختلف زمانی – مکانی درآید.
5 - فقدان تشکیلات سازمانگر جهت هدایت حرکت ارشاد و تعیین رهبری در مرحله عدم حضور فیزیکی شریعتی در مراحل مبارزه غیر علنی پس از بسته شدن ارشاد باعث گردید تا فقدان حضور فیزیکی پس از بسته شدن ارشاد در آبان ماه سال 51 بسترساز تکوین جریانهای متنوع به لحاظ استراتژی و تئوری و تشکیلاتی فراهم گردد که صد البته بحران ایدئولوژیک جنبش سیاسی ایران در سالهای 53 تا 55 به خصوص از بعد از بحران تشکیلاتی سازمان مجاهدین خلق به علت کودتای اپورتونیستی درون تشکیلاتی آن سازمان و صدور بیانیه تغییر مواضع ایدئولوژیک از طرف این جریان همراه با استبداد زائد الوصف رژیم توتالیتر پهلوی در سالهای 53 تا 55 این سه مؤلفه باعث شد تا در سال 55 به صورت مطلق تمامی جریانهای فعال گذشته جنبش سیاسی ایران اعم از مسلحانه و غیر مسلحانه در بیرون از زندان به بن بست کامل برسند.
لذا همین موضوع بسترساز تکوین جریانهای متنوع ایدئولوژیکی و استراتژیکی و تشکیلاتی در دوران فترت بین بستن ارشاد تا انقلاب 57 شد بطوریکه اگر بگوئیم تقریبا تمامی جریانهای تشکیلاتی مذهبی که در فاصله بعد از بحران سازمان مجاهدین خلق تا انقلاب 57 در ایران تکوین یافتند همگی نسبت به حرکت ارشاد شریعتی سمپاتی داشتند، سخنی به گزاف نگفتهایم. به عبارت دیگر تقریبا تمامی جریانهای مذهبی که از سال 55 جنبش به رکود نشسته سیاسی ایران در اشکال مختلف استراتژی به حرکت درآمدند همه از طرفداران نهضت فکری شریعتی بودند که به علت:
1 - پراکندگی.
2 - فقدان رهبری فراگیر برای این تشکیلات مختلف.
3 - فقدان وحدت استراتژی و ایدئولوژی و تشکیلاتی این جریانهای مختلف منبعث از حرکت شریعتی نتوانستند رهبری جنبش خودجوش و بی برنامه و بدون رهبری و بدون سازماندهی شده جنبش ضد استبدادی ایران را در سال 57 بدست بگیرند که خود این امر شرایط برای موج سواری نیروهای از راه رسیده جهت کسب هژمونی جنبش ضد استبدادی فراهم کرد.
ج - عامل سوم در تکوین جریانهای مختلف از دل حرکت شریعتی انقلاب 57 بود که به علت خودجوش بودن و فقدان برنامه و فقدان استراتژی و فقدان سازماندهی باعث گردید تا با موج سواری نیروهای از راه رسیده هژمونی انقلاب 57 در دست روحانیت حوزههای فقاهتی در چتر اسلام فقاهتی قرار بگیرد که همین هژمونی اسلام فقاهتی همراه با حوزههای فقاهتی بر انقلاب 57 باعث گردید تا انقلاب 57 از بدو تولد مرده به دنیا بیاید و انقلاب ضد استبدادی مردم ایران وارد جاده خاکی بشود و در نتیجه هژمونی سوار بر خر مراد شده در راستای تثبیت قدرت خود به علت فقدان تشکیلات و برنامه مجبور بود تا با تکیه بر نیرو و تشکیلات قبلی در چارچوب سرکوب نیروهای غیر خودی در سرتاسر ایران حمام خون به پا کند که خود این امر بسترساز ایجاد تشتت و تفرقه در نیروها و جریانهای پیرو شریعتی شد چراکه برخورد با انقلاب 57 مردم ایران در چارچوب تحلیلهای مختلفی که این جریانها یا نیروهای هوادار شریعتی از خود انقلاب 57 و هژمونی از راه رسیده آن داشتند باعث شد تا:
1 - عدهائی با تحلیل انقلابی بودن هژمونی انقلاب دست بسته تسلیم حاکمیت شدن و تمام توان و قدرت خود را در خدمت انقلاب درآوردند از دکتر حبیبی که به عنوان اولین معمار حقوقی رژیم مطلقه فقاهتی بود تا تمامی جریانهائی که پیوند آنها باعث تکوین سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی شد همگی در این رابطه قابل تعریف میباشند.
2 - برعکس گروه اول دسته دیگر جریانهائی بودند که به علت ضد انقلابی تحلیل کردن ماهیت هژمونی انقلاب 57 و به علت اعتقاد به مشی مسلحانه و قهرآمیز در برخورد با رژیم مطلقه فقاهتی جذب دو تشکیلات فرقان و مجاهدین خلق شدند.
3 - دسته سوم گروهی بودند که معتقد به مشی سازمانگرایانه حزبی در چارچوب ارتجاعی دانستن ماهیت رژیم مطلقه فقاهتی بودند که در راس این گروه آرمان مستضعفین قرار داشت و در این رابطه است که انقلاب 57 به عنوان سومین عامل ظهور و تکوین جریانهای هوادار اندیشه شریعتی میباشد.
والسلام