سر سخن 

تبیین، تحلیل و تشریح انقلاب 57 از مرحله پروسه تکوین آن توسط رژیم کودتایی و مستبد پهلوی، تا مرحله شکست آن توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم

 

در سال‌های اوایل انقلاب 57 روزی خبرنگار خارجی از مهندس مهدی بازرگان (رئیس دولت موقت) پرسید: «رهبری این انقلاب کیست؟ او در پاسخ به خبرنگار گفت: انقلاب 57 دو تا رهبر دارد، رهبر اول شاه هست، رهبر دوم خمینی». حال در چارچوب این تعریف مهندس بازرگان می‌خواهیم پروسه تکوین انقلاب 57 بر پایه دو دلیل مشخص تبیین و تحلیل بکنیم.

دلیل اول «ناتوانی اقتصادی و فقر فراگیر اعماق جامعه ایران بود» زیرا اکثر کنش‌گران اردوگاه عظیم کار و زحمت جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران، اعم از کارگران و زحمت‌کشان و حاشیه‌نشین‌های گسترده شهرهای ایران، به‌علت شکست پروژه اصلاحات ارضی شاه – کندی در دهه 40 و 50 (از سال 42 تا سال 57 به‌مدت 15 سال) از روستاها به‌علت فقر و بیکاری برای دستیابی به کار به حاشیه شهرها مراجعه کردند، که به‌علت ناتوانی بورژوازی نو رسیده صنعتی در جذب نیروهای روستایی، این نیروهای مهاجر در حاشیه شهرها به‌صورت محلات حلبی‌آبادها یا گودنشین‌های حاشیه شهرها به‌شدت محروم، نیروهای بیکار و فاقد ابتدایی‌ترین امکانات برای زندگی بودند و تنها تأثیری که بر نیروی کار شهری یا کارگران تولیدی و خدماتی داشتند، بالا بردن رقابت نیروی کار و پایین آوردن دستمزد کارگران، سود بیشتر برای بورژوازی صنعتی و خدماتی بودند» بخش دیگر از جمعیت ایران که بخش عظیمی هم بودند، «همچنان در روستاها باقی مانده‌بودند که به‌علت شکست پروژه اصلاحات ارضی شاه – کندی عموماً فاقد برق، آب آشامیدنی سالم و درمانگاه بودند و امکان زندگی در روستاها برای آنها بسیار سخت بود.»

در سال‌های قبل از انقلاب 57 «اقتصاد کشور کاملاً متکی بر واردات شده بود» ثروت مردم ایران به غارت رفته‌بود و در ازای آن تنها طبقه‌ای کوچک از حاکمان مرفه و وابسته به دربار برخوردار از این غارت شده‌بودند و کشاورزی ایران را نابود کرده‌بودند. فقر و نابرابری و عقب ماندگی در روستاها و اکثر شهرها بیداد می‌کرد. اغلب مردم از حداقل امکانات زیستی بی بهره بودند. اقدامات عمرانی بسیار اندک و در حد کفاف چند شهر بزرگ بود. بخش اعظم کشور از زیرساخت‌های جاده، سد، نیروگاه، آب و برق و سایر امکانات رفاهی کاملاً محروم بودند. صنعت ملی پا نگرفته بود و تحقیر و خودکم‌بینی و احساس نیازمندی به خارج بر پایه صنایع مونتاژ بود. تعداد و کیفیت کارگاه‌ها پایین و نازل بودند.

جشن‌های 2500 ساله شاهنشاهی با هزینه چندین میلیون دلار و صدها میهمان خارجی با چادرهای مخصوص سلطنتی بافت خارج و لباس‌ها و جواهرات و غذاهایی که مستقیماً از پاریس و دیگر شهرهای اروپا وارد می‌شدند. حتی آشپزها و خدمتکاران مخصوص اروپایی برای پذیرایی از سلاطین و مقامات که در این ریخت و پاش سلطنتی حضور داشتند، از کشورهای اروپایی استخدام شده‌بودند. با وجود اینکه رژیم کودتایی پهلوی از طریق فروش نفت درآمد قابل توجهی داشت، اما این درآمدها به هیچ شکل برای توده‌های کارگر و زحمتکش و روستاییان خرج نمی‌شد. بخشی از این درآمدها مستقیماً خرج خانواده پهلوی و فامیل آنها می‌شد. بخش دیگر صرف تسلیحات نظامی می‌گردید و یا صرف خرید کالاهای مصرفی می‌شد. علی‌هذا این همه باعث گردید که «اقتصاد ایران تک محصولی بشود.»

دلیل دوم – مؤلفه سیاسی انباشته شده‌ای بود که از بعد از کودتای 28 مرداد 32 با خفقان بسیار شدیدی بر جامعه ایران برقرار شده بود.

پس از 28 مرداد 32 نخستین ابزاری که رژیم کودتایی شاه در جهت سرکوب جامعه سیاسی کشور ایران ایجاد کرد، دستگاه مخوف ساواک بود و در سال 1355 با تشکیل حزب دست‌ساز رستاخیز، دیگر نهادهای سیاسی تحت رهبری ملی‌گراها و دیگر گروه‌های اجتماعی و نویسندگان، روشنفکران و دانشجویان وسیعا سرکوب شدند. طبقه متوسط شهری که به‌دلیل پروسه توسعه یافتگی سرمایه‌داری وابسته در کشور ایران رشد کرده‌بودند، با سد بزرگی از استبداد و سرکوب و اختناق روبه‌رو شده‌بودند. مع‌الوصف، جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران (به‌جز بخش بورژوازی و لایه خرده بورژوازی مرفه) ناراضی از حکومت بودند که این همه باعث شد «پتانسیل انفجار نارضایتی‌های مردم علیه دستگاه‌های سرکوب در آنها انباشته شود.»

یادمان باشد که در جامعه سرمایه‌داری پیوسته و علی الدوام دیالکتیک شرایط عینی و ذهنی وجود دارد، مع‌هذا، در سال‌های 56 و 57 فقر گسترده در اعماق جامعه بزرگ ایران توانست به‌عنوان شرایط عینی انقلاب 57 مادیت پیدا کند. همچنین نارضایتی‌های گسترده جامعه سیاسی ایران اعم از روشنفکران، دانشجویان، معلمان، نویسندگان و دیگر گروه‌های اجتماعی ایران، بزرگ‌ترین بستر جهت شرایط ذهنی انقلاب 57 بود. در سال 57 اگر چه رهبری و سازماندهی برای گروه‌های جامعه سیاسی ایران وجود نداشت، ولی شرایط عینی و شرایط ذهنی (یا نارضایتی‌های سیاسی جامعه سیاسی ایران) فراهم بود. لهذا، به همین دلیل بود که در مقطع انقلاب 57 «مطالبه نان و آزادی به‌هم گره خورده‌بود.»

به‌بیان‌دیگر «شورش نان و آزادی در کنار هم‌بر علیه رژیم کودتایی و مستبد پهلوی عمل می‌کردند» بنابراین در چنین شرایطی بود که «در خلأ رهبری و سازماندهی کنش‌گران جنبش و خیزش عظیم انقلابی 57 خمینی و حواریون ارتجاعی‌اش توانستند رهبری این خیزش عظیم توده‌ای را در دست بگیرند». شعار پوپولیستی «استقلال، آزادی و حکومت اسلامی» که توسط خمینی و حواریونش مطرح شد، بر پایه گفتمان استبدادساز ولایت فقیه خمینی بود که خمینی توانست عکس خود را توسط کنش‌گران جنبش عظیم توده‌ای در سطح ماه قرار بدهد و با این شعار خمینی هژمونی‌اش بر جنبش عظیم انقلابی و توده‌ای سال 57 تثبیت کند.

لذا از اینجاست که می‌توانیم نتیجه‌گیری کنیم که در تحلیل نهایی «انقلاب بهمن ماه 57 برای تغییر سیاسی از پایین رخ داد، ولی جریان ارتجاعی با رهبری خمینی و گفتمان استبدادساز ولایت فقیه توانستند آن انقلاب از اساس منحرف کنند». در این رابطه است که می‌توانیم نتیجه بگیریم که:

1 - موتور اصلی انقلاب 57 از «درون و از پایین جامعه ایران تکوین پیدا کرد نه از بیرون از جامعه ایران» و این تحلیل غلط است که «موتور انقلاب 57 سیاست حقوق بشر دولت کارتر بود که بعد از دولت نیکسون و فورد پس از فجایع ضد انسانی آمریکا در ویتنام و شرق آسیا توانست وارد کاخ سفید بشود». جیمی کارتر آن چنانکه در جریان مناظرات بین کاندیدهای جمهور خواهان و حزب دموکرات (به‌عنوان نماینده حزب دموکرات) قول داد، در صورت پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، «بر حقوق بشر به‌صورت یک ضرورت در سیاست خارجی آمریکا در کشورهای استبدادی و دیکتاتوری عمل خواهد کرد». لذا به همین دلیل پس از پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری و استقرار دولت‌اش در سفر به ایران در اول ژانویه 1978 (11 دی‌ماه 1356) در جشن سال نو میلادی به میزبانی شاه خطاب به او گفت: «ایران تحت رهبری با عظمت شاه جزیره ثبات در یکی از پر آشوب‌ترین مناطق جهان است. این امر مرهون شما اعلیحضرت و رهبری شما و احترام و ستایش عشقی است که مردم ایران نسبت به شما دارند». البته این به ظاهر بود، چراکه از همان زمان سایروس ونس وزیر امور خارجه دولت کارتر، سیاست حقوق بشر دولت کارتر را در کشور ایران دنبال کرد. لذا در همین رابطه بود که در اولین سفر به ایران، از شاه خواست که به اجرای حقوق بشر در ایران متعهد گردد.

یادمان باشد که در همان زمان‌ها، سازمان عفو بین‌المللی در سال 1977 (آذر سال 1355) در رابطه با وضعیت زندان‌های سیاسی در ایران گزارشی داده‌بود. مطابق این گزارش بین 25 تا 100 هزار نفر به‌خاطر دلایل سیاسی در ایران زندانی‌شده‌اند. همچنین ساواک (پلیس مخفی ایران) به‌هنگام بازجویی آنان را زیر شکنجه مداوم قرار می‌دهند، البته سرکوب مخالفان سیاسی در ایران به عهده ساواک است که با بی رحمی شدید انجام می‌گیرد. ساواک یا پلیس مخفی دارای یک سیستم خبرچینی است که مأموران آن در تمام سطوح جامعه ایران نفوذ دارند و بنا به گفته مسافرانی که از ایران آمده‌اند، و هم چنین تأکید مخالفان حکومت ایران در خارج از کشور ساواک فضایی آمیخته از رعب، وحشت ایجاد کرده است. فعالیت ساواک در خارج از مرزهای ایران در تمام کشورهای که اجتماعات ایرانی در آن قابل ملاحظه است گسترش دارد. از آغاز سال 1972 تاکنون دادگاه‌های نظامی ایران 300 زندانی سیاسی به مرگ محکوم ساخته و تنها در دو ماه سال 1976 رژیم ایران اسامی 22 زندانی سیاسی را اعلام کرده است. ساواک قبل از وارد کردن اتهام و انجام محاکمه مظنونین سیاسی را برای دوره طولانی در زندان‌های مجرد نگه‌می‌دارد، که گاه با شکنجه مداوم گاه منجر به مرگ می‌شود. همچنین در اعدام‌های سریع، اعلامیه حقوق بشر را نقض می‌می‌کند. ساواک با تکنیک‌های مثل شلاق زدن، شوک الکتریکی، کشیدن ناخن انگشتان دست و پا، تجاوز به عنف و شکنجه آلت تناسلی مظنونین سیاسی را شکنجه می‌کند.

در همین ایام بود که شاه در مصاحبه با روزنامه لوموند در باره ادعاهای شکنجه اظهار داشت: «چرا ما نباید از روش‌هایی که شما اروپاییان به کار می‌برید، استفاده کنیم. ما روش‌های پیشرفته شکنجه را از شما یاد گرفته‌ایم. شما برای بیرون کشیدن حقیقت از روش‌های روانی استفاده می‌کنید ما هم همین کار می‌کنیم». این اعلامیه و گزارش سازمان عفو بین‌المللی در سال 1977 باعث گردید که نظام شاه در کشور ایران به‌عنوان یکی از نظام‌های استبدادی و دیکتاتوری در سطح جهان مطرح گردد. پر پیداست که با ورود جیمی کارتر به کاخ سفید و با توجه به وعده اجرای حقوق بشر در مناظره انتخاباتی‌اش، این امر باعث گردید که دولت جیمی کارتر نخستین کشوری که برای اجرای حقوق بشر در دستور خود قرار دهد، کشور ایران باشد. لذا بدین ترتیب بود که شاه را وادار کردند به اجرای حقوق بشر در ایران. البته بین مهره‌های تصمیم گیرنده در دولت جیمی کارتر در این رابطه وحدت و یک پارچگی نبود، چراکه در خصوص مکانیزم اجرای حقوق بشر بین سایرونس وزیر امور خارجه آمریکا با برژنسکی، تضاد وجود داشته.

به هر حال هدف مشترک هر سه آنها اجرای اعلامیه حقوق بشر توسط شاه در کشور ایران بود. طبیعی است که با اجرای برنامه جیمی کارتر در کشور ایران، شاه مجبور شد با فشار آوردن بر ساواک شکنجه‌های علنی در زندان‌های رژیم برداشته شود. و «همین امر باعث گردید که ترس مردم ایران از ساواک و زندان‌های رژیم فرو بریزد و با آن هزینه مبارزه برای توده‌های مردم ایران کاهش پیدا کند». البته، در سال 57 با اعتلای خیزش توده‌ای و فراگیر مردم ایران و متزلزل شدن نظام پهلوی در کشور ایران، دولت کارتر از برنامه حقوق بشر قبلی خود عقب‌نشینی کرد و «دست شاه را در اجرای سیاست سرکوب فراگیر نظامی کنش‌گران خیزش و جنبش 57 آزاد گذاشت.»

باری، در ادامه این برنامه جدید دولت جیمی کارتر بود که شاه و ارتش او دو هفته از عمر دولت شریف امامی نگذشته بود که «در تهران در روز 17 شهریور در میدان ژاله کنش‌گران اعتراضی را کشتار کردند». آن چنانکه سایرونس پرام خبرنگار خارجی در مورد کشتار 17 شهریور می‌نویسد: «ابتدا خاک اره آغشته به بنزین را آتش زدند، آنگاه آتش مسلسل‌ها را گشودند، و بی‌خبر و بی امان و از همه سوء از زمین و از هوا رگبار مسلسل‌ها می‌بارید و همه کوچه‌های فرعی را هم با تانک و زرهپوش مسدود کرده‌بودند تا کسی را توان گریختن نباشد. هدف نه پراکنده کردن آنها و نه مرعوب ساختن آنها بود، همه گلوله‌ها به قصد کشتن شلیک می‌شد. هنوز روز 17 شهریور 57 به نیمه نرسیده بود، که هزاران تن در خون خود غلطیدند». بنابراین، در سال 57، از روز 17 شهریور با قتل عام صدها تن بی گناه توسط حکومت شاه و با سرکوب همه جانبه خیزش سیاسی ضد استبدادی و ضد فقر و فلاکت، این امر باعث گردید که «حرکت جنبشی و خیزشی ضد استبدادی و ضد فقر و فلاکت مردم ایران از 17 شهریور 57 وارد فرایند انقلابی بشوند» که رژیم پهلوی بنا به روایت ارتشبد حسین فردوست: «2 روز پیش از حکومت‌نظامی، اردشیر زاهدی سفیر شاه در آمریکا با پیام حمایت کامل کارتر از اقدامات سرکوب‌گرایانه شاه به تهران آمد. محمد رضا پهلوی پس از دریافت پیام کارتر جلسه‌ای با شرکت سولیوان (سفیر آمریکا در ایران) و زاهدی و ارتشبد اویسی و شریف امامی تشکیل داد. در این جلسه که با پیام تلفنی برژینسکی تقویت می‌شد، تصمیم به سرکوب خونین تظاهرات و اعلام حکومت‌نظامی اتخاذ شد. «

اما حاصل آن شد که از 17 شهریور 57 به‌بعد، شاه حتی با حکومت‌نظامی و کشتار هم نتوانست جنبش و خیزش انقلابی سرکش توده‌های جامعه بزرگ ایران را سرکوب نماید. در نتیجه پس از شکست دولت آشتی ملی شریف امامی و دولت نظامی ارتشبد ازهاری و اویسی، شاه تصمیم گرفت با تشکیل شورای سلطنتی دولت ملی بختیار را جایگزین نماید. لذا، از آنجایی که به‌مرور زمان با تغییر دولت‌ها آتش تنور خشم توده‌های جامعه بزرگ ایران داغ‌تر می‌شد، و توده‌های مردم در برابر دسیسه‌های رژیم پهلوی عقب‌نشینی نمی‌کردند، در اینجا بود که سولیوان آخرین سفیر آمریکا در حکومت پهلوی می‌نویسد: «حرکت اعتراضی مردم ایران تغییرات و شتاب بیشتری گرفته‌بود. کابینه بختیار تشکیل شده بود و مقدمات امر برای انتقال قدرت فراهم شده بود، در همین ایام پیامی از واشنگتن دریافت داشتم، مبنی بر اینکه در اولین فرصت شاه را ملاقات کنم، به او بگویم دولت آمریکا مصلحت شخص شاه و مصلحت کلی کشور را در این می‌بینید که هرچه زودتر کشور را ترک گوید. من فوراً پیش شاه رفتم و تا آنجا که می‌توانستم با لحن ملایم مضمون این پیام را به شاه ابلاغ کردم. او پس از اتمام حرف‌های من با لحن کم و بیش ملتمسانه‌ای گفت: «خیلی خوب کجا باید بروم؟» من در پاسخ به او گفتم دستوری در این خصوص دریافت نکرده‌ام. «آیا میل‌دارید برای ارسال دعوت نامه از آمریکا اقدام کنم؟» و ترتیب مسافرت شما به آمریکا بدهم؟ شاه یک مرتبه از جای خود بلند شد و گفت: «آره، شما این کار را برای من بکنید.»

علی ایحال، بدین ترتیب بود که شاه در دی‌ماه 1357 ایران را ترک کرد و در 30 مهر 1358 برای مداوای بیمار سرطان خود در بیمارستان نیویورک بستری شد. مقامات آمریکا به‌دلیل عواقب ناشی از تسخیر سفارت آمریکا در تهران، در 24 آذر 1358 با هواپیمای نیروی هوایی شاه را از آمریکا به پاناما در آمریکای مرکزی بردند، و وی را در یک پایگاه در جزیره کونتادو را مخفی ساختند. عمر توریخوس حاکم نظامی پاناما پس از ملاقات با شاه درمانده و آواره، به یکی از مشاورین‌اش گفت: «شاه مانند پرتغالی است که تا آخرین قطره آب‌اش را گرفته‌اند، و تفاله‌اش حتی به درد غذای خوک‌ها هم نمی‌خورد. این سرانجام کسی است که کشورهای بزرگ او را چلانده و شیره‌اش را کشیده‌اند و تفاله‌اش را دور انداخته‌اند.»

2 - فراموش نکنیم که انقلاب توده‌ای مردم ایران در سال 57 که منجر به سقوط شاه و رژیم پهلوی شد، «یکی از مهم‌ترین تحولات قرن بیستم بود که چهره سیاسی ایران و کل خاورمیانه را نیز متحول ساخت». همچنین «انقلاب 57 یک ضرورت تاریخی بود که به سان گذاره‌های آتش‌نشان از ژرفای جامعه ایران برخاسته شد». کنش‌گران کف خیابان برای رهایی از استبداد و سلطه‌گری امپریالیسم و برای «نان و آزادی» دست به قیام زدند.

انقلاب 57 مولود یک خیزش انقلابی و نتیجه یک انفجار اجتماعی و یک تحول انقلابی برای تغییر جامعه ایران از فضای استبدادی به فضای آزادی و دموکراسی بود. اما سازمان یافته و دارای رهبری دینامیک تکوین یافته از پایین نبود همچنین چشم‌انداز سیاسی، اقتصادی روشنی برای جایگزینی کردن نظام استبداد و دیکتاتوری پهلوی نداشتند. مشخصاً پیوستن جنبش معلمان و دانش‌آموزان و کارگران به روند انقلاب از بعد از 17شهریور57، تنها توانست با قراردادن مؤلفه «مبارزه اعتصاب در کنار مبارزه خیابان»، جنبش انقلابی 57 را رادیکالیزه کرد، و وارد فرایند جدیدی از حرکت خود گردید که باعث گردید سرانجام کمر رژیم پهلوی را بشکند.

ضعف اساسی انقلاب 57 این بود که کنش‌گران این خیزش عظیم انقلابی، اعم از معلمان، روشنفکران و دانشجویان در کنار اردوگاه عظیم زحمت‌کشان نتوانستند «در دوره انقلابی 17 شهریور تا 22 بهمن 57 به یک نیروی مسلط و هژمونی بدل شوند» و در متن چنین اوضاع، به‌علت همین خلأ رهبری، نیروهای ارتجاعی به رهبری خمینی و حواریونش توانستند با در پیش گرفتن سیاست پوپولیستی برای کانالیزه کردن طغیان اجتماعی، قدرت سیاسی را تسخیر کردند و «نظام مطلقه فقاهتی بر پایه گفتمان استبدادساز ولایت فقیه خمینی بر جامعه ایران تحمیل کردند». نباید فراموش کرد که «سرنوشتی که این انقلاب تجربه کرد به‌تنهایی برآیند ضعف جنبش‌های معلمان و کارگران و دانشجویان و غیره بود.»

انقلاب 57 سنتز سیاسی انباشته شده‌ای بود که از بعد از کودتای 28 مرداد 32 با خفقان بسیار شدیدی بر جامعه ایران بر قرار شده بود . مع‌الوصف، جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران به‌جز بخش بورژوازی دربار، ناراضی از حکومت بودند و این هم باعث گردید که «پتانسیل انفجار و عصیان علیه دستگاه سرکوب در آن انباشته شود.»

3 - لازم به ذکر است که در اثر اصلاحات ارضی و آنچه رژیم کودتایی پهلوی آن را «انقلاب سفید» نام نهاده‌بود، دو بخش در کشور ایران شکل گرفت. بخش اول طبقه خرده مالک در روستاها بود که با شکست اقتصاد تولیدی، آنها از روستاها مانند سیل عظیم به شهرها هجرت کردند و در شهرها به‌صورت پدیده نو ظهور زاغ نشینی در آمدند. رشد سرسام آور اقتصاد دربار و اشخاص و نهادهای وابسته به آن باعث گردید تا به‌شدت این امر به شکاف طبقاتی در کشور دامن بزند. دربار از طریق نهادهایی مثل بنیاد پهلوی به همه عرصه اقتصادی نفوذ کرده‌بودند. بنا به گفته عباس میلانی در کتاب شاه: «بنابر برآوردی که توسط سفارت انگلیس در آگوست 1958 انجام شده‌است، در اقتصاد ایران شاخه‌های اندکی یافت می‌شود که دست شاه و خانواده و نزدیکان او از آن کوتاه مانده باشد.»

با وجود اینکه رژیم کودتایی پهلوی از طریق فروش نفت درآمد قابل توجهی داشت، اما این درآمدها به هیچ شکل برای توده‌های کنش‌گران اردوگاه کار و زحمت در شهر و روستا خرج نمی‌شدند. بخش از این درآمدهای نفت مستقیماً خرج خانواده پهلوی می‌شد و بخش دیگر صرف تسلیحات نظامی و یا صرف خرید کالاهای مصرفی می‌شدند. بنابراین این همه باعث گردید که «اقتصاد ایران بدل به اقتصاد تک محصولی بر پایه نفت بشود» بر این مطلب بیافزاییم که با توجه به درآمد نفتی سرسام‌آور رژیم کودتایی پهلوی میزان رشد اقتصادی ادعا شده را به هیچ‌عنوان نمی‌شود جدی گرفت. این درآمدهای نفتی در طی سال‌های 1975 و 1976 میلادی حتی رشد 400 درصدی را به خود دید.

4 - آنچه می‌توان به‌عنوان ضعف مشترک اپوزیسیون ایران در دو رژیم پهلوی و مطلقه فقاهتی مطرح کرد، «رویکرد حرکت از بالا برای تغییر است، نه حرکت از پایین». لذا، در این رابطه است که جنبش پیشگامان مستضعفین در طول 44 سال گذشته حرکت برون‌ی خود بر این باور بوده و هست که، «بزرگ‌ترین آفت اپوزیسیون جامعه سیاسی ایران تکیه‌بر حرکت از بالا جهت تغییر می‌باشد» و باز در این رابطه بوده است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران «هرگونه حرکت از بالا جهت تغییر، محکوم به شکست می‌داند». همچنین جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 44 سال گذشته بر این باور بوده است که «بزرگ‌ترین ضعف انقلاب 57 و ضعف اپوزیسیون ایران تکیه‌بر رهبری فردی بوده است». پر واضح است که «آزادی و دموکراسی در جامعه تنها بر پایه رهبری جمعی دینامیک تکوین یافته از پایین می‌باشد.»

پایان