چرا انقلاب سیاسی ضد استبدادی 22 بهمن 57 شکست خورد؟

چرا انقلاب مشروطیت شکست خورد؟

چرا نهضت جنگل و خیابانی و کلنل پسیان شکست خورد؟

چرا نهضت مقاومت ملی دکتر محمد مصدق شکست خورد؟

چرا جنبش اجتماعی 15 خرداد 42 شکست خورد؟

 

1- ضرورت تبین مبارزات گذشته: سوره آل عمران - آیات 137 و 138 و 139 و140 و141 و142:

قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِكُمْ سُنَنٌ فَسِيرُواْ فِي الأَرْضِ فَانْظُرُواْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذَّبِينَ - هَذَا بَيَانٌ لِّلنَّاسِ وَهُدًى وَمَوْعِظَةٌ لِّلْمُتَّقِينَ - وَلاَ تَهِنُوا وَلاَ تَحْزَنُوا وَأَنتُمُ الأَعْلَوْنَ آن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ - آن يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِّثْلُهُ وَتِلْكَ الأيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ وَيَتَّخِذَ مِنكُمْ شُهَدَاء وَاللّهُ لاَ يُحِبُّ الظَّالِمِينَ - وَلِيُمَحِّصَ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ وَيَمْحَقَ الْكَافِرِينَ - أَمْ حَسِبْتُمْ آن تَدْخُلُواْ الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَعْلَمِ اللّهُ الَّذِينَ جَاهَدُواْ مِنكُمْ وَيَعْلَمَ الصَّابِرِينَ - پیش از شما راه هائی گذشتگان شما رفته اند پس تاریخ را سیر کنید تا بینید که سرانجام نهائی تکذیب کننده گان این راه به کجا رسیده است - این تبین تاریخی از راه گذشتگان چراغ راه هدایتی است برای توده ها و خود همین تبین از راه رفته گذشتگان برای متقین و پیشگامان راهنمای عمل کردن جهت رفتن در شرایط حال می باشد - اگر در تبین راه گذشتگان به شکست های متوالی بر خورد کردید در رفتن حالتان سست و مایوس نشوید چرا که سرنوشت نهائی این راه و سمت گیری این مسیر در جهت بر تری و پیروزی شما است اگر براه تان ایمان داشته باشید - اگر در این مسیر پر فراز و نشیب شما شکست خوردید بدانید که بموازات شکست شما ضربه ائی بر دشمنان این راه وارد شده است و علت اینکه تاریخ را در میان مردم بحرکت انداختیم آن بود تا توسط آن در یابید که در میان شما مومنین به این راه کدام است و گروه بر تر در آینده این تاریخ کدام می باشد زیرا خداوند توسط این راه است که بندگان مومن به این راه را پاک می کند و کافران به این راه را نابود می سازد - چنین فکر نکنید که خداوند بدون جهاد و مقاومت پی گیر تاریخی خودتان برای شما بهشت می سازد این شمائید که باید بر پایه جهاد و مقاومتتان برای خود بهشت بسازید.

خلت- ماضی مونث خلی به معنای گذشت

سنن - جمع سنت به معنای راه گذشته ( سنت های که در عمق تاریخ و جامعه انسانی جاریست که در نمود و سطح و ظاهر بصورت شکست و عزت و ذلت اجتماعی هویدا میشود این سنت های تاریخی همانی هستند که حال را به گذشته پیوند می دهند و راهنمای عمل برای رفتن حال می باشند و باید توسط پیشگام و حزب پیشگام کشف گردد تا حرکت حال آنها با آن تطبیق پیدا کند )

نظر - تامل و تبین برای شناخت واقعیت

عاقبه - از عقب به معنای سرنوشت نهائی

وهن - سستی و یاس در حرکت

حزن - وازدگی از فوت مطلوب

مس - نصیب

قرح - ضربه

نداول - فعل جمع متکلم - تداول مبتنی بر آزمایش اصلی از اصول قرآن است چه در سطح عمومی و بشری و چه در آزمایش مومنان و پایه گرفتن و خالص شدن ایمان توحیدی در بسیاری از سوره ها و آیات قرآن با تعبیرات و کلمات مختلف بلاء و ابتلاء و فتنه و امتحان و... این اصل شناخت تبین شده است

اتخاذ - از اخذ محصولی را با کوشش بدست آوردند

شهداء - جمع شاهد - نمونه - رفتن

یمحص - فعل مضارع از مصدر تمحیص به معنای تصفیه و تخلیص و تطهیر از آلودگی

محق - نابود ی

ام - حرف عطف که بعد از همزه استفهام برای مقایسه بین دو مطلب می اید

حسبتم - از حسبان اندیشه مخالف با واقع

 

آیات فوق که بعد از جنگ احد در مرحله مدنی حرکت محمد نازل شده است زمانی قابل فهم است که اولا جایگاه جنگ احد در استراتژی آزادی بخش ده ساله مدنی محمد که بعد از دوران سیزده ساله استراتژی آگاهی بخش مکی محمد آغاز گردید فهمیده شود و در ثانی جایگاه تاریخی شکست مسلمانان در جنگ احد مورد توجه قرار گیرد چراکه شکست مسلمانان در جنگ احد که تا سر حد نابودی کل اسلام پیش رفت و اگر علی نمی بود حتی خود پیامبر هم در این جنگ کشته می شد و با کشته شدن پیامبر در سال سوم هجرت و نبود علی قطعا اسلام با شکست تاریخی روبرو می گردید (آنچنانکه یک آیه بعد در آیه 144 همین سوره قرآن همین موضوع را گوشزد می کند و خطر استراتژیکی که در جنگ احد اسلام را در بر گرفت با این عبارت تبین می نماید وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ - و محمد جز فرستاده ائی از طرف خدا نمی باشد آنچنانکه قبل از او از اینگونه فرستاده هائی بوده اند - آیا اگر محمد بمیرد یا کشته شود شما به گذشته بر می گردید؟) بنابراین آیات در تبین شکست جنگ احد و راهنمای عمل شدن این شکست برای پیروزی های آینده مسلمانان که بالاخره به فتح مکه و نابودی کفار و موفقیت تاریخی استراتژی آزادی بخش مدنی محمد که در ادامه استراتژی آگاهی بخش سیزده ساله مکی محمد صورت گرفت مطرح می گردد چراکه در این آیات قرآن با شکست مسلمانان در جنگ احد اولا بصورت یک شکست نظامی بر خورد نمی کند در ثانی بصورت یک شکست قومی و قبیله ائی و حتی مذهبی و مکتبی برخورد نمی کند بلکه بصورت یک موضوع تاریخی که دارای قانونبندی مشخص تاریخی دارد برخورد می کند و تلاش می کند در کانتکس تبین علمی و تاریخی این شکست به کشف قانونبندی آن برای آینده حرکت آزادی بخش مسلمانان ایجاد راه و هدایتگری در رفتن بکند همین ضرورتی که امروز ما در تبین شکست های گذشته تاریخ مبارزاتی مردممان در یکصد ساله گذشته به آن نیاز داریم چرا که اگر در ظاهر مبارزه یکصد ساله گذشته این ملت نگاه کنیم جز شکست های پی در پی چیز دیگری نظر ما را بخود جلب نمی کند مثل شکست مشروطیت شکست جنگل یا شکست نهضت مقاومت ملی و شکست جنبش اجتماعی 15 خرداد 42 یا شکست انقلاب 22 بهمن 57 و... امری که اگر بصورت غیر تاریخی و غیر علمی و... به آن توجه گردد عاملی جز یاس و زمین گیر شدن و تن به قضا و قدر دادن نصیبی برای توده های ما حاصل نخواهد شد آنچنانکه امروز می بینیم که حاکمیت مطلقه فقاهتی با ترویج ضرب المثل هائی مثل سال به سال دریغ از پارسال یا کی بد رفته که بد تر جای آن نگیرد یا دامن خود را نگه دار که آتش نگیرد و... می کوشد امر حاکمیت غاصبانه خود را بر توده ها بصورت جبری و فقهی و مذهبی مشروعیت بخشد و توده ها را وادار به تسلیم بکند بنا بر این برای آنکه شکست های متوالی گذشته یکصد ساله مبارزه توده های ما باعث یاس و وازدگی ما از مبارزه نگردد و بالعکس ره توشه ما جهت رفتن آینده ما گردد باید به تاسی از آیات فوق بکوشیم که از شکست های گذشته بر خورد علمی و تاریخی و... بکنیم تا توسط آن امکان آنرا پیدا کنیم که از این شکست های متوالی آنچنانکه محمد از شکست احد کرد قانونبندی پیروزی را کشف کنیم در چنین صورتی است که شکست های فوق آنچنانکه آیات فوق به صراحت می گوید نه تنها برای ما یاس آور نخواهد بود بلکه بالعکس حرکت آفرین هم خواهد بود.

 

2- انقلاب گر و اصلاح گر جامعه کیست؟ کیست که در تاریخ و جامعه باید انقلاب بکند؟ شاید در کل تاریخ مبارزات خلقها تا کنون سوالی به این فربهی مطرح نشده است چراکه هر فرد یا گروه اجتماعی بموازات پاسخی که به این سوال می دهند استراتژی و بر نامه رفتن خود را ترسیم می کند در رابطه با این سوال ممکن است پاسخ های مختلفی داده شود که در اینجا به طرح چند نمونه از آنها می پردازیم:

 

الف - خدا انقلاب و اصلاح می کند: نظریه اول نظریه قوم موسی بود که معتقد بودند که خدا انقلاب و اصلاح می کند و انسان و جامعه هیچ دخالتی در تعین سرنوشت خود ندارد لذا در این رابطه بود که به موسی امر می کردند که: سوره المائده - آیه 24 - فَاذْهَبْ أَنتَ وَرَبُّكَ فَقَاتِلا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ - پس ای موسی تو خداوندت برو مبارزه کن چراکه ما بازنشسته های از مبارزه هستیم.

این نظریه که همان نظریه جبر و قضا و قدر می باشد در حرکت های تاریخی و اجتماعی برای توده ها نقشی و رسالتی قائل نیست مبنای تئوریک این نظریه بر دواصل استوار می باشد یکی بی اختیاری انسان دوم جبری بودن وجود.

 

ب - توده ها انقلاب و اصلاح می کند: نظریه دوم که بنیانگذار تئوریک آن محمد می باشد: سوره الحدید - آیه 25 - لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ - همانا فرستادیم پیامبران خود را با کتاب و میزان و بینه تا توده ها را به قیام جهت برپائی قسط وادار کنند.

این نظریه که همان نظریه و تئوری پیشگام می باشد رسالت پیشگام را آنچنانکه محمد در دوران 13 ساله حرکت مکی داشت یک رسالت خودآگاهی بخش بر پایه کتاب و میزان و بینه یا آگاهی و آزادی و برابری می داند که موضوع این حرکت خودآگاهی بخش توده ها می باشد و تا زمانیکه این توده ها بحرکت در نیایند حرکت عدالت خواهانه یا حق طلبانه یا آزادی بخش اجتماعی صورت نخواهد گرفت و هر گز پیامبران یا پیشگامان نباید چنین بپندارند که می توانند جای مردم انقلاب و اصلاح گر اجتماعی باشند.

در همین رابطه است که علامه محمد اقبال لاهوری در تفسیر آیه 11- سوره الرعد می گوید: ...إِنَّ اللّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ... - خداوند سرنوشت هیچ جامعه ائی را تغییر نمی دهد مگر اینکه خود آن جامعه سرنوشت خود را بدست خود تغییر دهند.

(خدا آن ملتی را سروری داد  /  که تقدیرش بدست خویش بنوشت

به آن ملت سر و کاری ندارد  /  که دهقانش برای دیگری کشت – اقبال)

 

علامه اقبال می گوید: علت اینکه در این آیه بجای يُغَيِّرُ ترم يُغَيِّرُواْ ( متکلم ) بکار برده شده است این است که قرآن می خواهد بگوید که تغییر جامعه چه اصلاحی و چه انقلابی باید بدست خود افراد آن جامعه انجام گیرد نه بدست مستقیم خداوند یا پیامبرانش بعبارت دیگر از نگاه علامه اقبال لاهوری تنها جامعه و توده ها انقلاب گر و اصلاح گر می باشند نه پیشگام و پیشاهنگ و پیامبران.

 

ج - پیشاهنگ انقلاب و اصلاح می کند: این نظریه که بصورت تئوریک و فراگیر از بعد از جنگ جهانی دوم در جهان و کشور ما جاری و ساری گردید همان نظریه چریک گرائی می باشد که مطابق آن معتقد بودند که چریک یک حزب است که بر طبق تئوریهای دبره در سطح جهان و در کشور ما بر طبق تئوریهای مسعود احمد زاده و پرویز پویان معتقد بودند که چریک تحت ظل سلاح و عملیات خود باید انقلاب کند و ماشین دولت را بزانو در آورد و با کسب ماشین دولت و قدرت سیاسی دست به انقلاب و اصلاح اجتماعی بزند حتما در این رابطه به این نظریه چه گوارا انقلابی و چریک بزرگ امریکای لاتین و کوبا و بلیوی آشنا هستید که خود او می گوید هنگامیکه در مطالعات تئوریک خود به این جمله مارکس رسیدم که می گوید :تاکنون فلاسفه جهان را تفسیر کرده اند اما سخن بر سر تغییر آن می باشد " کتاب را بستم و سلاح را بر دوش گرفتم و به تغییر جهان که از دل تغییر جامعه می گذرد پرداختم پارادایم کیس این تئوری و اندیشه در عرصه جهانی انقلاب کوبا می باشد که در غیاب توده ها توسط یک دسته از چریکها به رهبری فیدل کاسترو به انجام رسید اما از بعد از این انقلاب که در سال 1959 به انجام رسید تا کنون هیچگونه انقلاب دیگری در جهان مطابق این کیس و این تئوری به پیروزی نرسیده است حتی در بولیوی که این تئوری توسط خود چه گوارا هدایت می شد و در این رابطه به شهادت رسید در کشور ما از دهه چهل تا نیمه دهه پنجاه این تئوری و اندیشه در شکل سنتی و علمی آن بزرگترین سونامی ویرانگر در تئوری حرکت و جنبش کشور ما بوجود آورد که محصول نهائی این سونامی ویرانگر فراهم کردن زمینه غصب رهبری جنبش در غیاب پیشگام توسط نمایندگان نظام مطلقه فقاهتی حاکم و فقه حوزه گردید بعبارت دیگر غصب رهبری جنبش اجتماعی سال 57 توسط نظریه پردازان مطلقه فقاهتی نخستین فونکسیون ویرانگر همین سونامی چریک گرائی بود که در دهه چهل و پنجاه سکان موجودیت نیروهای پیشاهنگ این جامعه را به لرزه در آورد و تا سطح مرگ و نابودی پیشگام حتی حرکت شریعتی پیش رفت.

 

د - حزب یا ارتش خلقی انقلاب و اصلاح می کند: این نظریه که بصورت تئوریک برای اولین بار توسط لنین انقلابی بزرگ روسیه در ادامه تحول استراتژی اندیشه مارکس و انگلس مطرح گردید ( تا قبل از تئوری حزب لنین مارکسیسم که توسط مارکس و انگلس مدون شده بود بر پایه تئوری مارکس معتقد بودند که آنکه انقلاب می کند خود طبقه پرولتاریای صنعتی می باشد و در این راستا بود که تمامی مبارزات سیاسی و تشکیلاتی مارکس و انگلس در جهت سازماندهی منطقه ائی و فرامنطقه ائی مبارزات خودبخودی طبقه کارگر در کانتکس تشکیلات کشوری و بین المللی کارگری بود اما بزرگترین تحولی که لنین در اندیشه مارکس و مارکسیسم بوجود آورد اینکه حزب طبقه کارگر را جانشین طبقه کارگر کرد و بر پایه این نظریه بود که از نظر لنین حزب طبقه کارگر که رهبری مبارزات طبقه کارگر در دست دارد کار هدایتگری مبارزات کارگر ی و انجام اصلاحات و انقلابات کارگری را بعهده دارد و مطابق این تئوری لنین بود که مبارزات کارگری و پیروزی و کسب دولت سرعت پیدا کرد و همین نظریه حزب لنین بود که باعث گردید تا تئوریهای انقلاب مارکس که پیش بینی کرده بود که انقلابات پرولتری ابتدا در آلمان و سپس در انگلیس و در نهایت در روسیه تحقق پیدا می کند صورت عکس بخود بگیرد چرا که بر طبق تئوری حزب لنین شرایط ذهنی طبقه که از نظر لنین همان حزب می باشد بر شرایط عینی انقلاب که همان طبقه پرولتاریا می باشد (که از نظر مارکس نیروی اصلی انقلاب می باشد ) اولویت پیدا می کند که حاصل آن می شود که هر جا که شرایط ذهنی بیشتر آماده باشد حتی اگر شرایط عینی هم مانند روسیه چندان آماده نباشد انقلاب زودتر به انجام برسد به این ترتیب بود که انقلاب روسیه که از نظر مارکس می بایست در آخر هرم زمانی به انجام برسد در نوک پیکان هرم زمانی به انجام رسید و به این ترتیب بود که لنین آگاهی که از نظر مارکس یک مقوله جبری طبقاتی بود تبدیل به آگاهی حزبی که یک مقوله اکتسابی سیاسی می باشد کرد که مطابق آن انقلاب کننده که حزب می باشد جانشین انقلاب کننده مارکس که طبقه کارگر می باشد گردید با جایگزین کردن حزب بجای طبقه در مارکسیسم بود که لنین توانست توسط اکتسابی دانستن آگاهی طبقاتی موضوع تئوری و آموزش تئوری را وارد حزب و انقلاب بکند و بدین ترتیب بود که مبارزه تئوریک و ایدولوژیک بعنوان یک پارامتر تعیین کننده وارد اندیشه سیاسی و انقلابی گردید).

بعدا در گردونه تحول اجتماعی کشورهای مختلف دچار تحولات تئوریک گردید و در اندیشه مائو انقلابی بزرگ چین بصورت ارتش خلقی در آمد که پیروزی این نظریه در کشور روسیه و چین و الجزائر و... باعث گردید که در قرن بیستم این نظریه بصورت یک تئوری مسلط جهانی در آید که در کشور ما از بعد از شکست تئوری چریک گرائی در سال 1355( هر چند قبلا توسط نظریه پردازانی مانند شهید بیژن جزنی بصورت مقدماتی و ذهنی مطرح شده بود ) این نظریه رفته رفته جایگزین (بصورت تئوری ارتش خلقی) نظریه قبلی گردید که استراتژی فعلی سازمان مجاهدین خلق که بر پایه ارتش خلقی و شهرک اشرف عراق استوار می باشد در این راستا قابل تبین می باشد. چراکه مجاهدین خلق هم از سال 55 پس از کودتای اپورتونیستی شهرام که زمینه ساز آن همان استراتژی چریک گرائی قبلی مجاهدین خلق بود و تا سرحد نابودی مطلق این حرکت چریکی را پیش برد بصورت خاموش و خزنده دست به جایگزین کردن استراتژی ارتش خلقی بجای چریک گرائی قبلی شهری خود زدند که در بعد از انقلاب 57 در این راستا توسط تکوین میلیشیا پیش رفتند اما از آنجائیکه شرایط عینی ذهنی بعد از خرداد ماه سال 60 جامعه ما و عکس العمل جنون آمیز و فاجعه آور پلیسی - نظامی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم امکان بکارگیری و تحقق استراتژی ارتش خلقی در داخل ایران به مجاهدین نداد این امر باعث گردید که گرچه در راه پیمائی های مسلحانه مهر ماه سال 60 مجاهدین برای اخرین بار کوشیدند که جهت تحقق استراتژی ارتش خلقی پیش بروند ولی قتل عام و نسل کشی مجاهدین در این مرحله (که حتی صدای مهندس بازرگان در مجلس را هم در اعتراض به این نسل کشی مهر ماه سال 60رژیم بلند کرد) کاملا مجاهدین در استفاده از این استراتژی به بن بست کشانید لذا در این رابطه بود که مجاهدین مجبور شدن در سال 60 جهت نجات و حفظ موجودیت خود دو باره بطرف استراتژی قبلی خود که همان استراتژی چریک شهری بود برگردند ولی این استراتژی هم با ضربه موسی خیابانی در بهمن 60 و بالاخره ضربه ضابطی در اردیبهشت سال 61 عدم کارائی خود را برای بار دوم در جامعه ما به نمایش گذاشت لذا در این راستا بود که از بعد از ضربه ضابطی مجاهدین برای حفظ موجودیت خود تصمیم به خروج از کشور گرفتن که این خروج مجاهدین به معنای پایان استراتژی چریک گرائی در ایران بود که مجاهدین برای بار دوم با براه انداختن ترورها سعی به انجام آن می کردند از بعد از خروج مجاهدین از کشور مجاهدین دو باره ضمن یک بازسازی تشکیلاتی کوشیدند مطابق استراتژی انقلاب الجزائر که بر استراتژی ارتش خلق خارج از کشور تکیه داشتند تشکیلات خود را حول این استراتژی بازسازی کنند (و شریعتی هم در سالهای اولیه حضور در فرانسه سعی می کرد با همکاری مصطفی چمران و گروه امل لبنان موسی صدر همین استراتژی ارتش خلقی خارج از کشور جهت استراتژی آزادی بخش خود در ایران دنبال کند که البته بعدا در سالهای آخر اقامت فرانسه تغییر عقیده داد و استراتژی خود را از استراتژی آزادی بخش ارتش خلقی خارج کشور به استراتژی خودآگاهی بخش داخل کشور تغییر داد) لذا در این رابطه بود که مجاهدین راهی جز پناه بردن به عراق و صدام و ضد خلقی خواندن جنگ ایران و عراق برایشان باقی نماند و در ادامه این استراتژی جدید ارتش خلقی مجاهدین در عراق بود که حیات استراتژی ارتش خلقی مجاهدین با استمرار جنگ ایران و عراق گره خورد و لذا از آنجائیکه در تابستان سال 67 شمار معکوس جنگ ایران عراق و فراهم شدن شرایط برای نوشیدن جام زهر فراهم می شد مجاهدین حیات استراتژی و تشکیلاتی خود را برای حفظ ارتش خلقی خود در گرو ورود نارس و سزارین بداخل کشور دیدن که این سزارین تحمیلی با قتل عام مجاهدین در عملیات مرصاد زیر نظر صیاد شیرازی و قتل عام زندانیان در تابستان 67 به فتوای رهبری به بن بست مطلق رسید که تیر خلاص آن توسط حمله امریکا به عراق و بمباران مقر نیروهای ارتش مجاهدین و خلع سلاح مجاهدین زده شد اما مجاهدین از بعد از حمله امریکا و نابودی استراتژی ارتش خلقی بجای اینکه دست به بازسازی استراتژی خود بزنند، کوشیدند در سنگر کسب حمایت غرب و در راس آنها امریکا و حفظ شهر اشرف بعنوان نمودار این استراتژی ارتش خلقی تا حد مرگ استراتژی ارتش خلقی خود را ادامه دهند که این امر باعث گردیده تا استرتژی سازمانگرایانه حزبی در حرکت آینده خود در برابر این سونامی آسیب پذیر گردد.

چرا که مجاهدین بازگشت و تجدید نظر د ر استراتژی خلقی به معنای نفی کامل استراتژیک و ایدولوژیک خود می دانند لذا در این راستا هرگز آماده بازگشت به استراتژی تحزب گرا و سازمانگرایانه مردمی نمی باشند و این انتخاب از نظر آنها به معنای پایان حیات سیاسی و تشکیلاتی آنها می باشد چراکه آنچنانکه در سال 60 مشاهده کردیم آن زمانی که سونامی چریک گرائی یا ارتش خلقی در جامعه ما براه افتاد همه چیز را با خود برد و تمام جریانهای سازمانگرایانه حزبی را دچار بحران و رکود و انشعاب کرد آنچنانکه این موضوع در سال 60 در رابطه با جریان سلف نشر مستضعفین بخوبی مشاهده کردیم و دیدیم که بموازات غلبه استراتژی چریک گرائی و ارتش خلقی مجاهدین تمامی جریانهای سازمانگرایانه حزبی از جمله آن جریان دچار بحران و رکود و انشعاب شد و تنها جریان هائی توانستند در سال 60 از این سونامی خود را نجات دهند که مانند جریان امت پیمان و میثمی و حزب توده و... خود را به رژیم مطلقه فقاهتی فروختند.

بنابراین آن جریان های نئولیبرالیستی مدعی طرفداری شریعتی که در این فضای آرامش بعد از طوفان فکر تحلیل رکود و انشعاب سال60 سلف نشر مستضعفین می کنند و با تحلیل های آب دوغ خیاری خود می کوشند ریشه انشعاب و رکود سلف نشر مستضعفین در سال 60 در ایدولوژی آن بیند و یا در تشکیلات آن جستجو کنند و برای آینده این جریان منتظر چنین انشعابی بنشینند تا شاید از این نمد افتاده آنها هم بتوانند برای سر خود کلاهی بسازند، بدانند که:

 

اولا: بحران تشکیلاتی سال 60جریانهای تحزب گرا و سازمان گرایانه توده ائی از جمله سلف نشر مستضعفین یک بحرانی فراگیر بود و هیچ جریان مترقی نبود که بتواند دامن خود را از آن بحران نجات دهد.

در ثانی این بحران یک بحران برونی بود که از طریق استراتژی چریک گرائی مجاهدین خلق به تمامی جریانهای مترقی تحمیل گردید.

در ثالث این بحران در هر زمانی در آینده با سونامی چریک گرائی یا ارتش خلقی مجاهدین خلق احتمال ظهور مجدد آن خواهد بود و هر زمانی که این سونامی بحرکت در اید تنها آن جریان هائی می توانند از این سونامی خود را نجات دهند که خود را به جناحهای رژیم مطلقه حاکم بفروشند و راه نجات استراتژی اقدام عملی سازمانگرایانه نه پناه بردن به اندیشه های لیبرال گرایانه سروش و بازرگان و وارد کردن استفراق آنها به اندیشه شریعتی می باشد یا سر بر آستانه اندیشه اپورتونیستی محمد خاتمی سائیدن است بلکه بالعکس برای استقرار اندیشه تحزب گرایانه و سازمانگرایانه شریعتی تنها در لوای یک مبارزه تئوریک بموازات مرزبندی با اندیشه تهوع آور لیبرالیستی سروش و بازرگان و بموازات مرزبندی عینی و ذهنی با اندیشه مطلقه فقاهتی حاکم و جریانهای و جناحهای فرصت طلب و قدرت طلب حاشیه ائی این نظام از محمد خاتمی تا و... و مبارزه تئوریک فراگیر با تئوری چریک گرائی و ارتش خلقی جهانی بصورت اعم و با تئوری چریک گرائی و ارتش خلقی مجاهدین خلق بطور اخص می توانیم این اندیشه را شکست تئوریک بدهیم همان مبارزه ائی که در جامعه ما تاکنون بجز نشر مستضعفین هیچ جریانی از سر نگرفته است و همه این جریانهای لیبرالیستی در داخل به این خیال اند که می توانند در سونامی چریک گرائی مجاهدین بجز پناه بردن به حاکمیت مطلقه فقاهتی راهی برای حیات خود پیدا کنند بنا بر این آنهائی که با ذهنیت های رفرمیستی و لیبرالیستی خود نشر مستضعفین را از انشعاب گذشته و آینده می ترسانند بدانند که خیس شدن نشر مستضعفین در گذشته و حال بخاطر حضور در سونامی های مبارزه است و اگر نه آن عافیت طلبان که در زمان سونامی بعنوان تئوریسین های رژیم مطلقه فقاهتی رژیم را آموزش نظری و عملی می دهند در عرصه این سونامی هم نه دچار رکود میشوند نه دچار انشعاب و نه ...

 

3- چرا تمامی جنبش های اجتماعی و طبقاتی و سیاسی و دموکراتیک نهضت های استقلال طلبانه ملی و منطقه ائی و انقلابات سیاسی و فرهنگی یکصد ساله گذشته ایران با شکست روبرو گردیده است؟

براستی آیا تا زمانیکه ما برای این سوال فربه یک پاسخ علمی پیدا نکنیم شکست آینده تمامی جنبش ها و نهضتها و انقلابات این مرز بوم امری حتمی خواهد بود؟

آیا وقت آن نرسیده که تمامی نظریه پردازان و تئوریسین های و اندیشمندان این مرز بوم مهمترین و فوری ترین مسئولیت خود را در این زمان حول پاسخ گوئی به این سوال فربه بگذارند؟

اگر واقعاً تمامی جنبش ها و نهضت ها و انقلابات و... یکصد ساله این مرز و بوم به شکست بر خورد کرده است پس یک ضعف ریشه ائی در حرکت تاریخی این مردم وجود دارد که با اینهمه بهاء و هزینه ائی که در طول این یکصد سال مردم ما داده اند (بطوریکه اگر بگوئیم بهای پرداختی این مردم از بهای پرداختی تمامی ملتها حتی ملت ویتنام و... بیشتر بوده سخنی به گزاف نگفته ایم ) آخر بقول مائو انقلاب بورژوا دموکراتیک ایران بعد از انقلاب کبیر فرانسه که در سال 1907اتفاق افتاد سرلوحه تمامی انقلابات بورژوا دموکراتیک جهان بوده است.

چرا انقلاب بورژوا دموکراتیک مشروطیت ما حتی نتوانست حق رای دادن زنان ما که بیش از نیمی از جمعیت ما را تشکیل می دانند تامین کند؟

چرا در قانون اساسی این انقلاب زن ایرانی یک شهروند درجه دوم می باشد که نه حق انتخاب شدن دارد و نه حق انتخاب کردن؟

چرا سرنوشت انقلاب بورژوا دموکراتیک مشروطیت در سفارت خانه های روس و انگلیس مشخص می شد؟

چرا محمد حسین نائینی صاحب کتاب تنبیه امه و تنزیه المله که می کوشد توسط این کتاب انقلاب بورژوا دموکراتیک مشروطیت ما را توجیه فقهی بکند دستور به دجله ریختن این کتاب می دهد؟

چرا بجای بارور کردن تئوری انقلاب مشروطیت مشکل انقلاب مشروطیت فقهی کردن آن بود آنچنانکه این نظریه امروز توسط افرادی مانند محسن کدیور در رابطه با رژیم مطلقه فقاهتی دنبال می شود؟

چرا بزرگترین دستاورد تئوریک انقلاب 22 بهمن 57 غول ولایت فقیه حسینعلی منتظری که بعدا توسط حسن حببیی این تئوری فقهی سیاسی گردید؟

چرا شعار حوزه های فقاهتی ما که از کام شیخ فضل الله نوری در می آمد در عرصه انقلاب مشروطیت این بود که "منحوس ترین کلمات، کلمه آزادی است"؟

آن بورژوازی که بتواند در عرصه عینی و ذهنی بصورت یک طبقه انقلابی یا مترقی انقلاب مشروطیت را ساپورت عینی و ذهنی کند، کجا بودند؟

چرا در مجلس اول قدرت مجلس دست آخوندها و زمیندار ها بود؟

چرا انقلاب فرهنگی یا رنسانس فکری که از زمان قائم مقام فراهانی و امیر کبیر و... از سر گرفته شد در عرصه انقلاب مشروطیت به شکست گرفتار شد؟

چرا حیدر عمواوغلی و دار دسته اش که مدعی طرفداران نهضت سوسیالیستی مشروطیت بودند به ترور و حرکت چریکی روی آوردند؟

چرا حرکت تحزب گرائی و سازمانگرایانه بورژوازی در انقلاب مشروطیت نتوانست در جامعه ما اعتلا بیابد؟

چرا بورژوازی تولیدی و ملی و صنعتی ایران پیش از انقلاب مشروطیت توسط بورژوازی کلاسیک بازار و در بار شاه نابود شد؟

چرا حوزه فقه ائی نجف باید هدایتگر انقلاب بورژوا دمکراتیک مشروطیت ما باشد؟

چرا در انقلاب مشروطیت دوم بازهم بجای رهبری بورژوازی تولیدی این سردار اسعد بختیاری است که با ایل و طایفه اش باید پرچم انقلاب را بلند بکند؟

چرا جریان نجات بخش مشروطیت کوچک خان و خیابانی و کلنل پسیان و... در ورطه منطقه گرائی نابود شد؟

چرا پرچم کشور گرائی که می بایست در دست کوچک خان و خیابانی و.. باشد رضا خان این مزدور و دست نشانده انگلیس بلند کرد؟

چرا در جریان کودتای نهضت مقاومت ملی مصدق حوزه های فقهی ما بیش از دربار و امپریالیسم امریکا و انگلیس در انتظار سرنگونی مصدق بودند و کودتای مصدق را امداد های غیبی خداوند و امام زمان می دانستند؟

چرا میزان فحش هائی که حزب توده مدعی نهضت سوسیالیسم علمی در طول سالهای 30 تا 32 به مصدق داد صد بار بیش از مجموع فحش هائی بود که به امپریالیسم و فاشیسم داده بود؟

چرا نیکسون پس از کودتای 28 مرداد پس از ورود به ایران نخستین پیام سپاسگزاری خود را تقدیم کاشانی کرد؟

چرا از انقلاب مشروطیت ما رضاخان بیسواد قلدر زائیده شد و از نهضت مقاومت ملی مصدق شعبان بی مخ و طیب و رمضان یخی و زاهدی و اشرف و...؟

چرا جنبش 15 خرداد 42 با شعار زن ستیزانه حوزه فقاهتی آغاز گردید وبا رهبری و اعدام طیب و حاج اسماعیل رضائی و حاجی مهدی عراقی پایان یافت؟

چرا گلوله فدائیان اسلام سینه دکتر حسین فاطمی را شکافت؟

چرا تا رهبری جنبش های اجتماعی ما در طول یکصد سال گذشته همینکه می خواسته اند از حوزه های فقهی جدا شوند و بدست روشنفکران ملی و یا مذهبی و یا تحصیل کرده از قبل از مشروطیت گرفته تا مصدق و از مصدق تا ارشاد شریعتی و... بیافتد قبل از اینکه این جریانها توسط رژیم نابود گردد بوسیله حوزه های فقهی نابود گردیده است؟

چرا رژیم مطلقه فقاهتی پس از 60 سال هنوز از نام مصدق به وحشت می افتد؟

چرا رژیم مطلقه فقاهتی و حوزه های فقهی ما هنوز از نام شریعتی بر خود می لرزند؟

چرا شعار میرزا حسن شیرازی سر سلسله جنبان قدرت سیاسی روحانیت عیارت بود از: اذا رایتم الملوک علی ابواب فقها فقول نعم الفقها و نعم الملوک و اذا رایتم فقها علی ابواب الملوک فقولولست الفقها و لست الملوک؟

چرا در جریان انقلاب 57 همینکه در 16شهریور 57 با اعلام یحیی نوری روحانیت خود را از جنبش اجتماعی 57 کنار کشید با سرکوب قهر آمیز میدان ژاله در 16 شهریور 57 در 17 شهریور 57 با ورود طبقه کارگر ایران برهبری کارگران صنعت نفت طبقه کار خلاء روحانیت را پر کرد و با ظهور طبقه کارگر کار استبداد یکپارچه شد؟

چرا در این زمان عزت سحابی بزرگترین عیب شریعتی را جایگزین کردن روشنفکر بجای روحانیت می داند؟

چه شد که در عرض سه روز در جریان انقلاب 57 دو باره عکس روحانیت غائب در انقلاب در ماه رفت و توده های ما هلهله کنان در پشت بام ها به تماشای عکس در ماه نشسته روحانیت نشستند؟

چه شد که در میان تمامی اسناد بجا مانده از ساواک شاه فقط اسناد ساواکی بودن شریعتی در آمد و از تمامی اسناد بجا مانده از سفارت امریکا اسناد جاسوس بودن بنی صدر و... در آمد؟

راستی انقلاب فرهنگی بهار 59 جز برای برون کردن روشنفکر و قتل و عام آنها و شستشوی ذهنی دانشجویان جهت پذیرش هژمونی فقهی حوزه چه حاصلی داشت؟

چرا رهبری مطلقه فقاهتی در سال 65 حتی حزب وابسته جمهوری اسلامی و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که هر دو دست ساخت خود رهبری مطلقه فقاهتی بود منحل کرد؟

چرا رهبری مطلقه فقاهتی در سال 65 پس از منحل کردن حتی حزب های دست ساز خود از تشکیلات حوزه در کادر دو گروه روحانیت و روحانیون شروع به حزب سازی روحانی و فقهی کرد؟

چرا رژیم مطلقه فقاهتی با اینهمه طمطراق و ساق و سمی که دارد پس از سی سال حکومت هنوز وحشت دارد که زندان سیاسی را تعریف کند و حداقل حقوق زندان سیاسی در حد حیوانات برای آنها قائل شود؟

چرا رژیم مطلقه فقاهتی هنوز پس از سی سال حکومت مطلقه از به رسمیت شناختن حداقل مجوز تشکیلاتی نه سیاسی بلکه صنفی برای دانشجویان و کارگران و... بر خود می لرزد و کوچکترین حرکت حداقل تشکیلاتی حتی در حد صنفی با تمام قوا و سر نیزه نابود می کند؟

چرا رژیم مطلقه فقاهتی تا احساس می کند که جریانهای روشنفکری و کارگری و... در فکر تشکیلات و سازماندهی هستند دست به نسل کشی سال 67 می زند و حتی مانند تابستان سال 60 جنین های آنها را در رحم مادرشان نابود می کند؟

چرا قیام عاشورای سال 88 که تحت رهبری روشنفکران جامعه بود ( نه روحانیت تصفیه شده ) توانست تا اینقدر سکان رژیم مطلقه فقاهتی را به لرزه در آورد؟

در کهریزک چه کسانی شکنجه می شدند و چه کسانی قتل عام شدند؟

اعتراف گیریهای سال 88 در چه راستائی صورت گرفت؟

چرا تمامی نهادهای فرهنگی و سیاسی و مذهبی و اجتماعی و کارگری و دانشجوئی و اقتصادی و... دولتی شده اند؟

چرا رژیم مطلقه فقاهتی بیش از هر چیز از سنت و تحجّر و... دفاع می کند؟

چرا رژیم مطلقه فقاهتی شعار نفی علوم انسانی دانشگاهها سر می دهد؟

و هزاران چرا های دیگر.

 

تا زمانیکه برای این چرا ها نتوانیم یک پاسخ قانع کننده ائی پیدا کنیم، نمی توانیم به سوال فوق که علل شکست انقلابات و نهضت ها و... در طول یکصد سال گذشته ایران می باشد پاسخ دهیم ولی آنچه که می توان بعنوان یک پاسخ قانع کننده تمامی سوالهای فوق مطرح کرد اینکه تمامی این دسیسه ها و توطئه ها و برای آن است که پیشگامان و نیروهای مردمی و تشکیلات اجتماعی و سیاسی آلترناتیو حوزه نتواند رهبری این مردم در غیاب حوزه های فقاهتی بدست گیرند و هر حرکتی و جریانی و حزبی که از پائین بخواهد به سمت بالا جوشش کند با تمامی قدرت از طرف رژیم مطلقه فقاهتی نابود می گردد و تا زمانیکه این جریانهای آلترناتیو اجتماعی در کادر تشکیلات حزبی جهت هدایت حرکت اجتماعی مردم در یک موضع آلترناتیوی حوزه های فقهی نتوانند وارد عمل بشوند هر جریان سیاسی در این جامعه محتوم بشکست خواهد بود روحانیت حوزه دیگر در هیچ فرم و شکلی از آن دیگر قدرت رهبری جنبش این مردم را ندارد وقت آن رسیده که توده های ما اقدام به این مرزبندی بکند و این نکته را بخوبی بداند که اگر صد تا انقلاب دیگر هم بکند تا زمانیکه روحانیت به هر شکل و صورتی رهبری حرکت او را در دست بگیرد جنبش او محتوم به شکست خواهد بود البته در اینجا مقصود ما از روحانیت لباس نیست بلکه اندیشه و فرهنگ و تیپ لوژی است لذا تمامی افراد مکلا مقهور این اندیشه جزو این دسته قرار می گیرند و تا زمانیکه جنبش های مردمی تحت رهبری تشکیلات مردمی منهای حوزه بحرکت در نیاید هیچگونه امیدی به پیروزی آنها نمی باشد.

 

والسلام