«مهر» نماد زمانی جشن مدرسه و دانشگاه بر همه دانش‌آموزان و دانشجویان ایران مبارک باد

چگونه «جنبش دانشجوئی ایران» می‌تواند در این شرایط «وزن خودش» را در عرصه «دموکراتیک کردن جامعه ایران» افزایش دهد؟ - قسمت دوم

 

بدون تردید پاسخ ما به این سؤال منفی خواهد بود. باری، بدین ترتیب است که در فضای موجود جامعه امروز ایران و در خلاء آلترناتیو برون از نظام و در آشفته بازار تلاش اپوزیسیون خارج‌نشین جهت کسب قدرت سیاسی از طریق استراتژی «رژیم چنج» و «رژیم رام» امپریالیستی و در خلاء جامعه مدنی نهادینه شده جنبشی تکوین یافته از پائین و در غیبت جنبش‌های نهادینه شده خودجوش و خودسازمان‌گر و خودرهبر دینامیک در جامعه ایران و در شرایطی که جنبش مطالباتی جنبش‌های پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران، از جنبش کارگری تا جنبش مزدبگیران و بازنشستگان و معلمان و پرستاران و غیره مراحل اولیه صنفی – کارگاهی خود را (با طرح شعارهای اولیه افزایش دستمزد و پرداخت حقوق معوقه و لغو قراردادهای کار موقت و کار مشخص و غیره) طی می‌کنند و در شرایطی که خندق عمیق بین دو جبهه دموکراسی‌خواهانه و برابری‌طلبانه اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران ایجاد شده است و در شرایطی که توازن قوا در عرصه میدانی به سود رژیم مطلقه فقاهتی می‌باشد و دستگاه‌های چند لایه سرکوب‌گر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم توان سرکوب جنبش‌های اجتماعی و سیاسی و مدنی و صنفی داخل کشور را دارند و در شرایطی که هیچگونه تشکیلات فراگیر مستقل سراسری گروه‌های مختلف اجتماعی در جامعه بزرگ ایران وجود ندارد و در زمانیکه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم حاضر به هیچگونه عقب‌نشینی در برابر خواسته‌های دموکراتیک جامعه بزرگ ایران نمی‌باشد و در شرایطی که در آشفته بازار ابر بحران اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و زیست محیطی حاکم بر جامعه امروز ایران که باعث گردیده است تا در عرض سه ماه گذشته بیش از 50% ارزش پول ملی کشور کاهش پیدا کند و به موازات آن قدرت خرید کارگران و زحمتکشان و مزدبگیران جامعه بزرگ ایران کاهش پیدا کند و خط فقر در جامعه امروز ایران به بیش از 5 میلیون تومان برسد و طبق گفته عباس آخوندی بیش از 23% از 75% جمعیت شهری امروز ایران حاشیه‌نشین شهری بشوند و دلار به مرز 15 هزار تومان و سکه به مرز پنج میلیون تومان و پراید به مرز 40 میلیون تومان برسد و بیش از 47 میلیون نفر از مردم ایران زیر خط فقر قرار بگیرند و حداقل حقوق مصوبه سال 97 شورای عالی کار به یک پنجم خط فقر برسد و فساد چند لایه‌ای ساختار و سیستمی درون نظام مطلقه فقاهتی حاکم به اوج رشد خود برسد و شرایط برای ظهور هیولای پوپولیسم غارت‌گر و ستیزه‌گر دولت نهم و دهم فراهم بشود و در شرایطی که در غیبت جنبش فراگیر مستقل کارگری دیوار چین بین جنبش‌های اعتراضی و مطالباتی و آکسیونی با جنبش‌های فراگیر اعتصابی ایجاد شده است و در شرایطی که به قول عباس آخوندی جامعه بزرگ ایران در مرز زوال اجتماعی قرار گرفته است و در زمانی که هویت ایرانی در مرز فروپاشی می‌باشد و در زمانی که جریان‌های سیاسی تابع استراتژی «رژیم چنج» (مثلث شوم ترامپ – نتانیاهو – بن سلمان) جهت کسب قدرت در ایران راه افغانستان و عراق و سوریه و لیبی دنبال می‌کنند و در مسیر تجزیه ایران پیش می‌روند، بدون تردید جنبش 5/4 میلیون نفری دانشجوئی ایران می‌تواند، تنها سوپاپ اطمینانی در این شرایط برای نجات جامعه ایران بشود (در صورتی که جنبش دانشجوئی ایران با آسیب‌شناسی همه جانبه حرکت 40 سال گذشته خود و با بازشناسی و بازسازی و بازتولید حرکت خود به صورت جریان خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و دینامیک امروز بتوانند ظاهر بشوند) چراکه جنبش 5/4 میلیون نفری دانشجوئی ایران به علت خواستگاه طبقاتی‌اش در شهر و روستاهای امروز ایران، دارای آنچنان پتانسیل اجتماعی می‌باشند که می‌توانند بین دو جبهه «نان و آزادی اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران» پیوند ایجاد نمایند.

همچنین جنبش 5/4 میلیون نفری دانشجوئی ایران از آنچنان موقعیتی برخوردار می‌باشند که در این شرایط می‌توانند با حضور فراگیر در خیزش‌های خودجوش جامعه ایران علاوه بر پر کردن خلاء سازماندهی و خلأ هژمونی شرایط برای تداوم این خیزش‌های خودجوش و شرایط برای پیوند جنبش‌های مطالباتی امروز جامعه ایران با این خیزش‌ها و شرایط برای پیوند جنبش اعتراضی و آکسیونی با جنبش اعتصابی فراهم کنند.

باری، بدین ترتیب است که در پاسخ به سؤال فوق (اینکه جنبش دانشجوئی چگونه می‌تواند در شرایط پیچیده امروز جامعه ایران وزن خودش را در عرصه دموکراتیک کردن جامعه ایران بالا ببرد؟) باید بگوئیم که در پله اول جنبش دانشجوئی ایران باید جایگاه خودش را در جامعه امروز ایران تعریف نماید. طبیعی است که جنبش دانشجوئی ایران برای تعریف خودش در این شرایط نخست باید هویت مستقل خودش به عنوان جنبش دانشجوئی در جامعه ایران تعریف کند، چراکه تجربه 77 ساله عمر جنبش دانشجوئی ایران نشان داده است که در هر زمان و فرایندی که جنبش دانشجوئی ایران توانسته است هویت مستقل خودش را در جامعه ایران نسبت به حاکمیت و جریان‌های جنبش سیاسی ایران تعریف نماید، در آن دوران جنبش دانشجوئی ایران توانسته است رسالت دموکراتیک خودش را به انجام برساند و به موازات آن «وزن خودش را در دموکراتیک کردن جامعه ایران بالا ببرد»؛ و برعکس در فرایندهائی که جنبش دانشجوئی ایران نتوانسته است هویت مستقل خودش را نسبت به حاکمیت یا جریان‌های جنبش سیاسی ایران در خارج و داخل کشور حفظ نماید نه تنها جنبش دانشجوئی نتوانسته است وزن خود را در دموکراتیک کردن جامعه ایران بالا ببرد، برعکس تأثیر منفی هم در دموکراتیک کردن جامعه ایران داشته است.

برای مثال در فرایند پسا انقلاب 57 به علت اینکه در 37 سال (از شهریور 20 تا بهمن 57) شرایط خفقان دوران رژیم توتالیتر و کودتائی پهلوی، جنبش دانشجوئی ایران نتوانسته بود توسط تجربه دموکراتیک، حرکت خودش را در سطح دانشگاه‌های ایران نهادینه نماید (زیرا برای نهادینه کردن دموکراتیک هر حرکتی نیازمند به فعالیت علنی در دموکراسی اجتماعی است و قطعاً و جزما امکان نهادینه کردن دموکراتیک جنبش‌ها در فضای خفقان و سرکوب وجود ندارد) لذا به همین دلیل جنبش دانشجوئی ایران در فرایند پسا کودتای 28 مرداد و در دو دهه 40 و 50 تحت تأثیر رویکرد چریک‌گرائی و حرکت‌های قهرآمیز در چارچوب استراتژی‌های وارداتی قرار گرفت. در نتیجه همین حفره و خلاء در جنبش دانشجوئی باعث گردید تا این جنبش در فرایند پسا انقلاب ضد استبدادی بهمن ماه 57 نتواند در چارچوب هویت مستقل خودش نهادینه بشود؛ و البته خروجی نهائی این آفت و آسیب برای جنبش دانشجوئی ایران آن شد که جنبش دانشجوئی ایران در فرایند پسا انقلاب 57 به صورت جگر زولیخای هزار تکه درآید که بخشی از آن هم دنباله‌رو حاکمیت و جناح‌های درونی قدرت رفتند؛ و بخش‌های دیگر به صورت آپاندیس و زائده‌های جریان‌های سیاسی (سه مؤلفه‌ای تحزب‌گرایانه لنینیستی و چریک‌گرائی رژی دبره‌ای و ارتش خلقی مائوئیستی) از مذهبیون تا ملیون و تا جریان‌های هزار تکه مارکسیستی درآمدند؛ که نخستین فونکسیون این وضعیت جنبش دانشجوئی ایران در مرحله پسا انقلاب 57 این بود که نه تنها هویت مستقل جنبش دانشجوئی ایران دود شد و به هوا رفت و نه تنها هزار تکه شدن جنبش دانشجوئی باعث گردید که این جنبش موجودیت کلی نهادینه شده خود را از دست بدهد و نه تنها هزار تکه شدن جنبش دانشجوئی باعث گردید تا وزن این جنبش، جهت دموکراتیک کردن جامعه ایران و مبارزه با نهادینه شدن رژیم مطلقه فقاهتی (در فرایند پسا انقلاب 57) به صفر برسد، بلکه مهمتر از همه اینها اینکه این هزار تکه شدن جنبش دانشجوئی ایران در فرایند پسا انقلاب 57 باعث گردید تا دانشجو به جنگ دانشجو بیاید و دانشجو به جان دانشجو بیافتد.

البته میوه‌چین این شجره خبیثه جنگ دانشجو به دست دانشجو، خود رژیم مطلقه فقاهتی بود که توسط دو پروژه اشغال سفارت آمریکا در 13 آبان 58 و کودتای فرهنگی بهار 59 رژیم مطلقه فقاهتی توانست با گل‌آلود کردن فضای جامعه ایران، پروژه جنگ دانشجو با دانشجو را در راستای نهادینه کردن قدرت دسپاتیزم خود به کار گیرد و توسط این پروژه بود که نه تنها رژیم مطلقه فقاهتی توانست از این نمد افتاده برای خود کلاهی ببافد و به تصفیه جناح لیبرال حاکمیت تحت هژمونی مهندس مهدی بازرگان دست پیدا کند و نه تنها توسط این پروژه جنگ درونی دانشجویان، رژیم مطلقه فقاهتی حاکم توانست دانشگاه‌های کشور را از بهار 59 به تعطیلی بکشاند و فرهنگ و رویکرد ارتجاعی اسلام فقاهتی دگماتیستی حوزه‌های فقهی را (تحت عنوان اسلامی کردن دانشگاه‌ها) در دانشگاه‌های ایران نهادینه کند و توسط نهادینه کردن حضور روحانیت در دانشگاه‌های ایران (تحت عنوان نهادهای رهبری و یا نماینده ولایت فقیه و یا نماینده امام و غیره) و حضور نیروهای چند لایه‌ای سرکوب‌گر امنیتی، پروژه پادگانی کردن دانشگاه‌های ایران را به انجام برسانند و با تصفیه بیش از 50% اساتید دانشگاه‌ها و بیش از 70% دانشجویان، صورت حساب جنبش دانشجوئی ایران را در دانشگاه‌های ایران پاک کنند و شرایط برای به رکود کشانیدن جنبش دانشجوئی ایران در دانشگاه‌ها برای مدت دو دهه (از بهار 59 تا تیرماه 78) آماده سازند، مهم‌تر از همه اینها اینکه رژیم مطلقه فقاهتی در فرایند پسا کودتای بهار 59 فرهنگی (پس از بازگشائی دانشگاه‌ها توسط پروژه بازتولید جنگ دانشجو با دانشجو از کانال سهمیه بندی نهادها و حاکمیت رانت و گزینش چند لایه‌ای امنیتی دانشجویان) توانست به خیال خام خود هویت مستقل جنبش دانشجوئی ایران را برای همیشه عقیم و سترون بکنند.

البته هر چند (با ظهور قیام 18 تیرماه 78 جنبش دانشجوئی) رژیم مطلقه فقاهتی نتوانست برای همیشه هویت مستقل جنبش دانشجوئی ایران را به چالش بکشد، اما برای دو دهه (از بهار 59 تا تیرماه 78) توانست تقریباً رکود مطلق بر جنبش دانشجوئی ایران تزریق و تحمیل نماید. فراموش نکنیم که قیام 18 تیرماه 78 جنبش دانشجوئی سرفصلی نوئی در عمر 77 ساله این جنبش بود ه است، چراکه توسط این قیام بود که از خاکستر سرد 20 ساله جنبش دانشجوئی، ققنوس این جنبش توانست دوباره به پرواز درآید؛ و در روز 18 تیرماه 78 اعلام کند که «من هستم» و به همین دلیل بود که رژیم مطلقه فقاهتی در برابر این قیام احساس خطر استراتژیک کرد؛ و تمامی جناح‌های درونی حکومت در نفی و سرکوب این قیام با هم همدست و هم داستان شدند و در طول دو دهه‌ای که از آن قیام باشکوه می‌گذرد تمامی جناح‌های درونی حاکمیت مطلقه فقاهتی تلاش می‌کنند تا این روز در تاریخ جنبش دانشجوئی ایران نهادینه نشود و به عنوان «روز دانشجو» مطرح نشود، تکیه رژیم مطلقه فقاهتی بر روز 16 آذر به عنوان روز دانشجو نه در جهت احترام و تجلیل از شهدای 16 آذر 32 می‌باشد، بلکه تنها در راستای به محاق کشانیدن 18 تیرماه 78 قیام دانشجویان ایران است که باعث گردید تا تمام رشته‌های 20 ساله (از بهار 59 تا تیرماه 78) رژیم مطلقه فقاهتی پنبه بشود.

باری، در دو دهه بین بهار 59 تا تیرماه 78 به صورت مطلق هویت مستقل دانشجوئی در سطح دانشگاه‌های ایران از طرف رژیم مطلقه فقاهتی نفی شده بود و دانشجویان دانشگاه‌های ایران حداکثر با حضور در تشکیلات زرد حکومتی و نفوذ در شکاف جناح‌های درونی حکومت، به عنوان عمله آماتور این جناح‌ها درآمده بودند. لذا به این دلیل بود که در طول این دو دهه (ماقبل قیام 18 تیرماه 78) کوچک‌ترین حرکت مستقل دموکراتیک از دانشجویان و دانشگاه‌های ایران مشاهده نشد و اصلاً جنبش دانشجوئی موجودیت و هویتی نداشت هر جا که رژیم مطلقه فقاهتی در راستای حل تضادهای برونی و درونی خود احساس می‌کرد که نیاز به استفاده از این گروه اجتماعی جامعه ایران دارد، به سراغ آنها می‌رفت و به عنوان یک اهرم فشار جهت نهادینه کردن حاکمیت خود بر جامعه استبدادزده و فقه‌زده ایران استفاده می‌کرد. لذا حتی آبشخور اولیه تکوین قیام 18 تیرماه 78 جنبش دانشجوئی ایران هم در عرصه همین تضادهای جناح‌های درون حکومتی شکل گرفت.

یادمان باشد که اعتراض اولیه جنبش دانشجوئی ایران در کوی دانشگاه تهران در تیرماه 78 به علت تعطیل کردن روزنامه سلام ارگان سیاسی جناح روحانیون به دست جناح تمامیت‌خواه راست رژیم مطلقه فقاهتی بود؛ و البته پس از حمله مغولی نیروی‌های سرکوب‌گر چند لایه‌ای رژیم مطلقه فقاهتی تحت مدیریت قالیباف فرمانده وقت نیروهای انتظامی و شیخ حسن روحانی مسئول شورای امنیت رژیم مطلقه فقاهتی و سکوت و همراهی جناح به اصطلاح اصلاح‌طلبان رژیم مطلقه فقاهتی تحت مدیریت سیدمحمد خاتمی رئیس جمهور وقت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم به یکباره جنبش دانشجوئی ایران پس از دو دهه به خود آمد.

بدین ترتیب بود که روز 18 تیرماه 78 روز بازتولید و تولد دوباره جنبش دانشجوئی پس از 20 سال حاکمیت رژیم مطلقه فقاهتی بود. بطوریکه در این رابطه اگر داوری کنیم که جنبش دانشجوئی در دوران رژیم مطلقه فقاهتی از بعد از کودتای فرهنگی بهار 59 در 18 تیرماه 78 بود که استارت اولیه حضور خود در صحنه سیاسی جامعه بزرگ ایران به صورت مستقل زد، قضاوت دور از ذهنی نکرده‌ایم، به هر دلیل و به هر علتی که باعث گردید تا قیام 18 تیرماه 78 جنبش دانشجوئی شکل بگیرد، فرایند پسا تکوین این قیام که با حمله مغولی نیروهای چند لایه‌ای سرکوب‌گر رژیم مطلقه فقاهتی (تحت مدیریت قالیباف فرمانده وقت نیروهای انتظامی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم و شیخ حسن روحانی کهنه کارترین مهره امنیتی و مسئول شورای امنیت ملی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم صورت گرفت) با فرایند اعتلای این قیام تفاوت جوهری داشت؛ که البته سنتز این تفاوت جوهری بین تکوین و اعتلای آن قیام بسترساز تولد و ظهور جنبش دانشجوئی ایران از بعد کودتای فرهنگی 59 رژیم مطلقه فقاهتی پس از نزدیک به 20 سال با هویت مستقل شد.

ادامه دارد

 

  • آگاهی
  • آزادی
  • برابری