«جنبش زنان ایران» در مسیر «جنبش نافرمانی مدنی» یا «جنبش مقاومت منفی»؟ - قسمت ششم

 

در پاسخ به این سؤال است که می‌توانیم به «جنبش نافرمانی مدنی» و «جنبش مقاومت منفی» در عرصه اعتلای جنبش زنان ایران تکیه نمائیم، چراکه آنچنانکه فوقا هم مطرح کردیم، لازمه اعتلای جنبش نافرمانی مدنی در هر جامعه‌ای وجود سرکوب مدنی در آن جامعه می‌باشد و این واقعیتی است که در 39 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در جامعه ایران شاهد آن بوده‌ایم، چرا که در 39 سال گذشته و در فرایند پساانقلاب ضد استبدادی 57 مردم ایران به موازات تثبیت حاکمیت روحانیت فقاهتی حوزه فقهی بر جامعه ایران و به موازات استحاله نظریه «ولایت فقیه» خمینی به قانون اساسی و نظام سیاسی کشور، گفتمان فقاهتی به عنوان گفتمان مسلط سیاسی و اقتصادی و مدیریتی حاکمین بر سرنوشت مردم ایران درآمد.

لذا از آن مرحله بود که در برابر قرائت سه گانه اسلام، گفتمان مسلط یا گفتمان اول در مرحله پساانقلاب ضد استبدادی 57 گفتمان فقاهتی شد که این گفتمان به عنوان آلترناتیو گفتمان عدالتی از اسلام به موازات سیطره نظریه «ولایت فقیه» خمینی بر سیاست و اقتصاد و مدیریت جامعه ایران حاکمیت مطلق خود را بر تمامی ارکان‌های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و حقوقی و قضائی جامعه ایران تحمیل و تثبیت کرد. در نتیجه به موازات همین تحمیل گفتمان فقاهتی بود که «نخستین قتیل هیولای اسلام فقاهتی، زن ایرانی بود»، چراکه در هیولای گفتمان فقاهتی بدل شده به نظام سیاسی، نظام مدیریتی، نظام حقوقی و قضائی و نظام اقتصادی جامعه ایران، مبانی اساسی‌اش بر آپارتاید جنسیتی و آپارتاید روحانیت و آپارتاید فرقه‌ای یا مذهبی استوار بود؛ که در میان مبانی سه گانه آپارتاید فوق اسلام فقاهتی حاکم، عمود خیمه اسلام فقاهتی بر آپارتاید جنسیتی استوار می‌باشد؛ که البته به موازات تثبیت رژیم مطلقه فقاهتی در فرایند پساانقلاب ضد استبدادی 57 مردم ایران و به موازات فقاهتی شدن نظام سیاسی و نظام مدیریتی و نظام اقتصادی و نظام حقوقی جامعه ایران «آپارتاید جنسیتی به عنوان عمود خیمه اسلام فقاهتی در تمامی مبانی معماری اسلام فقاهتی در 39 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم جاری و ساری گردید؛ که همین امر باعث گردید تا آپارتاید جنسیتی اسلام فقاهتی در عرصه ستم اجتماعی، ستم مدنی، ستم سیاسی، ستم حقوقی، ستم طبقاتی و ستم اقتصادی بر زنان ایران تحمیل بشود

در نتیجه همین تحمیل ستم‌های مختلف بر زنان ایران توسط اسلام فقاهتی گفتمان حکومتی شده بود که به یکباره در فرایند پساانقلاب ضد استبدادی 57 مردم ایران که زن ایرانی نقشی محوری در جنبش ضد استبدادی سال‌های 56 و 57 بر علیه رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی داشت تا چشم خود را باز کرد به یکباره احساس کرد که در زیر بهمن و سونامی ستم‌های مختلفی از طرف حاکمیت مطلقه فقاهتی قرار گرفته است و رژیم مطلقه فقاهتی و اسلام فقاهتی حاکم، تمام بود و نبود سیاسی و اجتماعی و حقوقی و طبقاتی و حتی فردی او را به چالش کشیده‌اند؛ و علاوه بر اینکه او را به عنوان شهروند درجه دوم کرده‌اند و ارزش وجودی او را در برابر مرد به نصف انسان تقلیل داده‌اند و او را از صورت زن اجتماعی بدل به زن درون خانه کرده‌اند، «رسالت اصلی او محدود به بازتولید نسل و کارخانه جوجه‌کشی کرده‌اند»، در نتیجه همه این ستم‌های چند لایه‌ای تحمیلی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر زن ایرانی باعث گردید تا به یکباره «با ظهور خودآگاهی اجتماعی و سیاسی در زن ایرانی، او نه تنها شورش بر علیه ستم‌های مضاعف تحمیلی بر خود را به عنوان یک حق تلقی کرد، بلکه مهمتر از آن اینکه او شورش بر علیه همه این ستم‌های جنسیتی به عنوان وظیفه خود تعریف نمود

لذا از اینجا بود که زن ایرانی برای بار دوم در تاریخ جنبش زنان ایران (از بعد از فرایند حضور فراگیر او در جنبش ضد استبدادی سال‌های 56 و 57 بر علیه رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی) به صورت خودجوش و خودانگیخته به عرصه مبارزه رهائی‌بخش پا گذاشته است؛ و تلاش می‌کند که با تمام توان تمامی ستم‌های مدنی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و حقوقی تحمیل شده در طول 39 سال عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر خود را به چالش بکشد. ولی حضور فراگیر زن ایرانی برای بار دوم در عرصه مبارزه رهائی‌بخش مانند حضور بار اول او در جنبش ضد استبدادی سال‌های 56 و 57 دارای آفات و آسیب‌هائی می‌باشند که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در این شرایط تندپیچ امروز جامعه ایران در عرصه مبارزه عدالت‌طلبانه و آزادی‌خواهانه و رهائی‌بخش نمی‌تواند بی‌تفاوت در برابر آنها عبور نمایند.

لذا به همین دلیل است که بر خود واجب می‌دانیم که به آسیب‌شناسی جنبش زنان ایران در این شرایط تندپیچ تاریخی جامعه ایران بپردازیم:

الف - مهم‌ترین آفتی که در این شرایط جنبش زنان ایران را تهدید می‌نماید، عبارت است از «پراکندگی در شعارها.» فراموش نکنیم که در عرصه جنبش‌های اجتماعی و سیاسی و حتی صنفی و مطالباتی طرح شعارها نقش محوری دارند و شعارها به عنوان پرچم آن جنبش‌ها تلقی می‌گردند، در نتیجه همیشه در اولین خاکریز بحران و آسیب‌های جنبش‌ها در عرصه پراکندگی در شعارها خود را به نمایش می‌گذارند.

باری، جنبش زنان ایران در شرایط فعلی که شورش بر علیه ستم‌های چند لایه‌ای حاکم بر خویش را نه تنها حق خود می‌داند، بلکه وظیفه تاریخی خود تعریف کرده است. لذا در این رابطه است که جنبش زنان ایران در این شرایط بر تقدم مبارزه رهائی‌بخش نسبت به مبارزه عدالت‌طلبانه و آزادی‌خواهانه دیگر جنبش‌های اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران پای می‌فشارد و همین موضوع باعث گردیده است تا شکاف و انشقاق بین جنبش مطالباتی و جنبش رهائی‌بخش زنان ایران بوجود بیاید؛ و به دلیل همین تکیه محوری جنبش زنان ایران بر مبارزه رهائی‌بخش است که باعث گردیده است تا زن ایرانی برای رسیدن به آمال خود در این مبارزه رهائی‌بخش از هر مؤلفه‌ای استفاده نمایند.

برای نمونه و تعیین مصداق در این رابطه لازم است در اینجا به موضوع «کشف حجاب» انفرادی تعدادی از زن‌های ایرانی در فرایند پساسرکوب خیزش دی‌ماه 96 جنبش اعتراضی اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران اشاره نمائیم که تحت عنوان «زنان خیابان انقلاب» و «چهارشنبه سفید» به راه افتاد؛ و هر چند دین‌ستیزان خارج‌نشین تلاش کردن تا با بوق و کرنای خود این حرکت‌های انفرادی به عنوان جنبش ضد دینی در جامعه ایران تعریف نمایند، ولی به علت انطباقی و انفرادی و تزریقی بودن این حرکت شرایط برای جنبش شدن آن فراهم نگردید؛ و شاید در این رابطه یکی دیگر از علل مهم شکست این حرکت تزریقی به جنبش زنان ایران آن بود که در شرایط تندپیچ سرکوب خیزش دی‌ماه 96 به وسیله دستگاه‌های چند لایه‌ای سرکوب‌گر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، طرح شعار «مبارزه با حجاب تحمیلی» آدرس اشتباهی دادن به جنبش‌های رو به اعتلای مطالباتی و دادخواهانه و اعتراضی و اعتصابی و حتی آکسیونی یا خیابانی جامعه ایران بود. ولی با همه این احوال از آنجائیکه جریان فوق در پیوند دیالکتیکی با جنبش‌های پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران قرار نگرفت، نتوانست از صورت فردی چند نفر به صورت جنبش رهائی‌بخش یا جنبش مبارزه با حجاب اجباری زنان ایران درآید.

قابل ذکر است که طرح موضوع‌هائی مثل «مبارزه با حجاب اجباری» تحمیل شده توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر زنان ایران به علت خودویژگی‌های سنتی و فرهنگی جامعه ایران تا زمانیکه به صورت فرهنگی نهادینه نشود، نمی‌تواند باعث بسیج توده‌ای و اعتلای جنبش زنان ایران بشود.

ب - «فقدان سازماندهی درون‌جوش جنبش زنان ایران در خلاء غیبت جامعه مدنی (در جامعه ایران) که البته این فقدان سازماندهی درون‌جوش و دینامیک جنبش زنان ایران ریشه در عدم پیوند دیالکتیکی بین جنبش زنان ایران با جنبش‌های پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران، اعم از جنبش کارگران، جنبش معلمان، جنبش بازنشستگان و جنبش دانشجویان و جنبش جوانان دارد

عنایت داشته باشیم که در این جا وقتی سخن از «عدم پیوند جنبش زنان با جنبش‌های پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران می‌کنیم»، منظورمان عدم حضور زنان ایران در جنبش‌های پیشرو فوق نیست، بلکه در این جا تاکیدمان بر این امر قرار دارد که «جنبش زنان ایران به صورت یک جنبش مستقل خودجوش و خودانگیخته در خلاء پیوند با جنبش‌های پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران قرار دارند»؛ که البته آنچنانکه فوقا هم اشاره کردیم، این خلاء پیوند بین جنبش مستقل زنان ایران با جنبش‌های پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران باعث گردیده است تا جنبش زنان ایران نتواند به خودسازماندهی و خودرهبری درون‌جوش (و برنامه‌ریزی و اتخاذ تاکتیک‌ها و استراتژی دینامیک خاص خود) و خودرهائی دست پیدا کنند.

بر این مطلب بیافزائیم که تا جنبش زنان ایران نتواند به خودسازماندهی و خودرهبری درون‌جوش و دینامیک (جهت اتخاذ استراتژی و تاکتیکی مشخص) دست پیدا کنند، هرگز و هرگز این جنبش نمی‌توانند در عرصه مبارزه رهائی‌بخش خود، به خودرهائی برسند. ماحصل آنچه که تا اینجا مطرح کردیم:

1 - هر چند جنبش زنان ایران در 39 گذشته و در مرحله پساانقلاب 57 (از سال 1358 الی الان) جوهر رهائی‌بخش داشته است و زنان ایران در 39 سال گذشته گرفتار ستم‌های جنسیتی و اجتماعی و مدنی و سیاسی و طبقاتی و قومیتی و مذهبی و غیره شده‌اند تا زمانیکه جنبش رهائی‌بخش زنان ایران مضمون سه مؤلفه‌ای آزادی‌خواهانه و برابری‌طلبانه و رهائی‌بخش پیدا نکنند، تکیه مکانیکی جنبش زنان ایران بر مؤلفه رهائی‌بخش مبارزه، علاوه بر اینکه باعث سکتاریست جنبش زنان ایران نسبت به جنبش‌های دیگر پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران می‌شود، خود به خود عامل شکست و رکود خود جنبش زنان و محصور گشتن این جنبش در حصار طبقه متوسط شهری می‌گردد.

فراموش نکنیم که پیروزی و موفقیت جنبش زنان ایران در عرصه مبارزه رهائی‌بخش خود در گرو حمایت همه جانبه جنبش‌های دیگر اردوگاه بزرگ مستضعفین (از جنبش کارگران تا جنبش دانشجویان و معلمان و غیره) می‌باشد؛ بنابراین هرگز جنبش زنان ایران در عرصه اعتلای مبارزه رهائی‌بخش خود نباید پروسس دینامیک درون جنبشی اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران را در خدمت پروسس مکانیکی هدایت شده خود قرار دهد. بدون تردید پیوند جنبش رهائی‌بخش زنان ایران در عرصه پروسس دینامیک جنبش‌های پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران در گرو سه مؤلفه‌ای کردن مبارزه آزادی‌خواهانه و برابری‌طلبانه و رهائی‌بخش می‌باشند.

به عنوان مثال، تکیه بر شعار آزادی مدنی و سیاسی و حق تعیین سرنوشت برای همه افراد جامعه ایران خود به خود می‌تواند هم جنبش زنان ایران را در پیوند با جنبش‌های پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران در سه مؤلفه مطالباتی و دادخواهانه و اعتراضی قرار دهد و هم می‌تواند توسط بسیج همگانی در اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران، رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را وادار به عقب نشینی نماید و هم می‌تواند زنجیر ستم‌های جنسیتی و اجتماعی و مدنی و سیاسی و طبقاتی و اقتصادی و حقوقی مضاعف از پای زنان ایران پاره کند؛ بنابراین داوری ما در این رابطه بر این امر قرار دارد که تکیه جنبش زنان بر شعارهای زن‌محوری (مثل مبارزه با حجاب اجباری) به عنوان سنگر اول مبارزه جنبش زنان ایران نه تنها نمی‌تواند رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را وادار به عقب‌نشینی نماید، بلکه باعث سکتاریست جنبش زنان ایران در برابر دیگر جنبش‌های اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران می‌گردد.

2 - بحران 39 ساله (از سال 58 الی الان) جنبش زنان ایران مولود و سنتر:

الف - فقر نظری و ذهنی.

ب – عدم سازماندهی مستقل درون‌جوش و دینامیک.

ج – پراکندگی در شعارها و پراتیک اجتماعی و سیاسی.

د - عدم پیوند تنگاتنگ با جنبش‌های پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران از جنبش کارگران تا جنبش معلمان و دانشجویان و غیره.

ه - تکیه مطلق کردن بر فضای مجازی جهت فراخوانی و سازماندهی بدون حضور میدانی جمعی این جنبش.

و – فقر سه مؤلفه‌ای تئوری، تجربه، کادر که هر سه مولود خلاء جنبش درون‌جوش و دینامیک و پروسس درازمدت رهائی‌بخش و آزادی‌خواهانه و برابری‌طلبانه می‌باشد.

 

ادامه دارد