رسالت مشترک حداقلی و حداکثری آرمان مستضعفین و نشر مستضعفین در 44 سال گذشته – قسمت چهارم
«آگاهیبخشی ترویجی»، «آگاهیبخشی تبلیغی» و «آگاهیبخشی تهییجی»
از همه مهمتر اینکه این آفت موتور بزرگ باعث گردید تا (در شرایط پسا 17 شهریور 57 که جامعه ایران وارد موقعیت انقلابی شده بود و جنبش کارگری ایران تحت هژمونی جنبش کارگران صنعت نفت ایران تمام قد وارد عرصه جنبش ضد استبدادی مردم ایران بر علیه رژیم توتالیتر و کودتائی پهلوی شده بودند) جنبش کارگری ایران به جای کسب هژمونی ابرجنبش ضد استبدادی سال 57 دنبالهرو رهبری خمینی و روحانیت حواریون خمینی بشوند. مع الوصف، بدین ترتیب بود که ما در فرایند درونی حرکت در آن زمان در جمعبندی در باب تدوین استراتژی حرکت، به «استراتژی جنبشهای اجتماعی به عنوان منبع قدرت تغییر و تحول در جامعه ایران رسیدیم». باز هم تاکید و تکرار میکنیم که «استراتژی جنبشهای اجتماعی مورد اعتقاد ما» نه استراتژی جنبش کارگری کارل مارکس بود، (که او به خصوص از بعد تجربه کمون پاریس تلاش میکرد تا با مطلق کردن جنبش طبقه کارگر در راستای کسب قدرت سیاسی و متلاشی کردن ماشین دولت بورژوازی بر استراتژی جنبش طبقه کارگر تکیه کند) و نه استراتژی نخبهگرایانه حزبی لنین بود و نه استراتژی چریکگرایانه رژی دبرهای و ارتش خلقی مائو بود، بلکه استراتژی جنبشهای اجتماعی که ما در بستر تدوین نظری استراتژی حرکتمان در فرایند درونی حرکت در سالهای 55 تا 58 به آن دست پیدا کردیم، در ادامه همان «تکیه استراتژیک بر آگاهیهای سه مؤلفهای ترویجی و تبلیغی و تهییجی برای ما حاصل شد.»
بر این مطلب بیافزائیم که در فرایند درونی حرکت در سالهای 55 تا 58 و در عرصه تدوین نظری استراتژی حرکت بود که دستیابی ما به «استراتژی جنبشهای اجتماعی به عنوان منبع قدرت تغییر و عامل به حرکت در آوردن موتور بزرگ یا جامعه رنگین کمان ایران» ما را در عرصه نظری به موضوع هدف استراتژیک که همان «دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای اجتماعی کردن سه شاخه قدرت یعنی قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت معرفتی رسانید». یادمان باشد که در فرایند درونی حرکت در عرصه تدوین نظری استراتژی حرکتمان، ما ابتدا در راستای تفکیک و فاصلهگیری با استراتژیهای شکست خورده موتور بزرگ جامعه ایران توسط موتور کوچک (اعم از چریکگرائی و ارتش خلقی و حزب نخبگان) شروع کردیم و در چارچوب همین فاصلهگیری از استراتژیهای سه گانه شکست خورده در جامعه ایران بود که ما به پروژه خودآگاهی در سه شاخه «ترویجی و تبلیغی و تهییجی» آن رسیدیم و باز در ادامه آن بود که ما در ضمن «نقد تکیه استراتژیک شریعتی بر جنبش دانشجوئی در راستای تعیین منابع قدرت تغییر، به استراتژی جنبشهای اجتماعی رسیدیم» و از آنجا بود که «ما به هدف استراتژیک این حرکت یعنی دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای دست پیدا کردیم.»
تاکید میکنیم که نقش شعار استراتژیک معلم کبیرمان شریعتی که همان شعار مبارزه با «زر و زور و تزویر» و شعار مبارزه با «استثمار و استبداد و استحمار» میباشد، در رسانیدن ما به هدف استراتژیک دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای تأثیر جدی داشت چراکه در تحلیل نهائی شعار استراتژیک مبارزه با «زر و زور و تزویر» شریعتی همان جوهر سلبی جنبش دموکراسی سوسیالیستی میباشد، آنچنانکه دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای، یا اجتماعی کردن سه مؤلفه قدرت سیاسی و اقتصادی و اجتماعی جوهر ایجابی شعار استراتژیک مبارزه با «زر و زور و تزویر» شریعتی هستند.
بدین ترتیب بود که «پروژه دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای در عرصه نظری استراتژی توانست استراتژی ما را مدون نماید» چراکه «دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای مورد اعتقاد ما، نه سوسیال دموکراسی انترناسیونال دوم بود و نه لیبرال دموکراسی دستساز منتسکیو و جان لاک بود». عنایت داشته باشیم که در عرصه ساختاری قدرت سیاسی (نه قدرت اقتصادی و نه قدرت معرفتی) هم لیبرال دموکراسی و هم سوسیال دموکراسی برنشتاینی و کائوتسکی انترناسیونال دوم در تحلیل نهائی استوار بر سیستم جان لاکی - منتسکیوئی میباشند؛ که مطابق سیستم جان لاکی – منتسکیوئی:
اولاً این سیستم بر تفکیک قوا استوار میباشد.
ثانیاً این سیستم در چارچوب مناسبات سرمایهداری جاری و ساری است.
ثالثاً مکانیزم صندوقهای رأی در این سیستم نقش محوری دارد.
در صورتی که دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای (اجتماعی کردن قدرت سه مؤلفهای سیاسی و اقتصادی و معرفتی) مورد اعتقاد ما که در فرایند درونی حرکت در سالهای 55 تا 58 به عنوان هدف استراتژیک، استراتژی جنبشهای اجتماعی ما تدوین گردید: منهای اینکه دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای بر اجتماعی کردن قدرت سه مؤلفهای «زر و زور و تزویر» تکیه دارد، (نه بر دولتی کردن در عرصه ساختار سیاسی و اقتصادی و معرفتی) دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای بر پایه سیستم منتسکیوئی عمل نمیکند، چراکه در «ساختار سیاسی دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای، جدائی بین دو قوه مقننه و مجریه سیستم منتسکیویی دیگر وجود ندارد» و دلیل این امر همان است که در دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای، «دولت از طریق مجلسی انتخاب میشود که آن مجلس خود نمایندههای شوراها خودبنیاد تکوین یافته از پائین جامعه میباشند». البته به این صورت که مجلس شوراها، نخستوزیر را انتخاب میکند و بعد نخستوزیر دولت خودش را تعیین میکند و بعد نخستوزیر اعضای آن دولت یا هیئت وزیر آن را به مجلس شوراها عرضه مینماید و پس از تصویب اعضای دولت توسط مجلس حاصل شوراها دولت قانونی میشود؛ اما نکتهای که در این رابطه قابل توجه میباشد اینکه، در دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای مورد اعتقاد ما «دولت پس از تصویب مجلس شوراها موظف است تمامی قدرت خودش را با شوراهای خودبنیاد پائینی تقسیم نماید» و بنابراین در این رابطه است که در ساختار سیاسی (نه اقتصادی و نه معرفتی) دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای:
الف - این «شوراهای تکوین یافته از پائین هستند که قدرت دارند و حکومت را از پائین انتخاب میکنند.»
ب – دولت حق دخالت در اعمال قدرت این شوراها را ندارد.
ج – دولت حق منحل کردن شوراهای خودبنیاد پائینی جامعه را ندارد.
د - وظیفه دولت تنها تأمین بودجه این شوراها از بالا میباشد.
ه – در دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای که همان دموکراسی شورائی نیز میباشد، «قدرت به صورت جمعی اداره میشود.»
و - سیستم ساختاری دموکراسی سوسیالیستی یا دموکراسی شورائی نباید در چارچوب سیستم منتسکیوئی شکل بگیرد، چراکه در این سیستم دو قوه مقننه و مجریه در هم ادغام میشوند.
ز - در سیستم دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای دولت حق ندارد در کار شوراهای خودبنیاد تکوین یافته از پائین دخالت بکند.
ح - در سیستم دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای مورد اعتقاد ما، «قدرت اصلی همان شوراهای تکوین یافته از پائین میباشند، نه خود دولت» آنچنانکه در لیبرال دموکراسی سرمایهداری در چارچوب سیستم منتسکیویی عمل میکنند.
موضوع ششمی که برای ما در فرایند درونی حرکت در سالهای 55 تا 58 در عرصه تدوین نظری استراتژی حرکت مطرح گردید، «رویکرد به تحول فرهنگی در جامعه ایران به عنوان یک اصل و بنیاد زیرساخت تحولی در عرصههای مختلف اجتماعی و سیاسی و اقتصادی بود» به عبارت دیگر در فرایند درونی حرکت در سالهای 55 تا 58 در عرصه تدوین نظری استرتژی حرکت، «ما بر این باور بودیم که کلید رمز تحقق استراتژی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در گرو تحول فرهنگی در جامعه بزرگ ایران میباشد» و دلیل این امر همان بود که:
اولاً روح فرهنگ مردم ایران روح فردگرایانه میباشد و تا زمانیکه این «روح فردگرایانه به روح اجتماعی تحول پیدا نکند، نه تنها امکان تحقق دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای حتی در شکل ساختار سیاسی آن در جامعه ایران وجود ندارد، بلکه امکان تکوین جامعه مدنی جنبشی خودبنیاد تکوین یافته از پائین هم وجود ندارد.»
ثانیاً منشأء و عامل بسترساز این روحیه فردی در جامعه بزرگ ایران در عرصه ذهنی اسلام فقاهتی استوار بر تقلیدگرائی، تکلیفگرائی، تعبدگرائی و اسلام صوفیانه و یا عارفانه دنیاستیز، اجتماعیستیز و اختیارستیز و حمله گسترده نیروهای خارجی به کشور ایران در طول هزاران سال گذشته میباشد. البته به لحاظ شرایط عینی مناسبات زمینداری و جایگاه کمبود آب و نقش سیستم قنوات در آبیاری در گذشته ایران، در این رابطه تعیین کننده بوده است.
ثالثاً در خصوص تحول فرهنگی کا ر پیشگامان تولید فرهنگ نیست و لذا از طریق تولید فرهنگی ما نتوانیم به تحول فرهنگی در جامعه ایران دست پیدا کنیم، کار ما بسترسازی جهت تحول فرهنگی میباشد.
رابعاً دلیل عدم تحزبگرائی در جامعه ایران به خصوص از فرایند پسامشروطیت، همین خلاء «روحیه جمعی» در جامعه ایران است. بدین ترتیب بود که در فرایند درونی حرکت در سالهای 55 تا 58 در راستای موضوع چگونگی استحاله روحیه فردگرایانه به روحیه جمعگرایانه، ما از آن زمان به این باور رسیدیم که برای استحاله فرهنگ فردگرایانه جامعه ایران به فرهنگ جمعگرایانه، تنها مسیری که وجود دارد بازگشت از همان مسیر ورود به این ورطه میباشد؛ یعنی آنچنانکه فوقا مطرح کردیم این مسیر در عرصه ذهنی همان اسلام فقاهتی و اسلام صوفیانه بوده است، بنابراین برای بازسازی فرهنگ جامعه ایران باید ابتدا توسط اسلام اجتماعی دو اسلام فردگرای فقاهتی و صوفیانه را به چالش بکشیم؛ به عبارت دیگر استحاله فرهنگ فردگرایانه در جامعه ایران به فرهنگ جامعهگرایانه، تنها توسط به چالش کشیدن اسلام فقهانه، (تقلیدگرا، تعبدگرا، تکلیفمحور) و اسلام صوفیانه و یا عارفانه، (فردگرای دنیاستیز، اختیارستیز، جامعه ستیز) توسط اسلام تطبیقی بازسازی شده در اصول و فروع ممکن میشود.
هفتمین موضوعی که برای ما در فرایند درونی حرکت در سالهای 55 تا 58 در عرصه تدوین نظری استراتژی حرکت مطرح گردید، اینکه جامعه ایران دیگر مانند گذشته شاهد ظهور اندیشمندان بزرگی چون معلم کبیرمان شریعتی نمیشود و دوران ظهور ابرنظریهپردازان فردی حرکتآفرین در جامعه ایران به سر رسیده است. دلیل این امر همان است که به لحاظ رشد سیاسی و آگاهی و خودآگاهی جامعه ایران در فرایند پسابسته شدن ارشاد و تعطیلی جنبش روشنگری ارشاد شریعتی در سالهای 51 تا 58 وارد فرایندی شده است که «جامعه ایران جلوتر از جامعه روشنفکران دینی و ملی و غیر مذهبی ایران میباشد». در نتیجه همین امر باعث گردیده است تا دیگر مانند گذشته شرایط برای ظهور ابرروشنفکران یا نظریهپردازانی بزرگی امثال معلم کبیرمان شریعتی در جامعه ایران وجود نداشته باشد؛ بنابراین بدین ترتیب بود که ما در فرایند سه ساله درونی خود به این جمعبندی رسیدیم که در این فرایند جدید که دیگر شرایط برای ظهور ابرنظریهپردازانی چون شریعتی در جامعه بزرگ ایران وجود ندارد. ادامه جنبش روشنگری ارشاد شریعتی تنها در چارچوب یک حرکت نظری و عملی جمعی عمودی و افقی ممکن میباشد و به عبارت دیگر از نظر ما «در فرایند جدید دیگر امکان استمرار جنبش روشنگری ارشاد شریعتی به صورت حرکت روشنفکرانه فردی وجود ندارد». در نتیجه هر گونه «استمرار جنبش روشنگری ارشاد شریعتی تنها توسط حرکت جمعی سازمان یافته عملی – نظری به صورت عمودی و افقی ممکن شدنی میباشد.»
پر واضح است که ضرورت تکوین دو مرحلهای سازمان رزمندگان پیشگام مستضعفین ایران و جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در 43 سال گذشته، (از خرداد 55 الی الان) تنها در این رابطه قابل تفسیر و تبیین میباشد. بدین خاطر، بدین ترتیب است که میتوان نتیجهگیری کرد که در رویکرد ما در این فرایند که جامعه ایران به علت رشد فرهنگی به آن مرحله از تکامل رسیده است که جلوتر از جامعه روشنفکری ایران حرکت میکند دیگر امکان ظهور روشنفکران پیشاهنگ اجتماعی به صورت فردی مانند دوران شریعتی وجود ندارد «تنها مسیر استمرار حرکت خودآگاهیبخشی ترویجی و تبلیغی و تهییجی در جامعه ایران به صورت حرکت جمعی سازمانیافته عمودی و افقی امکانپذیر میباشد.»
ادامه دارد