سلسله درس‌هائی از نهج‌البلاغه:

رویکرد «سپهر عمومی و اجتماعی و تحول‌خواهانه» امام علی در نهج‌البلاغه - قسمت اول

 

اگر بخواهیم مهم‌ترین سخن امام علی در نهج‌البلاغه پس از قطع وحی بر بشریت و وفات پیامبر اسلام در اینجا به صورت مختصر و کپسولی معرفی کنیم، باید بدون تردید در این رابطه به رویکرد امام علی به قرآن که در خطبه 158 – نهج‌البلاغه صبحی الصالح – ص 223 – سطر 5 اشاره کنیم که می‌فرماید: «ذلِک الْقُرْآنُ فاسْتنْطِقُوهُ، ولنْ ینْطِق - قرآن صامت است و شما باید او را به حرف درآورید.»

یادمان باشد که دکتر طه حسین، ادیب، نویسنده، مورخ و متفکر بزرگ مصری در کتاب گران‌سنگ «علی و بنون» (که در زبان فارسی به نام «علی و فرزندانش» ترجمه و انتشار یافته است) داستان مردی را نقل می‌کند که در جنگ جمل دچار تردید می‌شود و با خود می‌گوید: «چطور ممکن است شخصیت‌هائی در سطح طلحه و زبیر و عایشه بر خطا باشند؟ سؤال خود را با خود امام علی در میان می‌گذارد و می‌گوید:

«ایمکن ان یجتمع زبیر و طلحة و عائشة علی باطل؟ آنک لملبوس علیک، ان الحق و الباطل لا یعرفان باقدار الرجال، اعرف الحق تعرف اهله و اعرف الباطل تعرف اهله - آیا ممکن است طلحه و زبیر و عایشه بر باطل اجتماع کنند؟ امام علی در پاسخ به او می‌گوید: «حقیقت بر تو اشتباه شده حق و باطل را با میزان قدر و شخصیت افراد نمی‌شود شناخت، اشخاص نباید مقیاس حق و باطل قرار بگیرند، این حق و باطل است که باید مقیاس اشخاص و شخصیت‌ها بشود»، به عبارت دیگر امام علی به آن شخص می‌گوید: که تو مشکلت این است که «کار را واژگونه کرده‌ای، یعنی به جای اینکه شخصیت‌ها را با ترازوی حق و باطل بسنجی، می‌خواهی حق و باطل را با ترازوی شخصیت‌ها مقایسه بکنی. برای رهائی از این آسیب تو باید اول حق و باطل را بشناسی، آنگاه شخصیت‌ها را برای سنجش در ترازوی حق و باطل قرار بدهی» (علی و بنون - طه حسین – ص 40).

طه حسین پس از نقل این موضوع در تعریف این کلام امام علی در کتاب فوق خود می‌گوید:

«من پس از وحی و سخن خدا، جوابی پر شکوه‌تر و شیواتر از این جواب ندیده و نمی‌شناسم» (علی و فرزندانش – فصل حساس‌ترین فراز تاریخ – ص 173)

باری، در مقایسه با این داوری طه حسین در باب سخن‌ها و نوشته‌های امام علی (در طول چهار سال و نه ماه خلافتش) داوری ما در این رابطه بر این امر قرار دارد که پر شکوه‌ترین سخن پس از وحی و وفات پیامبر اسلام کلام: «ذلِک الْقُرْآنُ فاسْتنْطِقُوهُ، ولنْ ینْطِق» امام علی می‌باشد، چراکه پیامی که در این کلام امام علی برای همه مسلمانان پساوفات پیامبر اسلام وجود دارد عبارت است از اینکه: «قرآن تنها در طول 23 سال فرایند مکی و مدنی پیامبر اسلام زنده بوده است و توسط پیامبر اسلام در بستر پراکسیس سیاسی – اجتماعی انسان‌سازانه و تحول‌خواهانه و جامعه‌سازانه مکی و مدنی می‌توانسته حرف بزند، ولی با وفات پیامبر اسلام و تعطیلی پراکسیس سیاسی – اجتماعی تحول‌خواهانه و جامعه‌سازانه پیامبر اسلام، آن زبان قرآن خاموش شده است و قرآن صامت گردیده است؛ و لذا برای اینکه قرآن دوباره مانند عصر پیامبر اسلام بتواند هدایت‌گر ما بشود، باید بتوانیم در این زمان قرآن را به حرف درآوریم.»

عنایت داشته باشیم که دلیل این امر همان است که قرآن برعکس تورات و انجیل (به صورت لوح بیرون از پراتیک اجتماعی جامعه‌سازانه بر پیامبر اسلام نازل نشده است بلکه برعکس) در بستر پراتیک انسان‌سازانه و جامعه‌سازانه سیاسی و اجتماعی 23 ساله مکی و مدنی بر پیامبر اسلام نازل شده است و همین «پراتیک انسان‌سازانه و جامعه‌سازانه پیامبر اسلام زبان قرآن در طول 23 سال حیات نبوی پیامبر اسلام بوده است». لذا به همین دلیل با وفات پیامبر اسلام زبان قرآن هم خاموش شده است و در طول 25 سال حیات سیاسی خلفای ثلاثه ابوبکر و عمر و عثمان این «قرآن صامت نتوانست به حرف درآید» و جدائی امام علی در طول 25 سال فوق از عرصه پراتیک اجتماعی و سیاسی و تحول‌خواهانه و جامعه‌سازانه، خود عامل اصلی این خاموشی زبان قرآن و خود مانع اصلی به حرف درآوردن قرآن توسط امام علی بوده است، چراکه تاریخ حرکت خلفای ثلاثه نشان می‌دهد که فتوحات پی در پی آنها مانع از شکل‌گیری و یا ادامه پراکسیس سیاسی اجتماعی تحول‌خواهانه و جامعه‌سازانه و انسان‌سازانه پیامبر اسلام شده بود.

لذا به همین دلیل بود که امام علی از زمانی تصمیم به حرف درآوردن قرآن گرفت که در پی درخواست جنبش عدالت‌خواهانه مردم مصر و مدینه پس از قتل عثمان مجبور شد تا خلافت بر مسلمین را بپذیرد، مع الوصف، در این رابطه است که ما می‌توانیم «نهج‌البلاغه امام علی را حاصل و سنتز به حرف درآوردن قرآن توسط امام علی در طول چهار سال و نه ماه خلافت او (که بازتولید پراکسیس سیاسی – اجتماعی تحول‌خواهانه پیامبر اسلام توسط امام علی بود) تعریف نمائیم» بنابراین، بدین ترتیب است که برخورد ما با نهج‌البلاغه امروز باید «صورت تطبیقی داشته باشد نه صورت انطباقی و تقلیدی» و برای انجام این مقصود «برخورد ما در این زمان با نهج‌البلاغه باید تنها در راستای اخذ متد جهت به حرف درآوردن قرآن باشد» یعنی آنچنانکه قرآن در فرایند پساوفات پیامبر اسلام صامت شده بود و امام علی پس از 25 سال صامت بودن قرآن توسط بازتولید پراکسیس کنکرت اجتماعی سیاسی و تحول‌خواهانه توانست قرآن را به حرف درآورد، در هر «برهه از زمان ما موظفیم در چارچوب پراتیک سپهر عمومی و اجتماعی تحول‌خواهانه زمان خودمان باز قرآن را به حرف درآوریم.»

بدین ترتیب است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 11 سال گذشته همراه با بازتولید پراکسیس سیاسی و اجتماعی و تحول‌خواهانه خود توسط نشر مستضعفین (ارگان عقیدتی و سیاسی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) پیوسته تلاش کرده است تا توسط سلسله درس‌های نهج‌البلاغه، در چارچوب یک «رویکرد ترویجی» (نه تبلیغی) «روش به حرف درآوردن قرآن در عصر ما با تاسی تطبیقی (نه انطباقی) از روش امام علی به مخاطبین آموزش بدهد» بنابراین هدف ما از سلسله درس‌های نهج‌البلاغه در نشر مستضعفین «آموزش متد به حرف درآوردن قرآن به صورت تطبیقی می‌باشد» چراکه بر این باوریم که «بدون فهم نهج‌البلاغه و روش امام علی در به حرف درآوردن قرآن، هرگز ما نمی‌توانیم به صورت تطبیقی در زمان و عصر کنکرت خودمان قرآن را به حرف درآوریم.» علت و دلیل این امر همان است که محتوای کتاب نهج‌البلاغه در زمانیکه امام علی در سپهر عمومی و اجتماعی تحول‌خواهانه جامعه و زمان خودش دارای پراکسیس اجتماعی – سیاسی بوده است (چهار سال و نه ماهه خلافتش) شکل گرفته است، هر چند که سید رضی چهار قرن بعد از امام علی در دوران آل بویه موفق به جمع‌آوری گزینش نهج‌البلاغه شده است.

البته باید عنایت داشته باشیم که با شهادت امام علی، باز «محتوای نهج‌البلاغه دچار سرنوشت قرآن شد، یعنی ذلِک النهج‌البلاغه فاسْتنْطِقُوهُ، ولنْ ینْطِق - که برای به حرف درآوردن نهج‌البلاغه صامت در این شرایط باز باید این کتاب را در عرصه پراکسیس سیاسی – اجتماعی تحول‌خواهانه جامعه امروز ایرانیان را فهم کنیم». تنها در آن زمان است که ما می‌توانیم به صورت تطبیقی (نه انطباقی) از نهج‌البلاغه متد به حرف درآوردن قرآن در این زمان را یاد بگیریم. در این رابطه فراموش نکنیم که نهج‌البلاغه چهار صد سال بعد از شهادت امام علی در دوران آل بویه توسط سید رضی جمع‌آوری شده است؛ که معنای این حرف آن می‌باشد که محتوای نهج‌البلاغه (منهای بخش نامه‌ها) برای مدت چهار قرن به صورت سینه به سنیه از طریق حافظه‌ها انتقال پیدا کرده است؛ که همین امر باعث شده است که «برعکس قرآن استناد تمامی کتاب نهج‌البلاغه به امام علی جای آن قلت دارد، چراکه آنچنانکه خود سید رضی در مقدمه این کتاب نوشته است، معیار انتخاب او فقط شکل بلاغت آنها بوده است نه چیزی بیشتر از آن و اصلاً به ریشه تاریخی خطبه و نامه‌ها و کلمات قصار و صحت استنداد آن‌ها به امام علی کاری نداشته است.»

باری، در این زمان برای اینکه بتوانیم نهج‌البلاغه را به حرف درآوریم موظف به انجام دو موضوع هستیم، نخست اینکه استناد آن خطبه و کلام به امام علی برای ما مسجل گردد؛ و دیگر اینکه در چارچوب سپهر پراتیک عمومی و اجتماعی تحول‌خواهانه عصر خودمان محتوی نهج‌البلاغه را راست آزمائی و آن را فهم بکنیم. مع الوصف، به همین دلیل است که «هم قرآن و هم نهج‌البلاغه در عرصه به حرف درآمدن در عصر ما گرفتار سه رویکرد مختلف انطباقی و تطبیقی و دگماتیستی شده‌اند»، به عبارت دیگر به حرف درآوردن قرآن و نهج‌البلاغه در عصر و زمان به سه صورت دگماتیستی و انطباقی و تطبیقی امکان‌پذیر می‌باشد.

در «شیوه دگماتیستی» آنچنانکه در طول بیش از هزار سال دوران پساآل بویه توسط روحانیت حوزه‌های فقاهتی انجام گرفته است، این «به حرف زدن در چارچوب فقه دگماتیست و اسلام دگماتیستی روایتی حوزه‌های فقهی انجام گرفته است» که البته علی دوام این روش همچنان در حوزه‌های فقاهتی در حال استمرار می‌باشد؛ و اما برعکس به حرف درآوردن قرآن و نهج‌البلاغه به شیوه دگماتیستی که در چارچوب اسلام روایتی و فقاهتی صورت گرفته است، دو شیوه دیگر انطباقی و تطبیقی به حرف درآوردن قرآن و نهج‌البلاغه در چارچوب سپهر عمومی و اجتماعی تحول‌خواهانه اجتماعی قابل انجام می‌باشد؛ و به عبارت دیگر هم در رویکرد انطباقی و هم در رویکرد تطبیقی به حرف درآوردن قرآن و نهج‌البلاغه در چارچوب سپهر عمومی و اجتماعی تحول‌خواهانه جامعه خود امکان‌پذیر می‌باشد؛ و دلیل این امر همان است که هم طرفداران رویکرد انطباقی به قرآن و نهج‌البلاغه و هم طرفداران رویکرد تطبیقی بر این باورند که از آنجائیکه قرآن و نهج‌البلاغه در بستر سپهر پراتیک عمومی و اجتماعی تحول‌خواهانه جامعه زمان خود تکوین پیدا کرده‌اند، بنابراین در هر زمانی که ما می‌خواهیم قرآن و نهج‌البلاغه را به حرف دراوریم، مجبوریم که این به حرف درآوردن در بستر سپهر پراتیک عمومی و اجتماعی تحول‌خواهانه جامعه زمان خودمان انجام بگیرد.

شاید بهتر باشد که مطلب را اینچنین مطرح کنیم که «به حرف درآوردن قرآن و نهج‌البلاغه در سپهر رویکرد فردگرایانه یا صوفیانه و عارفانه و رویکرد تقلیدگرایانه و تکلیف‌گرایانه و تعبدگرایانه دارای خروجی نهائی دگماتیستی می‌باشد». یادمان باشد که «وجه مشترک رویکرد صوفیانه و عارفانه و رویکرد فقیهانه تکلیفی و تقلیدی و تعبدی همان رویکرد فردگرایانه آنها می‌باشد» بنابراین، در چارچوب رویکرد فردی صوفیانه و عارفانه یا فقیهانه در هر زمانی چه حال و چه گذشته و چه آینده، اگر قرآن و نهج‌البلاغه را به حرف درآوریم، خروجی نهائی این به حرف درآوردن داری جوهر دگماتیستی می‌باشد؛ یعنی هرگز با «رویکرد فردی عارفانه و فقیهانه ما نمی‌توانیم به صورت انطباقی و تطبیقی قرآن و نهج‌البلاغه را به حرف درآوریم» و تنها برای اینکه بتوانیم به صورت انطباقی و تطبیقی قرآن و نهج‌البلاغه را به حرف درآوریم، باید این به حرف درآوردن در بستر سپهر پراتیک عمومی و اجتماعی تحول‌خواهانه جامعه خودمان در این شرایط خودویژه صورت بگیرد.

البته فرق بین دو رویکرد انطباقی و تطبیقی «به حرف درآوردن قرآن و نهج‌البلاغه» در سپهر عمومی و اجتماعی تحول‌خواهانه جامعه ما این است که آنچنانکه محمد اقبال می‌گوید: «تفاوت بین این دو رویکرد می‌بایست در عرصه نوع پیوند بین ابدیت و تغییر تعریف بشود». بدین ترتیب که در چارچوب «رویکرد انطباقی، ابدیت در قالب زمان تعریف می‌شود» آنچنانکه در «رویکرد تطبیقی زمان سوار بر ابدیت می‌گردد» و در «رویکرد دگماتیستی ابدیت بدون زمان مطرح می‌گردد» به عبارت دیگر در «رویکرد تطبیقی ما با زبان زمان و حرف قرآن و نهج‌البلاغه این‌ها را به حرف درمی‌آوریم» در صورتی که در «رویکرد انطباقی، ما با زبان قرآن و نهج‌البلاغه و حرف زمان، این دو را به حرف درمی‌آوریم». پر پیداست که بین این «دو نوع به حرف درآوردن قرآن و نهج‌البلاغه از فرش تا عرش تفاوت وجود دارد» که در اینجا برای فهم این مهم مجبور به ذکر یک مثال هستیم.

به این صورت که از یکطرف هم سید جمال و هم مهندس مهدی بازرگان و از طرف دیگر معلمان کبیرمان هم اقبال و هم شریعتی معتقد به حرف درآوردن قرآن در عصر و زمان خود بوده‌اند؛ اما بدون تردید رویکرد به حرف درآوردن قرآن توسط این دو دسته متفاوت بوده است، به این ترتیب که «سید جمال و مهندس مهدی بازرگان توسط حرف زمان و زبان قرآن تلاش می‌کردند تا قرآن و اسلام را به حرف درآوردند» درصورتی که اقبال و شریعتی توسط «حرف قرآن و زبان زمان قرآن و اسلام را به حرف درآوردند» لذا به همین دلیل در رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین در طول 43 سال گذشته (از سال 55 که این حرکت تکوین پیدا کرده است الی الان) «بازرگان و سیدجمال جزء گروه انطباقیون به حرف درآوردن قرآن تعریف کرده است» اما «محمد اقبال و شریعتی جزء گروه تطبیقیون به حرف درآوردن قرآن تعریف کرده است.»

ادامه دارد

 

  • آگاهی
  • آزادی
  • برابری