سلسله درس‌هائی از نهج‌البلاغه – قسمت دوم

رویکرد «سپهر عمومی و اجتماعی و تحول‌خواهانه» امام علی در نهج‌البلاغه

 

نکته‌ای که در اینجا طرح آن ضرورت دارد اینکه، وقتی که می‌گوئیم در «رویکرد انطباقی توسط حرف زمان و زبان قرآن و نهج‌البلاغه، این‌ها را به حرف درمی‌آورند» این به معنای این نیست که در «رویکرد انطباقیون دیگر حرف قرآن و نهج‌البلاغه اصلاً مطرح نیست» بلکه برعکس منظور آن است که در «رویکرد انطباقیون حرف زمان بر حرف خود قرآن و نهج‌البلاغه اولویت دارد» در صورتی که برعکس «در رویکرد تطبیقیون حرف قرآن و نهج‌البلاغه بر حرف زمان اولویت پیدا می‌کند». خلاصه اینکه:

اولاً هم قرآن و هم نهج‌البلاغه صامت هستند و تا زمانیکه این قرآن و نهج‌البلاغه به حرف درنیاوریم امکان هدایت‌گری برای ما ندارند و تنها مجبوریم توسط قرائت و دیگر صورت‌های صوری از آنها تجلیل نمائیم.

ثانیاً برای به حرف درآوردن قرآن و نهج‌البلاغه مجبوریم که این به حرف درآوردن در بستر سپهر پراتیک اجتماعی و عمومی تحول‌خواهانه جامعه خودمان صورت بگیرد؛ و دلیل این امر همان است که هم قرآن و هم نهج‌البلاغه در بستر سپهر پراتیک اجتماعی و عمومی جامعه عصر خودشان تکوین پیدا کرده‌اند، به عبارت دیگر غیر از پنج آیه اول سوره اقراء هیچ آیه دیگر قرآن در غار حرا بر پیامبر نازل نشده است، بلکه برعکس تمامی آیات دیگر قرآن در صحنه پراتیک عمومی و جامعه‌سازانه و تحول‌خواهانه اجتماعی پیامبر اسلام در طول 23 ساله دوران مکی و مدنی بر پیامبر اسلام نازل شده است. همچنین در خصوص محتوای نهج‌البلاغه هم چه خطبه‌ها و چه نامه‌ها و چه کلمات کوتاه حکمت امام علی در دوران 25 سال دوران سکوت و کناره‌گیری آن حضرت تکوین پیدا نکرده است، بلکه برعکس تمامی محتوای نهج‌البلاغه که یک سوم نامه‌ها و خطبه‌های و کلمات قصار امام علی می‌باشند، در طول دوران نزدیک به پنج سال خلافت یا دوران سپهر پراتیک اجتماعی و عمومی و تحول‌خواهانه جامعه آن حضرت تکوین پیدا کرده‌اند.

ثالثاً هرگز در چارچوب سپهر فردگرایانه رویکرد فردی فقیهانه و عارفانه ما نمی‌توانیم قرآن و نهج‌البلاغه را به حرف درآوریم. بر این مطلب اضافه کنیم که وجه مشترک دو رویکرد فقیهانه تقلیدگرا و تکلیف‌محور و تعبدگرا با رویکرد دنیاستیز و اختیارستیز و اجتماع‌ستیز عارفانه، «همین جوهر رویکرد فردی آنها می‌باشد.»

رابعاً به حرف درآوردن قرآن و نهج‌البلاغه به سه شکل ممکن شدنی می‌باشد: روش دگماتیستی، روش انطباقی و روش تطبیقی. در روش دگماتیستی توسط فقه و عرفان فردگرایانه مولوی و غیره ما قرآن و نهج‌البلاغه را به حرف درمی‌آوریم، در صورتی که در روش انطباقی در چارچوب سپهر عمومی و اجتماعی و تحول‌خواهانه «ما حرف زمان خودمان را با زبان قرآن و نهج‌البلاغه مطرح می‌کنیم» و در رویکرد تطبیقی در چارچوب سپهر پراتیک اجتماعی و عمومی و تحول‌خواهانه «ما حرف قرآن و نهج‌البلاغه را با زبان زمان مطرح می‌کنیم.»

باری، مهم‌ترین مشخصه نهج‌البلاغه آنچنانکه محمد عبده در مقدمه شرح بر نهج‌البلاغه امام علی مطرح می‌کند، همان چند بعدی بودن کتاب نهج‌البلاغه می‌باشد؛ که شاید اگر بخواهیم در این رابطه داروی بکنیم، باید بگوئیم که «در چند بعدی بودن نهج‌البلاغه در میان تمامی کتاب‌های نوشته شده، کتابی بی‌مثال می‌باشد». بطوریکه آنچنانکه محمد عبده می‌گوید، اگر در برگی از کتاب نهج‌البلاغه ما با گوینده و نویسنده‌ای عارف و زاهد بی‌بدیل روبرو هستیم، در برگی دیگر از کتاب نهج‌البلاغه ما با خطیبی روبرو می‌شویم که خداوند سخن بیان و کلام است؛ و در برگی دیگر از نهج‌البلاغه ما با یک سر فرمانده بزرگ نظامی روبرو می‌شویم که خداوند جهاد و دفاع و مقاومت است و در برگی دیگر از نهج‌البلاغه ما با حکیمی روبرو می‌شویم که خداوند اندیشه است و مانند سقراط به تجزیه و تحلیل مسائل می‌پردازد و در برگ دیگر از نهج‌البلاغه ما با خداوند قلمی روبرو می‌شویم که با نامه‌های خودش نشان می‌دهد که قلم مانند مومی در اختیار او می‌باشد؛ و در برگ دیگر از نهج‌البلاغه با خداوند وفا و محبت به عنوان یک دوست در کنار آموزگار بزرگش پیامبر اسلام روبرو می‌شویم؛ و در برگی دیگر (نامه 31) از نهج‌البلاغه به عنوان یک پدر برای امام حسن، «مانیفست انسان و جامعه و تاریخ و وجود را تبیین می‌نماید» و در برگ دیگر از نهج‌البلاغه در نامه به عثمان حنیف (نامه 45) به عنوان یک مدیر بزرگ که مانند عقاب از بالا بزرگترین امپراطوری تاریخ بشر را رصد می‌نماید، روبرو می‌شویم و در برگی دیگر از نهج‌البلاغه مانند عهد نامه مالک اشتر (نامه 53) ما به عنوان یک سیاستمدار بزرگی که تمامی مؤلفه‌های مدیریت کشوری و لشکری و اقتصادی و اجتماعی برای مدیریت کشور مصر برای مالک اشتر تعریف می‌نماید روبرو می‌شویم.

فراموش نکنیم که در تحلیل نهائی «چند بعدی بودن کتاب نهج‌البلاغه، مولود و سنتز چند بعدی بود ن شخصیت خود امام علی می‌باشد» که آنچنانکه خود امام علی در نهج‌البلاغه می‌فرماید این شخصیت چند بعدی بودنش مولود پرورش او در دامن پیامبر اسلام بوده است و بدون تردید «بدون آموزش و پرورش امام علی در دامن پیامبر اسلام، امکان ظهور چنین شخصیتی وجود نمی‌داشت.»

«وَ قَدْ عَلِمْتُمْ مَوْضِعِی مِنْ رَسُولِ اللَّهِ بِالْقَرَابَةِ الْقَرِیبَةِ وَ الْمَنْزِلَةِ الْخَصِیصَةِ وَضَعَنِی فِی حِجْرِهِ وَ أَنَا وَلَدٌ یضُمُّنِی إِلَی صَدْرِهِ وَ یکنُفُنِی فِی فِرَاشِهِ وَ یمِسُّنِی جَسَدَهُ وَ یشِمُّنِی عَرْفَهُ وَ کانَ یمْضَغُ الشَّی‌ءَ ثُمَّ یلْقِمُنِیهِ وَ مَا وَجَدَ لِی کذْبَةً فِی قَوْلٍ وَ لَا خَطْلَةً فِی فِعْلٍ وَ لَقَدْ قَرَنَ اللَّهُ بِهِ مِنْ لَدُنْ أَنْ کانَ فَطِیماً أَعْظَمَ مَلَک مِنْ مَلَائِکتِهِ یسْلُک بِهِ طَرِیقَ الْمَکارِمِ وَ مَحَاسِنَ أَخْلَاقِ الْعَالَمِ لَیلَهُ وَ نَهَارَهُ وَ لَقَدْ کنْتُ أَتَّبِعُهُ اتِّبَاعَ الْفَصِیلِ أَثَرَ أُمِّهِ یرْفَعُ لِی فِی کلِّ یوْمٍ مِنْ أَخْلَاقِهِ عَلَماً وَ یأْمُرُنِی بِالِاقْتِدَاءِ بِهِ وَ لَقَدْ کانَ یجَاوِرُ فِی کلِّ سَنَةٍ بِحِرَاءَ فَأَرَاهُ وَ لَا یرَاهُ غَیرِی وَ لَمْ یجْمَعْ بَیتٌ وَاحِدٌ یوْمَئِذٍ فِی الْإِسْلَامِ غَیرَ رَسُولِ اللَّهِ وَ خَدِیجَةَ وَ أَنَا ثَالِثُهُمَا أَرَی نُورَ الْوَحْی وَ الرِّسَالَةِ وَ أَشُمُّ رِیحَ النُّبُوَّةِ وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ الشَّیطَانِ حِینَ نَزَلَ الْوَحْی عَلَیهِ فَقُلْتُ یا رَسُولَ اللَّهِ مَا هَذِهِ الرَّنَّةُ فَقَالَ هَذَا الشَّیطَانُ قَدْ أَیسَ مِنْ عِبَادَتِهِ إِنَّک تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَی مَا أَرَی إِلَّا أَنَّک لَسْتَ بِنَبِی وَ لَکنَّک لَوَزِیرٌ وَ إِنَّک لَعَلَی خَیرٍ وَ لَقَدْ کنْتُ مَعَهُ لَمَّا أَتَاهُ الْمَلَأُ مِنْ قُرَیشٍ فَقَالُوا لَهُ یا مُحَمَّدُ إِنَّک قَدِ ادَّعَیتَ عَظِیماً لَمْ یدَّعِهِ آبَاؤُک وَ لَا أَحَدٌ مِنْ بَیتِک - شما موقعیت خویشاوندی نزدیک و منزلت ویژه مرا نزد پیامبر می دانید. از همان اوان شیرخوارگی پیامبر مرا به دامن می‌گرفت و به سینه‌اش می‌چسباند و در بستر خویش در پناه می‌گرفت و بوی دلاویزش را در مشامم می‌ریخت در کودکی لقمه را می‌جوید و آن گاه از دهانش بیرون می‌آورد و در دهان من می‌گذاشت، پیامبر هرگز نه از من دروغی در گفتار دید و نه خطایی در کردار و البته خداوند از همان آغاز شیرخوارگی بران بزرگوار سترگ‌ترین فرشتگان خویش را گمارده بود تا شب و روز او را به راه فضیلت‌ها و نیکی‌های اخلاقی رهنمون باشند من نیز از او پیروی می‌کردم درست مانند کودکی که پا به پا مادر راه می‌سپارد. پیامبر در جبههٔ تربیت فرمانده‌ام بود و من برای او چون لشکری بودم. لذا هر روز پرچمی بر می‌افراخت و به من فرمان می‌داد که از آن پیروی کنم. پیامبر هر سال در غار حرا مدتی به خلوت می‌نشست و در آن مدت تنها من او را می‌دیدم و جز من کسی دیگر به دیدار او توفیق نمی‌یافت. هنوز اسلام در هیچ خانواده‌ای شکل نگرفته بود مگر آنجا که رسول خدا و خدیجه بود و من سومین آنان بودم؛ و من نور وحی و رسالت را می‌دیدم و شمیم پیامبری را می‌شنودم و اندوهناکی شیطان را به هنگام در رسیدن وحی بر پیامبر شنیدم و پرسیدم یا رسول الله این چه آوایی؟ فرمود این شیطان است که از پیروی شدن به نومیدی رسیده است، تو محرم استان ملکوتی هستی و آنچه من می‌شنوم تو نیز می‌شنوی و چشم‌های حق بین تو نیز ملکوت را شاهد است و آنچه من می‌بینم تو نیز می‌بینی جز آنکه تو پیامبر نیستی، اما تو وزیری و خیر با تو باد؛ و من با پیامبر بودم آنگاه که جمعی از بزرگان قریش آمدند و گفتند: ای محمد تو دعوی‌دار امر عظیمی شده‌ای که نه پدران تو و نه هیچ یک از تبار تو به خود اجازه چنین بلند پروازی‌ایی را نداده‌اند» (نهج‌البلاغه صبحی الصالح – خطبه 192 - ص 300 - سطر 6 به بعد).

باری، بدین ترتیب است که می‌توان داوری کرد که آنچنانکه قرآن محصول و سنتز تکامل وجودی و اگزیستانسی پیامبر اسلام در 15 سال فاز حرائی و 23 سال فاز جامعه‌سازانه مکی و مدنی بوده است، نهج‌البلاغه محصول تکامل وجود و اگزیستانسی امام علی در سه فرایند 23 سال مکتب‌سازانه اسلام و 25 ساله وحدت‌طلبانه و 5 ساله عدالت‌طلبانه امام علی بوده است. بدون تردید باید بگوئیم که نهج‌البلاغه محصول پراکسیس 53 ساله امام علی بوده است، چراکه «تنها در پراکسیس است که انسان در حال ساختن، ساخته می‌شود» و شاید بهتر باشد که موضوع را اینچنین مطرح کنیم که «تنها در پراکسیس است که انسان با ساختن ساخته می‌شود و پراکسیس محصول درهم آمیختگی عمل و نظر می‌باشد» و آنچنانکه محمد اقبال لاهوری می‌گوید:

«این پراکسیس حاصل نمی‌شود، مگر اینکه فرد توسط تجربه وجودی و یا تجربه دینی به دنبال یک تحول اجتماعی باشد» و لذا تا زمانیکه «فرد در عرصه پراکسیس وجودی با پراکسیس تحول‌خواهانه اجتماعی پیوند با بی‌نهایت پیدا نکند، پراکسیس وجودی – اجتماعی نمی‌تواند پرورشگاه بزرگ مردانی چون امام علی بشود» و مع الوصف، در توصیف خودویژگی‌های پراکسیس وجودی – اجتماعی سازنده امام علی بوده است که خود او در این رابطه می‌فرماید:

«أَلَا وَ إِنِّی قَدْ دَعَوْتُکمْ إِلَی قِتَالِ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ لَیلًا وَ نَهَاراً وَ سِرّاً وَ إِعْلَاناً وَ قُلْتُ لَکمُ اغْزُوهُمْ قَبْلَ أَنْ یغْزُوکمْ فَوَاللَّهِ مَا غُزِی قَوْمٌ قَطُّ فِی عُقْرِ دَارِهِمْ إِلَّا ذَلُّوا فَتَوَاکلْتُمْ وَ تَخَاذَلْتُمْ حَتَّی شُنَّتْ عَلَیکمُ الْغَارَاتُ وَ مُلِکتْ عَلَیکمُ الْأَوْطَانُ وَ هَذَا أَخُو غَامِدٍ [وَ] قَدْ وَرَدَتْ خَیلُهُ الْأَنْبَارَ وَ قَدْ قَتَلَ حَسَّانَ بْنَ حَسَّانَ الْبَکرِی وَ أَزَالَ خَیلَکمْ عَنْ مَسَالِحِهَا وَ لَقَدْ بَلَغَنِی أَنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ کانَ یدْخُلُ عَلَی الْمَرْأَةِ الْمُسْلِمَةِ وَ الْأُخْرَی الْمُعَاهِدَةِ فَینْتَزِعُ حِجْلَهَا وَ قُلُبَهَا وَ قَلَائِدَهَا وَ رُعُثَهَا مَا تَمْتَنِعُ مِنْهُ إِلَّا بِالِاسْتِرْجَاعِ وَ الِاسْتِرْحَامِ ثُمَّ انْصَرَفُوا وَافِرِینَ مَا نَالَ رَجُلًا مِنْهُمْ کلْمٌ وَ لَا أُرِیقَ لَهُمْ دَمٌ فَلَوْ أَنَّ امْرَأً مُسْلِماً مَاتَ مِنْ بَعْدِ هَذَا أَسَفاً مَا کانَ بِهِ مَلُوماً بَلْ کانَ بِهِ عِنْدِی جَدِیراً - آگاه باشید که من شما را شب و روز، پنهان و آشکار برای پیکار با سپاهیان معاویه دعوت نمودم و پیوسته به شما گفتم پیش از آنکه آنان به شما هجوم بیاورند شما در حمله بر آنان پیشدستی کنید سوگند به خدا هیچ قومی در خانه خود مورد هجوم قرار نگرفت مگر اینکه ذلیل شد این غامدی است که سوارانش به شهر انبار تاختند و حسان بن حسان بکری را کشتند و سواران شما را از پادگان‌ها بیرون راندند. به من خبر رسیده است که مردانی از آن سپاهیان بر زن غیر مسلمانی (که معاهده همزیستی در جوامع اسلامی زندگی او را تأمین نموده است) هجوم برده و خلخال از پا و دستبند از دست آنان درآورده‌اند و گردنبندها و گوشواره‌های آنها را به یغما برده‌اند این مظلومان در برابر آن غارتگران جز گفتن انا لله و انا الیه راجعون یا سوگند دادن به رحم و دلسوزی چاره‌ای نداشتند آنگاه سپاهیان خونخوار با دست پر و کامیاب برگشته‌اند نه زخمی بر یکی از آنان وارد شده و نه خونی از آنان ریخته شده است اگر به خاطر این حادثه مردی مسلمان از شدت تأسف بمیرد، مورد ملامت نخواهد بود، بلکه مرگ برای انسان مسلمان به جهت تأثر از این حادثه در نظر من امریست شایسته» (نهج‌البلاغه صبحی الصالح – خطبه 27 – ص 69 – سطر ششم به بعد(.

باری، در این رابطه آنچه که در نهج‌البلاغه امام علی قابل توجه می‌باشد موضوع معیار اخلاق در رویکرد امام علی می‌باشد؛ که برای فرموله کردن آن در اینجا باید بگوئیم که:

اولاً اخلاق در رویکرد امام علی و نهج‌البلاغه امری ورای دینی می‌باشد. «لاَ تَکنْ عَبْدَ غَیرِک وَقَدْ جَعَلَک اللهُ حُرّا  - هرگز بنده دیگری مباش، چون خداوند ترا آزاد آفریده است» (وصیت‌نامه امام علی به امام حسن).

ثانیاً معیار اخلاق در رویکرد امام علی بر چهار پایه انسان، عدالت، کرامت و تکامل استوار می‌باشد.

بدین ترتیب که در رویکرد امام علی «اخلاق، انسان‌محور می‌باشد نه فقه‌محور و نه حتی دین‌محور» و در این رابطه است که در رویکرد امام علی «انسان فی نفسه و انسان بما هو انسان دارای حقوق طبیعی می‌باشند» و از زمان تولد همه انسان‌ها آزاده آفریده شده‌اند و آنچنان که عیسی مسیح می‌فرمود: «شنبه برای انسان است نه انسان برای شنبه» و در خصوص عدالت‌محوری اخلاق در رویکرد امام علی بر ستون عدالت استوار می‌باشد.

«فَإِنَّ فِی الْعَدْلِ سَعَةً وَ مَنْ ضَاقَ عَلَیهِ الْعَدْلُ فَالْجَوْرُ عَلَیهِ أَضْیقُ - برای جامعه گشایش در عدالت است و بی‌شک کسی که عدالت برای او تنگ باشد جور و ستم بر او تنگ‌تر خواهد بود» (نهج‌البلاغه صبحی الصالح – خطبه 15 – ص 57 - سطر 2).

در خصوص اخلاق مکرمتی امام علی در عرصه عمل و نظر آنچنانکه از آموزگار بزرگ خویش پیامبر اسلام آموخته بود.

«بُعِثتُ لِاُتَمّمَ مَکارِمَ الاخلاق - من مبعوث شدم که اخلاقی را تکمیل کنم که در آن روح مکرمت هست» (پیامبر) پایه اصلی اخلاق را بر کرامت انسان تبیین می‌کرد آنچنانکه قرآن بر همین پایه استوار کرده است.

«وَلَقَدْ کرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّیبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَی کثِیرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلًا - به تحقیق ما بنی آدم یا انسان را کرامت دادیم و آنها را بر هستی سوار کردیم و روزیشان دادیم از طیبات و برتری‌شان دادیم بر بسیاری از آنان که آفریدیم» (سوره الاسرا – آیه 70).

ادامه دارد