انتخابات نهم مجلس رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران
کودتای انتخاباتی یا تقسیم، بازتقسیم قدرت بین جناحهای رقیب نظام مطلقه؟
قرار است روز 12 اسفند انتخابات مجلس نهم رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران برگزار شود. از 22 خرداد 88 که انتخابات دولت دهم، به علت کودتای انتخاباتی خامنهائی بر علیه صف بندی درون نظام جهت حاکم کردن یک جناح و تسویه حساب با جناحهای دیگر قدرت درون نظام، باعث گردید تا صف بندی جناحهای درونی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران وارد فاز نوینی بشود (در نظامهای توتالیتر از آنجائیکه که بافت سیاسی حاکمیت نماینده دموکراتیک مردم نمیباشد و عامل هویت و پیوند و وحدت آنها فقط قدرت و تقسیم قدرت میباشد، لذا همیشه به صورت یک مجموعه تضادمند میباشند و ائتلاف آنها جز بر پایه تقسیم قدرت و مقابله با دشمن مشترک فرضی یا واقعی امکان پذیر نمیباشد. در خصوص نظام مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران هم در طول 33 سال حاکمیت گذشته خود از آنجائیکه این رژیم یک رژیم مطلقه توتالیتر میباشد که به صورت غیر دموکراتیک حاکم شده است، پیوسته در درون خود بین بالائیهای قدرت، جنگ تقسیم قدرت جاری و ساری بوده است که این جنگ گاهی با تیغ و درفش به صورت موقتی فروکش میشده، زمانی با تقسیم قدرت بین گرگها و در مراحلی توسط تسویه حساب و کودتای قدرت و در شرایطی هم با مطلق کردن تضادهای خارجی با امپریالیسم یا قدرتهای منطقه یا جریانهای سیاسی داخلی از مجاهدین تا لیبرالها و... و ساختن یک دشمن مشترک فرضی آب به آتش تضادها میریختند. ولی همه اینها صورت موقتی داشته، چراکه در رژیمهای توتالیتر آنچه اصالت دارد جنگ و تضاد و تقسیم قدرت و کودتا و... است نه تعهد و مسئولیت و کار).
لذا در طول دو سال گذشته یعنی از خرداد 88 تا این زمان رژیم مطلقه فقاهتی حاکم مشغول استقرار و تثبیت آرایش جدید قدرت در داخل حاکمیت میباشد که توسط کودتای خرداد 88 حاکم شده است (چراکه کودتای انتخاباتی خرداد 88 رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، تنها یک تسویه حساب شخصی بین خامنهائی و میرحسین موسوی در راستای تضاد دولتهای سوم و چهارم که به علت حمایت بی دریغ خمینی در مخالفت با خامنهائی از میرحسین موسوی مسکوت مانده بود و برای مدت 20 سال بعد از مرگ خمینی یعنی از سال 68 تا 88 هم به علت سکوت اعتراض آمیز میرحسین موسوی این تضادهای 8 ساله 60 تا 68 بین میرحسین موسوی و خامنهائی مزمن شده بود، نبود) بلکه بالعکس، کودتای انتخاباتی خرداد 88 معلول یک صف بندی نوینی بود که در دوران فترت چهار ساله بین انتخابات دولت نهم یعنی سال 84 تا دولت دهم یعنی خرداد 88 درون نظام حاکم مطلقه فقاهتی بوجود آمده بود که این امر باعث گردید تا انتخابات دولت دهم در 22 خرداد برعکس انتخابات قبلی رژیم (که یک ابزار و وسیلهائی بود جهت تقسیم قدرت بین جناحهای بالائی سوار بر قدرت) به صورت یک کودتای انتخاباتی جهت تسویه حساب بین صف بندی جدید جناحهای درونی قدرت درآید. قابل توجه است که اگر بخواهیم کل انتخاباتی که رژیم مطلقه فقاهتی از فروردین 58 تا این تاریخ انجام داده است - که تعداد آنها بیش از 30 انتخابات میباشد – را یک آرایش مضمونی بدهیم این انتخابات سی ساله به دو دسته تقسیم میشود:
الف - انتخاباتی که در جهت تقسیم قدرت بین جناحهای سوار بر قدرت بالائیها بوده است.
ب - انتخاباتی که در زمانی انجام میگیرد که به علت بوجود آمدن صف بندی و آرایش جدید نیروها و تضادها در داخل نظام، دیگر دوران رقابت بر پایه تقسیم قدرت در داخل نظام امکان پذیر نمیباشد و حتما مرحله زایمان رژیم مطلقه فقاهتی جهت برونی کردن تضاد درونی خود به صورت آلترناتیوی نظام فرا رسیده که در چنین شرایطی انتخابات به صورت کودتای انتخاباتی درمی آید، که تنها فونکسیون آن تسویه حساب با جناحی از قدرت و حاکم کردن جناحی دیگر از قدرت میباشد. انتخابات خرداد 88 دولت دهم رژیم مطلقه فقاهتی از چنین ویژه گی برخوردار بود، چراکه رژیم مطلقه فقاهتی تحت رهبری خامنهائی در طول مدت بیست سال بعد از مرگ خمینی آنچنان تحولی در صف بندی داخل نظام توسط مدیریت توتالیتری خامنهائی بوجود آورده بود که جز با یک زایمان سیاسی توسط کودتای انتخاباتی امکان تثبیت حاکمیت برایش نبود (قابل ذکر است که خامنهائی از سال 76 در انتخابات دولت هفتم سعی میکرد تا با جایگزینی اکبر ناطق نوری به جای هاشمی رفسنجانی این عمل زایمان را به صورت خزنده انجام دهد و توسط اکبر ناطق نوری تشکیلات حزب پادگانی خودش را جایگزین تشکیلات الیگارشی سیاسی و اداری هاشمی رفسنجانی بکند ولی به علت رقابت جنبش به اصطلاح اصلاحات، جناح رادیکال الیگارشی روحانیت خمینی تحت هژمونی محمد خاتمی و موسوی خوئینیها این ترفند خامنهائی شکست خورد و 8 سال دولت و مجلس اصلاحات بر خامنهائی تحمیل شد) تا توسط این زایمان جناح تمامیت خواه به اصطلاح اصول گرا تک سوار قدرت بشود و جناح به اصطلاح اصلاح طلب مشارکت گرا از درون نظام به بیرون نظام برود و شکل آلترناتیوی نظام را پیدا بکند (البته نکتهائی که در این رابطه نباید از نظر دور بداریم، عبارت است از اینکه آنچه در تحولات نظام از سال 76 توسط خامنهائی دنبال میشد تنها حاکم کردن جناح تمامیت خواه به اصطلاح اصولگرا همراه با تسویه جناح مشارکت گرای به اصطلاح اصلاحات نبود، بلکه مهمتر از آن جایگزین کردن تشکیلات حزب پادگانی سیاسی - نظامی - پلیسی بر مدیریت اجرائی و قضائی و سیاسی و تقنینی کشور بود).
در این رابطه است که اگر ما تحولات جنبش اجتماعی 22 خرداد 88 و پروسه تکوین و رشد و اعتلا و رکود جنبش سبز و کودتای انتخاباتی خامنهائی در خرداد 88 را بر پایه این تئوری تبیین نکنیم و بخواهیم بر مبنای تضاد بین میرحسین موسوی و خامنهائی تحلیل نمائیم گمراه میشویم. به عبارت دیگر در پروسه انتخاباتی دولت دهم این میرحسین موسوی نبود که به صورت مکانیکی و تصادفی جهت رقابت با محمود احمدی نژاد وارد بازی کاندیداتوری دولت دهم شد و این محمود احمدی نژاد نبود که به صورت مکانیکی و تصادفی در مبارزه رادیو تلویزیونی دست به آنچنان افشاگری بر علیه هاشمی رفسنجانی و کروبی و میرحسین موسوی و اکبر ناطق نوری و... زد که کل سابقه سی ساله نظام را به زیر سوال برد، بلکه بالعکس این کل نظام به رهبری خامنهائی بود که وارد فرآیندی از تضادهای درونی شده بود که دیگر امکان وجود فیزیکی آن صف بندی از تضادها در چارچوب استیل قبلی نظام نبود و حتما برای بقاء رژیم مطلقه فقاهتی یا میبایست استیل نظام فقاهتی عوض میشد که این امر نیازمند به انقلاب سیاسی و نفی اصل ولایت فقیه از قانون اساسی و جایگزین کردن دموکراتیک مردم به جای ولایت فقیه در قانون اساسی بود یا اینکه در چارچوب حفظ همین استیل رژیم بر پایه اصل ولایت فقیه و نفی مردم میبایست یکی از جناحهای داخل نظام تسویه بشوند. چراکه ماجرای جنگ مجلس ششم با خامنهائی که مهدی کروبی لحاف پوششی این جنگ شده بود، نشان داد که دیگر این رژیم با این استیل نمیتواند جنگ درونی این جناحهای داخلی را تحمل بکند و در صورت استمرار جنگ قدرت بین جناحین رژیم، این رژیم به جای اینکه از بیرون توسط جنبش اجتماعی متلاشی گردد، از داخل توسط نبرد همین تضادها متلاشی میشود. بنابراین آنچه زمینه ساز کودتای انتخاباتی خرداد 88 خامنهائی شد، صف بندی تضادهای درون نظام بود که جناحی از این نیروهای داخلی نظام به علت عدم گنجایش استیل نظام وارد فاز آلترناتیوی با خامنهائی شده بودند (نه آلترناتیوی با دولت احمدی نژاد که عدهائی مثل جناح هاشمی رفسنجانی و تیر و تره کش از آغاز تکوین جنبش اجتماعی 22 خرداد 88 سعی میکردند با فشار آوردن بر خامنهائی جهت مرزبندی با محمود احمدی نژاد این جنبش را در راستای آلترناتیوی محمود احمدی نژاد تعریف کنند که البته خامنهائی در نماز جمعه 29 خرداد 88 با مرزبندی عریانی که با هاشمی رفسنجانی کرد و حمایت و پیوندی که با محمود احمدی نژاد اعلام نمود آب پاکی روی دستان هاشمی رفسنجانی و تیر و تره کش ریخت و برای همیشه این گونه تحلیلهای مکانیکی و خام امثال هاشمی رفسنجانی را به ریشخند گرفت) و البته این جنبش آلترناتیوی خامنهائی که از جنبش 18 تیرماه 78 دانشجوئی توسط جناحی از دفتر تحکیم وحدت در بستر جنبش دانشجوئی شروع شده بود، میرفت تا در بستر جنبش اجتماعی خرداد 88 تحت هدایتگری جنبش سبز با طی کردن فرآیندهای آلترناتیوی محمود احمدی نژاد و خامنهائی وارد فاز نهائی خود که آلترناتیوی کل نظام است (و در عاشورای 88 شد) بشود، که سرکوب گردید (تفاوت جنبش 18 تیرماه 78 دانشجوئی که با شعار «آنتاگونیستی بر علیه خامنهائی» شکل گرفت و با همین شعار هم به اعتلا رسید، با جنبش اجتماعی 22 خرداد 88 که با شعار «آنتاگونیستی بر علیه اصل ولایت فقیه» اعتلا پیدا کرد، در این میباشد که جنبش 18 تیرماه 78 دانشجوئی یک جنبش آلترناتیوی بر علیه خامنهائی بود نه کل نظام، در صورتی که جنبش اجتماعی 22 خرداد 88 که به صورت یک پروسه سه فرآیندی از جنبش آلترناتیوی احمدی نژاد شروع شد و به جنبش آلترناتیوی خامنهائی رسید و در فرآیند نهائی آن در عاشورای 88 با به چالش کشیدن اصل ولایت فقیه به فرآیند آلترناتیوی کل نظام اعتلا پیدا کرد. آنچنانکه مطرح کردیم اوج اعتلای شعار جنبش سبز و جنبش اجتماعی 22 خرداد در عاشورای 88 به نمایش درآمد. چرا که در عاشورای 88 جنبش سبز و جنبش اجتماعی 22 خرداد با به چالش کشیدن اصل ولایت فقیه وارد فرآیند آلترناتیوی کل نظام شدند. چرا که طرح شعار «نفی اصل ولایت فقیه در قانون اساسی» دقیقا در نظام مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران به مثابه نفی کل نظام میباشد و علت اینکه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران بیش از هر چیز در طول یک سال جنبش پر فرار نشیب خرداد 88 سبز که همراه با فجیعترین واکنشهای خشونت آمیز، شکنجه گرانه، اعتراف گیری، تجاوز، قتل، کشتار، سرکوب، دستگیری و... از طرف خامنهائی بود).
از تظاهرات عاشورای 88 جنبش اجتماعی 88 به لرزه درآمده و خشمگین میباشد و میکوشد با بزرگ کردن تظاهرات دیکته شده دولتی 9 دی ماه 88 که به وسیله حزب پادگانی خامنهائی با شدیدترین دیسیپلین دولتی صورت گرفت، به خیال خود به جنگ تظاهرات همیشه تاریخی عاشورای 88 برود. این است که اولا تظاهرات عاشورای 88 نمایش آخرین فرآیند جنبش اجتماعی 22 خرداد به رهبری جنبش سبز میباشد که برای اولین بار در طول پروسه چندین ماهه به نقطه رشد اعتلائی خود که نفی اصل ولایت فقیه بود رسید، در ثانی از آنجائیکه این تظاهرات در روز عاشورا صورت گرفت با توجه به جایگاه تاریخی و مذهبی عاشورا در مذهب شیعه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران که پیوسته در مدت 33 ساله گذشته تلاش میکند تا شعائر و سنتهای مذهبی را در استخدام آمال سیاسی ضد مردمی خود درآورد از آن وحشت داشت، که نکند یک مرتبه عاشورا به عنوان سمبل شعائر مذهب شیعه در خدمت جنبش سبز و جنبش اجتماعی 22 خرداد در آید که این امر علاوه بر اینکه باعث میگردد تا جنبش سبز و جنبش اجتماعی 22 خرداد پیوند تاریخی پیدا کند و توسط مشروعیت تاریخی مذهبی در اعماق جامعه نفوذ کند، عامل خلع سلاح رژیم مطلقه فقاهتی نیز میشد؛ لذا بر پایه این منظر و این نگاه و این دیدگاه و این تئوری به کودتای انتخاباتی خرداد 88 خامنهائی از خرداد 68 که با مرگ خمینی، خامنهائی افسار حکومت مطلقه به ارث رسیده از خمینی را به دست گرفت. از آنجائیکه به علت فقدان شخصیت کاریزماتیک و فقدان پتانسیل مرجعیت فقهی خمینی نمیتوانست توسط تشکیلات الیگارشی روحانیت خمینی به تمیشت امور بپردازد، لذا تنها ابزار و مکانیزم ممکن برای انجام حاکمیت خود در جایگزین کردن تشکیلات حزب پادگانی به جای الیگارشی روحانیت خمینی دید که جهت انجام این مقصود کوشید با نهادینه کردن کلیه نهادهای به ارث رسیده از خمینی به او، از سپاه گرفته تا روحانیت حوزه و نمازهای جمعه و حتی هیئتهای مذهبی و... گام بر دارد؛ لذا خامنهائی به موازات تکوین استراتژی پادگانی و نظامی پلیسی خود پیوسته مترصد فرصتی بود تا بتواند با جراحی کردن درون کالبد نظام به ارث رسیده از خمینی به او، جهت حاکم کردن نظام حزب پادگانی خود به تثبیت حاکمیت خود بپردازد و بر پایه این تثبیت به صف بندی نیروهای درون نظام بر علیه خود پایان دهد. چراکه آنچنانکه در مضمون جنگ سیاسی بین خامنهائی و میرحسین موسوی در طول 8 سال دوران دولت سوم و چهارم مشاهده کردیم خامنهائی نه با نظام سرمایه داری دولتی میرحسین موسوی موافق بود (چراکه در این رابطه برعکس میرحسین موسوی و خمینی، خامنه معتقد به سرمایه داری کلاسیک بازار است) و نه مانند خمینی معتقد به تقسیم قدرت بین جناحهای دو گانه قدرت بود چراکه خامنهائی برعکس خمینی (که با تاکتیک موجی و تکیه الیگارشی روحانیت میکوشید بر پایه شخصیت کاریزمات و قدرت مرجعیت فقهی و هژمونی سیاسیاش حکومت را اداره کند) با نهادینه کردن سپاه و بسیج و روحانیت و... میکوشد تا با تکیه بر حزب پادگانی سپاه - بسیج - روحانیت و... بر پایه تاکتیک نظامی - پلیسی تشکیلات سرنیزهائی، خود را جانشین الیگارشی روحانیت خمینی بکند (که الیگارشی روحانیت خمینی در سال 63 و 64 خود خمینی با دستور انحلال حزب جمهوری اسلامی و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و ایجاد انشعاب درون روحانیت حاکم و تکوین جناح روحانیون مبارز تحت هژمونی کروبی و موسوی خوئینیها الیگارشی روحانیت را جانشین احزاب سیاسی قبلی کرد). اما از آنجائیکه خامنهائی نه مانند خمینی از قدرت کاریزمات برخوردار بود و نه مانند خمینی پتانسیل فقهی و مرجعیت و سابقه هژمونی سیاسی داشت، لذا از همان خرداد 68 که بر لوکوموتیو قدرت حکومت مطلقه فقاهتی سوار شد بر این امر باور داشت که توسط مکانیزم الیگارشی روحانیت خمینی نمیتواند حکومت بکند چراکه هم به لحاظ فقهی و هم به لحاظ سابقه سیاسی رهبری روحانی جناحهای الیگارشی روحانیت خمینی چه در بخش روحانیون مبارز و چه در بخش روحانیت مبارز از او برتر میباشند و تنها مزیتی که او در برابر لیدرهای جناح الیگارشی روحانیت خمینی داشت حمایت هاشمی رفسنجانی بود که در سال 68 هم در الیگارشی روحانیت و هم در سپاه و هم در الیگارشی نیروهای سیاسی حکومتی دارای پایگاه سیاسی بود که این امر باعث گردید تا خامنهائی از همان آغاز شروع حاکمیتش با نهادینه کردن تشکیلات سپاه و روحانیت و بسیج حزب پادگانی سپاه - بسیج - روحانیت را جانشین الیگارشی روحانیت خمینی بکند. البته در همین زمان هاشمی رفسنجانی با تصاحب دولت پنجم و ششم و تقسیم قدرت با خامنهائی رویکردی جدای از خامنهائی در پیش گرفت که در این رابطه در راستای رویکرد الیگارشی روحانیت خمینی کوشید به موازات آن از سپاه و روحانیت و نیروهای تکنوکرات سیاسی حامی خود، به جای استراتژی حزب پادگانی خامنهائی، الیگارشیهای سپاه و روحانیت و تکنوکراتهای سیاسی بسازد. در این رابطه بود که تشکیلات سپاه که در دوران خمینی به صورت قطب سیاسی و عقیدتی بودند در عرصه استرتژی هاشمی رفسنجانی که همراه بود با پایان دوران 8 ساله جنگ رژیم مطلقه فقاهتی با حکومت بعث عراق به صورت قطب اقتصادی درآمد و در بستر استراتژی پادگانی خامنهائی به صورت حزب پادگانی تغییر شکل داد؛ لذا خامنهائی از همان زمان کسب حکومت به ارث رسیده از خمینی مترصد فرصتی بود تا با یک عمل جراحی حزب پادگانی خودش را جایگزین الیگارشی روحانیت و الیگارشی سیاسی و الیگارشی سپاه هاشمی رفسنجانی و خمینی بکند که البته او به این امر واقف بود که این عمل جراحی او باید تا آنجا پیش برود که چاقوی جراحی حتی دسته خودش که هاشمی رفسنجانی میباشد هم ببرد آنچنانکه دیدیم که در چراغ سبزی که خامنهائی در مبارزه تبلیغاتی بین کاندیداهای دولت دهم به احمدی نژاد نشان داد، کوشید تا آتش توپخانه افشاگرانه احمدی نژاد را ابتدا به سمت هاشمی رفسنجانی نشان برود، به همین دلیل افشاگریهای احمدی نژاد در خصوص هاشمی رفسنجانی باعث گردید تا دوران جراحی حکومت که خامنهائی مترصد آن بود فرا برسد و خامنهائی که حکومتش در سال 88 تثبیت و استقرار پیدا کرده بود دیگر مانند روز رای گیری انتخابات دولت هفتم در دوم خرداد ماه 76 نبود که پای صندوق رای اکبر ناطق نوری بگوید: «برای من هیچ کس در این جهان هاشمی رفسنجانی نمیشود» یعنی دیگر نیازی به حمایت هاشمی نداشت چراکه خرش از پل گذشته بود و دیگر جز در عرصه قدرتهای انتصابی از طرف خودش مثل تشخیص مصلحت و... که مستلزم پذیرش همه جانبه هژمونی او میباشد حاضر به مشارکت قدرت با هاشمی رفسنجانی نبود و به همین دلیل از همان زمان تصمیم گرفت تا استراتژی تسویه حساب با هاشمی رفسنجانی هم از سر بگیرد.
در همین رابطه خرداد 88 فقط یک کودتای انتخاباتی خامنهائی بر علیه میرحسین موسوی و جنبش سبز و تسویه حساب تضادهای 8 ساله دولت سوم و چهارم بین میرحسین موسوی و خامنهائی نبود. بلکه مهمتر از همه اینها یک جراحی بزرگ خامنهائی بود که میکوشید تا توسط این کودتای انتخاباتی حزب پادگانی سپاه - بسیج - روحانیت را جایگزین الیگارشی روحانیت و الیگارشی سپاه و الیگارشی تکنوکراتهای سیاسی هاشمی رفسنجانی بکند. که در این رابطه خامنهائی صد در صد موفق شد. یعنی توانست یک صف بندی جدید در حکومت مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران بوجود آورد که در این حکومت حزب پادگانی سپاه - بسیج - روحانیت حرف اول را بزند و آنچنان در این رابطه خامنهائی بی محابا پیش رفت که حتی در نماز جمعه 29 خرداد اعلام کرد که «در مانیفست جدید حکومتی من احمدی نژاد به من بیشتر نزدیکتر است تا هاشمی رفسنجانی». البته این موضع ضد هاشمی رفسنجانی خامنهائی در نماز جمعه 29 خرداد 88 که هفت روز بعد از کودتای انتخاباتی 22 خرداد از طرف خامنهائی اعلام گردید مصادف با ایامی است که هاشمی رفسنجانی میکوشد تا با وادار کردن خامنهائی به مرزبندی با احمدی نژاد و موضع گیری علنی در برابر بمباردمان تبلیغاتی احمدی نژاد بر علیه او و خانواده او در انتخابات دولت دهم، خامنهائی را در برابر احمدی نژاد قرار دهد غافل از اینکه تمامی این سناریوها با هماهنگی خامنهائی در حال انجام بود و احمدی نژاد تنها یک اسب تروا بود که درون شکم او، خامنهائی فرمانده بود. به هر حال کودتای انتخاباتی 22 خرداد 88 خامنهائی گرچه برای او با هزینه هنگفتی همراه بود ولی این کودتای انتخاباتی یک عمل جراحی بود که خامنهائی مجبور به انجام آن بود چراکه برای او دیگر انجام حکومت کردن بر پایه الیگارشی روحانیت و الیگارشی هاشم رفسنجانی و الیگارشی سیاسی حاکم و الیگارشی سپاه ممکن نبود. تنها برای خامنهائی یک حزب پادگانی میتوانست بستر ساز حکومت باشد. همان حزب پادگانی که در جریان 18 تیر ماه 78 جنبش دانشجوئی دیدیم که چگونه با یک فرمان خامنهائی توانست جنبش دانشجوئی که درب وزارت کشور را بر دوش داشت و عمامه وزیر کشور - لاری - در زیر پایش بود و شعار «مرگ بر...» زبانش بود، را تار و مار بکند.
خلاصه آنچه گفته شد:
1 - قرار است که 12 اسفند 90 انتخابات مجلس نهم رژیم مطلقه فقاهتی حاکم صورت پذیرد، از آنجائیکه شرایط داخلی و منطقهائی و بینالمللی در زمان انتخابات مجلس نهم با حساسیت ویژهائی روبرو میباشد، لذا نباید با انتخابات مجلس نهم مانند انتخابات عادی گذشته رژیم مطلقه فقاهتی برخورد کرد. چراکه در میان انتخابات گذشته رژیم مطلقه فقاهتی (از آنجائیکه در مانیفست قدرت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران در طول 32 سال گذشته دیدیم، انتخابات یک عامل تقسیم، بازتقسیم قدرت بین گرگهای سیاسی و استحاله و تسویه حساب بین صف بندیهای قدرت جناحهای داخلی میباشد و تنها فونکسیون انتخابات برای کلیت نظام مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران اخذ مقبولیت صوری نظام از مردم بوده است، چراکه سردمداران نظام مطلقه فقاهتی بر پایه تبیین افلاطونی که از اصل ولایت فقیه میکردند، مشروعیت حاکمیت مطلقه خود را مانند حکومت شاهنشاهی پهلوی که امری تنفیذ شده از جانب آسمان و خداوند میدانست، امری تنفیذ شده از جانب پیامبر اسلام و امام زمان و... میدانند و آنچنانکه در فرمان انتصاب خمینی به نخست وزیری و رئیس دولت مهندس مهدی بازرگان در سال 57 دیدیم در این فرمان خمینی بر پایه مشروعیت آسمانی که برای خود قائل است به بازرگان امر به تشکیل دولت میکند و در این رابطه مشروعیت خودش را نیازمند به تائید هیچ مرجع و منبعی نمیبیند؛ لذا این امر باعث شده تا هدف انتخابات در رژیم مطلقه فقاهتی برای سردمداران قدرت علاوه بر تقسیم قدرت بین بالائیها و استحاله صف بندیهای قدرت بین جناحهای قدرت حاکم، اخذ مقبولیت صوری کلیت نظام از مردم بشود و توسط اخذ این مقبولیت صوری از مردم است که با این انتخابات سعی میکنند علاوه بر ایجاد یک حرکت ضد انگیزهائی برای تودههای ایران، یک مشروعیت کاذب سیاسی جهانی هم پیدا کنند. چراکه انتخابات در مانیفست رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران در چارچوب دموکراسی یا آنچنانکه خود ادعا میکند برای انجام مردم سالاری دینی بر پایه انتقال قدرت از بالائیها به پائینیهای جامعه صورت نمیگیرد، زیرا نخستین اصل پیش مقدماتی دموکراسی یا مردم سالاری این است که بالائیهای قدرت توسط انتخابات، مشروعیت و مکانیزم تقسیم قدرت خود را از دست پائینیهای جامعه بگیرند وگرنه در رژیمی که خمینی در تبیین انتخابات این رژیم میگفت: «اگر همه مردم ایران بگویند آری، اسلام (خودش) بگوید نه، نه درست است و آری مردم هیچ ارزشی ندارد»).
گرچه از فروردین 58 تاکنون بیش از سی انتخابات انجام گرفته است (در کدامین یک از این انتخابات انتخابی از جانب مردم بدون انتصاب از جانب ولی فقیه یا سر انگشتان اجرائی او مثل شورای نگهبان و... تاکنون انجام گرفته است؟) لذا در این رابطه است که برای فهم و آرایش انتخابات رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران به جای معیارهای دموکراتیک باید به تقسیم بندی بر پایه فونکسیون انتخابات در بالائیها و کل نظام بپردازیم که بر این مبنا کل انتخابات به دو دسته تقسیم میشود:
نخست انتخاباتی که به عنوان وجه المعامله یا وجه المصالحه تقسیم قدرت بین بالائیها بوده است.
دوم انتخاباتی که در جهت تسویه حساب و جراحی قدرت بین جناحهای بالائی صورت گرفته است.
طبیعی است که در خصوص انتخابات دسته اول یعنی انتخابات در جهت تقسیم قدرت بین جناحهای حاکم قدرت این موضوع از سال 63 و 64 توسط خمینی، زمانی مطرح شد که خمینی با انحلال تشکیلات سیاسی حکومت مثل حزب جمهوری اسلامی و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که دوران مصرف آنها به علت از بین رفتن تشکیلات دموکراتیک سیاسی جامعه سپری شده بود و به موازات آن بر پایه دستور خمینی جهت شقه شدن و انشعاب درون الیگارشی روحانیت حامی رژیم مطلقه فقاهتی و تقسیم این الیگارشی روحانیت به دو جناح روحانیون و روحانیت مطرح شد. البته خمینی چنین میاندیشید که (با تغییری که بعدا در اواخر سال 67 و اوایل سال 68 پس از پایان جنگ با حزب بعث عراق و قتل و عام زندانیان سیاسی در تابستان سال 67 و نوشیدن جام زهر در قانون اساسی بوجود آورد و توسط این تغییر از یک طرف اصل ولایت فقیه را که در قانون اساسی سال 58 در انحصار مرجعیت حوزه فقاهتی قرار داشت با حذف مرجعیت، در انحصار این الیگارشی روحانیت خود ساخته که در راس آن هاشمی رفسنجانی و خامنهائی قرار داشت درآورد و از طرف دیگر با حذف نخست وزیری منتخب مجلس، قدرت رئیس جمهوری را به عنوان یک قطب سیاسی قدرت در داخل نظام درآورد) میتواند توسط انتخابات مکرر بر پایه تقسیم قدرت بین جناح دو گانه این الیگارشی روحانیت، تضادهای درونی این نظام غیر دموکراتیک و توتالیتر را مهار کند غافل از اینکه این ساختار غیر دموکراتیک خمینی به علت اینکه نقش مردم در آن تعریف نشده بود به آتش تضاد بین جناحهای قدرت الیگارشی روحانیت دامن زد، بطوریکه حتی بیش از 8 سال نتوانست بین دو لیدر این الیگارشی - خامنهائی و هاشمی رفسنجانی - هم یک وحدت کاذب ایجاد کند و به این ترتیب بود که انتخابات در نظام مطلقه فقاهتی حاکم از بعد از مرگ خمینی علاوه بر فونکسیون تقسیم قدرت بین جناحهای دو گانه الیگارشی روحانیت، عامل تسویه حساب این جناحهای داخلی رژیم مطلقه فقاهتی گردید؛ لذا در میان انتخابات رژیم مطلقه فقاهتی بعضی در راستای تقسیم قدرت بین جناحهای الیگارشی روحانیت حامی نظام بوده و بعضی در جهت تسویه حساب این جناحها با یکدیگر است که انتخابات 22 خرداد 88 و انتخابات 12 اسفند 90 جزو دسته دوم این انتخابات میباشد و به همین ترتیب از انتخابات دولت اول یعنی بنی صدر گرفته تا انتخابات مجلس اول و انتخابات دولت هفتم (دوم خرداد 76 ) و انتخابات مجلس ششم و از همه مهمتر انتخابات مجلس هفتم در این رابطه باید تبیین و تحلیل بکنیم.
لذا گرچه همه انتخابات رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در طول 32 سال گذشته از محتوای دموکراتیک تهی بودهاند (و به قول موحدی ساوجی نماینده سابق ساوه که در مجلس در تبیین تفاوت میان این دو دسته انتخابات گفت: «تفاوت این دو دسته انتخابات در این است که در دسته اول با فولکس واگن رای سازی میشود ولی در دسته دوم با تریلی رای سازی میشود») از آنجائیکه موضوع تسویه حساب بین جناحهای قدرت الیگارشی روحانیت حامی رژیم مطلقه فقاهتی مهمتر از تقسیم قدرت بین این جناحها میباشد، این امر باعث شده تا دسته دوم انتخابات برای تودههای ایران یا پائینیهای جامعه ایران دارای فونکسیون خودآگاهی بخشی هم بشود و دلیل آن هم این است که آن زمانیکه اسبهای درشکه در سر بالائیهای قدرت به گاز گرفتن یکدیگر میپردازند مهمترین زمانی است که تودهها به ماهیت قدرت طلبانه حاکمان توتالیتر خود پی میبرند و در همین رابطه است که جنبش اجتماعی ایران در طول 32 سال گذشته درست زمانی مرحله رکود خود را پشت سر گذاشتند و وارد مرحله اعتلا شده است که انتخابات رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در شکل دوم آن یعنی همان شکل تسویه حساب به انجام رسیده است و این همان موضوعی است که در این شرایط خامنهائی در خصوص انتخابات 12 اسفند بیش از هر چیزی از آن هراس دارد.
2 - بنابراین مشخصه اساسی انتخابات مجلس نهم، تسویه حساب بین جناحهای حاکمیت میباشد نه اخذ مقبولیت از پائینیهای جامعه. در راستای این مشخصه انتخابات مجلس نهم رژیم مطلقه فقاهتی است که باید برای فهم شرایط و کسب تحلیل علمی از آن حتما این انتخابات را در ترازو و در ادامه انتخابات دولت دهم یا کودتای انتخاباتی 22 خرداد 88 فهم کنیم و هرگز بدون فهم و بدون داشتن تحلیل مشخص از کودتای انتخاباتی 22 خرداد ماه 88 نمیتوانیم حداقل شناخت و تحلیلی، حتی در شکل مکانیکی آن از انتخابات 12 اسفند 90 بدست بیاوریم و علت این امر هم آن است که انتخابات 22 خرداد 88 بزرگترین انتخابات یا به عبارت بهتر بزرگترین سونامی جنگ درونی جناحهای قدرت درون رژیم بود که باعث گردید تا رژیم از وسط شقه بشود و تضادهای درونی آن در شکل آلترناتیو برون از نظام به صورت آنتاگونیستی در آید.
3 - در خصوص کودتای انتخاباتی خرداد 88 رژیم مطلقه فقاهتی آنچه که باید در اینجا به صورت کلی و مجمل مطرح کنیم اینکه: این کودتا انتخاباتی برعکس آنچه که حاکمیت مطلق فقاهتی مطرح میکند تسویه حساب صرف بین خامنهائی و میرحسین موسوی نبود، بلکه مهمتر از آن یک عمل جراحی بزرگی بود که خامنهائی در طول مدت 30 سال بعد از انقلاب 57 انتظار آن را میکشید، ولی به دلیل حمایت خمینی از میرحسین موسوی در برابر خامنهائی و همچنین به علت مشارکت در قدرت با هاشمی رفسنجانی در طول سالهای 68 تا 76 در پاسخ به دفاع هاشمی رفسنجانی در شورای تعیین جانشینی خمینی در خرداد 68 که این دفاع باعث به قدرت رسیدن خامنهائی گردید، این عمل جراحی خامنهائی تا سال 88 به تعویق افتاد (البته شکست سناریوی خامنهائی در انتخابات دوم خرداد 76 در جهت انتخاب اکبر ناطق نوری برای دولت هفتم و انتخاب شدن محمد خاتمی به علت پیروزی جنبش به اصطلاح اصلاحات خاتمی باید به عوامل تاخیر در جراحی فوق اضافه کنیم چراکه سناریوی خامنهائی بر این قرار داشت که پس از هاشمی رفسنجانی و حاکمیت اکبر ناطق نوری بر قوه مجریه بتواند عمل جراحی خود را به انجام برساند که با شکست اکبر ناطق نوری و پیروزی محمد خاتمی و بعد از او جریان اصلاحات در مجلس ششم اوضاع کاملا برای خامنهائی معکوس شد).
4 - تضاد خامنهائی با جناحهای داخلی رژیم از همان دهه 60 و دولت سوم و چهارم در عرصه اقتصادی نمودار شد و دلیل آن هم این بود که خامنهائی معتقد به سرمایه داری کلاسیسم بازار بود، در صورتی که میرحسین موسوی بر سرمایه داری دولتی تکیه داشت و در عرصه سیاسی هم موسوی از زمانی که از سال 58 به عنوان قائم مقام دبیر کل حزب جمهوری اسلامی (بهشتی) و سردبیر روزنامه جمهوری اسلامی مشغول به کار سیاسی در نظام شد، در جناح بندی درونی حزب جمهوری اسلامی که جناح راست آن به رهبری حسن آیت و خامنهائی شکل گرفت، میرحسین موسوی به همراه بهشتی جناح چپ حزب جمهوری را هدایت میکردند، که این تضاد درون حزبی بعدا در دولت سوم و چهارم به تضاد بین دولت و رئیس جمهور که خود خامنهائی بود درآمد و آنچنان این تضاد شدید شد که بارها خامنهائی پس از پیروزی در انتخابات رئیس جمهوری شعار «اعلام انتخاب دولت جدید» سر داد که با نهیب و تشر خمینی سر جای خودش مینشست و در طول 8 سال دولت سوم و چهارم که خامنهائی رئیس جمهوری بود، خمینی با حمایت همه جانبه از میرحسین موسوی توان هر گونه عکسالعمل و واکنشی را از خامنهائی گرفته بود.
5 - پس از مرگ خمینی به علت حمایت بی دریغ هاشمی رفسنجانی، خامنهائی توانست جانشین خمینی بشود البته این حمایت هاشمی رفسنجانی از خامنهائی در سه مرحله انجام گرفت:
مرحله اول فراهم کردن زمینه جهت کنار گذاشتن منتظری.
مرحله دوم تغییر قانون اساسی سال 58 و بر داشتن اصل مرجعیت از آن.
مرحله سوم دفاع همه جانبه از خامنهائی در شورای خبرگان تعیین جانشینی خمینی در خرداد 68 جهت انتخاب خامنهائی بود.
6 - خامنهائی پس از اینکه توسط حمایت همه جانبه هاشمی رفسنجانی در سه مرحله فوق توانست افسار حکومت مطلقه فقاهتی را به دست بگیرد، از آنجائیکه از دو عامل موفقیت خمینی که عبارت بود از: الف - مرجعیت فقهی ب - شخصیت کاریزماتیک تهی بود، لذا از همان آغاز سوار شدن بر اریکه حکومت مطلقه فقاهتی به وضوح میدانست که با مکانیزم خمینی نمیتواند حکومت داری بکند.
7 - مکانیزم خمینی جهت حکومت داری عبارت بود از: الف - تکیه بر الیگارشی روحانیت ب - استفاده از حرکتهای موجی و بسیجی، جهت کسب قدرت و حل تضادهای داخلی و خارجیاش. که در این رابطه هر چند خمینی در آغاز جهت مقابله با جریانهای سیاسی آلترناتیوی که همگی از تشکیلات سیاسی برخوردار بودند سعی کرد با تشکیل حزب جمهوری اسلامی و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و تشکیلات موتلفه، آلترناتیو تشکیلاتی بوجود آورد، ولی پس از سرکوب جریانهای تشکیلاتی و سرکوب جناح آلترناتیو مرجعیت شریعتمداری - در سال 64 - دستور انحلال حزب جمهوری و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را صادر کرد و پس از انحلال این تشکیلات با حمایت مالی از کروبی و موسوی خوئینیها دستور انشعاب درون روحانیت را داد و بدین ترتیب بود که با انشعاب الیگارشی روحانیت حامی رژیم مطلقه فقاهتی به روحانیون و روحانیت الیگارشی، روحانیت به عنوان متولی حکومت مطلقه فقاهتی به جای تشکیلات سیاسی قبلی وارد کارزار حکومتی مطلقه فقاهتی شد و از نظر خمینی انتخابات هم وسیلهائی شد که بین این دو جناح الیگارشی روحانیت تقسیم قدرت بکند، (که البته تا زمان حضور خمینی به علت فونکسیون هژمونی و کاریزماتیک او این تقسیم قدرت هر چند با فراز و نشیب، ولی بالاخره انجام میگرفت) آخرین موانع حاکمیت این الیگارشی یکی جریان منتظری بود و دیگری تغییر قانون اساسی و برداشتن شرط مرجعیت از رهبری بود (که این جراحی بزرگ در آخر حیات خمینی به انجام رسید).
8 - با مرگ خمینی و حاکمیت خامنهائی آنچنانکه فوقا مطرح کردیم خامنهائی به علت فقدان دو اهرم مرجعیت فقهی و شخصیت کاریزماتیک، مانند خمینی امکان تکیه بر الیگارشی روحانیت جهت تمیشت امور حکومت نبود، چراکه رهبری و هژمونی این الیگارش روحانیت از دو جناح در دست افرادی بود که هم به لحاظ فقهی و هم به لحاظ سابقه سیاسی از خامنهائی برتر بودند و تمامی آنها حتی در حد هادی غفاری که جزء بدنه این الیگارشی روحانیت بود به نیکی میدانستند که انتخاب خامنهائی یک انتخاب سیاسی صرف بوده که توسط سناریو و برنامه ریزی هاشمی رفسنجانی انجام گرفته است؛ لذا در این رابطه بود که خامنهائی مطمئن بود که بعد از مرگ خمینی با الیگارشی روحانیت خمینی، برایش امکان حکومت داری وجود نخواهد داشت و در این رابطه بود که کوشید تشکیلات پادگانی را جایگزین الیگارشی روحانیت خمینی بکند و لذا به مجرد اینکه افسار قدرت را در دست گرفت، خامنهائی شروع به نهادینه کردن کلیه جریانهای نظامی، انتظامی، فرهنگی، سنتی و... کرد. یعنی از سپاه و بسیج گرفته تا نمازهای جمعه و حوزههای علمیه و حتی هیئتهای مذهبی و... همه را نهادینه کرد و به صورت یک تشکیلات پادگانی تحت رهبری خود درآورد.
9 - از آنجائیکه خامنهائی از سال 68 پس از اینکه توانست با حمایت و برنامه ریزی هاشمی رفسنجانی قدرت را بدست بگیرد، جهت تلافی و پاسخگوئی به هاشمی رفسنجانی در آغاز کوشید که با هاشمی مشارکت قدرت بکند. در دولت پنجم و ششم هاشمی رفسنجانی قدرت بلامنازع داشت بطوریکه در پایان دولت ششم بعضی از یاران او، مثل مهاجرانی درصدد بودند تا طرحی را توسط خامنهائی به مجلس بدهند، تا حکومت هاشمی رفسنجانی را مادام العمر بکنند، که البته خامنهائی به صلاح ندانست.
10 - در دوران 8 ساله حکومت مشارکتی دولت پنجم و ششم هاشمی رفسنجانی، برعکس خامنهائی که استراتژی تشکیلات پادگانی سپاه – بسیج - روحانیت را دنبال میکرد، کوشید استراتژی الیگارشی سپاه - الیگارشی سیاسی - الیگارشی اقتصادی با تکیه بر اقتصاد سرمایه داری آزاد رقابتی دنبال کند، که این امر به شدت با استراتژی پادگانی خامنهائی در تضاد افتاد. ولی خامنهائی در مرحلهائی نبود که بتواند به مقابله با هاشمی بپردازد، لذا به این دلیل بود که دو جریان موازی نهاد سازی حکومتی از بعد از مرگ خمینی شکل گرفت که در این رابطه از آنجائیکه جناح رادیکال الیگارشی روحانیت زمان خمینی تحت عنوان روحانیون، خود را تنها بازنده قدرت بعد از مرگ خمینی میدیدند در برابر این دو جریان نهاد ساز قدرت بیکار ننشستند و تصمیم گرفتند که تحت لوای شعار اصلاحات به جنگ این دو نهاد قدرت بیایند. به این ترتیب بود که برای خامنهائی تنها راه حاکمیت بر حکومت مطلقه فقاهتی جراحی و تسویه حساب با جناحهای درونی جهت حاکمیت استراتژی پادگانی خودش شد.
11 - در آغاز خامنهائی جهت حاکمیت استراتژی پادگانی خودش نمیخواست که این جراحی به صورت خونین انجام گیرد بلکه چنین میاندیشید که توسط همین مکانیزم انتخابات میتواند با حاکم کردن جناح سیاسی وابسته به خودش که در راس آنها اکبر ناطق نوری بود (البته با حمایت دولت در سایه خامنهائی که با تشکیلات بسیار گسترده حول بیت رهبری در عرصههای اقتصادی، سیاسی، نظامی و... تشکیل داده بود، بطوریکه قوه مجریه و دولت رسمی در تمامی شاخههای آن در برابر دولت بیت رهبری قابل مقایسه نمیباشد) این تسویه و انتقال قدرت را به روش مسالمت آمیز به انجام برساند، اما از آنجائیکه در انتخابات دوم خرداد سال 76 دولت هفتم با آن همه هزینه و سرمایه گذاری و برنامه ریزی که برای پیروزی اکبر ناطق نوری کرد، پس از اینکه با پیروزی جناح چپ الیگارشی روحانیت خمینی تحت لوای جنبش به اصطلاح اصلاحات، استراتژی خود را شکست یافته میدید این امر باعث شد تا خامنهائی به صورت موقت با جناح روحانیون مماشات بکند؛ لذا در این رابطه بود که در سرکوب جنبش دانشجوئی 18 تیر 78 این دو جریان پا به پای هم پیش آمدند تا توانستند جنبش دانشجوئی 18 تیر را سرکوب کنند و در همین رابطه بود که خاتمی پس از سرکوب این جنبش در سخنرانی که در همدان کرد گفت: «من و رهبر انقلاب افتخار میکنیم که توانستیم این فتنه را بدون ریختن یک قطره خون خاموش بکنیم».
12 - البته جریان اصلاحات به مرور زمان هر چه از 2 خرداد 76 دور میشد (به خصوص از بعد از تشکیل مجلس ششم که کاملا به لحاظ ماهیت سیاسی عکس مجلس پنجم داشت و تقریبا اکثریت نیروهای آن از جریان اصلاح طلب بودند) دیگر جریان اصلاحات از چارچوب جناح رادیکال الیگارشی روحانیت تحت هژمونی کروبی و خاتمی و موسوی خوئینیها و عبد الله نوری و... خارج شد و به شکل سیاسی درآمد و در همین رابطه بود که تشکیلات سیاسی تحت عنوان حزب مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و... بوجود آمدند. البته قبل از همه اینها، دفتر تحکیم وحدت (شاخه رادیکال آن) در عرصه جنبش دانشجوئی 18 تیرماه 78، گرچه استارت این جنبش با تعطیلی روزنامه سلام ارگان خبری جناح رادیکال الیگارشی روحانیت زمان خمینی زد، ولی برداشتن عمامه موسوی لاری و کندن درب وزارت کشور و اعلام شعار «مرگ بر خامنهائی» همه و همه دلالت بر این امر میکرد که پیش کسوت این جدائی، جناح رادیکال دفتر تحکیم وحدت بود ه است.
13 - گرچه در انتخابات دولت نهم کاندیداهای مختلفی بودند اما انتخابات دولت نهم نبرد انتخاباتی بین احمدی نژاد نماینده حزب پادگانی خامنهائی و هاشمی رفسنجانی بود که خود مشارکت هاشمی رفسنجانی در انتخابات دولت نهم نشان دهنده آن بود که هنوز واقف به این امر نبود که زیر تیغ حذف حزب پادگانی خامنهائی قرار گرفته است. بطوریکه در عرض یک هفته بیش از 20 میلیون سی دی بر علیه هاشمی رفسنجانی توسط حزب پادگانی خامنهائی از دورترین روستا تا سطح تهران به صورت مجانی پخش شد و حاصل انتخابات دولت نهم آن گردید که خامنهائی توسط حزب پادگانی خود علاوه بر اینکه توانست در مدت کوتاهی چهره ناشناخته محمود احمدی نژاد را به صورت یک چهره شناخته شده درآورد و آنچنان او را مطرح کند که هاشمی رفسنجانی به محاق کشیده شود و در این انتخابات موفقیت بزرگ نصیب خود او بشود که توانست برای همیشه هاشمی رفسنجانی، رقیب تاریخی و سیاسی خود را به همراه الیگارشی اقتصادی و سیاسی دست پرورده او را به قبرستان تاریخ ایران بفرستد.
14 - اگرچه کروبی در انتخابات دولت نهم سعی میکرد قربانی انتخابات را جناح رادیکال الیگارشی روحانیت به رهبری خودش اعلام بکند، اما آنچه در حقیقت در انتخابات دولت نهم رخ داد پیروزی استراتژی حزب پادگانی خامنهائی بر علیه استراتژی الیگارشی سیاسی، اقتصادی، سپاه و... هاشمی رفسنجانی بود و تازه بعد از این انتخابات بود که هاشمی رفسنجانی دریافت که طرف او احمدی نژاد نیست، بلکه خامنهائی است؛ لذا در این رابطه بود که کوشید تا از طریق فشار بدنه نظام، خامنهائی را وادار به تجدید نظر و مشارکت در قدرت بکند که او بیش از دو کرسی خبرگان و تشخیص مصلحت حاضر به عقب نشینی نبود.
15 – به هر حال بدیهیترین موضوعی که در رابطه با کودتای انتخاباتی خرداد 88 باید در نظر گرفته شود اینکه کودتای انتخاباتی 88 سنتز و نتیجه انتخابات دولت نهم بود. چراکه در انتخابات دولت نهم برای اولین بار بود که خامنهائی توسط حزب پادگانی خود که از سپاه، بسیج، نمازهای جمعه، هیئتهای سنتی، تشکیلات روحانیت و... تشکیل شده بودند، وارد عرصه انتخابات شد و توانست به تمامی اهداف خود برسد و ضربهائی که در انتخابات دولت هفتم با شکست اکبر ناطق نوری خورده بود، جبران بکند.
16 - عللی که باعث گردید تا انتخابات دولت نهم عامل کودتای انتخاباتی خرداد 88 بشود عبارتند از:
الف - در انتخابات دولت نهم افشاگریهائی که توسط حزب پادگانی خامنهائی بر علیه هاشمی صورت گرفت در راستای نفی تاریخی هاشمی رفسنجانی بود که طبیعی بود که نمیتوانست در قد و قامت احمدی نژاد باشد.
ب - در انتخابات دولت نهم تشکیلاتی که این انتخابات را هدایتگری میکرد به قدری وسیع و گسترده بود که برای اولین بار تمامی جریانهای مخالف بالائیها را آچمز کرد. چراکه در عرض کمتر از یک هفته 20 میلیون سی دی بر علیه هاشمی رفسنجانی از دهکدههای دور افتاده ایلام، سیستان و بلوچستان، بویراحمد گرفته تا شهرهای بزرگ پخش کردند.
ج - در انتخابات دولت نهم پس از اینکه برای جریانهای داخلی نظام مشخص شد که خامنهائی و حزب پادگانیش پشت سر احمدی نژاد قرار گرفته، با توجه به ماهیت فکری و سیاسی احمدی نژاد که در دوره یک ساله شهرداری تهران از خود بروز داده بود، همه این جریانهای داخلی نظام از جناح رادیکال روحانیت گرفته تا تکنوکراتهای حامی هاشمی و جریانهای سیاسی اصلاح طلب و... به خوبی دریافتند که خامنهائی دیگر حاضر به سفرهائی خوردن قدرت حکومت توسط مشارکت آنها نیست و استراتژی توتالیتری خودش را توسط حزب پادگانیش از سرگرفته است؛ لذا در این رابطه بود که دیگر با حضور خامنهائی در قدرت و مشارکت با این جریان قطع امید کردند و خود را آماده آلترناتیوی با خامنهائی کردند.
د - بر پایه تجربهائی که این جریانها از دولت سوم و چهارم در دهه هشتاد داشتند، تنها مهرهائی از نظام که پتانسیل آلترناتیوی با خامنهائی را داشت، میرحسین موسوی بود. چراکه هم در دوران حزب جمهوری که بهشتی دبیر کل بود و میرحسین موسوی قائم مقام و مدیر تحریریه روزنامه حزب بود و هم در دوران دولت سوم و چهارم میرحسین موسوی نشان داده بود که خامنهائی توان عرض اندام در برابر مدیریت او را ندارد، لذا پس از اینکه جریانهای سیاسی مخالف خامنهائی در نظام از توان هاشمی رفسنجانی در این رابطه نا امید شدند و هاشمی رفسنجانی را اهل معامله و فرصت طلب تحلیل کردند، همگی با هدایتگری خاتمی و موسوی خوئینیها از احزاب سیاسی اصلاح طلب گرفته تا تکنوکراتهای سمپات هاشمی رفسنجانی پشت سر میرحسین موسوی قرار گرفتند (البته در این رابطه به علت اینکه مهدی کروبی خودش را جهت مقابله با خامنهائی و احمدی نژاد برتر از میر حسین موسوی میدید، ولی به علت مماشاتی که جریانهای مخالف خامنهائی در مجلس ششم از کروبی با خامنهائی دیده بودند او را صلاحیت این هژمونی نمیدانستند؛ لذا این امر باعث گردید تا کروبی در اعتراض به این تصمیم جریانها و در راس آن جناح روحانیون، از تشکیلات آنها جدا بشود که بعد از انتخابات به اشتباه خود واقف گردید و دریافت که جز میرحسین موسوی هیچ نیروئی از درون نظام نمیتواند به عنوان آلترناتیو خامنهائی وارد کارزار سیاست بشود)
و - البته استقامت و پی گیری دو ساله میرحسین موسوی نشان داد که این جریانها در انتخاب خود اشتباه نکرده اند.
ز - بنابراین جوهره انتخابات دولت دهم اصلا مقابله میرحسین موسوی با احمدی نژاد نبود اگرچه در خصوص کروبی این امر صادق بود یعنی واقعا کروبی به جنگ با احمدی نژاد آمده بود اما حضور میرحسین موسوی و تکوین جنبش سبز و چراغ سبز خامنهائی به صدا و سیما و احمدی نژاد برای آن افشاگریهای بی در پیکر که کل تاریخ گذشته نظام را به زیر سوال کشید، همه و همه معرف این حقیقت بود که انتخابات دولت دهم بیش از آنکه یک صف آرائی بر علیه احمدی نژاد باشد، یک صف آرائی بر علیه خامنهائی بود و این حقیقت بیش از هر کس خود خامنهائی فهم میکرد؛ لذا در این رابطه بود که از روز 29 خرداد و نماز جمعه آن روز شخصا وارد گود شد و پرچم مقابله با این صف را از دست احمدی نژاد گرفت و توسط حزب پادگانی خود به جنگ عریان نظامی - پلیسی با این جنبش درآمد و از هیچ تاکتیکی در این رابطه جهت سرکوب این جنبش مضایقه نکرد. از مرزبندی علنی کردن با هاشمی رفسنجانی در همین نماز جمعه 29 خرداد و اعلام اینکه «احمدی نژاد به من نزدیکتر است تا هاشمی رفسنجانی» گرفته تا سرکوب خونین، بگیر و بند، شکنجه، کشتار، تجاوز، اعتراف، زندان، تیغ، درفش و...
17 - اشتباه بزرگ خامنهائی در کودتای انتخاباتی دولت دهم در خرداد 88، انتخاب احمدی نژاد به عنوان اسب تروای قدرت جهت تسویه حساب با جریانهای سیاسی رقیب بود. خامنهائی فکر میکرد احمدی نژاد میتواند به عنوان گوساله سامرای او در حمله به جریانهای رقیب تا آخر پشت سر او بماند، غافل از اینکه از آنجائیکه احمدی نژاد قدرت حزب پادگانی خامنهائی در پیروزی او در تبلیغات و سازماندهی انتخابات دولت نهم و کودتای انتخاباتی دولت دهم را از آن خود میدید، لذا این امر باعث گردید که یواش یواش به موازات اینکه تحت سرنیزههای عریان خامنه حاکمیتش تثبیت شد به عرض اندام در برابر خامنهائی و جناحهای راست حاکم بپردازد. از اینجا بود که صف بندیهای جدید درون بخش سیاسی حزب پادگانی خامنهائی بوجود آمد که این صف بندیها عبارتند از:
الف - جبهه متحد اصول گرایان به رهبری مهدوی کنی
ب - جبهه پایداری به رهبری مصباح یزدی
ج - جبهه ایستادگی به رهبری محسن رضائی و...
د - جبهه منحرفین به رهبری محمود احمدی نژاد و اسفندیار رحیم مشائی (البته عامل اصلی این انشعاب در بخش سیاسی حزب پادگانی خامنهائی، دولت احمدی نژاد یا جبهه منحرفین میباشد که میکوشد تا هژمونی خودش و اسفندیار رحیم مشائی را بر حکومت تثبیت کند).
18 - انشعاب در بخش سیاسی حزب پادگانی خامنهائی باعث گردیده تا انتخابات مجلس نهم از حساسیت ویژهائی برخوردار گردد. چراکه انتخابات 12 اسفند 90 یا انتخابات مجلس نهم در این شرایط دارای خودویژگیهای ذیل میباشد:
الف – به علت شرایط منطقه، زمینهائی جهت ورود بهار عربی به داخل کشور میباشد زیرا تاریخ سی ساله گذشته جامعه ایران نشان داده است که از آنجائیکه زمان انتخابات فرآیند تقسیم قدرت بین بالائیها میباشد، همین گاز گرفتن اسبهای درشکه در سر بالائیهای قدرت باعث میشود تا تودههای ایران امکان نفس کشیدن پیدا کنند؛ لذا خطر اولی که انتخابات 12 اسفند 90 یا انتخابات مجلس نهم خامنهائی را تهدید میکند همین اعتلای جنبش اجتماعی مانند جنبش سبز خرداد 88 میباشد که زمینه ورود بهار عربی به داخل کشور ایران را ممکن میسازد. البته نکتهائی که در این رابطه نباید از نظر دور بداریم اینکه خامنهائی به وضوح میفهمد که در صورت اعتلای جنبش اجتماعی در اسفند 90 این تو بمیری برای او مانند تو بمیری خرداد 88 یا تیر 78 نخواهد بود که بتواند به راحتی بدون اینکه آب از آب تکان بخورد همه را تار و مار بکند، چراکه شرایط منطقهائی و شرایط بینالمللی در شرایط فعلی دیگر این اجازه را به خامنهائی و حزب پادگانی او نخواهد داد تا به تار و مار جنبش اجتماعی بپردازند. البته تحلیل خامنهائی در رابطه با عامل اعتلای جنبش اجتماعی در 12 اسفند هنوز هم بر اعتلای جنبش سبز قرار دارد و دلیل آن هم این میباشد که برای اولین بار تمامی جریانهای غیر اصول گرا انتخابات را تحریم کردند و به صف بندی برون از نظام روی آوردند که این امر اصلا برای خامنهائی قابل پیش بینی نبود؛ لذا در این رابطه در 9 دی ماه امسال پس از اینکه دریافت که صف بندی جریانهای رقیب همه برونی شدهاند، تحت عنوان یادواره نبش قبر 9 دی ماه امسال، قشون کشی تبلیغاتی سیاسی و... خود را بر علیه جریانهای رقیب از سر گرفت. البته به موازات آن با کوبیدن بر طبل جنگ خامنهائی میکوشد توسط گرد و خاک تضاد برونی خود، به تسویه حساب با این جریانهای داخلی رقیب قدرت خود بپردازد.
ب - با توجه به اینکه در انتخابات 12 اسفند برای اولین بار صف آرائی بین جریانهای به اصطلاح اصول گرای رژیم میباشد، این امر امکان ریزش تضاد از بالائیها به سمت تشکیلات حزب پادگانی خامنهائی و بدنه رژیم مطلقه فقاهتی فراهم میکند؛ لذا در این رابطه خامنهائی سعی میکند از یک طرف با عمده کردن تضاد برونی خود توسط مانور نظامی و اشغال سفارت خانه انگلیس و... تضاد بین بالائیهای قدرت بر سر تقسیم قدرت را به محاق بکشاند و از طرف دیگر با منفرد کردن جناح احمدی نژاد جناحهای سه گانه جبهه متحد اصول گرا، جبهه پایداری، جبهه ایستادگی را به وحدت بکشاند.
ج - شکست تلاش خامنهائی در جهت ایجاد تفرقه بین جناحهای رقیب توسط جذب جریان خاتمی و منفرد کردن جنبش اصلاحات باعث گردیده تا جریان آلترناتیو خامنهائی (نه آلترناتیو رژیم جمهوری اسلامی) تحت هژمونی جنبش سبز در این شرایط به اوج کمّی خود برسد.
د - فونکسیون تحریمهای اقتصادی همراه با شکست طرح هدفمندی یارانه، افزایش تورم و بیکاری، فقر روزافزون مردم، کاهش ارزش پولی کشور و افزایش قیمت دلار، تحریم خرید نفت از ایران، تحریم بانک مرکزی و... همگی باعث افزایش نارضایتی مردم در این شرایط شده است که خود این امر باعث گردیده تا شرایط عینی جهت اعتلای جنبش در اسفند ماه بیشتر فراهم گردد.
والسلام