سلسله درس‌های اسلام شناسی - درس سوم

اسلام تاریخی، غیر از تاریخ اسلام است – بخش نه

د - مبانی تئوریک اسلام تاریخی از نگاه پیامبر اسلام:

مکانیزمی که توسط آن محمد وحی انزالی خود را با آن بدل به وحی تنزیلی کرد یا به عبارت دیگر وحی آسمانی را بدل به وحی زمینی کرد، یا وحی غیر تاریخی را بدل به وحی تاریخی کرد و یا وحی دفعی را بدل به وحی تدریجی کرد، یا وحی کلی و عام را بدل به وحی مشخص و خاص و کنکریت کرد، عبارتند از:

1 - پیوند تاریخی خودش تا ابراهیم خلیل (که فرآیندهای مختلف آن از عیسی و موسی و... می‌گذشت).

2 - طرح پروسه استکمالی وحی انبیاء ابراهیمی از ابراهیم تا خودش، به این ترتیب که هر حلقه‌ائی از این زنجیر در فرآیندهای بعدی در ادامه تکمیل فرآیند وحی قبلی آمده است، تا آخرین حلقه زنجیر که خود پیامبر اسلام می‌باشد و کامل‌ترین مرحله وحی نامیده شده است. (“الْيوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ - در این مرحله دین تو را کامل کردم و نعمت وحی را بر انسان تمام کردم و مهر رضایت خودم را بر پای دین اسلام که از ابراهیم تا محمد ادامه داشت زدم. به عبارت دیگر با امضا در پای وحی محمد و با اعلام رضایت، پایان وحی و ختم نبوت را اعلام کردم – آیه 3 – سوره المائده”.)

3 - پیوند این پروسس از گذشته تا حال و از حال به آینده بر پایه همان سیر استکمالی در راستای رهائی انسان از بند استبداد سیاسی و استثمار اقتصادی و استحمار فکری؛ (“وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ – و ما خداوند اراده کرده‌ایم و بر مستضعفین زمین منت نهاده‌ایم تا مستضعفین زمین را امام سیاسی و وارث اقتصادی بر زمین بکنیم- آیه 5 – سوره قصص.” “وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يرِثُهَا عِبَادِي الصَّالِحُونَ - و در کتاب زبور از پی کتاب‌های گذشته چنین نوشتیم که در آینده، زمین را بندگان صالح من به ارث خواهند برد – آیه 105 – سوره انبیاء”.

4 - سیر تکاملی جامعه انسانی بر پایه این دیالکتیک سیر می‌کند. که حال اجتماع انسانی از دل گذشته زائیده می‌شود، آنچنانکه آینده از دل حال خواهد زائید؛ (“قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ سُنَنٌ فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ - هَذَا بَيانٌ لِلنَّاسِ وَهُدًى وَمَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِينَ - وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ -  إِنْ يمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَتِلْكَ الْأَيامُ نُدَاوِلُهَا بَينَ النَّاسِ وَلِيعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَيتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَدَاءَ وَاللَّهُ لَا يحِبُّ الظَّالِمِينَ - پیش از شما تاریخ و ملت‌هائی بودند که رفتند. پس در تاریخ سیر کنید تا عاقبت تکذیب کنندگان سنت‌های این تاریخ را ببینید. این آگاهی به تاریخ گذشته حجت و بیانی است برای حال و امروز مردم زمین، اما برای متقین هدایتگر رفتن از حال به سوی آینده خواهد بود. آگاهی به گذشته شما مومنان را مایوس و سست در رفتن حال به سمت آینده نکند، چرا که آینده از آن شما است. اگر در بستر دیالکتیک تاریخ و در حال، از نیروهای منفی تاریخ بر شما قرحی و آسیبی و شکنجه و اعدام کشتار و زندان و... وارد شد، مطمئن باشید که در دراز مدت ضربه‌ائی مهلک‌تر بر دشمنان شما وارد خواهد شد؛ و ما خداوند این تاریخ را در بین نسل‌های آینده جاری و ساری خواهیم کرد، چراکه آینده مولود حال خواهد بود، و تا تاریخ در آینده آن‌ها را که مومنان به این راه هستند از مکذبین این راه جدا کند. البته خود خداوند پشتیبان مومنین این راه است نه مکذبین – آیات 137 الی 140 – سوره آل عمران”.

5 - حرکت تاریخ سمت و سوئی مثبت دارد و آینده تاریخ به نفی ظلم و جور و برپائی قسط و عدل و وراثت مستضعفین منتهی خواهد شد “يملأ الأرض قسطا وعدلا كما ملئت جورا وظلما - بعد از آنکه زمین را ظلم و جور فرا گرفت، از عدل و قسط فراگیر پر خواهیم کرد”. “لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَينَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيعْلَمَ اللَّهُ مَنْ ينْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِي عَزِيزٌ - ما خداوند رسولان خود را با کتاب و میزان و بینات به سوی انسان‌ها فرستادیم، تا با این تثلیث رهائی بخش، خلق‌های تاریخ و توده‌های همیشه تاریخ را وادار به قیام برای برپائی قسط بکنند، و در راستای این قیام توده‌ها بود که آهن را در خدمت این قیام توده‌ها در آوردیم، تا منافع آن در خدمت قیام توده‌ها باشد. تا خدا در آینده غیب تاریخ بداند که چه کسانی در اعتلای مسیر تاریخ و پیامبرش او را یاری خواهند کرد. آری خود خداوند هم قوی بر ظالمان و عزیز بر مظلومان تاریخ است – آیه 25 – سوره حدید.”

1.     اندیشه شریعتی در ترازوی اسلام تاریخی:

آنچنانکه قبلا هم به اشاره مطرح کردیم عامل استحاله اندیشه انطباقی شریعتی به اندیشه تطبیقی، چه در اسلامی‌ات شریعتی و چه در اجتماعیات شریعتی و چه در کویری‌ات شریعتی، تاریخی شدن اسلام تاریخمند شریعتی – بود. مقصود از اسلام تاریخمند شریعتی دلالت بر این امر دارد که شریعتی اسلام خود را، نه مانند بازرگان از تحصیل و مطالعه علوم تجربی و طبیعی و سیانس بدست آورد، و نه مانند محسن کدیور دین خود را از تحصیل و مطالعه فقه حوزه بدست آورده و نه مانند مطهری دین خود را از مطالعه و تحصیل فلسفه ارسطوئی و افلاطونی و یونانی بدست آورده، و نه مانند عبدالکریم سروش دین خود را از مطالعه و تحصیل تصوف صوفیان اشعری مسلک قرن پنجم و ششم مسلمانان حاصل کرده است و... بلکه بالعکس شریعتی اسلام خود را از مطالعه تاریخ در عرصه‌های مختلف تاریخ ادیان بشر و تاریخ تمدن‌های بشر و تاریخ جوامع انسانی و تاریخ اسلام از بدو پیدایش تاکنون و تاریخ ایران از آغاز تاکنون و... بدست آورد.

اگر بگوئیم در تاریخ اسلام و مسلمانی از بدو پیدایش تاکنون در بین مسلمانان تاریخ دانی به عظمت معلم کبیرمان شریعتی وجود نداشته است، سخنی به گزاف نگفته‌ایم و همین آبشخوری تاریخ برای شریعتی باعث گردید تا شریعتی در عرصه اعتقادات خود گرفتار دگم‌های کلامی و فلسفی و صوفی گری و علمی و فقهی و... نشود و پیوسته هر موضوع و ادعائی و سنتی و اعتقادی و... از طریق آبشخور تاریخی آن مورد مطالعه قرار دهد. ولی البته تنها آفت‌هائی که نگاه هیستریکال شریعتی را در مرحله اول حرکت فکری شریعتی که تا سال 48 ادامه داشت برای او به ارمغان آورد، یکی شکاکیت و دیگری انطباقی گری بود که در عرصه شکاکی گری شریعتی تمامی اعتقادات گذشته خود را زیر تیغ شک به سلاخی گرفت، و تا آنجا پیش رفت و آنچنانکه خود او می‌گوید؛ حتی تصمیم به خودکشی گرفت و از دل این شک است که یقین شریعتی شروع به رویش و زایش کرد.

دومین آفتی که شریعتی در دوران هیستریکالی گرفتار آن گردید دیدگاه انطباقی گری بود، که این نگاه انطباقی گری شریعتی در تمامی ابعاد اسلام اعم از معارف و اعتقادات و اخلاق و شخصیت‌های اولیه اسلام و... را با خود حمل کرده است، به همین دلیل اسلام شریعتی در این مرحله که همان - اسلام شناسی مشهد - می‌باشد یک اسلام شناسی انطباقی است که با اقتباس از اندیشه فرید وجدی مدون کرده است. شیعه شریعتی که در کتاب و کنفرانس‌های امت و امامت مدون شده، یک شیعه حکومتی (نه حزبی آنچنانکه در شیعه حزب تمام می‌بینیم) و انطباقی می‌باشد، که با شیعه‌ائی که شریعتی در تشیع صفوی و علوی یا شیعه سربداریه مطرح می‌کند، (که یک شیعه تطبیقی و تاریخی می‌باشد)، کاملا متفاوت می‌باشد...

البته باز هم تاکید می‌کنیم که این تاریخ با تاریخ اسلام تاریخی که علم شدن انسان و جامعه بود، فرق می‌کند. منظور از تاریخ در این جا همان علم به احوال گذشتگان در بستر کتاب و مطالعه تمدن‌ها و آثار به جا مانده از آن‌ها می‌باشد، شریعتی از اینچنین تاریخی اسلام خود را گرفت، و به همین دلیل شناخت شخصیت‌های بزرگ اسلام مانند پیامبر و امام علی و ابوذر و... همگی به صورت مقایسه‌ائی و انطباقی صورت می‌گیرد. مثلا کتاب - سیمای محمد - که در مرحله هیستریکال شریعتی به قلم شریعتی و جهت تالیف کتاب - خاتم پیامبران - نگارش یافته است، یک کتاب انطباقی است. چراکه شریعتی هم سیمای محمد و مدینه محمد را و هم دست پروردگان محمد را با یک نگاه قیاسی نسبت به ادیان و مکتب‌های دیگر تبیین می‌نماید. در صورتیکه همین پیامبر در کنفرانس - تفسیر سوره روم – با نگاه تطبیقی و تاریخی و نه هیستریکال، از طرف شریعتی تبیین می‌شود، که بین محمد تفسیر سوره روم با محمد سیمای محمد، از نظر متدولوژی فرش تا عرش متفاوت می‌باشد؛ و در خصوص ابوذر؛ باز ابوذری که شریعتی در کتاب - ابوذر سوسیالیست خدا پرست - مطرح می‌کند، یک ابوذر انطباقی با اقتباس از اندیشه - جوده السحار - می‌باشد. در صورتیکه ابوذری که در کتاب و کنفرانس - شیعه یک حزب تمام - مطرح می‌شود یک ابوذر تطبیقی است. در خصوص زن و حقوق زن همچنین؛ زنی که در کتاب اسلام شناسی مشهد مطرح می‌شود یک زن انطباقی است، در صورتی که زنی که در کنفرانس - فاطمه فاطمه - است، یا در کنفرانس - انتظار عصر حاضر از زن مسلمان - مطرح می‌شود یک زن تطبیقی و تاریخی و هیستریکال می‌باشد.

در خصوص سوسیالیسم همچنین سوسیالیستی که شریعتی در ترجمه کتاب - جوده السحار، تحت عنوان ابوذر سوسیالیست خدا پرست - مطرح می‌کند، یک سوسیالیست اخلاقی و غیر تاریخی و غیر علمی می‌باشد. در صورتیکه سوسیالیسمی که شریعتی در کنفرانس کتاب - حسین وارث آدم - مطرح می‌کند، یک سوسیالیسم تاریخی و علمی و تطبیقی می‌باشد. همچنین در خصوص خود تاریخ؛ تاریخی که شریعتی در کنفرانس - تاریخ و ارزش آن یا نگاهی به تاریخ فردا - مطرح می‌کند، یک فلسفه تاریخ انطباقی است. در صورتیکه تاریخ و فلسفه تاریخی که شریعتی در درس‌های - اسلام شناسی - از درس بیستم تا درس چهلم که تفسیر سوره انبیاء می‌باشد و یا در کنفرانس‌های - میعاد با ابراهیم - مطرح می‌کند، یک تاریخ و فلسفه تاریخی تطبیقی می‌باشد؛ و باز در رابطه با شخصیت‌های اسلامی؛ علی‌ائی که شریعتی در کنفرانس‌های - علی حقیقتی بر گونه اساطیر و یا علی تنها است یا علی انسان تمام - مطرح می‌کند، یک علی انطباقی است که در آن‌ها فقط شخصیت امام علی به صورت مکانیکی تجلیل می‌شود. در صورتیکه علی‏ائی که شریعتی در کنفرانس - قاسطین، مارقین و ناکثین - مطرح می‌کند و یا در کنفرانس - علی، مکتب، وحدت، عدالت - یک علی تطبیقی و تاریخی می‌باشد، که در بستر واقعیت‌های تاریخی علی را تعریف می‌کند؛ و به همین ترتیب وحی‌ائی که شریعتی در مقدمه جلسه اول کنفرانس - امت و امامت - مطرح می‌کند که یک وحی مکانیکی و انطباقی می‌باشد، با وحی‌ائی که شریعتی در کنفرانس - تفسیر سوره روم - مطرح می‌کند، که یک وحی تطبیقی است و کاملا متفاوت می‌باشد. امامتی که شریعتی در کنفرانس - امت و امامت - مطرح می‌کند، که یک امامت انطباقی می‌باشد با امامتی که شریعتی در کنفرانس - انتظار مذهب اعتراض و یا جلسه دوم کنفرانس شیعه یک حزب تمام - مطرح می‌کند، یک امامت تطبیقی و تاریخی می‌باشد و کاملا متفاوت است از استراتژی و تاکتیک محوری که شریعتی در فرانسه برای اصلاح جامعه ایران اتخاذ می‌کند، که بر پایه استراتژی خلقی مائو در چین یا استرتژی ارتش آزادی بخش الجزایر می‌باشد، که به صورت انطباقی و مکانیکی آخرین دستاورد آن ارتش امل در لبنان و فرماندهی مصطفی چمران بوده است، با استراتژی که شریعتی در - از کجا آغاز کنیم؟ - یا در کنفرانس - چه باید کرد؟ - و بحث‌های استراتژیکی که در درس‌های اسلام شناسی همچون - برخیز گامی فرا پیش نهید یا کنفرانس چگونگی تکیه بر مذهب - به صورت تطبیقی و تاریخی مطرح می‌کند، کاملا متفاوت می‌باشد. مارکسیسمی که شریعتی در کتاب مکتب واسطه مطرح می‌کند که یک مارکسیسم انطباقی می‌باشد که مانند بازرگان که مارکسیسم را شیطان اکبر می‌نامید (و بدتر از امپریالیسم غرب که بازرگان به علت اندیشه لیبرالیست سیاسی و اقتصادی و فلسفی که داشت به آن وابسته بود)، و یا برخورد مرتضی مطهری با مارکسیسم که معتقد بود مارکسیسم و سرمایه داری مانند دو تیغه یک قیچی‌اند، دیدگاه شریعتی هم در این مرحله با اعتقاد به راه سوم هم به لحاظ سیاسی و هم به لحاظ اقتصادی دارای یک بینش انطباقی است، که این بینش شریعتی با بینش مارکسیسمی او در بحث‌های فلسفه تاریخ درس‌های - اسلام شناسی ارشاد - که از درس بیستم تا درس چهلم ادامه داشت و یک برخورد تطبیقی با مارکسیسم است، کاملا متفاوت می‌باشد.

همچنین عرفانی که شریعتی در کتاب - گفتگوهای تنهائی یا کتاب کویر و یا حتی کتاب هبوط - مطرح می‌کند، که یک عرفان فردی و مکانیکی و مولانائی می‌باشد، با عرفانی که شریعتی در - آری اینچنین بود برادر یا در خودسازی انقلابی در سال 55 و پس از آزادی از زندان مطرح می‌کند، که یک عرفان علی وار و تاریخی می‌باشد، کاملا متفاوت می‌باشد از انسانی که شریعتی در کنفرانس‌های - انسان و اسلام - در سال 47 در دانشکده نفت آبادان مطرح می‌کند، که یک انسان انطباقی و مکانیکی و عام و مجرد و کلی می‌باشد، با انسانی که شریعتی پس از آزادی از زندان در سال 55 تحت عنوان – حر - مطرح می‌کند (که بر خلاف انسان مجرد عام و کلی و انطباقی انسان و اسلام و چهار زندان)، این انسان یک انسان تطبیقی و مشخص و دیالکتیک مند است که در صحنه مشخص حق و باطل در زمان خود ساخته و متولد می‌شود، که کاملا متفاوت می‌باشد از رادیکالیسم سیاسی شریعتی که به صورت انطباقی و مجرد و فردی در سال 47 و با نوشتن کتاب - توتم پرستی - به نمایش می‌گذارد، و با رادیکالیسم سیاسی او در سال 50 که در کنفرانس‌های - شهادت و پس از شهادت - در مسجد جامع نارمک و با نگاهی تطبیقی و تاریخی به نمایش می‌گذارد، کاملا متفاوت می‌باشد!

2.     اسلام تاریخی شریعتی در بیراهه‌های رفرمیسم بعد از شریعتی:

بعد از شریعتی و به خصوص بعد از انقلاب و بالاخص در نیمه دوم دهه هفتاد که رفرمیسم فرصت طلبانه سیاسی در ایران به قدرت رسید، نیروهای پاسیفیست طرفدار شریعتی که یا لقمه قدرت در گلوی آن‌ها گیر کرده بود، و یا اینکه در هوس هویت می‌کوشیدند از نمد افتاده و بی صاحب اندیشه شریعتی برای خود، گاه با حمله‌های ناشیانه (مثل دار و دسته سروش و شایگان و...)، کلاهی تهیه کنند؛ و گاه با بد دفاع کردن‌های فرصت طلبانه، خود را وارث اندیشه شریعتی جا بزنند (که البته خطر این دومی‌ها از آن اولی‌ها بدتر بود، چراکه آن اولی‌ها آمدند و صاف و راست با نوشتن کتاب فربه‌تر از ایدئولوژی یا شریعتی روحانیت یا شریعتی تاریخ یا شریعتی فلسفه و... خود را طرفدار روحانیت و فلسفه و فقه و علم و... نشان دادند، و شریعتی را ضد همه این‌ها اعلام کردند. البته بعدا که رژیم مطلقه فقاهتی در برابر این خوش خدمتی‌های امثال سروش نه تنها به آن‌ها قدرتی نداد، حتی حاضر نشد در دانشگاهی سرنیزه‌ائی قرون وسطائی که خود سروش از بانیان برپائی آن بود یک کرسی درس تدریس تصوف مولوی بدهد، لذا تمام قیل و قال‌های گذشته را به فراموشی سپردند و با فرار به خارج به جای اینکه مانند صادق زیبا کلام به نقد و توبه گذشته خود بپردازند، با تائید خوش خدمتی‌های گذشته خود به رژیم مطلقه فقاهتی شعار لیبرالیسم عریان اقتصادی - سیاسی و فلسفی و اخلاقی را به عنوان شعار آلترناتیو نفی شریعتی سر دادند). اما گروه دوم که از نیمه دهه هفتاد با برپائی دفتر پژوهش‌های فرهنگی دکتر شریعتی کوشیدند به جای انطباق با اندیشه شریعتی تاریخی، اندیشه شریعتی را در جاده خاکی رفرمیسم لیبرالیسم عقیم کنند، مکانیزم خطرناکی که این رفرمیسم‌های اندیشه شریعتی انتخاب کردند، عبارت بود از؛ (غیر تاریخی کردن و لیبرالیزه کردن اندیشه شریعتی بود، که برای فهم این مهم تنها به نقل و نقد یکی از این اندیشه‌های انحرافی رفرمیته می‌پردازیم: در “کتاب شریعتی شناسی - رضا علیجانی - صفحه 22 و 23“ بحثی را پارسال در کتابخانه ارشاد گفتیم الان فقط تیتروار چند موردش را تکرار می‌کنم تا تفاوت‌های دو دوران حیات شریعتی و امروز مطرح شود:

1 - در دهه 50 آرمان جامعه ایران سوسیالیسم بود، الان آرمان جامعه ایران دموکراسی است. (بخوان لیبرالیسم و سرمایه داری) با این بیان من می‌خواهم این آب به آب شدن و تغییر شرایط را مطرح کنم تا ببینیم از چه فضائی وارد چه فضائی شده‌ایم.

2 - آن دوره (دوره حیات شریعتی) مسئله اصلی شریعتی مالکیت بود، در صورتی که الان مسئله اصلی جامعه به جای مالکیت سلطه و اقتدار است.

3 - آن دوره (دوره حیات شریعتی) مشکل اساسی جامعه ایران مشکل طبقاتی بود، در صورتیکه مشکل اصلی امروز جامعه ایران - سنتی و توده وار- بودنش است.

4 - آن موقع (زمان حیات شریعتی) اصالت جمع و تقدم جمع بر فرد مطرح بود، و هیچ کس هم هیچ شک و شبهه‌ائی در این امر نداشت، در صورتیکه الان اصالت فرد مبنا و مطرح می‌باشد.

5 - آن موقع (زمان حیات شریعتی) فلسفه تاریخ از کمون اولیه شروع می‌شد و در نهایت به یک جامعه سوسیالیستی و کمونیستی می‌رسید، در صورتیکه الان این نگاه نسبت به دهه 50 تغییر کرده است و نگرش به تاریخ به جای نگرش سوسیالیستی شریعتی، بدل به نگرش از دوران جادو و خرافات و دین و فلسفه تا دوران علم ترسیم می‌شود، و به جای کمون و مناسبات اقتصادی تاریخی گفته می‌شود دنیای قدیم و دنیای جدید.

6 - فلسفه تاریخ الان برعکس زمان شریعتی عبارت است از اینکه حوادث و وقایع تاریخی (اتفاقاتی است که افتاده و تمام شده است. این نگاه التقاطی ما است که دارد تغییر می‌کند و هر دوره‌ائی یک تفسیر مشخص از این حوادث بدست می‌دهیم و گرنه تاریخ واقعیتی ندارد).

7 - آن موقع (زمان شریعتی) نگاه‌ها انترناسیونالیستی بود، الان نگاه‌ها بدل شده به نگاه‌های دولت - ملت (بخوان ملی -مذهبی تا سناریوی این دوستان کامل بشود)، و معطوف به نظم جهانی جدید است. (البته همین آقا در جای دیگر امپریالیسم جهانی را در این زمان دولت راقیه و مترقی می‌نامد)

8 - آن موقع (زمان شریعتی) همه چیز برای داوری پیش فلسفه علمی برده می‌شد، (والله خودمان هم معنای این صحبت را نفهمیدیم، شاید منظورش فلسفه دیالکتیک شناخت شریعتی باشد) الان داوری پیش عقل خود بنیاد (آقای عبدالکریم سروش) برده می‌شود.

9 - آن موقع (زمان شریعتی) رادیکالیسم سیاسی اصل بود، الان میانه روئی (بخوانید رفرمیسم اصلاح طلب آمیخته با لیبرالیسم اقتصادی و سیاسی و اخلاقی و فلسفی و...) در بورس است (خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شد).

10 - آن موقع (زمان شریعتی) جامعه بی طبقه توحیدی اصل اندیشه شریعتی بود، الان جامعه مدنی مبتنی بر سرمایه داری آقای خاتمی، که به قول خاتمی این جامعه مدنی همان مدینه النبی پیامبر اسلام می‌باشد، (جل الخالق از این همه هوش و تئوری و فیس و افاده و بزک سرمایه داری در جامعه ما با ماژو لب اندیشه شریعتی).

11 - آن موقع (زمان شریعتی) مبارزه طبقاتی و ضد امپریالیستی برای رسیدن به جامعه توحیدی و عاری از طبقه مطرح بود، در صورتی که الان مبارزه دمکراتیک (بخوان مبارزه رفرمیستی و پارلمانتاریستی و لیبرالیستی)، برای رسیدن به دموکراسی (بخوان لیبرالیسم سیاسی و اقتصادی و معرفتی و اخلاقی) و جامعه عاری از استبداد و خشونت است و...(

شما را به خدا سوگند، یک بار دیگر این یازده مشخصه تفاوت دوران شریعتی با عصر حاضر را بخوانید تا بینید که این مدعیان شریعتی، و این شریعتی شناسان بزرگ عصر حاضر دیگر برای معامله با قدرت از اندیشه شریعتی چه باقی گذاشته‌اند! چراکه با یک نگاهی اجمالی در این زمان برای اینکه اندیشه شریعتی بتواند پشتیبان حزب و دار و دسته این آقایان بشود باید این رنگ و لعاب‌ها را به خود بگیرد:

1 - سوسیالیسم شریعتی که از نگاه این حضرات همان کمونیسم می‌باشد باید به فراموشی سپرده شود و جای آن را سرمایه داری بگیرد.

2 - شعار نفی مالکیت خصوصی شریعتی باید لغو گردد و به جای آن نفی سلطه گذاشته شود (انگار شریعتی با نفی مالکیت خصوصی اثبات سلطه می‌کرده است و قبل از نقد ثروت در شعار شریعتی نقد قدرت نبوده است).

3 - به جای اصل مبارزه طبقاتی که در مانیفست اندیشه شریعتی به عنوان شاه فنر و تنها موتور محرکه تاریخ از آغاز تاریخ بشر تاکنون بوده است، باید مبارزه با سنت بگذاریم (مثل اینکه شریعتی در "پدر و مادر ما متهمیم" و یا "فاطمه، فاطمه است" و "بازگشت به خویش" و... سنت گذشته را نقد نکرده است. ما که معنی این حرف را نفهمیدیم چیست امیدواریم شما فهمیده باشید).

4 - باید به جای شعار اصالت جمع که مبنای تحقق سوسیالیسم شریعتی می‌باشد، (چراکه سوسیالیسم علمی شریعتی عبارت است از اجتماعی شدن تولید در بستر تولید جمعی، و اجتماعی شدن توزیع در بستر توزیع جمعی و اجتماعی شدن خدمات در بستر خدمات جمعی، که مبنای همه این‌ها “جمع گرائی و اصالت جمع” است)، به شعار فلسفی نظام سرمایه داری و لیبرالیسم که همان اصالت فردی می‌باشد، تکیه نمود. که حضرات در این زمان آنرا به عنوان آلترناتیو اندیشه شریعتی دنبال می‌کنند.

5 - نفی فلسفه تاریخ سوسیالیسم علمی شریعتی که این مدعیان آن را مانند عبدالکریم سروش و مرتضی مطهری فلسفه تاریخ کمونیستی می‌خوانند، و فلسفه تاریخ اگوست کنتی را به جای آن جایگزین کردند.

6 - نفی هویت و موجودیت اصل تاریخ؛ که این‌ها تاریخ را برعکس شریعتی به جای یک واقعیت عینی، یک سلسله حوادث اتفاقی می‌خوانند که در گذشته اتفاق افتاده و تمام شده، و ربط و پیوندی با حال و آینده ما ندارد و این نگاه التقاطی ما است که از نظر گوینده دارد، تغییر و حرکت می‌کند و نه تاریخ خیالی.

7 - جایگزین کردن نگاه انترناسیونالیست طبقاتی و انسانی شریعتی با ناسیونالیسم بورژوازی این آقایان، برای تبیین اندیشه ملی و مذهبی خودشان.

8 - جایگزین کردن عقل خودبنیاد - نه کانتی بلکه عبدالکریم سروشی - به جای عقل دیالکتیک تاریخی شریعتی، چراکه از نظر شریعتی عقل یک محصول تاریخی است و دارای فونکسیون تاریخی نیز می‌باشد.

9 - جایگزین کردن میانه روی و مبارزه سیاسی فرمالیسم و رفرمیته و سازشکارانه، به جای مبارزه رادیکالیسم سیاسی شریعتی.

10 - جایگزین کردن جامعه مدنی لیبرالیستی - روسو و جان لاک و منتسکیو - که زیربنای جامعه سرمایه داری و بورژوازی جهانی می‌باشد، به جای جامعه توحیدی بی طبقه شریعتی.

11 – نفی مبارزه طبقاتی در اندیشه شریعتی و جایگزین کردن آن با مبارزه فکری.

12 - نفی مبارزه با امپریالیسم جهانی شریعتی و جایگزین کردن آن مبارزه برای تحقق لیبرالیسم “این‌ها مکانیزم‌هائی است که این مدعیان طرفدار اندیشه شریعتی معتقدند توسط آن می‌توان اندیشه شریعتی را در عصر حاضر وادار به زندگی کردن ساخت. در پس همه این دیدگاه‌های انحرافی و شریعتی سوز، با یک جمله از ولتر درس سوم اسلام شناسی را به پایان می‌بریم. ولتر می‌گوید؛ تعریف استبداد این است که برای کندن یک میوه از درخت با تبر درخت را از ریشه بیاندازیم، تا پس از افتادن آن درخت آن میوه را بچنیم. این مدعیان طرفدار شریعتی تنها برای چیدن میوه هویت اجتماعی از درخت شریعتی حاضرند تا درخت این اندیشه را از ریشه بر اندازند.”

ادامه دارد